زحر بن قیس جعفی در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۱ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۱۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

"زحر" فرزند قیس بن مالک جعفی از سوارکاران نامی عصر خود در کوفه[۱] و از اصحاب امیرمؤمنان علی(ع) به شمار رفته است[۲]. زحر در زمان خلافت خلیفه سوم به همراه جریر بن عبدالله بجلی از کارگزاران عثمان در سرزمین‌های جبل بود[۳]. پس از قتل عثمان، به خدمت امیرالمؤمنین علی(ع) درآمد و ایشان را در جنگ‌های جمل و صفین یاری داد[۴]. او پس از شهادت امام علی(ع)، به معاویه پیوست و در جریان قیام امام حسین(ع)، از نزدیکان و سرداران عبید الله بن زیاد گردید. عبیدالله، زَحْر بن قَیس جُعفی را مأمور حفاظت از کوچه‌های شهر قرار داد و پس از شهادت اباعبدالله الحسین(ع)، او را مأمور حمل سرهای شهدای کربلا به دمشق کرد. پس از مرگ یزید، زحر بن قیس با عبدالله بن زبیر همراه شد[۵]. با آغاز قیام مختار، زحر بن قیس همانند بسیاری از اشراف کوفه، از مخالفان سرسخت مختار و قیامش گردید. تا اینکه با پیروزی قیام مختار، به بصره گریخت و به مصعب بن زبیر پیوست[۶]. در جنگ مصعب بن زبیر علیه مختار، او از فرماندهان تحت امر مصعب بود[۷]. اما همراهی‌اش با مصعب چندان به درازا نینجامید؛ چراکه با حمله عبدالملک بن مروان به عراق، با وعده امارت اصفهان به مصعب پشت کرد و به سپاه مروایان پیوست[۸]. زحر به خدمت حجاج بن یوسف ثقفی درآمد و او را در دفع شورش‌های خوارج در عراق و برخی دیگر از مناطق اسلامی از جمله ایران، یاری نمود و بدین جهت مورد تفقد و تقدیر فراوان حجاج قرار گرفت[۹].[۱۰]

نسب

زحر بن قیس بن مالک بن معاویة بن سعنة بن بدّاء جعفی از خاندان جعفی بن سعد العشیره از شاخه‌های قبیله بنی مذحج است[۱۱]. نام او در برخی منابع "زجر"[۱۲] و "زفر"[۱۳] نیز آمده است. ابن حجر وی را در قسم سوم از کتاب خود (مخضرمین) ذکر کرده، او را از ادراک کنندگان دوران پیامبر(ص) برشمرده است[۱۴]. زحر دارای فرزندانی به نام‌های جهم، جبله، فرات و جمّال (حمال)[۱۵] بود. فرات در جریان شورش اشراف کوفه علیه مختار کشته شد و جبله در دیر الجماجم در حالی که فرماندهی قرّاء سپاه ابن اشعث را بر عهده داشت، هلاک شد. جهم نیز والی جرجان در دوره بنی امیه بود و قاتل قتیبة بن مسلم باهلی[۱۶]، جمّال را نیز از شجاعان روزگار خود گفته‌اند[۱۷].[۱۸]

زحر بن قیس و دوران خلافت خلفا

از شرح حال و چگونگی زندگانی وی در دوران رسول خدا(ص) و نیز روزگار خلافت خلفای ثلات خبر چندانی در دست نیست. جز آنکه گفته شده او در زمان خلافت خلیفه سوم به همراه جریر بن عبدالله بجلی کارگزار عثمان در سرزمین‌های جبل بود و در اداره امور آنجا به او کمک می‌کرد[۱۹].[۲۰]

زحر بن قیس و عصر خلافت علوی(ع)

