آیا عصمت سبب سلب اختیار معصوم است و هیچ فضیلتی ندارد؟ (پرسش)

آیا عصمت سبب سلب اختیار معصوم است و هیچ فضیلتی ندارد؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

آیا عصمت سبب سلب اختیار معصوم است و هیچ فضیلتی ندارد؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت
مدخل اصلیشبهات عصمت
مدخل وابستهاختیار
تعداد پاسخ۴ پاسخ

پاسخ جامع اجمالی

در مسئله جبر و اختیار، مسلمانان به سه دسته تقسیم می‌شوند:

  1. معتزله قائل به تفویضند؛ یعنی معتقدند که خداوند متعال اعمال بندگان را به خودشان واگذار کرده است.
  2. اشاعره و پیروان آنان نیز قائل به جبرند و معتقدند که اعمال بندگان، اعمال خدا است و هر آن چه از عبد سر می‌زند از خدا سر زده است[۱].
  3. در مقابل این دو قول، شیعیان به پیروی از پیشوایان خود، هم تفویض و هم جبر را مردود می‌دانند و به «امر بین الأمرین» قائلند. در احادیث از امامان اهل‌بیت (ع) آمده است: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ‌»[۲]؛ نه جبر است و نه اختیار، بلکه امری است میان این دو.

حال این سؤال پیش می‌آید که آیا اعتقاد به اراده تکوینی خداوند بر عصمت اهل‌بیت (ع)، با قول «أمر بین الأمرین» سازگاری دارد یا خیر؟[۳].

اکثر متکلمین اسلامی این سؤال را به اشاعره خصوصاً ابوالحسن اشعری نسبت داده‌[۴] و گفته‌اند:عصمت مانع قدرت و اختیار نیست و انسان معصوم قادر بر انجام معصیت می‌باشد، ولی چون داعی بر انجام معصیت ندارد، گناه نمی‌کند، چنان‌که خداوند متعال قادر بر انجام عقوبت مؤمن صالح بی‌گناه است، ولی به واسطه عدل و رحمتش مؤمن را عذاب نمی‌کند[۵].[۶]

متکلمان امامیه معتقدند: عصمت با قدرت و اختیار منافات ندارد. عصمت، ناشی از کثرت علم است و هر چه علم، قوی‌تر و شدیدتر باشد، عمل نیز به مقتضای علم، قوی‌تر خواهد بود. معصومین (ع) به زشتی معصیت، یقین دارند و این یقین، موجب می‌شود که هرگز مرتکب آن نگردند. بنا بر این، علمِ شدید است که مانع ارتکاب زشتی می‌شود، ولی این علم، موجب سلب اختیار نخواهد شد، چنان که معصوم از یک سو به زشتی و قبح گناه علم دارد و از سوی دیگر به عظمت پروردگار واقف است و با توجّه به این دو امر، ارتکاب معصیت محال است اما محال عادی، نه محال ذاتی. محال عادی امکان تحقق دارد ولی تحقق پیدا نمی‌کند، ولی محال ذاتی امکان تحقق ندارد و ذاتا محال است. به علاوه اگر معصوم در فعل طاعات و ترک محرمات، اختیار نداشته باشد، مستحق مدح بر ترک معصیت نمی‌شود و لایق ثواب نمی‌گردد، و ثواب و عقاب در حقّش باطل می‌شود و لازم می‌آید که از دایره تکلیف، خارج شود و حال آنکه مسلمانان اجماع دارند که امام و رسول، مکلّف هستند[۷].

از آیات قرآنی نیز به دست می‌‌آید که هرگز عصمت الهی موجب جبر مطلق نیست به طوری که معصوم دیگر اراده نداشته باشد؛ بلکه با آنکه اراده او باقی و برقرار است، از انتخاب درست برخوردار بوده و در اندیشه و انگیزه به خطا و گناه نمی‌رود. به عنوان نمونه می‌‌توان گفت صفاتی چون خشیت از خدا[۸]، توسل به دعا و نیایش[۹]، تذکر و یاد خدا[۱۰] و مانند آنها برای معصوم، خود بیانگر بقای اراده و حق انتخاب آزاد برای آنان است. بنابراین، با آنکه معصوم می‌‌تواند خطا و گناه کند، ولی به سبب برخورداری از علم و شهود و برهان، دنبال گناه نمی‌رود و خطا نمی‌کند. اصولا وجود همت که برای مقام عمل است خود گواهی روشن است که شخص «مُخلَص» و معصوم می‌‌تواند فراتر از عزم عمل، در شرایط همت قرار گیرد که دلش کاری را بخواهد، ولی به خود اجازه ندهد تا مرتکب آن شود[۱۱].

همچنین بقای اموری که هر بشر دیگر بدان نیاز دارد، مانند خوردن و خواب و شهوت جنسی در معصوم[۱۲] و متاثر شدن از زیبایی تا سرحد شگفتی و تعجب، چنان که برای رسول الله[۱۳]، چنان که برای دیگران نیز نسبت به زنان مطرح می‌‌شود[۱۴]، نشان می‌‌دهد که عصمت آنان به معنای جبر و از دست رفتن اراده بشری آنان نیست.

