آیه ابتلا از دیدگاه اهل سنت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط فرقانی (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۴ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۲۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


آیه ١٢٤ سوره بقره به آیه ابتلاء شهرت یافته است که به نصب حضرت ابراهیم (ع) از جانب خداوند به مقام امامت، پس از چندین بار امتحان اشاره دارد. عالمان شیعه این آیه را از دلایل قرآنیِ الهی‌بودن نصب امام و لزوم معصوم بودن امام می‌دانند. متکلمان و مفسران سنی نیز مباحث بسیاری درباره این آیه مطرح کرده‌ و دلالت آیه بر عصمت امام را پذیرفته‌اند لکن معتقدند مراد از ظالمی که به مقام امامت نمی‌رسد، آن کسی است که ظلمی مرتکب شده و توبه نکرده باشد.

مقدمه

در این آیه سه مطلب توجه مفسران و متکلمان اسلامی را به خود جلب کرده است:

  1. مقصود از کلمات یا آزمون‌هایی که خداوند، ابراهیم (ع) را به واسطه آنها آزموده است چیست؟
  2. مقصود از امامت که خداوند پس از موفقیت ابراهیم در آزمون‌های الهی به وی عطا کرد چیست؟
  3. مقصود از ظلم که مانع بهره‌مندی از مقام امامت است چیست؟ به عبارت دیگر، آیا آیه بر لزوم عصمت امام دلالت می کند؟[۱]

تبیین مفردات آیه

کلمات یا آزمون‌های الهی ابراهیم

در این باره آرای مختلفی نقل شده است:

  1. از ابن عباس در این باره سه تفسیر نقل شده است:
    1. خصال یا سنت‌های دهگانه ای است که به نظافت و طهارت بدن ارتباط دارند: مضمضه، استنشاق، مسواک کردن، ختنه کردن، کوتاه کردن سبیل و... ؛
    2. سی خصلت یا دستورالعمل از شریعت اسلامی است که در سوره‌های توبه: ۱۱۲، احزاب: ۳۵ و مؤمنون، آیه ۱ـ۹ بیان شده است؛
    3. مناسک حج است.
  2. حسن بصری گفته است: کلمات عبارت‌اند از: احتجاج ابراهیم با پرستش‌گران ستارگان، ماه و خورشید، افکندن وی در آتش، هجرت از زادگاه و ذبح فرزندش اسماعیل (ع).
  3. ابوعلی جبایی گفته است: مقصود، آزمون ابراهیم (ع) به طاعات عقلی و شرعی است.
  4. مجاهد گفته است: مقصود از کلمات جمله: ﴿قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ و آیات پس از آن است. بر این اساس، امامت یکی از موارد امتحان ابراهیم (ع) بوده است، نه مقامی که پس از امتحان به وی عطا شده باشد.
  5. ابن کثیر نظریه مجاهد را مخالف سیاق دانسته و بقیه اقوال را احتمال داده است[۲]. قرطبی از ابواسحاق زجاج نقل کرده است که اقوال مختلف در تفسیر کلمات ناسازگار نیستند؛ زیرا ابراهیم (ع) با همه آنها مورد امتحان قرار گرفته است[۳].[۴].

امامت ابراهیم (ع)

درباره مقام امامت ابراهیم نیز آرای مختلفی اظهار شده است:

امامت به معنای مقتدا

برخی مفسران قائلند واژه امام در مورد امامت حضرت ابراهیم(ع) در همان معنای لغوی خود یعنی مقتدا به کار رفته است. این مفسران را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد:

  1. گروه یکم: این گروه تنها به ریشه‌یابی و بیان معنای لغوی این کلمه بسنده کرده‌اند طبق نظر این گروه اصل امام از «أم» به معنای قصد است. [۵]. یا امام را به معنای مقصودی که پیروی می‌شود مثل امام جماعت که در نماز مأمومین از او پیروی می‌کنند می‌گیرند (ماوردی، النکت و العیون، ج1، ص185</ref> برخی نیز قائلند امام اسم برای کسی است که به او اقتدا می‌شود. [۶]. آنها اسوه بودن امام را با عبارت‌های مختلفی مثل "الإمام القدوه" [۷] یا "یقتدی به" [۸] بیان می‌کنند ولی در ذیل آیات مراد از امامت را مشخص نمی‌کنند.
  2. گروه دوم: این گروه افزون بر بیان معنای لغوی معتقدند مراد از امامت حضرت ابراهیم(ع) اسوه بودن آن حضرت است سپس توضیح کوتاهی را در مورد اینکه حضرت در چه جهتی مقتدای مردم است بیان می‌کنند. آنان سه جهت برای این امر ذکر کرده‌اند:
    1. جهت یکم اینکه مردم در دینشان از آیین ابراهیم پیروی می‌کنند؛ یعنی مردم در یگانه پرستی و توحید به حضرت اقتدا کنند و از شرک دوری کنند. [۹].
    2. جهت دوم اینکه مردم در انجام کار نیک [۱۰] و انجام سنت‌ها [۱۱] حضرت را پیشوا قرار می‌دهند.
    3. جهت سوم اینکه مردم در شیوه حضرت در برخورد با آزمون‌ها به او اقتدا کنند. [۱۲].

