عدل در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۸ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۰۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث عدل است. "عدل" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عدل (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

عدالت در لغت، دادگری است[۱] و در اصطلاح، دادن حق است به صاحب حق. به دیگر سخن عدالت، هر چیزی را در جای خود گزاردن است[۲].

بنابراین، در تحقق عدالت، تمامی استعدادها و استحقاق‌های واقعی در نظر گرفته شده و به هر کس، بر حسب کار، استعداد و لیاقت فردی وی، چیزی اعطا می‌گردد.

در فقه سیاسی، عدالت از اصول سیاسی اسلام بوده و تحقق آن در جامعه، یکی از دو هدف اساسی فلسفه بعثت انبیاء و نیکوترین خصلت انسانی به شمار آمده است ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۳].

اسلام از آغاز، همواره بر اجرای عدالت، نفی نظام طبقاتی و تشکیل جامعه بی‌طبقه توحیدی تأکید ورزیده است ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ[۴].

عدالت از دیدگاه امام علی(ع) به صورت یک فلسفه اجتماعی و ناموس بزرگ دینی تلقی شده [۵] و سفارش‌های امام(ع) به کارگزاران در تحقق عدالت اسلامی، نقطه عطفی در تاریخ سیاسی اسلام است؛ تا جایی که خود "شهید راه عدالت" لقب گرفت[۶].[۷]

عدل در فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن

استواء[۸]، میانه دو حد افراط و تفریط[۹]، اعتدال، قسط[۱۰]، عدالت‌ورزی و دادگری[۱۱].

﴿وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا[۱۲].

عدل اساس استوار حکم و حکومت، و رفتار و کردار آدمی است. آیه شریفه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ[۱۳] دلالت بر وجوب عدل در همه مراتب اعمال انسان دارد.

عدل الهی از مباحث مهم کلامی بین‌المذاهب اسلامی است که از یک سو میان شیعه و اهل سنت و از سوی دیگر میان اشاعره و معتزله مطرح است. نفی ظلم و اعتقاد به عدل الهی یکی از معتقدات اصیل اسلامی (اصول دین) و از ضروریات و اصول دو مذهب شیعه و معتزله است[۱۴].

عدل از اصول پذیرفته ‌شده نزد عقل و ادیان الهی است. عدالت‌خواهی از اصول فطری بشر است. اصل عدالت در همه شئون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی تعمیم دارد[۱۵]؛ حتی برخی عدالت را امری فرادینی می‌دانند که ادیان برای اثبات حقانیت خود بدان تمسک می‌جویند[۱۶].[۱۷]

عدل در فقه سیاسی امام خمینی

عدالت که به معنای نهادن هر چیز در جایگاه مناسب خودش است[۱۸]، در مقابل واژه ظلم قرار داده شده و از این روی ظلم به معنای قرار دادن یک چیز در غیر جایگاه خودش، معنا شده است[۱۹]. عدالت که در میان همه جوامع امری پذیرفته شده و مطلوب، تلقی می‌شود، در منطق شیعه اهمیت مضاعفی یافته است، به گونه‌ای که مکتب شیعه از سوی مذاهب دیگر به عدلیه خوانده شده است.

عدالت در فقه شیعه کاربرد وسیعی دارد و در موارد بسیاری، شارع قید عدالت را شرط دانسته است که مواردی از قبیل امام جماعت، امام جمعه، شاهد طلاق و وصیت، قضاوت و.... و از این روی فقیهان به تعریف و مراد خود از عدالت که در فقه شرط دانسته شده است پرداخته و هر گروه، متناسب با مبانی خود به تعریف آن اقدام کرده‌اند[۲۰]. عدالت از مهم‌ترین و اساسی‌ترین نیازهای انسان محسوب شده و تحقق آن در جامعه از آرمان‌ها و آرزوهای بشریت به حساب می‌آید. از این روی فرهیختگان هر جامعه این امر را آرمان خود، اعلام کرده و در راه تحقق آن جان‌فشانی‌ها کردند. بلکه پیامبران الهی نیز بنابر آیات شریفه قرآن برای تحقق قسط و عدالت برانگیخته شده و مردم را به این اصل اصیل فراخوانده‌اند[۲۱]. اصل عدالت که بنا به تعبیر شهید مطهری در سال‌های گذشته در حوزه مسائل اجتماعی از آن غفلت شده بود[۲۲]، در سال‌های اخیر به مراتب مورد استفاده قرار گرفته و نقشی اساسی در حوزه سیاست و اجتماع ایفا کرده است. از این روی در فقه سیاسی شیعه بسیار مورد تأکید واقع شده و در سطحی کلان به رفع مشکلات، پرداخته است. امام خمینی نیز بر همین اساس به این اصل عنایت ورزیده و در سطحی کلان و در حوزه‌های سیاست و اجتماع، از آن استفاده کرده است. به گونه‌ای که بنا به تعبیر برخی از نویسندگان: در نگاه امام خمینی نگرش به عدالت نه تنها بی‌ارتباط با مسائل اجتماعی و سیاسی نیست، بلکه عامل و زمینه‌ساز تحقق عدالت اجتماعی و سیاسی نیز هست[۲۳].