اصولا لازمه سرمشق شدن کسی برای بشر آن است که آن شخص خودش بشر باشد و در شرایط یکسانی با آنان قرار گیرد؛ از همین روست که آنان هماره خود را بشری مانند دیگر بشر معرفی می‌‌کنند که تنها وجه ممیزه آنان وحی است که آنان مسئولیت آن را به عهده گرفته تا رسالتی الهی را انجام دهند[۱۵].[۱۶]

حاصل سخن این است که از نظر عقلی به سه دلیل تمسّک می‌کنیم که معصومین (ع) مختارند و با این حال معصیت نمی‌کنند:

دلیل اول: چنان که گذشت، اگر انبیاء و ائمه (ع) بر انجام طاعات و ترک گناهان مجبور باشند، هرگز مستحق مدح نخواهند بود، در حالی که خداوند و فرشتگان آنها را ستوده و بر آنان درود می‌فرستند، و آنها را الگو معرفی می‌کنند که به آنها اقتدا کنند و... این دلیل بر اختیار است.

دلیل دوم: اگر انبیاء و ائمه (ع) بر انجام طاعات و ترک گناهان مجبور باشند، لازم می‌آید که ثواب و عقاب برای آنها معنا نداشته باشد؛ زیرا ثواب و عقاب مربوط به انسان‌های مختار است، و چون لازم باطل است، ملزوم نیز باطل خواهد بود.

دلیل سوم: اگر انبیاء و ائمه (ع) بر انجام طاعات و ترک گناهان (یعنی در عصمت خویش) مجبور باشند، لازم می‌آید که مکلّف به امری نباشند؛ زیرا مسئولیت و تکلیف برای انسان‌های مختار و با اراده است و چون لازم باطل است، ملزوم نیز باطل خواهد بود.

اما بطلان لازم پس به دو دلیل است:

  1. اجماع بر مکلّف بودن آنها قائم است.
  2. قرآن کریم نیز بر مکلّف بودن آنها تصریح کرده است: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ[۱۷]، (پس در سایر جهات عموماً با شما شریکم و از جمله آن جهات تکلیف است، یعنی شما مکلفید من هم مکلّفم).

و آیات بسیاری به صراحت بر این امر دلالت دارد.[۱۸].

اما در اینکه آیا معصوم بودن فضیلتی برای اهل‌بیت خواهد بود گفته شده:

اگر نزول آیه تطهیر برای اهل‌بیت فضیلت نبود، حضرت امّ‌سلمه آرزو نمی‌کرد که به زیر کساء داخل گردد و در زمره اهل‌بیت باشد.

اگر اراده خدا بر پاک ساختن اهل‌بیت (ع) فضیلت نبود، بزرگان صحابه - همچون سعد بن ابی وقّاص - نمی‌گفتند که اگر نصیب ما می‌شد، از دنیا و مافیها بهتر بود. اگر نزول آیه در شأن اهل‌بیت (ع) فضیلت نبود، خود اهل‌بیت افتخار نمی‌کردند که این آیه در حقّشان نازل شده است[۱۹].

اگر فضیلت نبود، عالمان بزرگ فریقین، چه در گفتار و چه در اشعار خود این موضوع را به عنوان یکی از فضائل و مناقب اهل‌بیت (ع) برنمی‌شمردند. پس اراده خداوند بر پاک گردانیدن اهل‌بیت (ع) قطعاً برای ایشان فضیلت است و جبری در کار نیست. توضیح مطلب این است که اهل‌بیت مخلوق خدایند و خداوند پیش از آفرینش آنان، از حالات آنان و عملکردشان در این دنیا آگاه بوده است، چنانکه می‌فرماید: ﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ[۲۰] و چون می‌دانست که آنان در دنیا هیچ‌گونه معصیت و خطایی نخواهند داشت، پس اراده کرد که آنان را از ابتدا چنین قرار دهد.

آیه ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۲۱] نیز شاهد دیگری بر این حقیقت است. بر اساس ظاهر آیه، امامت از پیش برای امامان هدایت‌گر جعل شده و سبب جعل این مقام برای ایشان صبر و یقین آنان بوده است، در حالی که امامان الاهی در این دنیا صبر و یقین خود را به منصه ظهور گزارده‌اند.

حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (س) در خطبه فدکیه، علم خداوند به عمل بندگان و علم او به آینده را سبب همین گزینش می‌داند[۲۲].  

پس معلوم می‌شود که خداوند به علم سابق خویش از یقین و شکیبایی ایشان در دنیا آگاه بوده و به همین جهت از پیش، مقام امامت و هدایت امت را برای ایشان جعل کرده است، چنانکه اگر معلمی در ابتدای امر، استعداد شاگردی را کشف کند و یقین داشته باشد که وی در امتحانات آخر سال قبول خواهد شد، همان وقت به او نمره قبولی می‌دهد و او را به مرتبه بالاتر منتقل می‌کند. پس موفقیت این شاگرد به اختیار خود است؛ اما کسی که رتبه او را ارتقا داد معلمش بوده است[۲۳].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

1. حجت الاسلام و المسلمین علی‌احمدی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید قاسم علی‌احمدی در کتاب «حقانیت در اوج مظلومیت ج۱» در این‌باره گفته‌ است:

«محقق طوسی در تجرید الاعتقاد می‌فرماید: لا تنافی العصمه القدره[۲۴]؛ عصمت با قدرت و اختیار منافات ندارد.

