حسن بن علی بن زکریا بزوفری عدوی
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
آشنایی اجمالی
الحسن بن علی بن زکریا بن عاصم[۱]، در سند یک روایت تفسیر کنز الدقائق به گزارش از تأویل الآیات الظاهرة قرار دارد:
«قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا بْنِ عَاصِمٍ عَنْ الْهَيْثَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الرَّمَادِيِّ[۲] قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ(ع)فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ﴾[۳] قَالَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ(ع)»[۴].[۵]
شرح حال راوی
راوی یادشده، با عناوین گوناگونی در اسناد تفسیر کنز الدقائق قرار دارد؛ مانند: الحسن بن علی بن عاصم، الحسن بن علی بن زکریا بن عاصم الیمنی، الحسن بن علی بن زکریا العاصمی، الحسن بن علی البصری، الحسن بن علی بن زکریا بن صالح بن عاصم العدوی و أبو سعید الحسن بن زکریا البصری.
در کتب حدیثی از این راوی با عناوین دیگری نیز یاد شده؛ مانند: الحسن بن علی بن زکریا، الحسن بن علی بن زکریا بن صالح بن عاصم بن زفر البصری، الحسن بن علی بن زکریا العدوی، الحسن بن علی بن زکریا البصری، الحسن بن زکریا، أبی سعید الحسن بن علی بن زکریا العدوی البصری، أبی سعید الحسن بن علی العدوی، الحسن بن علی بن زکریا بن زفر العدوی البصری، أبو سعید الحسن بن علی بن زکریا بن یحیی بن عاصم بن زفر البصری، أبو سعید البصری، الحسن بن علی البصری، أبو سعید الحسن بن علی بن زکریا بن یحیی بن صالح بن عاصم بن زفر، أبو سعید العدوی و الحسن بن علی بن عاصم البزوفری[۶].
کنیه راوی، «أبو سعید» و در بسیاری از اسناد با عنوان الحسن بن علی العدوی از او یاد شده است. روایات راوی نشان میدهند وی به شماری از کشورهای اسلامی مانند مدینه در حجاز بغداد و کوفه در عراق و بخارا در ایران، سفر کرده؛ ولی از یادکرد نام او با پسوند البصری فهمیده میشود که از اهل بصره است. از برخی گزارشها برداشت میشود وی در ۱۲ سالگی به نوشتن حدیث اشتغال داشت و بیش از ۱۰۰ سال زندگانی کرده و از راویان طویل العمر شمرده میشود.
در میان قدماء رجالی شیعه، تنها ابن غضائری به نام راوی اشاره کرده است: الحسن بن علی بن زکریا، البزوفری، العدوی -من عدی الرباب-...، و روی نسخة عن محمد بن صدقة، عن موسی بن جعفر(ع) و روی عن خراش، عن أنس، و أمره أشهر من أن یذکر[۷].
جناب نجاشی به شرح حال راوی نپرداخته ولی از او کتاب محمد بن صدقة عنبری و محمد بن تمیم نهشلی را که دو تن از شیعیان صاحب اثر هستند، گزارش کرده است:
محمد بن صدقة العنبری البصری، أبو جعفر، روی عن أبی الحسن موسی و عن الرضا(ع) له کتاب عن موسی بن جعفر(ع). أخبرنا الحسین بن عبید الله قال: حدثنا أحمد بن إبراهیم بن شاذان قال: حدثنا الحسن بن علی بن زکریا قال: حدثنا محمد بن صدقة، عن موسی بن جعفر(ع).
محمد بن تمیم النهشلی التمیمی البصری، له کتاب عن أبی الحسن موسی(ع) أخبرنا الحسن بن أحمد بن إبراهیم عن أبیه قال: حدثنا الحسن بن علی بن زکریا قال: حدثنا محمد بن تمیم بکتابه[۸].
از همخوانی طریق روایی نجاشی به محمد بن صدقة عنبری با عبارت ابن غضائری، نیز از یکسانی و اتحاد روایتگر از حسن بن علی بن زکریا در دو طریق نجاشی به عنبری و نهشلی تمیمی -که همان أحمد بن إبراهیم بن شاذان است- میتوان به اتحاد حسن بن علی بن زکریا در آن دو طریق و سپس اتحادشان با عنوان الحسن بن علی بن زکریا البزوفری العدوی در عبارت ابن غضائری پی برد.
شیخ طوسی نیز در طریق سندی خود به صحابی معروف، جندب بن جنادة أبوذر غفاری از راوی بهره جسته و با عنوان الحسن بن علی البصری از او یاد کرده است:
جندب بن جنادة، أبوذر الغفاری -رحمة الله علیه- أحد الأرکان الأربعة له خطبة یشرح فیها الأمور بعد النبی(ص) أخبرنا بها الحسین بن عبید الله عن الدوری، عن الحسن بن علی البصری، عن العباس بن بکار، عن أبی الأشهب، عن أبی رجاء العطاردی، قال: خطب أبوذر... (و ذکر الخطبة) بطولها[۹].
جناب صدوق نیز در طریق سندی خود به أبی سعید الخدری نام راوی را با عنوان أبو سعید الحسن بن علی العدوی چنین یاد کرده است: و ما كان فيه عن أبي سعيد الخدري من وصية النبي(ص) لعلي(ع) -التي أولها: يا علي! إذا دخلت العروس بيتك- فقد رؤيته عن محمد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقاني رضي الله عنه عن أبي سعيد الحسن بن علي العدوي، عن يوسف بن يحيي الأصبهاني أبي يعقوب، عن أبي علي إسماعيل بن حاتم قال:حدثنا أبو جعفر أحمد بن صالح بن سعيد المكي قال: حدثنا عمر و بن حفص، عن إسحاق بن نجيح، عن حصيف، عن مجاهد، عن أبي سعيد الخدري قال: أوصي رسول الله(ص) إلی علي بن أبي طالب(ع) فقال: يا علي!...[۱۰].[۱۱]
نام راوی در منابع اهل تسنّن
رجالیان سنّی نیز در کتب خود به ترجمه راوی مورد گفتوگو و شرح حال او پرداختهاند:
- ابن حبان: الحسن بن علی بن زکریا أبو سعید العدوی، من أهل البصرة، سکن بغداد...[۱۲].
- خطیب بغدادی: الحسن بن علی بن زکریا بن صالح بن عاصم بن زفر بن العلاء بن أسلم، أبو سعید العدوی البصری، سکن بغداد...[۱۳].
- ابن عدی: الحسن بن علی بن صالح بن زکریا بن یحیی بن صالح ابن عاصم بن زفر أبو سعید العدوی البصری[۱۴].
- ذهبی: الحسن بن علی بن زکریا بن صالح، أبو سعید العدوی البصری الملقب بالذئب[۱۵]. نیز: الحسن بن علی بن زکریا بن صالح. أبو سعید البصری العدوی الملقب بالذئب. نزیل بغداد حدث بافترائه عن...[۱۶].
- سبط ابن العجمی: الحسن بن علی بن زکریا بن صالح أبوسعید العدوی البصری الملقب بالذئب[۱۷].
- ابن حجر: الحسن] بن علی بن زفر...، هو الحسن بن علی بن زکریا بن صالح بن عاصم بن زفر أبوسعید العدوی الذی تقدم[۱۸].
سمعانی در بازگفت از العدوی و شاخههایی که از قبیله عدی پدید آمده، چنین مینویسد: العدوی: بفتح العین و الدال المهملتین، هذه النسبة إلی خمسة رجال منهم:...، و الرابع منسوب إلی بنی العدویة و هی أمهم، من بنی عدی الرباب، و أبوهم تمیمی أیضا...[۱۹].
عدی الرباب، قبیلهای است که ابن غضائری، حسن بن علی بن زکریا بزوفری را به آن منسوب ساخته است.
عبارت یاقوت حموی در بازگفت کلمه بزوفر: بزوفر: بفتحتین، و سکون الواو، و فتح الفاء: قریة کبیرة من أعمال قوسان قرب واسط و بغداد علی النهر الموفقی فی غربی دجلة[۲۰].[۲۱]
یادآوری
بررسی کتب تراجم و شرح حال راویان، نشان میدهد لقبیابی راوی به ذئب از قرن هشتم که برابر با دوران زندگانی عالم سنّی ذهبی است، رواج یافت و پیش از آن، وی با این لقب معرفی نشده است. روشن است که این کلمه، پیوندی با تضعیفات رجالی ندارد و با هدف تحقیر و خوار کردن و تخریب جایگاه راوی در میان محدثان انجام شده است.[۲۲]
نشانههایی بر اتحاد ابوسعید بصری با راوی مورد بحث
ابن غضائری پیش از یادکرد عنوان مورد گفت وگو، به کسی با نام أبو سعید الحسین بن علی بن زکریا بن صالح بن زفر، العدوی البصری اشاره کرده است. قرائنی نشان میدهند راوی یاد شده نیز أبو سعید البصری است:
- در منابع اهل تسنن، الحسن بن علی بن زکریا با عناوین «العدوی» یا ]]الحسن بن علی العدوی]] یا أبو سعید العدوی از محمد بن صدقة عنبری و محمد بن تمیم نهشلی روایت کرده[۲۳]؛ نیز أحمد بن إبراهیم شاذان که گزارشگر کتاب عنبری و نهشلی از سوی حسن بن علی بن زکریاست، در دلائل الإمامة و تاریخ بغداد از راوی مورد گفتوگو با عنوان أبوسعید الحسن بن علی بن زکریا بن یحیی بن عاصم بن زفر البصری روایت کرده است[۲۴].
- گزارش از خراش (خداش) و او از انس بن مالک که نجاشی بدان اشاره کرده و در کتب اهل تسنن، نمونههایی از آن یاد شده است[۲۵].
- ابن غضائری در شرح حال حسن بن علی بن زکریا عدوی _عدی الرباب- به مشهور بودن راوی و ضعف او اشاره کرده است. بررسی کتب حدیثی و روبهرو شدن با روایات فراوان حسن بن علی بن زکریا روشن میسازد که شخص معروف و مشهور، همان أبوسعید حسن بن علی بن زکریا بن عاصم عدوی بصری است.
- أبو سعید حسن بن علی بن زکریا بن عاصم العدوی البصری با عناوین گوناگون در کتب حدیثی و غیر آن، از هیثم بن عبدالله رمانی گزارش کرده است که روایت محل گفت وگو در تفسیر کنز الدقائق هم از اوست[۲۶].
- در بسیاری از اسناد، شخصی که به أبی سعید بصری متصف شده، حسن بن علی بن زکریا بن عاصم عدوی است و از بررسی نمونهها میتوان دریافت که الحسین در بیشتر اسناد، مصحّف «الحسن» است.
- حسن بن علی بن عاصم در دو جای کتاب الأمالی (طوسی) با پسوند «البزوفری» همراه شده است[۲۷]. در دو کتاب لسان المیزان و الموضوعات از این راوی با نام الحسن بن علی بن زفر نیز یاد شده است[۲۸].
- نام راوی، با عنوان أبوسعید الحسن بن علی العدوی در طریق سندی جناب صدوق به أبی سعید الخدری قرار دارد.
