امیرالمؤمنین

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۴ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۴۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

لقب امام علی (ع)

روایات بسیاری در توضیح این لقب وارد شده که در اوایل قرون اسلامی مورد استشهاد و منازعه شیعه و سنی قرار گرفته است. ابن خلدون، هنگامی که از انتساب عمر به این لقب از طرف عمرو عاص سخن می‌گوید، می‌نویسد: امیرالمؤمنین، در میان مردم به منزله لقبی برای علی(ع) تلقی گردید و آن‌گاه خلفای پس از وی این لقب را به وراثت از وی گرفتند. آن‌گاه شیعیان، لقب امام را به علی(ع) اختصاص دادند تا مقام امامت که اخت و مرادف خلافت است، صفت خاص او گردد. در مذهب ایشان نیز کنایه از این بود که علی برای امامت نماز، از ابوبکر شایسته‌تر است. پس کلمه امام را به علی(ع) و کسانی که پس از وی در مذهب آنان نامزد خلافت بوده‌اند، اختصاص دادند و همه ایشان را «امام» می‌گفتند[۱].

ابن ابی الحدید می‌نویسد: شیعه می‌پندارد در حیات حضرت رسول(ص)، او با عنوان «امیرالمؤمنین» خطاب شده است و مهاجر و انصار جملگی او را به آن خطاب کرده‌اند؛ و این در اخبار محدثان ثابت نشده است[۲].

سید ابن طاووس به ظاهر در پاسخ وی نوشته است: اکنون که سن من از هفتاد گذشته است، شنیده‌ام که برخی مخالفان نوشته‌اند: سرور ما، رسول خدا(ص)، در حیاتش، مولا علی را «امیرالمؤمنین» ننامید. وی در پی آن تصمیم می‌گیرد به نویسنده پاسخ دهد که الیقین و التحصین شامل ۲۷۶ باب از روایات اهل سنت دربارۀ تسمیه امام به امیرالمؤمنین، حاصل آن تلاش است[۳].

جایگاه و تجلیگاه لقب امیرالمؤمنین

۱. پیامبر به علی(ع) فرمود: «أَنْتَ الَّذِي احْتَجَ اللَّهُ بِهِ فِي ابْتِدَاءِ الْخَلْقِ حَيْثُ أَقَامَهُمْ فَقَالَ ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ[۴] قالُوا جَمِيعاً بَلى فَقَالَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي فَقَالُوا جَمِيعاً بَلَى فَقَالَ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالُوا جَمِيعاً لَا اسْتِكْبَاراً وَ عُتُوّاً عَنْ وَلَايَتِكَ إِلَّا نَفَرٌ قَلِيلٌ وَ هُمْ أَقَلُّ الْقَلِيلِ[۵] وَ هُمْ أَصْحَابُ الْيَمِينِ»[۶]؛ «تویی آن‌که خداوند [در آغاز آفرینش] با خلقش به او احتجاج کرد؛ آن‌گاه که آنان را به پا داشت و پرسید: آیا پروردگار شما نیستم؟ همگی پاسخ دادند: آری. باز پرسید: آیا محمد پیامبرم نیست؟ همگی پاسخ دادند: بلی. پس گفت: و آیا علی امیر مؤمنان نیست؟ همگی از روی استکبار و سرکشی از پذیرش ولایت تو، پاسخ دادند: نه؛ مگر اندک افرادی که بسیار اندکند، و منظور از «اصحاب الیمین» همین‌ها هستند». در روایت دیگری از پیامبر آمده است: «لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ يُنْكِرُوا حَقَّهُ...»[۷]؛ «اگر مردم می‌دانستند از چه زمانی علی، امیرالمؤمنین نامیده شده است، حقش را انکار نمی‎کردند.»...

۲. خدای سبحان به مناسبت‌هایی، علی را امیرمؤمنان معرفی کرده است: مردی به امام علی(ع) گفت: ای ابوالحسن، تو را امیرالمؤمنین می‌خوانند. چه کسی تو را بر آنها امیر کرده است؟ فرمود: «اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ أَمَّرَنِي عَلَيْهِمْ‌»؛ «خدای بلندمرتبه مرا به امامت مؤمنان نصب کرده است».