عصمت، ناشی از کثرت علم است و هر چه علم، قوی‌تر و شدیدتر باشد، عمل نیز به مقتضای علم، قوی‌تر خواهد بود. معصومین (ع) به زشتی معصیت، یقین دارند و این یقین، موجب می‌شود که هرگز مرتکب آن نگردند. بنا بر این، علمِ شدید است که مانع ارتکاب زشتی می‌شود، ولی این علم، موجب سلب اختیار نخواهد شد، چنان که معصوم از یک سو به زشتی و قبح گناه علم دارد و از سوی دیگر به عظمت پروردگار واقف است و با توجّه به این دو امر، ارتکاب معصیت محال است اما محال عادی، نه محال ذاتی. محال عادی امکان تحقق دارد ولی تحقق پیدا نمی‌کند، ولی محال ذاتی امکان تحقق ندارد و ذاتا محال است.

به علاوه اگر معصوم در فعل طاعات و ترک محرمات، اختیار نداشته باشد، مستحق مدح بر ترک معصیت نمی‌شود و لایق ثواب نمی‌گردد، و ثواب و عقاب در حقّش باطل می‌شود و لازم می‌آید که از دایره تکلیف، خارج شود و حال آنکه مسلمانان اجماع دارند که امام و رسول، مکلّف هستند.

حاصل سخن این است که از نظر عقلی به سه دلیل تمسّک می‌کنیم که معصومین (ع) مختارند و با این حال معصیت نمی‌کنند:

دلیل اول: چنان که گذشت، اگر انبیاء و ائمه (ع) بر انجام طاعات و ترک گناهان مجبور باشند، هرگز مستحق مدح نخواهند بود، در حالی که خداوند و فرشتگان آنها را ستوده و بر آنان درود می‌فرستند، و آنها را الگو معرفی می‌کنند که به آنها اقتدا کنند و... این دلیل بر اختیار است.

دلیل دوم: اگر انبیاء و ائمه (ع) بر انجام طاعات و ترک گناهان مجبور باشند، لازم می‌آید که ثواب و عقاب برای آنها معنا نداشته باشد؛ زیرا ثواب و عقاب مربوط به انسان‌های مختار است، و چون لازم باطل است، ملزوم نیز باطل خواهد بود.

دلیل سوم: اگر انبیاء و ائمه (ع) بر انجام طاعات و ترک گناهان (یعنی در عصمت خویش) مجبور باشند، لازم می‌آید که مکلّف به امری نباشند؛ زیرا مسئولیت و تکلیف برای انسان‌های مختار و با اراده است و چون لازم باطل است، ملزوم نیز باطل خواهد بود.

اما بطلان لازم پس به دو دلیل است:

  1. اجماع بر مکلّف بودن آنها قائم است.
  2. قرآن کریم نیز بر مکلّف بودن آنها تصریح کرده است: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ[۲۵]، (پس در سایر جهات عموماً با شما شریکم و از جمله آن جهات تکلیف است، یعنی شما مکلفید من هم مکلّفم). و آیات بسیاری به صراحت بر این امر دلالت دارد.

خلاصه سخن در مجبور نبودن معصوم: پیامبر و امام با این که تمایلات بشری و غرائز در آنها وجود دارد، اما با اراده و اختیار خویش دامن به گناه آلوده نمی‌کنند؛ زیرا:

الف) شناخت حقیقی گناه: آنها معاصی را به خوبی می‌شناسند و از حقیقت و ماهیت گناه آگاه هستند که هر گناه، قدمی در مسیر سقوط و هلاکت انسان است. مانند این که ما بدانیم این کاسه سمّ است، یا این شی ء، مدفوع انسانی و نجاست است، آیا اقدام به تناول می‌کنیم؟ هرگز؛ چون عاقلیم و عقل اجازه نمی‌دهد. و نیز طبع ما از نجاست و خَبائِث نفرت دارد و قبح و زشتی گناه نزد امام معصوم بسیار زیادتر از قبح و زشتی خَبائِث و نجاسات نزد ما است.

ب) شناخت و معرفت به خداوند متعال: آنان به مقام یقین رسیده و خدا را با چشم دل می‌بینند و جهان را حقیقتا محضر خدا می‌دانند و مدام خداوند را حاضر و ناظر بر خویش می‌دانند که ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[۲۶] و این معنا از سخنان گهربار آنان به خوبی آشکار است، به عنوان مثال: امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً»[۲۷]؛ اگر پرده‌ها کنار رود بر یقین من افزوده نمی‌شود.