بر پایه نشانههای یادشده، حسن بن علی بن زکریا بزوفری عدوی همان حسن بن علی بن زکریا بن عاصم بن زفر عدوی است که ابن غضائری او را راویای مستقل پنداشته و به أبوسعید ابن زفر البصری منسوب کرده و نامش را «حسین» ثبت کرده است.[۲۹]
شناسایی حسین بن علی بن زکریا
در کتب رجالی، جز ابن غضائری کسی از همدورههای او به شرح حال راوی نپرداخته و رجالیان پسین، همگی از ابن غضائری گزارش کردهاند.[۳۰]
تصحیف الحسن به الحسین
همسانی در نام بسیاری از روایتگران حدیث، مایه پدید آمدن تصحیف در آنهاست؛ به ویژه آنگاه که این همگونی، سخت و نزدیک باشد؛ مانند نام «الحسین» و «الحسن».
عنوان الحسین بن علی بن زکریا در سند چند روایت آمده که قرائن، نشانه رخداد تصحیف در آنهاست: ١. تفسیر القمی: «حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا قَالَ: حَدَّثَنَا الْهَيْثَمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الرُّمَّانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا(ع) عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) فِي قَوْلِهِ ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[۳۱] قَالَ هُوَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيُّ اللَّهِ إِلَى هَاهُنَا التَّوْحِيدُ»[۳۲]. عنوان راوی یاد شده در تفسیر البرهان و نور الثقلین و تفسیر کنز الدقائق نیز مانند منبع اصلی است[۳۳]؛ ولی عبارت صحیح الحسن بن علی بن زکریا است، به دو دلیل: أ. نام راوی در بحار الأنوار الحسن بن علی بن زکریا ثبت شده است[۳۴]. ب. هیثم بن عبدالله الرمانی از استادان حدیثی حسن بن علی بن زکریا العدوی شمرده شده است[۳۵]. ٢. کفایة الأثر: «أَخْبَرَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ زَكَرِيَّا الْعَدَوِيُّ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ قَيْسٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبَّاسٍ عَنِ ابْنِ الحَجَّافِ عَنْ عَطِيَّةَ الْعَوْفِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ(ع) وَ التَّاسِعُ قَائِمُهُمْ فَطُوبَى لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ الْوَيْلُ لِمَنْ أَبْغَضَهُمْ»[۳۶]. این روایت در اثباة الهداة نیز گزارش شده و نام راوی در آن الحسن بن علی العدوی است[۳۷]؛ همچنین نام راوی در سند همین روایت در کتب عوالم العلوم، الإنصاف، و بحارالأنوار، الحسن بن علی بن زکریا (العدوی) ثبت گردیده است[۳۸]. ٣. تهذیب الأحکام: «أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الرِّضَا عَلِيِّ بْنِ مُوسَى(ع) عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ(ع) إِنَّ أَيَّامَ زَائِرِي الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) لَا تُعَدُّ مِنْ آجَالِهِمْ»[۳۹]. این حدیث در منبع اصلی یعنی کامل الزیارات، نیز در المزار شیخ مفید یاد شده و نام راوی در آنها الحسن بن علی بن زکریا است[۴۰]. ۴. عیون اخبار الرضا(ع): «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَدَوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْهَيْثَمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الرُّمَّانِيُّ قَالَ: سَأَلْتُ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا(ع) فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) لِمَ لَمْ يُجَاهِدْ أَعْدَاءَهُ خَمْساً وَ عِشْرِينَ سَنَةً بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) ثُمَّ جَاهَدَ فِي أَيَّامِ وِلَايَتِهِ فَقَالَ لِأَنَّهُ اقْتَدَى بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) فِي تَرْكِهِ جِهَادَ الْمُشْرِكِينَ بِمَكَّةَ بَعْدَ النُّبُوَّةِ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ بِالْمَدِينَةِ تِسْعَةَ عَشَرَ شَهْراً وَ ذَلِكَ لِقِلَّةِ أَعْوَانِهِ عَلَيْهِمْ وَ كَذَلِكَ عَلِيٌّ(ع) تَرَكَ مُجَاهَدَةَ أَعْدَائِهِ لِقِلَّةِ أَعْوَانِهِ عَلَيْهِمْ فَلَمَّا لَمْ تَبْطُلْ نُبُوَّةُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) مَعَ تَرْكِهِ الْجِهَادَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ تِسْعَةَ عَشَرَ شَهْراً فَكَذَلِكَ لَمْ تَبْطُلْ إِمَامَةُ عَلِيٍّ مَعَ تَرْكِهِ الْجِهَادَ خَمْساً وَ عِشْرِينَ سَنَةً إِذَا كَانَتِ الْعِلَّةُ الْمَانِعَةُ لَهُمَا وَاحِدَةً»[۴۱]. این روایت، در علل الشرائع و حلیة الأبرار نیز یاد شده و عنوان در آنها أبو سعید الحسن بن علی العدوی است[۴۲]؛ همچنین در مرآة العقول[۴۳] و بحار الأنوار[۴۴]. ۵. «حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَدَوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْهَيْثَمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الرُّمَّانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا(ع) عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ(ع) قَالَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) يَقُولُ خُلِقَتِ الْخَلَائِقُ فِي قُدْرَةٍ فَمِنْهُمْ سَخِيٌّ وَ مِنْهُمْ بَخِيلٌ فَأَمَّا السَّخِيُّ فَفِي رَاحَةٍ وَ أَمَّا الْبَخِيلُ فَشُومٌ طَوِيلٌ»[۴۵] این روایت در دو جای بحار الأنوار و عوالم العلوم و مستدرک الوسائل گزارش شده و عنوان راوی در آنها الحسن بن علی العدوی است[۴۶]. ۶. مناقب علی بن أبی طالب (ابن مغازلی): أبوبکر أحمد بن إبراهیم بن الحسن بن شاذان البزاز إذنا حدثنا الحسین بن علی العدوی حدثنا سلمة بن شبیب...[۴۷]. أحمدبن إبراهیم بن شاذان در این سند، همان کسی است که در طریق روایی نجاشی به محمد بن صدقة عنبری و محمد بن تمیم نهشلی روایتگر از حسن بن علی بن زکریا است. بر این پایه، عنوان الحسین بن علی العدوی در سند ابن مغازلی مصحّف الحسن بن علی العدوی است. افزون بر این، أحمد بن ابراهیم بن حسن بن شاذان در روایت دیگری از همین کتاب (مناقب ابن مغازلی) از حسن بن علی بن زکریا گزارش کرده است: أخبرنا أحمد بن إبراهیم بن الحسن بن شاذان و أذن فی روایته قال: حدثنا الحسن بن علی العدوی قال: حدثنا عثمان بن عبدالله أبو بشر...[۴۸]. دیدگاه دو رجالی همدوران شیخ موسی زنجانی پس از یادکرد نام راوی با عنوان الحسن بن علی بن زکریا بن عاصم بن زفر العدوی البصری أبو سعید البزوفری مینویسد: و یطلق علیه العدوی و العاصمی أیضا، اضطربت کلماتهم فی ضبطه مکبرا أو مصغرا و بدلوا عاصما بصالح و اتفقوا فی نسبته إلی البزوفری و هو خلاف الواقع جزما، و قد تخیل بعض تعدده اغترارا منه بتعدد العنوان فی بعض الکتب، ترجمه العامة فی کتبهم،...، و نسبه علی الصحیح أنه ابن علی بن زکریا بن صالح بن عاصم إلی آخره[۴۹]. وی پس از یادکرد عنوان الحسین بن علی بن زکریا العدوی گفتنیها درباره او را به شرح حال الحسن بن علی بن زکریا بن عاصم بن زفر العدوی بازگردانده و با این کار به اتحاد او با الحسن بن علی بن زکریا رأی داده است[۵۰]. محقق شوشتری نیز معتقد به تحریف در عنوان الحسین بن علی بن زکریا بوده و در ترجمه و شرح حال الحسن بن علی بن زکریا مینویسد: ثم التحقیق انحصار العدوی الضعیف بهذا و کون الحسین الآتی تحریف هذا، و الشاهد لصحة هذا عنوان الخطیب و الذهبی له، و لکون ذاک تصحیفا تکنیة ذاک بأبی سعید، کما یأتی؛ مع أن هذه الکنیة لهذا، کما عرفته من المشیخة و لأن الخطیب و الذهبی ذکراها لهذا، بل عبرا عن هذا فی النقل عن کثیر من أئمة رجالهم التعبیر ب أبی سعید العدوی و لأن اتفاق أخوین فی الوضع نادر؛ فإن کان ابن الغضائری عنونهما –کما هو المفهوم من الخلاصة- فلا بد أن الإسم کان مشتبها عنده بین الحسن و الحسین -کما یتفق کثیرا- فعنونهما[۵۱]. طبقه راوی تاریخ تولد راوی، از روایتی که جناب صدوق در کتاب الأمالی گزارش کرده، آشکار میگردد: حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحاق -رضوان الله علیه- قال: حدثنا أبوسعید الحسن بن علی العدوی سنة سبع عشرة و ثلاثمائة و هو ابن مائة و سبع سنین قال: حدثنا الحسین بن أحمد الطفاوی قال:...[۵۲]. بر پایه این روایت، وی در سال ۲۱۰ به دنیا آمده است. در کتب اهل تسنن نیز تاریخ ولادت راوی ۲۱۰ و سال درگذشت او ۳۱۸ یا ۳۱۹ گزارش شده است[۵۳]، از این رو دوران زندگانی راوی، همزمان با بخش کمی از دوران امام نهم و سپس امام دهم و یازدهم(ع) و نیز سالهای پایانی غیبت صغراست. روایات راوی از معصوم(ع) باواسطه انجام پذیرفته است؛ نمونهها: - «حَدَّثَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا الْعَدَوِيُّ عَنْ شَيْثِ بْنِ غَرْقَدَةَ الْعَدَوِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَلَاءِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ صَبِيحٍ البشكري [الْيَشْكُرِيُّ] عَنْ شَرِيكِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ حُصَيْنٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ ثُمَّ أَخْفَى صَوْتَهُ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»[۵۴]. - «فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ صَالِحٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ يَعْنِي ابْنَ زَكَرِيَّا بْنِ صَالِحِ بْنِ عَاصِمِ بْنِ زُفَرَ الْبَصْرِيَّ قَالَ حَدَّثَنَا زَكَرِيَّا بْنُ يَحْيَى التُّسْتَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ قُتَيْبَةَ الْهَمْدَانِيُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ وَ لَا شَيْءَ فَخَلَقَ خَمْسَةً مِنْ نُورِ جَلَالِهِ وَ [جَعَلَ] لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ الْمُنْزَلَةِ فَهُوَ الْحَمِيدُ وَ سَمَّى [النَّبِيَّ] مُحَمَّداً(ص) وَ هُوَ الْأَعْلَى