آیا برخورداری از عصمت برای غیر معصومین ممکن است؟ (پرسش)
آیا برخورداری از عصمت برای غیر معصومین ممکن است؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت |
مدخل اصلی | امکان عصمت |
تعداد پاسخ | ۳ پاسخ |
آیا برخورداری از عصمت برای غیر معصومین ممکن است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
پاسخ جامع اجمالی
این مبحث را غالباً کسانی مطرح میکنند که منکر عصمت میباشند یا دست کم بعضی از اقسام و ابعاد آن را انکار میکنند. با مطرح کردن این بحث در واقع دلیل عمده منکران عصمت در مورد محال بودن رخداد چنین پدیدهای بررسی و نقد میشود.
دلیل عمده آنها این است که عصمت با بشریت انسان منافات دارد. بیان این تنافی در آن است که پیامبران همانا انسانهایی هستند همچون سایر انسانها؛ تنها تفاوت آنها با دیگر افراد بشر در این است که آنها واسطه در ابلاغ رسالت الهی به مردم میباشند؛ یعنی تنها تفاوت این است که آنها بشرهایی هستند که به آنها وحی میشود و وحی الهی را برای مردم بازخوانی میکنند. تنها فضیلت و برتری آنها بر افراد عادی بشر در این است که مخاطب وحی الهی واقع میشوند و مأمور انتقال پیام خداوند به سایر افراد بشر میباشند؛ همانطور که خداوند پیامبر اکرم (ص) را فرمان میدهد که به مردم بگوید من همچون شما بشری عادی هستم[۱].[۲]
ادله امکان عصمت برای عموم افراد بشر
برخی معاصرین عصمت را برای عموم مردم امری ممکن تلقی کرده و برای اثبات آن به دو دلیل تمسک کردهاند:
امکان ذاتی
در این خصوص باید گفت هیچ دلیلی بر محال بودن عصمت و امتناع آن برای انسان وجود ندارد، لذا با فرض عصمت برای انسان بما هو انسان، هیچگونه محال یا امتناع ذاتی ایجاد نخواهد شد.
عمومات قرآن
در قرآن کریم آیاتی موجود است که عموم افراد را به کسب عصمت و عالیترین درجه تقوا تشویق میکند:
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا...﴾[۳]. در این آیه از طرفی به مردم امر به تقوا میشود و از طرف دیگر پاداش تقوا، کسب فرقان است. پس اگر تقوا امری غیرممکن بود خداوند به آن امر نمیکرد و اگر کسب فرقان ممکن نبود خداوند به آن وعده نمیداد، لذا میتوان گفت کسب تقوا و فرقان که با تلاش حاصل میشود همان عصمت عملی است و راهش برای همه باز است. امر قرآن بر کسب تقوا و فرقان بر امکان آن برای تمام مؤمنین دلالت دارد، وگرنه امر قرآن به کسب تقوا و وعده خدا برای اعطای فرقان غیر حکیمانه و عبث میبود، چون برای بشر محال بود، در حالی که کار عبث از خداوند سرنمیزند. در نهایت اگر کسب عصمت عملی یا همان تقوای عالیه ممکن نبود خداوند تعالی به آن امر نمیکرد.
- ﴿فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۴]. این آیه با کلمه ﴿مَنْ﴾ شروع شده و همه مردم را شامل میشود. پس هر کسی با اطاعت از قرآن و راهنمایان الهی میتواند به مرحله اعلای تقوا و عصمت عملی برسد. در مقابل خداوند تعالی نیز برای پاداش اطاعت آنها وعده آرامش و رفع غم و خوف میدهد که مربوط به آخرت است. حال میپرسیم که چه کسی از غم و خوف آخرت در امان است؛ پاسخ این است: مسلماً کسی که از هادیان الهی اطاعت محض کرده و به آرامش رسیده، وعده خدا بر عدم خوف و غم در آخرت، شامل آنها میشود و این همان عصمت عملی است. پس رسیدن به مقام اطاعت مطلق از هادیان ممکن است، چون خداوند خبر از آن داده و دلالت خبر، از امر قویتر است، پس کسب تقوای عالیه یا عصمت عملی ممکن است.
- ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۵]. این آیه هم با کلمه ﴿الَّذِينَ﴾ آغاز شده که همه انسانها را شامل میشود و راه رسیدن به شاهراه هدایت و عصمت را جهاد و تلاش پیگیر انسان معرفی میکند. از طرفی میدانیم که راه خداوند، همان صراط مستقیم، یعنی راه قرآن و راهنمایان الهی است که هیچ نقص و ضلالت و گناهی در آن راه ندارد. پس کسی که به راه خدا متصل شد از گناهان دوری میکند، چون هدایت الهی همیشه شامل حال اوست و در نهایت به تقوای عالیه و عصمت عملی میرسد.
