خوارج در کلام اسلامی
اسلام |
شخصیتهای محوری
|
اعیاد و مناسبتها
|
- خوارج در قرآن | خوارج در حدیث | خوارج در نهج البلاغه | خوارج در معارف دعا و زیارات | خوارج در کلام اسلامی | خوارج در عرفان اسلامی
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل خوارج (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
چیستی خوارج و چگونگی تشکیل آن
- خوارج در لغت به معنای شورشیان است و در اصطلاح کسانی که از اطاعت امام و حاکم شرعی بیرون رفته و سرپیچی و طغیان کنند، خارجی هستند، یعنی از بیعت و اطاعت حاکم بیرون رفته و بر او خروج کردهند[۱]. از قدیمیترین فرقههای اسلامی است که پیدایش آنها به جنگ صفین سال ۳۷ ق باز میگردد[۲].[۳]
- اساس پیدایش خوارج بر مبنای برائت از امام علی(ع) شکل گرفت، آنها در ابتدا گروهی از سپاهیان امام علی(ع) بودند. افرادی سادهلوح، که در جنگ صفین فریب نیرنگ معاویه را خوردند و با دیدن قرآن بر بالای نیزهها، از ادامه جنگ با معاویه دست کشیده، از علی(ع) خواستند که به "حکمیّت" تن در دهد و با معاویه نجنگد. پس از ماجرای حکمیّت از زمرۀ یاران امام خارج شده و علیه امام موضعگیری کردند و در نهایت با امام به مقابله برخاستند[۴]. خوارج ابتدا از علی(ع) خواستند که از جنگ با معاویه دست کشد و تن به حکمیت دهد؛ اما وقتی دیدند حکمیت راه به جایی نبرد، علی(ع)، معاویه و حکمین ـ ابوموسی اشعری و عمروعاص ـ را کافر شمردند[۵].[۶]
- آنان اگرچه هنگام حیله عمروعاص و بر نیزه کردن قرآنها با موضع امام که ادامۀ جنگ بود مخالفت کردند و نبردی را که در آستانه پیروزی بود به حکمیّت کشاندند، اما پس از آن و به دنبال نتیجه حکمیّت، با شعار لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ، برگرفته از آیه قرآن ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾[۷]، اصل حکمیّت را امری نادرست و مغایر با شرع دانستند. از اینرو به آنها "مُحَکِّه" نیز میگویند.
- امام علی(ع) اگرچه با اتفاقی که در ماجرای حکمیّت رخ داد موافق نبود، اما اصل حکمیّت را خلاف قرآن نمیدید. از اینرو خطاب به آنان فرمود: «سخن حقّی است که به آن باطلی خواسته شده. آری، حکم جز از آن خدا نیست، ولی اینان میگویند که امارت و حکومت ویژه خداوند است و بس و حال آنکه، مردم را امیر و فرمانروایی باید، خواه نیکوکار و خواه بدکار، که مؤمن در سایه حکومت او به کار خود پردازد و کافر از زندگی خود بهره گیرد، تا زمان هر یک به سرآید و حق بیت المال مسلمانان گرد آورده شود و با دشمن پیکار کنند و راهها امن شود و حق ضعیف را از قوی بستانند و نیکوکار بیاساید و از شر بدکار آسوده ماند»[۸].[۹]
- این گروه در طول تاریخ با نامهای مختلفی خوانده شدهاند از جمله: شراه، محکمه، حکمیه، حروریه، مارقه (مارقین) و وهبیین[۱۰].
