عدالت اجتماعی در معارف و سیره نبوی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۲۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث عدالت اجتماعی است. "عدالت اجتماعی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عدالت اجتماعی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

عدالت اجتماعی در اندیشه دینی از چنان جایگاه ویژه‌ای برخوردار است که هیچ امر دیگری با آن قابل مقایسه نیست. این عدالت برخاسته از عدلی کلی است که حاکم بر همه چیز است. عدل به معنای قرار دادن هر چیز در جای خود[۱]، مبنای همه امور است و خداوند همه چیز را بر عدل استوار کرده است. برپایی همه امور به عدل، و استواری همه چیز به آن است، چنان که در حدیث نبوی آمده است: «بِالْعَدْلِ‏ قَامَتِ‏ السَّمَاوَاتُ‏ وَ الْأَرْضُ»[۲].

در نظام دین نه تنها همه چیز بر عدل استوار است، بلکه عدل مقیاس همه چیز است. استاد شهید، مرتضی مطهری دراین‌باره می‌نویسد: «در قرآن، از توحید گرفته تا معاد، و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت، و از آرمان‌های فردی گرفته تا هدف‌های اجتماعی، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن، همدوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است. عدل قرآن، آنجا که به توحید یا معاد مربوط می‌شود، به نگرش انسان به هستی و آفرینش شکل خاص می‌دهد و به عبارت دیگر نوعی جهان‌بینی است. آنجا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط می‌شود، یک مقیاس و معیار قانون‌شناسی است؛ و به عبارت دیگر جای پایی است برای عقل که در ردیف کتاب و سنت قرار گیرد و جزء منابع فقه و استنباط به شمار آید. آنجا که به امامت و رهبری مربوط می‌شود یک شایستگی است. آنجا که پای اخلاق به میان می‌آید، آرمانی انسانی است. و آنجا که به اجتماع کشیده می‌شود یک مسئولیت است»[۳].

عدل چنین جایگاهی دارد، رکن و هدف و معیار و مقیاس است. همه چیز با عدل سنجیده می‌شود. عدالت، اصلی اساسی است که ارسال رسل و انزال کتب برای آن است. راز مبارزه رسولان و هدف اجتماعی - سیاسی پیامبران و مصلحان با آن محقق می‌شود. جان رسالت آنان عدالت بوده است که دین و احکام آن به عدالت زنده است. امیرمؤمنان علی(ع) فرموده است: «الْعَدْلُ‏ حَيَاةُ الْأَحْكَامِ‏»[۴].

دین و احکام دین و شریعت بدون عدالت فاقد روح است. عدالت جان شریعت است، جان دین است. دین فارغ از عدالت، دین نیست. دین منهای عدالت، وسیله‌ای است برای به بند کشیدن انسان‌ها در رفتنشان به سوی حق. عدالت اصلی بنیادین است که ملاک تشخیص حق و باطل، و مقیاس سنجش همه چیز، از جمله «دین» است.

«اصل عدالت از مقیاس‌های اسلام است، که باید دید چه چیز بر او منطبق می‌شود. عدالت در سلسله علل احکام است، نه در سلسله معلولات. نه این است که آن چه دین گفت عدل است، بلکه آن چه عدل است دین می‌گوید. این معنای مقیاس بودن عدالت است برای دین. پس باید بحث کرد که آیا دین مقیاس عدالت است یا عدالت مقیاس دین. مقدسی اقتضا می‌کند که بگوییم دین مقیاس عدالت است، اما حقیقت این طور نیست؛ این نظیر آن چیزی است که در باب حسن و قبح عقلی میان متکلمین رایج شد و شیعه و معتزله عدلیه شدند، یعنی عدل را مقیاس دین شمردند، نه دین را مقیاس عدل. به همین دلیل، عقل یکی از ادله شرعیه قرار گرفت تا آنجا که گفتند: «الْعَدْلُ‏ وَ التَّوْحِيدُ عَلَوِیَّان وَالْجَبْرُ وَ التَّشْبِیهُ أُمَوِیَّان».