آن مرد نزد پیامبر خدا(ص) آمد و گفت: آیا شما سخن علی را تصدیق می‌کنید که می‌گوید خدا مرا به امارت گمارد؟ پیامبر خدا(ص) فرمود: «إِنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ بِوَلَايَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَقَدَهَا لَهُ فَوْقَ عَرْشِهِ وَ أَشْهَدَ عَلَى ذَلِكَ مَلَائِكَتَهُ أَنَّ عَلِيّاً خَلِيفَةُ اللَّهِ وَ حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَنَّهُ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ...»؛ «به حقیقت، علی به ولایت خدای بلندمرتبه، امیرمؤمنان است. امارت را خدا از فراز عرشش بر او بسته و فرشتگانش را شهود این امارت گرفته است. به راستی، علی خلیفة الله و حجة الله و امام مسلمانان است. طاعتش با طاعت خدا و نافرمانی او با نافرمانی خدا قرین و هماهنگ است؛ پس هر که [امارت] او را به رسمیت نشناسد، به واقع مرا نشناخته و هر که او را به رسمیت بشناسد، مرا شناخته است و هرکس منکر امامتش باشد، نبوت مرا انکار کرده و هر که امارتش را نپذیرد، واقعاً رسالت مرا نپذیرفته است و هر که برتری و فضل او را دفع کند، مرا شکسته و هر که با او بجنگد، با من جنگیده و هر که به او اهانت کند، به من توهین کرده است؛ زیرا او از سرشت و طینت من آفریده شده و همسر فاطمه دخترم و پدر فرزندانم حسن و حسین و نُه نفر از اولاد حسین حجت‌های خدا بر خلق است. دشمنان ما دشمنان خدا و دوستان ما، دوستان خدا هستند»[۸].

در روایتی دیگر فرمودند: «أُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍ أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ...»[۹]؛ «درباره علی به من وحی شده است که او امیرمؤمنان و سالار مسلمانان است...».

ابوبصیر از حضرت صادق(ع) پرسید: پیامبر خدا(ص) چند بار به معراج رفت؟ فرمود: دوبار، و جبرئیل او را در جایگاهی نگه داشت و میکائیل به او عرض کرد: ای محمد، در مقامی ایستاده‌ای که تاکنون پیامبر و فرشته مقربی نایستاده است. خدای جلیل فرمود: ای محمد، پس از تو فرمانروای امتت کیست؟ عرض کرد: خدایا، تو داناتری. خداوند فرمود: علی أمیر المؤمنین و سید المسلمین و قائد الغر المحجلین؛ «علی، امیرمؤمنان و سرور مسلمانان و رهبر سپیدچهرگان است». سپس امام صادق(ع) فرمود: به خدا سوگند! ولایت علی از زمین ناشی نشده؛ بلکه بی‌واسطه از خدا به پیامبر خطاب گشته است[۱۰].

۳. پیامبر اسلام(ص) فرمود: «إِنَّ فِي اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ تَحْتَ الْعَرْشِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ»؛ «به راستی که در لوح محفوظ زیر عرش خدا، [نوشته است]: علی بن ابی‌طالب، امیرمؤمنان است»[۱۱].

۴. ابن عباس از رسول خدا(ص) چنین نقل می‌کند: در قیامت، سواره‌ای جز ما نیست، و ما چهار نفریم: من و برادرم صالح و عمویم حمزه اسدالله و برادر و عموزاده‌ام علی بن ابی‌طالب که به هیچ گروهی از ملائکه بر نمی‌خورد، جز آن‌که گویند: این فرشته مقرب یا پیامبر مرسل یا حامل عرش پروردگار جهانیان است. و منادی از عرش خدا فریاد می‌زند: این نه فرشته مقرب است، نه پیامبر مرسل، و نه حامل عرش پروردگار عالمیان. «هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ رَبِّ الْعَالَمِينَ أَفْلَحَ مَنْ صَدَّقَهُ وَ خَابَ مَنْ كَذَّبَهُ‌»؛ ایشان علی بن ابی‌طالب امیرمؤمنان و امام پارسایان و راهبر سپیدچهرگان به سوی بهشت‌های پروردگار عالمیان است. هر که او را تصدیق کند، رستگار، و هر که او را تکذیب کند، زیان‌بار است». و اگر بنده‌ای خدا را هزار هزار سال بین رکن و مقام آن‌قدر عبادت کند تا بسان مشک کهنه و خالی، لاغر شود و با دشمنی آل محمد بمیرد، خدا او را در آتش جهنم افکند[۱۲].

