هدایت تشریعی
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل هدایت تشریعی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- از اقسام هدایت الهی و قسیم هدایت تکوینی است و مراد این است که خداوند از گذر وحی، بایدها و نبایدهای زندگی فردی و اجتماعی را به انسان میآموزد تا او با نیروی انتخاب پای در راه سعادت بگذارد. هدایت تشریعی ویژه انسان است؛ برخلاف هدایت تکوینی که همه آفریدگان را در بر میگیرد. واسطه این هدایت، پیامبر و امامان و صالحاناند؛ چنان که قرآن درباره پیامبر اسلام (ص) میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ﴾[۱]. هدایت تشریعی همزاد انسان است و تا ابد ادامه دارد و اصول آن در همه ادیان آسمانی مشترک است؛ مانند توحید، معاد و نبوت[۲][۳].
نیازمندی انسان به هدایت تشریعی
- هر چند انسان از هدایت تکوینی بهرهمند است، تنها از این گذر نمیتواند به کمال آرمانی خویش دست یابد و به دلایل زیر نیازمند هدایت تشریعی است:
- انسان، با هدایت تکوینی و فطرت خویش تنها به فهم کلیاتی از حقایق جهان توفیق مییابد و به جزئیات و تفصیل آنها راه ندارد. در موضوع خداشناسی، تنها به وجود خداوند پی میبرد؛ اما توان راهیابی به صفات و اسمای خداوند را ندارد. در موضوع معادشناسی نیز چه بسا به ضرورت معاد ایمان آوَرَد؛ ولی نمیتواند با هدایت تکوینی به چگونگی آن و نحوه حضور خود در جهان آخرت و مسائل بیشمار دیگر آگاهی یابد. همچنین است موضوعات و مباحث دیگر اعتقادی، اخلاقی و عملی. اما تنها راه یافتن به کلیات، نیازهای انسان را بر نمیآورد. او به جزئیات و بایدها و نبایدهای تفصیلی محتاج است که تنها در سایه هدایت تشریعی فراهم میشود[۴].
- انسان موجودی اجتماعی است و سعادت دنیوی و اخرویاش در گرو تعامل و تعاون با همنوعان است؛ اما وجود میل به کسب منافع در افراد انسانی موجب بروز اختلاف و درگیری میان آنان میشود. برای گریز از این مشکل، به قوانین جامع و کامل نیاز است؛ اما عقل انسان به تنهایی نمیتواند چنین قوانینی را وضع کند؛ زیرا اولًا هر فرد انسانی در پی منافع و مصالح خویش است و ثانیاً عقل بشر به دلیل محدودیتهایی که دارد، از وضع قوانین جامع و کامل برای سعادت خود ناتوان است[۵].
- آشنایی با بدیها و خوبیها برای ترغیب انسان به درستکاری کافی نیست؛ بلکه ابزارهایی برای تشویق و ترغیب لازم است و این ابزارها همان انذارها و تبشیرهای وحیانیاند که در سایه هدایت تشریعی فراهم میآیند[۶][۷].
تفاوتهای هدایت تکوینی و هدایت تشریعی
- هدایت تکوینی همه آفریدگان را در بر میگیرد؛ اما هدایت تشریعی ویژه انسان است.
- متعلق هدایت تکوینی، فعل هادی (خداوند) است. از این رو هیچ موجودی از آن سر نمیپیچد. متعلق هدایت تشریعی، فعل مهتدی (انسان) است که با اراده خویش به آن تن میدهد و بدین سان میتواند آن را نپذیرد؛ چنان که خداوند میفرماید: ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۸][۹]. در هدایت تکوینی، مهتدی به مقصد میرسد (ایصال الی المطلوب)؛ اما در هدایت تشریعی، تنها راه را مییابد. این نوع هدایت مستلزم رسیدن مهتدی به مقصد نیست[۱۰].