ذعلب یمانی از حضرت امیرالمؤمنین علیّ (ع) پرسید: یا امیرالمؤمنین! آیا خدای خویش را دیده‌ای؟ فرمود: آیا خدائی را که ندیده ام عبادت کنم؟ ذعلب عرض کرد: چگونه او را دیده‌ای؟ امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ»[۲۸]؛ با چشم سر نتوان خدای را دید ولی با چشم دل و با ایمان کامل می‌توان او را یافت. امام باقر (ع) فرمود: «مَا عَرَفَ اللَّهَ مَنْ عَصَاهُ‌»؛ کسی که به گناه آلوده شود خدا را نشناخته. سپس حضرت دو بیت شعر بیان فرمودند: «تَعْصِي الْإِلَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ هذا لعمری فی الفعال بدیع لَوْ كَانَ حُبُّكَ صَادِقاً لَأَطَعْتَهُ إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ يُحِبُّ مُطِيعٌ»[۲۹]

در عمل نافرمانی خدا می‌کنی ولی به زبان ابراز می‌کنی که او را دوست داری؟ سوگند به جان خودم که این شیوه‌ای تازه و شگفت است!! اگر راست می‌گویی و دوستیِ تو حقیقی و صادقانه است هر آینه اطاعت او می‌نمودی؛ زیرا که محبّ، مطیع محبوب خویش است.

ج) شناخت حقیقی خویشتن: آنان به خوبی بر گوهر گران‌بهای وجودی خویش آگاهند و می‌دانند که خداوند چه موجودی آفریده و چه مقامات عالیه‌ای برای مطیعان تدارک دیده است؛ لذا هرگز با شهوات نفسانی و تمایلات حیوانی و معاصی خو نمی‌گیرند و به قول - منسوب به - امیرالمؤمنین (ع): «أَ تَزْعُمُ أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ *** وَ فِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَرُ وَ أَنْتَ الْكِتَابُ الْمُبِينُ الَّذِي *** بِأَحْرُفِهِ يَظْهَرُ الْمُضْمَرُ»[۳۰]

ای انسان! آیا تو چنین گمان می‌کنی که یک جرم و جسم کوچکی هستی؟ در حالی که در وجود تو عالم بزرگ و بزرگترین عوالم منطوی و پیچیده شده است. تو کتاب آشکارای خدای خود هستی آنچنان کتابی که به یک یک از حروفش، حقائق و اسراری را نشان می‌دهد (و پوشیده‌ها از او ظاهر می‌شود).

اگر انسان‌ها به ارزش وجودی خود واقف می‌شدند، هرگز گناه نمی‌کردند. و لذا در آیات و روایات به آیات آفاقی و انفسی تأکید نمودند و حتی خودشناسی را طریق خداشناسی دانستند، و از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده که فرمودند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ‌»[۳۱]؛ هرکس نفس خود را شناخته پس پروردگارش را شناخته است» و مراد از معرفت نفس همان شناختن خود و احوال آن و حکمت‌ها و مصلحت‌هایی است که در خلقت آن رعایت شده تا شخص به آنها استدلال کند بر وجود مبدأ و خالقی که علم و قدرت و... سایر صفاتی که از احوال نفس پی به آنها می‌توان برد، و در حقیقت اشاره به آیات انفسی خداوند متعال است. و نیز فرمودند: «أعلمکم بنفسه أعلمکم بربّه»[۳۲]؛ عالم‌ترین شما به خودش، داناترین شما به پروردگارش است.

د) از لوازم امامت علم الهی است: امامت الهی و خلافت ربّانی جز به علم الهی افاضی محقّق نمی‌شود. امام باید عالم باشد به جمیع حقائق شرع و تمام خصوصیّات احکام و دقائق آیات قرآن و جمیع عوالم که او حجّت بر آنها است. چگونه شخص با وجود جهل به بعضی از احکام کلّی یا جزئی و فردی یا اجتماعی، دارای منصب امامت باشد؟ و چگونه خلیفه خداوند در شرع و شریعتش می‌باشد و حجت بر ملک و ملکوت است در حالی که بعضی از کائناتِ تحت ولایت و خلافتش را نمی‌شناسد و علم به آنها ندارد؟

پس منصب ولایت و امامت و خلافت، جدای از علم افاضی الهی نیست، همان طوری که خود امامت مراتب مختلف دارد، علمی که ملازم با امامت است نیز دارای مراتب متفاوت است. آیات و اخبار بسیاری دلالت دارند بر این که امامت الهی با علم افاضی حقیقی ملازم است.

از جمله آیات: ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۳۳] و آنان که کافر شدند می‌گویند: تو فرستاده شده از جانب خداوند نیستی! بگو ای محمّد! خداوند برای گواهی میان من و شما کافی است (در آنکه من از جانب خداوند به شما رسولم) و (نیز برای گواهی بس است) کسی که علم کتاب (قرآن) نزد او است (حضرت امیرالمؤمنین (ع) و ائمّه (ع))[۳۴].

کسی که نزد او ﴿عِلْمُ الْكِتَابِ هست باید عالم به همه اشیاء باشد؛ زیرا مقصود از «الکتاب» در آیه شریفه یا «لوح محفوظ» است که همه چیز در آن ثبت شده و یا «قرآن» است که همه علوم را در خود دارد: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ[۳۵]، ﴿وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ[۳۶] و یا مقصود از «الکتاب» کتاب تکوین و عوالم ملک و ملکوت و آسمان‌ها و زمین‌ها است. بنا بر همه احتمالات و تقادیر، کسی که علم به همه کتاب دارد (من عنده علم الکتاب) عالم به همه چیزها خواهد بود[۳۷].

