بنی سلامان بن اسلم بن افصی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۰۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

نسب بنی سلامان

این طایفه قحطانی[۱] را از شاخه‌های بنی خزاعه و از فروعات و شعب قبیله بزرگ ازد گفته‌اند که نسب از سلامان بن اسلم بن افصی بن حارثة بن عمرو بن عامر بن حارثة بن إمریءالقیس بن ثَعلبة بن مازن بن ازد می‌برند[۲]. سلامان فرزندی به نام حارث داشت. از حارث بن سلامان، مازن و دهمان و مجّر متولد شدند و از مازن بن حارث هم، سهم و حدیده[۳]. بدین ترتیب، طایفه بنی سلامان بن افصی بر پایه این فرزندان و دیگر اولادی که از نسل آنها به وجود آمدند، شکل گرفت. این طایفه دارای شاخه‌های متعددی است که از مهم‌ترین آنها می‌توان به نام «بنی المجّر»[۴] و «بنی سهم»[۵] اشاره کرد.[۶]

مواطن بنی سلامان

موطن اصلی این قبیله را به مانند دیگر قبایل ازد، «مأرب» در جنوب یمن دانسته‌اند[۷]. گفته شده که در پی آشفتگی‌های اقتصادی و سیاسی حاصل از کشمکش‌های حمیریان و قحطانیان و تغییر راه‌های تجاری یمن که شریان اصلی اقتصاد یمن بسته بدان بود و سرانجام با تخریب سد مأرب[۸] در حدود قرن اول و دوم میلادی[۹] و وارد شدن آسیب شدید بر شبکه آبیاری مأرب، ازدیان -از جمله خزاعه و طوایفش- به رهبری عمرو بن عامر مُزَیقیاء جلای وطن کرده، به امید یافتن زیستگاهی دائمی روی به شمال آوردند، در نجد و تهامه وارد شدند[۱۰]. اما دیری نپایید که طوایف ازد به چند جانب متفرق شدند و سرنوشتی مستقل در پیش گرفتند. قبیله أسلم -از جمله شعبه نامدارش بنی سلامان- نیز که از طوایف خزاعه بودند در مناطقی همچون، کوه «عِرج» که در فاصله یک پست از مدینه در نزدیکی «سیاله» و «جمدان»، میان «قدید»[۱۱]، «عسفان»، «شبکه شَدخ» و «مَرّالظهران» قرار داشت، مسکن گزیدند[۱۲]. شهر مدینه[۱۳]، «یَین»[۱۴] و نیز قریه «وَبره» در اطراف مدینه با آن چشمه آب خروشانش که از کوه «آره» می‌جوشید و نخلستان خرمش، نیز، از مناطقی بود که جملگی به بنی‌أسلم و فروعاتش تعلق داشت[۱۵].

علاوه بر این مناطق، شهر کوفه هم از جایگاه‌های عمده بنی اسلم و طوایفش پس از ظهور اسلام به شمار می‌آمد[۱۶]. آنان همراه با دیگر ازدیان کوفه، که متشکل از قبایل اوس، خزرج و دیگر فروعات قبیله خزاعه بودند در کنار گروه‌هایی از بارق، غافق، ثماله و غامد، بخشی از جمعیت «اسباع کوفه» را تشکیل داده بودند[۱۷]. مرو[۱۸]، بغداد[۱۹] و بصره[۲۰] را نیز از دیگر مساکن و منازل اقوامی از بنی سلامان گفته‌اند.[۲۱]

