بحث:ضرورت عصمت امام

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۰ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

معناشناسی

معنای عصمت امام

«عصمت» نیروی درونی حفاظت از گناه و مصونیت از اشتباه است که مایۀ اعتماد و اطمینان پیروان به درستی گفته‌ها و اعمال پیامبر و امام و انطباق آنها با حق و دین خداست" و دلیل چنین عصمتی برای معصومین، به خاطر قابلیت قوه عاقله[۱] و لطف الهی است[۲].

معنای ضرورت عصمت امام

ضرورت عقلی

ضرورت نقلی

آیات دال بر هدایت امام

پیامبران از جهت واسطه بودن بین خدا و خلق، برای تضمین درستی پیام الهی باید معصوم باشند: ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ[۳]. ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۴].

دقت دراین آیه ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۵]. این مهم را روشن‌تر می‌کند. نمونه‌هایی از ابتذال راهبان مسیحی در تاریخ مسیحیت و بازخورد آنها در نگاه عامه مردم نسبت به دین و تنفر آنها از این رفتارهای مستهجن، گویای این واقعیت است که اگر رهبر و هادی خود از گناه مصون نبوده و مرتکب آن شود، اثر مستقیمی در اعتماد و نزدیک و دور شدن مردم به دین دارد: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۶] این هدایت، امری است که در امام و نبی مشترک است یعنی همان وظیفه هدایت پیامبر به همان دقت و ظرافت و اهمیت، برای جانشین او (امام) هم متعین است: ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۷]؛ به بیان روشن‌تر شاید بتوان گفت یکی از فلسفه‌های عصمت در امام هم همان ایجاد اعتماد مردم به الگو و هادی است و اگر امام و هادی معصوم نباشد تضمین عمل به معارف دین از بین می‌رود[۸].

دلیل متکلمان

برخی از متکلمین همان ادله‌ای را که درباره عصمت پیامبران الهی (ص) وجود دارد، برای ضرورت عصمت امام نیز بیان می‌کنند به این بیان: "اگر بنا باشد جانشین رسول خدا (ص) که جایگزین او در هدایت امت بر صراط مستقیم است، معصوم نباشد، سه محذور پیش می‌آید: اوّل آنکه امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطای امام می‌شود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، ضرورت برخورد امّت با امام از باب امر به معروف و نهی از منکر است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان مردم ندارد و سوم، از بین رفتن اصل قاعده لطف در ضرورت امامت است؛ از آن جهت که امام باید حافظ شریعت الهی باشد و با عدم عصمت، وی قادر نیست این مسئولیت را انجام دهد"[۹].

صاحب "تجرید الاعتقاد" پنج دلیل پیرامون ضرورت عصمت امام بیان می‌دارد که برخی از آنها همان دلایل اثبات عصمت است که به تفصیل آنها را بررسی می‌کنیم، ایشان تصریح داشته است: "معصوم نبودن امام موجب تسلسل است، تسلسل باطل است، پس امام باید معصوم باشد، امام حافظ شریعت است، اقدام به معصیت توسط امام متضاد با امر به طاعت الهی است توسط امام، معصوم نبودن امام باعث انکار امامت است، گناه کردن امام نقض غرض انتخاب او است به امامت، و..."[۱۰].

وی در ادامه بیان خود در مورد ضرورت عصمت امام، حریم عصمت را نیز چنین بیان می‌کند: "بدان که عصمت امام باید از جمیع اموری باشد که در عصمت انبیاء (ع) نیز معتبر بوده است؛ یعنی گناهان کبیره و صغیره و کفر و سهو و خطا و اخلاق ذمیمه و عیوب و امراض مزمنه منفّره و دنائت آبا و امّهات و رذالت قبیله و مانند اینها؛ زیرا همه اینها موجب نفرت و عدم رغبت طبایع است که منافی وجوب اطاعت و انقیاد است و نقض غرض لازم آید"[۱۱].[۱۲]

نتیجه آنکه: به طریق قیاس استثنایی می‌توان گفت: اگر امام معصوم نباشد، نقض غرض از لطف الهی رخ می‌دهد و مخالفت با امام واجب است و خلافت از رسول (ص) از او نشاید. لکن نقض غرض و لزوم مخالفت و عدم حصول کار خلافت، باطل است. نتیجه آن است که امام واجب است معصوم باشد و هو المطلوب"[۱۳].