پس از قتل عثمان، زحر به خدمت امیرالمؤمنین(ع) درآمد. و همراه با ایشان در جنگ‌های جمل و صفین حضور یافت. در جمل، اشعاری در مدح امیرالمؤمنین(ع) از او نقل شده که متضمن ولایت علی(ع) و جانشینی بلافصل آن حضرت است[۲۱]. با پایان گرفتن جنگ جمل، حضرت، او را همراه با نامه‌ای به شهر کوفه فرستادند. امیرالمؤمنین(ع) در این نامه ضمن توضیحاتی در باب علت وقوع این حادثه، از مردم کوفه خواستند تا اگر سؤالی درباره این جنگ دارند از زحر بن قیس بپرسند[۲۲]. حضرت همچنین، پس از مدت کوتاهی از وقوع جنگ جمل، او را همراه با نامه‌ای به سوی جریر بن عبدالله بجلی ـ عامل عثمان در ری و همدان ـ فرستاد تا از مردم آن مناطق برای حضرت بیعت بگیرند[۲۳]. نصر بن مزاحم منقری در توضیح این واقعه می‌‌نویسد: چون امیرالمؤمنین(ع) پس از فراغت از جنگ جمل به کوفه وارد شد، با کارگزاران و عاملان خود مکاتبه کرد و آنها را برای جنگ با معاویه و اطاعت از خود فرا خواند، از جمله نامه‌ای برای جریر بن عبدالله بجلی که از زمان عثمان عامل همدان[۲۴] بود، نوشت و در آن نامه پیمان شکنی طلحه و زبیر و لشکرکشی آن دو به بصره و ظلم‌هایی که بر عثمان بن حنیف و مردمان بی‌گناه روا داشتند، شکست سپاه جمل و بازگشت حضرتش به کوفه را در آن نامه یادآور شد و نامه را توسط زحر بن قیس جعفی برای او ارسال کرد. چون نامه امیرالمؤمنین(ع) به دست جریر رسید، از آن بسیار تجلیل کرد و پیام امام(ع) را برای مردم خواند و آنان را به اطاعت از آن حضرت دعوت نمود، سپس زحر بن قیس که گویا با سستی مردم در لبیک به دعوت امام مواجه شده بود، برخاست و خطبه مفصل و زیبایی در فضل امیر مؤمنان(ع) ایراد کرد که بخشی از آن خطبه چنین بود: «ای مردم، حضرت علی(ع) برای شما نامه‌ای نوشته است که هر سخن و کلامی را مسدود کرده و هر چه بعد از او گفته شود بیهوده خواهد بود، اما با این حال بایستی شما نامه او را پاسخ دهید و بدانید که مردم مدینه (مهاجر و انصار) بدون هیچ پروایی با او بیعت کردند و این بیعت از روی دوستی و رفاقت نبوده، بلکه به خاطر علم بسیار او به کتاب خدا و سنت و سیره پیامبر اسلام بوده است و طلحه و زبیر هم بیعت کرده بودند اما بدون هیچ دلیل و علتی بیعت خود شکستند و مردم را علیه او به شورش و جنگ دعوت نمودند و به هیچ چیز راضی نشدند مگر اینکه جنگی را بر او تحمیل کردند و آنها ام المؤمنین عایشه را وادار به خروج کردند و عاقبت، امیرمؤمنان(ع) به ناچار با آنان مواجه گردید. حضرت در این مواجهه آنان را پند داد و دعوت به ترک قتال نمود، همان طور که با بقیه نیروهای طلحه و زبیر رفتاری نیکو و پسندیده داشت و مردم را به هر آنچه نیک است و در آن صلاحی است هدایت کرد. این مطالبی که گفتم اصل و خلاصه ماجراست که ظاهرا شما از جزئیات آن بی‌خبر مانده‌اید و اگر توضیح بیشتری می‌‌خواهید، به طور حتم به شما خواهیم گفت لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ»[۲۵].[۲۶]