تمام کسانی که عصمت را برای عموم انسانها امری ممکن میدانند، به دلایل عقلی و روایات و این آیات و نظایر آن تمسک میجویند و میگویند این آیات قرآن، غالباً با ﴿الَّذِينَ﴾ یا ﴿مَنْ﴾ شروع شده است که افاده عموم میکنند و پیمودن راه عصمت را برای عموم افراد باز میدانند[۶].[۷]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
1. بهروز مینایی؛ |
---|
آقای دکتر بهروز مینایی در کتاب «اندیشه کلامی عصمت» در اینباره گفته است:
«این مبحث را غالباً کسانی مطرح میکنند که منکر عصمت میباشند یا دست کم بعضی از اقسام و ابعاد آن را انکار میکنند. با مطرح کردن این بحث درواقع دلیل عمده منکران عصمت در مورد محال بودن رخداد چنین پدیدهای بررسی و نقد میشود. دلیل عمده آنها این است که عصمت با بشریت انسان منافات دارد. بیان این تنافی در آن است که پیامبران همانا انسانهایی هستند همچون سایر انسانها؛ تنها تفاوت آنها با دیگر افراد بشر در این است که آنها واسطه در ابلاغ رسالت الهی به مردم میباشند؛ یعنی تنها تفاوت این است که آنها بشرهایی هستند که به آنها وحی میشود و وحی الهی را برای مردم بازخوانی میکنند. تنها فضیلت و برتری آنها بر افراد عادی بشر در این است که مخاطب وحی الهی واقع میشوند و مأمور انتقال پیام خداوند به سایر افراد بشر میباشند؛ همانطور که خداوند پیامبر اکرم (ص) را فرمان میدهد که به مردم بگوید من همچون شما بشری عادی هستم[۸]. آغاز اندیشه عدم امکان عصمت به غزالی نسبت داده میشود. او درباب وجوب توبه بر تمامی افراد بشر سخنی دارد که دستاویز مستشرقان و پارهای از نویسندگان اهل سنت قرار گرفته است. غزالی درباب وجوب توبه، سخنی در مورد وجوب توبه بر تمامی افراد بشر دارد: توبه بر همه اشخاص در هر حالی لازم میباشد و ظاهر کتاب خدا بر این واقعیت گواهی میدهد: ﴿وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۹]. ... در عالم آفرینش، هیچ انسانی نیست مگر آنکه شهوت او بر عقل او سابق است و غرایز شیطانیاش بر غرایز فرشتهایاش مقدم میباشد؛ بنابراین توبه از اموری که با کمک غرایز شهوانی انجام گرفته است، امری ضروری برای تمام انسانها میباشد، چه پیامبر باشد یا نباشد؛ پس گمان مبر که توبه تنها مخصوص حضرت آدم (ع) بود...، بلکه این سنت الهی و حکم همیشگی خداوند است که بر تمامی بشر نوشته شده است و تغییر و تبدیل آن به هیچ روی ممکن نیست.... اما دلیل اینکه توبه در همه احوال و همیشگی بر انسانها لازم است، به این جهت است که هیچ انسانی از معصیت جوارحی مصون نیست؛ انبیا نیز از این معاصی مصون نبودند؛ همانگونه که در قرآن مواردی از خطاهای انبیا و توبه و گریه آنها آمده است[۱۰]. احمد امین با توجه به سخنان غزالی نظریه عدم امکان عصمت را مطرح کرده است: اندیشه عصمت با طبیعت بشری انسان سازگاری ندارد؛ زیرا انسان دارای نیروی شهوت و قوای نفسانی است. هم به خوبیها تمایل دارد هم به بدی ها؛ بنابراین طبیعت آدمی با عصمت منافات دارد؛ ازاین رو فضیلت و کمال انسان در این نیست که معصوم باشد، بلکه کمال آدمی در این است که درحالی که قدرت بر انجام کارهای زشت دارد، در بیشتر مواقع و حالت، جانب خیر و پاکی را برگزیند و از زشتیها دوری کند. خلاصه اینکه انسان موجودی است دارای غریزههای متضاد و امیال متقابل. اگر امیال شهوانی و نیروی نفسانی او را که دعوت کننده به بدیها و زشتیهاست از او بگیریم به معنای آن است که بشریت او و انسان بودن او را از او سلب کردهایم و آدمی به طبیعت دیگری تحوّل پیدا کرده است[۱۱]. احمد الکاتب، نویسنده معاصر، نیز با تکیه بر چنین سخنانی عصمت امامان، بلکه بهطور کلی اندیشه عصمت را مورد حمله و تاخت و تاز قرار داده است[۱۲]. بسی روشن است که منشأ بسیاری از این سخنان در آن است که صاحبان این اندیشهها نتوانستهاند وجه جمع مناسبی میان عصمت معصومان و آزادی و اختیار آنها از یک طرف و بشر عادی