عدالت صحابه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۰۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عدالت صحابه یکی از موضوعات اختلافی بین شیعه و اهل سنت است و از دیرباز مورد توجه علمای فریقین قرار گرفته است. طبق آیات و روایات، وضعیت تمام صحابه یکی نبوده و برخی از صحابه مورد ستایش و برخی دیگر مورد نکوهش خداوند متعال و پیامبر (ص) قرار گرفته‌اند. اهل سنت با استناد به آیات و روایات مورد ستایش صحابه، حکم به عدالت جمیع صحابه داده است، در حالی که شیعه به دلیل وجود دو دسته از آیات و روایات در مورد صحابه، حکم آنان را مانند باقی مردم می‌‌دانند که عدالت آنها باید مورد بررسی قرار بگیرد.

معناشناسی

عدالت

عدالت در لغت، به معنای استواری و استقامت است؛ چنانکه در برخی کتاب‌های لغوی به همین معنا آمده است. ابن اثیر می‌نویسد: "انسان عادل کسی است که هوای نفس، او را از حق روی‌گردان نمی‌کند و او را در داوری به ستم وا نمی‌دارد[۱].

عدالت، نیرویی است که انسان را بر پایبندی به تقوا واداشته و او را از رفتارهای نابهنجار باز می‌دارد. از برخی روایات شیعه دانسته می‌شود عدالت به چهار چیز محقق می‌شود: داشتن ورع و پاکی، امانت داری، وثوق و داشتن تقوا. از امام صادق (ع) پرسیده شد عدالت مسلمانان به چه چیز شناخته می‌شود تا در پذیرش شهادت آنان به کار رود؟ امام فرمود: "اینکه راوی را به ویژگی‌هایی مانند عیب‌پوشی و پاکدامنی و پرهیز از شکم بارگی و مردم آزاری (با دست و زبان) و نیز به پرهیز از گناهان کبیره که خداوند وعده آتش درباره آنها داده است، بشناسید[۲]. این روایت، معیار شناسایی افراد عادل را معروف بودن آنان در بین مردم به عفت و پرهیز از گناه و حقیقت عدالت را عفاف اندام‌ها و پرهیز از گناهان بزرگی که خداوند درباره آنها وعده آتش دوزخ داده است، می‌داند[۳].

صحابه

صحابه در لغت به معنای ملازم و همراه است، چه آن ملازم، انسان و یا حیوان و یا مکان و یا زمان باشد و فرقی نمی‌کند که این مصاحبت و همراهی با جسم و تن (که اصل در همراهی همین است) و یا با عنایت و توجه باشد؛ ولی در عرف به کسی که همراهی‌اش با دیگری بسیار است، گفته می‌‌شود[۴].[۵]

شیعه معتقد است لفظ «صحابی» اصصلاح شرعی نیست (این اصطلاح در لسان شارع نیامده)، بلکه شأن و مرتبه اش، مثل دیگر واژه‌های عربی است. «صاحب» در لغت ملازم و معاشر معنا می‌‌شود و این لفظ جز درباره کسی که ملازمتش زیاد باشد به کار نمی‌رود و چون «صحبت» همواره میان دو نفر مطرح است، از این رو همواره صاحب و جمع آن یعنی «اصحاب» به صورت مضاف به کار می‌‌روند[۶].

صحابی در عصر رسول الله (ص) نیز در همان معنای لغوی به کار می‌‌رفت و گفته می‌‌شد: «صاحب رسول الله» یا «اصحاب رسول الله» که همواره این واژه‌ها به رسول الله یا چیز دیگر اضافه می‌‌شد، به عنوان مثال به افرادی که در مسجد رسول خدا (ص) ساکن بودند، «اصحاب الصفة» گفته می‌‌شد. البته پس از رسول خدا (ص)، صحابی بدون مضاف الیه نیز به کار می‌‌رفت که مرادشان، اصحاب رسول الله (ص) بود و به صورت نامی برای آنان درآمد، بنابراین لفظ‌های «صحابه» و «صحابی» از اصطلاعات متشرعه و مسلمانان بوده و اصطلاح شرعی نیست[۷].[۸]

