بنی کعب بن قیس

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۵۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

نسب بنی کعب

بنی کعب از اقوام قحطانی[۱] و از شاخه‌های قبیله بزرگ نخع‌اند که نسب از کعب بن قیس بن سعد بن مالک بن نخع می‌‌برند[۲]. کعب، پسرانی به نام‌های جشم و ذهل داشت که از مادری از قبیله بنی جعفیّ به نام لمیس بنت عمرو بن ذهل بن مرار بن جعفیّ تولد یافتند[۳]. از جشم بن کعب، عوف و از عوف بن جشم، حارث و معاویه متولد شدند؛ از حارث بن عوف هم، عدّاء به وجود آمد که نخستین فرد از نخع بود که به ریاست دست یافت. از ذهل بن کعب هم، رداة و محلّم و از رداة بن ذهل، کعب پدید آمد[۴].[۵]

مساکن و منازل بنی کعب

منابع، از مساکن اختصاصی بنی کعب - چونان بسیاری دیگر از طوایف نخع، - سخنی به میان نیاورده‌اند، اما به نظر می‌‌رسد، آنان نیز همچون قبیله مادری شان نخع، در سرزمین یمن و به طور مشخص در مناطق بین نجران تا صنعا منزل و مأوا داشته‌اند[۶]. با توسعه تدریجی سکونتگاه بنی نخع و طوایف آن تا جنوب شرقی بیضاء، به احتمال جمعی از آنان هم بمانند دیگر اقوام نخعی، در دره‌های «مران»، «کَبران»، «نزعه»، «حَجُومه»، «مَلاحه»، «التیبب» و «صَحب»[۷] و اطراف مناطق نجران در یمن ساکن شدند[۸]. پس از اسلام و در طی فتوحات اسلامی، جمعی از ایشان با کوچیدن از یمن، مناطق مختلف از جمله عراق به ویژه شهر کوفه را مسکن و مأوای خود قرار دادند[۹].[۱۰]

تاریخ جاهلی بنی کعب بن قیس

از تاریخ جاهلی این طایفه خبر چندانی در دست نیست اما با توجه به برخی قراین می‌‌توان دریافت که فرزندان بنی کعب بن قیس بن سعد مناسبات دوستانه ای با برخی قبایل بزرگ اطراف خود داشته‌اند که بسان بسیاری دیگر از قبایل آن روز عرب، گاه این روابط، به خصومت نیز کشیده می‌‌شده است. با توجه به این که برخی منابع از همسرکعب بن قیس با نام «لُمَیس بنت عمرو بن ذهل بن مرار بن جعفیّ» از قبیله جعفی یاد کرده‌اند[۱۱]، به نظر می‌‌رسد که این امر ناشی از بده بستان‌های سیاسی بنی کعب بن قیس با این قبیله باشد و این احتمال را که بنی کعب بن قیس و بالطبع قبیله مادری شان نخع، در جاهلیت مناسبات دوستانه ای با هم برقرار نموده و از همپیمانان قبیله بزرگ بنی جعفی بوده باشند، تقویت می‌‌کند. همچنین از آنجا که مادربزرگ آنها، که از او با نام ریطه بنت وائل بن ناجیة بن جماهر بن اشعر یاد شده، نسب از قبیله بزرگ اشعر می‌‌برده[۱۲]، این احتمال را که بنی کعب بن قیس، روابط خوب و صمیمانه ای را لااقل با برخی طوایف اشعر در ایام جاهلی ایجاد کرده باشند، دور از انتظار نیست. این طایفه همچنین، ارتباط مسالمت‌آمیزی با کندی‌ها برقرار نموده بودند؛ به نحوی که این مناسبات، ازدواج‌هایی را نیز بین دو طرف در پی داشته است که از جمله آن می‌‌توان به ازدواج قیس بن اشعث بن قیس با ملیکه بنت زرارة بن عمرو بن قیس بن حارث بن عدّاء اشاره کرد[۱۳]. با این وصف، این مناسبات گاه به خصومت نیز کشیده می‌‌شد و نزاع‌هایی را در بین آنان باعث می‌‌شده است. چندان که در برخورد نظامی ای که بین کعبی‌ها و بنی عمرو بن معاویة بن کنده در گرفت، هند بن سنان بن عدّاء - از اشراف و بزرگان بنی کعب بن قیس - توسط عجرة بن قیس بن معدی کرب کندی به اسارت گرفته شد[۱۴].[۱۵]