۵. پیامبر ضمن گزارش دیدارش از بهشت و درختی که از لباس فاخر و زینت‌ها پوشیده بود، می‌فرماید: از جبرئیل پرسیدم: این درخت مال کیست؟ پاسخ داد: این برای عموزاده‌ات، امیر مؤمنان علی بن ابی‌طالب(ع) است. هنگامی که خدا دستور ورود به بهشت را صادر کند، شیعیان علی بن ابی‌طالب را بیاورند تا به این درخت برسند؛ پس زیورها و پوشش‌های فاخر بپوشند و منادی فریاد زند: اینان شیعیان علی(ع) هستند که در دنیا بر آزارها صبر کردند؛ بدین سبب این نعمت‌ها به آنان هدیه شده است[۱۳].

۶. ابن عباس می‌گوید: علی صبح زود به محضر پیامبر شرفیاب شد، و دوست داشت کسی زودتر از او وارد خانه حضرت نشود. هنگامی نزد پیامبر آمد که حضرت در حیاط خانه، سرش در دامن دحیة بن خلیفه کلبی بود پس از سلام و احوالپرسی، دحیه به او گفت: تو نزد من هدیه‌ای داری که تقدیمت می‌کنم: أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌.... تو و شیعیانت با محمد و حزبش به سرعت به بهشت می‌روید. به راستی کسی رستگار است که دوستدارت باشد و زیان‌بار کسی است که با تو دشمنی کند. دوستدار محمد، دوستدار تو، و دشمن محمد، دشمن تو است و به شفاعت محمد(ص) نرسد. ای برگزیده خدا، نزدیک من بیا. آن‌گاه سر مبارک پیامبر را در دامانش نهاد. پس پیامبر باخبر شد و از گفت‌وگویشان پرسید. علی(ع) ماجرا را شرح داد و پیامبر فرمود: او دحیه کلبی نبود؛ جبرئیل بود که تو را به نامی خواند که خدا تو را به آن نامیده، و او است که محبتت را در دل مؤمنان و ترست را در دل کافران افکنده است[۱۴].

۷. پیامبر اسلام(ص) دستور می‌داد که به علی، با عنوان «یا امیرالمؤمنین» سلام کنید[۱۵]. اسامه، با اعتراض به غصب امارت از سوی ابوبکر به او گفت: آیا این داستان را از یاد برده‌ای: هنگامی که پیامبر به ما فرمان داد بر علی(ع) با عنوان امیرالمؤمنین سلام کنیم، تو پرسیدی: آیا این فرمانی از جانب خدا و رسول او است؟ حضرت فرمود. آری. عمر برخاست و گفت: آیا این دستوری از طرف خدا و رسول او است؟ پیامبر فرمود: آری. سپس همگی برخاستند و بر او سلام کردند؛ و من که از همه شما کم‌سن و سال‌تر بودم، ایستادم و با تعبیر امیرالمؤمنین سلام کردم. ابوبکر گفت: خدا هیچ‌گاه پیامبری و خلافت را در یک خاندان جمع نمی‌کند[۱۶].

۸. حارث بن خزرج انصاری، صاحب پرچم انصار، می‌گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که به علی(ع) فرمود: «يَا عَلِيُّ لَا يَتَقَدَّمُكَ بَعْدِي إِلَّا كَافِرٌ وَ إِنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ لَيُسَمُّونَكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ»[۱۷]؛ «ای علی، پس از من، بر تو مقدم نمی‌شود جز کسی که تسلیم امر خدا نیست. اهل آسمان‌ها و عالم غیب، به حقیقت تو را امیرالمؤمنین می‌نامند».