عدالت صحابه در قرآن

خداوند متعال در قرآن کریم اصحاب پیامبر را به دو دسته تقسیم و گروهی را ستوده و گروهی را سرزنش کرده است:

ستایش صحابه

  1. ستایش سابقانِ در قبول اسلام: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[۹].
  2. رضایت خدا از بیعت‌کنندگان زیر درخت در هنگام صلح حدیبیه: ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا[۱۰].
  3. ستایش مجاهدان و مهاجران و یاری‌کنندگان آنان: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ... * وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ * وَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولَئِكَ مِنْكُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۱۱]

این آیات که بیانگر خشنودی خداوند از صحابه است؛ دلالت بر رستگاری همه ایشان ندارد، بلکه بیانگر کمالی است که این افراد در آن شرایط به دست آورده‌اند و اگر آن کمال را تا پایان زندگی نیز نگه دارند، رستگار خواهند بود و اگر برخی صحابه در زندگی، راه خلاف اسلام را بپیمایند، رستگاری نخواهند یافت؛ زیرا جایگاه صحابه نزد خداوند بالاتر از پیامبر نیست که درباره او می‌فرماید: ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۱۲].[۱۳]

نکوهش صحابه

در برخی از آیات عده‌ای از صحابه سرزنش شده‌اند:

  1. کسانی که دل‌های بیمار دارند: ﴿وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ[۱۴].[۱۵]
  2. افراد فتنه‌جو و آزاردهنده رسول خدا (ص): ﴿إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ[۱۶]

آیات دیگری در این زمینه نیز وجود دارد[۱۷]. بنابراین طبق آیات الهی حال همه ی صحابه یکسان نبوده و برخی مورد ستایش و برخی دیگر مورد نکوهش آیات الهی قرار گرفته اند[۱۸].

عدالت صحابه در روایات

در روایات نیز به تبع قرآن کریم دو دسته روایات وجود دارد، دسته ای از آیات در ستایش صحابه و دسته ای دیگر در نکوهش آنان.

ستایش صحابه

  1. رسول اکرم (ص) فرمودند: به اصحاب من دشنام نگویید. سوگند به کسی که جانم در دست اوست، اگر کسی از شما به اندازه کوه احد، طلا انفاق کند، به اندازه یک مدّ یا نصف ثواب یکی از آنها نمی‌رسد[۱۹].
  2. بهترین مردم، مردم قرن من هستند سپس کسانی که پس از آنها می‌آیند و...[۲۰].
  3. درباره اصحاب من از خدا بترسید؛ پس از من آنها را هدف تیر ناسزا و سرزنش خویش قرار ندهید...[۲۱].

نکوهش صحابه

  1. ابوهریره از پیامبر روایت می‌کند که فرمود: "در روز قیامت گروهی از اصحاب به نزدم می‌آیند، آنگاه در کنار حوض، از نزد من بازگردانده می‌شوند. می‌گویم: پروردگارا! اصحابم را دریاب! خداوند می‌فرماید: تو نمی‌دانی چه مسائل و بدعت‌هایی پس از تو پدید آوردند؟ آنان به گذشته جاهلیت خویش بازگشتند[۲۲]. در صحیح بخاری چند روایت دیگر به همین مضمون آمده است.
  2. ابن مسعود روایت می‌کند روزی رسول خدا (ص) در خطبه‌اش پس از ستایش خداوند فرمود: "برخی شما منافق هستید، پس من نام هر کسی را گفتم، بلند شود. سپس پیامبر نام سی و سه تن را گفت و به آنان فرمود: شما از خدا بترسید"[۲۳].

این روایات نشانگر آن است که همه صحابه در برابر گفتار، رفتار و سنت نبوی تسلیم نبودند. پس دلیلی بر عدالت همه صحابه وجود ندارد[۲۴].

بررسی نظریه عدالت صحابه

بحث عدالت صحابه یکی از مباحث اختلافی بین شیعه و اهل سنت است.

