نفاق در معارف و سیره علوی
مقدمه
اگرچه ویژگیهای منافقان نیز برحسب گونههای آنان قابل تقسیم است اما چون ویژگیهای مشترک نیز دارند، مبنای تقسیم و جداسازی ویژگیها فراوانی نسبی آن در هر گروه است.
ویژگیهای نفاق اعتقادی - سیاسی
شک و تردید
مهمترین ویژگی این نوع از منافقان، شک و تردید درونی و قلبی آنان است. چنین انسانی چون نتوانسته است به علم و یقین نایل آید و خود را از نظر فکری و روحی قانع سازد، در وادی حیرت و تردید باقی میماند[۱]. او به تصور اینکه دیگران را فریفته، خود را فریب داده است[۲]. بر این اساس حضرت علی(ع) به پیروی از قرآن میفرماید: «المنافق مكور مضرّ مرتاب»[۳]؛ «منافق، نیرنگباز و زیانبار و مردد است». در کلامی دیگر، این ویژگی را میان همه منافقان، مشترک میداند: «كُلُّ مُنَافِقٍ مُرِيبٌ»[۴].[۵]
عبرت نگرفتن
لازمه حرکت اندیشمندانه انسان، عبور از وادی شک است که یقین بسیط را به یقین مرکب و عمیقتر مبدل میسازد. اما عبور از این وادی، شوق و انگیزه و حقمداری میخواهد که منافق از همه اینها محروم است. منافق خود نمیخواهد و نمیطلبد و نمیپذیرد و از این رو در شک میماند. منافق نه درست مینگرد تا عبرت اندوزد و نه درست میاندیشد تا بهره گیرد. هرگاه چرخ گردون او را برکشد، به جای بهرهگیری از فرصت مغتنم، سر به طغیان مینهد، و هرگاه گرفتاری و بلا به او روی آورد، به جای تنبه و هوشیاری، زبان به شکوه و ناله میگشاید.
... منافق چون بنگرد، سرگرم و سر به هوا است و چون سکوت کند، در غفلت و بیخبری است و چون سخن بگوید، لغو و بیهوده بگوید و چون بینیاز شود، سرکشی کند و چون به سختی افتد، زبونی نماید. زود ناخشنود و دیر خشنود میشود، نعمت اندک او را بر خدا خشمناک کند، و فراوانش خشنودش نسازد. نیت شر بسیار دارد و برخی را جامه عمل میپوشاند و بر آنچه نتوانسته افسوس میخورد که چرا نکرده است[۶].
اگر این سخن را با توصیف مؤمن و شیوه و ویژگیهای او مقایسه کنیم- که «چون بنگرد عبرت گیرد و چون سکوت کند بیندیشد و چون سخن گوید ذکر گوید و چون بینیاز شود شکر کند و چون به سختی افتد، بشکیبد؛ زود خشنود و دیرخشم است»- به آسانی فهمیده میشود که عبرت نگرفتن و نیندیشیدن و یاوه بافتن، چگونه بر دوری منافق از مسیر تکامل میافزاید و او را در وادی حیرت و سرگردانی باقی میگذارد. آری پرگویی و بیهودهبافی، فرصتی به ذکر و تفکر نمیدهد و میل به شرارت و طغیان، آرامش روحی منافق را سلب میکند، و اگر بر این همه، ناخشنودی و ناخرسندی او را از هستی و خداوندگار هستی بیفزاییم، چه مجالی برای عبرت و هدایتش باقی میماند؟[۷]
علم بیعمل
منافق حتی اگر خود را به زیور دانش بیاراید و اندوختهای فراچنگ آورد و در شمار فرهیختگان نیز در آید، باز در تنگنای خودساختهاش گرفتار است و بیآنکه به هدف نزدیک گردد، بار خود را سنگینتر میکند؛ زیرا او جایگاه علم و دانش را نشناخته و به جای آنکه با نور علم، درون خویش را روشن سازد، تنها زبان خود را به معدودی الفاظ و اصطلاحات گشوده است. او در زبان و گفتار، عالم مینماید و در عمل و کردار، جاهل است؛ دانای زبانی و نادان رفتاری. امام همام، علی(ع) میفرماید: «عِلْمُ الْمُنَافِقِ فِي لِسَانِهِ، عِلْمُ الْمُؤْمِنِ فِي عَمَلِهِ»[۸]؛ «دانش منافق در زبان او است؛ دانش مؤمن در کردارش». در حقیقت، آنچه منافق دارد چیزی جز پوسته علم و نمایشی از آن نیست؛ زیرا اگر علم او حقیقی و واقعی بود، از ایمان جدا نبود، که به گفته والای همو: «الْإِيمَانُ وَ الْعِلْمُ أَخَوَانِ تَوْأَمَانِ وَ رَفِيقَانِ لَا يَفْتَرِقَانِ»[۹]؛ «ایمان و علم، برادران همزادند و دو رفیق همراهند».