۹. رسول خدا(ص) در مناسبت‌های گوناگون بر پیشوایی امام علی(ع) و امیرالمؤمنین بودن ایشان تأکید می‌کرد. ابن عباس می‌گوید: با پیامبر نشسته بودیم که علی بن ابی‌طالب(ع) وارد شد و گفت: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ‌» و حضرت پاسخ داد: «وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ». علی(ع) عرض کرد: «ای فرستاده خدا، با اینکه شما در قید حیاتید؟» فرمود: «آری، با اینکه من زنده‌ام، تو را امیرالمؤمنین می‌خوانم»[۱۸]. سید ابن طاووس در ادامه روایت، بیان می‌کند که این نام از طرف خدا، جبرئیل و اهل آسمان‌ها برای امام انتخاب شده است.

چون این مناسبت‌ها فراوان است، تنها به یادکرد بعضی از آنها بسنده می‌کنیم: به تناسب یاد شجره طوبیٰ[۱۹]؛ فتنه مظلمه و تاریک[۲۰]؛ در حدیث غدیر[۲۱]؛ استقرار عرش و کرسی[۲۲]؛ ذکر کوثر[۲۳]. بسیاری از صحابه در محضر حضرت بوده‌اند و سخن از امارت حضرت علی رفته است که اشاره به نام و روایت آنان، سودمند می‌نماید: انس بن مالک[۲۴]، حذیفه[۲۵]، ابوبکر و عمر[۲۶]، ابوذر، ابوسعید خدری، سعد بن ابی‌وقاص، بریده، اسامه، ابن عباس، ابن مسعود، ابی بن کعب، سلمان و جابر[۲۷]. در حضور زنان پیامبر، عایشه[۲۸]، ام حبیبه[۲۹]، ام سلمه[۳۰] نیز جامه لقب «امیرالمؤمنین» بر قامت رسای علی(ع) مزین شد. و نیز در باب روایاتی که درباره گروهی از اصحاب مطرح است[۳۱].

۱۰. مطابق روایاتی چند، نام امیرالمؤمنین روشنی‌بخش چهره برزخ و قیامت است. ابوسعید خدری، از حضرت رسول(ص) چنین روایت می‌کند: وقتی روز قیامت فرا رسد، خداوند به دو فرشته دستور می‌دهد که بر صراط بنشینند و هیچ‌کس از صراط نمی‌گذرد جز با جواز و برات امیر مؤمنان(ع) و هر کس برات آن حضرت را نداشته باشد، خدا او را به رو در آتش می‌افکند و منظور از آیه ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ[۳۲]، همین است. جابر می‌گوید: پدر و مادرم فدایت، ای رسول خدا، منظور از برات امیرالمؤمنین چیست؟ حضرت می‌فرماید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَصِيِّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‌»[۳۳].

۱۱. منصور دوانیقی روایتی مفصل از امام صادق(ع)، از اجدادش، از رسول خدا(ص) نقل می‌کند که بخشی از آن چنین است: خداوند، نور محمد و علی و... را چهارده هزار سال پیش از آفرینش آدم آفرید و آنان را نوری قرار داد که از صلب بهترین مردان و دامن زنان پاک و مهذب، از روزگاری به روزگار دیگر منتقل می‌شدند؛ پس هنگامی که خدا خواست برتری و مقام آنان را برای ما بنمایاند، آن نور را گرفت و دو پاره کرد: قسمی را در عبدالله بن عبدالمطلب که محمد سید النبیین از او است، و بخش دیگر را در ابوطالب بن عبدمناف که علی امیرالمؤمنین و سید الوصیین از او است، قرار داد[۳۴].