دیدگاه شیعه

احترام به اصحاب پیامبر (ص) وظیفه همه مسلمانان است و هیچ مسلمانی حق ناسزاگویی به آنها را ندارد. صحابه در زمان زندگانی حضرت به او ایمان آورده و اسلام را از وی فرا گرفتند و چون در کنار او جهاد کردند، محترم هستند و در جهان اسلام هیچ مسلمانی نیست که درباره صحابه پیامبر اکرم (ص) بدگویی یا اظهار بی‌مهری کند و اگر چنین نسبتی به گروهی از مسلمانان بدهند، نسبتی کاملا بی‌پایه است.

دیدن پیامبر امری افتخار آفرین است، ولی باعث پاک بودن هیچ انسانی از گناه نمی‌شود و نمی‌توان همه صحابه را عادل و پرهیزگار و پیراسته از گناه دانست؛ زیرا به شهادت قرآن، آنان در عین داشتن افتخار "صحابی بودن"، از حیث ایمان و نفاق و اطاعت و سرکشی در برابر خدا و رسولش به دسته‌های گوناگونی تقسیم شده‌اند؛ از این رو، نمی‌توان همگان را عادل و پرهیزگار دانست[۲۵].

دلیل شیعه برای ادعای خود وجود آیات و روایات در نکوهش برخی از صحابه و ستایش برخی دیگر از صحابه است که نشان دهنده یکی نبودن حال تمام صحابه است.

دیدگاه اهل سنت

قول مشهور بین اهل سنت آن است که همۀ صحابه از کوچک تا بزرگ، از مسلمانان با سابقه تا تازه مسلمان، همگی به صرف دیدن پیامبر (ص) و ایمان آوردن به او عادلند و نباید در این باره تردیدی به خود راه داد.

  1. ابن حجر عسقلانی می‌‌گوید: "اهل سنت همۀ صحابه را عادل می‌‌دانند و در این عقیده، جز چند بدعت گذار، مخالفی ندارند"[۲۶].
  2. شهرزوری ویژگی همه صحابه را این می‌‌داند که از عدالت هیچ یک از آنان بحث نمی‌شود؛ زیرا عدالت آنان، امری مسلم است که نص کتاب و سنت و اجماع بسیاری از امت بر آن دلالت دارد[۲۷].

البته برخی از اصولیون اهل سنت با این نظریه مخالفت کرده و صحابه را هم چون دیگر راویان دانسته‌اند که شرط پذیرش روایتشان، بحث و بررسی احوال آنان و اثبات عدالتشان است.

  1. علامه محمد ابوریّه می‌‌گوید: "اصحاب، همانند دیگر افرادند که غلط و اشتباه و نسیان، بلکه پیروی از هوا و هوس نیز از آنان امکان دارد؛ زیرا آنان نیز بشرند و طبیعت بشری آنان همچون دیگران است و همان کارهایی که دیگران انجام می‌‌دهند، بر آنان نیز رواست"[۲۸].
  2. همچنین شمس الدین سخاوی در کتابش به اختلاف در این باره اشاره کرده و می‌‌نویسد: "همه ما (اهل سنت) بر عدالت صحابه اعتقاد داریم، ولی «آمدی» و «ابن حاجب»، آنان را مانند دیگران می‌‌دانند که بحث از عدالتشان، ضروری است"[۲۹]. [۳۰]

ادله اهل سنت بر عدالت جمیع صحابه

دلائل قرآنی

اهل سنت برای اثبات عقیده خود به آیاتی مانند: سوره توبه آیه۱۰۰؛ سوره فتح آیات ۱۸ و ۲۹؛ سوره انفال آیات ۷۴ و ۷۵؛ سوره بقره آیه ۱۴۲؛ سوره آل عمران آیه ۱۱۰ و... استناد کرده‌اند که فقط به مهم‌ترین دلائل قرآنی آنها اشاره می‌شود:

الف) آیه اول: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[۳۱]. این آیه جزء مهم‌ترین دلائلی است که اهل سنت مبتنی بر عدالت جمیع صحابه ارائه و استدلال می‌‌کند. اهل سنت بر این عقیده هستند که طبق آیه فوق، به تصریح خداوند سبحان رضایت و خشنودی خداوند شامل حال مهاجرین، انصار و پیروان آنان شده است و از طرف دیگر رضایت خداوند شامل حال گناهکاران نمی‌گردد، بنابراین صحابه انسان‌هایی پاکدامن و عادل هستند.

