علم امام علی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از دانش علی)

مقدمه

امیرالمؤمنین (ع) از علم جامع و کامل به معارف و احکام الهی برخوردار بود. این مطلبی است که در احادیث بی‌شماری که از طریق شیعه و اهل سنت روایت شده به دست می‌آید، و از فضایل بی‌بدیل او در میان عموم صحابه پیامبر به شمار می‌رود.

ابن‌عباس که از نظر جایگاه علمی به “حبر امت” لقب یافته درباره نسبت علم خود به علم امیرالمؤمنین (ع) گفته است: “علم من و علم اصحاب پیامبر نسبت به علم علی مانند یک قطعه نسبت به دریا است”[۱]. همو گفته است: “از شش جزء علم، پنج جزء به علی اختصاص دارد و دیگران از یک جزء بهره دارند و علی (ع) در جزء ششم با ما شریک و از ما داناتر است”[۲].

ابن‌مسعود گفته است: “حکمت ده جزء دارد، نه جزء به علی (ع) اعطا شده و یک جزء به دیگران و علی در جزء دهم عالم‌ترین آنان است”[۳]. آری، امیر المؤمنین (ع) وارث علم پیامبر (ص) بود، چنان که در روایات متعدد بیان شده است، و ایشان به این مقام افتخار می‌کرد: «وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَخُوهُ وَ وَلِيُّهُ وَ ابْنُ عَمِّهِ وَ وَارِثُهُ وَ مَنْ أَحَقُّ بِهِ مِنِّي»[۴]؛ به خدا سوگند! من برادر پیامبر، دوست، پسر عمو و وارث علم اویم پس چه کسی از من نسبت به پیامبر سزاوارتر است”.

محمد بن طلحه شافعی پس از نقل دو حدیث نبوی: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا» و «أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»، گفته است: “نقش دروازه شهر و در خانه، این است که آنچه را داخل شهر و خانه است از خطر دزد و مانند آن حفظ می‌کند. بنابراین، معنای این دو حدیث آن است که با وجود علی (ع)، علم و حکمتی که پیامبر اکرم (ص) برای بشر آورده است، حفظ شده است”. محققان تصریح کرده‌اند که همه رشته‌های علمی در دنیای اسلام به امیرالمؤمنین (ع) منتهی می‌شود. محمد بن طلحه شافعی[۵]، ابن ابی‌الحدید معتزلی[۶]، فخرالدین رازی[۷]، و سید بن طاووس[۸] این مطلب را شرح داده‌اند.

چگونه می‌توان علم امیرالمؤمنین (ع) را با علم افرادی چون ابوبکر مقایسه کرد که از فهم مفاهیم اولیه قرآن کریم ناتوان بودند، چنان که وقتی از وی از معنای “أب” در آیه وَفَاكِهَةً وَأَبًّا[۹] پرسیدند، گفت آن را نمی‌دانم[۱۰]. عمر بن‌خطاب نیز معنای آن را نمی‌دانست[۱۱]. هنگامی که از ابوبکر از معنای “کلاله”[۱۲] پرسیدند گفت: “من در کلاله رأیی اظهار کرده‌ام، اگر درست است از خداست، و اگر خطا باشد از من و از شیطان است. کلاله غیر از پدر و فرزند است و پس از آنکه عمر به خلافت رسید، همین سؤال را از او کردند، گفت: من از خدا حیا می‌کنم که سخن ابوبکر را رد کنم”[۱۳].

جده‌ای از ابوبکر درباره سهم ارث خود پرسید. ابوبکر پاسخ داد: “در کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) چیزی در این باره نیافته‌ام؛ باید بپرسم”. مغیره بن شعبه و محمد بن سلمه به او گفتند: “پیامبر (ص) به او یک ششم عطا کرده است”[۱۴].. وی در بسیاری از احکام دچار اضطراب می‌شد و حکم آن را از دیگران می‌پرسید[۱۵]. قضاوت‌های نادرست عمر بن‌خطاب نیز مشهور است، چنان که دستور داد تا زن باردار زناکاری را سنگسار کنند. امیرالمؤمنین (ع) وی را بر خطایش آگاه ساخت، و فرمود: “تو بر حمل او حقی نداری”. همچنین دستور اجرای حد زنا را درباره زنی دیوانه که زنا کرده بود صادر کرد. امیرالمؤمنین (ع) وی را بر خطایش آگاه ساخت و فرمود: “قلم تکلیف از مجنون برداشته شده است”.

