حدیث منزلت در حدیث

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۳۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

حدیث منزلت از مدارک مهم نصب امامت علی(ع) است که علمای اهل سنت آن را به صورت متواتر، نقل کرده‌اند[۱].

پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: تو برای من به منزله هارون برای موسی(ع) هستی؛ جز اینکه پس از من پیامبری نیست». مسلم به نقل از سعید بن مسیب، از عامر بن سعد بن ابی‌وقاص، از پدرش: پیامبر خدا(ص) به علی(ع) گفت: «تو برای من به منزله هارون برای موسی(ع) هستی؛ جز آنکه پیامبری پس از من نیست. [سعید می‌گوید:] دوست داشتم که این را از خود سعد بشنوم. او را دیدم و آنچه را عامر برایم گفته بود، برایش گفتم. گفت: «من آن را شنیده‌ام». گفتم: «تو خود، آن را شنیده‌ای»؟ او دو انگشتش را بر گوش‌هایش نهاد و گفت: «آری، وگرنه، کَر بشوند»[۲].[۳]

کثرت نقل حدیث منزلت

بی‌گمان حدیث منزلت که با نقل‌های گوناگون در روایات به آن اشاره شده است، از فضیلت‌های برجسته و مناقب بزرگ علی(ع) است همچنین روشن می‌شود که پیامبر خدا(ص) بارها به این فضیلت لب به سخن گشوده است و آنچه در نبرد تبوک بر زبان مبارکشان جاری شده، تنها موضع ذکر این فضیلت نیست، بلکه شهیرترین است.

اسناد متعدد و گزارش‌های فراوان این حدیث، جای تردیدی در صدور قطعی آن نمی‌نهد و گستردگی نقل و فراوانی طریق‌های آن به آنجا رسیده است که عالمان و محدثان بزرگ اهل سنت به تواتر آن و فراوانی طرق و منابع گوناگون آن، تصریح کنند و بر این نکته تأکید ورزند که این حدیث استوارترین روایات منقول از پیامبر(ص) است و اتفاق راویان حدیث و حافظان آثار را بر صحت آن ابراز دارند.

حسکانی نوشته است: «این همان حدیث منزلت است که شیخ ما (استاد ما) ابوحازم حافظ [درباره‌اش] می‌گفت: من آن را به پنج هزار سند استخراج کرده‌ام»[۴].

محمد بن عبد البر در این‌باره می‌گوید: «گروهی از اصحاب، گفته پیامبر(ص)، «تو برای من به منزله هارون برای موسی(ع) هستی» را روایت کرده‌اند و این حدیث از استوارترین و درست‌ترین احادیث است». ابن عبد البر بعد از نقل حدیث می‌نویسد: حدیث منزلت، از ثابت‌ترین و صحیح‌ترین روایاتی است که سعد بن ابی‌وقاص از پیامبر(ص) نقل کرده است. طرق حدیث سعد بسیار است که آنها را ابن ابی‌خیثمه و دیگران نقل کرده‌اند؛ همچنین ابن عباس، ابو سعید خدری، ام سلمه اسماء بنت عمیس جابر بن عبدالله و بسیاری دیگر که ذکر نامشان سخن را به درازا می‌کشد این روایت را نقل کرده‌اند[۵].

مزی نیز می‌نویسد: حدیث منزلت را جماعتی از صحابه نقل کرده‌اند که از صحیح‌ترین و ثابت‌ترین آثار به شمار می‌آید. این روایت را سعد بن ابی‌وقاص، ابن عباس، ابو سعید خدری، امّ‌سلمه، اسماء بنت عمیس، جابر بن عبد الله و بسیاری دیگر که ذکر نامشان سخن را به درازا می‌کشد، از نبی مکرم اسلام این روایت را نقل کرده‌اند[۶].

