حق
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حق (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
- حق: راست، درست، بجا و هدف دار؛ در برابر باطل[۱].
- حق در مقابل باطل، به معنای چیزی است که ثابت، استوار، درست، حتمی و سزاوار باشد. از نامهای خداست. حق در زمینۀ گفتار، عمل، عقیده، واقعه، ادّعا، پاداش و. . . به کار میرود. از دیرباز، حق و باطل وجود داشته و با هم تقابل داشتهاند[۲].
واژهشناسی لغوی
- حق، مصدر ثلاثی مجرد از ریشه "ح - ق - ق" به معنای استواری، استحکام، مطابقت و موافقت با واقع است [۳] وجوب و ثبات[۴]، درستی[۵]، شایستگی و سزاواری[۶]، چیرگی[۷]، عدالت[۸]، از دیگر معانی حقاند. بیشتر فرهنگهای واژگانی در تبیین معنای حق، از تضاد و تقابل مفهوم حق با باطل یاری جستهاند[۹] باطل به معنای تلف شدن و نابودی، ناواقعی بودن[۱۰]، ناپایایی و عدم ثبات[۱۱]، بیارزش و بیثمر بودن [۱۲] است. کاربرد این واژه تقریباً در همه لهجههای بخش غربی زبان سامی، مانند عبری، آرامی، مندایی و سریانی، در معانی مشابه مشاهده شده است[۱۳] در تعریف اصطلاحی، هر سخن، اعتقاد، دین و مذهبی را حق نامند که مطابق واقع باشد[۱۴][۱۵].
مفهوم لغوی حق
- لغتشناسان برای واژه "حق" معانی مختلفی ذکر کردهاند از آن جمله: نقیض باطل، واجب. واقع امر، هویت شیء و کیان شیء[۱۶]. واضح و روشن[۱۷]، محکم، استوار، درست[۱۸]، راستی، اسم خداوند[۱۹]، صفت خداوند، قرآن، امر حتمی الوقوع، اسلام، مال، موجود ثابت، مرگ، خرد و تدبیر[۲۰]، سخن راست و مطابق با واقع، یقین بعد از شک[۲۱].
- برخلاف واژه صدق که فقط در اقوال به کار میرود و در مقابل کذب قرار دارد. حق اعم از صدق است؛ چون "حق" در اقوال، عقاید، ادیان و مذاهب استعمال میشود[۲۲].
- نتیجه اینکه: در همۀ معانی و استعمالهای "حق"، نوعی "ثبوت" به چشم میخورد که معنای جامع و مشترک میان همۀ آنهاست. واژۀ حق که جمع آن حقوق است در اصل به معنای مطابقت و موافقت است[۲۳]. مرحوم حسن مصطفوی میگوید: "اصل در معنای حق، ثبوت همراه با مطابقت داشتن با واقع است که در همه مصادیق آن وجود دارد"[۲۴][۲۵].
معانی اصطلاحی حق
- حق از واژههایی است که مراجعه به موارد استفاده آن در قرآن و روایات، متون فلسفی، کلامی، اخلاقی و فقهی از یک سو و از سوی دیگر در علم حقوق، فلسفه حقوق و... نشان میدهد که معانی و اصطلاحات مختلفی دارد که جدا کردن این معانی و توجه به تفاوت این اصطلاحات برای رهایی از غلطِ معنا واشتراک لفظی ضروری است[۲۶].
معنای حق در فلسفه
معنای حق در فقه
معنای حق در حقوق
معنای حق در اخلاق
مفهوم حق در قرآن
رابطه حق و تکلیف
- حق و تکلیف دو عنصر اساسی در زندگی انسانها هستند. هر انسانی همانطور که صاحب حق هست دارای تکلیفی نیز هست. تکلیف در دین به معنای موظف کردن در مقابل تعالیم الهی و تبعیت از امر و نهی پروردگار است.
- مکلف، انسانی است که تابع طلب الهی باشد حیات چنین انسانی محدود به شریعت الهی است [۲۷]؛ بلکه نکته مهمتر اینکه هر چقدر حقوق انسان بیشتر باشد متقابلاً مسئولیت و تکالیف بیشتری بر عهده دارد مثل انبیا و اوصیا که دارای حقوق زیادی هستند اما در مقابل، مسئولیت عظیم هدایت انسانها را نیز به عهده دارند.