ادله لزوم عصمت امام

لزوم اطاعت به طور مطلق

پیش از این گفتیم که پیروی از امام به طور مطلق واجب، و اطاعت از امام در حقیقت اطاعت از رسول و اطاعت از خدای متعال است، و مخالفت با او مخالفت با رسول و خدای سبحان به شمار می‌رود. با پذیرش این مطلب، چاره‌ای نیست جز اینکه به عصمت امام معتقد و ملتزم باشیم؛ زیرا اگر از امام، خطا و گناه سر زند یا امکان گناه و خطا در او باشد، اطاعت او به طور مطلق واجب نخواهد بود؛ زیرا در این صورت ممکن است دانسته یا نادانسته از او امری بر خلاف دستورهای الهی صادر شود یا از چیزی که خداوند امر فرموده، نهی کند، و لازمه این امر آن است که خداوند از طرفی به چیزی امر کند، و در همان حال از آن نهی نماید. امیرمؤمنان(ع) در این باره می‌فرماید: «إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أُمِرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ»[۱۴]؛ «اطاعت [به طور مطلق] فقط از خدای تعالی و رسول او و والیان امر واجب است، و اطاعت صاحبان امر، به آن جهت واجب شده که معصوم و پاکیزه‌اند و به گناه امر نمی‌کنند». از بزرگترین حدود ولایت امامی که پیروی‌اش واجب است، این است که روشن شود از خطا و لغزش و قصد [بد] و از همه گناهان (اعم از کوچک و بزرگ) محفوظ است. او نمی‌لغزد و خطا نمی‌کند و به چیزی که موجب تباهی دین می‌شود، مشغول نمی‌شود.... دلیل بر وجوب عصمت امام، این است که اگر معصوم نباشد، ایمن نیست که به واسطه غلبه شهوت، همچون دیگر مردم مرتکب برخی از محارم الهی شود و آنگاه که مرتکب گناه شد، به کسی نیاز می‌یابد که حدود الهی را بر او اقامه کند، و ممکن نیست امام و پیشوای مردم که حدود الهی را به آنها می‌رساند، خودش به این صورت مرتکب گناه شود[۱۵]. امام در این سخن خود به روشنی بیان می‌کند که وظیفه مهم امام، اجرای احکام و اقامه حدود الهی است. پس چگونه ممکن است خود گناهی کند که مستوجب اقامه حد الهی گردد و لازم شود دیگران بر او حد جاری کنند؟ آیا می‌شود خدای تعالی که عظمت و قدرت و علم او بی‌نهایت و همه کارهایش محکم و از روی حکمت است، چنین شخصی را به امامت و پیشوایی مردم در امور دینی آنها برگزیند و از مردم بخواهد که از او به طور مطلق پیروی کنند و هیچ مخالفتی با او ننمایند؟[۱۶].

حجت بودن امام

دلیل دیگر عصمت امام، حجت بودن او بر خلق است. چنان‌که گفته شد، امام باید در تمام ابعاد، حجت خلق باشد. نه تنها قول و فعل امام، بلکه تقریر او نیز از حجت‌ها و ادله احکام فرعی مسلمانان است. حال اگر گناه و خطا و لغزش و انحراف در او راه داشته باشد و او نیز مانند دیگر آفریدگان از معصیت و زشتی محفوظ نباشد، دیگر چگونه می‌توان قول و فعل و تقریر او را بر خلق حجت دانست. پس حجت بودن امام با عدم عصمت او تنافی روشن دارد. امام صادق(ع) می‌فرماید: «خدای تعالی کسی را بر خلقش حجت قرار نمی‌دهد مگر اینکه معصوم باشد»[۱۷].[۱۸].