۱۲. پیامبر و امامان بر اختصاص لقب «امیرالمؤمنین» به شخص علی(ع) تأکید کرده‌اند. از پیامبراکرم(ص) روایت است که فرمود: هنگامی که مرا به آسمان و از آنجا به سدرة المنتهی بردند، وقتی در پیشگاه پروردگار بلندمرتبه قرار گرفتم، به من فرمود: ای محمد، آیا آفریدگانم را آزمودی تا آشکار شود کدام یک در برابر تو مطیع‌تر است؟ گفتم: پروردگارا، علی است. فرمود: درست گفتی؛ آیا خلیفه‌ای برگزیده‌ای که از کتابم آن‌چه را نمی‌دانند به بندگانم بیاموزد؟ گفتم تو برگزین که گزینش تو برایم بهتر است. خداوند فرمود: من علی را برای تو برگزیدم؛ پس او را خلیفه و وصی خود قرار ده... و به حق، فقط او امیر مؤمنان است. هیچ‌کس پیش از ایشان به این مقام نرسیده و برای هیچ‌کس پس از او نیز نخواهد بود...[۳۵]. حضرت رسول(ص) در خطبه غدیر فرمود: ای مردم! واقعاً علی و فرزندان پاکم از نسل او، ثقل اصغرند، و قرآن، ثقل اکبر است، و هر یک از این دو بر دیگری استوار، و هر دو، تار و پود یکدیگرند. از هم جدا نمی‌شوند تا در حوض کوثر بر من وارد گردند. این امری از خدا در میان آفریدگان و حکم او در زمین است. هان! ادا کردم. آگاه باشید واقعاً وظیفه‌ام را در ابلاغ امامت ادا کردم. باخبر باشید که به شما رساندم. آگاه باشید که به واقع خیرخواهی کردم. «أَلَا إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ وَ أَنَا قُلْتُ عَنِ اللَّهِ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا أَمِيرَ لِلْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أَخِي هَذَا أَلَا وَ لَا يَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنِينَ بَعْدِي لِأَحَدٍ غَيْرِهِ»[۳۶]؛ «بدانید که در حقیقت، نصب امامت را خدا فرمود و من از طرف خدا گفتم و به راستی که جز این برادرم، امیرالمؤمنین نیست. بدانید که امارت مؤمنان پس از من، برای هیچ‌کس جز او روا نیست».

امام صادق(ع) می‌فرماید: به خدا سوگند! بعد از علی، امیرالمؤمنین، تا امروز کسی به این اسم نامیده نشده است، جز افترا زننده و دروغ‌گو[۳۷].

حارث بن خزرج می‌گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که به علی(ع) فرمود: ای علی، پس از من، جز کافر، بر تو مقدم نمی‌شود، و به راستی که اهل آسمان‌ها تو را «امیرالمؤمنین» می‌نامند[۳۸]. امام باقر(ع) نیز می‌فرماید: «... وَ لَقَدْ سَمَّاهُ اللَّهُ بِاسْمٍ مَا سَمَّى بِهِ أَحَداً قَبْلَهُ»[۳۹]. از رسول اکرم(ص) نقل شده است: «إِنَّ هَذَا اسْمٌ نَحَلَهُ اللَّهُ عَلِيّاً(ع) لَيْسَ هُوَ إِلَّا لَهُ‌...»؛ «این نام (امیرالمؤمنین) نامی است که خدا به علی(ع) هدیه کرده است، و جز برای او، شایسته کسی نیست»[۴۰].

روزی حجر بن عدی امام حسن(ع) را امیرالمؤمنین خطاب کرد. با شنیدن این تعبیر امام مجتبی(ع) خشمگین شد و فرمود: «وَيْحَكَ يَا حُجْرُ تُسَمِّينِي بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَا جَعَلَهَا اللَّهُ لِي وَ لَا لِأَخِي وَ لَا لِأَحَدٍ مِمَّنْ يَأْتِي إِلَّا لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَحْدَهُ خَاصَّةً؟»[۴۱]؛ «وای بر تو ای حجر! مرا امیرالمؤمنین می‌نامی در صورتی که خدا این را نه برای من و نه برای برادرم و نه برای هیچ‌کس از آیندگان قرار نداده است و فقط به علی(ع) اختصاص دارد».

شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ‌»، حضرت فرمود: «خاموش باش که این نامی است که جز برای امیرالمؤمنین(ع) شایسته نیست.»..[۴۲].

در روایتی دیگر حضرت در پاسخ همین پرسش می‌فرماید: چنین سلامی، جز بر امیرالمؤمنین، بر هیچ‌کس نمی‌شود، مگر بر کافر. پرسید چگونه به حضرت قائم(ع) سلام کنیم؟ فرمود: می‌گویی: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ‌»[۴۳].

نشانه‌هایی در تاریخ، بر جای مانده که نشان می‌دهد اصحاب پیامبر گاهی به غصب عنوان امیرالمؤمنین و خلافت اعتراض می‌کرده‌اند؛ سلمان، فرماندار مداین، در نامه‌ای به خلیفه دوم می‌نویسد: لَوْ كَانَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ مِنَ اللَّهِ خَائِفِينَ وَ لِقَوْلِ نَبِيِّ اللَّهِ مُتَّبِعِينَ وَ بِالْحَقِّ عَامِلِينَ مَا سَمَّوْكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ[۴۴]؛ «اگر این امت، خداترس و پیرو پیامبرش و آگاه به حق بود، تو را امیرالمؤمنین نمی‌نامید. حال هر حکمی می‌توانی بکن».

عبدالملک مروان به شخصی امان می‌دهد تا از او انتقاد کند. او می‌پرسد: به چه دلیل تو را امیرالمؤمنین گویند، با اینکه نه خداوند و نه رسول و نه مسلمانان، هیچ کدام تو را به امارت نصب نکردند؟ عبدالملک با پرخاش‌گری پاسخ می‌دهد: از کشورم بیرون شو؛ وگرنه تو را می‌کشم. مرد می‌گوید: این پاسخ اهل عدل و انصاف نیست، و آن‌گاه بیرون می‌شود[۴۵].

عمرو عاص با هیئتی از مصریان، راهی دربار معاویه شد و پیش‌تر به آنان سفارش کرد: هنگامی که پسر هند را دیدید، با عنوان «خلیفه» به او سلام نکنید؛ زیرا تحقیر او باعث می‌شود که به شما به دیده عظمت بنگرد. از این رو، هر چه می‌توانید از تعارفات و تشریفات بکاهید. هنگامی که به سوی دربار می‌آمدند، معاویه به دربانان و اطرافیان خویش گفت: من پسر نابغه (عمرو عاص) را می‌شناسم. گویا امارت مرا نزد مصریان، کوچک و پست جلوه داده است. هنگامی که هیئت آمد، به بدترین شیوه آنان را بیازارید تا وقتی هر کدام از آنان پیش من می‌آید، یگانه آرزو و غم او، نجات جانش باشد. پس از این برنامه، نخستین کسی که نزد معاویه آمد، مردی از مصر به نام ابن خیاط بود که به سختی آزرده شده بود. با دیدن معاویه، خطاب کرد: السلام علیک یا رسول الله! دیگر افراد هیئت نیز به دنبال او چنین گفتند. هنوز از دربار بیرون نشده بودند که عمرو به آنان گفت: خدا شما را لعنت کناد! گفتم به او امیرالمؤمنین نگویید، اما شما او را رسول الله خطاب کردید؟[۴۶]

گفتنی است که با توجه به جو خفقان و فشارهای سیاسی، گاهی امامان معصوم(ع) یا صحابه آنان، از باب تقیه، به طاغوت‌ها امیرالمؤمنین گفته‌اند[۴۷].[۴۸].