ضرورت فراهم کردن ابزار هدایت توسّط خداوند
- هرچند از یک متن و نوشته میتوان بخش مهمّی از مقصود نویسنده آن را استنباط نمود، ولی این موضوع از دیرباز برای انسانها مکشوف بوده است که از طریق یک نوشته و کتاب به تنهایی، چه بسا نتوان تمام مطلب و مقصود یا حقیقت واقعی و غایت آن را منتقل و یا درک نمود. به طور کلّی، انتقال مطالب و مفاهیم توسّط انسانها به صورتهای مختلفی انجام میپذیرد که گفتار و الفاظ تنها یکی از این روشها است؛ ولی بخش مهمّی از مطالب، از طرق دیگر، از جمله لحن کلام، رفتار و شیوه عمل و عکسالعملهای رفتاری و فیزیکی است؛ مثلاً نشان دادن حالاتی چون غضب، عطوفت، شادی و نظائر آنها ممکن است بدون ابراز هرگونه کلمهای، بلکه صرفاً با تغییر حالت چهره صورت پذیرد.
- در قرآن کریم نمونههای فراوانی از انتقال پیام و مفاهیم بشری از طرق غیر کلامی به چشم میخورد، نظیر: پی بردن به دروغگویی منافقین با درک نحوه سخن گفتنشان: ﴿وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ﴾[۱۱].
- و یا مسخره کردن با حرکات: ﴿وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ﴾[۱۲]
- و یا تبسّم حضرت سلیمان(ع): ﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِنْ قَوْلِهَا﴾[۱۳].
- از این رو میتوان گفت که بخش محدودی از مطالب و مراودات، از طریق محتوای کلام است. به همین جهت، در دیدگاه تشیّع، در کنار قرآن، قول و فعل و تقریر پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نیز دارای حجیّت میباشد. حضور پیامبر(ص) در میان مردم، مراوده با آنان و اجرای دستورهای دین درامور مختلف، اعمّ از عبادات، معاملات، سیاست، امور نظامی و غیره، همگی تعلیم عملی چگونگی دینداری و اجرای احکام الهی و تفسیر روشن آیات قرآن در همه زمینهها در جامعه بوده است[۱۴].
گفتار اوّل: عدم کفایت کتاب الهی برای هدایت
- هرچند که حضرت خاتم الانبیاء(ص) کاملترین شریعت را برای انسانها آورده است و این شریعت الهی در قرآن متجلّی است، ولی مسلماً صِرف بیان شریعت و تبیین متشابهات قرآن، برای هدایت کافی نیست. اساساً تجربه امّتهای گذشته نیز به خوبی نشان میدهد که طبیعت انسان، با وجود انبوه تمایلات نفسانی و مادی، توجیهگر عرصه معنویّات است و در این میدان، بیان قانون و هشدار به وعده و وعیدهای اخروی، به تنهایی کارساز نیست. لذا چنانچه قرآن، به عنوان متن قانون الهی، به دست انسانهای عادّی سپرده شود، عملاً آن را چنان تفسیر و اجراء مینمایند که تمایلاتشان اقتضاء کند. تفسیر آیات قرآن توسّط عمّال اموی و مروانی و بنیالعباس در تاریخ اسلام، گویای این حقیقت است که قرآن بدون وجود مفسّر و مجری معصوم، نمیتواند موجب هدایت انسان گردد[۱۵].
گفتار دوم: ضرورت ارسال توأمان رسول و شریعت
- با قاعده لطف، ابتدا ضرورت وجود پیامبر اکرم(ص)، و کتاب الهی ثابت میشود و به دنبال آن، ضرورت تعلیم کتاب و سپس رفع ابهام از متشابهات آن توسّط رسول خدا(ص) اثبات میگردد. اما مشکل دیگری که ممکن است بعد از نبی مکرّم اسلام(ص) در هدایت امّت پدید آید، چالش تطبیق اوامر الهی با فرمان پروردگار در مرحله اجرا است؛ زیرا مثلاً فرمان خداوند به نماز امر ثابتی است، ولی شرایط اجرای فرمان یکسان نیست.احکام نماز، در حالت عادّی و حضر، با احکام آن در شرائط سفر، خوف و جنگ متفاوت است. همچنین احکام نماز در حالت صحّت و بیماری تفاوت دارد. بنابراین، شرایط مختلف و ابهامات ناشی از آن، بر شیوه امتثال امر تأثیر میگذارد.