زحر در صفین نیز حضور داشت. در این جنگ، امام علی(ع) او را با عده‌ای از سواران به قطقطانه فرستاد تا از رسیدن آذوقه و تدارکات به سپاه معاویه جلوگیری کند. حضرت پیش از رفتن زحر به او سفارش کردند حتی‌المقدور خونی نریزد و شمشیر را تنها در جایی که لازم است به کار بندد. او به سوی قطقطانه حرکت کرد، معاویه پس از اطلاع از این امر، یکی از یاران خود به نام ضحاک بن قیس را به مقابله با او گسیل داشت. با رو در رو شدن دو سپاه درگیری آغاز شد. در این جنگ زحر بن قیس و یارانش موفق شدند ضحاک و یارانش را به عقب برانند و به پیروزی دست یابند[۲۷].[۲۸] زحر در میدان صفین نیز حضور یافت و از خود رشادت‌های بسیار نشان داد، چندان که ایمن بن خریم بن فاتک[۲۹] ضمن شعری به این دلاوری‌ها اشاره کرده است. در ابیاتی از این شعر آمده: «ای شامیان، سوگند به خدایی که کوه ثبیر را در جایش استوار نمود و قرآن را در شب قدر نازل کرد، اگر سپاه عراق به شما بتازد، فقط خدا می‌داند که عاقبت کار چه خواهد شد. پیشاپیش آن، دلیر مردی چون عدی بن حاتم بر شما خواهد تاخت و در سپیده صبح مالک اشتر سپاهی گران بر سرتان می‌ریزد. و شریح بن هانی و زحر بن قیس با نیزه‌های سبز رنگ خود، سینه‌هایتان را می‌شکافند»[۳۰].[۳۱] اما زحر بن قیس فردی جاه‌طلب بود و تلاش‌های او همان گونه که عتبة بن ابی‌سفیان نیز در سخنانش بدان اشاره کرده بود در راستای کسب منافع مادی‌اش بود. عتبة بن ابی‌سفیان در سخنان خود با قیس بن اشعث در جنگ صفین به این امر تصریح کرده و گفته بود: «او فردی است که جز منافع شخصی‌اش به چیز دیگری نمی‌اندیشد»[۳۲]؛ همین مصلحت‌اندیشی‌ها و توجه به منافع مادی باعث شده بود تا زحر بن قیس از کسانی باشد که موضوع صلح با معاویه را به شدت دنبال کند و به برقراری این صلح تأکید بورزد[۳۳].[۳۴]

زحر بن قیس بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع)

پس از شهادت علی(ع)، زحر به معاویه و کارگزارانش پیوست تا آنجا که حاضر شد برای خوش خدمتی به آنان به دروغ به بیعت‌شکنی و خروج حجر بن عدی از بیعت معاویه، شهادت داده، به همراه گروهی دیگر از اشراف کوفه گواهی‌ای را که زیاد بن ابیه ـ عامل معاویه در کوفه و بصره ـ به همین منظور تهیه دیده بود امضاء نماید، گواهی‌ای که مقدمات شهادت حجر بن عدی را فراهم آورد[۳۵].[۳۶]

عبیدالله بن زیاد پس از شکست نهضت مسلم بن عقیل، ـ زمانی که کوفیان گروه گروه به جنگ امام حسین(ع) و یارانش اعزام می‌‌شدند ـ زَحر بن قَیس جُعفی را رئیس پاسبانان کوفه قرار داد[۳۷]. پس از شهادت سیدالشهداء(ع) و یارانش، وی از سوی ابن‌زیاد، مسئول انتقال سرهای شهدا و اسراء به شام گردید[۳۸]. نقل شده که چون زحر بن قيس بر یزید وارد شد يزيد به او گفت: «هان چه خبر آورد‌ه‌ای؟» گفت: «اى امير مؤمنان مژده پیروزی و يارى خداوند! همانا حسین‌(ع) با هجده کس از خاندان و شصت کس از شیعیانش سوی ما آمد که به مقابله آنان رفتیم و خواستیم که تسلیم شوند و به حکم امیر عبیدالله بن زیاد گردن نهند یا برای جنگ آماده باشند. جنگ را بر تسلیم برگزیدند. با طلوع آفتاب بر آنان تاختیم و از همه سوی در میانشان گرفتیم و چون شمشیرهایمان آنان را فرو گرفت به این سو و آن سو گریختند و پناهگاهی نیافتند. گویی کبوترانی بودند که از شاهین بگریزند و به اندازه کشتن یک پرواری یا خواب نیم‌روزی وقت گرفت که همه را از پای درآوریم. هم اکنون بدن‌های ایشان برهنه و جامه‌هاشان خونین و چهره‌هاشان خاک‌آلوده است که خورشید بر آنان می‌تابد و باد بر آنها می‌وزد. کرکس‌ها و پرندگان لاشخور به دیدارشان می‌آیند[۳۹]. یزید در ظاهر گفت بدون قتل حسین نیز از شما راضی بودم. خداوند ابن مرجانه را لعنت کند. یزید حتی به زحر جایزه‌ای نداد[۴۰].