ادیان جاهلی بنی کعب

اخبار دقیقی از گرایشات دینی بنی قیس بن سعد در پیش از اسلام در دست نیست. اما آنچه مسلم است این است که آنان نیز چونان بسیاری دیگر از مردمان عرب در جاهلیت بت می‌پرستیدند. ابن‌کلبی از پرستش بتی به نام «یغوث» توسط قوم نخع و طوایف آن خبر داده است[۱۶]. علاوه بر بت‌پرستی، گزارشاتی در دست است که از آشنایی برخی از مردم نخع با ادیان الهی در پیش از اسلام خبر می‌دهند. چندان که گفته شده که برخی از رؤسای این قبیله پیش از پذیرش اسلام، نصرانی بودند که قیس بن زرارة بن حارث از آن جمله‌اند[۱۷].[۱۸]

اسلام بنی کعب بن قیس

اسلام‌پذیری طوایف نخع طی مراحل و گونه‌های مختلفی انجام گرفت. در سال دهم هجرت، معاذ بن جبل از جانب رسول خدا(ص) مأموریت یافت تا زمینه نشر اسلام و عمل به آموزه‌های دینی را در یمن فراهم کند[۱۹]. وی پس از ورود و استقرار در صنعاء به اقدامات متعددی همچون ساخت مسجد[۲۰] و دعوت به اسلام و تعلیم احکام و قرآن پرداخت[۲۱]. سریهامیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع) در یمن در رمضان سال دهم هجری[۲۲] را نیز باید از دیگر عوامل اصلی اسلام قبایل مذحج و از جمله بنی نخع و طوایف آن دانست. به موجب این سریه، علی(ع) و جمعی دیگر از مسلمانان که از آنان به عنوان نخستین گروه از سپاهیان اسلام که وارد بلاد مذحج شدند یاد شده، به طائفه‌ای از مذحجیان برخوردند و آنان را به اسلام فرا خواندند. اما آنان نپذیرفتند و گریختند. حضرت با ایشان پیکار کرد و با کشتن بیست نفر از ایشان، بقیه تسلیم شدند. علی(ع)، بار دیگر آنان را به اسلام دعوت کرد و آنان پذیرفتند و تعدادی از سرانشان با ایشان بیعت کردند[۲۳]. علی(ع) احکام دین و قرآن به آنها آموخت و صدقات‌شان را جمع‌آوری نمود[۲۴]. پس از پذیرش اسلام، مردم نخع، در نیمه محرم سال ۱۱ هجری نمایندگانی را به ریاست زرارة بن قیس رهسپار مدینه کردند[۲۵]. این هیأت نمایندگی که متشکل از دویست مرد بود، آخرین هیأت نمایندگی عرب برشمرده شده است که در زمان حیات رسول خدا(ص) وارد مدینه شد و اظهار مسلمانی نمود. آنان در خانه رمله بنت حارث منزل کردند و سپس در حالی که همگی مقر به اسلام بودند، به حضور پیامبر(ص) رسیدند. آنان پیش از آن در یمن با معاذ بن جبل بر اسلام بیعت کرده بودند[۲۶] حضرت در این دیدار، مکتوبی برای زراره نوشت و برایش دعای خیر کرد[۲۷].[۲۸]

بنی کعب بن قیس پس از رحلت پیامبر(ص)

بنی کعب و فتوحات اسلامی

از نقش این طایفه در فتوحات بواسطه تحت شعاع قرار گرفتن ذیل نام سنگین قبیله مادری‌اش نخع و مذحج، اخبار چندانی در دست نیست. شاید حضور عریر بن معاویة بن هند در جنگ قادسیه و کشته شدن او در این نبرد[۲۹] را بتوان تنها خبر دانست که به صراحت از حضور این طایفه در فتوحات خبر می‌‌دهد.[۳۰]