- مراد از تکلیف در مباحث حقوقی، حکم و فرمانی است که از سوی مقام صلاحیتدار صادر میشود. این دستور هرچند به معنای حق نیست و به جهت الزامی بودن، دشواریهایی را برای افراد به همراه دارد و به همین جهت به آن تکلیف میگویند که از کلفت به معنای دشواری اشتقاق یافته است ولی هر تکلیفی در مقررات حقوقی ملازم با حقی است که برای دیگران در نظر گرفته شده و هر حقی نیز تکلیفی را برای دیگران به همراه دارد؛ از این رو، میگوئیم حق و تکلیف دو مفهوم متلازم و به یک معنی دو روی یک سکهاند وقتی میگوییم کسی حق دارد از چیزی با کسی بهرهمند شود این درست به این معنی است که دیگران تکلیف دارند حق او را محترم بشمارند و در آن بهره وری مزاحم او نباشند و احیاناً به وظیفه خاص خود در قبال او عمل کنند و نیز اگر گفته شود که افراد نباید در مال کسی بدون اذن او تصرف کنند این بدان معنی است که مالک حق تصرف و بهرهوری را دارد. پس حق و تکلیف ملازم یکدیگرند و با هم جعل میشوند[۲۸][۲۹].
تلازم بین حق و تکلیف
- تلازم بین حق و تکلیف به دو صورت است:
- تلازم در ناحیه مفهوم: وقتی فردی بر دیگری دارای حق است یعنی اینکه طرف مقابل نسبت به فرد اول دارای تکلیف است و باید حق او را ادا کند وگرنه "حق داشتن" یک فرد نسبت به فرد دیگر، امری لغو و بیهوده خواهد بود؛ هم چنین در همین رابطه، اگر میگوییم: خدا بر بندگان حق دارد، بدان معنا است که بندگان موظف به ادای حق او هستند، عکس آن نیز قابل بیان است.
- تلازم در ناحیه تشریع: این رابطه، یک رابطه قراردادی بین حق و تکلیف است در این حالت مقام جعل و تشریع مد نظر است. مصالح زندگی انسانها اقتضا دارد که اگر فردی دارای حقی است برای او تکلیفی نیز قرار داده شود. لازمۀ استفاده از جامعه این است که در مقابل آن، خدمتی به جامعه ارائه دهد، هر کس در اجتماع از دست آوردهای دیگران بهره میبرد موظف به بهرهرسانی به دیگران است.
- تفاوت این دو نوع تلازم در آن است که در حالت اول، تلازم حق و تکلیف نسبت به دو نفر مد نظر است یعنی حق یک فرد در مقابل تکلیف دیگری نسبت به فرد اول است اما در حالت دوم تلازم حق و تکلیف نسبت به یک فرد ملاحظه میگردد و گفته میشود اگر فردی دارای "حق" است خود او نیز دارای "تکلیفی" است[۳۰].
- با وجود تلازم میان حق و تکلیف و قابل تفکیک نبودن این دو، معلوم میشود گفتن اینکه زبان دین، زبان تکلیف است نه زبان حق، سخن منطقی نیست، انسان دارای حقوقی است، خداوند خواسته است تا او برای رسیدن به حقوق خود، به رعایت تکالیفی ملزم گردد، به همین جهت او را مکلف کرده تا حقوق خود را احیا کند. با این وصف، انجام تکالیف الهی به احیای حقوق انسانی و تکریم او باز میگردد. انسان با پذیرش امانت الهی إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ[۳۱] و بر تن نمودن لباس کرامت وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ[۳۲] و برخوردار بودن از برترین ظرفیت علمی و آشنایی با اسمای الهی: وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا...[۳۳] جایگاه برتری پیدا کرد و مقامِ خلافت الهی را در زمین به خود اختصاص داد که لازمه حفظِ چنین جایگاهی پذیرش مسئولیت و قبول تکلیف است[۳۴][۳۵].
طرفینی بودن حقوق
- به طور کلی اگر حق در ارتباط ما و انسانهای دیگر مطرح باشد، دو طرفی است. در این باره حضرت امیر(ع) میفرمایند: "به سود کسی جریان نیابد جز آنکه به زیانش هم باشد، و به زیان کسی نگردد جز آنکه به سودش هم باشد. همان طور که بر دیگری حقی دارد بهمان نسبت دیگران هم بر او حقوقی دارند"[۳۶] ولی اگر فقط ارتباط ما و خدا باشد طرفینی نیست و فقط خداوند حق بر بندگان دارد و بس.