وَ سَمَّى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً وَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَاشْتَقَ مِنْهَا حَسَناً وَ حُسَيْناً وَ هُوَ فَاطِرٌ فَاشْتَقَّ لِفَاطِمَةَ مِنْ أَسْمَائِهِ اسْماً فَلَمَّا خَلَقَهُمْ جَعَلَهُمْ فِي الْمِيثَاقِ فَإِنَّهُمْ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ وَ خَلَقَ الْمَلَائِكَةَ مِنْ نُورٍ فَلَمَّا أَنْ نَظَرُوا إِلَيْهِمْ عَظَّمُوا أَمْرَهُمْ وَ شَأْنَهُمْ وَ لُقِّنُوا التَّسْبِيحَ فَذَلِكَ قَوْلُهُ ﴿وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ * وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ﴾[۵۵] فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى آدَمَ صنَظَرَ إِلَيْهِمْ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ فَقَالَ يَا رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ يَا آدَمُ هَؤُلَاءِ صَفْوَتِي وَ خَاصَّتِي خَلَقْتُهُمْ مِنْ نُورٍ جَلَالِي وَ شَقَقْتُ لَهُمْ اسْماً مِنْ أَسْمَائِي قَالَ يَا رَبِّ فَبِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ عَلِّمْنِي أَسْمَاءَهُمْ قَالَ يَا آدَمُ فَهُمْ عِنْدَكَ أَمَانَةٌ سِرٌّ مِنْ سِرِّي لَا يَطَّلِعُ عَلَيْهِ غَيْرُكَ إِلَّا بِإِذْنِي قَالَ نَعَمْ يَا رَبِّ قَالَ يَا آدَمُ أَعْطِنِي عَلَى ذَلِكَ الْعَهْدَ فَأَخَذَ عَلَيْهِ الْعَهْدَ ثُمَّ عَلَّمَهُ أَسْمَاءَهُمْ ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ وَ لَمْ يَكُنْ عَلَّمَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ ﴿فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[۵۶] عَلِمَتِ الْمَلَائِكَةُ أَنَّهُ مُسْتَوْدَعٌ وَ أَنَّهُ مُفَضَّلٌ بِالْعِلْمِ وَ أُمِرُوا بِالسُّجُودِ إِذْ كَانَتْ سَجْدَتُهُمْ لآِدَمَ تَفْضِيلًا لَهُ وَ عِبَادَةً لِلَّهِ إِذْ كَانَ ذَلِكَ بِحَقٍّ لَهُ وَ أَبَى إِبْلِيسُ الْفَاسِقُ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ فَقَالَ ﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾[۵۷] قَالَ فَقَدْ فَضَّلْتُهُ عَلَيْكَ حَيْثُ أَمَرْ [تُ] بِالْفَضْلِ لِلْخَمْسَةِ الَّذِينَ لَمْ أَجْعَلْ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً وَ لَا مِنْ شِيعَتِهِمْ [يَتَّبِعُهُمْ] فَذَلِكَ اسْتِثْنَاءُ اللَّعِينِ ﴿إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[۵۸] قَالَ ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ﴾[۵۹] وَ هُمُ الشِّيعَةُ»[۶۰]. - «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو سَعِيدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا الْعَدَوِيُّ الْبَصْرِيُّ عَنْ هَيْثَمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الرُّمَّانِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) عَنْ أَبِيهِ(ع) قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ(ع) إِنَّ أَيَّامَ زَائِرِي الْحُسَيْنِ(ع) لَا تُحْسَبُ مِنْ أَعْمَارِهِمْ وَ لَا تُعَدُّ مِنْ آجَالِهِمْ»[۶۱]. - «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ وَ اسْمُهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُسْلِمٍ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: عَشْرٌ مَنْ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِنَ دَخَلَ الْجَنَّةَ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءُ الزَّكَاةِ وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ حِجُّ الْبَيْتِ وَ الْوَلَايَةُ لِأَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ اجْتِنَابُ كُلِّ مُسْكِرٍ»[۶۲]. - «أَخْبَرَنِي عَلِيُّ بْنُ حَاتِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ صَدَقَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ(ع)قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَا يَأْكُلُ الْكُلْيَتَيْنِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُحَرِّمَهُمَا لِقُرْبِهِمَا مِنَ الْبَوْلِ»[۶۳]. با توجه به دوران زندگانی این راوی، وی از طبقه هشتم راویان شمرده میشود که برابر با طبقه استادان جناب کلینی است. استادان و شاگردان راوی حسن بن علی بن زکریا بن عاصم استادان حدیثی بسیاری داشت؛مانند: محمد بن صدقة، هیثم بن عبدالله رمانی، عبدالأعلی بن حماد البرسی، نضر (نصر) بن علی جهضمی، عمرو بن المختار، محمد بن إبراهیم بن منذر مکی، شیث بن غرقدة عدوی، عبدالله بن جعفر رملی، أبو عبدالله بن أبی الثلج، عثمان بن عمرو الدباغ، یوسف بن یحیی اصفهانی أبی یعقوب، حسین بن أحمد طفاوی، محمد بن تمیم، صهیب بن عباد بن صهیب، علی بن عیسی کوفی، أحمد بن عبدالله بن عمار الجارودی، خراش بن عبدالله، محمد بن خلیلان بن علی عباسی، أحمد بن عبیدالله عدلی، سلیمان بن داوود منقری، بشر بن معاذ، عمرو بن مرزوق، عروة بن سعید، مسدد بن مسرهد، هدبة بن خالد، طالوت بن عباد، کامل بن طلحة، جویریة بن أشرس، عبدالله بن معاویة الجمحی، شیبان بن فروخ، جبارة بن مغلس[۶۴]. گروهی از روایتگران، شاگردان حدیثی اویند؛ مانند: هارون بن موسی تلعکبری، أبوالمفضل محمد بن عبدالله بن المطلب شیبانی، أبو بکر أحمد بن إبراهیم بن حسن بن محمد بن شاذان، محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری، محمد بن إبراهیم بن إسحاق طالقانی، علی بن أحمد طبری، محمد بن أحمد بن مخزوم، أبو عبدالله محمد بن الفضل النحوی، إسماعیل بن محمد بن إسماعیل بن زنجی الکاتب، أحمد بن محمد المؤدب، محمد بن عباس، أبوبکر بن مالک القطیعی، أحمد بن جعفر بن سلم، أبو القاسم بن النخاس، أحمد بن إبراهیم بن شاذان، أبو الحسن الدارقطنی، و أبو حفص الکتانی[۶۵]. مذهب راوی شرح حال راوی در کتب رجال یاد نشده، از اینرو مذهب و گرایش فکری او روشن نیست؛ ولی در بعضی منابع حدیثی، نشانههای عامی بودن راوی دیده میشوند: صاحب کفایة الأثر عبارتی از ابوالمفضل شیبانی گزارش کرده، که برخی رجالیان از آن عامی بودن راوی را برداشت کردهاند. شیبانی که نامش محمد بن عبدالله بن المطلب، است در کتاب یاد شده پس از نقل روایتی از راوی، چنین مینویسد: قال أبو المفضل: هذا غریب لا أعرفه إلا عن الحسن بن علی بن زکریا البصری بهذا الإسناد و کتبت عنه ببخارا یوم الأربعاء و کان یوم العاشور و کان من أصحاب الحدیث إلا أنه کان ثقة فی الحدیث و کثیرا ما کان یروی من فضائل أهل البیت(ع)[۶۶]. با اینکه عبارت أصحاب الحدیث فراگیر است و درباره شیعه و سنّی به کار رفته، از جمله استثنا: إلا أنه کان ثقة برداشت میشود که شیبانی او را عامّی و سنّی مذهب میداند. بر همین اساس، محقق شوشتری نیز به عامی بودن راوی باورمند شده و پس از اشاره به کلام شیبانی نوشته است: فالرجل عامی[۶۷]. نشانههای تشیّع راوی در کتب و منابع در دسترس، قرائنی هست که گرایش شیعی راوی از آنها برداشت میشود؛ به ۹ مورد اشاره میشود: ۱. حکم شرعی همسان با فقه شیعه - بر پایه فقه شیعه، چنانچه در زمینه اموال، برای اثبات ادعا در دادگاه، تنها یک شاهد آماده شهادت دادن باشد، مدعی میتواند پس از شهادتشاهد، با یمین و قسم خود، ادعایش را ثابت کند. سید مرتضی در مسائل الناصریات به درستیِ این شیوه در مذهب تشیع اشاره کرده است: «المسألة الثامنة و التسعون و المائة: یقضی بشاهد و یمین المدعی إذا کان المدعی عدلا، و إلا لم یقض. هذا صحیح، و إلیه ذهب أصحابنا و قال الشافعی: یقضی بالشاهد و الیمین فی الأموال و قال أبو حنیفة: لا یقضی به علی کل حال؛ دلیلنا بعد الإجماع المتردد: ما رواه عمرو بن دینار، عن ابن عباس أن النبی(ص) قضی بالیمین مع الشاهد...، و یدل علی ما ذهبنا إلیه ما رواه جعفر بن محمد عن أبیه عن أمیر المؤمنین(ع) قال:کان النبی(ص) یقضی بشهادة الشاهد الواحد مع یمین صاحب الحق، و قضی بها علی(ع) بالعراق»[۶۸]. گزارش راوی در همین باره: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَدَوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا صُهَيْبُ بْنُ عَبَّادِ بْنِ صُهَيْبٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَضَى بِالْيَمِينِ مَعَ الشَّاهِدِ الْوَاحِدِ وَ أَنَّ عَلِيّاً(ع) قَضَى بِهِ بِالْعِرَاقِ»[۶۹]. - ازدواج موقت (متعة): «زرعة بن أحمد بن محمد بن هشام أبو عاصم الآملی روی بجرجان حدثنا أبو أحمد عبدالله بن عدی الحافظ حدثنا زرعة بن أحمد بن محمد بن هشام أبو عاصم الآملی بجرجان حدثنا الحسن بن علی بن زکریا حدثنا أحمد بن الحسین اللهبی أبو الفضل القرشی حدثنا حسین بن زید عن بن جریج عن محمد بن علی عن جابر بن عبدالله قال: قال النبی(ص): أحل الله من النساء ثلاثا: نکاح موارثة و نکاح بغیر موارثة و ملک الیمین»[۷۰]. مقصود از نکاح بغیر موارثة همان ازدواج موقت است که قانون ارث در آن جاری نیست[۷۱]. این مسئله پذیره مذهب تشیع است و اهل سنت آن را باطل و مردود میدانند. ۲. روایات فضائل اهل بیت(ع) شماری از روایات راوی که در فضائل و صفات نیکوی اهل بیت عصمت(ع) گزارش شده، نشانه تشیع اویند؛ نمونهها: - «حَدَّثَنِي أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ هَارُونُ بْنُ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا الْعَدَوِيُّ النَّصْرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْمُنْذِرِ الْمَكِّيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَيْثَمِ قَالَ حَدَّثَنِي الْأَجْلَحُ الْكِنْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَفْلَحُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ كَعْبٍ عَنْ طَاوُسٍ الْيَمَانِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ(ص) وَ الْحَسَنُ عَلَى عَاتِقِهِ وَ الْحُسَيْنُ عَلَى فَخِذِهِ يَلْثِمُهُمَا وَ يُقَبِّلُهُمَا وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُمَا وَ عَادِ مَا [مَنْ] عَادَاهُمَا ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ خُضِبَتْ شَيْبَتُهُ مِنْ دَمِهِ يَدْعُو فَلَا يُجَابُ وَ يَسْتَنْصِرُ فَلَا يُنْصَرُ قُلْتُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ شِرَارُ أُمَّتِي مَا لَهُمْ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ كُتِبَ لَهُ ثَوَابُ أَلْفِ حَجَّةٍ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ أَلَا وَ مَنْ زَارَهُ فَكَأَنَّمَا زَارَنِي وَ مَنْ زَارَنِي فَكَأَنَّمَا زَارَ اللَّهَ وَ حَقُ الزَّائِرِ عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا يُعَذِّبَهُ بِالنَّارِ أَلَا وَ إِنَّ الْإِجَابَةَ تَحْتَ قُبَّتِهِ وَ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ...»