گنجی نوشته است: این حدیثی است که امامان و حافظان احادیث، مانند ابی‌عبدالله بخاری در صحیح خود و مسلم بن حجاج در صحیح خود، و ابی‌داوود در سنن خود و ابی عیسی ترمذی در جامع خود و ابی‌عبد الرحمان نسائی در سنن خود و ابن ماجه قزوینی در سنن خود، بر صحت آن، تا حد اجماع، اتفاق کرده‌اند. حاکم نیشابوری می‌گوید: «این حدیثی است که در به تواتر رسیده است»[۷].

سیوطی حدیث منزلت را در «الأزهار المتناثرة فی الأخبار المتواترة» آورده است: این کتاب ویژه نقل احادیث متواتر است. او با این کار به تواتر آن تصریح کرده است[۸]. اینها پاره‌ای از نظریات درباره اسناد این روایت است و تردیدی نیست که جست‌وجو در منابع و کتاب‌های حدیثی، هر شکی را در صدور قطعی آن از میان می‌برد[۹].

دلالت حدیث

جانشین شدن هارون: پیامبر اسلام(ص) با نزدیک شدن به پایان عمر شریفش، مسئله خلافت و جانشینی خود را گوشزد می‌کرد و همواره در زمینه‌های گوناگون علی(ع) را خلیفه و جانشین پس از خود می‌خواند تا امت پس از رحلت آن حضرت، به اختلاف و نزاع دچار نشود و راه روشن هدایت، به ضلالت نینجامد. پیامبر(ص) در ماجرای تبوک نیز علی(ع) را جانشین خود خواند و با بیان حدیث منزلت «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»، از سویی راه را بر شایعات منافقان بست و از سوی دیگر، تکلیف امت اسلامی را در درازنای تاریخ معین کرد که علی(ع) جانشین پیامبر(ص) پس از حیات اوست. بنا بر اصطلاح علمای حدیث، این کلام نورانی پیامبر به «حدیث منزلت» معروف است.

این حدیث بدون تردید از پیامبر اکرم(ص) در ماجرای غزوه تبوک صادر شده و محدثان و سیره‌نویسان و بیشتر مورخان شیعه و اهل سنت به طرق مختلف، از آن حضرت نقل کرده‌اند. بنابراین حدیث منزلت از دید سندی، نزد بیشتر علمای شیعه و اهل سنت پذیرفته است.

این حدیث از دید محتوا و مضمون نیز آشکارا بر امامت و جانشینی علی(ع) بعد از رسول خدا(ص) دلالت می‌کند؛ زیرا همه مناصبی را که هارون برادر موسی(ع) داشته است، برای علی(ع) ثابت می‌کند؛ جز مقام نبوت و رسالت که بعد از پیامبر(ص) هرگز به کسی نمی‌رسد و پیامبری بعد از حضرت محمد(ص) نخواهد آمد.

شایستگی هارون برای خلافت: به جای اینکه خلافت هارون(ع) پس از موسی(ع) در قالب منزلت تقدیری و فرضی هارون بر مبنای مقایسه و تشبیه در حدیث منزلت باشد، شایستگی خلافت را پس از موسی(ع) می‌توان مبنا قرار داد که تقدیری و فرضی نیست؛ زیرا شایستگی خلافت با فعلیت آن متفاوت است. آنچه تقدیری و فرضی است فعلیت خلافت هارون پس از موسی(ع) است؛ نه شایستگی خلافت پس از وی.

پیامبر(ص) در این حدیث، منزلت‌های هارون غیر از نبوت را برای علی(ع) اثبات کرده است. پس علی(ع) در زمان پیامبر(ص) استحقاق و شایستگی جانشینی را پس از رحلت پیامبر(ص) داشته و می‌توانسته است رهبر امت اسلامی باشد و پس از رحلت پیامبر(ص)، این استحقاق به فعلیت رسیده است.

لزوم اطاعت از هارون: وجوب اطاعت مردم از هارون، از منزلت‌های وی به شمار می‌رفت؛ زیرا او پیامبر خدا(ص) بود و اطاعت از پیامبر خدا(ص) بر امت وی واجب است. بدون شک اگر او پس از حضرت موسی(ع) می‌ماند، اطاعتش بر امت موسی(ع) واجب بود؛ زیرا کسی‌که به مقام پیامبری برگزیده شود تا زنده است دارای مقام پیامبری است.