عدالت که معنایی روشن داشته و عمدتاً به واسطه مصادیقش معنا می‌یابد، با تعاریف متعددی مواجه شده و هر کس مطابق دیدگاه خود به تعریف آن پرداخته است. بر اساس فرهنگ شیعه و روایات معصوم، عدالت، در حوزه فردی، وصفی خاص که صورت ملکه به خود گرفته و قادر است فرد را از هر گونه خلاف و گناه در حوزه‌های مختلف باز داشته و وی را در طریق هدایت حفظ کند، تعریف شده است[۲۴]. امام خمینی نیز در حوزه فقه به این تعریف مبادرت ورزیده و در تعریف آن این گونه آورده است: عدالت صفت نفسانی (ملکه) ریشه‌داری است که همواره انسان را به ملازمت تقوا، ترک محرمات و فعل واجبات وادار می‌کند[۲۵].

عدالت در حوزه فقه سیاسی جلوه‌های بسیاری یافته و تأثیرات مضاعفی در نظام سیاسی شیعه ایفا کرده است که ما برخی از این حوزه‌ها را از نظر می‌گذرانیم:

  1. اتصاف ولی فقیه به وصف عدالت: شرایطی که برای زمامدار ضروری است، مستقیماً ناشی از طبیعت طرز حکومت اسلامی است. پس از شرایط عامه، مثل عقل و تدبیر دو شرط اساسی وجود دارد که عبارتند از:۱ - علم به قانون ۲- عدالت[۲۶].
  2. مساوات در برابر قانون: عدالت اسلامی را می‌خواهیم در این مملکت برقرار کنیم... یک همچو اسلامی که عدالت باشد در آن، اسلامی که در آن ظلم هیچ نباشد، اسلامی که آن شخص اولش با آن فرد آخر همه در سواء در مقابل قانون باشند[۲۷].
  3. اعطای حقوق مردم: اگر احکام اسلام پیاده بشود مستضعفین به حقوق خودشان می‌رسند، تمام اقشار ملت به حقوق حقه خودشان می‌رسند... عدالت الهی بر تمام ملت سایه می‌افکند[۲۸].
  4. جلو‌گیری از استبداد حاکم: امام خمینی نیز در راستای جلو‌گیری از دیکتاتوری و استبداد، ولایت فقیه را به خاطر واجد بودن صفت عدالت ضد استبدادی دانسته، بلکه در این راستا معنای بسیار خاصی از معنای مصطلح از معنای عدالت را برای حاکم شرط دانسته است: جلو دیکتاتوری را ما می‌خواهیم بگیریم، نمی‌خواهیم دیکتاتوری باشد، می‌خواهیم ضد دیکتاتوری باشد، ولایت فقیه ضد دیکتاتوری است نه دیکتاتوری[۲۹].

فقیه مستبد نمی‌شود. فقیهی که این اوصاف را دارد عادل است، عدالتی که غیر از این طوری عدالت اجتماعی، عدالتی که یک کلمه دروغ او را از عدالت می‌اندازد. یک نگاه به نامحرم او را از عدالت می‌اندازد یک همچو آدمی نمی‌تواند خلاف بکند، نمی‌کند خلاف[۳۰][۳۱]

منابع

  1. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی
  2. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم
  3. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی

پانویس

  1. لغت‌نامه دهخدا، ج۱۰، ص۱۵۷۶۴.
  2. نهج البلاغه، قصار ۴۳۷.
  3. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند»؛ سوره حدید، آیه ۲۵.
  4. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
  5. غررالحکم، ۱۸۰؛ نهج البلاغه فیض، ص۶۸۴-۶۸۱؛ بحار الانوار، ج۳، ص۸۳-۸۲؛ تحف العقول، ص۲۴۴.
  6. نهج البلاغه، نامه ۵۳؛ بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۷۵؛ نهج البلاغه، قصار ۴۲۹.
  7. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۳۷.
  8. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۴، ص۲۴۶.
  9. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۸، ص۵۵.
  10. بهاءالدین خرمشاهی، قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه‌نامه، ص۷۷۹.
  11. بهاءالدین خرمشاهی، قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه‌نامه، ص۷۷۵.
  12. «نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید» سوره مائده، آیه ۸.
  13. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
  14. محسن معینی، «عدل/عدالت»، دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۲، ص۱۴۴۲.
  15. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ص۵۸-۶۰.
  16. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۴۵-۴۹.
  17. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص: ۴۱۰-۴۱۱.
  18. نهج البلاغه، حکمت ۲۳۵.
  19. اقرب الموارد، واژه ظلم.
  20. فقه الصادق، ج۶، ص۲۲۸ - ۲۳۹؛ العروة الوثقی، ج۱، ص۸۰۰؛ مستمسک العروة الوثقی، ج۷، ص۳۳۲.
  21. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  22. بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، ص۴۷.
  23. نظریه عدالت، ص۴۵۸.
  24. «إِذَا غَضَّ‏ طَرْفَهُ‏ عَنِ‏ الْمَحَارِمِ‏ وَ لِسَانَهُ عَنِ الْمآثِمِ وَ كَفَّهُ عَنِ الْمَظَالِمِ»؛ از محارم چشم بپوشد، از گناهان، زبان بربندد و از ستم‌ها دست بکشد. (تحف العقول، ص۳۶۵).
  25. العدالة عبارة عن ملکة راسخة باعثة علی ملازمة التقوی من ترک المحرمات و فعل الواجبات. (تحریر الوسیلة، ج۱، ص۱۲، مسئله ۲۸).
  26. ولایت فقیه، ص۴۷.
  27. صحیفه امام، ج۹، ص۴۲۴ - ۴۲۵.
  28. صحیفه امام، ج۶، ص۵۲۵.
  29. صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۱۱.
  30. صحیفه امام، ج۱۱، ص۴۶۴ - ۴۶۵.
  31. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۲۷.