بنی کعب و قیام علیه عثمان

در پی به وجود آمدن انحرافات گسترده در دوران خلافت عثمان و شیوع وسیع بدعت‌ها، برخی از کعبی‌ها در شمار کسانی بودند که در برابر بروز این کژی‌ها و ناراستی‌ها قد علم نمودند و به مخالفت علنی با آن پرداختند. چهره سرشناس و بارز این قوم در این مخالفت‌ها، بی‌گمان عمرو بن زرارة بن قیس است که در تاریخ به نمونه‌هایی از اعتراضات او اشاره شده است. در یکی از این روایات، از ابومخنف لوط بن یحیی، چنین نقل شده که وقتی ولید بن عقبه - حاکم انتسابی عثمان در کوفه - وارد کوفه شد از کنار عمرو بن زراره نخعی و جمعی از مردم بنی اسد گذشت؛ پس توقفی در کنار ایشان کرد. در این هنگام عمرو گفت: «ای مردم بنی اسد، چه بد با برادرتان ابن عفان برخورد کردیم از عدالتش همین بس که سعد بن ابی وقاص نرم خو و آسان گیر را از امارت ما برداشت و برادرش ولید احمق بی‌حیای فاجر در گذشته و حال را، به سوی ما فرستاد و مردم هم مقدم او را گرامی داشته، ارج نهادند. سعد بن وقاص بخاطر چنین فردی عزل شد»[۳۱].

با علنی شدن انحرافات عثمان و شیوع گسترده آن در سطح جوامع اسلامی، عمرو بن زرارة بن قیس و کمیل بن زیاد نخعی نخستین کسانی بودند که در کوفه مردم را به خلع عثمان و بیعت با علی(ع) فرا خواندند. عمرو در اجتماع مردم کوفه، ضمن سخنانی خطاب به آن چنین گفت: «ای مردم، همانا عثمان حق را ترک کرده با آنکه می‌‌داند حق کدام است و صلحایتان را فریفت و بدان و اشرار را بر ایشان مسلط نمود». این سخن به گوش ولید بن عقبه - والی عثمان در کوفه - رسید و او طی نامه ای عثمان را از اعمال عمرو بن زراره با خبر کرد. عثمان نامه ای به ولید نوشت و از او خواست تا عمرو را به شام تبعید کند. ولید هم در حالی که مالک اشتر و اسود بن یزید بن قیس و علقمة بن قیس بن یزید، عمرو بن یزید را مشایعت می‌‌کردند به شام تبعید کرد[۳۲]. مدتی بعد مالک بن اشتر و عمرو بن حمق خزاعی و جمعی دیگر از قرّاء کوفه بواسطه انتقاد علنی از عملکرد سعید بن عاص - حاکم جدید کوفه - به درخواست سعید و دستور عثمان، از کوفه به شام تبعید شدند[۳۳]. این گروه در بدو ورود به شام، بر عمرو بن زراره وارد شدند و عمرو آنها را نزد معاویه برد. معاویه نخست به تکریم آنان پرداخت؛ اما دیری نگذشت که بحث میان مالک اشتر و معاویه بالا گرفت و سخنان تندی بینشان رد و بدل شد. معاویه به خشم آمد و دستور به زندان کردن مالک اشتر داد. پس عمرو بن زراره برخاست و گفت: معاویه، مالک قوم و عشایر بسیار دارد اگر او را محبوس کنی خویشان او که همه از سادات و بزرگان قومند، خاموش نخواهند نشست و معلوم نیست که آن زمان کار به کجا خواهد کشید و تو این مطلب را خوب می‌‌دانی. پس معاویه او را نیز به زندان افکند[۳۴]. سایر همراهان که وضع را چنین دیدند از ترس ظلم او، سکوت کردند و حرفی نزدند. معاویه پرسید: پس چرا شما چیزی نمی‌گویید؟ زید بن صوحان عبدی با زیرکی خاص خود که حکایت از کمال عقل و درایت داشت، گفت: سخن فایده‌ای ندارد، اینک اگر ما ستمکاریم، پس توبه می‌کنیم و اگر مظلومیم از خدا عافیت می‌طلبیم. معاویه تحت تأثیر سخن زید بن صوحان عبدی قرار گرفت و گفت: «‌ای ابو عایشه، تو مرد راست‌گویی هستی» و به او اجازه داد که به کوفه بازگردد. زید بن صوحان عبدی به هنگام خداحافظی، خواستار آزادی زندانیان (مالک اشتر و عمرو بن زراره) شد و معاویه پذیرفت و آنان را آزاد کرد[۳۵]. اما مجالست‌های مردم دمشق با مالک اشتر و یارانش، معاویه را به شدت ترساند. از این‌رو نگرانی خود را از این واقعه و افشاگری‌های صورت گرفته از سوی معترضین کوفه را به توسط نامه به عثمان ابراز داشت. عثمان نیز دستور بازگرداندن این جمع را به کوفه صادر کرد. تداوم انتقادات این گروه، سعید بن عاص را به ستوه آورد و موجب شد تا بار دیگر شکوائیه ای به خلیفه نوشته، شکایت خود را نسبت به این امر ابراز کند. عثمان نیز دستور داد آنها را به حمص، نزد عبدالرحمن بن خالد روانه سازد[۳۶]. با فراخوان عاملان عثمان در بلاد و سرزمینهای مختلف اسلامی به مدینه از سوی خلیفه - در سال یازدهم خلافت وی - [۳۷]، مخالفان و معترضانی که در کوفه بودند، رفتن سعید بن عاص را مغتنم شمردند و طی نامه‌ای که به وسیله «هانی بن خطاب ارحبی همدانی» به سوی تبعیدیان حمص فرستاده شد، از تبعیدی‌ها جهت آمدن به کوفه دعوت به عمل آوردند تا بدین سبب از بازگشت سعید به کوفه جلوگیری نمایند. با آمدن آنان به کوفه، مالک اشتر، امور کوفه را در دست گرفت و به کمک بزرگان کوفه راه را بر سعید بن عاص بستند و از ورود وی و همراهانش به شهر ممانعت به عمل آوردند و آنان را مجبور به بازگشت به مدینه نمودند. سپس طی نامه‌ای به عثمان، خواستار گماشتن ابوموسی اشعری بر امارت کوفه و حذیفة بن یمان بر خراج این شهر شدند. عثمان نیز خواسته‌های معترضین را بالاجبار پذیرفت[۳۸]. همچنین، عمرو بن قیس نخعی به همراه کمیل بن زیاد، محمد بن ابی بکر، محمد بن ابی حذیفه، مالک بن حارث اشتر نخعی، ثابت بن قیس نخعی، و... از کسانی بودند که هنگام کشته شدن عثمان در مدینه حضور داشتند و همگی به هنگام بیعت با امام علی(ع)، با ایشان عهد کردند که هر که، امام(ع) با او بجنگند، ایشان هم با او بجنگند و با هر کس که حضرت با او صلح کند، ایشان هم با او صلح کنند و در یاری دادن او، هرگز به دشمن پشت نکنند[۳۹].[۴۰]