خوارج و جنگ نهروان
- خوارج پس از صفین با رهبرشان، عبدالله بن وهب راسبی بهعنوان خلیفه بیعت کردند و با ۱۲ هزار تن در منطقه حروراء در نزدیکی کوفه گرد آمدند و موجودیت و انشعاب خود را از امام اعلام کردند. امام(ع) با آنها به احتجاج برخاست و در صدد اصلاحشان برآمد. حضرت آنها را دارای حقوق اجتماعی میدانست، چنانکه سه حق را در مورد آنها رعایت کرد: حضور در مساجد؛ تا زمانی که دست آنها در دست ماست از فیء(بیت المال) برخوردار باشند و تا زمانی که سلاح برنداشتند با آنها نجنگید. این همه بدان سبب بود که در منطق امام در جستوجوی حقیقت دچار خطا شده بودند. از اینرو فرمود: «پس از من خوارج را نکشید، زیرا آنکه حق را جوید ولی به خطا رود، چون کسی نیست که باطل را خواهد و بدان رسد»[۱۱]. از اینرو امام در طریق عدالتگستر خویش با آنان بر اساس حکمت و عدالت رفتار کرد. اگر کاری به کار حکومت نداشتند، آنها را به حال خویش رها میکرد و اگر زبان میگشودند به احتجاج برمیخاست، چنانکه احتجاجات امام و برخی از اصحاب ایشان تا حدودی مؤثر واقع شد و تعداد هشت هزار نفر از آنان را منصرف کرد و از امام امانطلبیدند. امام نیز به آنها امان داد به شرطی که خوارج را یاری نرسانند[۱۲].[۱۳]
- این گروه، رفته رفته به یک فرقه تبدیل شدند، با افکار و عقایدی خاصّ و به فتنهگری بر ضدّ حکومت امام پرداختند. هر روز بر مخالفت خویش علیه علی(ع) افزودند تا سرانجام جنگ علنی در پیش گرفتند؛ چون آشوبگری آنان بالا گرفت، امیرالمؤمنین(ع) با آنان در محلّی به نام "نهروان" جنگید و بیشترشان کشته شدند[۱۴].
- آنان ظاهری فریبنده داشتند، پیشانیهای پینهبسته از فرط سجود، اهل تلاوت قرآن و تهجّد و امر به معروف و نهی از منکر، ولی به سبب جهل و تعصّب و کوتهفکری، حق امام را نشناختند و با امیر المؤمنین(ع) درافتادند و هلاک شدند و آخرتشان هم تباه شد[۱۵].
- اهداف امام از جنگ با خوارج را میتوان در چند مورد خلاصه کرد:
- دفع فساد خوارج و تجاوز آنها به محرمّات الهی و ارتکاب به جنایات؛
- اعلان انحراف آنها از راه راست و اصرارشان بر باطل و ایمنسازی جامعه از شعارهای فریبکارانه آنها؛
- ضرورت حفظ حکومت؛
- ضرورت مجازات پیمانشکنان و بیعتشکنان برای حفظ منافع جمعی و برقراری نظم و امنیت در جامعه[۱۶].
فرقههای خوارج
- هر چند در جنگ نهروان خوارج جز تعداد انگشت شماری از بین رفتند ولی تفکرات جاهلانه آنها باقی ماند و بعدها به تدریج هوادارانی پیدا کرده و به نشر عقاید خویش پرداختند. حدود دو قرن جهان اسلام را دستخوش آشوب و ناامنی کردند اما سرانجام به کلی از میان رفتند[۱۷]. منتها ظاهراً دنبالههای چنین تفکری همچنان در طول تاریخ باقی ماند[۱۸] و در اثر ترویج و تبلیغ، انشعاباتی یافتند که تا بیست فرقه برای آنها شمردهاند؛ از جمله: ارقه، عجارده، صفریه، واقفه، اباضیه[۱۹].
ویژگیها و خصوصیات
- ظهور خوارج و اندیشههای افراطی آنان تا بدان پایه برای جامعه اسلامی خطرناک بود که امیرالمؤمنین(ع) در هفده خطبه و دو نامه و یک حکمت به افشای ماهیت آنان پرداخته است و درباره علل پیدایش و انحراف خوارج، نحوه تفکر و خصوصیات روحی و اخلاقی آنان و نتیجه انحرافاتشان و اینکه اندیشه آنان در آینده تداوم خواهد یافت، سخن گفته است[۲۰].