همچنین آمده است روزی خلیفه دوم، بالای منبر گفت: “هر کس مهریه سنگین قرار دهد، آن را از بیت‌المال قرار خواهم داد”. زنی به او گفت: “این دستور، مخالف حکم خداوند است که فرموده است: وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا[۱۶][۱۷]. یعنی “اگر مهریه زنان را به اندازه قنطار (مال فراوان) قرار دادید به آنان بدهید”. عمر گفت: “همه از عمر داناترند، حتی زنان پرده‌نشین”[۱۸]. تغییر رأی عمر در احکام شرعی تا حدی بود که گفته شده است: درباره حکم ارث جدّ حدود نود یا صد رأی صادر کرده است[۱۹]. نارسایی‌ها و خطاهای عمر در احکام دینی بیش از آن است که در اینجا بیان شود[۲۰].

از مطالب یاد شده روشن شد که کسی جز امیرالمؤمنین (ع) شایسته جانشینی بلافصل پیامبر اکرم (ص) نبود، اما متأسفانه این حق رعایت نشد و کسانی که شایسته امامت و خلافت نبودند، زمام این امر خطیر را در دست گرفتند و امت اسلامی را از بهره‌گیری کامل از رهبری پیامبرگونه امیرالمؤمنین (ع) محروم ساختند. امیرالمؤمنین (ع) از این تصمیم‌گیری ناروا به تلخی یاد کرده و گفته است: “فرزند ابوقحافه، پیراهن خلافت را بر تن کرد و او می‌دانست که جایگاه من در امامت و خلافت مانند جایگاه محور در سنگ آسیاب است، که سنگ آسیاب بدون آن نمی‌چرخد، و می‌دانست که من چونان قله‌ای هستم که چشمه‌های معرفت و حکمت، سیل‌آسا از آن سرازیر می‌شود، و بلندای علم و فضل من چنان است که پرنده تیز پرواز را به آن راهی نیست”[۲۱].

آن‌گاه که در شورای شش نفره می‌خواستند با عثمان به عنوان خلیفه پیامبر و پیشوای مسلمانان بیعت کنند، فرمود: “شما می‌دانید که من از دیگران به این مقام سزاوارترم و به خدا خدا سوگند تا وقتی تسلیم بودن من به نفع مسلمانان باشد و جز بر من ستم نشود، تسلیم خواهم بود”[۲۲].

در پایان یادآور می‌شویم برهان “علم” یا “اعلمیت” بر امامت امیرالمؤمنین (ع) در آثار کلامی عالمان شیعه به اختصار آمده است، و آنچه اینجا بیان شد، تقریر و تبیین روشن و جامع آن بود. شیخ الطائفه در تقریر این استدلال گفته است: “پیش از این اثبات کردیم که امام باید به همه احکام شریعت، علم کامل داشته باشد و به اجماع، ثابت شده است که ابوبکر و عباس [که امامت بلافصل آنان مورد ادعای جمعی از مسلمانان است] واجد این صفت نبودند، بلکه بسیاری از علوم دینی را نداشتند، امامت آن دو باطل است. بنابراین، امامت امیرالمؤمنین (ع) ثابت است، زیرا مسلمانان به امامت بلافصل کسی غیر از این سه نفر اعتقاد ندارند”[۲۳].[۲۴]

علم امام علی(ع) در گفتار خود

امیر مؤمنان(ع) در مواردی، از علم ویژه خویش خبر داده و بر این مطلب تأکید ورزیده است که او بر اسرار آیات قرآن و ابواب آسمان‌ها آگاه و علوم بسیاری در سینه آن بزرگوار انباشته است و همه این دانش‌ها را از نبی مکرم(ص) و از طریق ویژه‌ای که بر ما مخفی می‌باشد، دریافته است. او هماره در پی آن بود که حاملانی را برای بر انتقال این علوم بیابد و هرگاه کسی را می‌یافت که گنجایش انتقال چنین علومی را داشت، به فراخور استعدادش، بخشی از آن را به او می‌آموخت. روایاتی که از آن امام اندیشه و عمل در این باب آمده، بسیار است که در ذیل به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  1. «پیش از آنکه مرا از دست دهید، هر سؤالی که دارید، از من بپرسید. سوگند به کسی که جانم در دست اوست، از حال تا قیامت، چیزی از من درباره آن گروه که صدش را هدایت می‌کند و صد نفر را گمراه، نمی‌پرسید، مگر اینکه به شما خبر می‌دهم از فراخواننده و جلودار و داننده آن گروه و از جای فرود آمدن و بارانداز آنان و از هر یک از آنها که کشته می‌شود یا می‌میرد»[۲۵].
  2. «از من بپرسید، پیش از آنکه مرا نیابید».
  3. ای مردم! علوم و معارف اسلامی را از من بپرسید، پیش از اینکه مرا نیابید، که من به راه‌های آسمان، داناترم از راه‌های زمین»[۲۶].