این گروه طبق روایات تفسیری که به آنها رسیده در اینکه مراد از کلمات در آیه چیست؟اختلاف دارند. برخی آزمایش‌ها را چهل یا سی خصلت می‌دانند که در آیات قرآن ذکر شده و حضرت نخستین کسی بود که به این خصلت‌هادست یافت و پیش از او هیچ کس به آنها مکلف نگردیده بود ولی او همه آنها را به انجام رسانید و خدا درباره او فرمود: ﴿وَإِبْرَٰهِيمَ ٱلَّذِى وَفَّىٰٓ[۱۳]. بین آن سی خصلت، ده خصلتش در سوره توبه ده خصلت در سوره مؤمنین ده خصلت در سوره احزاب است. البته در روایاتی که تعبیر چهل خصلت آمده ده خصلت از سوره معارج، آیات 22 تا 34، اضافه شده است. [۱۴].

برخی دیگر از مفسران آزمایش‌ها را دستورهای ده گانه‌ای می‌دانند که خدا بر حضرت در زمینه نظافت نازل کرد؛ که پنج تا از این دستورها متعلق به سر انسان است و پنج تا متعلق به بدن اسـت کـه حنفیه نامیده می‌شوند و مردم در این دستورها باید به حضرت اقتدا کنند: [۱۵]. البته در این تفاسیر وجوه دیگری نیز برای امتحان‌ها ذکر شده است اما تنها در این موارد اشاره شده که حضرت اسوه مردم است. بنابراین بر اساس این معنا همان‌گونه که برخی از مفسران شیعه در مقام نقل و سپس نقد آن مطرح کردند این است که امام کسی است که جامعه انسانی بتواند همه عقاید اخلاق و اعمال خود را بر اساس عقیده، خلق و عمل او تنظیم کند. به عبارت دیگر عقیده امام، امام عقاید،اخلاق او، امام اخلاق و اعمال او امام اعمال مردم است [۱۶].

نقد و بررسی

مشخص شد که گروهی از مفسران اهل سنت مراد از امام را در ذیل آیه ابتلا همان معنای لغوی یعنی قدوه و اسود می‌‌دانند. در مقابل برخی از مفسران شیعه بر این دیدگاه ایرادهایی را مطرح کرده‌اند که عبارتند از:

  1. یک اگرچه در قرآن امام به معنای قدوه آمده است اما در خصوص امامت حضرت ابراهیم، این وجه صحیح نیست؛ زیرا امامت به این معنا اگرچه غیر از نبوت است ولی از ویژگی‌های نبوت عامه است یا به عبارت دیگر اسوه بودن از لوازم معنایی نبوت است. [۱۷]. بنابراین امامت به معنای الگو و اسود ویژه حضرت ابراهیم نیست؛ چراکه خدای متعال می‌‌فرماید ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه به طور مطلق اطاعت شود. بنابراین لازمه اطاعت مطلق، اسوه بودن حضرت در همه اعمال و عقاید است.
  2. دو، حضرت ابراهیم، سالیان متمادی از زمانی که وحی را دریافت و رسالت الهی را ایفا می‌‌کرد. الگو و قدوه جامعه و مردم بود پس وجهی ندارد در سن کهولت، حضرت به این مقام برسد. بنابراین گرچه اسوه بودن بخشی از ویژگی امام است اما تبیین مفهوم امامت در این آیه نیست. [۱۸]. از این رو پس از بیان این دیدگاه و اشکال‌های وارد بر آن برای اینکه صحت و سقم این دیدگاه روشن شود، بررسی بیشتر این دیدگاه لازم است.

تحلیل و بازبینی

باید مشخص شود که منشأ چنین دیدگاهی در بین اهل سنت چیست؟ از نظر منطقی نیز دیدگاهی پذیرفته است که مستند به ادله متقن باشد از این رو باید ادله قائلین به این قول مشخص شود. با کاوش انجام یافته در تفاسیر اهل سنت مستندی از سویی مفسران به عنوان دلیل بر اینکه امامت در ذیل آیه ابتلا به معنای اسوه و مقتدا است یافت نگردید زیرا در کتب تفسیری آنان نه دلیلی از متن خود آیه یا آیات دیگر و نه روایتی که به طور روشن معنا و مفهوم امامت را به این معنا در ذیل آیه ابتلا از پیامبر اکرم، صحابه و تابعین مطرح کند، وجود ندارد، اما شاید بتوان منشأ چنین قولی را روایات سر بسته‌ای دانست که در تفاسیر اهل سنت به نقل از صحابه و تابعین ذکر شده است. به عنوان مثال: سیوطی روایتی به نقل از عبد بن حمید حدیثی از ابن عباس در این زمینه نقل کرده که خدا به ابراهیم فرمود: «تو را امام قرار می‌دهم تا به آیین، هدایت و سنت تو اقتدا شود». [۱۹] یا واحدی نیشابوری با سند مرسل به نقل از ابن عباس می‌نویسد: «تا آنکه پس از تو، صالحان به تو اقتدا نمایند». [۲۰]. از سویی دیگر احتمال دارد این مفسران چنین استدلال نمایند که در آیه، «امام» حمل بر معنای لغویش شده و نیازی به بیان دلیل نیست.