بودن آنها از طرف دیگر، بیابند. تصور میکنند با منتفی شدن احتمال گناه و خطا در یک بشر، او از سطح یک بشر عادی فراتر رفته است. گویا در ذات بشر عادی بودن و هویت او، احتمال و ارتکاب خطا و گناه نهفته است. در فصل نخست، کلام مفصّلی در مورد عدم تنافی عصمت با اختیار معصوم ارائه شد. خلاصه آن سخن این است که وجود انگیزه و قوه شهوت و غضب و غرایز حیوانی در آدمی تنها مقتضی ارتکاب گناه و معصیت میباشند. وجود مقتضی گناه به معنای حتمیت و تمامیت علت تحقق گناه نمیباشد. مسلّم است که مواقع متعددی میتواند مانع اثر کردن این مقتضی باشد. همانطور که در کلام شیخ مفید، گذشت، تمامی افراد بشر اگر به حبل الهی چنگ بزنند و از خداوند متعال طلب عصمت کنند، خداوند آنها را در حفظ و عصمت خود قرار میدهد. شاهد این مسئله آن است که بسیاری از افراد بشر نسبت به گناهان زیادی معصوم میباشند؛ یعنی حتی تصور ارتکاب آن گناهان در مورد آنها منتفی است؛ یعنی مصداق عصمت نسبی در افراد زیادی تحقق دارد و هیچگاه نسبت به بشربودن آنها خدشهای وارد نمیسازد[۱۳]. به همین ترتیب در مورد عصمت مطلق نیز میتوان گفت: با وجود مقتضی همه گناهان در معصوم، او با اختیار و اراده خود از تمامی گناهان و معاصی دوری میکند، حتی تصور آنها را به خود راه نمیدهد؛ بنابراین صرف مصونیت معصومان از گناهان آنها را از دایره بشر عادی بودن خارج نمیسازد. بله، آنچه میتوان تصور نمود که از حدّ یک بشر عادی خارج باشد، عصمت از سهو، نسیان، خطا و اشتباه در امور عادی زندگی است که البته در مورد این حوزه از عصمت نیز میتوان گفت که قوام انسانیت آدمی و بشربودن او به صدور خطا و بروز سهو و نسیان نیست. حتی اگر بپذیریم - و البته نپذیرفتیم - این موهبت به جبر به معصوم داده شده است، باز هم به معنای خلع ردای بشریت از معصومان نیست؛ هیچ مانعی نیست که خداوند متعال به عنوان پاداش اعمال نیک بندگان و نیت و قصد خیر آنها، به جبر موهبت عصمت از خطا و سهو را به آنها عنایت کند. همانطور که در بحث حقیقت عصمت گفته شد، افراد زیادی عصمت از خطا را نیز اختیاری دانستهاند. نکته دیگری که در کلام احمد امین و احمد الکاتب به چشم میخورد، این است که معصوم نبودن امام و پیامبر را نکته مثبتی در جهت الگو بودن آنها برای سایر افراد بشر بر شمردهاند و تصور میکنند صدور گناه و خطا از معصوم محال میباشد. در پاسخ این تصور نیز باز تکرار میکنیم که عصمت با اختیار و آزادی معصوم هیچ چالشی ایجاد نمیکند. نقد و بررسی برداشت از سخن غزالی: گفتیم که ریشه سخن احمد امین تمسّک به سخن غزالی درباب وجوب توبه بر همگان میباشد. رونالدسون از این سخن غزالی نتیجه گرفته است که اندیشه عصمت از ساختهها و بافتههای شیعیان میباشد و میگوید: حتی تا قرن پنجم هجری قمری اثری از رواج این اندیشه در میان اهل سنت به چشم نمیخورد[۱۴]. ما در بحث تاریخی و ریشهیابی اعتقاد به عصمت به تفصیل این برداشت را نقد کردیم و گفتیم که اندیشه عصمت از صدر اسلام در میان مسلمانان وجود داشته است. افزون بر آن معتقدیم از این سخن غزالی نیز نمیتوان استفاده کرد که او معتقد به عصمت نبوده است. دست کم این فقرات از سخن غزالی درباب وجوب توبه بر همگان نه تنها نشان دهنده افکار او درباره عصمت انبیا نیست، بلکه به عکس نشان دهنده دفاع او از این نظریه میباشد؛ چراکه بعد از اینکه میگوید همه آدمیان حتی انبیا نیازمند توبه هستند، میگوید آدمی دچار معصیت جوارحی است و اگر معصیت جوارحی نداشته باشد دچار اهتمام قلبی به گناهان است؛ پس اگر در بعض حالات اهتمام به گناه هم نداشته باشد دچار وسوسههای شیطانی است که او را از یاد خدا غافل میکند و اگر از وسوسه نیز مبرّا باشد، دچار غفلت و کوتاهی در شناخت خدا و صفات اوست. تمامی اینها نقص است و انسان با توبه، بر خلاف این نقصها قدم برمیدارد؛ بنابراین هیچ انسانی از نقص مبرّا نیست و توبه و رجوع