[۷۲]. - «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَدَوِيُّ سَنَةَ سَبْعَ عَشْرَةَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ وَ هُوَ ابْنُ مِائَةٍ وَ سَبْعِ سِنِينَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ الطُّفَاوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا قَيْسُ بْنُ الرَّبِيعِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدٌ الْخَفَّافُ عَنْ عَطِيَّةَ الْعَوْفِيِّ عَنْ مَخْدُوجِ بْنِ زَيْدٍ الذُّهْلِيِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) آخَى بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ ثُمَّ قَالَ يَا عَلِيُّ أَنْتَ أَخِي وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي أَ مَا عَلِمْتَ يَا عَلِيُّ أَنَّهُ أَوَّلُ مَنْ يُدْعَى بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُدْعَى بِي فَأَقُومُ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ فَأُكْسَى حُلَّةً خَضْرَاءَ مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ يُدْعَى بِأَبِينَا إِبْرَاهِيمَ(ع) فَيَقُومُ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ فِي ظِلِّهِ فَيُكْسَي حُلَّةً خَضْرَاءَ مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ يُدْعَى بِالنَّبِيِّينَ بَعْضُهُمْ عَلَى أَثَرِ بَعْضٍ فَيَقُومُونَ سِمَاطَيْنِ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ فِي ظِلِّهِ وَ يُكْسَوْنَ حُلَلًا خَضْرَاءَ مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ أَلَا وَ إِنِّي أُخْبِرُكَ يَا عَلِيُّ أَنَّ أُمَّتِي أَوَّلُ الْأُمَمِ يُحَاسَبُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ أُبَشِّرُكَ يَا عَلِيُّ أَنَّ أَوَّلَ مَنْ يُدْعَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُدْعَى بِكَ هَذَا لِقَرَابَتِكَ مِنِّي وَ مَنْزِلَتِكَ عِنْدِي فَيُدْفَعُ إِلَيْكَ لِوَائِي وَ هُوَ لِوَاءُ الْحَمْدِ...»[۷۳]. ۳. آشکارنمایی نام جانشینان پیغمبر(ص) «حَدَّثَنِي أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ هَارُونُ بْنُ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا الْعَدَوِيُّ النَّصْرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْمُنْذِرِ الْمَكِّيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَيْثَمِ قَالَ حَدَّثَنِي الْأَجْلَحُ الْكِنْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَفْلَحُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ كَعْبٍ عَنْ طَاوُسٍ الْيَمَانِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ(ص) وَ الْحَسَنُ عَلَى عَاتِقِهِ وَ الْحُسَيْنُ عَلَى فَخِذِهِ يَلْثِمُهُمَا وَ يُقَبِّلُهُمَا... قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ قَالَ بِعَدَدِ حَوَارِيِ عِيسَى وَ أَسْبَاطِ مُوسَى وَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَمْ كَانُوا قَالَ كَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ وَ الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ بَعْدَهُ سِبْطَايَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَإِذَا انْقَضَى الْحُسَيْنُ فَابْنُهُ عَلِيٌّ فَإِذَا انْقَضَى عَلِيٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا انْقَضَى مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَإِذَا انْقَضَى جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَى فَإِذَا انْقَضَى مُوسَى فَابْنُهُ عَلِيٌّ فَإِذَا انْقَضَى عَلِيٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا انْقَضَى مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِيٌّ فَإِذَا انْقَضَى عَلِيٌّ فَابْنُهُ الْحَسَنُ فَإِذَا انْقَضَى الْحَسَنُ فَابْنُهُ الْحُجَّةُ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَسَامِيَ لَمْ أَسْمَعْ بِهِنَّ قَطُّ قَالَ لِي يَا ابْنَ عَبَّاسٍ هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدِي وَ إِنْ نُهِرُوا أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ نُجَبَاءُ أَخْيَارٌ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَنْ أَتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَارِفاً بِحَقِّهِمْ أَخَذْتُ بِيَدِهِ فَأَدْخَلَتُهُ الْجَنَّةَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَنْ أَنْكَرَهُمْ أَوْ رَدَّ وَاحِداً مِنْهُمْ فَكَأَنَّمَا قَدْ أَنْكَرَنِي وَ رَدَّنِي وَ مَنْ أَنْكَرَنِي وَ رَدَّنِي فَكَأَنَّمَا أَنْكَرَ اللَّهَ وَ رَدَّهُ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ سَوْفَ يَأْخُذُ النَّاسُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ فَاتَّبِعْ عَلِيّاً وَ حِزْبَهُ فَإِنَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ لَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ وَلَايَتُهُمْ وَلَايَتِي وَ وَلَايَتِي وَلَايَةُ اللَّهِ وَ حَرْبُهُمْ حَرْبِي وَ حَرْبِي حَرْبُ اللَّهِ وَ سِلْمُهُمْ سِلْمِي وَ سِلْمِي سِلْمُ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ(ع) ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾[۷۴]، ﴿وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾[۷۵]»[۷۶]. ۴. علت خانهنشینی ۲۵ ساله «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَدَوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْهَيْثَمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الرُّمَّانِيُّ قَالَ: سَأَلْتُ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا(ع) فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لِمَ لَمْ يُجَاهِدْ أَعْدَاءَهُ خَمْساً وَ عِشْرِينَ سَنَةً بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) ثُمَّ جَاهَدَ فِي أَيَّامِ وِلَايَتِهِ فَقَالَ لِأَنَّهُ اقْتَدَى بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) فِي تَرْكِهِ جِهَادَ الْمُشْرِكِينَ بِمَكَّةَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ بِالْمَدِينَةِ تِسْعَةَ عَشَرَ شَهْراً وَ ذَلِكَ لِقِلَّةِ أَعْوَانِهِ عَلَيْهِمْ وَ كَذَلِكَ عَلِيٌّ(ع)تَرَكَ مُجَاهَدَةَ أَعْدَائِهِ لِقِلَّةِ أَعْوَانِهِ عَلَيْهِمْ فَلَمَّا لَمْ تَبْطُلْ نُبُوَّةُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) مَعَ تَرْكِهِ الْجِهَادَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ تِسْعَةَ عَشَرَ شَهْراً...»[۷۷]. ۵. گزارش جلسه شورای خلافت و حدیث مناشده پس از عمر بن خطاب و مناشده امیر مؤمنان(ع) در آن جلسه: «وَ عَنْهُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا الْعَاصِمِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ الْعَدْلِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الرَّبِيعُ بْنُ يَسَارٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي الْجَعْدِ، يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي ذَرٍّ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ): أَنَّ عَلِيّاً(ع) وَ عُثْمَانَ وَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ وَ سَعْدَ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، أَمَرَهُمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَنْ يَدْخُلُوا بَيْتاً وَ يُغْلِقُوا عَلَيْهِمْ بَابَهُ، وَ يَتَشَاوَرُوا فِي أَمْرِهِمْ...»