- بر این اساس است که انبیاء الهی(ع) در همه اعصار، خود اوّلین عاملان به شریعتهای خود بودهاند و اگر شریعت الهی از طرفی دیگر و به دست انبیائی غیر از جنس بشر به دست انسانها میرسید، مردمان از آن تبعیّت نمیکردند. مثلاً اگر شریعت الهی توسّط فرشتگان بر انسانها نازل شده بود، قابل اجرا نبود؛ زیرا آنان نمیتوانستند الگوی عملی مناسبی در تبیین دین برای مردم باشند[۱۶].
- این نکته مهم، در آیات مختلف قرآن، با تعابیر گوناگون مطرح شده است. مثلاً جبرائیل، از عالم ملکوت فرامین الهی را به عالم مُلک نازل کرد؛ ولی این فرامین از طریق پیامبر(ص)، به عنوان یک انسان، به گوش مردم رسید؛ چنانکه خداوند درباره رسول اکرم(ص) میفرماید: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى﴾[۱۷].
- همچنین خداوند درباره سایر انبیاء الهی(ع) نیز بر این نکته تأکید مینماید که آنان انسانهایی مثل مردم عادّی بودند که در کوچه و بازار رفت و آمد داشتند و کار میکردند و زندگی خود را به طور متعارف اداره مینمودند: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ﴾[۱۸][۱۹].
ضرورت تعیین اسوه در بین مردم و آثار آن
- خداوند رسولان خود را در ابلاغ شریعت، در مراحل مختلف تضمین نموده است؛ مرحله اوّل، مقام تلقّی وحی﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا﴾[۲۰]، دوم حفظ آن﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى﴾[۲۱] و سوم مرحله تبیین نظری﴿لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ﴾[۲۲] وحی است.
- مرحله مهمّ دیگر، مرحله تبیین عملی دین است که آن نیز مورد ضمانت الهی است؛ زیرا اگر قول پیامبران(ع) برای مردم حجّت است و مبیّن دین میباشد، منش زندگی ایشان نیز بر همین منوال بوده است؛ سیره انبیاء(ع) در امور خانوادگی و اجتماعی، در قالبهای داخلی و خارجی و رابطه با همسر و فرزندان و یا گروههای مختلف مردم، اعمّ از عامی و عالم و فقیر و متموّل، همگی سیره عملی اولیاء الهی(ع) محسوب میگردد و پرده از احکام دین برمیدارد. در این بخش، ضرورت تعیین اسوه برای مردم و ضمانت الهی او برای تبیین عملی دین بررسی میشود[۲۳].
گفتار اوّل: ضرورت وجود اسوه معصوم در میان مردم
- بنا بر نتایجی که از برهان لطف به دست آمد، انبیاء الهی و اوصیای آنها(ع) باید در همه جهاتی که به هدایت عمومی مردم باز میگردد، معصوم باشند. چنانکه اشاره شد، چون قول آنها در تعلیم و یا تبیین برای دیگران حجّت است، پس در تلقّی و حفظ و بازگو کردن کلام وحی نیز باید معصوم باشند. از سوی دیگر، چون خداوند امر به اقتدا به آنها نموده، بنابراین ایشان در مقام عمل نیز معصوم بوده و فعل آنها مبیّن دستورات دینی است.
- حکمت دقیقی که در این قاعده وجود دارد، برخواسته از فلسفه نبوّت است؛ که باید احکام الهی را بشری مثل سایر انسانها ابلاغ نماید و او خود پیش از دیگران عامل به آنها باشد؛ تا از یک سو اسوه دیگران در عمل به شریعت الهی باشد و از سوی دیگر، سؤالات و موانعی را که امّت در هنگام عمل به احکام مبتلا میشوند، به صورت عملی و نظری پاسخ دهد. مثلاً پیامبر اکرم(ص) میتوانست در هنگام سفر، به اذن الهی به شکلی خارقالعاده طیّ طریق کند و راه طولانی را در چشم به هم زدنی طی نماید، ولی ایشان مثل مردم عادّی حرکت مینمود تا احکام سفر، از نماز قصر گرفته تا محدوده افطار روزه و سایر امور را بیان نماید[۲۴].