پیامبر گرامی(ص) در حدیث منزلت، همه منزلت‌های هارون را، جز پیامبری، برای علی(ع) اثبات کرده است. پس اطاعت علی(ع) بر امت اسلامی واجب است و از این روی که او پیامبر نیست، وجوب اطاعتش از مقام خلافت و امامت او سرچشمه می‌گیرد[۱۰].

پرسمان حدیث منزلت

اگر گفته شود وجوب اطاعت هارون(ع) بر امت موسی(ع) به دلیل نبوت او بود و علی(ع) دارای مقام نبوت نبود، پس اطاعت او بر امت اسلامی واجب نبوده است، پاسخ چنین خواهد بود: در صورتی با نفی نبوت علی(ع) وجوب اطاعت او بر امت اسلامی منتفی می‌شود که وجوب اطاعت در نبوت منحصر باشد؛ اما وجوب اطاعت اعم از نبوت است و امامت را هم دربر می‌گیرد؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز]اطاعت کنید»[۱۱].

بنابراین استثنای نبوت در حدیث منزلت وجوب اطاعت ویژه مقام نبوت را از علی(ع) نفی می‌کند؛ نه مطلق آن را. در نتیجه وجوب اطاعت از مقام امامت در مستثنی‌منه می‌ماند. به اصطلاح منطقی و علمی، نفی خاص، مستلزم نفی عام نیست. وجوب اطاعت دو مصداق دارد: نبوت و امامت. وجوب اطاعت در مصداق نبوت از علی(ع) نفی شده است؛ اما وجوب اطاعت در مصداق امامت باقی است.

اگر گفته شود لازمه این استدلال این است که اطاعت از علی(ع) همچون اطاعت از هارون(ع) بر امت موسی(ع) در زمان موسی(ع)، در زمان خود پیامبر اسلام(ص) بر امت او واجب شده باشد، اما اجماع مسلمانان بر این است که اطاعت از او، مستقل از پیامبر بر مسلمانان واجب نبود، پاسخ چنین خواهد بود که استثنا در حدیث منزلت، وجوب اطاعت را از علی(ع) در جایگاه نبوت نفی کرده است. بنابراین وجوب اطاعت از او بر امت اسلامی در جایگاه خلافت و امامت خواهد بود و چنین وجوبی هم زمان پیامبر(ص) را دربر می‌گیرد و هم زمان پس از پیامبر(ص) را؛ زیرا اجماع درباره نفی وجوب اطاعت از علی(ع) بر امت اسلامی در زمان پیامبر(ص) به صورت مستقل از پیامبر(ص) است، نه در جایگاه جانشینی پیامبر(ص) به امر و دستور او.

اشکال: وجوب اطاعت هارون(ع) از جانب خداوند است نه موسی(ع). شیعه به حدیث منزلت چنین استدلال می‌کند که وجوب اطاعت بنی اسرائیل از هارون(ع)، از منزلت‌های ایشان بود؛ زیرا او پیامبر بود و اطاعت از پیامبر واجب است و در این حدیث، منزلت‌های هارون جز نبوت برای علی(ع) اثبات شده است. بنابراین اطاعت او نیز بر مسلمانان واجب است؛ اما او از مقام نبوت برخوردار نیست. پس وجوب اطاعت از او از مقام خلافت و امامت وی سرچشمه می‌گیرد؛ این استدلال درست نیست؛ زیرا ظاهر حدیث منزلت این است که منزلت هارون(ع) از موسی(ع) سرچشمه می‌گرفت: «بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى». اما وجوب اطاعت از هارون(ع) از نبوت سرچشمه می‌گرفت که خداوند به او عطا کرده بود نه موسی(ع). بنابراین نمی‌توان وجوب اطاعت هارون(ع) را از منزلت‌هایی دانست که در حدیث منزلت مطرح شده است[۱۲].