اسلام بنی سلامان

با توجه به اینکه موطن خزاعه، مکه و اطراف آن بوده و خزاعیان ارتباط وثیقی با اهالی مکه و امورات این شهر داشتند، بی‌تردید مردم این قبیله بسیار زودتر از دیگر قبایل جاهلی عرب با پیامبر(ص) و دین نوظهورش آشنا شده بودند؛ از این‌رو جای شگفتی نخواهد بود که برخی از افراد این قبیله از همان نخستین سال‌های بعثت نبی اکرم(ص)، به اسلام گرویده باشند. این گمانه، بواسطه شواهدی که حضور برخی از افراد بنی سلامان در جمع اصحاب صفه[۲۲] از جمله آن است، تأیید می‌‌گردد. اما نخستین اقدام گروهی‌ای که از سوی این قوم در پذیرش اسلام انجام گرفت را می‌توان در اسلام آوردن بریدة بن حصیب بن عبدالله و ۸۰ تن از همراهان و اهل بیتش عنوان کرد. بریده و همراهانش در ابتدای هجرت پیامبر(ص) به مدینه، در بدو ورود ایشان به منطقه «الغمیم» به محضرشان شتافتند و پس از قبول آیین مسلمانی، نماز عشاء را به امامت آن حضرت اقامه نمودند[۲۳]. در گزارشی دیگر، نقل است که جمعی از اسلمیان به ریاست عمیرة بن افصی پیش از فتح مکه[۲۴] به مدینه نزد پیامبر(ص) رفتند و پس از اظهار اطاعت از آن حضرت، اسلام آوردند و خود را برادران انصار نامیدند. رسول خدا(ص) به درخواست آنان، نامه‌ای برای ایشان مکتوب کردند و در آن احکامی از صدقات و زکات مربوط به دام‌ها مرقوم فرمودند[۲۵].[۲۶]

تعاملات بنی سلامان و رسول خدا(ص)

بنی سلامان و حضور در وقایع اسلامی پیش از صلح حدیبیه

پس از پذیرش اسلام توسط مردم بنی سلامان، این طایفه در کنار دیگر اقوام خود از قبیله اسلم، با پیامبر(ص) و حوادث روزگار ایشان همراه شدند و به نقش‌آفرینی در رویدادهای مختلف پرداختند. نخستین واقعه‌ای که در آن ذکری از مردم بنی سلامان و در رأسشان بریدة بن حصیب بن عبدالله به میان آمده می‌توان به وقایع و حوادث پیرامون جنگ احد اشاره کرد. بریده، پس از پذیرش اسلام در سال نخست هجری، در دیار خود ساکن بود و پس از عدم حضور در بدر، در جنگ احد شرکت جست[۲۷]. او همچنین پس از این جنگ، در سایر نبردهای حضرت[۲۸]، از جمله مریسیع حضور یافت. در این غزوه، که در تقابل با بنی المصطلق -از شاخه‌های دیگر خزاعه،- در شعبان سال پنجم[۲۹] یا ششم هجری[۳۰] صورت گرفت، و بدین جهت بدان «غزوه بنی المصطلق» نیز نام نهادند، به پیامبر(ص) خبر رسید که «حارث بن ابی‌ضرار» - رئیس قبیله بنی‌مصطلق- با برخی دیگر از قبایل، طرح اتحاد در انداخته، قصد حمله به مدینه و جنگ با رسول خدا(ص) را دارند[۳۱]. پیامبر(ص)، «بریدة بن حصیب اسلمی» را برای به دست آوردن اطلاعات و کشف صحت یا سقم این خبر به سمت آنان فرستادند. او نزد حارث بن ابی‌ضرار رفت و با این سخن که وی از اعراب بیابانگرد است و «در قومش پیروانی هستند که قصد یاری وی را دارند»، به حارث بن ابی‌ضرار نزدیک و از برنامه‌های او و قبیله‌اش آگاه شد. مدتی بعد، بریده نزد رسول خدا(ص) بازگشت و ایشان را از درستی خبر آگاه ساخت[۳۲]. سپردن اسرای غزوه بنی المصطلق به بریده از سوی نبی خاتم(ص)[۳۳] نیز، از دیگر اخبار این جنگ است که نامی از بنی سلامان و افراد آن را در خود جای داده است. علاوه بر بریدة بن حصیب، مالک و نعمان فرزندان خلف بن عوف بن دارم هم از دیگر رجال نام آشنای بنی سلامان در غزوه احد بودند. آن دو که در طلیعه سپاه حضرت حضور داشتند، پس از شهادت، در قبری واحد دفن گردیدند[۳۴]. غزوه ذی قرد یا غزوه الغابه و برخی سرایای دیگر هم از دیگر حوادثی است که حضور برخی از مردان بنی سلامان بن افصی در آن به ثبت رسیده است[۳۵].[۳۶]

صلح حدیبیه و هم‌پیمانی با پیغمبر(ص)

