محمد بن علی شلمغانی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۱:۰۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی از یاران امام عسکری(ع) بود و در آغاز از فقهای بزرگ امامیه به شمار می‏‌رفت، اما پس از وفات امام حسن عسکری(ع) به دلیل عقاید انحرافی که داشت مورد لعن امام زمان (ع) قرار گرفت و پس از آن به دار آویخته شد.

شلمغانی قبل از انحراف

اسم شلمغانی [ابو جعفر محمد بن علی" معروف به "ابن ابی العزاقری" و "ابن ابی العزاقیر" بود. او یکی از اصحاب امام حسن عسکری (ع) و یکی از مؤلفین و علمای امامیه و مردم روستای "شلمغان" از حومه‌های واسط‍‌ و یکی از قرّاء قرآن مجید در آنجا بود.

شلمغانی قبل از انحراف، پیش طائفه امامیه مقامی جلیل داشت و تالیفات او مورد استفاده امامیه بود، تا آنجا که حسین بن روح، در همان‌روز که رسما به مقام نیابت نشست، پس از اجرای مراسم این کار، با جماعتی از وجوه شیعه به خانه شلمغانی رفت و هنگامی که پنهان شده بود شلمغانی را به نیابت خود منصوب کرد. شلمغانی در این دوره بین او و طائفه امامیه رابط‍‌ بود و توقیعات حضرت قائم (ع) به توسط‍‌ حسین بن روح به دست شلمغانی صادر می‌شد و مردم در رفع حوائج و حل مشکلات خود به او مراجعه می‌نمودند. البته درست معلوم نیست که حسین بن روح در چه موقع در خفا می‌زیسته و دوره استتار او چه اندازه طول کشیده است، ولی از قرائن معلوم می‌شود که دوره اختفاء او مصادف با شروع ایام وزارت "حامد بن عباس (۳۰۶ تا ۳۱۱) و پایان آن بوده است[۱].

آغاز انحراف شلمغانی

شلمغانی هدایت فعالیت‌های امامیه را در بغداد و کوفه سال‌ها به عهده داشت. وی از موقعیتی که حسین بن روح برای او فراهم کرده بود، سوءاستفاده کرد و جاه‌طلبی و شهرت، او را به عقاید انحرافی کشاند[۲]. شلمغانی سخنانی از خود می‌‏ساخت و به حسین بن روح و دیگر نایبان نسبت می‏‌داد[۳]. او می‌کوشید تا برخی از وکلای امامیه و خاندان ایشان به‌ویژه وکلای بسطام را به پذیرش آیین حلولیه و تناسخ ارواح متقاعد سازد. لذا پس از مدتی اعلام داشت که روح پیامبر (ص) در جسم سفیر دوم و روح علی بن ابی طالب (ع) در جسم سفیر سوم و روح فاطمه زهرا (س) در جسم ام کلثوم ـ دختر سفیر دوم ـ حلول کرده است؛ در همان حال شلمغانی از وکلای فرعی و زیردست خود خواست تا این راز را فاش نسازند، زیرا عقیده حق است[۴].

حسین بن روح پس از کشف عقاید کفرآمیز شلمغانی، وی را از سمت خود برکنار کرد و ارتداد او را در همه‌جا منتشر ساخت؛ نخست در میان خاندان نوبخت و سپس در میان سایرین[۵].

شلمغانی به مخالفت با حسین بن روح ـ نائب سوم ـ برخاست و از راه حسد دست به تأسیس مذهب جدیدی زد که پیروانش را "عزاقریه" می‌گویند.

کتاب‌های شلمغانی به جهت مقام علمی و تقرب او به حسین بن روح پیش از ارتداد، نزد امامیه شیوع داشته و در دست همه ایشان بوده است[۶]. اما هنگامی که راه انحراف و ارتجاع در پیش گرفت و در اندیشه، عقیده و عمل دگرگون شد، در روایات تغییراتی پدید می‌‏آورد؛ هرچه می‌‏خواست بر آنها می‌‏افزود و هرچه دلخواه او بود، کم می‏‌کرد. نجاشی در رجال خود درباره وی می‏‌نویسد: "ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی از پیروان مذهب امامیه بود؛ اما رشک و حسد بر جایگاه ابو القاسم حسین بن روح، وی را بر آن داشت که ترک مذهب امامیه گوید و داخل کیش‏های مردود شود؛ تا بدان جا که از طرف امام غایب، توقیعاتی بر ضد او صادر شد. سرانجام به امر سلطان دولت به دار آویخته شد[۷].