از آن نقص بر او واجب است، گرچه درجات و مقادیر این نقصها با هم تفاوت داشته باشد و به همین جهت است که پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي حَتَّى أَسْتَغْفِرَ اللَّهَ فِي الْيَوْمِ وَاللَّيْلَةِ سَبْعِينَ مَرَّةً»[۱۵]: همانا پوششی قلب مرا فرا میگیرد تا اینکه در شب و روز هفتاد مرتبه استغفار میکنم. با مطالعه این فقره و فقرات بعدی این مبحث در کلام غزالی متوجه میشویم که مقصود وی به هیچ روی انکار عصمت انبیا نیست؛ مقصود او از گناه بسیار وسیعتر از ارتکاب حرام شرعی است و نیز منظور او از وجوب توبه، وجوب شرعی و فقهی توبه نمیباشد که مستلزم ارتکاب حرام و گناه باشد؛ بلکه مراتبی از توبه برای عارفان و سالکان و اولیای خدا لازم میباشد که انبیا و اولیا نسبت به آن اهتمام تام و کامل دارند. به این جهت در ادامه مطلب چند نمونه از توبه انبیا که در مسیر رسیدن به درجات بالای قرب الی الله است، ذکر میکند. حضرت عیسی (ع) از اینکه سنگی را بالش خود قرار داده بود، توبه کرد و سر بر زمین سخت گذاشت یا پیامبر (ص) از اینکه لباس خاصی را در نماز پوشیده بود که مانع توجه تام او به خدا میشد، توبه کرد؛ حال آنکه از جهت شرعی و فقهی هیچ یک از اینها ارتکاب حرام و توبه از گناه محسوب نمیشود»[۱۶].[۱۷] |
2. ابراهیم صفرزاده؛ |
---|
آقای صفرزاده در کتاب «عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی» در اینباره گفته است:
«در این باره که آیا عصمت برای غیر معصومین (عموم افراد) ممکن است یا خیر، از میان آثار گذشتگان، اثری نیافتیم، که به این مسئله پرداخته باشد. شاید آنان عصمت را برای غیر معصومان محال میدانستند، لکن معاصرین به این مسئله پرداختهاند و عصمت را برای عموم مردم امری ممکن تلقی کردهاند و برای اثبات آن به دو دلیل تمسک کردهاند:
تمام کسانی که عصمت را برای عموم انسانها امری ممکن میدانند، به دلایل عقلی و روایات و این آیات و نظایر آن تمسک میجویند و میگویند این آیات قرآن، غالباً با ﴿الَّذِينَ﴾ یا ﴿مَنْ﴾ شروع شده است. که افاده عموم میکنند و پیمودن راه عصمت را برای عموم افراد باز میدانند. در ادامه به کلمات برخی از اندیشمندان معاصر به صورت کوتاه اشاره میشود. آیتالله جوادی آملی میفرماید: «انسان میتواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. عصمت، منحصر در انبیاء و امامان نیست، البته هر پیغمبر یا امامی باید معصوم باشد ولی هر معصومی پیامبر یا امام نیست”[۲۱]. آیتالله معرفت نیز میفرماید: «هر انسانی اگر خود را از همه گناهان وارهاند و بر این امر تداوم بخشد، خداوند نیز قلب سلیم شخص را به نور فروزان خود تابناک میفرماید و او را مشمول عنایت خاص خود قرار میدهد، لذا این امر محال نیست و ضرورتی ندارد که آن را در انبیا و امامان منحصر سازیم و دلیل این مطلب، آیات و روایات است”[۲۲]. در مجموع با توجه به نکات گفته شده میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: اولاً؛ دلیلی وجود ندارد که عصمت عملی را برای غیر معصومین محال ذاتی بدانیم و آن را منحصر در انبیا و امامان بدانیم؛ چون راه کسب عصمت عملی، برای عموم باز است. تنها دلیل اهل سنت هم مربوط به امتناع ذاتی عصمت نیست، بلکه برای عدم لزوم آن است که آن را هم نپذیرفتیم؛ زیرا ما اساساً خلفای بنیعباس و بنیامیه را امام نمیدانیم، بلکه امامان دوازدهگانه همگی منصوب الهیاند که مؤید به عصمت الهی هستند و هم عقل و هم قرآن، بر عصمت آنها دلالت میکند. ثانیاً؛ عصمت، موهبتی الهی است که هر کس زمینه آن را ایجاد کند خداوند متعال به واسطه جود جوادیهاش و رحمت رحمانیهاش به او عطا میکند؛ همانطور که قرآن کریم میفرماید: ﴿وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ...﴾[۲۳]؛ یعنی با لسان استعداد، هر چه را سؤال کردید خداوند عطا میکند. بنابراین انسان وقتی با تهذیب نفس و انجام دستورات شرعی و اطاعت از انبیاء و امامان، راه کسب عصمت را طی و زمینه را مهیا کرد، خداوند هم، به او عصمت را عطا میکند که از گناهان و فواحش اجتناب کند و این موضوع، زمان و شخص و مکان خاصی را طلب نمیکند. آیات و روایاتی که جمیع انسانها را به کسب عصمت و تقوای عالیه دعوت میکند شاهد خوبی بر این مدعاست که بعضی از این آیات قبلاً آورده شده است. برخی روایات هم شاهد خوبی بر این امرند که در باب «حقیقت عصمت در اخبار” آورده شده و مفهوم کلی آن روایات این بود که با تقوا راه عصمت و اجتناب از معاصی برای هر کسی ممکن میشود، چون عصمت، تقوای عالیه یا تقوای مطلق است که با ایجاد زمینه و پاک کردن قلب از هرگونه آلودگی و رجس ایجاد میگردد. ثالثاً؛ قرآن خود آمر به کسب عصمت و تقوای عالیه است و دو نمونه عملی را به مردم معرفی میکند که نه پیامبر بودند و نه امام، لکن به مقام عصمت نائل گشتند، مثل حضرت زهرا (س) در آیه تطهیر[۲۴] و حضرت مریم (س) در سوره آلعمران[۲۵]. البته در طول تاریخ مردان و زنان اندکی بودند که به عصمت عملی رسیدند و تالی تلو معصومین شمرده شدند؛ مثلاً علامه طباطبایی (بنا به نقل اساتید) آنان را در سه نفر به نام ابن فهد حلی، ابن طاووس و سید بحرالعلوم دانستهاند. رابعاً؛ عصمت مطلق از حیث مراتب علمی و عملی و از حیث حدود (از ابتدای عمر تا لحظه مرگ) مختص به امامان و انبیا الهی است و انسانهای معمولی به آن دست پیدا نمیکنند، زیرا وحی مختص به انبیای الهی میباشد و الهامات غیبی در علوم، توسط فرشتهای به نام «روح القدس” که در روایات آمده و سابقاً ذکر شد، مربوط به امامان است، لذا انسانهای معمولی از عصمت مطلق محروماند، لکن در باب عصمت عملی و اجتناب از معاصی نه تنها دلیلی بر امتناع ذاتی برای غیر معصومین وجود ندارد، بلکه قرآن، روایات و عقل، راه آن را برای همه کسانی که طالب عصمت عملی باشند باز و میسور میداند»[۲۶]. «برخی میگویند عصمت مختص به انبیاست؛ همانگونه که قرآن میفرماید: ﴿قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ﴾[۲۷] با توجه به آیه هر چیزی که انبیا آوردند باید به قول آنها ایمان آورد و اگر به عصمت امامان قائل شویم لازمه آن ایمان به اقوال آنهاست و این همان نبوت است که مخالف اسلام و قرآن و سنت و اجماع گذشتگان[۲۸]. این اشکال را میتوان به این صورت هم تقریر کرد که قرآن به صورت مکرر به خدا و رسولش ارجاع داده، مثل ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ...﴾[۲۹] و نیز ﴿وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ﴾[۳۰]. اگر امامان هم معصوم بودند باید به آنها ارجاع داده میشد و اطاعت از آنها را موجب سعادت، و عصیان آنها را موجب عذاب میدانست، لکن چنین شرطی در قرآن نیامده است؟ جواب: اولاً، آیهای که به آن تمسک جستهاند به معنای اختصاص عصمت به انبیا نیست، بلکه فرمانی از جانب خداوند تعالی بر همه مسلمین در برابر خواسته یهود و نصاری است، زیرا آنان به مسلمین میگفتند: ﴿كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا﴾[۳۱]. قرآن تأکید میکند که شما مسلمانان به آنها بگویید که به تمام انبیا و همه کتب آسمانی ایمان داریم و میان هیچیک از آنها فرق نمیگذاریم. این کلام ردی بر کلام یهود و نصاری بود که میگفتند تنها ما بر هدایت هستیم. ثانیاً، این آیه عصمت انبیا را در عمل و گفتار میفهماند، لکن عصمت را مختص به انبیا ندانسته و چنین شرطی از آیه فهمیده نمیشود. ثالثاً، آیه اولیالامر، اطاعت از اولیالامر را اطاعت از خدا و رسولش دانسته و اطاعت آنان را کنار اطاعت پیامبر با یک تکرار ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۳۲] بیان کرده است، پس سعادت انسان، فقط منحصر در اطاعت از پیامبر (ص) نیست، بلکه در اطاعت اولیالامر نیز سعادت به دست میآید و روایات شأن نزول هم مصادیق اولیالامر را امامان (ع) دانسته است. رابعاً، هیچ کسی با ادعای عصمت امامان (ع)، ادعای نبوت نکرده است، بلکه بر اساس قرآن و روایات، برای امامان (ع) عصمت را ادعا کردهاند که همراه با الهام الهی است و الهام، وحی نیست، چون باب وحی بعد از نبی اکرم (ص) بسته شد، اما باب الهام تا قیامت باز است. خامساً، چنانکه از قرآن و روایات برداشت میشود، عصمت عملی برای همه انسانهاست و اختصاص به شخص و گروه خاصی ندارد، برخلاف عصمت علمی که مختص انبیا و امامان (ع) است»[۳۳]. |