عمده وجه و دلیل این است که روایات زیادی در تفسیر آیه شریفه وارد شده که ما در این جا به ذکر سه روایت اکتفا می‌کنیم: شیخ کلینی از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمودند: خداوند در این آیه از ﴿وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ما را قصد کرده و علی (ع) اوّل ما و افضل ما و بهترین ما بعد پیامبر (ص) است[۳۸].

نیز از امام صادق (ع) نقل کرد که فرمودند: به خدا قسم که من کتاب خدا را از اول تا آخر آن می‌دانم که گویا همه آن در کف دست من نوشته است، و در آن است خبر آسمان و زمین و خبر آنچه بوده و آنچه خواهد بود، خدای عزّوجلّ فرموده است: «فِيهِ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ»[۳۹].

در حدیث دیگر از امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند: کسی که علم کتاب نزد اوست، امیرالمؤمنین (ع) است. راوی سؤال کرد: کسی که علمی از کتاب نزد اوست (یعنی آصف) داناتر است یا آن کس که علم همه کتاب نزد اوست (یعنی امیرالمؤمنین (ع)) امام (ع) فرمود: دانش کسی که علمی از کتاب دارد نسبت به دانش آنکه همه علم کتاب را دارد به اندازه آبی است که پشه کوچک به بال خود از آب دریاها بر دارد[۴۰].

باری، این که مقصود خداوند از ﴿وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ امیرالمؤمنین و ائمّه طاهرین (ع) هستند، در روایات متواتر شیعه نقل شده است[۴۱]، و علمای عامّه نیز در کتاب‌های تفسیر خود از رسول خدا (ص) نقل کرده‌اند: «مراد علیّ بن ابی طالب (ع)است»[۴۲].

از جمله آیات: ﴿وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ[۴۳] است، در این آیه مبارکه خداوند متعال به صراحت بیان فرموده است که: همه چیز را در امام مبین احصا و ضبط کرده ایم. روشن است که مقصود از احصا و ضبط کردن همه چیز در امام مبین ضبط عین موجودات و اشیای عالَم نیست بلکه مراد، دانا ساختن امام مبین به همه چیز و نهادن اطلاعات همه امور نزد اوست.

نیز نزد همه محققین و اهل اطلاع و لغت واضح است که «امام مبین» شخص آشکار کننده یا جدا کننده حق از باطل است[۴۴]، چنان که لفظ «امام» و لفظ «مبین» در مواضع بسیار در قرآن به همین معنا استعمال شده است. بنا بر این، آیه شریفه به روشنی اثبات می‌فرماید که علم همه چیز در نزد امام مبین است. پیامبر (ص) و امام (ع) نیز به همین معنای روشن، که بیان صریح آیه شریفه است، تذکّر داده‌اند. وانگهی به فرموده علی بن ابراهیم قمی مفسّر جلیل‌القدر، آیه فوق از محکمات قرآن است و معنای مذکور هم روشن است[۴۵]. آری جای تعجّب است که کسی خود را پیرو ائمّه معصومین (ع) بداند و مدّعی تمسّک به کتاب و عترت گردد و باز از دیگران پیروی کند، غافل از این که هر تفسیر دیگری از «امام مبین» مصداق تفسیر به رأی است.

باری، از عبارت صریح این آیه به ضمیمه روایات وارده در تفسیرش استفاده می‌شود که علم همه چیز از عوالم بالا (آسمان‌ها) و زمین‌ها و آنچه در آنها است و علم گذشته و آینده همه در قلب مقدّس امام مبین (ائمّه هدی (ع)) مضبوط است.

در خطبه غدیریه[۴۶] آمده که رسول خدا (ص) فرمود: «مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ قَدْ أَحْصَاهُ اللَّهُ فِيَّ وَ كُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُهُ فَقَدْ أَحْصَيْتُهُ فِي الْمُتَّقِينَ مِنْ وُلْدِهِ وَ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً وَ هُوَ الْإِمَامُ الْمُبِينُ»[۴۷]؛ ای گروه مردمان! هیچ علمی نیست مگر آنکه خداوند آن را در من نهاده است، من نیز هر علمی که از خداوند آموخته‌ام آن علم را در امام متقین علیّ (ع) نهاده ام و علیّ (ع) است که امام مبین است.

از این خطبه صحیح و متقن به طور آشکار استفاده می‌شود که هیچ علمی به هیچ فردی از مخلوق داده نشده مگر آنکه پیامبر خاتم (ص) همه آن را می‌داند، همچنین تمام علوم پیامبر (ص) نزد امام مبین یعنی امیرالمؤمنین (ع) موجود است و به ائمه هدی (ع) به ارث رسیده است. مخفی نماند که این موضوع از صدها روایت دیگر نیز استفاده می‌شود[۴۸].

اما روایاتی که از طریق علمای عامه وارد شده بسیار است و ما از باب نمونه یک حدیث را نقل می‌کنیم که در ملحقات احقاق الحق[۴۹] از ترمذی نقل کرده و گفته است: قال إمام العالمین کرّم الله وجهه: أنا الّذی عندی علم الکتاب علی ما کان و ما یکون[۵۰]؛ امام و پیشوای خلائق و جهانیان (یعنی امیرالمؤمنین علی (ع)) - که خداوند او را عزیز و محترم بدارد و به او عزّت بیشتر دهد - فرمودند: من آنم که علم کتاب درباره گذشته و آینده نزد اوست»[۵۱].[۵۲]
2. آقای صفرزاده؛
آقای صفرزاده در کتاب «عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته است:

«اکثر متکلمین این سؤال را به اشاعره خصوصاً ابوالحسن اشعری نسبت داده‌اند[۵۳].