قسط به معنای عدالت است[۵]، به معنای میانه‌روی و اعتدال در امور و از افراط و تفریط دور بودن است[۶]. قسط به معنای نصف و انصاف آمده است که بهره عادلانه را گویند[۷]، و این است که سهم و بهره هر صاحب حقی داده شود و هر کس به حق خویش برسد.

خداوند به دادگری و قسط فرمان داده است و این رسم را که به نام دین، فحشا و ستم کنند، و دین وسیله توجیه بی‌عدالتی‌ها باشد، منکوب کرده است. ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ[۸]. عدالت ارزش ذاتی دارد و سلامت همه چیز به آن است. از این روست که خداوند فرمان می‌دهد که برپا کننده قسط و عدالت اجتماعی باشید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ[۹].

مفسر بزرگ قرآن، شیخ طبرسی، در ذیل این آیه و در معنای آن می‌نویسد: «یعنی پیوسته برپا دارندگان عدالت باشید، و معنای این سخن آن است که باید عادت و سنت شما برپا داشتن عدالت در گفتار و کردار باشد»[۱۰]. خداوند به برپا داشتن عدالت همه‌جانبه و همیشگی فرمان داده است؛ قیام برای عدالت در همه وجوه آن و به طور پیوسته. عدالت اجتماعی، عدالتی است فراگیر و در این بحث نیز مراد از اصل عدالت اجتماعی، عدالتی است فراگیر که کلیه وجوه اجتماعی، خانوادگی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را در بر می‌گیرد. خداوند به چنین عدالتی فرا خوانده که این عدالت راه نجات و سعادت آدمیان است و خداوند فرموده است: ﴿وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ[۱۱].

بی‌گمان کسانی می‌توانند مصداق این محبت الهی باشند که برای او قیام کنند و عدالت‌خواهی‌شان از سر حق خواهی باشد. خداوند به قیام برای حق فرا خوانده است؛ و یگانه راه برپایی قسط و عدالت و اصلاح همه امور، همین است. امام خمینی در مکتوبی به تاریخ یازدهم جمادی الاولی ۱۳۶۳ هجری قمری که تاریخی‌ترین سند مبارزاتی آن وجود بی‌بدیل است، به همین امر فرا خوانده است؛ به عدالت خواهی و به برپا داشتن عدالت از جایگاه قیام برای خدا: «قال الله تعالی: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى[۱۲] خدای تعالی در این کلام شریف، از سر منزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده و بهترین موعظه‌هایی است که خدای عالم از میان تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده. این کلمه تنها راه اصلاح در جهان است. قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلت رسانده و از جلوه‌های گوناگون طبیعت رهانده.

قیام لله است که موسی کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو کشاند[۱۳]. قیام برای خداست که خاتم النبیین(ص) را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت‌ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت، و نیز آن ذات مقدس را به مقام ﴿قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى[۱۴] رساند»[۱۵].

قیام و مبارزه و حکومت انبیا برای خدا و تحقق عدالت و حق بوده است، چنان که خداوند به داوود(ع) فرمود: ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ[۱۶].

و خداوند همگان را به امانت‌داری و عدالت‌ورزی فرمان می‌دهد: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ[۱۷]

خداوند مردمان را به عدالت اجتماعی فرمان داده است تا سلامت و سعادت آنان در دو جهان تأمین شود؛ و این همان عدالت فراگیر و پوشاننده همگان است، چنان که امیر بیان، علی(ع) درباره آن فرمود: «وَ الْعَدْلُ‏ سَائِسٌ‏ عَامٌ‏»[۱۸].

زنده بودن و سلامت همگان، بلکه زمین و زمان در گرو عدالت است. «الْعَدْلُ‏ حَيَاةٌ»[۱۹].