[۷۸]. ۶. اشاره به مقام امامت حضرت موسی بن جعفر و امام رضا(ع) «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا بِمَدِينَةِ السَّلَامِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ خَلِيلَانَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ غِيَاثِ بْنِ أَسِيدٍ قَالَ سَمِعْتُ جَمَاعَةً مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ يَقُولُونَ وُلِدَ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى(ع) بِالْمَدِينَةِ يَوْمَ الْخَمِيسِ لِإِحْدَى عَشْرَةَ لَيْلَةً خَلَتْ مِنْ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ ثَلَاثٍ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَةٍ مِنَ الْهِجْرَةِ بَعْدَ وَفَاةِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) بِخَمْسِ سِنِينَ وَ تُوُفِّيَ بِطُوسَ فِي قَرْيَةٍ يُقَالُ لَهَا سَنَابَادُ[۷۹] مِنْ رُسْتَاقِ نَوْقَانَ وَ دُفِنَ فِي دَارِ حُمَيْدِ بْنِ قَحْطَبَةَ الطَّائِيِّ فِي الْقُبَّةِ الَّتِي فِيهَا هَارُونُ الرَّشِيدُ إِلَى جَانِبِهِ مِمَّا يَلِي الْقِبْلَةَ وَ ذَلِكَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ لِتِسْعٍ بَقِينَ مِنْهُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ سَنَةَ ثَلَاثٍ وَ مِائَتَيْنِ وَ قَدْ تَمَّ عُمُرُهُ تِسْعاً وَ أَرْبَعِينَ سَنَةً وَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ مِنْهَا مَعَ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع)تِسْعاً وَ عِشْرِينَ سَنَةً وَ شَهْرَيْنِ وَ بَعْدَ أَبِيهِ أَيَّامَ إِمَامَتِهِ عِشْرِينَ سَنَةً وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ قَامَ(ع) بِالْأَمْرِ وَ لَهُ تِسْعٌ وَ عِشْرُونَ سَنَةً وَ شَهْرَانِ وَ كَانَ فِي أَيَّامِ إِمَامَتِهِ(ع) بَقِيَّةُ مُلْكِ...»[۸۰]. نیز هنگام گزارش چگونگی شهادت امام کاظم(ع) از آن حضرت(ع) چنین یاد کرده است: استشهد ولی الله موسی بن جعفر(ع) مسموما[۸۱]. ۷. گزارش دعای مباهله «أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مَخْزُومٍ قَالَ أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَدَوِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَدَقَةَ الْعَنْبَرِيِّ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: يَوْمُ الْمُبَاهَلَةِ الْيَوْمُ الرَّابِعُ وَ الْعِشْرُونَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ تُصَلِّي فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ مَا أَرَدْتَ مِنَ الصَّلَاةِ فَكُلَّمَا صَلَّيْتَ رَكْعَتَيْنِ اسْتَغْفَرْتَ اللَّهَ تَعَالَى بِعَقِبِهَا سَبْعِينَ مَرَّةً...»[۸۲]. ۸. گزارش از نواب اربعه حضرت بقیة الله(ع) «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا بِمَدِينَةِ السَّلَامِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ خَلِيلَانَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ غِيَاثِ بْنِ أَسِيدٍ قَالَ: وُلِدَ الْخَلَفُ الْمَهْدِيُّ(ع) يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ أُمُّهُ رَيْحَانَةُ وَ يُقَالُ لَهَا نَرْجِسُ وَ يُقَالُ صَقِيلُ وَ يُقَالُ سَوْسَنُ إِلَّا أَنَّهُ قِيلَ لِسَبَبِ الْحَمْلِ صَقِيلُ وَ كَانَ مَوْلِدُهُ(ع) لِثَمَانِ لَيَالٍ خَلَوْنَ مِنْ شَعْبَانَ سَنَةَ سِتٍّ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْنِ وَ وَكِيلُهُ عُثْمَانُ بْنُ سَعِيدٍ فَلَمَّا مَاتَ عُثْمَانُ أَوْصَى إِلَى ابْنِهِ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ وَ أَوْصَى أَبُو جَعْفَرٍ إِلَى أَبِي الْقَاسِمِ الْحُسَيْنِ بْنِ رُوحٍ وَ أَوْصَى أَبُو الْقَاسِمِ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالَ فَلَمَّا حَضَرَتِ السَّمُرِيَّ الْوَفَاةُ سُئِلَ أَنْ يُوصِيَ فَقَالَ لِلَّهِ أَمْرٌ هُوَ بَالِغُهُ فَالْغَيْبَةُ التَّامَّةُ هِيَ الَّتِي وَقَعَتْ بَعْدَ مُضِيِّ السَّمُرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ»[۸۳]. ۹. گزارش برخی رخدادهای پس از تولد امام مهدی(ع) «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا بِمَدِينَةِ السَّلَامِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ خَلِيلَانَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ غِيَاثِ بْنِ أَسِيدٍ قَالَ شَهِدْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ يَقُولُ لَمَّا وُلِدَ الْخَلَفُ الْمَهْدِيُّ(ع) سَطَعَ نُورٌ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ...»[۸۴]. شیخ موسی زنجانی به روایتی از راوی در تفسیر فرات الکوفی اشاره کرده است: یدل بحسن عقیدته[۸۵]. حسن عقیده، کنایه از تشیع راوی است. گفتنی است که بیان فضائل امیر مؤمنان(ع) و یادکرد شخصیت بینظیر امام متقیان در کتب گوناگون اهل تسنن انجام گرفته؛ ولی نقل از علی بن جعفر(ع)[۸۶] نواب اربعه و یادکرد مسئله غیبت امام زمان(ع) و برخی ویژگیهای زمان تولد آن حضرت بقیة الله(ع) از سوی راوی، نشانه آن است که گزارشهای او در فضائل اهل بیت(ع) تنها از سر علاقه و محبت و به انگیزهدوستی انجام نگرفته، بلکه اعتقاد قلبی و باطنی وی به جایگاه ویژه خاندان رسالت(ع) را مینمایاند. جایگاه حدیثی راوی در میان قدماء رجالی، ابن غضائری که تنها معرفی کننده راوی است، از او به راویای ضعیف یاد کرده است: ضعیف جدا و روی نسخة عن محمد بن صدقة، عن موسی بن جعفر(ع) و روی عن خراش، عن أنس، و أمره أشهر من أن یذکر[۸۷]. علامه حلی و جناب ابن داوود نیز نام راوی را در بخش دوم کتاب خود که به یادکرد راویان ضعیف پرداخته، آوردهاند[۸۸]. دیدگاه بزرگان آراء رجالیان درباره جایگاه راوی یکسان نیست. جناب وحید بهبهانی پس از یادکرد کلام ابوالمفضل شیبانی و توثیق راوی توسط وی، تضعیف ابن غضائری را استوار و قابل اعتنا ندانسته و با تکیه به توثیق یادشده از شیبانی، احتمال وثاقت را تقویت نموده و مینویسد: و ربما یظهر منه کونه موثقا، و تضعیف الغضائری مع ما فیه من الضعف مر ما فیه فی الفائدة الثانیة[۸۹]. شیخ حر عاملی تضعیف ابن غضائری را از علامه حلی گزارش کرده و همان را رأی و نظر خویش قرار داده است: الحسن بن علی بن زکریا البزوفری العدوی: ضعیف جدا. صه عن غض[۹۰]. جناب مامقانی هنگام شرح حال حسن بن علی بن زکریا به نتیجه روشنی نمیرسد؛ ولی در حسین بن علی بن زکریا سخنی اظهار میکند که دلیلی مشترک برای اعتبار این راوی و راوی مورد گفتوگو، یعنی حسن بن علی بن زکریا شمرده میشود. وی پس از نقل کلام جناب وحید، تضعیف ابن غضائری را ناپذیرفتنی و توثیق شیبانی را پذیرفته میداند: أقول: لا وثوق بتضعیف ابن الغضائری، کما بیناه غیر مرة و الذی یثبت بالروایة المذکورة کونه ثقة فی الحدیث[۹۱]. بر این پایه، راوی نزد وی ثقه و معتبر شمرده میشود. علامه شوشتری راوی را با أبو سعید بصری متحد دانسته و او را ضعیف معرفی کرده است: و حینئذ فالرجل عامی کذاب وضاع. و وروده فی أخبارنا، لأنه روی لأمیر المؤمنین(ع) فضائل. و حینئذ فلیلحظ أخباره. فإن کان لها شاهد من روایة غیره تقبل، مثل ما نقله الذهبی من روایته عن جابر أن نعرض أولادنا علی حب علی بن أبی طالب فإنه خبر مستفیض صنف فی طرقه کتاب، و مثل ما نقله عنه من روایته عن أبی هریرة مرفوعا النظر إلی وجه علی عبادة فانه أیضاً خبر مستفیض رواه الخاصة و العامة. و ما لیس کذلک یتوقف فیه، مثل ما نقلها الذهبی أیضاً عنه من روایته عن سلمان عن النبی(ص) قال: «کنت أنا و علی نورا یسبح الله و یقدسه قبل أن یخلق آدم بأربعة آلاف عام»[۹۲]. آیت الله خوئی هنگام شرح حال حسین بن علی بن زکریا عدوی به کلام أبوالمفضل شیبانی نیز تعلیقه جناب وحید درباره آن اشاره کرده است: أقول: أبو المفضل الشیبانی ضعیف ستعرفه فی ترجمته، فلا معارض لتضعیف ابن الغضائری الحسین بن علی بن زکریا، و بما أن کتاب ابن الغضائری لم یثبت، نعم هو ثقة لتوثیق علی بن إبراهیم إیاه، لوقوعه فی أسناد تفسیره علی ما عرفت[۹۳]. دانسته شد که عنوان الحسین بن علی بن زکریا در تفسیر القمی مصحف الحسن بن علی بن زکریا است. جناب شیخ موسی زنجانی پس از اشاره به اختلاف در عنوان راوی، با اطمینان کامل، به اتحاد رأی داده است: قال ابن الغضائری إنه ضعیف کذاب، و تبعه أکثر أرباب الفن و لکن اعتمد علیه الوحید لقول أبی المفضل الشیبانی کما عن کفایة الأثر. سپس عبارت شیبانی را از کفایة الأثر گزارش کرده و در ادامه مینویسد: و الرجل واسع الأخبار جدا،... و بالجملة فروایات الرجل الواصلة إلینا بواسطة الثقات مقبولة عندی و الله العالم. این رجالی همدوران، قرار گرفتن راوی در طریق نجاشی و شیخ طوسی به کتاب برخی صاحبان اثر را نشانه اعتماد آن دو به راوی دانسته است: و ظاهرهما الإعتماد أیضا...، و الرجل مغموز فیه عند العامة لأجل إکثاره من فضائل أهل البیت(ع)[۹۴]. بررسی و تحقیق ابن غضائری جایگاه راوی یاد شده را ضعیف دانسته؛ ولی بررسی نزدیکتر از منابع دسترس، اعتبار و وثاقت راوی را به دست میدهد: ۱. ابوالمفضل شیبانی از محدثان کثیر الروایه و معروف شیعه[۹۵]، پس از گزارش روایتی از حسن بن علی بن زکریا عدوی چنین مینویسد: کان من أصحاب الحدیث، إلا أنه کان ثقة فی الحدیث و کثیرا ما کان یروی من فضائل أهل البیت(ع)[۹۶]. ۲. این راوی، در سند تفسیر علی بن إبراهیم قمی قرار دارد و بر پایه گفتار صاحب تفسیر در مقدمه آن، راویان یاد شده در آن موثقاند[۹۷]. پیشتر به پیشامد تصحیف در نام راوی و تبدیل حسن به حسین اشاره و روشن گردید شخص معروف در اسناد روایات، همان حسن بن علی بن زکریا بن عاصم است، از این رو عنوان درست در سند تفسیر القمی الحسن بن علی بن زکریا است. ۳. راوی در چند سند کامل الزیارات قرار دارد. نویسنده این کتاب، ابن قولویه در مقدمه آن به دریافت احادیث از مسیری موثق و اطمینانآور تصریح کرده است[۹۸]. ۴. شماری از راویان و محدثان معتبر، موثق و کثیر الروایه، از وی گزارش کرده و شاگرد حدیثی اویند؛ مانند ابو علی محمد بن همام اسکافی، محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری قمی، هارون بن موسی تلعکبری، و محمد بن ابراهیم بن إسحاق طالقانی[۹۹]. ۵. تضعیف اهل تسنن از دیگر نشانههای اعتبار راوی است. نقل روایات متقن، استوار و هماهنگ با دیگر روایات شیعه در فضائل امیر مؤمنان(ع) سبب تضعیف راوی از سوی مخالفان مذهب تشیع شده است. رجالیان و راویشناسان اهل تسنن با عبارتهای گزنده و گزارههای ناپسند به تضعیف وی پرداختهاند: - دارقطنی: متروک[۱۰۰]، و سألت الدارقطنی عن الحسن بن علی العدوی فقال: کتب و سمع و لکنه