- آن حق عبارت از "اطاعت خدای یکتا، عبادت خالصانه او و شریک قرار ندادن برای او" است. وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[۳۷].
- در مقابل این قول، کسانی هستند که معتقدند خدا مثل هر موجود دیگر دارای علم و اراده نسبت به انسان حقوقی و تکالیفی دارد و انسان تنها نسبت به او مکلف نیست، بلکه محق هم هست.
- البته این ملازمه، فقط از نظر نقلی درست است نه عقلی. چون از نظر عقل ممکن است رابطه یکطرفه باشد [۳۸]. مثل بیان لطیف علامه طباطبایی در تفسیر آیه مبارکه وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ[۳۹] او مینویسد: سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا کنایه از ایمان قلبی و عمل جوارحی است که ادای حق ربوبیت الهی بر انسان است. این، تمام حقی است که خداوند برای خود، بر عهدۀ انسان نهاده است. در برابر آن خداوند، حقی را برای بندگانش، برعهده خویش نهاده است و آن مغفرت است مغفرت، چیزی است که برای رسیدن به سعادت، هیچ کس، حتی پیامبران نیز از آن بینیاز نیستند و چون مؤمن، حق خداوند را با ایمان قلبی و عمل جوارحی ادا کرد، حقی را که خداوند برای او مقرر کرده، طلب میکند، میگوید: غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ[۴۰][۴۱].
حق در قرآن
وصف حق
- حق، هنگام توصیف، وسیعترین اشیا و هنگام عمل عینی، تنگترین اشیاست. حق هرگز به سوی کسی به جریان نمیافتد، مگر این که روزی هم به ضرر او جریان پیدا کند[۴۲]. در این توصیف هویّت خود حق مطرح نیست، بلکه دو ویژگی آن را میبینم که برای آگاه ساختن مردم و توجیه آنان به سوی شناخت حقیقت تذکر داده شده است[۴۳]
گستره معنایی حق
حوزه معنایی معرفتشناختی
حوزه معنایی حقوق قراردادی
حوزه معنایی حقوق تکوینی
دین حق
- تعبیر دِينَ الْحَقِّ در آیات قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ[۴۴]، هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۴۵] سوره توبه، هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا[۴۶] و هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۴۷] ذکر شده و در بعضی آیات نیز این تعبیر به صورتهای دیگری آمده است؛ مانند آیه قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ[۴۸].
- برخی مفسران وصف کردن اسلام را به "حق" از آن رو میدانند که معارف آن دارای حقانیت و اخلاق و عقاید و احکام آن بر واقعیت و حقیقت منطبق بوده، از خرافات و امور خلاف واقع به دور است[۴۹].
- گاهی نیز گفته شده که قوانین و اصول اسلام بر خلاف هواهای نفسانی و امیال حیوانی انسان همواره تابع حق است؛ نه تابع هوای انسانها و ازاینرو اسلام، دین حق است[۵۰]. بعضی دیگر بر این عقیدهاند که اسلام از آن رو دین حق است که به وسیله آن استحقاق ثواب پیدا میشود و سایر ادیان باطل است، زیرا به موجب آنها انسان مستحق کیفر میشود[۵۱][۵۲].
مذهب حق
- اغلب هرکس و هر گروه، خود و عقاید و اعمالش را حق میداند. ولی حق یکی بیش نیست. از میان مذاهب، یکی حق است و بقیّه باطل. در نزاعها و مخاصمات نیز یک طرف برحق است و دیگری ناحق. به تعبیر حضرت علی(ع): "حق است و باطل و هرکدام را اهلی است"[۵۳]. وقتی حق و باطل شناخته نشود و به هم درآمیزد، شبهه پیش میآید[۵۴]و وقوع فتنه هم آنجاست که حق و باطل با هم آمیخته میشود و هواپرستی هم کمک میکند و افراد در فتنه میافتند و اگر این دو از هم جدا باشند، شناخت آن آسانتر و گمراهی مردم کمتر خواهد بود.[۵۵].