جواب: متکلمین شیعه و اهل سنت در جواب این سؤال گفته‌اند: عصمت مانع قدرت و اختیار نیست، و انسان معصوم قادر بر انجام معصیت می‌باشد، ولی چون داعی بر انجام معصیت ندارد، گناه نمی‌کند، چنان‌که خداوند متعال قادر بر انجام عقوبت مؤمن صالح بی‌گناه است، ولی به واسطه عدل و رحمتش مؤمن را عذاب نمی‌کند[۵۴].

علامه طباطبایی در جواب این سؤال می‌گوید: این علم (ملکه عصمت)، طبیعت انسانی را تغییر نمی‌دهد و انسان را در افعال اختیاری مجبور نمی‌کند. علم از مبادی اختیار است، لذا جبرآور نیست؛ چنانکه قرآن می‌گوید: ﴿وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ *...وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۵۵].

این آیه می‌گوید، از برگزیدگان خدا امکان شرک است، لکن هدایت الهی مانع از معصیت است، لذا انسان معصوم با اختیار خود از گناه دوری می‌کند و نسبت انصراف معصوم به سوی خداوند، مثل انصراف غیر معصوم از معصیت به واسطه توفیق خداوند[۵۶] است.

در ادامه جواب ذکر دو نکته لازم است:

اولاً؛ طرح این اشکال از طرف اشاعره، برخاسته از نگاه آنان به عصمت آنها عصمت است. آنها عصمت را جبرآور و مانع از قدرت انسان می‌دانند؛ یعنی با وجود عصمت، انسان معصوم قادر بر ترک طاعت و انجام معصیت نیست، لکن اگر عصمت از مقوله علم باشد که از جانب خداوند به معصومین عطا شده، باید گفت که علم از مبادی اختیاری است و موجب آگاهی از عمل است و موجب سلب قدرت و اختیار نمی‌گردد؛ مثل طبیبی که از نیم خورده جزامی‌ها با اختیارش دوری می‌کند. این مطلب بدیهی است و نیاز به استدلال ندارد، چون اعمال مردم در دوری کردن از اشیاء مضر همراه با اختیار است، نه جبر و اگر عصمت را تقوای عالیه بدانیم که دارای ریشه‌های اختیاری است و با تلاش و مجاهدت کسب شده باز هم جبرآور نیست، چون انسان معصوم با عشق به ذات الهی و خوف از عذاب الهی، از معاصی اجتناب می‌کند و طاعات الهی را با اختیار انجام می‌دهد.

ثانیاً؛ با توجه به مطلب فوق، کاری که از روی اختیار انجام شود، مثل انجام طاعات یا ترک معاصی، دارای مدح و ثناست و در آخرت موجب پاداش می‌شود و صاحب این عصمت، بر سایرین فضیلت دارد، چون مثل سایر انسان‌ها در مقابل اوامر و نواهی خداوند تعالی مکلف به تکلیف است»[۵۷].
3. آیت‌الله حسینی میلانی؛
آیت‌الله حسینی میلانی در کتاب «عصمت از منظر فریقین» در این‌باره گفته‌‌اند:

«در مسئله جبر و اختیار، مسلمانان به سه دسته تقسیم می‌شوند:

  1. معتزله قائل به تفویضند؛ یعنی معتقدند که خداوند متعال اعمال بندگان را به خودشان واگذار کرده است.
  2. اشاعره و پیروان آنان نیز قائل به جبرند و معتقدند که اعمال بندگان، اعمال خدا است و هر آن چه از عبد سر می‌زند از خدا سر زده است[۵۸].
  3. در مقابل این دو قول، شیعیان به پیروی از پیشوایان خود، هم تفویض و هم جبر را مردود می‌دانند و به «امر بین الأمرین» قائلند. در احادیث از امامان اهل‌بیت (ع) آمده است: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ‌»[۵۹]؛ نه جبر است و نه اختیار، بلکه امری است میان این دو.

حال این سؤال پیش می‌آید که آیا اعتقاد به اراده تکوینی خداوند بر عصمت اهل‌بیت (ع)، با قول «أمر بین الأمرین» سازگاری دارد یا خیر؟ و اگر عصمت اهل‌بیت (ع) به اراده تکوینی خداوند باشد، آیا معصوم بودن فضیلتی برای اهل‌بیت خواهد بود؟ در پاسخ به این شبهه می‌گوییم: اگر نزول آیه تطهیر برای اهل‌بیت فضیلت نبود، حضرت امّ‌سلمه آرزو نمی‌کرد که به زیر کساء داخل گردد و در زمره اهل‌بیت باشد.

اگر اراده خدا بر پاک ساختن اهل‌بیت (ع) فضیلت نبود، بزرگان صحابه - همچون سعد بن ابی وقّاص - نمی‌گفتند که اگر نصیب ما می‌شد، از دنیا و مافیها بهتر بود. اگر نزول آیه در شأن اهل‌بیت (ع) فضیلت نبود، خود اهل‌بیت افتخار نمی‌کردند که این آیه در حقّشان نازل شده است[۶۰].