پس از مرگ یزید، زحر بن قیس با عبدالله بن زبیر همراه شد و به همراه با کارگزار او ـ ابن‌مطیع ـ کوشید تا از قیام مختار جلوگیری کند. نقل شده که ابن‌مطیع او را به همراه عده‌ای به سوی محله کِنده فرستاد تا مانع پیشروی مختار و یارانش و در نتیجه مانع شکل‌گیری قیامش شود، اما زحر نیز به مانند دیگر اشراف کوفی هوادار ابن‌زبیر، کاری از پیش نبرد تا اینکه سرانجام قیام مختار به پیروزی رسید[۴۱]. بنا به نقلی زحر بن قیس در هنگام قیام مختار ثقفی به او پیوست و مختار او را بر جوخی گماشت[۴۲]. اما آنچه مسلم است اینکه زحر بن قیس همانند بسیاری از اشراف کوفه، از مخالفان سرسخت مختار و قیامش به حساب می‌آمد. آنان همواره مترصد فرصتی برای در هم شکستن این قیام بودند تا اینکه پس از خروج ابراهیم بن مالک اشتر از کوفه، فرصت را مغتنم شمردند و علیه مختار سر به شورش برداشتند. او در این شورش، مسئول جنگ در محله کنده بود اما این شورش دیری نپایید که به شکست انجامید و زحر بن قیس مانند بسیاری از اشراف کوفه به بصره گریخت و به مصعب بن زبیر پیوست[۴۳]. در جنگ مصعب بن زبیر علیه مختار، او از هواداران و فرماندهان تحت امر مصعب بود و مصعب او را با هزار سپاهی به کمک ابن معمر فرستاد تا اسباب شکست مختار را فراهم آورند[۴۴]. در آخرین نبردِ مصعب علیه مختار، مأموریت یافت که عناصر مخالف مختار را در شهر کوفه شناسایی و آنان را به لشکر مصعب ملحق نماید[۴۵].

وی پس از شکست سپاه مختار در حروراء از سوی مصعب بن زبیر مأمور تصرف محله [بنی]مراد کوفه شد[۴۶]. پس از قتل مختار، زحر همواره از فرماندهان سپاه مصعب بود چندان که در جنگ سپاه زبیری با خوارج، سالار قبایل مذحج و اسد در سپاه وی بود[۴۷].[۴۸] او در جنگ مصعب بن زبیر با عبدالملک بن مروان نیز در شمار فرماندهان مصعب بود و در کنار مصعب بن زبیر تا آستانه جنگ با عبدالملک پیش رفت اما عبدالملک با وعده امارت اصفهان او و بسیاری از سران سپاه مصعب را جدا کرد و سپاه مصعب را به شکست کشاند[۴۹]. پس از مستحکم شدن پایه‌های حکومت عبدالملک در سرتاسر بلاد اسلامی، زحر بن قیس به خدمت حجاج بن یوسف ثقفی درآمد. در جریان شورش‌های خوارج در عراق و برخی دیگر از مناطق اسلامی از جمله ایران، به دستور حجاج به همراه سپاهی هزار و هشتصد نفره، به جنگ شبیب بن یزید شیبانی رفت اما شکست خورد. در این جنگ زحر از خود مقاومت شجاعانه‌ای نشان داد. او را در حالی که به شدت زخمی شده بود و زخم‌های متعددی برداشته بود به کوفه انتقال دادند. حجاج بن یوسف از او استقبال کرد و او را مورد اکرام و تقدیر فراوان خود قرار داد[۵۰] و گفت: من احب آن ینظر الی الشهید الحیّ فلینظر الی زحر بن قیس؛ هر که دوست دارد شهید زنده‌ای را ببیند به زحر بن قیس بنگرد[۵۱]. برخی از منابع هم، از حضور او در کنار مهلب بن ابی‌صفره در جنگ با خوارج حکایت دارند[۵۲].[۵۳] از زمان و چگونگی مرگ زحر بن قیس جعفی اطلاع درستی در دست نیست[۵۴].