- همچنین ایشان میتوانست در هنگام جنگ، با ولایتی که بر ملک و ملکوت دارد، از نیروهای غیبی استمداد جوید و دشمنان خدا را بدون کمترین زحمتی نابود سازد؛ ولی در این صورت هرگز احکام نماز خوف و یا احکام جهاد و شهادت و چگونگی دفن و تجهیز شهدا و مسائل فراوان دیگر، در عمل برای مردم تبین نمیشد. بنابراین، سنّت الهی بر آن است که همیشه حجّتی الهی در میان مردم باشد و مانند مردم زندگی کند و به صورت عملی و نظری، احکام دین را به امّت آموزش دهد[۲۵].
گفتار دوم: تطابق رسول با قوم خود در سلوک زندگی
- رسولان الهی(ع)، علاوه بر آنکه زندگی عادّی با مردم داشتند، در شیوه زندگی نیز از روشهای غیرمتعارف و بهرهگیری از ولایت خود اجتناب میورزیدند. خداوند درباره رسول خود(ص) میفرماید: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾[۲۶].
- این در حالی است که از جمله اعتراضاتی که امّتهای قبل نسبت به انبیاء خود مطرح مینمودند، آن بود که اگر شما با عوالم غیب ارتباط دارید، پس چرا از جنس بشر هستید و یا چرا ما ملاکی را که بر شما فرود میآیند نمیبینیم: ﴿وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا﴾[۲۷]
- ایشان با انکار و تعجّب میگفتند که ما هرگز بشری مثل خود را که تفاوتی در زندگی با ما ندارد اطاعت نمیکنیم: ﴿فَقَالُوا أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا فَكَفَرُوا وَتَوَلَّوْا﴾[۲۸].
- خداوند چنین پاسخ میدهد که:
- اگر بنا بود که ملکی بر شما فرود آید و دعوت ما را ابلاغ نماید، او برای شما قابل رؤیت نبود و لازم میآمد که به صورت بشری و جسمانی در میان شما ظاهر شود: ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ﴾[۲۹].
- هدف از بعثت انبیاء(ع)، ارائه عملی و نظری هدایت به شما است و گرچه مَلَک ممکن است بتواند آموزشی نظری به شما ارائه کند، ولی هرگز قادر نیست آداب بندگی را در عمل به شما ارائه دهد؛ زیرا ذاتاً همجنس شما نیست؛ لذا این نعمتی است که معلّم و مبیّن شریعت و قرآن، از جنس شما است؛ تا وضعیّت شما را به خوبی درک کند و مشکلات و موانع سیر معنویتان را عملاً در کنار شما لمس نماید و آنگاه در عمل و نظر، هادی شما به سوی توحید باشد: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۳۰].
- نتیجه آنکه، سنّت الهی هنگام ارائه شریعت در هر عصری آن است که پیامبری از جنس مردم، ابلاغ پیام الهی را بر عهده گیرد و خود نیز اوّلین الگو و اسوه در اجرای عملی شریعت در میان مردم باشد؛ تا بهانه آنان مبنی بر غیر عملی بودن و یا غیر قابل اجرا بودن آیین الهی مسدود و مرتفع گردد. پیامبران و اولیاء بودن الهی(ع)، تجسّم اجراء آیین فردی و جمعی خداوند بودهاند[۳۱].
گفتار سوم: اجرای شریعت توسط رسول خدا(ص)
- اگر احکام نماز، روزه، جهاد و... برای انسان مقرّر گردیده، فرستاده پاک خداوند نیز در میان مردم، همان اعمال را به طور کامل اجرا و عمل نموده است؛ به همین دلیل است که سنّت پیامبر(ص) مشتمل بر قول و فعل و تقریر است و اینها همگی دارای حجیّت برای امّت میباشد و خداوند، همان طور که اطاعت از کلام الهی را واجب نموده، اطاعت از رسولش(ص) را نیز در همه این جهات سهگانه واجب ساخته است: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۳۲].
- هر آنچه رسول خدا(ص) میفرماید یا عمل میکند، و حتّی سکوت رضایتمندانه حضرتش نسبت به یک امر، به طور مطلق حجّت برای امّت محسوب میشود: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا... فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ... وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾[۳۳][۳۴].