وضع أسانید و متونا[۱۰۱]؛ کذاب علی رسول الله(ص) یقول علی رسول الله(ص) ما لم یقل[۱۰۲]. - ابن حبان: «کان ببغداد فی أحیاء أیامنا، فأردت السماع منه للإحتبار فأخذت جزءا من حدیثه فرأیته حدث عن... عن عروة عن أبی بکر الصدیق، قال: قال رسول الله(ص): النظر إلی وجه علی(ع) عبادة و هذا شیء لایشک عوام أصحاب الحدیث أنه موضوع... و روی عن... عن جابر قال: أمرنا رسول الله(ص) أن نفرض أولادنا علی حب علی بن أبی طالب، و هذا أنه أیضاً باطل، ما أمر رسول الله(ص) بهذا مطلقا و لا جابر قاله... فالمستمع لایشک أنه موضوع، فلم أذهب إلی هذا الشیخ و لا سمعت منه شیئا، ثم تتبعت علیه ما حدث به فلقیته قد حدث عن الثقات بالأشیاء الموضوعات ما تزید علی ألف حدیث عن سوی المقلوبات، أکره ذکرها کراهیة التطویل»[۱۰۳]. - ابن عدی: یضع الحدیث و یسرق الحدیث و یلزقه علی قوم آخرین و یحدث عن قوم لا یعرفون و هو متهم فیهم إن الله لم یخلقهم حدث عن خراش عن أنس عن النبی(ص) بأربع عشر حدیثا و الصباح بن عبدالله أبو بشر و إبراهیم بن سلیمان السلمی جمیعا عن شعبة و لؤلؤ بن عبدالله و الحجاج بن النعمان و غیرهم و هؤلاء لا یعرفون و حدث عنهم عن الثقات بالبواطیل و یضع علی أهل بیت رسول الله(ص) و حدث عن من لم یرهم[۱۰۴]؛ و للعدوی علی أهل البیت أحادیث قد وضعها غیر ما ذکرت و عامة ما حدث به العدوی إلا القلیل موضوعات و کنا نتهمه بل نتیقنه أنه هو الذی وضعها علی أهل البیت و غیرهم[۱۰۵]. - خطیب بغدادی: کذاب علی رسول الله(ص) یقول علی النبی ما لم یقل[۱۰۶]؛ أباسعید العدوی کان کذابا أفاکا وضاعا[۱۰۷]. - ابن جوزی پس از گزارش سه حدیث که نام راوی با سه عنوان در آنها یاد شده، به تضعیفش میپردازد: و المتهم به أبو سعید الحسن بن علی بن زکریا بن صالح بن عاصم بن زفر العدوی، و إنما یدلسه الرواة لئلا یعرف، و هذه جنایة قبیحة منهم علی الإسلام، ففی الإسناد الأول الحسن بن صالح، و فی الثانی أبو سعید الحسن بن علی و فی الثالث الحسن بن علی بن زفر، و لقد کان جریئا علی الله -عز و جل-...[۱۰۸]. - ذهبی: الحسن بن علی أبو سعید العدوی بعد الثلاثمائة أیضاً کان یضع الحدیث[۱۰۹]؛ الحسن بن علی العدوی، أحد الکذابین[۱۱۰]. - قیسی دمشقی: و الذئب لقب الحسن بن علی بن زکریا بن صالح، أبی سعید البصری، متروک فیما قاله الدارقطنی[۱۱۱]. - ابن حجر: و قال مسلمة بن قاسم کان أبو خلیفة یصدقه فی روایته و یوثقه قلت لم یسمع من أحد من الأئمة ذلک[۱۱۲]. آنچه درباره جایگاه راوی یاد شد، اعتبار و وثاقت او را به دست میدهد. .[۱۱۳]
منابع
پانویس
- ↑ الرجال، ابن غضائری، ص۵۳، (ش۳۹) و ۵۴، (ش۴۲)؛ رجال العلامة الحلی، ص۲۱۵، (ش۱۶) و ۲۱۷، (ش ۱۴)، الرجال، ابن داود، ص۴۴۱، (ش ۱۲۴) و ۵۴۳؛ منهج المقال، ج۴، ص۹۹، (ش ۱۴۳۷) و ۲۶۰، (ش ۱۶۱۹)؛ منهج المقال (تعلیقه وحید)، ج۴، ص۲۶۰، ش۵۸۱؛ نقد الرجال، ج۲، ص۴۳، (ش ۱۳۲۳) و ۱۰۷، (ش ۱۴۹۱)؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۱۲۷ و ۱۹۰؛ جامع الرواة، ج۱، ص۲۱۰، (ش۱۶۸۷) و ۲۴۹، (ش۱۹۲۶)؛ الرجال، حر عاملی، ص۹۱، (ش ۳۸۴) و ۱۰۰، (ش ۴۵۱)؛ الوجیزة فی الرجال، ص۶۴، ش۵۷۸؛ منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۲، ص۴۱۹، ش۷۶۷؛ ج۳، ص۶۱، ش۹۰۳؛ بهجة الآمال، ج۳، ص۱۶۶ و ۳۰۰؛ طرائف المقال، ج۱، ص۲۹۴، ش۲۰۴۷؛ تنقیح المقال، ج۲۰، ص۱۴۳، ش۵۴۲۹؛ ج۲۲، ص۳۱۹، ش۶۳۲۵؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۴۴۹، (ش۳۷۴۸ و ۳۷۴۹)، ۴۵۰، (ش ۳۷۵۰، ۳۷۵۱ و ۳۷۵۲)، و ۴۵۱، (ش۳۷۵۳)؛ ج۳، ص۱۶۴، ش۴۵۱۴ و ۴۵۱۵؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۳۰۴، (ش۱۹۶۷)، و ۴۹۹، (ش۲۲۱۳)؛ معجم رجال الحدیث، ج۶، ص۳۷، ش۲۹۶۶ و ۲۹۶۷؛ ج۷، ص۴۹، ش۳۵۳۶؛ أعیان الشیعه، ج۵، ص۱۹۳؛ ج۶، ص۱۱۸؛ المجروحین، ج۱، ص۲۴۱؛ تاریخ بغداد، ج۷، ص۳۹۲، ش۳۹۱۰؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۰۶، ش۱۹۰۴؛ لسان المیزان، ج۲، ص۲۲۸، ش۹۸۷؛ الوافی بالوفیات، ج۱۲، ص۱۶۴؛ الکشف الحثیث، ص٩٢، ش۲۱۹؛ تاریخ الإسلام، ج۲۳، ص۵۸۱؛ العبر فی خبر من غبر، ج۲، ص۱۸۱؛ لسان المیزان، ج۲، ص۲۳۴، ش۹۹۳؛ تنزیه الشریعة المرفوعة عن الأخبار الشنیعة الموضوعه، ج۱، ص۴۹، ش۴۱؛ المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۱۳، ص۳۰۱، ش۲۲۹۴؛ النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهره، ج۳، ص۲۳۱؛ شذرات الذهب، ج۴، ص۹۲.
- ↑ راوی یادشده، در شماری از روایات، مانند کامل الزیارات، ص۱۳۶، ح۱ و التوحید، صدوق، ص۶۹، ح۲۶ از هیثم بن عبدالله الرمانی گزارش کرده است. نجاشی نیز به شرح حال هیثم بن عبدالله رمانی در کتاب رجال (ص ۴۳۶، ش۱۱۷۲) پرداخته و از او چنین یاد کرده است: الهیثم (هیثم) بن عبدالله الرمانی، کوفی، روی عن موسی و الرضا(ع) له کتاب. در اصحاب امام رضا(ع) از عبدالله الرمادی یا عبدالله الرمانی نام برده نشده، پس عنوان درست در سند مورد گفتوگو هیثم بن عبدالله الرمانی است.
- ↑ آیا آن کس را که (روز) پاداش و کیفر را دروغ میشمارد دیدهای؟ سوره ماعون، آیه ۱.
- ↑ تفسیر کنز الدقائق، ج۱۴، ص۴۵۴؛ تأویل الآیات الظاهره، ص٨٢٠.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 346-347.
- ↑ شرح الاخبار، ج۲، ص۵۵۱، ح۵۷۶؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۵۶، ح۱۵؛ کفایة الأثر، ص۱۶ و ۹۰؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۶، ح۳۵۸؛ کامل الزیارات، ص۵۲، ح۱۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۵۳۱؛ دلائل الإمامه، ص۶۷، (ح۴) و ۶۸، (ح۵)؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۸۴، ح۸۱۹؛ بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص۵۲ و ۱۴۷؛ الأمالی، طوسی، ص۵۸۱، ح۱۲۰۴.
- ↑ الرجال، ابن غضائری، ص۵۴ – ۵۵، ش۴۲. ابن غضائری پیش از عنوان یادشده، در ص۵۳، ش۳۹ به راوی دیگری اشاره و نام او را الحسین بن علی بن زکریا بن صالح بن زفر، العدوی، أبو سعید، البصری نوشته است.
- ↑ رجال النجاشی، ص۳۶۴، (ش ۹۸۳) و ۳۶۵، (ش۹۸۸).
- ↑ الفهرست، طوسی، ص۱۱۷، ش۱۶۰. نیز در رجال العلامة الحلی (ص ۲۱۵، ش۱۶) و الرجال، ابن داوود (ص ۴۴۱، ش۱۲۴) و سید محسن امین در اعیان الشیعه (ج۲، ص۳۵۴): أبو سعید العدوی اسمه الحسن بن علی العدوی.
- ↑ من لا یحضره الفقیه (مشیخة)، ج۴، ص۵۳۱.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 347-351.
- ↑ المجروحین، ج۱، ص۲۴۱.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۷، ص۳۹۲، ش۳۹۱۰.
- ↑ الکامل، ابن عدی، ج۲، ص۳۳۸، ش۱۰۵ و ۴۷۴.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۰۶، ش۱۹۰۴. در تذکرة الحفاظ، ج۳، ص۸۰۳: المحدث أبو سعید الحسن بن علی بن زکریا العدوی البصری ببغداد و کان کذابا؛ تاریخ الاسلام، ج۲۳، ص۵۸۱: الحسن بن علی بن زکریا بن صالح، أبوسعید البصری العدوی الملقب بالذئب، نزیل بغداد؛ العبر فی خبر من غبر، ج۲، ص۱۸۱: أبوسعید الحسن بن علی بن زکریا البصری العدوی الکذاب ببغداد؛ لسان المیزان، ج۲، ص۲۲۸، ش۹۸۷: [الحسن] بن علی بن زکریا بن صالح أبو سعید العدوی البصری الملقب بالذئب؛ الوافی بالوفیات، ج۱۲، ص۱۰۲: الحسن بن علی بن زکریا بن صالح أبو سعید البصری العدوی الملقب بالذئب نزیل بغداد.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۲۳، ص۵۸۱.
- ↑ الکشف الحثیث، ص۹۲، ش۲۱۹.
- ↑ لسان المیزان، ج۲، ص۲۳۴، ش۹۹۳. کنانی نیز در کتاب تنزیه الشریعة المرفوعة عن الأخبار الشنیعة الموضوعه، ج۱، ص۴۹، ش۴۱: الحسن بن علی بن زکریا أبو سعید العدوی، کذاب وضاع؛ ابن الجوزی در المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۳، ص۳۰۱، ش۲۲۹۴: الحسن بن علی بن زکریا بن صالح بن عاصم بن زفر أبو سعید العدوی البصری...، سکن بغداد و حدث بها. یوسف اتابکی در النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهره، ج۳، ص۲۳۱: و فیها توفی الحسن بن علی بن زکریا بن صالح بن عاصم بن زفر أبو سعید العدوی البصری. شذرات الذهب، ج۴، ص۹۲: أبو سعید الحسن بن علی بن زکریا البصری العدوی الکذاب.
- ↑ الأنساب، سمعانی، ج۹، ص۲۵۱ - ۲۵۴.
- ↑ معجم البلدان، ج۱، ص۴۱۲.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 351-353.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 353.
- ↑ الکامل، ابن عدی، ج۲، ص۳۴۲؛ الموضوعات، ج۳، ص۶۷؛ طبقات الشافعیة الکبری، ج۱، ص۱۲۰؛ لسان المیزان، ج۲، ص۲۳۰.
- ↑ دلائل الإمامه، ص۶۷، ح۴؛ تاریخ بغداد، ج۷، ص۳۹۲، ش۳۹۱۰.
- ↑ الکامل، ابن عدی، ج۲، ص۳۴۳؛ مسند الشهاب، ج۱، ص۷۵؛ الاستذکار، ج۸، ص۲۸۵؛ التمهید، ابن عبدالبر، ج۵، ص۶۴؛ تاریخ بغداد، ج۳، ص۴۴۴.
- ↑ کامل الزیارات، ص۱۳۶، ح۱ (در تهذیب الاحکام، ج۶، ص۴۳، ح۵ به جای الحسن، الحسین ثبت گردیده است)؛ الأمالی، صدوق، ص۳۶۴، ح۷؛ التوحید، صدوق، ص۶۹، ح۲۶؛ علل الشرائع، ج۱، ص۱۴۸، ح۵؛ تأویل الآیات الظاهره، ص۲۹۰؛ تنزیه الشریعة المرفوعه، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ الأمالی، طوسی، ص۵۸۱، ح۱۲۰۴ و ۱۲۰۵.
- ↑ لسان المیزان، ج۲، ص۲۳۴، ش۹۹۳؛ الموضوعات، ج۱، ص۱۶۱ و ۳۶۰.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 353-355.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 355.
- ↑ بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ تفسیر القمی، ج۲، ص۱۵۴ - ۱۵۵.
- ↑ البرهان فی تفسیر القرآن: ج۴، ص۳۴۴، ح۸۳۴۴؛ تفسیر نور الثقلین، ج۴، ص۱۸۳، ح۵۹؛ تفسیر کنز الدقائق، ج۱۰، ص۱۹۸.
- ↑ بحار الأنوار، ج۳، ص۲۷۷، ح۳.
- ↑ کامل الزیارات، ص۱۳۶، ح۱؛ الأمالی، صدوق، ص۳۶۴، ح۷؛ التوحید، صدوق، ص۶۹، ح۲۶.
- ↑ کفایة الأثر، ص٣٠.
- ↑ اثبات الهداة، ج۲، ص۱۵۲، ح۴۷۷.
- ↑ عوالم العلوم، ص۱۴۶، ح۸۷؛ الانصاف فی النص علی الائمة الاثنی عشر(ع)، ص۳۳۴؛ بحار الأنوار، ج۳۶، ص۲۹۱، ح۱۱۵.