بر فرض اینکه احتمال نخست دلیل قائلین به این قول باشد، در پاسخ به آنان باید بیان کرد که اولاً بـ فرض قبول این روایات (به دلیل ضعف سند؛ چراکه مرسله‌اند)، در پاسخ باید مطرح شود که روایت با ظاهر آیه ناسازگاری دارد به این وجه که طبق ظاهر آیه، خدای متعال این مقام را بعد از ابتلای حضرت ابراهیم به آزمایش‌هایی ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ[۲۱]و موفقیت ایشان در این آزمایش‌ها، "فاتمهن" این مقام را به ایشان عطا فرمود: ﴿قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۲۲] بنابراین ظاهر آیه اقتضا دارد که به ایشان مقام بالاتری از آنچه که داشته است، عطا شود. از سویی طبق ذیل آیه: "و من ذريتي" که حضرت این مقام را برای فرزندانش طلب نموده و با استناد به آیاتی که در ذیل دیدگاه دوم مطرح می‌شود که ایشان در سن کهولت دارای فرزند شدند؛ رسیدن به این مقام نیز باید در اواخر عمر حضرت باشد؛ بنابراین امامت در این فراز باید طوری معنا شود که با ظاهر و سیاق آیه هماهنگ باشد و مقامی اعطایی باید چیزی بالاتر از آنچه که حضرت دارا بوده باشد؛ چون اعطای دوباره آنچه حضرت داشته، تحصیل حاصل است. با این توضیح وجه بطلان استدلال به احتمال دوم نیز منتفی است زیرا برای فهم هر مشی باید سیاق جملات در نظر گرفته شود تا مراد جدی متکلم به درستی فهمیده شود پس سیاق کلام اقتضا دارد که خدای متعال از واژه "امام" معنایی فراتر از معنای لغوی را افاده کرده باشد تا تحصیل حاصل پیش نیاید، در حالی که مفسران اهل تسنن نگاه خود را بر این قرائن متصل لفظی بسته و آن را نادیده انگاشته‌اند و اصلاً در صدد توجیه این اشکال‌ها نیز بر نیآمدند پس چنین تفاسیری مبتنی به قواعد تفسیری نیست، بلکه زاییده مبانی کلامی مفسران آن است اما اینکه کدام مبنای کلامی است که چنین اثر‌گذاری را در تفسیر آیات امامت داشته در ذیل دیدگاه دوم از جستجوی در ادله آنان کاملا مشخص می‌شود.

امامت جهانی

طبری از مفسران اهل سنت معتقد است: پیشوایی حضرت ابراهیم (ع) از ویژگی‌های او به شمار می‌رود. پس از آزمون‌های مهم، به ابراهیم (ع) امامت مردم عصر خود و عصرهای دیگر، حتی پیامبران و پیروی آنان عطا گردید، یعنی همگان از سنت‌های توحیدی او پیروی می‌کنند[۲۳]. در تأیید این نظریه شواهدی از قرآن کریم آورده شده است، چنان که در رد ادعای یهود و نصارا در عصر پیامبر اکرم (ص) که هر یک از آنان آیین خود را به حضرت ابراهیم (ع) نسبت می‌دادند، یادآور شده است که شایسته‌ترین افراد در انتساب به ابراهیم (ع) پیامبر اسلام و پیروان او و کسانی‌اند که قبل از اسلام از او پیروی می‌کردند: ﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ[۲۴] و در آیه‌ای، خداوند به پیامبر اکرم (ص) وحی کرد که از آیین ابراهیم پیروی کند: ﴿ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲۵] و در آیه‌ای دیگر دین اسلام را همان آیین ابراهیم معرفی کرده است: ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ[۲۶].

با این حال این فرضیه به دلایل زیر پذیرفتنی نیست:

  1. موسی (ع)، عیسی (ع) و پیامبر اسلام (ص)، هر یک شریعت مستقلی داشته‌اند و با توجه به این که هر شریعتی ناسخ شریعت پیش از خود است، نمی‌توان گفت که این پیامبران پیرو شریعت ابراهیم (ع) بوده‌اند. بر این اساس، مقصود از آیات مزبور، روح و گوهر آیین ابراهیم (ع) یعنی یکتاپرستی و تسلیم بودن در برابر اوامر و نواهی الهی است، چنان که فرموده است: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ[۲۷]، دین در نزد خدا، اسلامتسلیم بودن در برابر حق] است.
  2. قرآن کریم ابراهیم (ع) را شیعه نوح (ع) دانسته است: ﴿وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ[۲۸] و مقصود این نیست که ابراهیم پیرو شریعت و آیین نوح (ع) بوده است، بلکه منظور این است که ابراهیم (ع) در مسیر توحید و مبارزه با شرک و جاهلیت، روش نوح (ع) را برگزیده بود، پیروی پیامبران پس از ابراهیم (ع) از آیین او نیز به همین معناست.
  3. ابراهیم (ع) مقام امامت را برای ذریه خود درخواست کرد و خداوند امامت را به فرزندان پاک و معصوم وی عطا نمود، چنان که درباره ابراهیم، اسحاق و یعقوب (ع) فرموده است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...[۲۹]. بنابراین نمی‌توان مقام امامت را از ویژگی‌های ابراهیم (ع) برشمرد[۳۰].

تساوی امامت با نبوت و پیامبری

برخی، امامت در این آیه را به نبوت و پیامبری تفسیر کرده‌اند.