بنابراین، از آنجا که منافق دانا از ایمان تھی است، به موجب همین ملازمه، دانشی نیز ندارد[۱۰].[۱۱]
پارسایی دروغین
همانگونه که منافق، تنها از علم، اصطلاحات و پوسته آن را فرا گرفته و آن را تنها به زبان میآورد، ورع و تقوای او نیز در مرحله ادعا و حرف میایستد و به جوارح و جوانح و عملش سرایت نمیکند. به گفته شیوای امام علی(ع) «پارسایی منافق، جز در زبان او نمودار نمیشود»[۱۲]. حال آنکه ورع مؤمن در عملش آشکار است[۱۳]. اگر ورع، برخاسته از دین و تابعی از آن باشد، روشن است که منافق ورع ندارد؛ زیرا دین ندارد. امام به این نکته هم تصریح کرده است: «وَرَعُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ دِينِهِ»[۱۴]؛ «ورع مرد به اندازه دین او است».[۱۵]
دنیاطلبی
دنیاطلبی با چهرهها و نمودهای گوناگون، همواره و همه جا آفت دین و دینداری است. این معنا آنچنان مسلم و مبرهن است که نیازی به استدلال ندارد و شواهد و آیات و روایات چنان فراوانند که انتخاب یکی از میان آن همه، دشوار مینماید[۱۶]. اما آنچه به بحث منافق و ویژگی او مربوط است، دنیاطلبی به بهانه امور اخروی است که زشتترین و زیانبارترین و خطرناکترین گونه دنیاطلبی است. مولای متقیان از این خصلت منافقان خبر داده و ما را از در غلتیدن به دام آن برحذر داشته است: کار آخرت را وسیله دنیاطلبی، و دنیای زودگذر را بر آخرت ترجیح مده! که این، خصلت منافقان و خوی بیدینان است[۱۷]. این دسته از منافقان، از آن رو که دین را به بازی میگیرند، و گروهی را فاسد و گروهی را به دین و دینداری بدبین میکنند، از بقیه زیانبارترند. این گرگان در لباس میش که زبانهایی شیرینتر از عسل و دلهایی تلختر از گیاه حنظل دارند، به خیال خدعه و نیرنگ با خدا و خلق خدا، برای دنیا در دین تفقه میکنند و برای عمل نکردن میآموزند و سخن از آخرت را وسیلهای برای رسیدن به دنیا میکنند، و از این رو دیرتر از منافقان دیگر کشف و رسوا میشوند و تنها از پس سالها مراقبت دائمی و دقت کافی، از پرده برون میافتند. نگرانی امام نیز به همین رو بود که فرمود: «إن أخوف ما أخاف علیکم إذا تفقه لغیر الدین و تعلم لغیر العمل و طلبت الدنیا بعمل الآخرة»[۱۸]؛ «ترسناکترین چیزی که بر شما میترسم، آن است که برای غیر دین تفقه شود و برای جز عمل آموخته گردد و دنیا با عمل آخرت طلب شود».