نقد استدلال:

  1. خداوند متعال در آیه بعدی تصریح می‌‌کنند که برخی از اصحاب، از اعراب بادیه نشین و حتی اصحاب اهل مدینه، از منافقین هستند و خداوند آنان را به آتش خواهد افکند: ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ[۳۲]. با این تصریح آیات الهی به منافق بودن برخی از اصحاب آیا می‌‌توان حکم به عدالت تمامی صحابه داد؟
  2. در آیه کریمه قید ﴿السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ آمده که دیدگاه مفسران درباره مصادیق آن متفاوت است: ابن جوزی حنبلی می‌‌گوید در مورد مقصود این آیه از سابقین اولیه ۶ قول موجود است:
  3. کسانی هستند که به دو قبله نماز خوانده‌اند. این نظر ابوموسی اشعری و سعید بن مسیب و ابن سیرین و قتاده است.
  4. کسانی هستند که در بیعت رضوان با رسول خدا بیعت نمودند. این نظر شعبی است.
  5. کسانی هستند که در جنگ بدر شرکت داشته‌اند. این نظر عطاء بن ابی ریاح است.
  6. همه صحابه هستند که به سبب صحبت رسول خدا، به مقام سبقت رسیده‌اند. این نظر محمد بن کعب آل القرظی است.
  7. مقصود سابقین به ثواب و شهادت است. این نظر را ماوردی ذکر کرده است.
  8. کسانی که قبل از هجرت اسلام آوردند؛ این نظر قاضی ابو یعلی است[۳۳].

بنابراین اگر هم بپذیریم این آیه دلالت بر عدالت صحابه دارد، فقط عده ای اندک از صحابه را شامل می‌‌شود و قادر به اثبات عدالت تمامی صحابه نیست.

ب) آیه دوم: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ[۳۴]. گفته‌اند این آیه بر عدالت تمامی صحابه دلالت دارد؛ زیرا خطاب اولی آیه به اصحاب است و کسی را که خدا خیر بداند، به یقین عادل خواهد بود.

نقد استدلال:

  1. تمسک به آیه، برای اثبات همه صحابه، بر این استوار است که آیه ویژه اصحاب باشد و حال آنکه بیشتر مفسران برآنند که خطاب آیه همه مسلمانان است. ابن کثیر می‌‌گوید: "خداوند متعال از امت محمدی خبر داده که این امت بهترین امت هایند. از ابن عباس نیز نقل شده است که گفت: آنان کسانی هستند که با رسول خدا (ص) از مکه به مدینه هجرت کرده‌اند، ولی صحیح آن است که آیه تمامی امت را دربرمی گیرد"[۳۵].
  2. خیر بودن امت اسلامی نیز مطلق نیامده است، بلکه مقید به رعایت شروطی مانند امر به معروف و نهی از منکر و ایمان شده است. بنابراین شامل صحابه ای که فاسق و گنهکار بوده‌اند نمی‌شود.

ج) آیه سوم: ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا[۳۶]. بغوی می‌‌نویسد: "خداوند از مؤمنان راضی شد؛ چراکه آنها در حدیبیه با پیامبر (ص)، بر این بیعت کردند که در مقابل قریش ایستادگی کرده و فرار نکنند. جابر بن عبدالله گفته است: پیامبر (ص) در روز حدیبیه به ما گفت «انتم خیر اهل الارض» و ما در آن روز هزار و چهارصد نفر بودیم که همه بیعت کردند..."[۳۷].

نقد استدلال:

  1. این دلیل اخص از مدعاست، یعنی اگر هم دلالت بر عدالت صحابه بکند، فقط شامل افرادی است که در صلح حدیبیه و بیعت رضوان با پیامبر (ص) بیعت کردند و این عده بالغ بر ۱۴۰۰ نفر بودند و قادر به اثبات عدالت صحابه که عدد آنها به صدهزار نفر[۳۸] می‌‌رسد، نیست.
  2. مورد سبب رضایت خداوند، در این آیه مشخص است که همان بیعت رضوان باشد و خداوند متعال بعد از اعلام رضایت از مؤمنان فرموده اند: «اذ یبایعونک» یعنی به سبب بیعت، خداوند از آنها راضی و خوشنود می‌‌شود و اگر کسی این شرط را عمل نکند حکم خوشنودی و رضایت نیز از وی برداشته می‌‌شود[۳۹].