3. احمد حسین شریفی؛ |
---|
آقایان دکتر یوسفیان و شریفی در «پژوهشی در عصمت معصومان» در اینباره گفتهاند:
«در آثار کلامی پیشینیان بحثی تحت عنوان "امکان عصمت" آورده نشده است؛ چرا که غالباً این مسأله را مسلّم گرفته و نیازی به بحث درباره آن نمیدیدهاند، هر چند برخی از مباحث مربوط به این موضوع در مسأله "عصمت و اختیار" مطرح گردیده است. امّا از آنجا که اخیراً در پارهای از کتب کلامی و اعتقادی، این مسأله مورد توجه قرار گرفته و عموماً از سوی منکران عصمت - ولو منکران بعضی از ابعاد آن - مسأله عدم امکان عصمت مطرح شده است، جا دارد که در این قسمت، ادله این گروه را مورد بررسی قرار دهیم. دلیل عمده آنان، این است که: بشریت با عصمت منافات دارد. به این بیان که: انبیا نیز همانند سایر انسانها بشر بوده و هیچ امتیاز و فضیلتی بر دیگران ندارند، جز اینکه وسایل و وسایط تبلیغ رسالت الهی هستند. البته از آنجا که آنها نخستین انسانهایی هستند که مشمول امر و نهی خداوند میشوند، طبیعی است که سلوک و رفتار ایشان بر طبق شریعت پیشتر و بیشتر از دیگران باشد؛ از همین رو رفتار دینی آنها بهترین و مناسبترین الگو برای رفتار دینی یک انسان است، و نیکوترین اطاعت از نوع اطاعت انسانی را نسبت به خداوند دارا میباشند. به همین دلیل، اسوه و الگوی دیگران قرار میگیرند. البته این بدان معنا نیست که اطاعت پیامبران، همچون اطاعت فرشتگان، اطاعتی معصومانه است؛ زیرا انسان تا زمانی که انسان است و دارای اراده و اختیار، و بهرهمند از قوای ادراکی و عقلانی، ممکن نیست که معصوم از خطا و نسیان باشد. پس نباید توقعی بیش از یک انسان، از انبیا داشت[۳۴]. به گفته احمد امین، یکی از طرفداران این نظریه: اندیشه عصمت با طبیعت بشر سازگاری ندارد. چرا که انسان موجودی برخوردار از قوای شهوانی و نفسانی است، هم میل به خوبی در او هست و هم میل به بدی. بنابر این، طبیعت آدمی با عصمت منافات دارد. از این رو، کمال و فضیلت انسان به این نیست که معصوم باشد، بلکه کمال آدمی به این است که در عین توانایی بر انجام زشتیها، در بیشتر مواقع جانب خیر و پاکی را ترجیح داده. از بدیها اجتناب نماید. خلاصه آنکه، انسان موجودی است بهرهمند از امیال و غرایز متضاد. و اگر امیال نفسانی و شهوانی را - که دعوت به بدیها و زشتیها میکنند - از او بگیریم، به معنای آن است که انسانیتش را از او گرفته و طبیعت انسانی را مبدل به طبیعت دیگری کرده باشیم[۳۵]. همو با اشاره به کلمات غزالی در باب وجوب توبه بر تمامی افراد بشر، وی را نیز به عنوان مدافع این نظریه قلمداد میکند. سخن غزالی در باب وجوب توبه - که مورد استشهاد احمد امین و برخی از مستشرقین[۳۶] قرار گرفته و با تمسک به آن، اندیشه عصمت را با روح اسلام و تعالیم آن بیگانه دانستهاند - این است که میگوید: در عالم هستی، هیچ انسانی نیست مگر آنکه شهوتش سابق بر عقلش و غرایز شیطانیاش مقدّم بر غرایز رحمانیاش میباشد. بنابراین. توبه و بازگشت از اموری که با مساعدت غرایز شهوانی انجام گرفته، امری ضروری برای تمامی انسانهاست: پیامبر باشد یا غیر آن. پس کسی گمان نکند که توبه و بازگشت تنها مخصوص حضرت آدم (ع) بود... بلکه این سنت الهی و قانونی ازلی است که بر نوع بشر نوشته شده و تغییر و تحول آن ممکن نیست.... امّا دلیل اینکه توبه همیشه و در هر حالی لازم است این است که: زمانی که انبیا - به تصریح قرآن