اگر فضیلت نبود، عالمان بزرگ فریقین، چه در گفتار و چه در اشعار خود این موضوع را به عنوان یکی از فضائل و مناقب اهل‌بیت (ع) برنمی‌شمردند. پس اراده خداوند بر پاک گردانیدن اهل‌بیت (ع) قطعاً برای ایشان فضیلت است و جبری در کار نیست. توضیح مطلب این است که اهل‌بیت مخلوق خدایند و خداوند پیش از آفرینش آنان، از حالات آنان و عملکردشان در این دنیا آگاه بوده است، چنانکه می‌فرماید: ﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ[۶۱] و چون می‌دانست که آنان در دنیا هیچ‌گونه معصیت و خطایی نخواهند داشت، پس اراده کرد که آنان را از ابتدا چنین قرار دهد.

آیه ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۶۲] نیز شاهد دیگری بر این حقیقت است. بر اساس ظاهر آیه، امامت از پیش برای امامان هدایت‌گر جعل شده و سبب جعل این مقام برای ایشان صبر و یقین آنان بوده است، در حالی که امامان الاهی در این دنیا صبر و یقین خود را به منصه ظهور گزارده‌اند.

حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (س) در خطبه فدکیه، علم خداوند به عمل بندگان و علم او به آینده را سبب همین گزینش می‌داند[۶۳].  

پس معلوم می‌شود که خداوند به علم سابق خویش از یقین و شکیبایی ایشان در دنیا آگاه بوده و به همین جهت از پیش، مقام امامت و هدایت امت را برای ایشان جعل کرده است، چنانکه اگر معلمی در ابتدای امر، استعداد شاگردی را کشف کند و یقین داشته باشد که وی در امتحانات آخر سال قبول خواهد شد، همان وقت به او نمره قبولی می‌دهد و او را به مرتبه بالاتر منتقل می‌کند. پس موفقیت این شاگرد به اختیار خود است؛ اما کسی که رتبه او را ارتقا داد معلمش بوده است»[۶۴].
4. حجت الاسلام و المسلمین منصوری؛
حجت الاسلام و المسلمین خلیل منصوری در مقاله «نسبت جبر و عصمت از نظر قرآن» در این‌باره گفته است:

«از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، انسان موجودی است که در ساختار مشیت حکیمانه الهی از اراده و قدرت فعل و ترک در محدوده مشیت الهی برخوردار است و می‌‌تواند میان اضداد و متناقضین مانند حق و باطل، خیر و شر، عدل و ظلم، ایمان و کفر، کفران و شکر و تقوا و فجور یکی را انتخاب کند که تعیین کننده سعادت یا شقاوت ابدی اوست[۶۵]. بنابراین، از نظر قرآن، با آنکه نوعی جبر بر کلیت هستی از جمله زندگی انسان حاکم است، ولی از قدرت انتخاب آزاد برخوردار است که همان جبر الهی برایش رقم زده است. این همان تفکر قرآنی «لاجبر و لاتفویض» است که از امام معصوم(ع) روایت شده است[۶۶]. این بدان معناست که همه بشر از جمله پیامبران که دارای عصمت هستند، از اراده انتخاب آزاد میان امور از جمله امور پیش گفته برخوردارند.

از آیات قرآنی به دست می‌‌آید که هرگز عصمت الهی موجب جبر مطلق نیست به طوری که معصوم دیگر اراده نداشته باشد؛ بلکه با آنکه اراده او باقی و برقرار است، از انتخاب درست برخوردار است و در اندیشه و انگیزه به خطا و گناه نمی‌رود.

به عنوان نمونه می‌‌توان گفت صفاتی چون خشیت از خدا[۶۷]، توسل به دعا و نیایش[۶۸]، تذکر و یاد خدا[۶۹] و مانند آنها برای معصوم خود بیانگر بقای اراده و حق انتخاب آزاد برای آنان است. بنابراین، با آنکه معصوم می‌‌تواند خطا و گناه کند، ولی به سبب برخورداری از علم و شهود و برهان، دنبال گناه نمی‌رود و خطا نمی‌کند. اصولا وجود همت که برای مقام عمل است خود گواهی روشن است که شخص «مُخلَص» و معصوم می‌‌تواند فراتر از عزم عمل، در شرایط همت قرار گیرد که دلش کاری را بخواهد، ولی به خود اجازه ندهد تا مرتکب آن شود[۷۰].

همچنین بقای اموری که هر بشر دیگر بدان نیاز دارد، مانند خوردن و خواب و شهوت جنسی در معصوم[۷۱] و متاثر شدن از زیبایی تا سرحد شگفتی و تعجب چنان که برای رسول الله[۷۲] چنان که برای دیگران نیز نسبت به زنان مطرح می‌‌شود[۷۳]، نشان می‌‌دهد که عصمت آنان به معنای جبر و از دست رفتن اراده بشری آنان نیست.