فخر رازی در تأیید این دیدگاه گفته است:

أوّلاً، از عبارت ﴿لِلنَّاسِ إِمَامًا به دست می‌آید که ابراهیم (ع) امام عموم مردم بود که این، ویژگی پیامبران صاحب شریعت است؛ زیرا در غیر این صورت او پیرو پیامبر دیگری می‌شد که با عمومیت امامت وی سازگاری ندارد. ثانیاً، پیامبران اعم از صاحب شریعت و غیر آن دارای مقام امامت بوده‌اند؛ زیرا پیروی از آنان بر مردم واجب بوده است. ثالثاً، امامت در این آیه به عنوان امتنان الهی بر ابراهیم (ع) مطرح است، از این رو امامت، بزرگ‌ترین نعمت الهی یعنی نبوت است[۳۱].

در کلام رازی دو وجه اول و دوم با یکدیگر سازگاری ندارند؛ زیرا در وجه اول امامت ابراهیم (ع) به معنای نبوت صاحب شریعت و در وجه دوم به معنای نبوت در کاربرد گسترده آن دانسته شده است، چنان‌که وجه سوم نیز مدعای وی را اثبات نمی‌کند، چون امتنانی بودن امامت با این که امامت به معنای نبوت باشد ملازمه ندارد. گذشته از این، بی‌شک همه یا برخی از آزمون‌هایی که ابراهیم (ع) پشت سر گذاشت و بدان جهت شایسته مقام امامت شد، در دوران نبوت او رخ داده است، در این صورت چگونه می‌توان امامت را به نبوت تفسیر کرد.

نکته دیگری که دیدگاه مزبور را رد می‌کند این است که ابراهیم (ع) وقتی مقام امامت را از جانب خداوند دریافت نمود، آن را برای فرزندان خویش نیز درخواست کرد، از این درخواست معلوم می‌شود که وی در آن زمان دارای فرزند بوده، یا لااقل به این که دارای فرزند خواهد شد، اطمینان داشته است؛ زیرا درخواست او مشروط به این که اگر دارای فرزند شود، نبوده است.

از طرفی ابراهیم (ع) تا زمان کهولت فرزندی نداشته، و از داشتن فرزند به لحاظ قوانین عادی ناامید بوده است، و وقتی فرشتگان الهی به او مژده فرزند دادند، گفت: ﴿أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ...[۳۲]. بنابراین امامت در اواخر دوران نبوت ابراهیم و پس از بشارت او به فرزند، به وی عطا شده است[۳۳][۳۴].

دلالت آیه بر عصمت امام

فخر رازی از جمله: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا، بر عصمت ابراهیم (ع) به عنوان امام چنین استدلال کرده که امام کسی است که به او اقتدا می‌شود، اگر از او گناهی سر زند، پیروی از او در آن گناه واجب می‌شود، ولی این باطل است؛ زیرا لازمه معصیت بودن فعل، حرمت آن است، و از طرفی چون پیروی از امام واجب است، انجام آن واجب خواهد شد، و جمع میان حرمت و وجوب در یک فعل و یک زمان محال است[۳۵].

گفته شده ظالم کسی است که اوّلاً، مرتکب گناه کبیره شود و ثانیاً، از گناه خود توبه نکند، اما بر گناهکاری که توبه نماید، عنوان ظالم صدق نمی‌کند[۳۶].

نقد و بررسی

دو پاسخ به این ادعا می توان داد:

اولا نفی در آیه ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ اطلاق دارد، و مفادش این است که بر هر کس در لحظه‌ای از زندگی خود عنوان ظالم منطبق گردد، از عهد امامت بهره‌ای نخواهد داشت، و تقیید این اطلاق به دلیل دیگری نیاز دارد که چنین دلیلی در دست نیست[۳۷].

ثانیا در این جا به دلیل وجود قرینه‌ای قطعی، کسانی که مرتکب گناه گردند و سپس توبه کنند از عهد امامت بهره‌ای نخواهند داشت و آن این است که ذریه ابراهیم (ع) را در یک تقسیم‌بندی کلی به چهار دسته می‌توان تقسیم کرد:

  1. کسانی که در آغاز زندگی ظالم بوده، سپس توبه می‌کنند و تا پایان زندگی راه صواب را می‌پویند؛
  2. کسانی که در آغاز زندگی ظالم نیستند، ولی در ادامه ظالم می‌شوند و این رویه تا پایان زندگی آنان ادامه می‌یابد؛
  3. کسانی که از آغاز تا پایان زندگی راه ظلم را می‌پویند؛
  4. کسانی که هیچ گاه مصداق ظالم واقع نمی‌شوند.

بدون شک، حضرت ابراهیم (ع) برای دسته دوم و سوم از ذریّه خود از خداوند درخواست امامت نکرده است، آنچه مورد سؤال او قرار گرفته باشد دسته اول وچهارم است، از سوی دیگر، جمله ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ بیانگر آن است که گروه نخست از عهد امامت بهره‌ای ندارند. بنابراین، تنها گروه چهارم بهره‌مند از امامت می‌باشند، یعنی کسانی که هیچ‌گاه مرتکب کاری نمی‌شوند که مصداق ظالم باشند[۳۸].

همچنین گفته شده است استدلال مزبور در صورتی لزوم عصمت امام را نتیجه می‌دهد که عصمت به خلق نکردن گناه در مکلف تفسیر شود چنان که اشاعره می‌گویند ولی اگر عصمت به ملکه ترک گناه تعریف شود، از استدلال یاد شده نمی‌توان چنین نتیجه‌ای گرفت؛ زیرا مرتکب نشدن گناه دلیل بر وجود این ملکه در انسان نیست، چون ممکن است به دلایل دیگری از گناه دوری کند[۳۹].