- ↑ تهذیب الأحکام، ج۶، ص۴۳، ح۵.
- ↑ کامل الزیارات، ص۱۳۶، ح۱؛ کتاب المزار، مفید، ص۳۲، ح۱.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۸۱ - ۸۲، ح۱۶.
- ↑ علل الشرائع، ج۱، ص۱۴۸، ح۵؛ حلیة الأبرار، ج۲، ص۳۴۱، ح۵.
- ↑ مرآة العقول، ج۲۶، ص۳۳۰.
- ↑ بحار الأنوار، ج۲۹، ص۴۳۵، ح۲۲.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۷۷، ح۶.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۹، ص۱۱۱، ح۷؛ ج۷۰، ص۳۰۴، ح۲۰؛ عوالم العلوم، ج۲۲، ص۱۸۹ - ۱۹۰، ح۱؛ مستدرک الوسائل، ج۷، ص۳۰، ح۷۵۶۳.
- ↑ مناقب علی بن ابی طالب(ع)، ابن مغازلی، ص۲۴۶، ش۳۰۸.
- ↑ مناقب علی بن ابی طالب(ع)، ابن مغازلی، ص۱۹۱، ش۲۵۰.
- ↑ الجامع فی الرجال، ج۳، ص۲۱۰، ش۳۴۷۲.
- ↑ الجامع فی الرجال، ج۳، ص۴۰۸، ش۴۱۳۵.
- ↑ قاموس الرجال، ج۳، ص۳۰۴ - ۳۰۵، ش۱۹۶۷. وی در بازگفت عنوان الحسین بن علی بن زکریا (ص ۵۰۰، ش۲۲۱۳) نیز به تحریف اشاره و نوشته است: مر فی الحسن بن علی بن زکریا أن الصحیح ذاک و أن هذا تحریف، و الحسین بن علی بن زکریا فی فضل زیارة حسین التهذیب أیضاً محرف الحسن أو مصحفه.
- ↑ الأمالی، صدوق، ص۳۲۴، ح۱۳.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۷، ص۳۹۲، ش۳۹۱۰؛ الوافی بالوفیات، ج۱۲، ص۱۶۴؛ شذرات الذهب، ج۴، ص۹۲؛ تاریخ الاسلام، ج۲۳، ص۵۸۱.
- ↑ کفایة الأثر، ص۹۰ - ۹۱.
- ↑ و ماییم که صفزدگانیم * و ماییم که (خداوند را) به پاکی میستاییم سوره صافات، آیه ۱۶۵-۱۶۶.
- ↑ و همه نامها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست میگویید نامهای اینان را به من بگویید * گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموختهای، نداریم، بیگمان تویی که دانای فرزانهای * فرمود: ای آدم! آنان را از نامهای اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نامهای اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمانها و زمین را میدانم و از آنچه آشکار میکنید و پوشیده میداشتید آگاهم؟ سوره بقره، آیه ۳۱.
- ↑ (خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریدهای سوره اعراف، آیه ۱۲.
- ↑ بجز از میان آنان بندگان نابت را سوره حجر، آیه ۴۰.
- ↑ بیگمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند سوره حجر، آیه ۴۲.
- ↑ تفسیر فرات الکوفی، ص۵۶ - ۵۷، ح۱۵.
- ↑ کامل الزیارات، ص۱۳۶، ح۱.
- ↑ الخصال، ج۲، ص۴۳۲ - ۴۳۳، ح۱۶.
- ↑ علل الشرائع، ج۲، ص۵۶۲، ح۱.
- ↑ رجال، ابن غضائری، ص۵۴، ش۴۲؛ کامل الزیارات، ص۱۳۶، (ح۱)، ۵۲، (ح۱۲)، ۵۳، (ح۱۳) و ۷۰، (ح ۵)؛ کفایة الأثر، ص۱۶، ۹۰ و ۱۹۱؛ دلائل الإمامه، ص۶۷، ح۴؛ الأمالی، صدوق، ص۵۶۶، (ح۱)، ۳۲۴، (ح۱۳)، ۳۳۴، (ح۹)، ۳۶۳، (ح۳) و ۴۳۵، (ح۲)؛ بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص۳۲ و ۱۵۹؛ الخصال، ج۱، ص۲۸۶، ح۴۰؛ الأمالی، طوسی، ص۵۴۵، (ح۱۱۶۸) و ۵۸۱، (ح ۱۲۰۴)، تاریخ بغداد، ج۳، ص۴۴۴؛ ج۷، ص۳۹۲.
- ↑ کفایة الأثر، ص۱۶ و ۳۰؛ دلائل الإمامه، ص۶۷، ح۴؛ کامل الزیارات، ص۵۲، ح۱۲؛ الأمالی، صدوق، ص۵۶۶، ح۱؛ معانی الأخبار، ص۴۰۸؛ مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۶۴؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۹۴، ح۱۰۴۲؛ بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص۵۲ و ۱۵۹؛ تأویل الآیات الظاهره، ص۲۹۰؛ تاریخ بغداد، ج۷، ص۳۹۲.
- ↑ کفایة الأثر، ص۹۱.
- ↑ قاموس الرجال، ج۳، ص۳۰۶، ش۱۹۶۷. جناب مامقانی نیز در تنقیح المقال (ج۲۲، ص۳۲۱، ش۶۳۲۵) این برداشت را داشته است: قد یستشم من قوله: إلا أنه کان ثقة... إلی آخره، کونه عامیا أو غالیا... و الله العالم.
- ↑ مسائل الناصریات، ص۴۲۷ - ۴۲۸. محقق حلی در شرائع الاسلام، ج۴، ص۸۳: البحث الثالث: فی الیمین مع الشاهد؛ یقضی بالشاهد و الیمین فی الجملة، استنادا إلی قضاء رسول الله(ص) و قضاء علی(ع) بعده و یشترط شهادة الشاهد أولا، و ثبوت عدالته، ثم الیمین و لو بدأ بالیمین. وقعت لاغیة، و افتقر إلی إعادتها بعد الإقامة. و یثبت الحکم بذلک فی الأموال، کالدین و القرض و الغصب.... شهید ثانی در مسالک الافهام (ج۱۳، ص۵۰۶) مینویسد: و له: (فی الیمین مع الشاهد... الخ). أجمع أصحابنا علی القضاء فی الجملة بالشاهد و الیمین و إلیه ذهب أکثر العامة، و خالف فیه بعضهم.
- ↑ الأمالی، صدوق، ص۳۶۳، ح۳.
- ↑ تاریخ جرجان، ص۲۱۴، ش۳۳۱.
- ↑ سید جعفر مرتضی در کتاب زواج المتعه (ج ۲ ص۱۶۲، ش۶۲) با یادکرد روایت یادشده، به این نکته اشاره میکند: واضح أن النکاح بغیر موارثة هو نکاح المتعة.
- ↑ کفایة الأثر، ص۱۶ - ۱۹.
- ↑ الأمالی، صدوق، ص۳۲۴، ح۱۳.
- ↑ بر آنند که نور خداوند را با دهانهاشان خاموش کنند و خداوند کاملکننده نور خویش است هر چند کافران نپسندند سوره صف، آیه ۸.
- ↑ برآنند که نور خداوند را با دهانهاشان خاموش گردانند و خداوند جز این نمیخواهد که نورش را کمال بخشد هر چند کافران نپسندند سوره توبه، آیه ۳۲.
- ↑ کفایة الأثر، ص۱۶ - ۱۹.
- ↑ علل الشرائع، ج۱، ص۱۴۸، ح۵.
- ↑ الأمالی، طوسی، ص۵۴۵، ح۱۱۶۸.
- ↑ سناباذ هی بالسین المهملة ثم نون بعدها الف ثم باء موحدة و ذال معجمة فی الآخر بینهما الف: بلدة بخراسان و هی الموضع الذی دفن فیه الرضا(ع) و هی من نوقان علی دعوة أی قدر سماع صوت الشخص.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۸ - ۱۹، ح۱.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۹۹، ح۴.
- ↑ مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۶۴ - ۷۶۷.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۴۳۲، ح۱۲.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۴۳۳، ح۱۳.
- ↑ الجامع فی الرجال، ج۳، ص۲۱۰، ش۳۴۷۲.
- ↑ بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص۵۲.
- ↑ الرجال، ابن غضائری، ص۵۵، ش۴۲؛ منهج المقال (وحید)، ج۱، ص۱۲۶ - ۱۲۷: قولهم: ضعیف: و نری الأکثر یفهمون منه القدح فی نفس الرجل و یحکمون به بسببه و لایخلو من ضعف،...، و بالجملة: أسباب قدح القدماء کثیرة، و سنشیر إلی بعضها و غیر خفی أن أمثال ما ذکر لیس منافیا للعدالة.
- ↑ رجال العلامة الحلی، ص۲۱۵، ش۱۶: الحسن بن علی بن زکریا البزوفری العدوی من عدی الرباب، ضعیف جدا. الرجال، ابن داود، ص۴۴۱، ش۱۲۴: الحسن بن علی بن زکریا البزوفری العدوی [غض] ضعیف جدا.
- ↑ منهج المقال (تعلیقه وحید)، ج۴، ص۲۶۰، ش۵۸۱.
- ↑ الرجال، حر عاملی، ۹۱ و ۱۰۰.
- ↑ تنقیح المقال، ج۲۲، ص۳۲۱، ش۶۳۲۵.
- ↑ قاموس الرجال، ج۳، ص۳۰۶، ش۱۹۶۷.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج۷، ص۴۹ - ۵۰، ش۳۵۳۶.
- ↑ الجامع فی الرجال، ج۳، ص۲۱۰، ش۳۴۷۲. علامه امینی در کتاب الوضاعون و أحادیثهم (ص ۱۶۶) به باور علمای عامه درباره این راوی و نگرش ایشان به او اشاره میکند: الحسن بن علی بن زکریا أبوسعید العدوی البصری المتوفی (۳۱۷، ۳۱۸، ۳۱۹) شیخ قلیل الحیاء، کذاب أفاک یضع الحدیث علی رسول الله(ص) و یسرق الحدیث و یلزقه علی قوم آخرین، و یحدث عن قوم لا یعرفون، و عامة ما حدث -إلا القلیل- موضوعات یتیقن أنه هو الذی وضعه، کذاب علی رسول الله(ص)، یقول علیه ما لم یقل، قال ابن حبان: لعله قد حدث عن الثقات بالأشیاء الموضوعات ما یزید علی ألف حدیث. تاریخ بغداد (ج ۷، ص۳۸۳)؛ میزان الاعتدال (ج ۱، ص۲۳۶)؛ طبقات الحفاظ (ج۳، ص۳۲)؛ شذرات الذهب (ج ۲، ص۲۸۱)؛ اللآلئ المصنوعه (ج ۱، ص۵۹ و ۲۲۶)}}.
- ↑ رجال الطوسی، ص۴۴۷، ش۶۳۶۰: محمد بن عبدالله بن المطلب الشیبانی، أبو المفضل، کثیر الروایة إلا أنه ضعفه قوم، أخبرنا عنه جماعة. الفهرست، طوسی، ص۴۰۱، ش۶۱۱: کثیر الروایة، حسن الحفظ، غیر أنه ضعفه جماعة من أصحابنا. رجال النجاشی، ص۳۹۶، ش۱۰۵۹: محمد بن عبدالله بن محمد بن عبیدالله بن البهلول... کان فی أول أمره ثبتا ثم خلط، و رأیت جل أصحابنا یغمزونه و یضعفونه. له کتب کثیرة، منها:...، رأیت هذا الشیخ و سمعت منه کثیرا، ثم توقفت عن الروایة عنه إلا بواسطة بینی و بینه.