نفی امامت ستمگر

دلیل دیگری که عصمت امام را اثبات می‌کند، کلام خدای سبحان است که خطاب به ابراهیم(ع) می‌فرماید: «همانا من تو را بر مردم امام قرار دادم. [ابراهیم] گفت: و از دودمان من؟ فرمود: عهد من بر ستمکاران نمی‌رسد»[۱۹]. امام رضا(ع) در تفسیر این آیه می‌فرمود: «این آیه، امامت هر ستمگری را تا قیامت باطل کرده و امامت فقط در برگزیدگان قرار گرفته است»[۲۰]. با توجه به اینکه مفهوم «ستم» مطلق است، هر نوع ستمی - از شرک گرفته که ظلمی نابخشودنی است تا ستم‌های کوچک و ساده - را در بر می‌گیرد. پس با نظر به آیه، خداوند کسی را به این مقام ارجمند برمی‌گزیند که هیچ‌گونه ستمی در طول دوران حیاتش از او سرنزده باشد، و این امر به روشنی عصمت امام را اثبات می‌کند. البته باید دانست که این دلیل، عصمت امام از نسیان، سهو و غفلت را اثبات نمی‌کند؛ چون این امور ستم به شمار نمی‌روند تا با نفی ظلم، اینها نیز نفی شوند. آری، این آیه نه تنها عصمت امام در زمان امامت خویش را اثبات می‌کند، بلکه عصمت او را پیش از امامت نیز به ثبوت می‌رساند؛ ولی از این ادله نمی‌شود عصمت امام در زمان طفولیت را اثبات کرد، و به نظر می‌رسد که بنا بر آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۲۱]، عصمت امام در همه مراحل زندگی، از همه انحراف‌ها، لغزش‌ها، عصیان‌ها، غفلت‌ها و سهوها قابل اثبات است. امامت ستمگر را نه تنها عالمان شیعه، بلکه علمای بزرگ اهل سنت نیز باطل می‌دانند، زمخشری، از مفسران و علمای بزرگ عامه، در تفسیر آیه ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۲] می‌نویسد: خلافت و امامت به کسی از دودمان تو که ستمکار باشد، نمی‌رسد؛ بلکه امامت از دودمان تو فقط از آن کسی است که دادگر و از ستم به دور باشد، و گفته‌اند: این آیه دلالت می‌کند که فاسق برای امامت صلاحیت ندارد. چگونه می‌شود کسی که نه قضاوت و شهادتش مقبول است و نه اطاعتش واجب است و نه خبرش پذیرفته می‌شود و نه می‌تواند امام جماعت شود، برای امامت صلاحیت داشته باشد؟ چگونه می‌شود ستمگر به امامت منصوب شود؛ در حالی که امام باید دست ستمگران را کوتاه کند؟ پس نصب ستمکار به امامت، این مثل رایج را تحقق می‌بخشد که گوسفند را به گرگ سپردن ظلم است[۲۳].[۲۴].