- قرآن حق است و حق را بیان میکند. امّا بیماردلان از آن برداشت بد میکنند و به گمراهی میافتند. گاهی هم افرادی با انگیزههای باطل، حرف حقّی میزنند تا فریب دهند. اگر کسی حق را بشناسد، باطل را هم خواهد شناخت و معیار شناخت حق و باطل بودن اشخاص و گروهها و فرقهها شناخت حقّ است و این همه تفرقه و تشتّت، نتیجۀ کوتاهی و ضعف در شناخت حق است. از میان هفتاد و سه فرقۀ مسلمانان نیز "فرقۀ ناجیه" و "مذهب حق"، پیروان اهل بیتاند و مکتب عترت. در کشاکش کلامی و فرقهای میان مسلمانان نیز، حق با گروهی است که پیشوای حق داشته باشند. پیامبر خدا(ص) فرمود: علی(ع) با حق است و حق با علی است، خدایا حق را دائر مدار او بگردان.[۵۶]، از این سخن برمیآید که چون علی(ع) از حق ناگسستنی است، پس کلام و راه او حق است و برهان، پیروان او برحقّند و هرچه امام بگوید حق است، چون حق بر محور و مدار او میچرخد. گرچه حق و باطل بودن اشخاص را با حق میسنجند، امّا وقتی کسی حقّ مطلق و حق مجسّم شد، خودش تبدیل به معیار میشود و حق را با عمل و گفتار و موضع و داوری او باید شناخت. در زیارت جامعه دربارۀ اهل بیت پیامبر میخوانیم: "حق با شماست و در شما و از شما و به سوی شما باز میگردد و شما اهل و سرچشمه و معدن حقّید"[۵۷].
- در زیارت "آل یاسین" که از ناحیۀ مقدسه صادر شده است و فرمودهاند که هرگاه خواستید به ما توجّه داشته باشید چنین بگویید، از جمله آمده است: "آنچه شما بپسندید حق همان است، آنچه شما خوش ندارید باطل است، به هرچه شما دستور دهید معروف است و از هرچه شما نهی کنید، منکر است"[۵۸] این دقیقا محوریّت اهل بیت عصمت و طهارت را در شناخت حق و باطل و معروف و منکر نشان میدهد. وقتی آیه تطهیر، پاکی و عصمت این خاندان را بیان میکند، وقتی پیامبر خدا، علی(ع) را محور حق معرفی میکند، وقتی ائمه معصومین از سوی خدا و رسول، حجت شناخته میشوند، شناخت حق آسان است، اگر دیدگان را غبار جهل و تعصّب نگرفته باشد.قرآن، حق را همچون آبی سودمند و باقی میداند و باطل را همچون کفی ناپایدار و بیخاصیّت. گرچه پیروان باطل، دورانی سلطه و غلبه داشتند و حق را کنار زدند، ولی دولت جاوید از آن حقّ است و امروز پیشوایان معصوم از اهل بیت، چهرههای درخشان و ماندگار حقاند.[۵۹].
رسول حق و امام حق
خذلان حق
منشأ حق
هدف حقوق
حق در فرهنگنامه دینی
- چیزی که ثابت و استوار و مطابق واقع است، در مقابل باطل، که گذرا و پوچ و بیاساس است. در آیات قرآن، به موضوعاتی همچون: خدا، قیامت، مرگ، قرآن، وحی "حق" گفته شده و آفرینش براساس حق است.
- کسانی که در افکار و رفتار، بر اساس دین خدا و خرد و منطق و فطرت حرکت کنند، اهل حق و پیروان حقّاند. به آن "حقیقت" هم گفته میشود، در مقابل افسانه و خرافات.
- معنای دیگر حق، بهره و استحقاقی است که در مسائل مالی و حقوقی برای هر شخص مطرح است، مثل: حق خرید و فروش، حق استفاده کردن، حقّ رأی دادن و دفاع کردن، حقّ پدر و مادر بر فرزند و به عکس و حقوق متقابلی که افراد جامعه در برابر یکدیگر دارند. در یک نگاه اینگونه حقوق به "حقّ الله" و "حقّ الناس" تقسیم میشود[۶۰].