دلائل روایی

  1. به اصحاب من دشنام نگویید. سوگند به کسی که جانم در دست اوست، اگر کسی از شما به اندازه کوه احد، طلا انفاق کند به اندازه یک مدّ یا نصف ثواب یکی از آنها نمی‌رسد[۴۰].
  2. بهترین مردم، مردم قرن من هستند سپس کسانی که پس از آنها می‌آیند و...[۴۱].
  3. درباره اصحاب من از خدا بترسید؛ پس از من آنها را هدف تیر ناسزا و سرزنش خویش قرار ندهید..[۴۲]
  4. حدیث «اصحابی کالنجوم»[۴۳].

نقد کلی روایات

  1. ثابت کردن "عدالت همه صحابه" به وسیله احادیثِ خود صحابه، موجب دور و توقف شئ بر خودش می‌شود و توقف شئ بر خودش محال است؛ زیرا موجب تناقض شود؛ یعنی "عدالت همه صحابه" پیش از پذیرش این روایات، ثابت نیست و اثبات عدالت همه صحابه به وسیله همان صحابه که عدالت آنان ثابت نیست، دور است و دور، باطل است و محال.
  2. هیچ یک از روایات، بر "عدالت همه صحابه" دلالت ندارد بلکه این روایات بر دشنام ندادن به اصحاب دلالت دارد و علت دستور پیامبر بر پرهیز از دشنام گویی نیز این بوده است که برخی اصحاب به یکدیگر دشنام می‌دادند و حضرت از دشنام دادن جلوگیری کردند. چنانکه در روایت آمده است: در دل خالد و عبدالرحمان بن عوف نسبت به یکدیگر چیزی جز دشمنی بود که سبب شد خالد، به عبدالرحمان دشنام دهد. آن‌گاه رسول خدا فرمود: به یارانم دشنام و ناسزا نگویید. جلوگیری از دشنام‌گویی ویژگی اخلاقی اسلام است که نه تنها به صحابه بلکه به دیگر مؤمنان و فاسقان نیز نباید دشنام داد. این دستور اخلاقی در روایات فراوان و کتاب‌های اخلاقی دیده می‌شود؛ چنانکه امیرمؤمنان علی (ع) در جنگ صفین به سپاهیانش اجازه نداد به سپاه معاویه دشنام گویند. بنابراین، جلوگیری علی (ع) از دشنام دادن به معاویه و لشکرش به معنای عدالت دشمنانش نیست[۴۴].

اما پیرامون حدیث «اصحابی کالنجوم» باید گفت: اکثر علمای علم حدیث و رجال اهل سنت این روایت را مردود، ضعیف و باطل می‌‌دانند.

  1. ابن قیم جوزیه می‌نویسد: وَاَمَّا مَا یُرْوَی عَنْ النَّبِیِّ صلی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ {اصحابی کَالنُّجُومِ بِاَیِّهِمْ اقْتَدَیْتُمْ اهْتَدَیْتُمْ} فَهَذَا الْکَلَامُ لَا یصح عَنْ النَّبِیِّ صلی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ[۴۵]. حدیث «اصحابی کالنجوم.».. کلامی است که از رسول خدا (ص)، صادر نشده است.
  2. شوکانی می‌نویسد: روی عنه صلی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ انه قال: "اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم" فهذا لم یثبت قط، والکلام فیه معروف عند اهل هذا الشان، بحیث لا یصح العمل بمثله فی ادنی حکم من احکام الشرع"[۴۶]. حدیث «اصحابی کالنجوم.».. قطعا ثابت نیست بلکه آن سخن معروفی گردیده که عمل به آن در ساده‌ترین احکام شرع، صحیح نیست.

بنابراین با وجود آیات و روایات معارض با ادله اهل سنت روشن می‌‌شود به هیچ وجه نمی‌توان حکم به عدالت جمیع صحابه داد.