جامعه فاقد عدالت، جامعه‌ای مرده است. سرزمین بی‌عدالت چون زمین خشک و کشتزار بی‌حاصل است. با عدالت است که زمین زنده، سرزمین‌ها آباد، و مردمان و جامعه‌ها به درستی برپا می‌شوند. محمد حلبی از امام صادق(ع) درباره معنای این آیه پرسش کرد که خداوند فرموده است: ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا[۲۰]. بدانید که خدا زمین را پس از مردن آن زنده می‌کند. حضرت فرمود: «الْعَدْلَ‏ بَعْدَ الْجَوْرِ»[۲۱].

بر اساس همین نگاه به عدالت است که شهید عدالت، علی(ع) فرموده است: «جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْعَدْلَ قَوَاماً لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِيهاً مِنَ‏ الْمَظَالِمِ‏ وَ الْآثَامِ‏ وَ تَسْنِيَةً لِلْإِسْلَامِ»[۲۲].

بقای جامعه به عدالت است و آنجا که عدالت نیست، انتظار پاکی و سلامت اجتماعی، انتظاری بیهوده است. بدون اجرای عدالت، دین و احکام آن بی‌جان است. روشنی اسلام به عدالت است، و با خاموش شدن عدالت، اسلام چون چراغی خواهد بود خاموش که با آن راه نمی‌توان یافت و مردمان را به سامان نمی‌توان رساند، زیرا عدالت است که جامعه و مردمان را به صلاح و سامان می‌رساند. به بیان پیشوای عدالت‌گرایان، علی(ع): «الْعَدْلُ‏ قِوَامُ‏ الرَّعِيَّةِ»[۲۳]. «الرَّعِيَّةُ لَا يُصْلِحُهَا إِلَّا الْعَدْلُ‏»[۲۴].

با این جهت‌گیری است که پیام‌آور عدالت و رسول هدایت فرموده است: «عَدْلُ‏ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ‏ عِبَادَةِ سَبْعِينَ‏ سَنَةً قِيَامٍ لَيْلُهَا وَ صِيَامٍ نَهَارُهَا»[۲۵].

در اندیشه پرورش یافتگان مدرسه نبوی، عدالت محور همه امور و اصل و اساس همه چیز است، چنان که علی(ع) فرموده است: «الْعَدْلُ‏ رَأْسُ‏ الْإِيمَانِ‏ وَ جِمَاعُ‏ الْإِحْسَانِ‏»[۲۶].

برترین مراتب ایمان اجرای عدالت است که در پرتو آن خوبی و نیکی در جامعه و مردمان سریان می‌کند و دین و دین‌داری معنا می‌یابد. این‌گونه است که جامعه دینی برپا می‌گردد و مردمان راست می‌شوند. امیر مؤمنان و پیشوای عدالت‌گستران علی(ع) فرمود: «اجْعَلِ‏ الدِّينَ‏ كَهْفَكَ‏ وَ الْعَدْلَ‏ سَيْفَكَ‏ تَنْجُ مِنْ كُلِّ سُوءٍ وَ تَظْهَرْ عَلَى كُلِّ عَدُوٍّ»[۲۷].

دیانت و عدالت از هم گسست ندارند و از این روست که قرآن کتاب عدالت است و به بیان فرزند قرآن، علی(ع): «هُوَ النَّاطِقُ بِالسُّنَّةِ الْعَدْلِ‏»[۲۸].

قرآن کتاب فطرت است و آدمیان به فطرت خویش عاشق عدالت و منزجر از هر‌گونه ستم‌اند، و چیزی جز عدالت آنان را سیراب نمی‌کند و جامعه جز با عدالت به آرامش و آسایش حقیقی نمی‌رسد. دخت گرامی رسول خاتم در خطبه مشهور خویش در روز دهم رحلت پیامبر، یعنی در اوج قیام خویش برای عدالت، فرمود: «فَفَرَضَ اللَّهُ... الْعَدْلَ‏ تَسْكِيناً لِلْقُلُوبِ‏»[۲۹].

