متن آیه: ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاء وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ[۱].

آیه حکمت
﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاء وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ
ترجمه آیه
به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند
مشخصات آیه
بخشی ازآیهٔ ۲۶۹ سورهٔ بقره از جزء ۳ قرآن کریم
محتوای آیه
مصادیق برای آیهامیرالمؤمنین (ع)
دلالت آیه

مقدمه

بدون شک سهم اسلام از تمام ادیان الهی در ترویج و تشویق مردم به علم و دانش بیشتر است؛ بدین جهت، اگر اسلام را دین «علم و دانش» بنامیم، سخن به گزاف نگفته‌ایم. آیه مورد بحث از جمله آیاتی است که از «حکمت و دانش» به «خیر کثیر» تعبیر می‌کند. این که چگونه این آیه شریفه مربوط به فضایل حضرت علی(ع) می‌باشد؟ در بحث‌های آینده روشن خواهد شد.

شرح و تفسیر

حکمت، خیری کثیر!

برای «حکمت» معانی زیادی، از قبیل: «معرفت و شناخت اسرار جهان هستی»؛ «آگاهی از حقایق قرآن»؛ «رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل» و بالاخره «معرفت و شناسایی خدا»[۲] ذکر شده است که همه آنها در یک معنی وسیع جمع است.

و از آنجا که در آیه قبل (آیه ۲۶۸ سوره بقره) سخن از این است که خداوند در برابر إنفاق وعده آمرزش و برکت می‌دهد و شیطان وسوسه ترس از فقر را در دل انسان به وجود می‌آورد، در این آیه اشاره به این حقیقت می‌شود که تنها «حکمت» است که می‌تواند بین این دو کشش «الهی» و «شیطانی» فرق بگذارد و از وسوسه‌های گمراه‌کننده نجات بخشد.

ضمناً منظور از جمله ﴿مَن يَشَاء این نیست که حکمت و دانش بدون جهت به این و آن داده می‌شود، بلکه مشیّت و اراده خدا همه جا آمیخته با حکمت است. یعنی آن را به هر کس شایسته ببیند می‌بخشد، و آن کس را که لیاقت داشته باشد از این سرچشمه زلال زندگی‌بخش، سیراب می‌کند.

﴿وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا: با اینکه بخشنده حکمت خداوند است، در عین حال در این جمله نامی از او به میان نیامده است، بلکه تنها می‌فرماید: «به هر کس حکمت داده شود، خیر فراوانی داده شده است». این تعبیر گویا اشاره به این است که دانش و حکمت ذاتاً خوب است؛ از هر جا و از هر ناحیه که باشد، تفاوتی در نیکی آن نیست. قابل توجّه این که در این جمله می‌فرماید: به هر کس دانش و حکمت داده شود «خیر و برکت فراوان» داده شده است، نه «خیر مطلق»؛ زیرا خیر و سعادت مطلق تنها در دانش نیست، بلکه دانش تنها یکی از عوامل مهمّ آن است.

﴿وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ: «تذکّر» به معنی «یادآوری» و «نگاهداری علوم و دانش‌ها» در درون روح است و «الباب» جمع «لُب» به معنی «مغز» است و از آنجا که مغز هر چیز بهترین و اساسی‌ترین قسمت آن است، به «عقل و خرد» «لب» گفته می‌شود. این جمله می‌گوید: تنها صاحبان عقل و خرد این حقایق را حفظ می‌کنند و به یاد می‌آورند و از آن بهره‌مند می‌شوند. اگر چه همه افراد (جز مجانین و دیوانگان) صاحب عقلند، امّا اولو الالباب به همه آنها گفته نمی‌شود، بلکه منظور کسانی هستند که عقل و خرد خود را به کار می‌گیرند و در پرتو این چراغ پرفروغ، راه زندگی را می‌یابند.

علی(ع) صاحب حکمت!