بنی کعب بن سعد و تعامل با دولت علوی(ع)

با آغاز حکومت امیرالمؤمنین(ع)، طایفه بنی کعب بن قیس نیز در کنار قبیله بزرگ نخع به رهبری سردار بزرگ اسلام، مالک اشتر نخعی در کنار علی(ع) قرار گرفت و در حوادث و وقایع دوران آن حضرت از حامیان بزرگ ایشان گردیدند. عمرو بن زارة بن قیس، از جمله این کعبیان بود. وی بر اساس بیعتی که با مولای خود - امیرالمؤمنین(ع) - بسته بود[۴۱]، در وقایع و حوادث مهم ایام حکومت ایشان، از جمله جنگ صفین حضور یافت. نقل است که او و کمیل بن زیاد نخعی پیش از وقوع جنگ صفین، نامه ای را که علی(ع) به معاویه نوشته بود و در آن معاویه را به بیعت خود و حفاظت از خون‌های مسلمین دعوت کرده بود را نزد معاویه برد[۴۲]. هانی بن هوذة بن عبد یغوث بن عدّاء هم از دیگر یاران و کارگزاران کعبی امام علی(ع) بود. حضرت، پیش از عزیمت به سوی نهروان، او را جانشین خود در کوفه نمود و سپس راهی نهروان و نبرد با خوارج شد[۴۳].[۴۴]