اوصاف و ویژگی‌های شخصیتی

زحر بن قیس جعفی را فردی شجاع[۵۵] و خطیبی بلیغ[۵۶] گفته‌اند. منابع اهل سنت او را در شمار تابعین[۵۷] بلکه از کبار[۵۸] و ثقات[۵۹] آنان دانسته و از شعبی به عنوان تنها راوی وی نام برده‌اند[۶۰]. در منابع شیعی از او در شمار اصحاب[۶۱] و راویان[۶۲] امیرمؤمنان علی(ع) یاد شده است. هر چند برخی منابع شیعی ماجرای زندگی او را سوء عاقبتی زحر بن قیس عنوان کرده‌اند[۶۳]، اما واقع امر این است که او همان گونه که عتبة بن ابی‌سفیان در سخنان خود با قیس بن اشعث در جنگ صفین به این امر تصریح کرده که «او فردی است که جز منافع شخصی‌اش به چیز دیگری نمی‌اندیشد»[۶۴]. زحر شخصیتی داشته ملوّن و جاه طلب و به اصطلاح امروز "نان به نرخ روز خور". تمام تلاش‌های این جاه‌طلب در راستای کسب منافع مادی‌اش بود، از این رو با هر حکومتی دمساز بوده و با آن به راحتی کار کرده است. از این رو زمانی با حکومت علی(ع) بود و مدتی بعد با حکومت معاویه، گاه زبیری بود و چون منافعش در حکومت مروانی بر منافعش در حکومت زبیری چربید، به سپاه زبیری پشت کرد و به مروانیان پیوست. اما اینکه روایت مشهور من سره أن ینظر إلی الشهید الحی، فلینظر إلی هذا؛ هر که شاد می‌‌شود از این که شهید زنده‌ای را ببیند به این مرد (زحر بن قیس) بنگرد» را که ابن حجر بیان آن را به امیرالمؤمنین(ع) نسبت داده است[۶۵]، گفته‌ای است که جز او کسی قائل آن نشده است. تقریباً همه مورخین با عبارت‌های مختلف این سخن را به حجاج بن یوسف ثقفی و پس از بازگشت زحر بن قیس از جنگ سیلحین نسبت داده‌اند[۶۶].[۶۷]