آیه حکمت دلالت می‌کند بر این که: «هر کسی که به او حکمت داده شده، خیر فراوانی نصیبش شده است» امّا در مورد این که به چه کسی حکمت داده شده؟ از آیه شریفه چیزی استفاده نمی‌شود. ولی روایات مختلفی از شیعه و اهل سنّت نقل شده که علیّ ابن أبی طالب(ع) را واجد چنان حکمتی معرّفی می‌کند. به برخی از روایات مذکور توجّه کنید:

  1. «حاکم حسکانی»، دانشمند معروف اهل سنّت، از «ربیع بن خیثم» نقل می‌کند که: نام علی(ع) را نزد من بردند، گفتم: «ندیدم کسی از مردم بتواند ایرادی بر حکم و داوری آن حضرت بگیرد (سپس به آیه حکمت استدلال می‌کند)»[۳].
  2. ابن عبّاس می‌گوید: پیامبر اکرم(ص) فرمود: «کسی که می‌خواهد به ابراهیم در حلمش، و به نوح در حکمتش و به یوسف در مردم‌داری‌اش بنگرد، به علیّ ابن أبی طالب نگاه کند»[۴]. همین روایت به شکل دیگری از «ابن الحمراء» نقل شده است، وی می‌گوید: ما نزد پیغمبر(ص) بودیم که علی(ع) به سوی ما آمد. رسول خدا(ص) فرمود: کسی که خوشنود می‌شود به آدم در علمش نگاه کند، و به نوح در فهمش و به ابراهیم در مقام خلیل‌اللّهی‌اش، پس به علیّ بن أبی طالب (که همه این صفات در او جمع است) نگاه کند[۵].
  3. در روایت دیگری از ابن عبّاس می‌خوانیم که می‌گوید: نزد رسول خدا(ص) بودم، درباره علی(ع) از او سؤال شد، فرمود: دانش و حکمت به ده قسمت تقسیم شده است، نُه قسم آن به علی داده شده و (تنها) یک قسم آن به همه مردم (یعنی علم و دانش علی نُه برابر دانش تمام جهانیان است!)[۶].

این تعبیرات به خوبی نشان می‌دهد که در امّت اسلامی بعد از پیامبر اکرم(ص) کسی در علم و دانش و حکمت، به پای علی(ع) نمی‌رسد و از آنجا که مهمترین رکن امامت، علم و حکمت است، لایق‌ترین فرد برای امامت و خلافت بعد از پیامبر گرامی اسلام(ص) او بوده است.

گستره علم و دانش حضرت علی(ع)

دامنه دانش و علوم حضرت علی(ع) آن قدر وسیع و شعاع نور علم آن حضرت آن قدر بلند و روشن است که حتّی مخالفانش آن را انکار نمی‌کنند. بلکه در عمل آن حضرت را به عنوان مرجع علمی پذیرفته‌اند و در طول خلافت خلفای سه‌گانه و دوران طولانی سکوت تلخ، در بن‌بست‌های علمی به آن حضرت مراجعه می‌کردند. سخن در این زمینه فراوان است؛ به ارائه چند نمونه قناعت می‌کنیم:

مرجعیّت علمی امام علی(ع)

انس بن مالک، خادم مخصوص پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کند که آن حضرت خطاب به حضرت علی(ع) فرمود: «تو بعد از من تبیین‌کننده و حل‌کننده اختلافات امّت من خواهی بود!»[۷].

یکی از وظایف مهمّ امامت و ولایت، پاسداری از قرآن و خزائن علوم پیامبر(ص) و انتقال صحیح آن به علماء و دانشمندان و تبیین اختلافاتی است که در میان امّت اسلامی پدید می‌آید. اهمّیّت این وظیفه آن‌گاه روشن می‌شود که بدانیم چه بسیار از کشورگشایانی که در میدان‌های جنگ بر کشورهای بزرگ پیروز شدند، امّا در برابر فرهنگ آنان شکست خوردند و ناچار خود به ترویج فرهنگ ملل مغلوب پرداختند! همان طور که مغول‌ها با این که بر مسلمانان غالب شدند، امّا در برابر قرآن و اسلام آنچنان مغلوب شدند که نه تنها خود مسلمان شدند، بلکه مروّج اسلام گشتند.

امام علی(ع) بعد از رحلت پیامبر عالی‌قدر اسلام(ص)، به این امر مهم (فرهنگ اسلام) پرداخت. آن حضرت ابتدا به جمع‌آوری قرآن پرداخت و سوگند خورد تا قرآن را ننویسد، رِدا بر دوش نیندازد و از خانه خارج نشود، مگر برای خواندن‌ نماز[۸]. سپس بر اساس آنچه را که از ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و ظاهر و باطن قرآن از پیامبر اکرم(ص) آموخته بود به تعلیم و تفسیر آن پرداخت و شاگردان بزرگی چون امام حسن و امام حسین(ع) و ابن عبّاس و ابن مسعود و مانند آنها تربیت کرد، تا پاسخگوی تهاجمات فرهنگی و اشکالات اعتقادی دانشمندان کشورهای فتح شده باشند، و نیازهای فقهی و حقوقی حقوقدانان را برآورند، و اصول اعتقادی و مسائل فقهی و دیگر مسائل فرهنگی اسلام را به بهترین وجه به ملل تازه مسلمان تعلیم دهند.