در پاسخ گفته می‌شود: اولاً، هرگاه فردی در طول زندگی خود، در نهان و آشکار از گناه دوری کند، می‌توان فهمید که او دارای ملکه عصمت است. ثانیاً، اشاعره که عصمت را به عدم خلق گناه در انسان تعریف کرده‌اند، باید دلالت آیه را بر عصمت بپذیرند. ثالثاً، از نظر متکلمان عدلیه عصمت لطف الهی در حق مکلف است که داعی و انگیزه گناه در او پدید نیامده و صدور گناه از وی ممتنع می‌شود[۴۰]؛ زیرا صدور گناه با نبودن داعی آن، تحقق معلول بدون علت تامه آن بوده و محال است، از طرفی، تحقق نیافتن معلول، دلیل عدم تحقق علت تامه آن است، و چون علت تامه گناه قدرت مکلف و داعی او بر انجام گناه بوده و قدرت بر انجام آن وجود دارد، معلوم می‌شود عدم صدور گناه از وی به دلیل عدم وجود داعی در او بوده و در نتیجه وی معصوم است[۴۱].

اشکالات مفسران اهل سنت بر دیدگاه شیعه

عموم عالمان شیعه به ویژه مفسران در بیان آیه شریفه امامت حضرت ابراهیم(ع) بر این عقیده‌اند که امامت منصبی والاتر از مقام نبوت و رسالت پیامبران خداست و این منصب از ناحیه آفریدگار به بندگان شایسته‌اش بخشیده می‌‌شود و خدا آنان را به این مقام بزرگ نصب و تعیین می‌کند؛ زیرا بر اساس مفاد آیه شریفه، امامت حضرت ابراهیم الا با گذارندن آزمایش‌های سخت الهی و در کهن سالی و پس از آنکه دارای مقام نبوت و رسالت، بوده به مقامی دیگر و برتر از گذشته یعنی امامت رسیده است اما در این حال ابراهیم از خدای متعال درخواست می‌کند تا از دودمانش برای استمرار مقام امامتش‌ افرادی را تعیین و نصب نماید و خدای متعال در پاسخ می‌فرماید: هرگز این پیمان الهی (امامت) به ستمگران از دودمان تو نخواهد رسید یعنی کسانی از خاندان تو که زندگی خویش را آلوده به ستم کرده‌اند شایسته رسیدن به این پیمان بزرگ نیستند.

بنابراین از نظرگاه شیعه مراد از واژه "عهد" در آیه شریفه، مقام امامت است و واژۀ "ظالمین" که به شکل جمع و با الف و لام استغراق آمده است بر یک معنای گسترده و عام دلالت دارد پس هر گونه ستم - چه به لحاظ قلبی و اعتقادی مانند شرک و بت پرستی یا به لحاظ عملی و رفتاری چون ارتکاب گناه به هر نوع آن - را شامل می‌‌شود و این معنا تمام دوره زندگی افراد را در بر می‌گیرد؛ زیرا "لاینال" فعل نفی مستقبل است که بر استمرار دلالت دارد بر این پایه از اطلاق لفظ "الظالمین" و دلالت فعل مستقبل این نکته استفاده می‌‌شود کسانی که در برهه‌ای از زمان عمرشان به ستم - به هرگونه آن- آلوده شده‌اند شایستگی امامت برای مردم را ندارند. این برداشت و تفسیر از آیه شریفه به روشنی دلالت دارد بر این که یکی از شرایط لازم و اساسی برای تصدی امامت امت اسلامی عصمت است و دیگر این که لازم است شخص امام از ناحیه پروردگار وظیفه رهبری و هدایتگری مردم را بر عهده گیرد پس امامت مقام انتصابی است نه انتخابی.

با این شرح و توضیح عده‌ای از مفسران اهل سنت در صدد بر آمده‌اند تا دیدگاه شیعه را مبنی بر امامت شخص معصوم مورد انتقاد قرار دهند و در صدد پاسخگویی به مبانی فکری شیعه در موضوع امامت خصوصاً بحث عصمت برآیند که در این بخش به اشکالات و انتقادات مفسران اهل سنت پرداخته می‌شود.[۴۲].

اتهام شرک به ابوبکر و عمر و نفی امامت آنان

عده‌ای از تفسیرگران اهل سنت بر اندیشمندان شیعه اشکال گرفته‌اند که شما کفر و شرک را از مصادیق بارز ظلم مورد اشاره در آیه شریفه دانسته و بر اساس آن ابوبکر و عمر را کافر و مشرک تلقی می‌کنید و آن دو را مشمول عموم﴿َ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۴۳] شمرده در نتیجه امامت آنها را نفی کرده‌اید.

فخر رازی در این باره چنین آورده است:

«رافضیان (شیعیان) به سه دلیل در رد امامت ابوبکر و عمر به آیه شریفه استدلال کرده‌اند: یکی از آن دلایل آن است که می‌گویند در گذشته ابوبکر و عمر کافر بوده‌اند و وقتی کافر بوده‌ا‌ند از زمره ظالمین هستند پس امامت امت اسلامی به آنان نمی‌رسد و نتیجه گرفته می‌شود مقام امامت نه در گذشته و نه در هیچ زمانی به آنان نمی‌رسد با این بیان ثابت می‌شود ابوبکر و عمر صلاحیت امامت را ندارند». [۴۴].