پاسخ: کلمه «مِن» در جمله «بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» بر این دلالت نمی‌کند که منزلت‌های هارون(ع) از موسی(ع) سرچشمه می‌گرفت. گواه روشن بر این مطلب، این است که جمله «إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» بر این دلالت می‌کند که یکی از منزلت‌های هارون نسبت به موسی منزلت نبوت بود؛ با اینکه نبوت هارون را خداوند به او داد نه موسی. مقصود از این ساختار کلامی، مشابهت و همانندی دو شیء در اوصاف و احوال است؛ نه سرچشمه گرفتن یکی از دیگری و کلمه «مِن» به معنای «عند» است؛ یعنی جایگاه یک چیز یا یک فرد نزد انسان همانند جایگاه فرد یا چیزی دیگر نزد او یا نزد فرد یا چیز دیگری است.

اشکال: خلافت و وجوب اطاعت از هارون(ع) پس از موسی(ع)، امری تقدیری و فرضی است؛ زیرا او قبل از موسی(ع) از دنیا رفت. از سویی منزلت به صفاتی گفته می‌شود که برای فردی ثابت و شاخص و معروف باشند تا بتوان آن را با عنوان مشبه‌به مطرح و فرد دیگری را به آن تشبیه کرد؛ اما به صفت تقدیری و فرضی نمی‌توان اشاره، و چیزی را به آن تشبیه کرد؛ برای نمونه، اگر فردی به دیگری بگوید طلب تو نزد من همانند طلب زید نزد عمرو است، این سخن با این فرض درست است که زید به واقع از عمرو طلبکار باشد؛ نه اینکه طلب او تقدیری و فرضی باشد؛ یعنی اگر زید کالایی را به عمرو فرخته یا پولی را به او قرض داده باشد از او طلبکار می‌شود. اما چنین کاری تحقق نیافته و چیزی که تحقق نیافته است، از دید عرف، مبنای مقایسه و تشبیه نمی‌شود.

هارون(ع) نیز پس از موسی(ع) نماند و از این‌رو نمی‌توان خلافت یا وجوب اطاعت او را منزلتی از منزلت‌های او به شمار آورد و سپس منزلت علی(ع) را با او مقایسه کرد و مقام خلافت و وجوب اطاعت را برای او پس از پیامبر گرامی(ص) اثبات کرد. اینکه اگر هارون(ع) می‌ماند، دارای مقام خلافت و وجوب اطاعت بود برای اثبات آن کافی نیست؛ وگرنه باید نماز واجب یومیه دیگری جز نمازهای پنج‌گانه از احکام شریعت باشد؛ زیرا اگر پیامبر(ص) آن را واجب کرده بود بی‌گمان از احکام شریعت به شمار می‌رفت و این حکم تقدیری و فرضی برای اثبات نماز یومیه دیگری در شریعت اسلام کافی نیست. بنابراین خلافت یا وجوب اطاعت هارون(ع) پس از موسی(ع) نیز ثابت نشده است تا بر اساس آن و با استناد به حدیث منزلت این دو منزلت برای علی(ع) نیز اثبات شود.

پاسخ: اگر صفت مقدر سبب معینی داشته باشد، با تحقق آن سبب، آن صفت نیز تحقق خواهد یافت و می‌تواند منزلت به شمار آید و قابل اشاره خواهد بود و می‌توان آن را مبنای مقایسه و تشبیه و اثبات برای موضوع دیگری قرار داد.