امام علی(ع) دروازه شهر علم پیامبر(ص)

در صحیح ترمذی‌ آمده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من خانه دانشم و علی در آن خانه است»[۹]. مسلّم است که هر کس بخواهد وارد خانه‌ای شود باید از در وارد گردد، همان‌گونه که قرآن مجید در آیه ۱۸۹ سوره بقره نیز دستور داده است: ﴿وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا[۱۰]. بنابراین، هر کس می‌خواهد به خزائن علم و دانش پیامبر اسلام(ص) راه یابد، باید از علی(ع) آغاز کند، و کلید این گنجینه را از او بطلبد.

امام علی(ع) و علم تفسیر

با مراجعه به تفاسیر، معلوم می‌شود امام علی(ع) پیشوای مفسّرین است، چنان که سیوطی می‌نویسد: «در میان خلفا از همه بیشتر از علیّ بن أبی طالب‌ روایت شده است»[۱۱] و ابن عبّاس که آن همه احادیث تفسیری دارد از شاگردان امام علی(ع) بوده است. هنگامی که به او گفته شد: علم تو نسبت به علم پسر عمویت، چه مقدار است؟ گفت: مانند نسبت قطره بارانی در برابر اقیانوس![۱۲]. شاگردان تفسیری امام علی(ع) هر کدام در مکّه و مدینه و کوفه صاحب مکتب تفسیری شدند.

امام علی(ع) واضع علم نحو

حضرت علی(ع) برای صیانت زبان قرآن از انحراف و اعوجاج، أبو الأسود دؤلی را مأمور ساخت تا زیر نظر آن حضرت علم نحو را وضع کند و بعدها أبو الأسود با استفاده از همین علم نحو، قرآن را اعراب‌گذاری کرد[۱۳].

امام علی(ع) و علم کلام‌

ابن أبی الحدید در مقدّمه‌ شرح نهج البلاغه‌ می‌نویسد: «علم کلام و اعتقادات، که اشرف علوم است، از کلام امام علی(ع) اقتباس شده است»[۱۴].

اربلی در کشف الغمّه‌ می‌نویسد: «پیشوایان مکتب‌های کلامی؛ یعنی اشاعره، معتزله، شیعه و خوارج، همه خود را منسوب به آن حضرت می‌دانند»[۱۵].

امام علی(ع) و علم فقه‌

گذشته از فقهای امامیّه که فقه خود را از امام علی(ع) دارند، احمد حنبل فقه را از شافعی، و شافعی از محمّد بن حسن و مالک آموخت. و محمّد بن حسن فقه را از ابو حنیفه، و مالک و ابو حنیفه فقه را از امام صادق(ع) آموخته‌اند و فقه امام صادق(ع) به جدّش علیّ بن أبی طالب(ع) منتهی می‌شود[۱۶].

امام علی(ع) و علم حقیقت (علم باطن)

دکتر أبو الوفاء غنیمی تفتازانی، استاد دانشگاه قاهره و شیخ طریقت، در مقدّمه خود بر کتاب‌ «وسائل الشّیعه» می‌نویسد: «مشایخ و اصحاب طریقت؛ مانند رفاعی، بدوی، دسوقی و گیلانی از اجلّه علمای اهل سنّت، در اسناد طریقت خود به ائمّه اهل بیت(ع) و از طریق آنها به امام علی(ع) و از او به پیامبر(ص) استناد می‌کنند؛ زیرا پیامبر(ص) فرمودند: «انا مدینة العلم و علیّ بابها» و این نزد عرفا خصوصیّتی در علم حقیقت، علم مکاشفه و علم باطن است که بجز امام علی(ع) کسی واجد این خصوصیّت نیست[۱۷]. در اکثر کتب اهل سنّت، شواهد فراوانی برای خصوصیّت امام علی(ع) در این علم وجود دارد؛ به عنوان نمونه، عُمَر به هنگام استلام حجر اظهار داشت: «می‌دانم تو سنگی و سود و زیانی نداری، اگر ندیده بودم که پیغمبر(ص) تو را می‌بوسید، نمی‌بوسیدمت!» علی(ع) خطاب به عمر فرمود: «او هم سود می‌رساند و هم زیان، خداوند پیمان «عالم ذر» را در این سنگ به ودیعت نهاد و این سنگ در قیامت به سود کسانی که وفای به عهد کردند گواهی می‌دهد!» عمر چون این بشنید گفت: «خدا مرا در سرزمینی که تو آنجا نباشی زنده نگذارد، ای أبا الحسن[۱۸].