انسان تشنه عدالت است و فطرت او خواهان آن و وجودش با آن آشنا است. حلبی از امام صادق(ع) روایت کرده است که فرمود: «الْعَدْلُ‏ أَحْلى‏ مِنَ‏ الْمَاءِ يُصِيبُهُ الظَّمْآنُ»[۳۰]. قرآن فرو فرستاده شده است تا کام آدمیان را از عدالت شیرین و زندگی‌شان را از آن لبریز سازد و پیامبر اکرم(ص) پیام‌آور این شیرینی و رستگاری است.[۳۱]

سیره عملی پیامبر خاتم در عدالت اجتماعی

آن حضرت پیامبر عدالت و دعوت‌کننده به عبودیت بود. عدالت برای عبودیت. خداوند به صراحت این نسبت را روشن فرموده و آن حضرت را مأمور برپایی عدالت معرفی کرده است. ﴿فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ[۳۲].

پیامبر اکرم(ص) فرمان یافت تا به برپایی قسط بپردازد: ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ[۳۳].

آن حضرت در عمل به تمام معنا برپا دارنده قسط و عدالت بود و از همین روست که در زیارت آن حضرت می‌خوانیم: «السَّلَامُ‏ عَلَيْكَ‏ يَا قَائِماً بِالْقِسْطِ»[۳۴].

رسول خدا(ص)، نمونه اعلای قرآن، جلوه جامع اسم‌الله و مظهر کامل عدالت بود؛ و خود می‌فرمود: «أَوْصَانِي‏ رَبِّي‏ بِتِسْعٍ‏... وَ الْعَدْلِ فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ»[۳۵].

پیامبر اکرم(ص) در هر شرایطی بر قسط و عدالت پایداری ورزید و هیچ مرزی از مرزهای آن را ندرید. از ابو سعید خدری نقل شده است که در یکی از روزها که پیامبر(ص) مشغول تقسیم مالی میان ما بود، ذُو الْخُوَیْصَره[۳۶] که مردی از بنی‌تمیم بود گفت: ای رسول خدا! به عدالت تقسیم کن! حضرت فرمود: وای بر تو، اگر من عدالت نداشته باشم، چه کسی به عدالت رفتار می‌کند؟ اگر من عادل نباشم تو زیان برده‌ای[۳۷].

تمام دوران رسالت پیامبر اکرم(ص) به مبارزه در راه برپایی عدالت و گسترش آن گذشت.

حساسیت آن حضرت در برپایی عدالت چنان بود که می‌فرمود: «أَيَّهَا النَّاسُ إِنَّهُ وَاللهِ مَا فِيكُمْ أَحَدٌ أَقْوَى‏ عِنْدِي‏ مِنَ‏ الضَّعِيفِ‏ حَتَّى‏ آخُذَ الْحَقَّ لَهُ‏ وَ لَا أَضْعَفَ عِنْدِي‏ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ»[۳۸].

رسول خدا(ص) جلوه جامع خداوند بود. خداوندی که از او جز قسط و عدالت صدور نمی‌یابد و عدل مطلق است. امیر مؤمنان علی(ع) خداوند را چنین وصف کرده است: «وَ قَامَ‏ بِالْقِسْطِ فِي‏ خَلْقِهِ‏ وَ عَدَلَ عَلَيْهِمْ فِي حُكْمِهِ»[۳۹]. «وَ عَدَلَ‏ فِي‏ كُلِّ‏ مَا قَضَى‏»[۴۰]. «وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ‏ عَدْلٌ‏ عَدَلَ‏»[۴۱].