خلافت هارون(ع) و وجوب اطاعت از او بر امت موسی(ع) تقدیری و فرضی نیست؛ زیرا هر دو منزلت در زمان حیات او برایش ثابت شده است. آنچه تقدیری و فرضی است، موضوع است؛ یعنی بقای او تا پس از موسی. مانند اینکه حکم عتق برده از خصال کفارات، در شریعت اسلام تقدیری و فرضی نیست، اما در این زمان که موضوع آن تحقق ندارد آن حکم نیز منتفی است؛ اما همچنان در شریعت ثابت است و اگر بنا بر فرض، بار دیگر موضوع آن تحقق یابد، آن حکم نیز معتبر و نافذ خواهد بود؛ زیرا چنان که استثنا بدون مقید شدن به زمان یا مکانی خاص، بر اثبات غیر مستثناء به طور مطلق دلالت می‌کند، استثنای مقید به زمان یا مکانی خاص بر اثبات غیر مستثنا، به طور مقید در مکان یا زمان خاص دلالت می‌کند. خلافت از منزلت‌های هارون(ع) بود. بنابراین مقام خلافت پیامبر(ص) برای علی(ع) پس از رسول خدا(ص) ثابت خواهد شد[۱۳]. ابوهارون عبدی می‌گوید: از جابر بن عبدالله انصاری پرسیدم: معنای گفته پیامبر(ص) به علی(ع) که «تو برای من به منزله هارون برای موسی(ع) هستی، جز آنکه هیچ پیامبری پس از من نیست» چیست؟ جابر گفت: «به خدا سوگند [با آن گفته]، او را در حیات و پس از وفاتش جانشین خود بر امتش کرد و طاعتش را بر آنان واجب نمود. پس هر کس پس از این گفته به خلافت او گواهی ندهد، از ستمکاران است»[۱۴].

سلم بن وضاح گفته است: نزد محمد بن عبد الله بودیم که معلی بن سلیمان از او پرسید: مقصود پیامبر(ص) از این فرموده تو برای من به منزله هارون برای موسی(ع) هستی» چه بوده است؟ گفت: «مقصودش این بوده است که اطاعت از علی(ع) پس از پیامبر(ص) همچون اطاعت از پیامبر(ص) در زمان حیاتش است»[۱۵].

اشکال: هارون(ع) پیامبر بود؛ نه جانشین موسی(ع). پس استدلال شیعه به حدیث امامت علی(ع) به این بیان که هارون(ع) در زمان حضرت موسی(ع) هنگام رفتنش به میقات جانشین او شد و اگر زنده می‌ماند، پس از موسی(ع) نیز جانشین او بود، درست نیست؛ زیرا هارون(ع) به نص قرآن کریم در نبوت شریک حضرت موسی(ع) بود وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي[۱۶]. بنابراین در غیبت موسی(ع) به دلیل اینکه دارای مقام نبوت بود، بر قوم موسی(ع) ولایت و امامت داشت و به اینکه موسی(ع) او را جانشین خود کند، نیازی نداشت و جمله وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ[۱۷] نیز با مطالب یاد شده منافات ندارد؛ زیرا جمله اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي[۱۸] عین سخن موسی(ع) نیست بلکه مفاد آن نقل شده است و می‌توان آن را دستوری ارشادی و نصیحت‌آمیز دانست؛ چنان که جمله وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ[۱۹] ارشادی است؛ زیرا اگر موسی(ع) نیز او را به اصلاحگری و دوری‌گزیدن از روش مفسدان فرمان نمی‌داد، این کار بر هارون(ع) لازم بود[۲۰].

پاسخ: امامت و رهبری سیاسی از لوازم جدایی‌ناپذیر نبوت نیست؛ زیرا می‌توان پیامبری را فرض کرد که تنها به ابلاغ پیام‌های خداوند به افراد و بشارت و انذار آنان مأموریت داشته باشد و مأموریت رهبری سیاسی جامعه را بر عهده نداشته باشد. این فرض هنگامی که دو پیامبر در یک زمان و مکان باشند و یکی از آن دو پیامبر صاحب شریعت باشد، قوی‌تر و پذیرفتنی‌تر است. بر این اساس اگرچه هارون(ع) پیامبر بود و درباره ابلاغ پیام‌های خداوند به بنی‌اسرائیل و ارشاد و هدایت آنان مأموریتی بر عهده داشت، به رهبری سیاسی جامعه موظف نبود؛ بلکه موسی(ع) چنین وظیفه‌ای داشت.