ضرورت تعیین الگو پس از پیامبر(ص) و انحصار آن در امام معصوم
- شریعت اسلام، دین خاتم است و پس از آن، شریعت جدیدی از سوی خداوند نازل نمیگردد. از سوی دیگر، نیازهای بشر به دین در امور فردی و اجتماعی در هر زمان، در صورتهای مختلف ظاهر میشود. چنانکه اشاره شد، هر چند در قرآن همه احکام الهی وجود دارد، ولی تبیین آن به تناسب نیازهای هر روز بشر، محتاج وجود فردی است که علاوه بر بیان زبانی، اسوه عملی مردم در تبیین احکام الهی باشد. *اگر قاعده لطف وجود رسول خدا(ص) را در هدایت خلق و رفع تحیّر و برداشتن اضطراب در امتثال صحیح تکلیف ثابت میکند، عیناً بنا بر همین قاعده لازم است الگوی عملی و حجّت خدا بعد از پیامبر(ص) در میان مردم وجود داشته باشد تا حجّت عملی برای مردم در راه هدایت و امتثال أوامر الهی باشد؛ زیرا نیاز امّت به الگوی عملی شریعت، منحصر به زمان خاصّی نیست و دین خاتم متعلّق به همه مردمان تا قیام قیامت است و مردم همیشه محتاج کسی هستند که احکام الهی را در عرصه عمل از قرآن برای آنان بازگوید و مجهولات و موانعی را که در عمل به احکام الهی پیش میآید، برای امّت بیان نماید؛ و همانطورکه سیره نبوی در قول و فعل و یا تقریر برای دیگران حجّت است، سیره و عمل او نیز باید در هر سه جهت برای امّت حجّت باشد. وانگهی، این ضرورت در زمان فقدان پیامبر(ص) دوچندان میگردد؛ زیرا:
- به اقتضاء افزایش علم و دانش بشر و ارتقاء بینش او، سؤالات و مسائل پیچیدهتری مطرح میگردد که در صورت عدم حضور حجّت خدا، عملاً بیپاسخ میماند؛
- تفاسیرها و تأویلات و برداشتهای متنوّع از کلام خداوند، پس از پیامبر(ص) و حجّت الهی لاینحل باقی میماند و دستیابی به تفسیر و تحلیلی متقن، برای مردم اعصار مختلف غیرممکن میشود. یکی از نتایج نامطلوب این تشتّت، بروز اختلاف در امّت است. طبعاً چنین فردی باید مثل پیامبر(ص) از سوی خداوند مؤیّد به علوم لدنّی و راسخ در دین و کتاب خدا و نیز معصوم به عصمت الهی از خطا باشد[۳۵].
- رفتارهای عملی و ارائه عملی الگویی الهی در هدایت خلق، به مراتب بیشتر از هدایت بیانی و تفاسیر قولی مؤثّر است؛ چنانکه در بیان الهی، یکی از بدترین صفات، توصیههایی است که آمران آن عامل به آن نباشند؛ مثلاً در سوره صف میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ﴾[۳۶].
- همچنین در نصوص روایی، توصیه فراوان به هدایت امّت با عمل و ارائه الگویی عملی به مردم شدهایم[۳۷]. همچنین روایاتی که در مذمّت علمای غیر عامل وارد شده، کم نیست.
- نتیجه آنکه، بنا بر برهان لطف، در همه دوران، بشریّت محتاج اسوههایی عملی در اجرای دین و الگوهایی در ارائه حقیقت اسلام است؛ تا راه عملی در هدایت به توحید را به مردم آموزش دهند. چنین افرادی میباید مانند رسول خدا(ص) اوّلاً، خود معصوم به عصمت الهی باشند و ثانیاً، عالم به علوم لدنّی از سوی پروردگار باشند؛ تا بتوانند عملاً اسوه خلایق در سیر به سوی کمال انسانی قرار گیرند. بدیهی است که هدایت امّت، منحصراً از طریق چنین افراد ارجمندی انجامپذیر است[۳۸].
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد» سوره توبه، آیه ۳۳.
- ↑ ﴿كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴾؛ سوره شوری، آیه ۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 468.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 468.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 469.
- ↑ هدایت در قرآن، فرقانی/ ۳۲- ۲۸.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 469.