- خوارج، اغلب از اعراب و بادیهنشینانی بیابانگرد و خشن بودند؛ مردمانی منحرف و جاهل که عُجب و غرور وجودشان را فراگرفته و به انحراف کشانده بود. آنها نسبت به احکام الهی از کمترین آشنایی برخوردار بودند. شیطان بر آنها چیره شد بود و باطل را برایشان آراسته و آنها را به وعده پیروزی گمراه ساخته بود[۲۱]. آنها مردانی سطحینگر بودند که همواره در احتجاجات مغلوب میشدند. تعصبات قبیلهای و جاهلی بر آنها چیره شده بود. آنان مردانی سبکمغز، سفیه و ناشکیبا بودند[۲۲]. سخن خوب میگفتند، اما کردارشان بد بود. دیگران را به قرآن فرامیخواندند، اما خود به آن عمل نمیکردند[۲۳].
در متون تاریخی اقدام به گناهان کبیره از خوارج گزارش شده است؛ گناهانی چون هرزگی و عیاشی، ترک نماز، شرابخواری، پوشیدن لباس ابریشمی، جعل حدیث، جنایت و آدمکشی، ترک حدود الهی و...[۲۴].
عقاید خوارج
- مهمترین عقاید خوارج عبارت است از:
- لازم نیست خلیفه پیامبر(ص) عرب و از قریش باشد؛
- شرط خلافت، پرهیزگاری و دلاوری و دادگری است؛
- برخی از فرقههای خوارج خلافت زنان را نیز روا میداشتند؛
- علی(ع) با قبول حکمیت گناه کرده است و باید توبه کند؛
- خلافت، موروثی نیست؛
- مرتکب گناه کبیره کافر است و ریختن خونش رواست، مگر توبه کند؛
- عمل فرد مسلمان، جزء اسلام و ایمان اوست و با عملی برخلاف شریعت از دین خارج میشود؛
- امام با رأی مردم برگزیده میشود؛
- امر به معروف و نهی از منکر بدون هیچ شرطی واجب است و در مقابل هر امام جائری باید قیام کردغ
- خلافت ابوبکر و عمر و انتخاب عثمان و امام علی(ع) را صحیح میدانستند با این تفاوت که عثمان در اواخر چون مصالح مسلمین را نادیده گرفته کافر و واجب القتل است و علی(ع) چون حکمیت را پذیرفته کافر و واجب است کشته شود؛
- جایز است در عالم امامی نباشد؛
- هرجا خوارج حاکم نباشند دارالکفر است و باید بر علیه ساکنین آن قیام کرد[۲۵].
خوارج معاصر
- گرچه خوارج منقرض شدهاند ولی افکار ایشان در میان مسلمانان ریشه دوانیده و روح این تفکر در میان بسیاری از مقدسنماها وجود داشته و مزاحمی برای پیشرفت اسلام و مسلمانان بوده است. امام علی(ع) مخالف فکر خوارج بودند. شخص آنها و فکر آنها در هر زمانی که باشد مورد انتقاد حضرت است[۲۶]. یکی از مشخصات تفکر خوارج که در حال حاضر هم میان مسلمانان وجود دارد ظاهرگرایی و تشخیص حق و باطل به اعتبار شخصیتها و چهرههای تأثیرگذار در جامعه است. ایشان در هر قضیهای ظاهر را دیده و معتقد بودند اکثریت که بزرگان صحابه هم در میان آنها هستند، ملاک حقیقتاند. در حالی که در اندیشه امیرمؤمنان(ع) حق و باطل مقیاس شخصیتها است نه اینکه اشخاص مقیاس حق و باطل باشند[۲۷]. تنگنظری نیز از دیگر ویژگی خوارج است که امروز در جامعه اسلامی مشاهده میشود. امروزه برخی خشکمغزان، همه مردم جهان، جز عده کمی مانند خود را، به دیده الحاد و کفر مینگرند و دایره اسلام و هدایت را بسیار محدود میپندارند. این تفکر که سایر فرق مسلمانان مخلد در عذاب هستند از خوارج به مسلمانان رسیده است[۲۸].