  1. ابن خلدون، مقدمه، ترجمه پروین گنابادی، ج۱، ص۳۴۳.
  2. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۲.
  3. مختاری، علی، مقاله «نام‌ها و لقب‌های امام علی»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۳۵۱.
  4. «آیا من پروردگارتان نیستم؟» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
  5. اشاره به آیه ۲۷ سوره واقعه.
  6. سید ابن طاووس، الیقین، ص۲۱۳، ۲۳۱، ۳۸۲؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۶، ص۲۸۵، ح۴۳؛ ج۳۷، ص۳۰۶، ح۳۵؛ ج۲۶، ص۲۸۵، ح۴۴؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۵۴۸.
  7. سید ابن طاووس، الیقین، ص۲۳۵ و ۳۸۲؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۶، ص۲۸۵، ح۴۴ و ج۳۷، ص۳۰۶، ح۳۵.
  8. سید ابن طاووس، التحصین، ص۵۳۵ – ۵۳۶؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۸۰؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۶، ح۲۲۷.
  9. سید ابن طاووس، الیقین، ص۱۷۲ و ۱۸۴؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۳۷، ص۲۹۹، ح۱۹؛ سید ابن طاووس، التحصین، ص۵۴۴ - ۶۰۸؛ همو، الیقین، مقدمه.
  10. سید ابن طاووس، التحصین، ص۵۴۹؛ همو، الیقین، ص۴۲۶؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۴۲؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۸، ص۳۰۶، ح۱۳؛ ج۴۰، ص۲۹، ح۷؛ شیخ طوسی، الامالی، ص۲۲۶؛ فیروزآبادی، سید مرتضی، فضائل الخمسه، ج۲، ص۱۰۰؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۱۳۷؛ متقی هندی، علی، کنز العمال، ج۶، ص۱۵۷؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۳۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۹؛ ج۳، ص۱۱۶؛ طبری، محب الدین، الریاض النضره، ج۲، ص۱۷۷؛ ابن هیثم، نورالدین، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۲۱.
  11. سید ابن طاووس، الیقین، ص۳۸۱.
  12. سید ابن طاووس، الیقین، ص۱۴۹ - ۱۵۰؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۲۲؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷، ص۱۳۴، ح۵؛ ج۴۰، ص۱۲، ح۲۷؛ سید ابن طاووس، الیقین، ص۱۴۹، ۱۵۷، ۱۸۰، ۱۸۱، ۱۸۹، ۴۳۴، ۴۴۲.
  13. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ص۱۹۹؛ سید ابن طاووس، الیقین، ص۲۴۸، ۲۹۵، ۳۹۱، ۴۶۹؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۹، ص۲۳۶، ح۲۱؛ ج۱۸، ص۳۹۴، ح۹۹؛ ج۳۷، ص۳۱۶، ح۴۷؛ ج۴۰، ص۲۳، ح۴۰؛ علامه امینی، الغدیر، ج۸، ص۸۸.
  14. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۲۳۱، فصل ۱۹؛ شیخ طوسی، الامالی، ص۳۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص۲۹۶؛ ج۳۹، ص۹۶، ح۸؛ سید ابن طاووس، الیقین، ص۱۲۹ – ۱۳۰، ۱۴۸، ۱۶۲ – ۱۶۳، ۳۷۲، ۴۴۰، ۵۳۹ - ۵۴۰، ۶۲۴؛ تستری، قاضی نورالله، احقاق الحق، ج۴، ص۲۷۶.
  15. سید ابن طاووس، الیقین، ص۱۳۲.
  16. سید ابن طاووس، الیقین، ص۳۱۰ - ۳۱۱؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۰۷؛ تستری، قاضی نورالله، احقاق الحق، ج۴، ص۲۷۷؛ ج۱۵، ص۱۹۷؛ ج۳۱، ص۱۹.