- ↑ ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس؛ سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ هدایت در قرآن، جوادی آملی/ ۳۲ و ۳۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 469.
- ↑ «و اگر میخواستیم آنان را به تو نشان میدادیم آنگاه آنان را به چهره میشناختی و آنان را با آهنگ گفتار میشناسی» سوره محمد، آیه ۳۰.
- ↑ «وای بر هر عیب جوی طعنه زن» سوره همزه، آیه ۱.
- ↑ «(سلیمان) از گفتار آن (مور) خندان لب گشود» سوره نمل، آیه ۱۹.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۳۷۹-۳۸۰.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۳۸۱.
- ↑ اینکه مردم نادان انتظار داشتند که انبیاء(ع) از جنس ملک باشند و از انسان بودن ایشان ایراد میگرفتند، بدین جهت بود که توجّه آنان صرفاً به جهت ملکوتی انبیاء(ع) بود؛ در حالی که خداوند درباره مقام نبوت، تأکید بر جهت بشری او، با حفظ مقام ولایت و امامت مینماید، تا بتواند الگویی برای مردم عادی باشد: ﴿وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكًا لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا يُنْظَرُونَ وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ﴾ «و گفتند: چرا بر او فرشتهای فرو فرستاده نشد؟ و اگر فرشتهای میفرستادیم کار تمام بود و دیگر مهلت نمییافتند و اگر او را فرشتهای میگرداندیم، او را (به گونه) مردی در میآوردیم و باز هم بر آنان همان اشتباهی را که میکردند پیش میآوردیم» سوره انعام، آیه ۸-۹.
- ↑ «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
- ↑ «و پیش از تو پیامبران را نفرستادیم مگر آنکه بیگمان آنان خوراک میخورند و در بازارها راه میرفتند» سوره فرقان، آیه ۲۰.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۳۸۱-۳۸۲.
- ↑ «جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا میگیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.
- ↑ «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمیبری» سوره اعلی، آیه ۶.
- ↑ «زبانت را به (خواندن) آن مگردان تا در (کار) آن شتاب کنی گردآوری و خواندن آن با ماست پس چون بخوانیمش، از خواندن آن پیروی کن سپس شرح آن (نیز) با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۶-۱۹.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۳۸۲-۳۸۳.
- ↑ رسول خدا(ص) بعد از انجام نماز با جزئیّات آن، فرمود: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي» (متشابه القرآن و مختلفه (ط. بیدار، ۱۳۶۹ ه.ق.)، ج۲، ص۱۷۰).
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۳۸۳-۳۸۴.
- ↑ «بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.
- ↑ «و گفتند: چگونه پیغمبری است این، که خوراک میخورد و در بازارها راه میرود؟! چرا به سوی او فرشتهای فرو نفرستادهاند تا بیمدهندهای همراه او باشد؟» سوره فرقان، آیه ۷.
- ↑ «ولی آنان گفتند: آیا بشری ما را راهنمایی کند؟ پس کفر ورزیدند و پشت کردند» سوره تغابن، آیه ۶.
- ↑ «و اگر او را فرشتهای میگرداندیم، او را (به گونه) مردی در میآوردیم و باز هم بر آنان همان اشتباهی را که میکردند پیش میآوردیم» سوره انعام، آیه ۹.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۳۸۴-۳۸۵.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ «بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم... پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخواندهای که به خداوند و قرآن او ایمان دارد ایمان بیاورید و از او پیروی کنید باشد که راهیاب گردید» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۳۸۵-۳۸۶.
- ↑ آیاتی که اشاره به تبعیّت از حجّت الهی بعد از رسول خدا(ص) دارد، شاهد قرآنی بر این مطلب است و در بخش ادلّه قرآنی به آنها پرداخته شده است؛ مانند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹؛ و یا ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رساندهاند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کردهاند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ «ای مؤمنان! چرا چیزی میگویید که (خود) انجام نمیدهید؟ نزد خداوند، بسیار ناپسند است که چیزی را بگویید که (خود) انجام نمیدهید» سوره صف، آیه ۲-۳.
- ↑ «عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَيْرَ فَإِنَّ ذَلِكَ دَاعِيَةٌ» (الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ج۲، ص۷۸.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۳۸۶-۳۸۸.