- درسی که میتوان از خوارج برای این دوران گرفت لزوم هماهنگی میان تقدس و بینش افراد است. تاریخ اسلام گواه این مطلب است که با افزایش مقدسهای فاقد بینش و بصیرت، خطر عوامفریبی از سوی دشمنان بیشتر شده است[۲۹].
خوارج در فرهنگ مطهر
خوارج یعنی شورشیان. این واژه از “خروج”[۳۰] به معنای سرکشی و طغیان گرفته شده است. پیدایش آنان در جریان حکمیت است[۳۱]. خوارج از فرق اسلامی هستند؛ گو اینکه طبق عقیده ما آنها کافرند، اما آنها خود را مسلمان میدانستند بلکه فقط خودشان را مسلمان میدانستند و دیگران را بیدین و خارج از دین به حساب میآوردند. هیچ کس ادّعا نکرده که خوارج به اسلام عقیده نداشتهاند، بلکه همه اعتراف دارند که آنها شدیداً و با تعصّب زیادی به اسلام معتقد بودند. خصلت بارز اینها دوریشان از فکر و تعقّل است. خود علی(ع) که از آنها نام میبرد آنها را مردمی معتقد ولی جاهل و قشری معرفی میکند. مردمی بودن، متعبّد، شب زندهدار وقاری قرآن، اما جاهل و سبک مغز و کم تعقّل، و بلکه مخالف فکر و تعقّل در کار دین[۳۲]. خوارج بیشهامت، یعنی مقدس مآبان ترسو[۳۳][۳۴]
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۵۴؛ همو، فرهنگنامه دینی، ص۹۹.
- ↑ برای شناخت پیدایش، پیشینه، عملکرد، ویژگیها وسرانجام آنان ر.ک: «دانشنامۀ امام علی» ج ۹ مقالۀ «مارقین»؛ «جاذبه و دافعۀ علی» شهید مطهری، ص ۱۰۵ و....
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۹۱.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۵۴؛ همو، فرهنگنامه دینی، ص۹۹؛ فرهنگ شیعه، ص ۲۳۹؛ دانشنامه نهج البلاغه، ص ۳۷۵- ۳۷۶؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۹۱.
- ↑ ر.ک: فرهنگ فرق اسلامی، ۱۸۷؛ فرهنگنامه فرقههای اسلامی، ۱۳۸.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۳۹-۲۴۰.
- ↑ «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.
- ↑ «کَلِمَةُ حَقٍ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّی یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی أَنَّهُ(ع)لَمَّا سَمِعَ تَحْکِیمَهُمْ قَالَ حُکْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِیکُمْ وَ قَالَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَیَعْمَلُ فِیهَا التَّقِیُّ وَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَیَتَمَتَّعُ فِیهَا الشَّقِیُّ إِلَی أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ وَ تُدْرِکَهُ مَنِیَّتُه»؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۴۰؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۹۱؛ دانشنامه نهج البلاغه، ص ۳۷۵- ۳۷۶؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت؛ صفحه ۹۸ تا۱۰۶.
- ↑ صابری، تاریخ فرق اسلامی، ج۱، فرقه خوارج؛ فرهنگ فرق اسلامی، ۱۸۷؛ فرهنگنامه فرقههای اسلامی، ۱۳۸.
- ↑ «کَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ کلَّمَا نَجَمَ ِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّی یَکُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِین»؛ نهج البلاغه، خطبه ۶۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای ۱۱۸، ۱۲۱ و ۱۲۳.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۳۷۶.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۹۹؛ فرهنگ شیعه، ص ۲۳۹؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۹۱.