  17. سید ابن طاووس، الیقین، ص۲۷۸؛ ابن شهر آشوب، المناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۵۴۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۳۰۷ و ۳۱۰؛ مصحح کتاب الیقین می‌گوید: در مصدر [مأة حدیث ابن شاذان (ش (۲۶)] چنین است: «فَأَنْتَ يَا عَلِيُّ أَمِيرُ مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ أَمِيرُ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ أَمِيرُ مَنْ مَضَى وَ أَمِيرُ مَنْ بَقِيَ فَلَا أَمِيرَ قَبْلَكَ وَ لَا أَمِيرَ بَعْدَكَ لِأَنَّهُ لَا يَجُوزُ أَنْ يُسَمَّى بِهَذَا الِاسْمِ مَنْ لَمْ يُسَمِّهِ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ‌».
  18. سید ابن طاووس، الیقین، ص۲۴۱.
  19. سید ابن طاووس، الیقین، ص۲۴۹.
  20. سید ابن طاووس، الیقین، ص۲۵۰.
  21. سید ابن طاووس، الیقین، ص۱۶۹، ۳۷۲، ۵۷۸.
  22. سید ابن طاووس، الیقین، ص۲۳۹.
  23. سید ابن طاووس، الیقین، ص۵۶۱.
  24. سید ابن طاووس، الیقین، ص۱۳۱، ۱۳۵، ۱۳۷، ۱۳۸، ۱۴۱، ۱۶۷، ۱۷۱، ۱۷۷، ۱۷۹.
  25. سید ابن طاووس، الیقین، ص۱۴۲، ۳۸۴.
  26. سید ابن طاووس، الیقین، ص۱۳۳، ۱۵۳، ۳۰۹، ۳۱۰، ۳۱۵، ۳۳۵، ۳۷۶، ۴۰۷، ۵۷۴.
  27. سید ابن طاووس، الیقین، ص۲۰۱ – ۶۳۸.
  28. سید ابن طاووس، الیقین، ص۱۳۴، ۱۳۹، ۱۹۳، ۱۹۵، ۱۹۹، ۲۰۲، ۲۰۳، ۲۴۶، ۴۲۹، ۴۵۶، ۵۴۱، ۵۷۶.
  29. سید ابن طاووس، الیقین، ص۱۳۵، ۱۷۰، ۳۸۹.
  30. سید ابن طاووس، الیقین، ص۱۶۱، ۱۷۳، ۱۸۵، ۳۸۱.
  31. سید ابن طاووس، الیقین، ص۲۰۶، ۲۱۴، ۲۲۳، ۲۲۸، ۲۷۰، ۲۷۱، ۲۸۵، ۲۸۷، ۳۰۷، ۳۱۲، ۳۶۲، ۳۷۶، ۳۸۹، ۴۲۹، ۵۳۷، ۵۷۵، ۶۳۰.
  32. «و آنان را باز دارید، که آنان بازخواست خواهند شد» سوره صافات، آیه ۲۴.
  33. سید ابن طاووس، الیقین، ص۱۵۷، ۱۵۸، ۱۸۲، ۲۱۸، ۲۷۹، ۴۰۸، ۴۱۰، ۴۴۳، ۵۵۸؛ ابن شاذان، مأة منقبه، ص۶۲؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۹، ص۲۰۱، ح۲۲.
  34. سید ابن طاووس، الیقین، ص۲۲۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۵، ص۲۶.
  35. سید ابن طاووس، التحصین، ص۵۴۴؛ همو، الیقین، ص۱۶۰.
  36. سید ابن طاووس، التحصین، ص۵۸۳.
  37. سید ابن طاووس، الیقین، ص۳۰۳؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص۳۱۸، ح۴۹.
  38. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص۳۱۰، ح۴۰؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۵۴۸.
  39. سید ابن طاووس، الیقین، ص۲۸۳؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص۳۰۳، ۳۰۶، ۳۱۸.
  40. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص۳۲۲، ح۵۳.
  41. سید ابن طاووس، الیقین، مقدمه.
  42. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص۳۳۱.
  43. فرات کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۶۴؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۹، ص۲۲۴؛ ج۳۷، ص۳۳۴؛ عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۸۱.
  44. طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج، ص۷۱؛ سید ابن طاووس، الیقین، ص۳۳۵، ۳۸۴، ۳۹۳، ۴۴۸ - ۴۵۳، ۵۲۴، ۵۳۸.
  45. سید ابن طاووس، الیقین، مقدمه؛ دیلمی، حسن بن محمد، اعلام الدین، ص۳۲۹.
  46. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج۳، ص۲۶۵.
  47. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۳، ص۶۱۸، ح۵؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۲۰۹.
  48. مختاری، علی، مقاله «نام‌ها و لقب‌های امام علی»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۳۵۲.