پیامدهای زیان‌بار قبول نظریه "عدالت همه صحابه"

پیروان این نظریه قائل‌اند این نظریه موجب استواری دین می‌شود، در صورتی که قبول آن آثار زیان‌بار بسیاری برای اسلام داشته است و نه تنها باعث پیشگیری از تزلزل دین نشده، بلکه موجب شده تفسیرهای غلط اعتقادی، فقهی و سیاسی درباره اسلام بیان شود. به طور اختصار به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  1. لازمه پذیرش این نظریه آن است که گفتار صحابه را باید به عنوان سنت بپذیریم؛ چنانکه اهل سنت سلسله هر روایتی را که به صحابه می‌رسد، می‌پذیرند. در این صورت بایستی آنچه آنان فهمیده و گفته‌اند به عنوان رأی و عقیده اسلامی بپذیریم. این مطلب در صورتی قابل قبول است که همه صحابه معصوم باشند یا حداقل از نظر علم و تقوا در مقامی باشند که سخن و رفتار پیامبر (ص) را به خوبی فهمیده، بدون آنکه نظریات خود را دخالت دهند، برای مسلمانان بیان کنند. در صورتی که صحابه‌ای با چنین ویژگی‌ها بسیار اندک‌اند؛ چراکه بسیاری از آنان، برای مدت کمی در نزد حضرت بوده‌اند.
  2. بر اساس آیات و روایات، در بین اصحاب پیامبر (ص) منافقانی بوده‌اند؛ چنانکه قرآن می‌فرماید: ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ[۴۷]، از سویی در روایات برای منافق نشانه‌هایی از جمله دروغگو بودن بیان شده است. همان‌گونه که نقل شد علی (ع) در خطبه ۲۱۰ نهج البلاغه در این باره مطالبی را فرمودند. پس اگر این نظریه درست باشد و گفتار و رفتار صحابه را بپذیریم، لازم است گفتار و رفتار منافقان زمان پیامبر (ص) را عقیده اسلام بدانیم و گفتار آنان بیانگر احکام و عقاید اسلام باشد و معیاری برای جداسازی احادیث ساختگی منافقان و احادیث صحیح صحابه راستین نباشد.
  3. تاریخ، آینه حق و باطل است و نشان می‌دهد در میان صحابه به ویژه پس از پیامبر (ص) درگیری‌های فراوانی همراه با کشتار واقع شده است. حال بر اساس این نظریه کدام یک از آنها می‌توانند الگوی مسلمانان باشد؟ آیا قابل قبول است که هر دو گروه صحابه را الگو و پیشوای خودمان بدانیم؟!

بنابراین این نظریه نه موافق شرع است و نه موافق عقل؛ چون عقل نمی‌پذیرد که تنها با دیدار با پیامبر (ص)، شخصی عادل حساب شود؛ با توجه به اینکه هیچ رابطه‌ای بین هم‌نشینی با پیامبر و عدالت صحابه نیست[۴۸].