و پیامبر اکرم(ص) جلوه‌گر عدالت همه جانبه بود، چنان‌که امیر بیان، علی(ع) در وصف آن حضرت فرمود: «سِيرَتُهُ‏ الْقَصْدُ وَ سُنَّتُهُ‏ الرُّشْدُ وَ كَلَامُهُ الْفَصْلُ وَ حُكْمُهُ الْعَدْلُ»[۴۲].

رسول خدا(ص) چون به هدایت مردمان برانگیخته شد، به عدالت برخاست و زمینه برپایی مردمان به قسط را فراهم ساخت؛ باطل را در هم کوبید و زدود و دین حق را که عدالتش فراگیر بود آشکار نمود، چنان‌که امیر مؤمنان علی(ع) در وصف آن حضرت فرمود: «وَ الْمُعْلِنِ‏ الْحَقَّ بِالْحَقِّ‏ وَ الدَّافِعِ جَيْشَاتِ الْأَبَاطِيلِ وَ الدَّامِغِ صَوْلَاتِ الْأَضَالِيلِ كَمَا حُمِّلَ فَاضْطَلَعَ بِأَمْرِكَ لِطَاعَتِكَ مُسْتَوْفِزاً فِي مَرْضَاتِكَ غَيْرَ نَكِلٍ عَنْ قُدُمٍ وَ لَا وَاهٍ فِي عَزْمٍ وَاعِياً لِوَحْيِكَ حَافِظاً لِعَهْدِكَ مَاضِياً عَلَى نَفَاذِ أَمْرِكَ حَتَّى أَوْرَى قَبَسَ الْقَابِسِ وَ أَضَاءَ الطَّرِيقَ لِلْخَابِطِ وَ هُدِيَتْ بِهِ الْقُلُوبُ بَعْدَ خَوْضَاتِ الْفِتَنِ وَ الْآثَامِ وَ أَنَارَ مُوضِحَاتِ الْأَعْلَامِ وَ نَيِّرَاتِ الْأَحْكَامِ»[۴۳].

پیامبر اکرم(ص) با سیره عدالت محور خود جاهلیت را از رنگ و رو انداخت و جامعه را به سوی حق متحول ساخت. آن حضرت در همه وجوه میزان عدالت بود، چنان که در بیان علی(ع) بدین اشارت شده است: «ذَا مَنْطِقٍ‏ عَدْلٍ‏ وَ خُطْبَةٍ فَصْلٍ‏»[۴۴].

بیست و سه سال رسالت پیامبر در این جهت گذشت که عدالت در همه وجوهش آشکار شود. سیره همه پیشوایان حق از خاتم(ص) تا قائم(ع) بر این مبناست: برپایی عدالت و حق و محو همه آثار ستم و باطل. محمد بن مسلم گوید از امام باقر(ع) درباره سیره قائم - عجل الله فرجه - پرسش کردم که چون قیام کند به کدام سیره با مردم رفتار می‌کند. فرمود: «بِسِيرَةِ مَا سَارَ بِهِ- رَسُولُ اللَّهِ(ص) حَتَّى‏ يُظْهِرَ الْإِسْلَامَ‏»[۴۵].

محمد بن مسلم گوید: پرسیدم: سیره رسول خدا(ص) چگونه بود؟ فرمود: «أَبْطَلَ‏ مَا كَانَ‏ فِي‏ الْجَاهِلِيَّةِ وَ اسْتَقْبَلَ‏ النَّاسَ‏ بِالْعَدْلِ وَ كَذَلِكَ الْقَائِمُ(ع) إِذَا قَامَ يُبْطِلُ مَا كَانَ فِي الْهُدْنَةِ مِمَّا كَانَ فِي أَيْدِي النَّاسِ وَ يَسْتَقْبِلُ بِهِمُ الْعَدْلَ»[۴۶].[۴۷]