امام علی(ع) و جانشینی پیامبر(ص)

بحث‌های گذشته خود به خود خوانندگان گرامی را به این نتیجه‌گیری سوق‌ می‌دهد که: «شخصیّتی که به اعتراف همگان (موافقان و مخالفانش، دوستان و دشمنانش) عالم‌ترین، آگاه‌ترین و فاضل‌ترین شخص بعد از پیامبر خدا(ص) است، وی شایستگی خلافت و جانشینی پیامبر اسلام را دارد؛ نه غیر او» بدین جهت پیامبر گرامی اسلام این دو مطلب (مرجعیّت علمی و خلافت) را در قسمتی از خطبه غرّاء و پرمحتوای غدیر کنار هم نهاده و فرموده است: «ای توده‌های مردم! این (علی بن أبی طالب) برادر، وصی، نگهدارنده تمام علوم من و جانشین من است!»[۱۹].

تأمّل و تفکّر در ویژگی‌های فوق حقایق فراوانی را برای طالبان حقیقت روشن می‌کند:

  1. «أخی»: اگر شخصی نسبت به بزرگتر از خویش قصد ابراز احترام داشته باشد از او تعبیر به «پدر» می‌کند و هرگاه قصد ابراز عاطفه نسبت به کوچکتر از خویش کند از تعبیر «فرزندم» استفاده می‌کند، و نسبت به شخصی که او را همطراز خویش می‌داند جمله «برادرم» را به کار می‌برد؛ زیرا اخوّت و برادری معنوی به معنی نزدیکترین ارتباط میان دو شخص بر اساس مساوات است؛ بنابراین، تعبیر به «برادرم» حاوی حقیقت بزرگی است و آن این که علی(ع) همطراز پیامبر(ص)، یا شخصیّت او نزدیک به شخصیّت رسول اکرم(ص) است؛ و به تعبیر دیگر، جمله «أخی» بیانگر همان چیزی است که در آیه مباهله ﴿أَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ آمده است.
  2. «وصیّی»: طبق عقیده اهل سنّت پیامبران چیزی از خویش به ارث نمی‌گذاشتند؛ بنابراین، حضرت علی(ع) وصیّ پیامبر(ص) در مورد اموال آن حضرت نبود، و می‌دانیم که پیامبر اسلام به هنگام وفات فرزندی غیر از بانوی بزرگ اسلام، حضرت فاطمه زهراء(س)، نداشت تا علی(ع) وصیّ فرزندان پیامبر باشد؛ بنابراین، علی(ع) وصیّ پیامبر در مورد مسائل مربوط به دین بود. آری، پیامبر(ص) برای تکمیل کارهای نبوّت و ادامه راهش، حضرت علی(ع) را وصیّ خود قرار داد.
  3. «واعی علمی»: «وعی» بر وزن «سعی»، آن‌گونه که اهل لغت گفته‌اند، به معنی نگهداری چیزی در قلب است. یعنی بر روی چیزی اندیشه کند و در دل جای دهد و آن را چراغ راه زندگی خویش قرار دهد. بنابراین، علی(ع) تمام علوم پیامبر را با تمام وجود و دقّت فراگرفته و آن را در اختیار داشته و چراغ راه زندگی تمام مسلمانان قرار داده است. آیا با وجود چنین شخصیّت ممتازی، دیگران صلاحیّت خلافت را خواهند داشت؟!
  4. «و خلیفتی علیّ من آمن بی»: پیامبر اسلام(ص) با این جمله، که در حقیقت نتیجه منطقی جملات سه‌گانه پیشین است، بهانه را از همه بهانه‌جویان سلب می‌کند و با صریح‌ترین عبارات، خلافت و جانشینی حضرت علی(ع) را به تمام جهانیان اعلام می‌دارد. حضرت به جمله‌ «خلیفتی» اکتفا نمی‌کند، تا انسان‌های اسیر هوی و هوس نگویند: «منظور پیامبر سرپرستی خانواده و همسرانش بوده، نه خلافت بر تمام مسلمانان» بلکه با بهترین و روشن‌ترین عبارت‌ها، امامت و خلافت علی و فرزندانش را بر تمام مسلمانان تا دامنه قیامت اعلان می‌کند.