منابع

پانویس

  1. هو الذی لا یَمِیلُ به الهوی فیَجورَ فی الحکم؛ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۱۹۰ و ر. ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۹، واژه عدل.
  2. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۴، باب ۱۷ العداله، ح۱؛ الاستبصار، شیخ طوسی، ج۳، ص۱۲؛ التهذیب، ج۶، ص۲۴۱؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۳۹۱.
  3. ر. ک: دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۵-۲۸.
  4. صحب: الصَّاحِبُ الملازم... ، و لا یقال فی العرف إلّا لمن کثرت ملازمته... ، و الْمُصَاحَبَةُ و الِاصْطِحَابُ أبلغ من الاجتماع، لأجل أنّ المصاحبة تقتضی طول لبثه...؛ مفردات راغب، ماده صحب و لسان العرب، ابن منظور، ج۷، ص۲۸۶؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۳۲.
  5. ر. ک: میلانی، سید علی، عدالت صحابه، ص۲۷.
  6. ر. ک: باقر شیخانی، علی، عدالت صحابه از دیدگاه تشیع و تسنن، ص۲۹.
  7. عسکری، سیدمرتضی، معالم المدرستین، ج۱، ص۱۳۴.
  8. ر. ک: باقر شیخانی، علی، عدالت صحابه از دیدگاه تشیع و تسنن، ص۲۹و۳۰.
  9. «و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستان‌هایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.
  10. «به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن درخت بیعت می‌کردند پس آنچه در دل داشتند معلوم داشت، از این رو آرامش را بر آنها فرو فرستاد و به پیروزی زودرسی پاداششان داد» سوره فتح، آیه ۱۸.
  11. «کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده‌اند و در راه خداوند با مال و جانشان جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند دوستان یکدیگرند ... و کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده و در راه خداوند جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند به راستی مؤمن‌اند؛ آنان آمرزش و روزی ارجمندی دارند. و کسانی که پس از آن ایمان آورده و هجرت گزیده و همراه شما جهاد کرده‌اند از شمایند و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارث‌بری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند؛ بی‌گمان خداوند به هر چیزی داناست» سوره انفال، آیه ۷۲، ۷۴ و ۷۵.
  12. «اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
  13. ر. ک: دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌، ص۷۵-۷۹.
  14. «و دوزخبانان را جز از فرشتگان نگماردیم و شمار آنان را جز آزمونی برای کافران قرار ندادیم تا اهل کتاب، یقین پیدا کنند و مؤمنان بر ایمان خود بیفزایند و اهل کتاب و مؤمنان، دچار تردید نشوند و سرانجام بیماردلان و کافران بگویند که خداوند از این مثل چه می‌خواهد؟ بدین‌گونه خداوند هر که را بخواهد در گمراهی وا می‌نهد و هر که را بخواهد راهنمایی می‌کند و سپاه پروردگارت را کسی جز او نمی‌داند و این جز یادآوری برای آدمیان، نیست» سوره مدثر، آیه ۳۱.
  15. «چون با توجه به معنای این آیه مردم مکه در آغاز دعوت پیامبر به چهار گروه اهل کتاب، مؤمنان، بیماردلان و کفار تقسیم شده‌اند. مفسران در تفسیر این آیه و اینکه خداوند متعال گروه بیماردلان را در مقابل سه گروه دیگر قرار داده متحیر گشته و احتمالاتی داده‌اند». برای توضیح بیشتر، ر. ک: تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر، ج۴، ص۴۷۴؛ احکام القرآن، جصاص، ج۱، ص۶۵۱؛ تفسیر مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج۳۰، ص۲۰۷؛ تفسیر جلالین، سیوطی، ص۷۷۷؛ المیزان، علامه طباطبایی، ج۲۰، ص۹۸.
  16. «تنها کسانی از تو اجازه (ی معاف بودن از جهاد) می‌خواهند که به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارند و دل به شک سپرده‌اند و در تردید خود سرگردانند. اگر (به راستی) می‌خواستند رهسپار گردند ساز و برگی برای آن فراهم می‌آوردند ولی خداوند روانه شدن آنان را خوش نداشت پس آنان را به درنگ کردن واداشت و (به آنها) گفته شد: با (خانه) نشستگان همنشین باشید! اگر در میان شما روانه می‌شدند جز شرّ به شما نمی‌افزودند و در میان شما برای ایجاد آشوب رخنه می‌کردند و آنان میان شما جاسوسانی دارند و خداوند به (حال) ستمگران داناست.» سوره توبه، آیه ۴۵ ـ ۴۷.
  17. سوره توبه، آیه ۲۳-۲۵، آیه ۳۸-۳۹ و آیه ۱۰۱؛ سوره جمعه، آیه ۱۱ و ۳۸؛ سوره نور، آیه ۱۱؛ سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.
  18. ر. ک: دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌، ص۸۲-۹۸.