در ذی‌القعده سال ششم هجری، پیامبر خدا(ص) همراه با هزار و ششصد تن از یاران خود به قصد انجام حج عمره رهسپار مکه شدند. ایشان همراه با یاران خود -که بُریدة بن حُصیب اسلمی و عمرو بن عبد نهم اسلمی از جمله آنان بودند-[۳۷]، به حدیبیه وارد شدند و مورد استقبال دو تن از سران خزاعه یعنی عمرو بن سالم خزاعی و بسر بن سفیان قرار گرفتند[۳۸]. جرهد بن خویلد[۳۹]، ابن نهش بن خراش بن خلف[۴۰]، حارث بن حبال بن ربیع بن دعبل[۴۱] و مالک بن جبیر بن حبال[۴۲] هم از دیگر مردمان طایفه بنی سلامان بودند که حضورشان در حدیبیه گزارش شده است. ضمن این که سلمة بن اکوع را نیز باید در شمار حاضران در حدیبیه[۴۳] و از بیعت‌کنندگان با پیامبر(ص) در بیعت رضوان، همراه با بزرگانی از بنی سلامان نظیر: بُریدة بن حُصیب اسلمی[۴۴] و زاهر بن اسود بن مخلع (حجاج)[۴۵] و دیگر مسلمین دانست. ناجیة بن جندب اسلمی از تیره بنی سهم هم، از دیگر سلامانی‌هایی بود که ضمن حضور با پیامبر(ص) در حدیبیه[۴۶]، سرپرستی شتران قربانی آن حضرت را در این واقعه بر عهده داشت[۴۷].[۴۸]

نقش‌آفرینی این طایفه در جنگ خیبر

یهودیان خیبر به واسطه ارتباط اقتصادی و اشتراک دینی که با یهودیان بنی‌نضیر داشتند، آنان را در قلعه‌های خود پناه داده بودند و با تحریک قریش جهت جنگ با رسول خدا(ص)، جنگ احزاب را به راه انداخته بودند، از این‌رو، پیامبر(ص) سپاهی را در سال ششم هجری، فراهم آورد و جهت سرکوبی یهودیان خیبر راهی آن منطقه گردید[۴۹]. در این جنگ، ۱۷۰ تن از أسلمیان -که بنی سلامان از شاخه‌های اصلی آن بودند- به ریاست بُریدة بن حصیب -از مردان بنام بنی سلامان- حضور داشتند. بر اساس گزارش مُعَتَّب بن عمرو أسلمی -که خود یکی از اصحاب و از حاضران در این جنگ بود- اسلمیان در جنگ خیبر با وجود آنکه ده روز حصارهای منطقة نطاه را در محاصره داشتند، اما موفق به فتح مکانی که در آن به آذوقه دست یابند، نشدند. این امر برای اسلمی‌ها مشکل‌ساز شد؛ از این‌رو، تصمیم گرفتند که أسماء بن حارثه اسلمی[۵۰] را به حضور پیامبر(ص) بفرستند تا جهت رفع این مشکل برایشان دعا کند. این تصمیم، مخالفت بریدة بن حصیب اسلمی را در پی داشت؛ چراکه انجام این کار را زشت می‌شمرد. لیکن جماعت اسلمی، با این سخن هند بن حارثه که: «به خدا سوگند ما امیدواریم با فرستادن کسی به حضور رسول خدا(ص) مایه خیر و کلید برکت باشد»، اسماء بن حارثه را نزد پیامبر(ص) فرستادند. وی نزد حضرت رفت و سلام بنوأسلم را به ایشان رساند و گرسنگی و ناتوانی ایشان را یادآور شد. پیامبر(ص) هم برای آنها دعا فرمود. طولی نکشید که به دعای حضرت، آنها موفق به فتح قلعه‌ای به نام دژ صعب بن معاذ با آذوقه‌های بسیار شدند[۵۱]. علاوه بر بریدة بن حصیب بن عبدالله[۵۲]، سلمة بن اکوع[۵۳] و عامر بن اکوع را هم از بنی سلامانی‌های حاضر در خیبر گفته‌اند. عامر بن اکوع از شعرای این قوم[۵۴] و از شخصیت‌های بنام و شناخته‌شده سلامان در این نبرد بود[۵۵]. نقل است که پیامبر(ص) در میانه راه خیبر به او فرمودند: «پیاده شو و برای ما از سروده‌های خود چیزی بخوان». عامر نیز فوراً از شترش پایین جست و چنین رجز خواند:

لا هم (الله) لو لا أنت ما اهتديناو لا تصدقنا و لا صلينا
فألقين سكينة عليناو ثبت الأقدام إن لاقينا
أنا إذا صيح بنا أتيناو بالصياح عولوا علينا

پروردگارا اگر نبودی ما رهنمون نمی‌شدیم. نه نماز می‌گزاردیم و نه زکات می‌پرداختیم. پروردگارا آرامشی بر ما ارزانی فرما و اگر با دشمن رودررو شدیم قدم هایمان را استوار بدار. چون بر ما بانگ آماده‌باش زده می‌شود آماده‌ایم و می‌آییم و با هیاهو بر ضد ما یاری داده می‌شوند». حضرت هم برای او دعای خیر کرد. عامر در جنگ خیبر در حالی که قصد ضربت به یکی از مشرکان را داشت، بر اثر کمانه کردن شمشیرش زخمی و بر اثر همان زخم به شهادت رسید[۵۶].[۵۷]

بنی سلامان و فتح مکه

در پی انعقاد صلح حدیبیه در سال ششم، قبیله خزاعه با پیامبر اکرم(ص) و قبیله بنی‌بکر بن عبدمناة بن کنانه با قریش هم‌پیمان شدند. دو سال بعد از انعقاد پیمان حدیبیه، مردی از قبیله بنوبکر به نام «انس بن زنیم دیلی»، شعری در مذمت پیامبر(ص) سرود. نوجوانی از خزاعه آن را شنید و به انس حمله برد و سر او را شکست. این حادثه، با توجه به سوابقی که میان خزاعه و بنی‌بکر در ایام جاهلیت وجود داشت، آتش جنگ را میانشان شعله‌ور گرداند[۵۸]. از این‌رو بنی‌بکر به کمک گروهی از قریش، شبانه بر خزاعیان ساکن در وَتیر، در جنوب مکه تاختند و به روایتی بیست تن از افراد آنان را کشتند. قبیله خزاعه هم که توان مقابله نداشتند، به مکه فرار کردند و به خانه بدیل بن ورقاء و رافع خزاعی -بنده آزادشده‌شان- وارد شدند[۵۹]. در پی این واقعه، که به منزله نقض صلح حدیبیه بود، عمرو بن سالم -رئیس خزاعیان- به همراه چهل نفر -که بدیل بن ورقاء نیز همراهشان بود- برای دادخواهی و طلب یاری به حضور پیامبر(ص) رفتند و به شرح ماوقع پرداختند[۶۰]. آنان ضمن یادآوری پیمان کهن خزاعه و عبدالمطلب در جاهلیت، از حضرت استمداد‌طلبیدند[۶۱]. رسول خدا(ص) نیز پذیرفت و با اعلام عمومی جنگ، به تمام مسلمانان در همه قبایل نامه نوشته شد و از آنان خواسته شد تا مردان جنگی خود را به مدینه بفرستند. بر پایه برخی گزارشات، رسول خدا(ص) أسماء بن حارثه اسلمی را مأمور بسیج نیروهای قبیله خود کرد و به او دستور داد تا نزد قومش برود و به آنها ابلاغ نماید که به فرمان پیامبر(ص)، ماه رمضان در مدینه حاضر باشند[۶۲]. پیرو دستور رسول خدا(ص)، نیروهایی از برخی قبایل، از جمله قبیله اسلم و طوایف مرتبطش در مدینه حضور یافتند و سپس به به سوی مکه حرکت کردند[۶۳]. پیش از فتح مکه، سپاه عظیم اسلام در منطقه مرّالظهران به فرمان نبی خاتم(ص) همراه با قبایل خود، تکبیرگویان در برابر ابوسفیان -که جهت گفتگو با پیغمبر(ص) به آن منطقه آمده بود- رژه رفتند که گروه چهارصد نفره اسلم با دو پرچم که حمل آنها را بریدة بن حصیب و ناجیة بن اعجم بر عهده داشتند، از جمله آنان بودند[۶۴]. بریدة بن حصیب را همچنین، یکی از دو پرچمدار سپاه اسلام در این فتح گفته‌اند[۶۵]. علاوه بر بریدة بن حصیب، ناجیة بن جندب اسلمی[۶۶] و نضلة بن عبداللّه (عبید) بن حارث بن حبال معروف به «ابوبرزه اسلمی»[۶۷] هم، از دیگر مردان طایفه سلامان بن اسلم بودند که در فتح مکه حضور داشتند. در این واقعه، ابوبرزه اسلمی در پی صدور فرمان پیامبر(ص) مبنی بر قتل برخی از مفسدان و مشرکان مکه، عبدالله بن اخطل را در حالی که به پرده کعبه آویخته بود، به هلاکت رساند[۶۸].[۶۹]