منابع

پانویس

  1. قوه عاقله هر انسان با توجه به سعه وجودی او دارای درجات در درک است که معصوم بالاترین‌ترین سعه وجودی را به نسبت دیگر انسان‌ها برخودار است.
  2. خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص۳۵۹ - ۳۶۲.
  3. «و از آفریدگان ما دسته‌ای هستند که به حقّ رهنمون می‌شوند و به حقّ داد می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱؛ بدون تردید این آیه بر عصمت تمام هدایت کنندگان به سوی حق دلالت می‌کند؛ زیرا کسی که می‌خواهد دیگران را به حق هدایت و بر اساس آن داوری کند، لزوماً باید دو خصوصیت داشته باشد. نخست این که حق را کاملاً بشناسد تا هیچ گاه در تشخیص آن از باطل به اشتباه نیفتد، و دوم این که همواره بر محور حق حرکت کند و هرگز از آن دور نگردد تا برای دادگری بر اساس حق صلاحیت داشته باشد. روشن است که اگر کسی از حق جدا شود، صلاحیت هدایت مردم به سوی حق و دادگری بر اساس آن را نخواهد داشت و کسی که حق را بشناسد و از آن عدول نکند به یقین معصوم است. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص۸۶.
  4. امام پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است اگر معصوم نباشد. خطا و گناه می‌کند پس خود وی هم محتاج امام دیگری است که بی‌خطا باشد و «معصوم» و اگر او هم معصوم نباشد نیازمند به معصوم دیگری است که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا بامام (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی (ع) میزان حق، ص۱۰۱.
  5. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  6. «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵. سبحانی تبریزی، جعفر، دانشنامه کلام اسلامی، ص۳۵۲. در این آیه دربارۀ هدایت دو گزینه با یکدیگر مقایسه شده‌اند: گزینۀ اوّل مربوط به کسی است که خود از هدایت ویژه الهی برخوردار است و دیگران را به حق هدایت می‌کند. دیگری کسی است که هدایت‌گر به حق نیست مگر آن‌که دیگران او را هدایت کنند. از این دو گزینه، گزینۀ نخست بر دوم برتری دارد و وجدان انسانی آن را می‌پسندد. چنان که جملۀ ﴿فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ در آیه بیانگر این مطلب است، یعنی اگر جز این داوری شود، بر خلاف حکم خرد و وجدان است». ارشاد الطالبین فی شرح نهج المسترشدین، ص۳۳۶؛ نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۸ و کشف المراد، ص۴۹۵.
  7. «تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
  8. البته توجه به پیامدهای منفی نبود عصمت اوصیاء در عقیده اهل سنت می‌تواند در این مسئله راه گشا باشد. از باب نمونه می‌توان به قاعده و باور غلط عدالت صحابه در عقاید اهل سنت اشاره کرد. در صورت دقت به منشأ اعتقاد به چنین عقیده ای در اهل سنت، می‌توان پی‌برد که آنها از سویی عصمت را برای خلفای خود قبول ندارند؛ زیرا در واقع از آنها بارها بارها گناه سر زده است. این از طرفی است که نداشتن عصمت خلفا لطمه ای‌ است به اعتماد مردم در مورد دین، پس به ناچار برای تعدیل بی‌اعتمادی مردم به دین، دست به اختراع و بدعت عدالت صحابه زدند تا خطاها و اشتباهات برخی از سران خود را توجیه کرده و از روزنۀ این توجیه سخیف، اعتماد مردم را به دین جلب نمایند. بنابر این امام و جانشین انبیا هم همانند آنان باید معصوم باشد. ر ک: جمعی از نویسندگان. نویسنده محمود یزدی مطلق، امامت پژوهی، ص۳۲۵.
  9. یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه؛ شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰.
  10. امتناع التسلسل یوجب عصمته، ولأنه حافظ للشرع، و لوجوب الإنکار علیه، لو أقدم علی المعصیه فیضاد أمر الطاعة، و یفوت الغرض من نصبه، و لا نحطاط رتبته عن أقلّ العوام؛ شیخ طوسی، تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲.
  11. لاهیجی سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  12. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  13. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  14. شیخ صدوق، علل الشرائع، ص۱۲۳.
  15. بحار الانوار، ج۶۸، ص۳۹۰-۳۸۹.
  16. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص۱۶۴.
  17. شیخ صدوق، التوحید، ص۴۰۷.
  18. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص۱۶۵.
  19. بقره، آیه ۱۲۴.
  20. الکافی، ج۱، ص۱۹۹.
  21. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  22. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  23. زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۱۸۴.
  24. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص۱۶۵.
بازگشت به صفحهٔ «ضرورت عصمت امام».