علی(ع) خود به شرارت این دسته از عالمان مبتلا بود و طعم تلخ فریبکاری آنان و فریب خوردن جاهلان را چشیده بود و از این درد جانکاه مینالید: دو انسان دنیایی پشتم را شکستند: انسانی به زبان دانا و به عمل فاسق، و انسانی نابخرد ولی عابد. آن یک با زبانآوری از پی بردن به فسقش جلو میگیرد و این یک با عبادت خود از جهلش. پس، از فاسق عالم و جاهل عابد بپرهیزید که این دو، هر مفتونی را فتنهاند و من خود از پیامبر خدا شنیدم که میگفت: «ای علی، هلاکت امت من به دست هر منافق زبانآور است»[۱۹].[۲۰]
نگه نداشتن زبان
زبان با همه کوچکیاش، معیار ارزش انسان، این موجود پیچیده هستی است. به فرموده امام علی(ع) انسان بدون آن، مجسمهای و یا جنبندهای بیش نیست[۲۱] و در کنار عقل و خرد، جوهره انسان را شکل میدهد[۲۲] و وسیله سنجش انسان و خرد او است[۲۳]. از این رو سنگینی آن، وزن انسان را میافزاید و سبکی آن از قدر و منزلتش میکاهد. لغزش زبان، لغزش انسان است و زیبایی آن، زیبایی گوینده. این تأثیر عمیق و نقش مهم زبان است که موجب صدور فرمانهای شدید و فراگیری از ائمه دین درباره حفظ و حتی حبس زبان شده است[۲۴]. پیشوایان دین از ما خواستهاند که زبان را نیز چونان بقیه اعضا، به فرمان خرد رهیافته به دین در آوریم و پیش از هر کار اندیشه کنیم و جلوتر از هر عضو، مغز را قرار دهیم که اگر چنین کنیم عقل را بها داده و دین خود را حفظ کردهایم؛ وگرنه بر اساس آنچه از امام علی(ع) نقل شده است، به جرگه سفها پیوسته، در میان منافقان جای میگیریم.
زبان مؤمن در پشت قلب او است و قلب منافق در پشت زبانش؛ زیرا مؤمن هرگاه اراده سخن کند در درون بدان میاندیشد، پس اگر نیکو باشد، آشکارش میکند و اگر بد باشد، پوشیدهاش میدارد. و لی بیگمان منافق هرچه بر زبانش بیاید میگوید؛ بیآنکه بداند چه به سود او است و چه به زیانش[۲۵].[۲۶]
ویژگیهای نفاق اجتماعی اخلاقی
همانگونه که پیشتر گفته شد، ویژگیهای منافقان را بیآنکه آهنگ تمایز کامل و خط کشی هندسی داشته باشیم، به حسب افراد، تقسیم کردیم. در اینجا خاطر نشان میکنیم که شخصیت پیچیده انسان، امکان تفکیک کامل و روشن صفات در هم تنیده او را نمیدهد. از این رو تنها ملاک تقسیم ویژگیها و اختصاص هر دسته به تعدادی از آنها، شیوع و فراوانی بیشتر آن در هر دسته است. اینک از منافقانی سخن خواهیم گفت که شک و تردید آنان نه در اعتقادات ظاهری که در توحید واقعی است و از این رو در معاشرتها و رفتارهای اخلاقی - اجتماعی خود، به شرک خفی و ریا گرفتار آمدهاند.[۲۷]
آراستگی دروغین