جستارهای وابسته

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. امیرمؤمنان علی(ع) فرموده است: «الْعَدْلُ‏ يَضَعُ‏ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا». (عدالت کارها را در جای خودش می‌نهد). نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷. ملای روم در بیان این که عدل عبارت است از وَضْعُ الشَّیءِ فِی مَوْضِعِهِ سروده است: عدل چه بُوَد؟ وضع اندر موضعش ظلم چه بوَد؟ وضع در ناموقعش مثنوی معنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۶. و نیز با تمثیل این تعریف را تبیین کرده است: عدل چه بوَد؟ آب دِه اشجار را ظلم چه بوَد؟ آب دادن خار را عدل وضع نعمتی در موضعش نه بهر بیخی که باشد آب‌کَش ظلم چه بوَد؟ وضع در ناموضعی که نباشد جز بلا را منبعی مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ابیات ۱۰۸۹-۱۰۹۱.
  2. «آسمان‌ها و زمین به عدل برپاست». المفردات، ص۳۲۵؛ تفسیر الصافی، ج۲، ص۶۳۸.
  3. مرتضی مطهری، عدل الهی، چاپ دهم، انتشارات حکمت، ۱۳۵۷ شص۳۸.
  4. «اجرای عدالت باعث زنده ماندن احکام دین است». غررالحکم، ج۱، ص۲۰؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.
  5. لسان العرب، ج۱۱، ص۱۵۹.
  6. تفسیر المیزان، ج۸، ص۷۳.
  7. المفردات، ص۴۰۳.
  8. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
  9. «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
  10. تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۱۲۳.
  11. «و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره حجرات، آیه ۹.
  12. «بگو: تنها شما را به (سخن) یگانه‌ای اندرز می‌دهم و آن اینکه: دو تن دو تن و تک تک برای خداوند قیام کنید سپس بیندیشید، در همنشین شما دیوانگی نیست؛ او برای شما جز بیم‌دهنده‌ای پیش از (رسیدن) عذابی سخت نیست» سوره سبأ، آیه ۴۶.
  13. صعق رعد شدید و بیهوشی را گویند و در اصطلاح اهل معرفت فنای بنده در هنگام تجلی حق است و نیز وصول به فنا در حق در مقام تجلی ذاتی است. ﴿فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا و صحو هوشیاری را گویند که در اصطلاح اهل معرفت رجوع به احساس است بعد از غیبت. و صعق و صحو، و صحو بعد از محو رسیدن به مقام جمع الجمع و شهود خلق است قائم به حق، یعنی انسان به مرتبه‌ای رسد که در جمیع موجودات و مخلوقات حق را مشاهده کند. ر.ک: الشریف علی بن محمد الجرجانی، التعریفات، الطبعة الثالثة. دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۸ ق. ص۱۳۲-۱۳۳؛ شمس الدین محمد اسیری لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، با مقدمه کیوان سمیعی، انتشارات کتابفروشی محمودی، ص۲۷؛ سید جعفر سجادی، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، چاپ دوم، انتشارات طهوری، ۱۳۵۴ ش. ص۳۰۰-۳۰۱ و ۳۰۴-۳۰۵.
  14. «آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر رسید» سوره نجم، آیه ۹.
  15. امام روح‌الله موسوی خمینی، صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی، چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۱-۱۳۷۱ ش. ج۱، ص۳.
  16. «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن» سوره ص، آیه ۲۶.
  17. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری می‌کنید با دادگری داوری کنید؛ بی‌گمان خداوند به کاری نیک اندرزتان می‌دهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.