نتیجه اینکه، هر چند تأکید بر مرجعیّت علمی اهل البیت(ع) و در رأس آنها امام علی(ع) لازم و ضروری است، ولی جدا کردن آن از مسأله امامت و خلافت، اشتباه بزرگ و خطرناکی است و توابع بسیار بدی دارد، که هیچ کسی به آن ملتزم نمی‌شود[۲۰].

منابع

پانویس

  1. به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند؛ سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  2. احتمالات چهارگانه فوق، به ضمیمه شش احتمال دیگر، در مجمع البیان، ج ۲، ص۳۸۲، آمده است.
  3. "لَمْ ارَهُمْ یَجِدُونَ عَلَیْهِ فی حُکْمِهِ وَ اللَّهُ تَعالی‌ یَقُولُ «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً"؛ شواهد التّنزیل، ج ۱، ص۱۰۷، ح ۱۵۰.
  4. «مَنْ ارادَ انْ یَنْظُرَ الی‌ ابْراهیمَ فی حِلْمِه‌ وَ الَی‌ نُوحٍ فِی حِکْمَتِهِ وَ الی‌ یُوسُفَ فی اجْتماعِه‌ فَلْیَنْظُرْ الی‌ عَلِیِّ بْنِ ابی طالِبٍ‌»؛ شواهد التّنزیل، ج ۱، ص۱۰۷، ح ۱۴۷.
  5. «مَنْ سَرَّهُ انْ یَنْظُرَ الی‌ آدَمَ فی عِلْمِه‌ وَ نُوحٍ فی فَهْمِه‌ وَ ابْراهیمَ فی خُلَّتِه‌ فَلْیَنْظُرْ الی‌ عَلِیِّ بْنِ أَبی‌ طالِبٍ‌»؛ شواهد التّنزیل، ج ۱، ص۷۹، ح ۱۱۶.
  6. «قُسِّمَتِ الْحِکْمَةُ عَشْرَةَ اجْزاءَ، فَاعْطِیَ عَلیٌّ تِسْعَةَ اجْزاءَ وَ اعْطِیَ النَّاسُ جُزْءاً واحِداً»؛ شواهد التّنزیل، ج ۱، ص۱۰۵، ح ۱۴۶.
  7. «انْتَ تَبینُ لِأُمَّتی ما اخْتَلَفُوا فیهِ بَعْدی‌»؛ مستدرک الصّحیحین، ج ۳، ص۱۲۲ و کنز العمّال، ج ۶، ص۱۵۶. مرحوم تستری در احقاق الحق، ج ۶، ص۵۲ و ۵۳ علاوه بر دو منبع فوق، از چهار کتاب دیگر اهل تسنّن نیز روایت مذکور را نقل کرده است.
  8. الاستیعاب، ص۱۱۰۹ و احتجاج طبرسی، ص۲۳۹.
  9. «انَا دارُ الْحِکْمَةِ وَ عَلِیٌّ بابُها»؛ صحیح ترمذی، ج ۵، ص۶۳۷ (به نقل از پیام قرآن، ج ۹، ص۲۷۲). روایاتی که به این مضمون ولی با الفاظ دیگر است، فراوان می‌باشد؛ ولی چون روایت مذکور مشتمل بر کلمه حکمت بود بخصوص در اینجا ذکر شد. مثلًا روایت معروف «أنا مدینة العلم و علیّ بابها» به طور گسترده در روایات ما منعکس شده، و تنها در جلد چهلم بحار الأنوار، دوازده بار ذکر شده است!
  10. «... و به خانه‌ها از در درآیید» سوره بقره، آیه ۱۸۹.
  11. اتقان، نوع ۸۰، طبقات المفسّرین.
  12. شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، ج ۱، ص۱۸ و ۱۹.
  13. طبقات النّحویین، ج ۷، ص۱۴.
  14. شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، جلد ۱، ص۱۷.
  15. کشف الغمّه، ج۱، ص۲۱.
  16. شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، ج ۱۱، ص۱۸.
  17. کیهان فرهنگی، شماره ۱۸۴، ص۱۶.
  18. الجامع الاصول لاحادیث الرّسول، ج ۲، ص۱۴۹.
  19. «مَعاشِرَ النَّاسِ! هذا اخی وَ وَصِیِّی وَ واعی عِلْمی وَ خَلیفَتی‌»؛ الغدیر، ج ۳، ص۱۱۷.
  20. مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، ص۴۵۵ ـ ۴۶۴.