پس از آنکه ارتداد او مسلم شد و لعن او صادر گردید، عده‌ای از امامیه از حسین بن روح راجع به کتاب‌های او سؤال کردند و گفتند: خانه‌های ما از آنها پر است، با آنها چه باید کرد؟ حسین بن روح گفت: جواب من در این خصوص همان جوابی است که امام ابو محمد حسن بن علی عسکری (ع) موقعی که مردم در خصوص کتب بنی فضال از او پرسیدند به ایشان داد و فرمود: "آنچه را روایت کرده‌اند بگیرید و آنچه را که به رأی خود آورده‌اند، رها کنید"[۸]. از سوی امام زمان (ع) توقیعی بر لعن شلمغانی و عده‌ای دیگر مانند او به دست ابوالقاسم حسین بن روح صادر شد[۹].[۱۰]

لعن و اعدام شلمغانی

پس از آنکه لعن شلمغانی به دست حسین بن روح شایع گردید، امامیه بغداد از او دوری جستند و همه حکایت لعن او را در محافل و مجالس نقل می‌کردند. شلمغانی برای اثبات حقانیت خیالی خود معارضه با حسین بن روح و متقاعد کردن امامیه، کتاب الغیبة خود را در این ایام تألیف کرد و در آن به تعرض حسین بن روح پرداخته و مدّعی همکاری و همقدمی با شیخ ابو القاسم نوبختی در تهیه اسباب کار وکالت و نیابت بوده است. ولی اکثریت امامیه به دعاوی او گوش فراندادند و در لعن او کوشیدند[۱۱].

شلمغانی و طرفداران او را به امر خلیفه در حضور قضات، فقهاء، کتّاب و رؤسای لشگری چند بار محاکمه کردند. سرانجام حکم قتل او به اتفاق آراء، تصویب و صادر گردید. قبل از اجرای این حکم، شلمغانی از قضات سه روز مهلت خواست تا از آسمان یا حکم تبرئه او صادر شود و یا دشمنان او به عذاب دچار گردند، ولی فقها، خلیفه را امر به تعجیل در قتل او کردند و خلیفه دستور داد در روز سه‌شنبه ۲۹ ذی قعده سال ۳۲۲ ه‍‌، شلمغانی و ابن ابی عون را گردن زدند و سپس جسدشان را به دار آویختند و در آخر کار، نعش آن دو نفر را سوزانده و خاکستر آن را به آب دجله دادند[۱۲].

در نقلی دیگر شیخ طوسی سبب کشته شدن شلمغانی را چنین دانسته است: "زمانی که ابو القاسم حسین بن روح او را آشکارا نفرین کرد و همه‏ جا شهرت یافت و مردم از وی دوری جستند، تمام شیعیان از او برحذر بودند؛ به طوری که نتوانست به نیرنگ‌‏های خود ادامه دهد. روزی در محفلی که سران شیعه حاضر بودند و همه نفرین شلمغانی و دوری از او را از ابو القاسم حسین بن روح نقل می‏‌کردند، شلمغانی به حاضران گفت: من و او حسین بن روح را در جایی بخواهید، تا من دست او و او هم دست مرا بگیرد و در حق یک‏دیگر نفرین کنیم. اگر آتش نیامد و او را نسوزاند، هرچه او درباره من گفته، درست است. این خبر در خانه ابن مقله اتفاق افتاد و از آن‏جا به گوش " الرَّاضِي‏ بِاللَّهِ‏ ‏‏" خلیفه عباسی رسید. "راضی" هم دستور داد او را دستگیر کرده و به قتل رساندند؛ بدین‏‌گونه شیعیان از شرّ او راحت شدند[۱۳]. این اتفاق، سال ۳۲۳ ق رخ داد"[۱۴].[۱۵]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

  1. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت
  2. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه

پانویس

  1. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۴۳۵.
  2. آخرین امید، داود الهامی، ص ۱۳۴.
  3. ر.ک: نعمت اللّه صفری فروشانی، غالیان،ص ۱۳۶
  4. بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۳۷۲.
  5. غیبة طوسی، ص ۲۵۱.
  6. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ج ۲، ص ۲۳۹
  7. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ج ۲، ص ۲۹۴
  8. غیبة طوسی، ص ۳۸۷.
  9. احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۲۸۹ (به نقل از آخرین امید، ص ۱۴۰).
  10. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۴۳۵؛ سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص ۳۸۳ - ۳۸۵.
  11. غیبة طوسی، ص ۲۵۵.
  12. الفرق بین الفرق، ص ۲۵۰ (به نقل از آخرین امید، ص ۱۴۴).
  13. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۰۶
  14. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۱۲
  15. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۴۳۵؛ سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص ۳۸۳ - ۳۸۵.