آلوسی نیز در این باره چنین آورده است:

«عده‌ای از شیعیان بر نفی امامت ابوبکر و عمر به آیه شریفه استدلال نموده‌اند و می‌گویند: ابوبکر و عمر مدت زمان طولانی با اعتقادشرک آلود زندگی کرده‌اند و بر پایه آیه شریفه که شرک ظلم بزرگی است و همچنین آیه امامت که با صراحت بیان می‌کند امامت به ستمگر و ظالم نمی‌رسد نتیجه گرفته‌اند ابوبکر و عمر صلاحیت تصدی مقام امامت را ندارند. [۴۵].[۴۶].

شمولیت اطلاق لفظ ظالمین بر ابوبکر و عمر

اطلاق و عمومیت معنای لفظ "الظالمین" گناه آشکار و پنهان را در بر می‌گیرد و این معنا ثابت می‌کند که امامت تنها شایسته کسانی است که از هرگونه گناه پاک و به دور باشند. بنابراین چون دانسته نشده که ابوبکر و عمر از زمره گناهکاران آشکار یا پنهان نیستند و به اتفاق مسلمانان از معصومان به شمار نیامده‌اند، در نتیجه امامت آنان ثابت نمی‌شود.

فخر رازی چنین نوشته است:

«کسانی که در باطن مرتکب گناه شده‌اند در جرگه (الظالمین) به شمار می‌آیند. عمومیت و اطلاق لفظ "الظالمین" شامل آنها می‌شود و وقتی معلوم نشده است که ابوبکر و عمر - آشکار و پنهان - گناه کار و ظالم بوده‌اند یعنی علم به گنان نکردن آنها در ظاهر و باطن نداریم لازم است تا رأی به امامت آنها صادر نشود؛ زیرا امامت در حق شخصی ثابت می‌شود که عصمت وی از گناه معلوم شده باشد و همانا به اتفاق همه مسلمانان عصمت ابوبکر و عمر ثابت نشده است و آنان معصوم نبوده‌اند پس لازم می‌آید تا گفته شود هرگز امامت برای آنان تحقق نمی‌یابد».[۴۷].[۴۸].

اطلاق حقیقی مشتق بر معنای اعم و نفی امامت ابوبکر و عمر

ابوبکر و عمر به اتفاق مسلمانان پیش از ظهور اسلام از جمله مشرکان بوده‌اند و بر طبق آیه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۴۹]مشرک ظالم به شمار می‌آید و خدای متعال با بیان ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۵۰]تصدی امامت امت اسلامی را از ظالم نفی می‌کند. بر این پایه امامت ابوبکر و عمر منتفی است.

اگر گفته شود: ابوبکر و عمر در گذشته و پیش از خلافت، کافر و مشرک بوده‌اند و با توبه کردن، این وصف از بین رفته است بنابراین صفت "ظالمین" در وقت خلافتشان شامل آنها نمی‌شود، می‌گوییم: اطلاق لفظ مشتق "ظالمین" بر افرادی که در گذشته یا حال مرتكب ستم شده‌اند به معنای وضعی و حقیقی یکسان به کار برده می‌شود. از این رو اطلاق وصف "ظالم" درباره ابوبکر و عمر در زمان خلافت و قبل از آن به معنای حقیقی کلمه "ظالم"، صحیح است؛ پس آنان مشمول اطلاق لفظ "الظالمین" در آیه شریفه به گونه حقیقی‌اند نه مجازی.

فخر رازی در این باره گفته:

«شیعیان می‌گویند: ابوبکر و عمر مشرک بوده‌اند و هر مشرکی ظالم است و امامت به ظالم نمی‌رسد در نتیجه آن دو شایستگی رسیدن به مقام امامت را ندارند؛ اما دلیل بر این که ابوبکر و عمر در گذشته مشرک بوده‌اند مطلبی است که همه مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند و این که مشرک، ظالم است که از بیان آیه شریفه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۵۱]، استفاده می‌شود و اما امامت به شخص ظالم نمی‌رسد. این موضوع از عبارت آیه مورد بحث ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۵۲] ظاهر و فهمیده می‌شود. بر اساس این مطلب گفته نشود: ابوبکر و عمر در حالت کفر و شرک ظالم بوده‌اند و اطلاق "ظالمین" درباره آنان در آن زمان صحیح است اما وقتی که از حالت کفر با توبه کردن خارج و مسلمان شده‌اند، نمی‌توان لفظ "ظالمین" را درباره آنها به کار برد؛ در پاسخ می‌گوییم: "ظالم" درباره کسی به کار برده می‌شود که ظلمی از او صادر و ثابت شده است و وقتی ظلم ابوبکر و عمر ثابت است، عمومیت معنای لفظ ظالم شامل آنان می‌شود و فرقی میان زمان گذشته و حال ندارد.»[۵۳].[۵۴].

پاسخ مفسران اهل سنت به منتقدان

عبارت و بیانات صریح مفسران اهل سنت دو نکته مهم را روشن می‌کند:

  1. نخست آنکه عالمان شیعه بر مبانی فکری اهل سنت درباره امامت خلفا بر پایه آیات قرآن کریم اشکال و انتقاد دارند.
  2. دوم آنکه مفسران اهل سنت در صدد پاسخ به اشکالات شیعه هستند؛ اما اعتراف ضمنی به صحت دیدگاه شیعه مبنی بر انتصابی بودن مقام امامت و عصمت دارند از این رو اذعان دارند هر کسی سزاوار مقام امامت نیست بلکه امام باید برخوردار از شرایط عصمت باشد تا مردم وی را به عنوان انسانی کامل و جامع بدانند و از صفات وی الگوبرداری کنند و از افعال و اقوالش پیروی نمایند.

شاید بی‌مناسبت نباشد که به سخن ذهبی از دانشمندان پرآوازه اهل سنت و اعتراف وی به مقام امامت حضرت سجاد(ع) و شایستگی آن حضرت برای تصدی این مقام بزرگ اشاره شود؛ ایشان در بیان شرح زندگی و اوصاف امام علی بن حسین نوشته است: «برای او (امام سجاد(ع)) جلالت و بزرگی شگفت‌آوری است و سوگند به خدا که این بزرگی ثابت برای او است و به راستی و درستی او شایسته امامت بزرگ بود زیرا ایشان برخوردار از شرافت دانایی و زیرکی، دانش، ژرف نگری و نهایت فهم و درک بوده است. [۵۵].

از این اعترافات در کلمات و نوشته‌های عالمان اهل سنت کم نیست اما با این حال مفسران اهل سنت کوشیده‌اند تا اشکالات منتقدان خود را پاسخ دهند که در ادامه به این پاسخ‌ها اشاره می‌شود.[۵۶].

تفسیر عهد به نبوت و نه امامت

مفسران اهل سنت در پاسخ به اشکال نخست عالمان امامیه گفته‌اند:

لفظ "عهد" در عبارت ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۵۷] به معنای نبوت است نه امامت.

فخر رازی می‌نویسند:

«همانا مراد از امامت در آیه شریفه، نبوت است. پس کسی که لحظه کوتاهی به خدای متعال کفر ورزد، صلاحیت نبوت را ندارد». [۵۸].

آلوسی هم نوشته است:

«نهایت چیزی که از عبارت آیه شريفه ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۵۹] استفاده می شود آن است که امامت در حالت ظلم شخص به وی نمی‌رسد اما امامت ابوبکر و عمر در وقتی به آنان رسیده است که آن دو در بالاترین درجۀ ایمان و عدالت بوده‌اند! پس آیه شریفه شامل آنان نمی‌شود... علاوه بر این برای استدلال به آیه شریفه لازم است که لفظ "عهد" به معنای نبوت و امامت باشد حال آنکه اثبات این استدلال امکان ندارد زیرا عهد تنها به معنای نبوت است نه امامت». [۶۰].[۶۱].

استعمال مجازی مشتق در گذشته و آینده

در علم اصول گفته شده است استعمال معنای لفظ مشتق در زمان حال حقیقی و در گذشته و آینده مجازی است و ابوبکر و عمر در زمان خلافتشان متصف به ایمان و عدالت کامل بوده اند بنابراین اطلاق کافر و ظالم بر آنان به معنای حقیقی نیست از این بیان استفاده می‌شود که آنان صلاحیت تصدی امامت امت اسلامی را دارند.

آلوسی در این باره می‌نویسند:

«ابوبکر و عمر و عثمان به توبه کردن صادق و عدالت و ایمان مستحکم متصف هستند... و امام لازم است تا در وقت امامت از این اوصاف برخوردار باشد. از این رو کسی که کفر ورزیده یا ستم کرده سپس توبه می‌کند و از زمره صالحان به شمار می‌آید، اطلاق کافر یا ظالم نه در عرف و نه در لغت و نه در شرع بر او صحیح نیست؛ زیرا در علم اصولثابت شده است که لفظ مشتق در زمان حال حقیقی و در غیر آن مجازی است و این مجاز نه تنها شایع است بلکه متعارف هم است.... [۶۲].[۶۳].

ناسازگاری استدلال شیعه بر فتوای فقهای مذاهب اسلامی

در فقه مذاهب اسلامی (اهل سنت) آمده است اگر شخصی سوگند بخورد که بر کافر سلام نکند حال اگر به کسی که دو سال پیش کافر بوده و اکنون مسلمان و از مؤمنان به شمار می‌آید سلام کرد، فقیهان مذاهب اسلامی فتوا داده‌اند که این شخص سوگندش را نشکسته و بر او کفاره واجب نیست پس به شخصی که در زمان حال از کفر و گناه توبه کند کافر و گناهکار گفته نمی‌شود. پس سوگند گذشته در زمان حال اثر شرعی ندارد.

فخر رازی در پاسخ به اشکالت عالمان امامیه می‌گوید:

«تمام اشکالاتی که شیعه بر دیدگاه اهل سنت وارد کرده است، با فتوای فقیهان معارض است؛ زیرا عالمان فقه اسلامی گفته‌اند اگر شخصی سوگند خورد که بر کافری سلام نکند اما بعد از گذشت دو سال آن شخص مسلمان و مؤمن شود و در این حالت به وی سلام کرد سوگندش شکسته نشده تا بر او کفاره لازم آید و چنین است اگر کسی از کفر و گناه توبه کند، نمی‌توان وی را در زمان حال، کافر و گناهکار نامید..». [۶۴].[۶۵].

نقد بررسی دلایل و اشکالات مفسران اهل سنت

آنچه را که مفسران اهل سنت در برابر دلایل دیدگاه شیعه مبنی بر نفی امامت خلفا آورده‌اند، از چند را توسط علمای امامیه پاسخ داده شده است که در ادامه بیان می‌شود.