  18. «عدالت تدبیر کننده‌ای است به سود همگان». نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷.
  19. «عدالت باعث زنده ماندن [همه چیز] است». غررالحکم، ج۱، ص۲۰؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.
  20. «بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور می‌کند» سوره حدید، آیه ۱۷.
  21. «[مراد] عدات پس از ستم است». الکافی، ج۸، ص۲۶۷؛ تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۲۴۳؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۵۳.
  22. «خدای سبحان عدالت را مایه برپایی آدمیان و ستون زندگی آنان و سبب پاکی از ستمکاری‌ها و گناهان و روشنی چراغ اسلام قرار داده است». غررالحکم، ج۱، ص۳۳۵؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۲۰.
  23. «عدالت برپا دارنده جامعه و مردمان است». غررالحکم، ج۱، ص۳۳۷؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.
  24. «جامعه و مردمان را چیزی جز اجرای عدالت اصلاح نمی‌کند». شرح غررالحکم، ج۱، ص۳۵۴.
  25. «ساعتی اجرای عدالت از هفتاد سال عبادتی که شب‌هایش به نماز شب و روزهایش به روز بگذرد برتر و بهتر است». جامع الاخبار، ص۱۸۰؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۵۲؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۷.
  26. «عدالت سر ایمان و گردآورنده نیکی است». شرح غررالحکم، ج۲، ص۳۰؛ مستدرک الوسائل، ج۱، ص۳۱۹.
  27. «دین را پناهگاه و عدالت را شمشیر گیر، از هر بدی می‌رهی و بر هر دشمنی پیروزی می‌شوی». غررالحکم، ج۱، ص۱۳۹.
  28. «قرآن است که به روش و سنّت عدل گویاست». غررالحکم، ج۲، ص۳۱۴.
  29. «خداوند عدالت را وسیله آرامش دل‌ها قرار داده است». أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی (الصدوق)، علل الشرایع، قدم له السید محمد صادق بحر العلوم، الطبعة الثانیة، المکتبة الحیدریة، النجف، ۱۳۸۵-۱۳۸۶ ق. افست دار احیاء التراث العربی، بیروت، ص۲۴۸؛ این طیفور این عبارت را چنین نقل کرده است: «فَفَرَضَ اللَّهُ... الْعَدْلَ‏ تَنَسُّكاً لِلْقُلُوبِ‏» أبوالفضل احمد بن أبی طاهر (ابن طیفور)، بلاغات النساء، فهرسة و تحقیق یوسف البقاعی، الطبعة الاولی، دار الاضواء، بیروت، ۱۴۲۰ ق. ص۲۵؛ علامه اربلی نیز در کشف الغمة، ج۱، ص۴۸۳ همین عبارت را آورده است؛ و طبری امامی بدین صورت آورده است: «فَفَرَضَ اللَّهُ... الْأَحْکَامَ الْعَدْلَ إِینَاساً لِلرَّعِیَّةِ» أبوجعفر محمد بن جریر بن رستم الطبری الامامی، دلائل الامامة، المطبعة الحیدریة، النجف، ۱۳۸۳ ق. الطبعة الثالثة، افست منشورات الرضی، قم، ۱۳۶۳ ش. ص۳۲-۳۳؛ و ابو منصور طبرسی این‌گونه آورده است: «فَجَعَلَ اللهُ... الْعَدْلَ تَنْسِیقَاً لِلْقُلُوبِ»؛ الاحتجاج، ج۱، ص۹۹.
  30. «عدالت شیرین‌تر از آبی است که به لب تشنه رسد». الکافی، ج۲، ص۱۴۶؛ الاختصاص، ص۲۶۱؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۵۳؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۷.
  31. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲ ص ۲۴۹-۲۵۹.
  32. «پس به همین (یگانگی مردم را) فرا خوان و چنان که فرمان یافته‌ای پایداری کن و از هوس‌های آنان پیروی مکن و بگو: به هر کتابی که خداوند فرو فرستاده است ایمان دارم و فرمان یافته‌ام که میان شما دادگری کنم» سوره شوری، آیه ۱۵.
  33. «بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است» سوره اعراف، آیه ۲۹.