اشکال: مقصود از کلمه «بعدی» در جمله «لَا نَبِيَّ بَعْدِي» پس از نبوت رسول خداست؛ نه پس از رحلت آن حضرت؛ زیرا تشبیه علی(ع) به هارون باید با اوضاع هارون در واقع و نفس الامر همانند باشد و هارون پس از رحلت موسی(ع)، مقام نبوت نداشت تا جمله «لَا نَبِيَّ بَعْدِي» آن را مستثنا کند اما او پس از مقام نبوت برای موسی(ع) دارای مقام نبوت بود و جمله «لَا نَبِيَّ بَعْدِي» همین مطلب را مستثنا می‌کند. بنابراین استدلال یادشده ناتمام است. اثبات و نفی در این سخن به زمان حال ناظر است و غیر از آن به قرینه نیازمند است[۲۱].

پاسخ: اگر مقصود از «لَا نَبِيَّ بَعْدِي» نفی نبوت علی(ع) پس از نبوت رسول خدا(ص) باشد، یعنی پس از پیامبر(ص) فرد دیگری دارای مقام نبوت نخواهد بود، در این صورت از دید زمانی اطلاق دارد؛ یعنی هم‌زمان حیات پیامبر(ص) را دربر می‌گیرد و هم‌زمان پس از رحلت آن حضرت را. بنابراین مقتضای مطابقت استثنا با مستثنی‌منه، این است که جز نبوت، دیگر منزلت‌ها (که منزلت خلافت و امامت از آن جمله است) برای علی(ع) در زمان حیات پیامبر(ص) و پس از زمان او اثبات شود و اگر دلیل خاصی بر نفی خلافت و امامت او در برخی از این زمان‌ها دلالت کند، باید به آن ملتزم شد؛ وگرنه، خلافت وی در زمان پیامبر(ص) و پس از او ثابت خواهد بود[۲۲].[۲۳]