بنی سلامان و نقش آنان در غزوات تبوک و حنین

در سال نهم هجری با ورود بازرگانان شامی به مدینه و اطلاع‌رسانی آنان مبنی بر این که هرقل –امپراطور روم- نیروی وسیعی را با خود همراه ساخته تا به مدینه حمله کند، رسول خدا(ص) مردم را برای جنگ با رومیان فرا خواند. ایشان افرادی را برای بسیج نیروها به برخی از قبایل اعزام نمود تا با فراخوان آنها، سپاهی جهت نبرد با رومیان مهیا گردد. از جمله این فرستادگان، بریدة بن حصیب بود که حضرت، وی را به قبیله أسلم روانه فرمود و به او دستور فرمود تا «فرع»[۷۰] پیش برود[۷۱]. غزوه حنین نیز، عرصه‌ای دیگر در نقش‌آفرینی فرزندان سلامان بن اسلم به شمار رفته است. در این جنگ، بنی‌أسلم حامل دو پرچم از پرچم‌های سپاه اسلام بودند که یکی از آنها را بریدة بن حصیب و دیگری را جندب بن اعجم به دوش کشیده بودند[۷۲]. سلمة بن اکوع نیز از دیگر حاضران در این جنگ بود[۷۳].[۷۴]

بنی سلامان و کارگزاری پیامبر(ص)

کارگزاری نبی خاتم(ص) هم از دیگر اموری بود که برخی از چهره‌های سرشناس بنی سلامان و بنی اسلم عهده‌دار آن بودند. از جمله این افراد، بریدة بن حصیب بن عبدالله بود که حضرت او را برای جمع‌آوری زکات قبایل اسلم و غفار مأمور فرمود[۷۵].[۷۶]

بنی سلامان و تعامل با خلفا

نقش‌آفرینی بنی اسلم و برخی طوایفش در جریانات و حوادث پس از رحلت پیامبر(ص) و اختلاف در جانشینی آن حضرت، -به عنوان نخستین تعامل این قوم با خلفا،- مطلبی است که در منابع و مصادر تاریخی و غیر تاریخی شیعه و سنی مفصل بدان پرداخته شده است. ما نیز، ابتدا در این بخش، به نقش‌آفرینی‌های احتمالی بنی سلامان در کنار قبیله مادری‌اش اسلم در بیعت‌ستانی از مردم برای خلفای جور و در بخش بعدی مقاله، به ذکر همراهی‌های برخی از مردمان این قوم با امیرالمؤمنین(ع) و مخالفت‌های ایشان با غاصبان خلافت اهل بیت(ع) خواهیم پرداخت. بنا بر نقل تاریخ، در پی رحلت نبی مکرم اسلام(ص) و برپایی سقیفه بنی‌ساعده، قبیله اسلم و طوایفش که جهت تهیه خواربار و آذوقه خود، وارد مدینه شده بودند، با وعده دریافت آذوقه رایگان از سوی غاصبین خلافت، کوچه‌های مدینه را از افراد خود پر کردند و هر که را می‌دیدند جهت بیعت با ابوبکر، نزد او حاضر می‌کردند[۷۷]. بدین ترتیب اسلمیان -که بنی سلامان بخشی از مردم آن بودند- نقشی کلیدی در به قدرت رسیدن غاصبان خلافت ایفا نمودند و با حضورشان در مدینه و یاری آنان، ابوبکر و دیگر یارانش را به پیروزی اطمینان داد[۷۸].[۷۹]