منابع

پانویس

  1. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۷؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۵۲۰.
  2. شیخ طوسی، رجال، ص۶۵.
  3. ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۱۵۶.
  4. ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۷؛ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۴۸ و ۱۲۷؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۰۷.
  5. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۸۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۸؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۳۱؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱۷.
  6. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۹۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، صص۴۵-۵۲.
  7. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۶۸.
  8. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۵۶؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، صص۲۳۴-۲۳۵.
  9. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۲۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۶، ص۲۴۳؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۲۸۵؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، صص۴۰۸-۴۰۹.
  10. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  11. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۷؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۹. علاوه بر نسبت جعفی، در برخی منابع، نسبت او را کندی، مذحجی، و نخعی نیز گفته‌اند.
  12. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۲۶، ج۶، ص۲۹۵؛ شیخ مفید، الجمل، ص۲۱۳.
  13. ابن قتیبه، الامامه و السیاسیه، ج۱، ص۱۱۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۴۲؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۳۴۱. البته به نظر می‌‌رسد از آنجا که این منابع در مواضع دیگر نام او را غالباً "زحر" عنوان کرده‌اند، این مورد یا موارد معدود دیگر ناشی از اشتباه مستنسخین در نسخه برداری باشد.
  14. ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۵۲۰. برخی به اشتباه او را از درک کنندگان محضر رسول خدا(ص) برشمردند که این مطلب نادرست است. استفاده ابن حجر از عبارت «له إدراک» لزوماً به معنای دیدار آن فرد با پیامبر(ص) نیست بلکه به معنای درک زمان حضرت است. کسانی که با ادبیات کتاب الاصابه آشنایی دارند، به خوبی از منظور ابن حجر از به کار‌گیری این عبارت واقفند.
  15. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۷-۳۰۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۵۲۰.
  16. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۷-۳۰۸؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۹.
  17. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۸.
  18. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  19. دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۵۶.
  20. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  21. أضربکم حتى تقروا لعلی خیر قریش کلها بعد النبی من زانه الله و سماه الوصی إن الولی حافظ ظهر الولی کما الغوی تابع أمر الغوی (ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۷)
  22. شیخ مفید، الجمل، ص۲۱۳؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة الصفین، ص۱۵-۱۶.
  23. نصر بن مزاحم منقری، وقعة الصفین، ص۱۵-۱۶؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۵۰۰-۵۰۱.
  24. همدان در این جا از شهرهای ایران است.
  25. نصر بن مزاحم منقری، وقعة الصفین، ص۱۷-۱۸. نیز ر.ک: ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۵۰۲.
  26. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ص۵۵۷-۵۵۸.
  27. ابن قتیبه الدینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۲۷.
  28. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قاتلان امام حسین.
  29. «ایمن بن خریم» از اهالی شام و مردی عابد و زاهد بود و از همکاری با معاویه کناره گرفت و علاقه‌مند بود که عراقیان امیر و حاکم بر شام باشند و معاویه حتی برای جذب او خواست او را به امارت فلسطین بگمارد، تا وی را برای جنگ با علی(ع) همراهی نماید، اما او نپذیرفت. و اشعاری در مذمت معاویه و تجلیل از امیرالمؤمنین علی(ع) سرود و برای معاویه فرستاد. نصر بن مزاحم منقری، وقعة الصفین، ص۵۰۳. در ضمن نام پدر او در کتاب وقعة صفین، «خریم» و در شرح ابن ابی الحدید «حزیم» و در بعضی نسخ نیز «خزیم» ضبط شده است.
  30. «اما والذي أرسى ثبيرا مكانه * وأنزل ذا الفرقان في ليلة القدر لئن عطفت خيل العراق عليكم * ولله لا للناس عاقبة الأمر تقحمها قدما عدي بن حاتم * والأشتر يهدي الخيل في وضح الفجر وطاعنكم فيها شريح بن هانئ * وزحر بن قيس بالمثقفة السمر» نصر بن مزاحم منقری، وقعة الصفین، ص۵۰۳.
  31. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ص۵۵۹-۵۶۰.
  32. نصر بن مزاحم منقری، وقعة الصفین، ص۴۰۸؛ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۳۷؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۶۵.
  33. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۴۸؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۰۷.
  34. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  35. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۷۰.
  36. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قاتلان امام حسین.
  37. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۹.
  38. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۶۰.
  39. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۸۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۹؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۲۷؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۳.
  40. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۶۰؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۴.
  41. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۸۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۸؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۳۱؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱۷.
  42. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۹۲. "جوخا" نام رودخانه و منطقه آبادی در ناحیه شرقی بغداد است. ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۷۹.
  43. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۹۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، صص۴۵-۵۲.
  44. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۶۸.
  45. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف (چاپ محمود فردوس العظم، دمشق)، ج۳، ص۳۸۷.
  46. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۰۵.
  47. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۹۷.
  48. محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید، ص۲۸۴-۲۸۶.
  49. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۵۶؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، صص۲۳۴-۲۳۵.
  50. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۲۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۲۴۳؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۲۸۵؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، صص۴۰۸-۴۰۹.
  51. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۲۳. و با اختلاف عبارات ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۲۴۳؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، صص۴۰۸-۴۰۹.
  52. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۹۷-۱۹۸؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۶۶-۳۶۷.
  53. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قاتلان امام حسین.
  54. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  55. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۷؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۵۲۰.
  56. الصفدی؛ الوافی بالوفیات، ج۱۴، ص۱۲۷.
  57. العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۳۶۹؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۸، ص۴۴۳.
  58. العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۳۶۹.
  59. ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۲۷۱.
  60. ابن ابی حاتم رازی، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۶۱۹؛ ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۲۷۱.
  61. شیخ طوسی، رجال، ص۶۵؛ ابن داود حلی، رجال، ص۹۶؛ تفرشی، نقد الرجال، ج۲، ص۲۵۳.
  62. شیخ طوسی، رجال، ص۶۵.
  63. نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۳، ص۴۲۱.
  64. نصر بن مزاحم منقری، وقعة الصفین، ص۴۰۸؛ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۳۷؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۶۵.
  65. ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۵۲۰.
  66. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۲۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۲۴۳؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۰۸-۴۰۹.
  67. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.