منابع

پانویس

  1. علمای معروف اهل سنت این حدیث را نقل کرده‌اند، برای نمونه، ر.ک: صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۸، باب مناقب المهاجرین و فضلهم، ج۵، ص۲۴، باب غزوة تبوک؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۳۰، رقم ۱۸۷۰؛ سنن ابن ماجه، ابن ماجه، ج۱، ص۴۵، رقم ۱۲۱؛ صحیح ابن حبان، ابن حبان، ج۶، ص۲۶۸، رقم ۶۹۳۵؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۶۴۱، رقم ۳۷۳۱؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۵۱۹ و ۵۲۰؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۳؛ المصنف ابن ابی‌شیبه، ج۶، ص۳۹۶، رقم ۳۲۰۶۵؛ مسند احمد، ارقام ۱۰۸۷۹ و ۱۵۵۰ و ۱۵۸۷ و ۱۵۰۸؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۹؛ الخصائص، رقم ۴۴ – ۶۴؛ مسند ابی یعلی، ابویعلی موصلی، ج۱، ص۱۸۰؛ المعجم الصغیر، ج۲، ص۲۲؛ المعجم الاوسط، ج۸، ص۴۳۵؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۴۷؛ تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۴۳؛ المناقب، ص۲۷، رقم ۴۰ – ۴۷؛ مصابیح السنة، بغوی، ج۴، ص۱۷۰، رقم ۴۷۶۲؛ تاریخ دمشق، ج۲۱، ص۳۱، باب غزاة النبی، ج۳۱، ص۱۵۰؛ المناقب، ارقام ۱۱۵ و ۱۴۸ و ۱۵۷ و ۱۸۷؛ تفسیر الکبیر، ج۶۱، ص۷۶؛ جامع الاصول، مبارک بن اثیر، ارقام ۶۴۸۹ و ۶۴۹۰ و ۶۴۹۱؛ اسد الغابة، ابوالحسن ابن اثیر، ج۳، ص۶۰۳ و ج۴، ص۵۲۵؛ مطالب السؤول، ابن طلحه قرشی، ص۴۷؛ تذکرة الخواص، سبط بن جوزیئ، ص۲۷؛ تهذیب الأسماء و اللغات، نووی، ج۱، ص۳۴۶؛ ذخائر العقبی، ص۶۳؛ زاد المعاد، ابن قیم جوزیه، ج۳، صص ۵۲۹ و ۵۳۰؛ مرآة الجنان، یافعی، ج۱، ص۱۰۹؛ البدایة و النهایة، ج۷، صص ۳۴۰ و ۳۴۱؛ مشکاة المصابیح، خطیب تبریزی، ج۳، ص۱۷۱۹؛ الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص۱۲۶؛ تاریخ الخمیس، دیار بکری، ج۲، ص۲۵؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۵۹۹؛ السیرة النبویة، ج۲، ص۱۲۶؛ الریاض النضرة، محب الدین طبری، ج۳، ص۱۱۷.
  2. صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰. «قال رسول الله(ص) لعلي أنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي قال سعيد فأحببت ان أشافه بها سعدا فلقيت سعدا فحدثته بما حدثني عامر فقال انا سمعته فقلت أنت سمعته فوضع أصبعيه على أذنيه فقال نعم و إلا فاستكتا».
  3. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن، ص ۲۶۸.
  4. شواهد التنزیل، ج۱، صص ۱۹۵ و ۱۹۶. و هذا [هو] حديث المنزلة الذي كان شيخنا أبو حازم الحافظ يقول: خرجته بخمسة آلاف إسناد.
  5. الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، یوسف بن عبد الله إبن عبد البر، ج۳، ص۱۰۹۷. و هو من أثبت الآثار و أصحها رواه عن النبي(ص) سعد بن أبي وقاص و طرق حديث سعد فيه كثيرة جدا قد ذكرها ابن أبي خيثمة و غيره و رواه ابن عباس و أبو سعيد الخدري و أم سلمة و أسماء بنت عميس و جابر بن عبد الله و جماعة يطول ذكرهم.
  6. تهذیب الکمال، ج۲۰، صص ۴۸۳ و ۴۸۴: و روى قوله(ص): أنت مني بمنزلة هارون من موسى جماعة من الصحابة، و هو من أثبت الآثار و أصحها، رواه عن النبي(ص): سعد بن أبي وقاص، و ابن عباس، و أبو سعيد الخدري، و جابر بن عبد الله، و أم سلمة، و أسماء بنت عميس، و جماعة يطول ذكرهم.
  7. کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی‌طالب، الإمام الحافظ أبی عبدالله محمد بن یوسف الگنجی الشافعی، ص۲۸۳.
  8. الأزهار المتناثرة فی الأخبار المتواترة، عبد الرحمان بن الکمال جلال الدین السیوطی، ص۷۶.
  9. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن، ص ۲۶۹.
  10. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن، ص ۲۷۱.
  11. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  12. المغنی فی ابواب التوحید والعدل، قاضی ابی الحسن عبد الجبار المعتزلی، ذیل حدیث منزلت.
  13. تلخیص الشافی، أبو جعفر محمد بن الحسن بن علی الشیخ الطوسی، ج۲، صص ۲۲۱ و ۲۲۲.
  14. تلخیص الشافی، ج۱، ص۷۴.
  15. معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم وأخبارهم، ج۱، ص۳۰۰. كوفي ثقة.
  16. «و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۳۲.
  17. «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  18. «و در میان قوم من جانشین من شو» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  19. «به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  20. المغنی فی ابواب التوحید والعدل، ج۲۰، صص ۱۶۵ و ۱۶۶.
  21. المغنی فی ابواب التوحید والعدل، ج۲۰، ص۱۶۳.
  22. الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۲۵؛ تلخیص الشافی، ج۲، ص۲۲۳.
  23. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن، ص ۲۷۳.