علاوه بر حوادث مربوط به جانشینی پیامبر(ص)، مشارکت در فتوحات اسلامی نیز از دیگر مواقفی است که بنی سلامانی‌ها در آن نقش مهمی ایفا نمودند. آنان همپای دیگر قبایل عرب، در فتوحات شام و ایران شرکت داشتند. گزارشاتی از حضور بنی سلامان در کنار قبایل مادری‌اش خزاعه و اسلم در نبرد قادسیه[۸۰] و نیز فتوحات فارس در دست است. نقل است که در پی شورش مردم فارس علیه حاکمیت اعراب مسلمان در ایام خلافت عثمان، وی سپاهی را که ابوبرزه اسلمی و معقل بن یسار فرماندهان جناحین آن بودند، برای سرکوبی آنان به این منطقه فرستاد. این سپاه، در اصطخر با شورشیان به نبرد پرداخت و آنجا را بار دیگر فتح کرد[۸۱]. علاوه بر فتوحات ایران، سلامانی‌ها در فتوحات شام و مصر نیز حضوری فعال داشتند. از جمله این افراد که نامی از او در تاریخ به ثبت رسیده است، حمزة بن عمرو بن عویمر -از اصحاب رسول خدا(ص)-[۸۲] بود که از او به عنوان یکی از شرکت‌کنندگان در جنگ سرنوشت‌ساز اجنادین (سال ۱۳ و به نقلی ۱۵ هجری) و بشارت‌دهنده فتح این واقعه به ابوبکر یاد شده است[۸۳]. وی را همچنین از حاضران در فتوحات افریقا گفته‌اند. برخی منابع، او را از کسانی برشمرده‌اند که به منظور شرکت در فتوحات اسلامی در شمال افریقا در سال ۲۷ هجری وارد مصر شده بود[۸۴]. فتوحات مصر هم عرصه‌ای دیگر از نقش‌آفرینی‌های مؤثر بنی اسلمیان و فروعات آن بود. نقل است که در یکی از مواقف آن، زمانی که امر فتوحات گره خورده بود، ابوبرزه و ابوبرده اسلمی -از صحابیان حاضر در لشکر مسلمین- با درخواست عمرو بن عاص پیش تاختند. در پی این امر، دیگر مسلمانان نیز بر قوای خصم تاختند و مصر را گشودند[۸۵].

در عرصه کارگزاری خلفا نیز مردان بنی سلامان نقش فعالی داشتند؛ چندان که «ابن سعد»، از عقبة بن اهبان بن اکوع به عنوان گماشته عثمان در جمع‌آوری زکات و صدقات قبایل کلب و بلقین و غسان یاد کرده است[۸۶].[۸۷]