  34. «سلام بر تو ای برپا دارنده قسط و عدالت». عباس بن محمد رضا قمی، مفاتیح الجنان، ترجمه مهدی الهی قمشه‌ای، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۴ ش. ص۵۷۶.
  35. «پروردگارم مرا به نُه چیز سفارش کرد:... و عدالت در خرسندی و خشم». تحف العقول، ص۲۵.
  36. این مرد حرقوص بن زهیر ملقب به ذوالخویصره یا ذو الثدیه بود. او شخصیتی مقدّس‌مآب و متظاهر و روحیه‌ای سرکش و گردنفراز داشت. وی از بنیانگذاران خوارج و سرکرده آنان بود که در جنگ نهروان کشته شد. ر.ک: مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۵؛ العقد الفرید، ج۲، ص۱۴۵-۱۴۶؛ الاصابة، ج۱، ص۴۷۲؛ عبد الحسین بن یوسف شرف الدین الموسوی العاملی، النص و الاجتهاد، الطبعة الرابعة، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۳۸۶ ق. ص۱۲۲-۱۲۳.
  37. سیرة ابن هشام، ج۴، ص۱۴۴؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۹۲؛ تفسیر الطبری، ج۱۰، ص۱۰۹؛ مجمع البیان، ج۳، ص۴۰؛ الوفاء بأحوال المصطفی، ج۲، ص۴۲۲، ۷۰۶؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۱۶۶؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۴۱۶، ج۶، ص۲۴۱؛ شمائل الرسول، ص۴۵۸.
  38. «مردم، به خدا سوگند که بی‌گمان کسی از شما نزد من قوی‌تر از ضعیف نیست تا حقش را بگیرم، و کسی نزد من ضعیف‌تر از قوی نیست تا حق [دیگران] را از او بستانم». الکامل فی اللغة و الادب، ج۱، ص۸.
  39. «[خداوند] با آفریدگانش به داد کار کند، و در حکم خود بر آنان با عدل رفتار کند». نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵.
  40. «او در آن چه حکم رانده دادگری کرده است». نهج البلاغه، خطبه ۱۹۱.
  41. «گواهی می‌دهم که او دادگری است عادل». نهج البلاغه، خطبه ۲۱۴.
  42. «سیرت او میانه روی در کار است و شریعت او راه حق را نمودار است. سخنش حق را از باطل جدا سازد و داوری او عدالت است [و ستم را براندازد]». نهج البلاغه، خطبه ۹۴.
  43. «آشکار کننده حق با برهان، فرونشاننده طغیان، و درهم کوبنده شوکت گمراهان. چنان‌که او بار رسالت را نیرومندانه برداشت [و حقّ آن را چنان که باید گذاشت]. در انجام دادن فرمانت بربا، و در طلب خشنودی‌ات پویا. نه از اقدامی روگردان و نه در عزمی سست و ناتوان. وحی تو را به گوش جان شنوا و عهد تو را نگهبان، و در راه اجرای فرمان تو روان. چندان که چراغ جویندگان حق را فروغ بخشید، و بر سر راه گمراهان چون خورشیدی بدرخشید، و دل‌های فرو رفته در موج‌های شبهت، به راهنمایی او رخت به کنار کشید. نشانه‌های روشن را برپا داشت و احکام را [چون موکلانی] بر مردمان گماشت». نهج البلاغه، خطبه ۷۲.
  44. «گفته او میزان عدل و فرموده او قول فصل باشد». نهج البلاغه، خطبه ۷۲.
  45. «به سیره‌ای عمل می‌کند که رسول خدا(ص) عمل کرد تا اسلام را آشکار [و حاکم] ساخت»
  46. «آن‌چه را که در جاهلیت بود باطل کرد، و با اجرای عدالت با مردم رو به رو شد. و همین‌گونه است قائم(ع) که چون قیام کند آن چه را که در دوره فترت در دست مردم بوده است باطل می‌کند و با عدالت با ایشان رو‌به‌رو می‌شود». تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۵۴؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۵۷؛ بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۸۱؛ جواهرالکلام، ج۲۱، ص۳۳۶.
  47. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲ ص ۲۷۲.