سریه‌های امام علی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۵۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث امام علی است. "امام علی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امام علی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

سریه امیرالمؤمنین در منطقه فدک

سریه وادی الرمل یابس

سریه امیرالمؤمنین(ع) با قبیله بنی طیّ

  • در ربیع الثانی سال نهم هجری، رسول خدا(ص) علی(ع) را به سوی طایفه بنی طی از خاندان حاتم طایی و پسرش عدیّ فرستاد. آنها بتی داشتند که فلس نامیده می‌شد. رسول خدا(ص)، علی بن ابی طالب(ع) را فرستاد تا آن را نابود کند. تنها صد و پنجاه نفر از انصار همراه وی بودند و از مهاجران کسی با آنها نبود. آنان پنجاه شتر و پنجاه اسب داشتند و پیامبر(ص) پرچمی سفید و علمی سیاه برای امام علی(ع) بست. او پرچم را به جبّار بن صخر سلّمی و علم را به سهیل بن حنیف داد و همراه با راهنمایی از بنی أسد، به آن سو حرکت کرد. عدی بن حاتم طایی جاسوسی در مدینه داشت و هنگامی که او از این سریه آگاه شد، به سرعت عدی را باخبر کرد و او به سوی شام فرار کرد [۵].
  • عدی بن حاتم از بزرگان قبیله طی و در دین نصاری بود. او نقل می‌کند: هنگامی که دعوت پیامبر اسلام(ص) را شنیدم از آن ناخشنود شدم و شاید در میان عرب کسی نبود که بیش از من از رسول خدا(ص) نفرت داشته باشد. من غلام عربی داشتم که شترهایم را می‌چرانید. به او گفتم: از میان شترهایم، تعدادی از شترهای نر را که رهرو و چاق باشند همیشه نزدیک من آماده نگه دار و اگر شنیدی که لشکر محمد به این منطقه نزدیک شده است، مرا آگاه کن. تا اینکه او روزی صبح زود پیش من آمد و گفت: "اگر سوارکاران محمد تو را در میان بگیرند، هیچ کاری نمی‌توانی بکنی. هر کاری می‌خواهی انجام دهی، فوراً انجام بده، زیرا از دور، پرچم‌هایی را دیدم و وقتی درباره آنها پرسیدم، گفتند: این لشکر محمد است که پیش می‌آید". به او گفتم: پس شترهایم را پیش بیاور. او شترهایم را آورد و من خانواده و فرزندانم را بر آنها سوار کردم اما خواهرم سفانه را در میان قبیله جا گذاشتم. و راه شام را در پیش گرفتم تا به پیش هم‌کیشان نصارایم در شام بروم[۶].
  • راهنمای لشکر اسلام، آنها را از راه فید به سوی کوه‌های طحّاء، أجا و سلمی هدایت کرد تا اینکه آنها به جایی رسیدند که تا محل اقامت قبیله طی یک روز فاصله داشت. حریث به آنها گفت: "امروز را در همین‌جا اردو می‌زنیم تا شب فرا رسد، زیرا اگر در روز حرکت کنیم، چوپانان و اطرافیان آنها ما را می‌بینند و به آنها خبر می‌دهند. در نتیجه آنها به سرعت در اطراف پراکنده می‌شوند؛ پس شبانه با اسب‌هایمان حرکت می‌کنیم تا در هنگام صبح به آنان شبیخون بزنیم". گویی عدی بن حاتم قبل از فرار، بعضی از افراد را از باقی ماندن در آنجا برحذر داشته و آنها را از آمدن لشکر اسلام ترسانده بود، برای همین، فردی از قبیله بنی نبهان به غلام سیاه خود به نام اسلم دستور داد که به اطراف برود و اگر لشکریان محمد را دید، فوراً به سوی آنان بیاید و خبر دهد تا آماده باشند. از سوی دیگر، علی(ع) چند نفر، از جمله ابو نائله و ابو قتاده و حباب بن منذر را برای آوردن خبر به اطراف اقامتگاه فرستاده بود. آنها این غلام سیاه پوست را دیدند و از او پرسیدند: "به دنبال چه هستی؟" او گفت: "به دنبال کار خود هستم!" پس او را کتف بسته پیش علی(ع) آوردند. علی(ع) از او پرسید: "اینجا چه می‌کنی؟" او گفت: "من غلامی هستم که فرار کرده‌ام!" تا اینکه گفت: "من غلام مردی از طی از طایفه بنی نبهان هستم. او به من دستور داده است که برای کسب خبر بیایم و وقتی که شما را دیدم، خواستم که برگردم، اما پیش خود گفتم: عجله نمی‌کنم تا خوب شرایط شما را بررسی کنم و وقتی پیش مولایم می‌روم، گزارش کاملی از تعداد افراد شما و تعداد شتران و اسب‌های شما به او بدهم و گویی که کسی مرا بسته بود و نمی‌توانستم برگردم تا اینکه سربازان شما مرا گرفتند".