- ↑ ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت؛ صفحه ۹۸ تا۱۰۶.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۳۷۷.
- ↑ خوارج و علل پیدایش آنان؛ الملل و النحل، ۱/ ۱۱۷؛ دائرة المعارف تشیع، ۷/ ۲۹۹؛ فرهنگ شیعه، ص ۲۳۹-۲۴۰.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۹۹ و فرهنگ غدیر، ص۲۵۴.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۴۰؛ دانشنامه نهج البلاغه، ص ۳۷۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای ۳۵، ۳۶، ۴۰، ۵۸، ۵۹، ۶۰، ۶۱ و... و نامه ۷۷ و ۷۸ و حکمت ۳۲۳.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۱۵.
- ↑ «أَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَام سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ وَ لَمْ آتِ لَا أَبَا لَکُمْ بُجْراً وَ لَا أَرَدْتُ لَکُمْ ضُرّا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳۶.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۳۷۸-۳۷۹.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۳۷۸-۳۷۹.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۴۰؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۹۲؛ دانشنامه نهج البلاغه، ص ۳۷۹.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، مشکلات علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۲۹۳، ۳۰۹ و ۶۱۱.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۳۰۶.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۹۳؛ یادداشتها، ج ۳، ص ۳۷۱.
- ↑ ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت؛ صفحه ۹۸ تا۱۰۶.
- ↑ کلمه “خروج” اگر به “علی” متعدی شود و معنای نزدیک به یکدیگر دارد: یکی در مقام پیکار و جنگ برآمدن و دیگری تمرد و عصیان و شورش. خرج فلان على فلان على فلان: برزلقئاله. وخرجت الرعبة على الملك: تمردت المنجد. کلمه “خوارج” که معادل فارسی آن “شورشیان” است از “خروج” به معنای دوم گرفته شده است. این جمعیت را از آن نظر خوارج گفتند که از فرمان علی تمرد کردند و علیه او شوریدند و چون تمرد خود را بر یک عقیده و مسلک مذهبی مبتنی کردند، بخلهای شدند و این اسم به آنها اختصاص مییافت و لذا به سایر کسانی که بعد از آنها قیام کردند و بر حاکم وقت طغیان نمودند خارجی گفته نشد. اگر اینها مکتب و عقیده خاصی نمیداشتند مثل سایر یاغیهای دورههای بعد بودند. ولی اینها عقائدی داشتند و بعدها خود این عقائد موضوعیت پیدا کرد. اگر چه هیچ وقت موفق نشدند حکومتی تشکیل دهند امّا موفق شدند فقه و ادبی برای خود به وجود بیاورند (به ضحی الإسلام، ج۳، ص۳۴۰ - ۳۴۷، طبع ششم مراجعه شود). اشخاصی بودند که هرگز اتفاق نیفتاد که خروج کنند ولی بر عقیده خوارج بودند. مثل آنچه درباره عمروبن عبید و بعضی دیگر از معتزله گفته میشود. افرادی از معتزله که در عقیده امربه معروف و نهی از منکر و یا در مسئله مخلّد بودن مرتکب کبیره با خوارج همفکر بودهاند دربارهشان گفته میشود «وَ كَانَ يَرَى رَأْيَ الْخَوَارِجِ» یعنی همچون خوارج میاندیشد. حتی بعضی از زنها بودهاند که عقیده خارجی داشتهاند. در کامل مبرد، ج۲، ص۱۵۴ داستان زنی را نقل میکند که عقیده خارجی داشته است بنابر این مفهوم لغوی کلمه و مفهوم اصطلاحی آن عموم من وجه است.
- ↑ جاذبه و دافعه علی(ع)، ص۱۱۴.
- ↑ بیست گفتار، ص۵۱.
- ↑ جاذبه و دافعه علی(ع)، ص۱۵۸.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۹۸.