دلیل این مطلب که امام(ع) این جمله را در موارد متعدد فرموده، این است که پرسش‌هایی که هنگام ایراد این سخن از آن حضرت شده، گوناگون بوده و پرسش کنندگان نیز افراد مختلف بوده‌اند؛ مثلاً در نقلی سؤال کننده[۲۷]، اشعث بن قیس و سؤال او درباره جزیه مجوسان بوده است و در نقل دیگر[۲۸]، پرسش کننده، صعصعة بن صوحان و پرسش او درباره دجال بوده است و در روایت دیگر[۲۹]، سائل، سعد بن وقاص بوده است که از تعداد چیزهای دیگر از آن حضرت سؤال کرده است[۳۰].

توصیف علم امام در بیان ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید می‌گوید: «درباره بزرگ‌مردی که هر فضیلتی به او باز می‌گردد و هر فرقه‌ای به او پایان می‌پذیرد و هر طایفه‌ای او را به سوی خود می‌کشد، چه بگویم؟ وی سالار و سرچشمه فضایل و یگانه مرد پیشتاز آن عرصه، و خاستگاه فضیلت‌هاست. هرکس پس از او در هر فضیلتی درخشیده، پرتوی از علی برگرفته است و از او پیروی کرده و در راه وی گام نهاده است.

ارزشمندترین علوم، علم الهی است که این شرف و عظمت از گفتار علی برگرفته شده و از او منقول است و راه‌هایش همه از او سرچشمه یافته و به وی پایان پذیرفته است. علی (ع) اصل و اساس علم فقه است و هر فقیهی در اسلام ریزه‌خوار خوان علم و دانش علی و بهره‌مند از فقه اوست. علم تفسیر قرآن هرچه هست از علی گرفته شده و فرع وجود آن حضرت است، علم طریقت و حقیقت و احوال تصوّف از دیگر علومی است که ارباب این فنّ در همه سرزمین‌های اسلامی سررشته خود را به علی می‌رسانند و پایگاهشان اوست و بر همگان روشن است که علی (ع) ایجادگر علم نحو و مبانی عربی و بیانگر اصول و قواعد آن به ابو الأسود دوئلی بوده است»

ابن ابی الحدید می‌افزاید: «در باب فصاحت، علی (ع) امام و پیشوای‌ فصیحان و سرور همه بلیغان است و درباره سخنان او گفته‌اند: (فروتر از سخن خالق و فراتر از سخن آفریدگان است) مردم، آیین سخنوری و نگارش را از او فراگرفته و آموخته‌اند، به خدا سوگند! هیچ‌کس جز او آداب فصاحت را برای قریش سنّت قرار نداد، کتابی که اکنون بر آن شرح می‌نگاریم، بهترین دلیل بر این است که هیچ کس توان برابری در فصاحت و همسانی در بلاغت علی را ندارد.

علی (ع) در زهد و بی‌رغبتی به این جهان، سرور همه پارسایان و نمودار همه ابدال و برجستگان است، همه، ره به سوی او دارند و در پیشگاهش زانوی ادب به زمین می‌زنند، وی هرگز از خوراکی سیر نخورد و خوراک و لباسش از همه مردم خشن‌تر بود.

علی (ع) در عبادت، عابدترین مردم بود و بیش از همه نماز می‌گزارد و روزه می‌گرفت. مردم نماز گزاردن و خواندن نافله و ادعیه و اذکار و اوراد را از او آموخته‌اند. چه گمان می‌بری در مورد مردی که آن‌چنان در اقامه نماز کوشا بود که فرمان داد در «لیلة الهریر»[۳۱] که تیرهای دشمن از چپ و راست از کنار گوشش می‌گذشت و پیش پایش فرو می‌افتاد، برای او قطعه چرمی میان دو صف لشکر گستردند، و بر آن نماز گزارد و از آن همه تیر بیمی به خود راه نداد و تا نمازش را به پایان نرساند از جای خویش برنخاست...

با دقت در دعاها و مناجات‌های آن بزرگوار و آگاهی بر تعظیم و اجلال خدای سبحان، در آنها در می‌یابیم تا چه پایه‌ای در برابر عزت و هیبت الهی، خاضع و فروتن و تسلیم فرمان خدا بوده است و چه اخلاصی وجودش را فرا گرفته بوده و این سخنان از چه دلی برخاسته و بر چه زبانی جاری گشته است. علی بن الحسین که خود، در انجام عبادت سرآمد بود می‌گوید: عبادت‌ من در کنار عبادت جدّم (علی) چون عبادت وی در کنار عبادت رسول خدا (ص) است.