  • علی(ع) به او فرمود: "راست بگو! قبیله طی کجا هستند؟" او گفت: "از ابتدای محل اقامت آنها تا اینجا به اندازه شبی طولانی راه است. اما اگر با اسب حرکت کنید، صبح زود می‌توانید به آنها دست یابید". علی(ع) به اصحابش فرمود: "نظر شما چیست؟" پرچمدار وی جبّار بن صخر گفت: "به نظر من، اسب‌ سواران همین امشب حرکت کنند تا صبح زود که آنها از همه جا بی‌خبر هستند، بر آنان شبیخون بزنیم و حریث را همراه بقیه لشکر قرار دهیم تا به خواست خدا فردا به ما بپیوندند". اسب ‌سواران بر اسب‌هایشان سوار شدند، و غلام سیاه را کتف بسته بر پشت خود سوار و به سوی محل اقامت قبیله طی، حرکت کردند. پس از آنکه آنها راه زیادی رفتند، او گفت که راه را اشتباه آمده است و راه اصلی را پشت سر گذاشته‌اند. علی(ع) به او فرمود: "به همان جایی که اشتباه کرده‌ای برگرد تا راه درست را بیابی". او یک میل یا بیشتر به عقب برگشت و سپس گفت: "من راه را گم کرده‌ام!" علی(ع) به او فرمود: "ما می‌دانیم که تو دروغ می‌گویی؛ یا راست بگو یا گردنت را می‌زنیم". و آنگاه لبه شمشیرش را بر گردن غلام گذاشت. وقتی که غلام تیزی شمشیر را احساس کرد، گفت: "اگر به شما راست بگویم، برای من نفعی دارد؟!" آنها گفتند: "بله". او گفت: "من شما را به راه درست هدایت می‌کنم. بدانید که قبیله طی به شما بسیار نزدیک است". او آنها را راهنمایی کرد تا کاملاً به محل اقامت طیّ نزدیک شدند. آنگاه گفت: "اینها چادرهای قبیله طی است که در منطقه پراکنده است". لشکر از او پرسیدند: "خانواده حاتم کجا هستند؟" او گفت: "آنها در وسط این محل هستند". آنها به همدیگر گفتند: اگر شبانه حمله کنیم و داد و فریاد به راه بیندازیم تعدادی از آنان در تاریکی شب فرار می‌کنند، پس صبر می‌کنیم تا صبح طلوع کند و آنگاه به آنان حمله‌ور شویم.
  • آنها پس از طلوع فجر، حمله را آغاز کردند و عده‌ای را کشته، عده‌ای را اسیر کردند و زنان و فرزندانشان و چارپایانشان را گرد آوردند و کسی از ترس آنها مخفی نشد. خواهر عدی نیز در میان اسیران بود. دختری از بنی نبهان، غلام سیاه أسلم را دید که دست‌هایش به کتف بسته شده است. او گفت: "این کار فرستاده شما، أسلم بود که لشکریان اسلام را به سوی شما راهنمایی کرد!" أسلم به او گفت: "بس کن ای دختر افراد کرامت‌مند؛ من آنها را راهنمایی نکردم تا جایی که آماده شدند تا گردنم را بزنند!"
  • پس از آن علی(ع) به بتخانه‌ای رفت که بت فلس در آن قرار داشت. افراد قبیله بر این بت لباس پوشانده و سه زره نیز به تن او کرده و سه شمشیر را به وی آویزان کرده بودند. آن حضرت(ع)، بت را درهم شکسته و آن خانه را ویران کرد. و ابوقتاده را مسئول حفاظت از اسرا و عبدالله بن عتیک سلمی را مسئول نگهداری از وسایل و چارپایان کرد. سپس آنها حرکت کردند تا در محله‌ای از محله‌های کوه سلمی به نام "رکک" فرود آمدند. آن حضرت(ع) شمشیرهای بت فلس را مخصوص و ویژه پیامبر(ص) قرار داد و در کنار خمس غنائم گذاشت و از زنان اسیر، خواهر عدی بن حاتم و زنانی از خانواده حاتم را جدا کرد و سپس غنائم و اسیران را تقسیم کرد. آنگاه آنها را به مدینه وارد کردند و خواهر عدی را در خانه رمله، دختر حارث، جای دادند[۷].[۸]

اعزام امام علی(ع) به سوی طایفه بنی زبید

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۳ - ۵۶۲؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۲۸۷؛ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۲۰۹؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۳۵۵.
  2. عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۶۹.
  3. تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۳۶-۴۳۴.
  4. عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۶۹-۱۷۳.
  5. المغازی، واقدی، ج۳، ص۹۸۴.
  6. السیرة النبویة، این هشام، ج۲، ص۵۷۸.
  7. المغازی، واقدی، ج۳، ص۸۸-۹۸۵.
  8. عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۷۳-۱۷۷.
  9. الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۶۰-۱۵۸.
  10. عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۷۷-۱۷۹.