و روایات - از گناهان و معاصی جوارحی خالی نبودهاند. پس هیچ انسانی بدون معصیت جوارحی نیست.... اگر هم احیاناً از اینگونه معاصی در امان باشد، گرفتار گناهان قلبی و جوانحی است. اگر در برخی از اوقات، از این امور نیز مصون باشد، از وساوس شیطانی - که او را از ذکر و یاد خدا غافل میکند - امنیت ندارد، و اگر فرض کنیم وسوسههای شیطانی هم راهی به سوی او نداشته باشند. از قصور در شناخت خدا و صفات و افعال او در امان نیست.... و این همه، نقصان و گناهی است که هیچ بشری بدون آن یافت نمیشود. و اگر تفاوتی از این جهت در انسانها باشد. در مقدار نقصان است، نه دراصل آن[۳۷]. چنانکه روشن است. منشأ بسیاری از اینگونه سخنان، در این است که صاحبان آنها نتوانستهاند بین عصمت معصومین و اختیار آنان وجه جمعی بیابند. و از آنجا که قوام انسانیت به اختیار و اراده آزاد میباشد، نتیجه گرفتهاند که عصمت با انسان بودن سازگار نیست»[۳۸]. «در پاسخ باید گفت: اولین گروه از غیر انبیا - که لااقل برخی از مراتب عصمت آنها مورد پذیرش تمامی مسلمین قرار گرفته است - ملائکه الهی میباشند. امّا وجود اشخاص معصوم در بین "انسانها"یی که پیامبر نیستند، در سه مرحله قابل بحث است: مرحله اول این است که آیا اساساً برخورداری از این موهبت الهی برای انسانهای دیگر امکان دارد؟ پس از اینکه در این مرحله امکان عصمت غیر انبیا به اثبات رسید، در مرحله دوم سخن از وقوع به میان میآید. و این بحث مطرح میشود که آیا وجود انسانهایی معصوم - به غیر از انبیا - قابل اثبات با ادله عقلی و نقلی میباشد یا نه؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، در مرحله سوم باید به تعیین مصداق پرداخت و بررسی نمود که این عناوین کلّی که دلالت بر عصمت گروهی از انسانها دارند، بر چه کسانی انطباق مییابد؟ مرحله اول: با توجه به مطالبی که در فصل "امکان عصمت" گذشت، روشن شد که هیچ محالی از این ناحیه لازم نمیآید و عصمت یک شخص (اعم از پیامبر و غیر پیامبر) منافاتی با انسانیت او ندارد. بلکه منشأ عصمت، در هر انسانی که تحقق یابد، موجب عصمت او خواهد گردید. مرحله دوم: از برخی آیات قرآن میتوان استظهار کرد که عصمت، اختصاصی به انبیا ندارد. از آن جمله میتوان به آیاتی که عدهای را به عنوان عباد "مُخلَص" معرفی میکنند، اشاره کرد. همچنان که قبلاً گفتیم واژه مخلَص را میتوان تقریباً معادل معصوم دانست. بندگان مخلَص، کسانی هستند که از دستبرد تسهیلات شیطانی در امان بوده، شیطان هیچ طمعی در گمراه کردن آنها ندارد. هر چند قدر متقّین از مخلَصین، انبیای عظام هستند، اما آیات شریفه عمومیت داشته، ابائی از صدق بر دیگر انسانها ندارند. همچنین در آینده به طور مفصل اثبات خواهیم نمود که عصمت گروهی از غیر انبیا تحت عناوین "اولوالامر"، "اهل البیت" و امثال آن در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است، بنابراین، قرآن مجید، وجود انسانهای معصوم را در میان غیر انبیا، تأیید میکند.(...) نظر شیعه، در بین مسلمین، غیر از پیامبر اکرم (ص) سیزده معصوم دیگر نیز وجود دارند. البته این سخن بدین معنا نیست که غیر از اینها، انسان مسلمان دیگری یافت نشود که هیچ گناه کبیره و صغیرهای از او صادر نشده باشد. بلکه حصر معصومین در این چهارده نفر، به این لحاظ است که: اولاً: ما دلیلی بر اثبات عصمت غیر از این افراد نداریم. ثانیاً: منظور ما از عصمت، تنها عصمت از گناهان، آن هم پس از سنین متعارف بلوغ و تکلیف نیست. بلکه عصمت از سهو و خطا و از زمان طفولیت را نیز در بر میگیرد. روشن است که چنین عصمتی در امت اسلام، منحصراً در اختیار چهارده معصوم میباشد»[۳۹].[۴۰] |
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ﴾ «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی میشود» سوره کهف، آیه ۱۱۰
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۸۰-۲۸۶.