قرائت قرآن و اشتغال علی به قرآن، مورد توجه همگان بوده و همه به اتفاق قائل‌اند در دوران رسول خدا (ص) تنها علی حافظ قرآن بود و نخستین کسی است که به گردآوری قرآن همت گمارد... و با مراجعه به کتب قرائت‌ها به خوبی درمی‌یابید که پیشوایان آن علم همه، علوم خود را به علی (ع) ارجاع می‌دهند.

چه گویم درباره مردی که اهل ذمّه با آنکه نبوّت پیامبر را انکار می‌کنند، علی را دوست دارند و فلاسفه با آن‌که با دینداران سر ستیز دارند، برای علی ارج و عظمت قائل‌اند و پادشاهان روم و فرنگ، چهره علی را در کلیساها و پرستشگاه‌های خود با حمایل شمشیر، به تصویر کشیده‌اند؟

درباره مردی که هرکس دوست می‌دارد درباره‌اش فراوان سخن گوید و با انتساب به او بر حسن و زیبایی خویش بیفزاید چه بگویم؟ در مورد مردی که در هدایت بر همگان پیشی گرفت... و در توحید و یگانه‌پرستی جز رسول اکرم (ص)[۳۲] که در هر خیری، گوی سبقت از همه در ربوده است کسی بر او سبقت نگرفته است[۳۳].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الغدیر، ج۳، ص۱۴۴.
  2. مناقب خوارزمی، ص۹۲، حدیث ۸۸ و ۸۹؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۳۶۹، حدیث ۲۹۸.
  3. کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۵، حدیث ۳۲۹۸۲؛ ج۱۳، ص۱۴۶، حدیث ۳۶۴۶۱؛ الغدیر، ج۳، ص۱۴۴.
  4. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۶، حدیث ۴۶۳۵.
  5. مطالب السؤول، ص۹۸.
  6. مطالب السؤول، ص۱۱۱-۱۲۵.
  7. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۶-۱۸.
  8. اربعین، ص۴۶۵-۵۱۸.
  9. «و میوه و علف؛» سوره عبس، آیه ۳۱.
  10. الدر المنثور، ج۸، ص۳۸۵.
  11. الدر المنثور، ج۸، ص۳۸۵.
  12. به کسی که از دنیا برود در میان وارثان او پدر و فرزند نباشد، و نیز به وارثان او کلاله می‌گویند.
  13. تفسیر طبری، ج۴، ص۳۵۲.
  14. شرح تجرید قوشجی، ص۳۷۲.
  15. شرح تجرید قوشجی، ص۳۷۲.
  16. «و به یکی از ایشان دارایی فراوانی داده بوده‌اید، چیزی از آن را باز مگیرید» سوره نساء، آیه ۲۰.
  17. وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا «و اگر بر آن بودید که همسری جایگزین همسری (که دارید) کنید، و به یکی از ایشان دارایی فراوانی داده بوده‌اید، چیزی از آن را باز مگیرید، آیا با دروغ بافتن و گناهی آشکار آن را باز می‌ستانید!» سوره نساء، آیه ۲۰.
  18. کشف المراد، ص۵۱۲؛ شرح تجرید قوشجی، ص۳۷۴.
  19. کشف المراد، ص۵۱۲؛ شرح تجرید قوشجی، ص۳۷۴.
  20. ر. ک: الغدیر، ج۶، ص۱۲۰-۴۶۳؛ نوادر الأثر فی علم عمر.
  21. «وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ». نهج‌البلاغه، خطبه ۳.
  22. «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً ». نهج‌البلاغه، خطبه ۷۴.
  23. تلخیص الشافی، ج۲، ص۸-۱۰.
  24. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۶۷-۷۸.
  25. «فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْ‌ءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً»؛ (نهج‌البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۹۲، ص۲۷۳).
  26. نهج‌البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۲۳۱، ص۷۶۱.
  27. شیخ صدوق، امالی، ص۴۲۴.
  28. قطب الدین راوندی، المزابح و الجرائح، ج۳، ص۱۱۳۲.
  29. شیخ صدوق، امالی، ص۱۹۶.
  30. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲، ص ۶۶.
  31. دشوارترین شبی که در جنگ صفین بر دو سپاه گذشت؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۹.
  32. مقدمه ابن ابی الحدید از شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۶ - ۳۰ تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم.
  33. حکیم، سید منذر، ‌پیشوایان هدایت ج۲ ص ۵۰.