انسان منافق، تنها در اندیشه حفظ خویش و نشان دادن چهرهای مقبول از خود است. او باید چنین باشد؛ زیرا در صورت کشف باطن و حقیقت او، نه کسی با او دوستی میکند و نه محبت کسی را جلب میکند. او باید چنان ظاهر را بیاراید و خود را آراسته به سجایای اخلاقی نشان دهد که دیدهها، از ظاهر او به باطنش نپردازند. از این رو او به دروغ و نیرنگ متوسل میشود تا زیورهای بدلی بر روح خود بیاویزد و به جای پیراستن جان، عیان را بیاراید. سخن امام علی(ع) در همین باب است: «بِالْكَذِبِ يَتَزَيَّنُ أَهْلُ النِّفَاقِ»[۲۸]؛ «منافقان به دروغ، خود را میآرایند». «و المنافق قوله جمیل و فعله الداء الخیل»[۲۹]؛ «منافق، گفتارش زیبا و کردارش بیماری درون است». منافق زیبا مینماید و زیبا میگوید تا بیماری درونی خویش را بپوشاند و هدف خود را پنهان نگاه دارد، و تا آنجا که بتواند در دلها نفوذ کند و انسانها را بفریبد و به کام خود برسد. زیبا و شیوا سخن گفتن در همه جامعهها و برای همه انسانها جذاب بوده و شگرد همیشگی رهبران و افراد سودجو است. خصلت دیگر منافقان، یعنی چاپلوسی و تملق نیز به همین کار میآید.[۳۰]
چاپلوسی
منافقان در روابط اجتماعی خود بدون آنکه به ضوابط اخلاقی پایبند باشند، تنها برای کسب منفعت آنی و زودگذر دنیایی، خود را به قطبهای قدرت در جامعه نزدیک میکنند و با به کار بستن شیوههای غیر اخلاقی - از دروغ و ریا گرفته تا تملق و ثنا- خود را در دل صاحبان مال و مقام جای میدهند. اینان که راه نفوذ در دیگر انسانها را آموخته و نقطه ضعف و قوت هرکسی را پیدا کردهاند، با ستایشها و تملقهای نابجا، دامی پنهان میگسترند و شکار خود را صید میکنند. با گستاخی و بیشرمی داد سخن میدهند، و ناکرده را کرده و ناگفته را گفته جلوه میدهند و خود و ممدوح خود را به شقاوت میاندازند. امام علی(ع) این ویژگی ترکیبی منافق را چنین بیان کرده است: «منافق، بیشرم، کودن، چاپلوس و تیرهبخت است»[۳۱].
گفتنی است که سرکرده منافقان مدینه، عبدالله بن اُبی نیز با همین شیوه قصد اغفال علی را - به خیال خود - میکند؛ اما با کلام کوبنده حضرت روبهرو میگردد: «ای عبدالله، تقوا پیشه کن نه نفاق که منافق بدترین آفریده خدا است»[۳۲].
شاید حدیث دیگر امام نیز ناظر به همین ویژگی باشد؛ آنجا که میفرماید: «الْمُنَافِقُ لِسَانُهُ يَسُرُّ وَ قَلْبُهُ يَضُرُّ»[۳۳]؛ «زبان منافق شادمان میکند و دلش زیان میرساند». در حدیث دیگری که نفس اماره را به منافق تشبیه کرده است، وجه شبه را تملق میداند[۳۴].[۳۵]
چندرنگی
از آنجا که منافق در زندگی و اعتقادات خود، مردد و مذبذب است و وابستگی عقیدتی به هیچ مکتبی ندارد، در زندگی روزمره و معاشرت اجتماعی خود نیز ثابت و استوار نیست و همواره به رنگهای محیط، گروه، دوستان و آشنایان در میآید. اگر روزگاری، توانگری و گشادهدستی و خرج و انفاق در راه و کار مخصوصی، رواج یابد، او را از توانگران و سخاوتمندان میبینم و اگر روزگاری، درویشی و صوفیگری سکه رایج بازار فخرفروشان گردد، او را با کشکول گدایی و کلاه درویشی مشاهده میکنیم. این تلون و رنگانگی به منافق امکان زیستن و ایمنی میدهد؛ زیرا شناخته نمیشود و همرنگی با محیط، او را یکی از اجزای حقیقی و درستکار پیرامونش نشان میدهد. او به واقع بیرنگ و بیچهره است و هر لحظه و هرجا به مقتضای حال رنگ عوض میکند. نه عقد قلبی دارد که بر آن بایستد و نه جوهرهای که با رنگ خود نمایان شود. منافق با این کار از دنیای خود محافظت میکند؛ چهره ساختگیاش را پوششی برای درون نازیبایش میسازد، اظهار خیر میکند، اما در باطن جز شر و زشتی ندارد. برخلاف شخص تقیه کننده که باطنی نیکو و سیرتی زیبا دارد، اما در تنگنای زمانه و فشار روزگار، خود را بدسرشت و زشت نشان میدهد تا در نهانْ دین خود را حفظ کند. منافق با جماعت، همرنگ است و اگر بمیرد، بر خاکستر کردنش و یا به خاک سپردنش میان هندو و مسلمان نزاع در میگیرد. هیچ کس او را دشمن خود نمیپندارد و او نیز دشمنیاش را بروز نمیدهد. او مبنایی برای رعایت امور اخلاقی ندارد و به فرموده امام علی(ع) «عَادَةُ الْمُنَافِقِينَ تَهْزِيعُ الْأَخْلَاقِ»[۳۶]؛ «به تغییر همواره خلق و خوی خود، عادت کرده است».[۳۷]
آسانگیری بر خود و سختگیری بر مردم
اگرچه منافق با چاپلوسی و زبانبازی، خود را نزدیک و صمیمی نشان میدهد و ادعای محبت و علاقه میکند، در درون نه دوستدار است، نه عیبپوش؛ بلکه کوچکترین عیبها را دیده و برای وقتی مناسب، ذخیره کرده است. او تنها با زبان به مردم احترام میگذارد و به تحسین و تکریم ظاهری آنها میپردازد؛ اما در پس این ظاهرسازی، مردم را نادان و حتی سفیه میداند[۳۸]، و در عوض خود را صالح و مصلح و بیعیب و نقص میبیند. امام علی(ع) در همین باره میفرماید: «الْمُنَافِقُ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ وَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ (»[۳۹]؛ «منافق نسبت به خود مسامحه روا میدارد و بر مردم خرده میگیرد».[۴۰]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ﴿مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَؤُلَاءِ﴾ «میان آن (دو گروه) سرگردان ماندهاند، نه با اینانند نه با آنان» سوره نساء، آیه ۱۴۳؛ نیز بنگرید به: ﴿لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ﴾ «همواره بنیانی که بنا نهادهاند مایه تردید در دلهای آنان است تا آنکه دلهای آنها پارهپاره گردد» سوره توبه، آیه ۱۱۰.
- ↑ ر.ک: ﴿يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾ «با خداوند و با کسانی که ایمان دارند فریب میورزند در حالی که جز خود را نمیفریبند و در نمییابند» سوره بقره، آیه ۹؛ ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَى يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا﴾ «بیگمان منافقان، با خداوند نیرنگ میبازند و او نیز با آنان تدبیر میکند و (اینان) چون به نماز ایستند با گرانجانی میایستند، برابر مردم ریا میورزند و خداوند را جز اندکی یاد نمیکنند» سوره نساء، آیه ۱۴۲.
- ↑ غررالحکم، ج۱، ص۳۴۰، ج۱۲۸۹.
- ↑ غررالحکم، ج۴، ص۵۲۹، ح۶۸۵۵؛ ج۱، ص۴۶، ح۱۵۴، حدیث دوم لفظ کل را ندارد.
- ↑ مسعودی، هادی، مقاله «نفاق»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۳۹۸.
- ↑ تحف العقول، ص۲۱۲.
- ↑ مسعودی، هادی، مقاله «نفاق»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۳۹۹.