اعلام و رجال بنی کعب

از رجال و شخصیت‌های متعددی که از طایفه بنی کعب برخاسته‌اند، علاوه بر عمرو بن زرارة بن قیس که از ثقات اصحاب امیرالمؤمنین(ع)[۴۵] و بزعم برخی، از اصحاب رسول خدا(ص)[۴۶] به شمار می‌‌رفت، می‌‌توان به شخصیت‌های بنامی چون عرفجة بن عدّاء[۴۷] و هند بن سنان بن عدّاء - از رجال معروف جاهلی بنی قیس - [۴۸]، زرارة بن قیس - از اصحاب و وفود کنندگان نخعی به مدینه - [۴۹]، هانی بن هوذة بن عبد یغوث بن عدّاء - جانشین علی(ع) در کوفه در جنگ نهروان - [۵۰]، عبدالملک بن زرعة بن قیس بن جعفر - از اشراف این قوم - [۵۱]، عریر بن معاویة بن هند - از بزرگان بنی سعد و از کشته شدگان یوم قادسیه - [۵۲] و پسرش عبدالله بن عریر - از اشراف بنی قیس - [۵۳] و نیز سریّ بن عبدالله بن عریر[۵۴] اشاره کرد. ضمن این که از شعرای بنام بنی کعب بن قیس بن سعد هم باید از معبد بن جعفر بن قرط بن عبد یغوث بن کعب[۵۵] و شریح بن خالد بن جعفر[۵۶] نام برد.[۵۷]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۶۰؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۰۶.
  2. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۸۹؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۲۸.
  3. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۸۹.
  4. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۸۹ - ۲۹۱.
  5. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  6. حسن بن احمد همدانی، صفه جزیره العرب، ص۱۷۶ - ۱۷۸؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۱، ص۲۰۲.
  7. حسن بن احمد همدانی، صفه جزیره العرب، ص۱۷۶ - ۱۷۸و۱۸۹.
  8. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۰۴.
  9. ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۸۹؛ ابن حزم؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۱۴؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۳، ص۵.
  10. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  11. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۸۹.
  12. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۸۹. با توجه به این امر، این احتمال که بنی قیس و بالطبع قبیله مادری شان نخع، در جاهلیت از همپیمانان قبیله بزرگ بنی اشعر بوده باشند، خالی از قوت نیست.
  13. ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۰.
  14. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۰.
  15. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  16. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۱۴۱.
  17. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۱؛ جاحظ، البرصان و العرجان و العمیان و الحولان، ص۱۵۸.
  18. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  19. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۲۶.
  20. علی عماره یمنی، تاریخ یمن، ص۷۲ - ۷۴.
  21. ر.ک: یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۲۲.
  22. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۴۸.
  23. واقدی، مغازی، ج۳، ص۱۰۷۷ - ۱۰۷۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸.
  24. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۷۶.
  25. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۴۰. نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۰؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۳، ص۵.
  26. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۰ - ۲۶۱ و ج۶، ص۶۳؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۲۲ - ۳۲۳؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۴۲۳.
  27. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۱۰۳.
  28. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  29. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۰.
  30. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  31. سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۴، ص۲۵۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۷.
  32. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۱۷.
  33. اما بر اساس گزارش برخی دیگر از منابع، عمرو بن زراره هم در شمار قراء تبعیدی کوفه به شام قرار داشته و همراه با مالک اشتر و کمیل بن زیاد نخعی و دیگران به خواست سعید بن عاص و به فرمان عثمان از کوفه به شام تبعید شد. (ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۳۶۷) این در حالی است که منابع بسیاری هم در ذکر نام قرّاء تبعیدی به شام، نامی از عمرو بن زراره نبرده‌اند. (ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۲۳ - ۳۲۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۷ - ۱۴۴؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۶۵ - ۱۶۷).
  34. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۲. دیگر منابع این گفتگو را به گونه دیگری روایت کردند. ر.ک: ابن شبه النمیری، تاریخ المدینه، ج۳، ص۱۱۴۱؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۳۸۷؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۳۶۷.
  35. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۲.
  36. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۲۳ - ۳۲۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۷ - ۱۴۴.
  37. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۳۰.
  38. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۳ - ۵۳۴.
  39. شیخ مفید، الجمل، ص۵۲.
  40. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  41. شیخ مفید، الجمل، ص۵۲.
  42. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۳.
  43. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۱.
  44. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  45. نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۶، ص۸۸.
  46. ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۲۰؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۵۲۰. اما غالب منابع تنها او را از ادراک کنندگان عصر پیامبر(ص) دانسته‌اند. (ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۶، ص۱۲ و...).
  47. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۰.
  48. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۰.
  49. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۵۱۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۱۰۳.
  50. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۵.
  51. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۱.
  52. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۰.
  53. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۰.
  54. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۰.
  55. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۱.
  56. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۱.
  57. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.