- ↑ «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی مینهد.».. سوره انفال، آیه ۲۹.
- ↑ «آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۳۸.
- ↑ «و راههای خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند مینماییم و بیگمان خداوند با نیکوکاران است» سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
- ↑ به عنوان نمونه: آیتالله جوادی آملی میفرماید: “انسان میتواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. عصمت، منحصر در انبیاء و امامان نیست، البته هر پیغمبر یا امامی باید معصوم باشد ولی هر معصومی پیامبر یا امام نیست” تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۲۱-۲۲؛ آیتالله معرفت نیز میفرماید: “هر انسانی اگر خود را از همه گناهان وارهاند و بر این امر تداوم بخشد، خداوند نیز قلب سلیم شخص را به نور فروزان خود تابناک میفرماید و او را مشمول عنایت خاص خود قرار میدهد، لذا این امر محال نیست و ضرورتی ندارد که آن را در انبیا و امامان منحصر سازیم و دلیل این مطلب، آیات و روایات است” تنزیه الانبیاء از آدم تا خاتم، ص۵۵-۶۲.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۹۰-۹۴؛ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۲۶۵.
- ↑ ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ﴾ «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی میشود» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
- ↑ «و همگان ای مؤمنان! به درگاه خداوند توبه کنید، باشد که رستگار گردید» سوره نور، آیه ۳۱.
- ↑ ابوحامد غزالی، احیاء علوم الدین، ج۴، ص۲۴۲-۲۴۳، کتاب التوبه، کتاب اول از ربع منجیات.
- ↑ احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۲۹-۲۳۰.
- ↑ ر.ک: پایگاه احمد الکاتب در شبکه جهانی اینترنت در: http://www.alkatib. co.uk/shia۴.htm
- ↑ ر.ک: نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ رونالدسون، عقیدةالشیعه، ص۳۲۹-۳۳۱.
- ↑ ر.ک: ابوحامد غزالی، احیاء علوم الدین، ص۲۴۳-۲۴۴.
- ↑ ابوحامد غزالی، احیاء علوم الدین، ص۲۴۵.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۸۰-۲۸۶.
- ↑ «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی مینهد.».. سوره انفال، آیه ۲۹.
- ↑ «آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۳۸.
- ↑ «و راههای خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند مینماییم و بیگمان خداوند با نیکوکاران است» سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
- ↑ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۲۱-۲۲.
- ↑ تنزیه الانبیاء از آدم تا خاتم، ص۵۵-۶۲.
- ↑ «و از هر چه خواستید به شما داده است.».. سوره ابراهیم، آیه ۳۴.
- ↑ ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ ﴿يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ﴾ «و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۹۰-۹۴.
- ↑ «بگویید: ما به خداوند و به آنچه به سوی ما و به سوی ابراهیم فرو فرستاده شده ایمان آوردهایم» سوره بقره، آیه ۱۳۶.
- ↑ أصول مذهب شیعه، ج۲، ص۷۹۲-۷۹۳.
- ↑ «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند.».. سوره نساء، آیه ۶۹.
- ↑ «و آنان که با خداوند و پیامبر او نافرمانی کنند بیگمان آتش دوزخ، آنان راست که هماره در آن جاودانند» سوره جن، آیه ۲۳.
- ↑ «یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید» سوره بقره، آیه ۱۳۵.
- ↑ «و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۲۶۳.
- ↑ من العقیدة الی الثورة، ج۴، ص۱۸۷-۱۹۱.
- ↑ ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۲۹-۲۳۰.
- ↑ عقیدة الشیعه، ص۳۲۹-۳۳۱.
- ↑ احیاء علوم الدین، ج۴، ص۱۱-۱۰؛ ر.ک: المحجة البیضاء فی تهذیب الأحیاء، ج۷، ص۱۶-۱۷.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۳۱-۳۳.
- ↑ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۷۵-۶۷۶.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۲۶۵.