- ↑ کفایة الأثر، ص۹۱.
- ↑ عبارت نویسنده کتاب در مقدمه آن (ج ۱، ص۴): نحن ذاکرون و مخبرون بما ینتهی إلینا و رواه مشایخنا و ثقاتنا عن الذین فرض الله طاعتهم -و أوجب ولایتهم و لا یقبل عمل إلا بهم- و هم الذین وصفهم الله -تبارک و تعالی- و فرض سؤالهم و الأخذ منهم. فقال: ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾.
- ↑ کامل الزیارات، مقدمه، ص۴.
- ↑ الأمالی، مفید، ص۳۲۸، ح۱۲؛ کامل الزیارات، ص۵۲، ح۱۲؛ کفایة الأثر، ص۱۶؛ من لا یحضره الفقیه (مشیخة)، ج۴، ص۵۳۱. رجال النجاشی، ص۳۷۹، ش۱۰۳۲: محمد بن أبیبکر همام بن سهیل الکاتب الإسکافی شیخ أصحابنا و متقدمهم. له منزلة عظیمة، کثیر الحدیث. رجال الطوسی، ص۴۳۸ - ۴۳۹، ش۶۲۷۰: محمد بن همام البغدادی، یکنی أبا علی، و همام یکنی أبا بکر، جلیل القدر ثقة. رجال النجاشی، ص۳۵۴ - ۳۵۵، ش۹۴۹: محمد بن عبدالله بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالک الحمیری أبو جعفر القمی، کان ثقة، وجها، کاتب صاحب الأمر(ع) و سأله مسائل فی أبواب الشریعة. رجال النجاشی، ص۴۳۹، ش۱۱۸۴: هارون بن موسی بن أحمد بن سعید بن سعید، أبو محمد، التلعکبری من بنی شیبان. کان وجها فی أصحابنا، ثقة، معتمدا لا یطعن علیه. رجال الطوسی، ص۴۴۹، ش۶۳۸۶: هارون بن موسی التلعکبری، یکنی أبا محمد، جلیل القدر، عظیم المنزلة، واسع الروایة، عدیم النظیر، ثقة. محمد بن ابراهیم بن اسحاق الطالقانی از معروفترین و پرروایتترین استادان حدیثی جناب صدوق است که تقریباً هر جا از او یاد کرده، به همراه نامش یکی از این سه عبارت را به کار برده است: رحمه الله، رضی الله عنه، رضوان الله علیه. شاید کمتر کسی باشد که جناب صدوق چنین رفتاری با او کرده باشد و این نشانه آن است که در میان استادان فراوان ایشان این راوی، نزد وی از جایگاه ویژهای برخوردار است. در تنقیح المقال به نقل از وحید بهبهانی (ج ۲ (رحلی)، ص۵۵) هنگام بیان جایگاه این راوی چنین آمده است: محمد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانی: قد أکثر الصدوق من الروایة عنه مترضیا و مترحما و منه یظهر حسن حاله بل جلالة شأنه و یحتمل أن یکون من مشایخه رحمه الله و سیجیء عن المفید رحمه الله عند ذکر طریق الصدوق رحمه الله إلی أحمد بن محمد بن سعید أنه روی عن الحسین بن روح رحمه الله ما ینبئ عن کونه مقبولا عندهم هذا. روایت یادشده از سوی وحید از حسین بن روح نوبختی (نائب خاص حضرت حجت(ع)) در کمال الدین، ج۲، ص۵۰۷ - ص۵۰۹، ح۳۷: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ الشَّيْخِ أَبِي الْقَاسِمِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَوْحٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَعَ جَمَاعَةٍ فِيهِمْ عَلِيُّ بْنُ عِيسَى الْقَصْرِيُّ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ شَيْءٍ فَقَالَ لَهُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ فَقَالَ الرَّجُلُ أَخْبِرْنِي عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) أَ هُوَ وَلِيُّ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنْ قَاتِلِهِ أَ هُوَ عَدُوُّ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ الرَّجُلُ فَهَلْ يَجُوزُ أَنْ يُسَلِّطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَدُوَّهُ عَلَى وَلِيِّهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْقَاسِمِ الْحُسَيْنُ بْنُ رَوْحٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ افْهَمْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُخَاطِبُ النَّاسَ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَا يُشَافِهُهُمْ بِالْكَلَامِ وَ لَكِنَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ يَبْعَثُ إِلَيْهِمْ رُسُلًا مِنْ أَجْنَاسِهِمْ وَ أَصْنَافِهِمْ بَشَراً مِثْلَهُمْ وَ لَوْ بَعَثَ إِلَيْهِمْ رُسُلًا مِنْ غَيْرِ صِنْفِهِمْ وَ صُوَرِهِمْ لَنَفَرُوا عَنْهُمْ وَ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاءُوهُمْ وَ كَانُوا مِنْ جِنْسِهِمْ يَأْكُلُونَ ﴿الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ﴾ قَالُوا لَهُمْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِثْلُنَا وَ لَا نَقْبَلُ مِنْكُمْ- حَتَّى تَأْتُونَّا بِشَيْءٍ نَعْجِزُ أَنْ نَأْتِيَ بِمِثْلِهِ فَنَعْلَمَ أَنَّكُمْ مَخْصُوصُونَ دُونَنَا بِمَا لَا نَقْدِرُ عَلَيْهِ فَجَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمُ الْمُعْجِزَاتِ الَّتِي يَعْجِزُ الْخَلْقُ عَنْهَا فَمِنْهُمْ مَنْ جَاءَ بِالطُّوفَانِ بَعْدَ الْإِنْذَارِ وَ الْإِعْذَارِ فَغَرِقَ جَمِيعُ مَنْ طَغَى وَ تَمَرَّدَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أُلْقِيَ فِي النَّارِ فَكَانَتْ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخْرَجَ مِنَ الْحَجَرِ الصَّلْدِ نَاقَةً وَ أَجْرَى مِنْ ضَرْعِهَا لَبَناً وَ مِنْهُمْ مَنْ فُلِقَ لَهُ الْبَحْرُ وَ فُجِّرَ لَهُ مِنَ الْحَجَرِ الْعُيُونُ وَ جُعِلَ لَهُ الْعَصَا الْيَابِسَةُ ثُعْبَاناً ﴿تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ﴾ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أَحْيَا الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَنْبَأَهُمْ بِمَا يَأْكُلُونَ وَ مَا يَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِهِمْ وَ مِنْهُمْ مَنِ انْشَقَّ لَهُ الْقَمَرُ وَ كَلَّمَتْهُ الْبَهَائِمُ مِثْلُ الْبَعِيرِ وَ الذِّئْبِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ فَلَمَّا أَتَوْا بِمِثْلِ ذَلِكَ وَ عَجَزَ الْخَلْقُ عَنْ أَمْرِهِمْ وَ عَنْ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِهِ كَانَ مِنْ تَقْدِيرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لُطْفِهِ بِعِبَادِهِ وَ حِكْمَتِهِ أَنْ جَعَلَ أَنْبِيَاءَهُ(ع) مَعَ هَذِهِ الْقُدْرَةِ وَ الْمُعْجِزَاتِ فِي حَالَةٍ غَالِبِينَ وَ فِي أُخْرَى مَغْلُوبِينَ وَ فِي حَالٍ قَاهِرِينَ وَ فِي أُخْرَى مَقْهُورِينَ وَ لَوْ جَعَلَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي جَمِيعِ أَحْوَالِهِمْ غَالِبِينَ وَ قَاهِرِينَ وَ لَمْ يَبْتَلِهِمْ وَ لَمْ يَمْتَحِنْهُمْ لَاتَّخَذَهُمُ النَّاسُ آلِهَةً مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمَا عُرِفَ فَضْلُ صَبْرِهِمْ عَلَى الْبَلَاءِ وَ الْمِحَنِ وَ الِاخْتِبَارِ وَ لَكِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ أَحْوَالَهُمْ فِي ذَلِكَ كَأَحْوَالِ غَيْرِهِمْ لِيَكُونُوا فِي حَالِ الْمِحْنَةِ وَ الْبَلْوَى صَابِرِينَ وَ فِي حَالِ الْعَافِيَةِ وَ الظُّهُورِ عَلَى الْأَعْدَاءِ شَاكِرِينَ وَ يَكُونُوا فِي جَمِيعِ أَحْوَالِهِمْ مُتَوَاضِعِينَ غَيْرَ شَامِخِينَ وَ لَا مُتَجَبِّرِينَ وَ لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ أَنَّ لَهُمْ(ع) إِلَهاً هُوَ خَالِقُهُمْ وَ مُدَبِّرُهُمْ فَيَعْبُدُوهُ وَ يُطِيعُوا رُسُلَهُ وَ تَكُونُ حُجَّةُ اللَّهِ ثَابِتَةً عَلَى مَنْ تَجَاوَزَ الْحَدَّ فِيهِمْ وَ ادَّعَى لَهُمُ الرُّبُوبِيَّةَ أَوْ عَانَدَ أَوْ خَالَفَ وَ عَصَى وَ جَحَدَ بِمَا أَتَتْ بِهِ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ(ع) ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَعُدْتُ إِلَى الشَّيْخِ أَبِي الْقَاسِمِ بْنِ رَوْحٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مِنَ الْغَدِ وَ أَنَا أَقُولُ فِي نَفْسِي أَ تَرَاهُ ذَكَرَ مَا ذَكَرَ لَنَا يَوْمَ أَمْسِ مِنْ عِنْدِ نَفْسِهِ فَابْتَدَأَنِي فَقَالَ لِي يَا مُحَمَّدَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ لَأَنْ أَخِرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفَنِي الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِيَ ﴿الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ﴾ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقُولَ فِي دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِرَأْيِي أَوْ مِنْ عِنْدِ نَفْسِي بَلْ ذَلِكَ عَنِ الْأَصْلِ وَ مَسْمُوعٌ عَنِ الْحُجَّةِ».
- ↑ سؤالات حمزه، ص۲۴، ش۲۱.
- ↑ سؤالات حمزه، ص۲۰۰، ش۲۵۴.
- ↑ سؤالات حمزه، ص۲۱۱، ش۲۸۴.
- ↑ المجروحین، ج۱، ص۲۴۱.
- ↑ الکامل، ابن عدی، ج۲، ص۳۳۸ - ۳۳۹، ش۱۰۵/ ۴۷۴.
- ↑ الکامل، ابن عدی، ج۲، ص۳۴۳.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۷، ص۳۹۳، ش۳۹۱۰.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۵۰، ش۷۳۹۱.
- ↑ الموضوعات، ج۱، ص۱۶۱.
- ↑ المغنی فی الضعفاء، ج۱، ص۲۵۳، ش۱۴۴۸.
- ↑ تاریخ الإسلام، ج۲۳، ص۵۳۴ - ۵۳۵؛ تذکرة الحفاظ، ج۳، ص۸۰۳: و المحدث أبو سعید الحسن بن علی بن زکریا العدوی البصری، ببغداد و کان کذابا.
- ↑ توضیح المشتبه، ج۴، ص۸۲.
- ↑ لسان المیزان، ج۲، ص۲۳۱، ش۹۸۷.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 342-345.