منابع

پانویس

  1. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۳۹ و ۴۵۶؛ عمر رضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج‌۲، ص۵۳۰. برخی علما، آنان را در شمار طوایف مضری (از قبایل عدنانی) و از فرزندان أفصی بن عامر بن قُمعَة بن الیاس بن مضر بن نِزِار بن مَعدِ بن عَدنان گفته‌اند. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰)
  2. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۳۹ و ۴۵۶؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰؛ نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۱۸.
  3. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۶.
  4. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۶.
  5. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۵.
  6. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  7. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۴.
  8. ر.ک: احمد امین؛ پرتو اسلام، ص۲۹؛ غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، ج۱، ص۱۲۵۶؛ فیلیپ خلیل حتّی، تاریخ عرب، ص۸۳ و....
  9. احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۲۴-۲۵.
  10. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۸-۳۲۹.
  11. یعقوبی، البلدان، ص۹۴.
  12. احمدعلی، عرب کهن در آستانه بعثت، ص۲۶۴.
  13. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۳، ۲۳۲ و۲۳۵؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۵۲۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۷۱.
  14. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۵۴ ذیل واژه «یین». نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۱.
  15. حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۵۹ و ۴۵۴.
  16. ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۷.
  17. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۲۵۲-۲۵۳.
  18. ر.ک: بخاری، التاریخ الکبیر، ج۵، ص۵۱؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰؛ ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۷۴.
  19. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۵؛ ج۴، ص۱۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۴.
  20. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۴.
  21. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  22. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۸۰.
  23. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۵ و ج۴، ص۱۸۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۰۹. نیز ر.ک: ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۱۸۵.
  24. شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۳، ص۲۵.
  25. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۵؛ شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۳، ص۳۵.
  26. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  27. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۰۹.
  28. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۰۹.
  29. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۸.
  30. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۳۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۴-۶۰۵.
  31. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۰؛ بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۴.
  32. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۰۴-۴۰۵.
  33. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۴.
  34. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۴؛ مقریزی، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، ج۹، ص۲۲۸؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۹.
  35. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۷۱.
  36. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  37. واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۸۳-۵۸۴.
  38. واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۹۱-۵۹۲.
  39. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۸۱.
  40. عوتبی صحاری، الانساب، ج۲، ص۶۱۹.
  41. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۶۶۴.
  42. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۹-۲۴۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰.
  43. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۹-۲۳۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۷۱؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۱، ص۳۰۱.
  44. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۰۹.
  45. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۸؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۵۰۹.
  46. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۵؛ ابن‌عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۵۲۲.
  47. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۵.
  48. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  49. منتظرالقائم، تاریخ اسلام تا سال چهلم هجری، ص۲۰۳.
  50. اسماء خود از طایفه بنی مالک بن افصی –برادر اسلم بن افصی- است (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۴۰) اما از آنجا که بنی مالک بن افصی در قیاس با طایفه بنی اسلم بن افصی، از شهرت کمتری برخوردار بود؛ این شهرت کمتر، باعث شده تا بیشتر افرادش بواسطه شهرت بیشتر اسلم بن افصی، بدو منتسب شده، «اسلمی» خوانده شوند. (ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۲۳)
  51. واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۵۸-۷۰۰. نیز ر.ک: تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‌، ج۱، ص۳۱۲؛ محمد بن یوسف شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج‌۵، ص۱۲۱.
  52. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۰۹.
  53. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۸.
  54. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۷.
  55. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۷.
  56. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۲۰-۲۱.
  57. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  58. طبرسی، اعلام الوری، ج‌۱، ص۲۱۵.
  59. واقدی، المغازی، ج‌۲، ص۷۸۳-۷۸۶.
  60. واقدی، المغازی، ج‌۲، ص۷۸۹.
  61. واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۸۰-۷۸۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۳۱-۳۳، ۳۶-۳۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۴۴-۴۵.
  62. واقدی، المغازی، ج‌۲، ص۷۹۹.
  63. مقریزی، الامتاع الأسماع بما للنبی من احوال و الاموال الحفدة و المتاع، ج‌۸، ص۳۸۵.
  64. واقدی، المغازی، ج‌۲، ص۸۱۹.
  65. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۴.
  66. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۵.
  67. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۳؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۴۹۵.
  68. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۳؛ واقدی، المغازی، ج‌۲، ص۸۵۹.
  69. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  70. نام قریه‌ای است در شانزده فرسخی مدینه.
  71. واقدی، المغازی، ج‌۳، ص۹۹۰. نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۴.
  72. واقدی، المغازی، ج‌۳، ص۸۹۶.
  73. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۸.
  74. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  75. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۴.
  76. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  77. شیخ مفید، الجمل، ص۴۳.
  78. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۲۲؛ ابن‌مسکویه، تجارب الامم فی تعاقب الهم، ج۳، ص۲۲۲.
  79. البته این گزارش با اخباری که در بخش بعد خواهد آمد، دست‌کم در مورد گروهی دیگر از مردم بنی اسلم -از جمله بنی سلامانی‌ها- قابل نقض است. در آن بخش به افراشتن علم اعتراض توسط بریدة بن حصیب در اسلم و همراهی جمعی از آنان با او در عدم بیعت با ابوبکر -که می‌تواند این جمع، همان قوم و خویشان و مردم بنی سلامان باشد- اشاره شده است.
  80. عوتبی صحاری، الانساب، ج۲، ص۶۱۹.
  81. ابن خلدون، تاریخ خلدون، ج۱، ص۵۴۸.
  82. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۷۰؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۴، ص۴۷؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۷، ص۳۳۳-۳۳۴.
  83. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۲۱۴؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۷، ص۳۳۴.
  84. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۴، ص۴۷.
  85. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۰۱.
  86. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۱. ابن حجر از عقبة بن اهبان به عنوان یکی از عمّال عمر بن خطاب یاد کرده است. (ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۸۹.)
  87. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.