- ↑ غررالحکم، ج۴، ۳۵۰، ح۶۲۸۸ و ۶۲۸۹.
- ↑ غررالحکم، ج۲، ص۴۷، ح۱۷۸۵.
- ↑ برای آگاهی بیشتر از چند و چون رابطه علم و ایمان، بنگرید به: ری شهری، محمد، العلم والحکمة فی الکتاب والسنه، بخش اول و نیز مدخل کتاب.
- ↑ مسعودی، هادی، مقاله «نفاق»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۴۰۰.
- ↑ غررالحکم، ج۶، ص۲۴۱، ح۱۰۱۳۰.
- ↑ غررالحکم، ج۶، ص۲۴۱، ح۱۰۱۲۹.
- ↑ غررالحکم، ج۶، ص۲۲۳، ح۱۰۰۶۷.
- ↑ مسعودی، هادی، مقاله «نفاق»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۴۰۰.
- ↑ ر.ک: میزان الحکمه، عنوان ۱۶۱، مدخل الدنیا، ابواب، ۱۲۲۱، ۱۲۲۲، ۱۲۲۵؛ غررالحکم، ج۲، ص۵۳۲، ح۳۵۱۸.
- ↑ غررالحکم، ج۶، ص۳۳۳، ح۱۰۴۰۵.
- ↑ منصور آبی، ابوسعید، نثرالدرر، ج۱، ص۲۸۹.
- ↑ صدوق، الخصال، ج۱، ص۶۹، ح۱۰۴؛ طبرسی، ابوالفضل علی، مشکاة الانوار، ص۱۳۵.
- ↑ مسعودی، هادی، مقاله «نفاق»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۴۰۱.
- ↑ غررالحکم، ج۶، ص۹۳، ح۹۶۴۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۷۸، ص۵۶، ح۱۱۹.
- ↑ غررالحکم، ج۱، ص۳۳۹؛ ج۴، ص۶۲۹؛ ج۶، ص۴۴۸، ح۱۰۹۵۷ و ۷۲۳۴ و ۱۲۸۲.
- ↑ ری شهری، محمد، میزان الحکمة، عنوان ۴۷۳، مدخل اللسان، باب ۳۵۶۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.
- ↑ مسعودی، هادی، مقاله «نفاق»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۴۰۲.
- ↑ مسعودی، هادی، مقاله «نفاق»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۴۰۳.
- ↑ غررالحکم، ج۳، ص۲۰۷، ح۴۲۲۲.
- ↑ غررالحکم، ج۲، ص۶، ح۱۵۷۸.
- ↑ مسعودی، هادی، مقاله «نفاق»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۴۰۳.
- ↑ غررالحکم، ج۲، ص۶۵، ح۱۸۵۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۵، ص۳۴۰.
- ↑ غررالحکم، ج۲، ص۶، ح۱۵۷۶.
- ↑ «النَّفْسُ الْأَمَّارَةُ الْمُسَوِّلَةُ تَتَمَلَّقُ تَمَلُّقَ الْمُنَافِقِ وَ تَتَصَنَّعُ بِشِيمَةِ الصَّدِيقِ الْمُوَافِقِ»؛ (غررالحکم، ج۲، ص۱۳۸، ح۲۱۰۶).
- ↑ مسعودی، هادی، مقاله «نفاق»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۴۰۴.
- ↑ غررالحکم، ج۴، ص۳۳۲، ح۶۲۴۴؛ جاحظ، مائة کلمه، ص۵۱، ح۶۸.
- ↑ مسعودی، هادی، مقاله «نفاق»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۴۰۵.
- ↑ ر.ک: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ﴾ «و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید میگویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمیدانند» سوره بقره، آیه ۱۳.
- ↑ غررالحکم، ج۲، ص۱۰۹، ح۲۰۰۸.
- ↑ مسعودی، هادی، مقاله «نفاق»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۴۰۵.