جستارهای وابسته
منابع
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰
- دیبا، حسین، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳
- شکری، آرزو، حقوق اهل بیت
پانویس
- ↑ حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۰، ص۱۵۱ - ۱۵۸.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۸.
- ↑ مفردات، ج ۱، ص ۲۴۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴-۳۷۵؛ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۲، «حق».
- ↑ العین، ج ۳، ص ۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴، «حق».
- ↑ مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۱۵، «حق».
- ↑ العین، ج ۳، ص ۶-۷.
- ↑ المصباح، ص ۱۴۳-۱۴۴، «حق»؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹، «حقق».
- ↑ تاج العروس، ج ۱۳، ص ۸۰، «حقق».
- ↑ العین، ج ۳، ص ۶؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹؛ المصباح، ص ۱۴۳.
- ↑ العین، ج ۷، ص ۴۳۰، «بطل».
- ↑ مفردات، ج ۱، ص ۱۲۹، «بطل».
- ↑ الصحاح، ج ۳، ص ۱۶۳۵، «بطل».
- ↑ فرهنگ تطبیقی، ج ۱، ص ۱۸۷.
- ↑ التعریفات، ص ۱۲۰، «حق».
- ↑ حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۰، ص۱۵۱ - ۱۵۸.
- ↑ العین، ج۳، ص۶.
- ↑ ابن دُرید، جمهره اللغه، ج۱، ص۲۷.
- ↑ معجم مقائیس اللغه، ج۲، ص۱۱.
- ↑ مجمع البحرین، ج۲، ص۵۷؛ المفردات، ص۱۲۴.
- ↑ فیروزآبادی، قاموس المحیط، ص۷۸۷.
- ↑ لسان العرب، ج۱، ص۸۸۹، برای اطلاع بیشتر ر.ک: ابوالحسن، فهری، فرهنگ المحیط فارسی - عربی، ص۲۹۶؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۷۸۷؛ بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهشی، ج۱، ص۵؛ فرهنگ عمید، ص۴۲۷.
- ↑ ابوهلال عسکری، معجم الفروق اللغویة، ص۱۹۳ و ۱۹۴.
- ↑ المفردات، ص۲۴۶.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق، ج۲، ص۲۶۱.
- ↑ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۲۵- ۲۶.
- ↑ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۲۶.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۳۸.
- ↑ قدرت الله خسروشاهی، مصطفی دانش پژوه، فلسفۀ حقوق، ص۲۴.
- ↑ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۳۶- ۳۷.
- ↑ ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، نظریه حقوقی اسلام، ص۳۶.
- ↑ «ما امانت را عرضه کردیم» سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ «و همه نامها را به آدم آموخت.».. سوره بقره، آیه ۳۱.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۵۹ و ۱۶۴ با تلخیص.
- ↑ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۳۷- ۳۹.
- ↑ «لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ»>صبحی صالح، نهج البلاغة، ص۳۳۳.
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ ر.ک: سیف الله صرامی، حق، حکم و تکلیف، همان، ص۲۰۰.
- ↑ و میگویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! پروردگارا! آمرزش تو را (میجوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۴۴۳.
- ↑ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۳۹- ۴۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶: «"فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ"»
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 228.
- ↑ «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمیآورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کردهاند حرام نمیدانند و به دین حق نمیگروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹.
- ↑ «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دینها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.
- ↑ «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دینها برتری دهد و خداوند، گواه بس» سوره فتح، آیه ۲۸.
- ↑ «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دینها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره صف، آیه ۹.
- ↑ بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب میشود و هر که گمراه گشت بیگمان به زیان خویش گمراه میگردد و من کارگزار شما نیستم؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۸.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۲۴۷.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۱۰۲.
- ↑ التبیان، ج۵، ص۲۰۹.
- ↑ دیبا، حسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.
- ↑ «" حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْل"»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳۸
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۵۰
- ↑ «" عَلِيٌ مَعَ الْحَقِ وَ الْحَقُ مَعَ عَلِيٍ اللَّهُمَ أَدِرِ الْحَقَ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ "»؛ سفینة البحار، واژۀ حق
- ↑ «" وَ الْحَقُ مَعَكُمْ وَ فِيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ "»
- ↑ «" فَالْحَقُ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا سَخِطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْه "»؛ بحار الأنوار، ج ۵۳ ص ۱۷۲
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۸.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۹۱.