صحت استعمال لفظ مشتق به گونه حقیقی در معنای اعم

عالمان علم اصول در یکی از زنجیره بحث‌های این دانش با عنوان مشتق درباره کاربرد معانی الفاظ وصفی چون اسم فاعل، مفعول، صیغه مبالغه، صفت مشبهه و.... به گونه حقیقی و مجازی در زمان گذشته، حال و آینده به تفصیل سخن گفته‌اند. اغلب نزدیک به اتفاق اصولیون در آن سلسله مباحث معتقدند: اطلاق مشتق بر ذات متصف به یک صفت در زمان حال حقیقی است و در آینده مجازی است اما عمده گفتگوها و اختلاف نظرگاه‌ها آنجایی است که در گذشته آن ذات به صفتی متصف بوده و در زمان حاضر آن وصف وجود ندارد آیا این گونه اطلاق به شکل حقیقت است یا مجاز؟

اصولیون از این بیان چنین تعبیر آورده‌اند: «اطلاق المشتق على من انقضى و انصرم عنه المبدأ» [۶۶]. ...

دخالت و نقش وصف (عنوان) در حکم به لحاظ ثبوت و بقا

تناسب حکم و موضوع

آیه امامت از نظر اطلاق لفظی

نفی خلافت خلفا از نگاه عقلی

انشای عقد و تبعیت قصد

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

امام و امامت مقامی انتصابی و نه انتخابی

عصمت شرط لازم رسیدن به مقام امامت

منابع

پانویس

  1. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۷۸.
  2. تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۹۲.
  3. الجامع لأحکام القرآن، ج۲، ص۹۵.
  4. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۷۸.
  5. ثعلبی، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج1، ص269
  6. بيضاوی، انوار التنزیل و اسرار التاویل، ج1، ص104؛ قاسمی، محاسن التاویل، ج1، ص1390؛ سمرقندی، بحرالعلوم، ج1، ص11
  7. ثعالبی، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج1، ص312؛ قشیری، لطائف الاشارات، ج1، ص121
  8. سیوطی، الدر المنثور، ج1، ص118؛ ابن ابی‌حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص122
  9. ر.ک زمخشری، الکشاف، ج1، ص184؛ میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج1، ص346
  10. ر.ک: بغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج1، ص162؛ سید بن قطب، فی ضلال القرآن، ج1، ص112
  11. رک: بلخی، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج1، ص136؛ بغدادی، لباب التاویل، ج1، ص77؛ ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص284
  12. زحیلی، التفسیر المنیر، ج10، ص303
  13. «و (از صحیفه‌های) ابراهیم که (عهد پیامبری را) بی‌کم و کاست به جای آورد؟» سوره نجم، آیه 37.
  14. ر.ک: طبری، جامع البیان، فی تفسیر القرآن، ج1، ص417
  15. ر.ک: قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج2، ص107
  16. ر.ک جوادی آملی، تسنیم، ج6، ص443
  17. رک طبرسی، مجمع البیان لعلوم القرآن، ج10، ص380؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص272
  18. ر.ک،جوادی، تسنیم، ج6، ص443
  19. سیوطی، درالمنثور، ج1، ص118
  20. واحدی،نیشابوری، ج1، ص202
  21. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود» سوره بقره، آیه 124.
  22. «فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم». سوره بقره، آیه 124.
  23. طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، ج۱، ص۶۱۰.
  24. «بی‌گمان نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم همانانند که از وی پیروی کردند و نیز این پیامبر و مؤمنان؛ و خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
  25. «سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۳.
  26. «و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸.
  27. «بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
  28. «و از پیروان وی ابراهیم بود» سوره صافات، آیه ۸۳.
  29. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  30. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۷۹.
  31. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲، ص۳۶.
  32. «گفت: آیا مرا نوید می‌دهید با آنکه به سالمندی رسیده‌ام؟» سوره حجر، آیه ۵۴.
  33. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۲۶۷- ۲۶۸.
  34. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۸۰.
  35. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۴۰.
  36. جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۱؛ همدانی، عبدالجبار، المغنی، ج۲۰، ص۱۹۴؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۴۲؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۳.
  37. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹؛ سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۳۹؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۲.
  38. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۲۷۴.
  39. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۵۱؛ حافظ محمد، عبدالعزیز، النبراس، ص۵۳۳.
  40. فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ص۲۴۳.
  41. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۸۲.
  42. عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت (ع)، ص403-404.
  43. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.
  44. رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، ج4، ص36.
  45. آلوسی، روح المعانی، ج1، ص376.
  46. عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت (ع)، ص404-405.
  47. فخررازی، تفسیر کبیر، ج4، ص38.
  48. عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص407.
  49. «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  50. «عهد من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  51. «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  52. «عهد من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  53. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج۴، ص۳۸.
  54. عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص۴۰۶ و ۴۰۷.
  55. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج4، ص389.
  56. عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص۴۰۷.
  57. «عهد من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.
  58. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج4، ص38.
  59. «عهد من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.
  60. آلوسی، روح المعانی، ج1، ص376.
  61. عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص408.
  62. آلوسی، روح المعانی، ج6، ص297.
  63. عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص408 و 409.
  64. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج4، ص38.
  65. عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص410.
  66. کفایة الاصول، ص38 و 44، مبحث مشتق؛ خویی، سیدابوالقاسم، محاضرت فی اصول الفقه، ج1، ص215.