  19. «لا تسُبُّوا أَصحابی فوالذی نفسی بیده لو أنّ أحدکم أنفق مثل أحد ذهبا، ما بلغ مدّ أحدهم و لا نَصِیفَهُ»؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۹۵، ح۳۶۷۳؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب تحریم سب الصحابه، ص۹۸۵، ح۲۲۱ و ۲۲۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۱؛ شرح المقاصد، تفتازانی، ج۵، ص۳۰۳.
  20. «خَیْرُ الناسِ قَرْنی ثمَّ الَّذِین یَلُونَهُمْ...»؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب خیار الناس، ص۹۸۳، ح۲۱۰ و ۲۱۵.
  21. «الله الله فی أصحابی لا تتخذوهم غرضا من بعدی...»؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۴ و ۵۷.
  22. «یرد علیّ یوم القیامة رهط من أصحابی فیجلون عن الحوض، فأقول: یا ربّ أصحابی، فیقول: إنّک لا علم لک بما أحدثوا بعدک انهم ارتدّوا علی أدبارهم القهقری»؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۵، ص۲۰۸، باب فی الحوض.
  23. «ان منکم منافقین فمن سمیت فلیقم. ثم قال: یا قم فلان، قم یافلان، حتی سمی ستة و ثلاثین رجلا قال ان فیکم أو منکم فاتقوالله»؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱، ص۱۱۲، کتاب الایمان، باب فی نیة المؤمن و المنافق و عملهما.
  24. ر. ک: دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌، ص۹۸-۱۰۳.
  25. ر. ک: دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌، ص۷۴-۷۵.
  26. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة، ج۱، ص۱۶۲.
  27. شهرزوری، ابن صلاح، علوم الحدیث، ص۲۹۵.
  28. اضواء علی السنة المحمدیة، ص۴۵۴.
  29. . سخاوی، شمس الدین، فتح المغیث فی شرح الفیه الحدیث، ج۳، ص۵۹.
  30. ر. ک: علیانسب، سید ضیاءالدین، صحابه در قرآن، ص۲۷۲ و ۲۷۳ و باقر شیخانی، علی، عدالت صحابه از دیدگاه تشیع و تسنن، ص۳۶ ـ ۳۹.
  31. «و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستان‌هایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.
  32. «و از پیرامونیان شما از تازیان بیابان‌نشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم؛ به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذابی سترگ برده می‌شوند» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
  33. زاد المسیر، ج۳، ص۳۳۳.
  34. «شما بهترین گروهی بوده‌اید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شده‌اید؛ به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از (کار) ناپسند باز می‌دارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان می‌آوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
  35. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۸۹.
  36. «به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن درخت بیعت می‌کردند پس آنچه در دل داشتند معلوم داشت، از این رو آرامش را بر آنها فرو فرستاد و به پیروزی زودرسی پاداششان داد» سوره فتح، آیه ۱۸.
  37. حسین بن مسعود، بغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۲۷.
  38. ابن اثیر، اسدالغابة، ج۱، ص۱۱.
  39. محمود، آلوسی، روح المعانی، ج۱۳، ص۲۵۹؛ جلال الدین، سیوطی، الدرالمنثور، ج۶، ص۷۴.
  40. «لا تسُبُّوا أَصحابی فوالذی نفسی بیده لو أنّ أحدکم أنفق مثل أحد ذهبا، ما بلغ مدّ أحدهم و لا نَصِیفَهُ»؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۹۵، ح۳۶۷۳؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب تحریم سب الصحابه، ص۹۸۵، ح۲۲۱ و ۲۲۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۱؛ شرح المقاصد، تفتازانی، ج۵، ص۳۰۳.
  41. «خَیْرُ الناسِ قَرْنی ثمَّ الَّذِین یَلُونَهُمْ...»؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب خیار الناس، ص۹۸۳، ح۲۱۰ و ۲۱۵.
  42. «الله الله فی أصحابی لا تتخذوهم غرضا من بعدی...»؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۴ و ۵۷.
  43. سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الاحادیث المشتهرة علی الالسنة، ج۱، ص۶۹.
  44. ر. ک: دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌، ص۱۰۳-۱۱۵.
  45. ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی‌بکر، اعلام الموقعین عن رب العالمین، ج۲، ص۱۷۱.
  46. شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول الی تحقیق الحق من علم الا، صول، ج۲، ص۱۸۸.
  47. «و از پیرامونیان شما از تازیان بیابان‌نشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
  48. ر. ک: دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌، ص۵۲-۵۴.