اصولا لازمه سرمشق شدن کسی برای بشر آن است که آن شخص خودش بشر باشد و در شرایطی یکسانی با آنان قرار گیرد؛ از همین روست که آنان هماره خود را بشری مانند دیگر بشر معرفی می‌‌کنند که تنها وجه ممیزه آنان وحی است که آنان مسئولیت آن را به عهده گرفته تا رسالتی الهی را انجام دهند[۷۴].

ممکن است شبهه شود که آنان بهره مند از وحی هستند که علم الهی است که در آن خطا و اشتباه راه نمی‌یابد؛ همچنین نسیان و غفلت نیز برای آنان نیست؛ اما دیگران از این علم برخوردار نیستند؛ پس نمی‌توان آنان را شرمشق قرار داد و به عنوان اسوه حسنه[۷۵] بر بشری تحمیل کرد که از چنین علمی برخوردار نیست.

در پاسخ به این شبهه می‌‌بایست گفت که نسبت علم و عمل، نسبت اندیشه و انگیزه است که ارتباط با هم دارند، ولی نسبت آنان نسبت علیّ و معلولی نیست، به طوری که هر جا علم آمد، عمل هم دنبالش باشد؛ زیرا ساحت اندیشه غیر از ساحت انگیزه است و هیچ گونه تلازم علیّ و معلولی میان آنها وجود ندارد. از همین روست که بسیاری از اهل علم بلکه بصیرت و برهان قطعی، در مقام عزم و عمل یا وارد کار نمی‌شوند، یا می‌‌لنگند؛ چنان که حضرت آدم(ع) با آنکه علم به ممنوعیت چشیدن و خوردن از میوه درخت ممنوع داشت و حتی ابلیس در مقام تحریک و وسوسه آن ممنوعیت را یاد آور می‌‌شود تا جایی که دیگر جایی برای نسیان و غفلت نیست، اما حضرت آدم(ع) در مقام عمل برخلاف علم خویش رفتار می‌‌کند و خدا به این نکته توجه می‌‌دهد که علم آدم قطعی بود ولی در مقام عمل، عزمی نداشت: ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا[۷۶]. البته این نسیان مربوط به ممنوعیت نیست، بلکه فراموشی او نسبت به تعهدی است که بسته بود تا برخلاف امر الهی عمل نکند، اما این را به فراموشی گذاشت و عالمانه عامدانه به چشیدن از میوه درخت ممنوع پرداخت.

از این روشن‌تر، آیاتی است که درباره فرعون و فرعونیان وارد شده است. خدا می‌‌فرماید با ده معجزه الهی، آنان نسبت به حقیقت بصیرت یافتند و چیزی از حقیقت بر آنان پوشیده نبود؛ از این رو، با آنکه در کمال تمام یقین بودند، ولی به سبب گرایش به ظلم و برتر‌طلبی و علوّ مقامی در میان مردم، حاضر نشدند عبودیت و بندگی و ربوبیت خدا را بپذیرند، بلکه خود خدا و ربّ دانستند و به انکار در مقام عمل پرداخته و جَحد عملی داشتند[۷۷].

به هر حال، از نظر قرآن، ساحت علم و ساحت عمل دو وادی متفاوت است، هر چند که با هم ارتباط دارند، ولی این بدان معنا نیست که کسی عالم باشد، حتما عامل به علم خودش است؛ چراکه بسیاری از جمله بعلم باعورا و سامری بر خلاف علم خویش عمل کردند[۷۸].

پس هیچ تلازم علیّ و معلولی میان علم و عمل نیست؛ این بدان معناست که علم معصوم از طریق وحی موجب نمی‌شود معصوم حتما بر اساس آن علم عمل کند و مجبور باشد؛ بلکه علم هرگز جبری را به دنبال ندارد و همچنان شخص عالم از اراده انتخاب آزاد برخوردار است؛ از همین روست که خدا بارها به معصومان از جمله پیامبر(ص) هشدار می‌‌دهد که تابع هواهای دیگران نباشد؛ زیرا تابعیت زمانی معنا می‌‌یابد که اراده باقی باشد و شخص به انتخاب آزاد بخواهد تابع علم الهی باشد یا هواهای نفسانی و ظنون باطل دیگران[۷۹].

بنابراین، معصومان(ع) هم چنان اسوه حسنه و سرمشق نیک بشر هستند؛ زیرا عصمت موجب نمی‌شود که اراده‌ای نداشته باشند و مجبور باشند، بلکه آنان با اراده، انتخاب آزاد و علم خویش از حق پیروی می‌‌کنند و از هواهای نفسانی باطل اجتناب می‌‌نمایند.

از نظر قرآن، هر انسانی به هر میزان علمی که دارد می‌‌بایست از آن پیروی کند و تابع ظنون و هواهای نفسانی نباشد؛ این گونه عمل او درست می‌‌شود؛ زیرا مواخذه بر اساس درجه علم و مطابقت عمل با آن است؛ از کسی که در درجه پایین‌تری از علم است، درخواست عمل در سطح عالی علمی نمی‌شود. هر کسی در هر سطحی علم دارد می‌‌بایست بدان عمل کند و از ظنون و شکوک و هواهای نفسی پرهیز و اجتناب نماید و به تبعیت آن عملی را انجام ندهد»[۸۰].[۸۱]

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. ر.ک: فتح الباری، ج۱۳، ص۴۱۰؛ عمدة القاری، ج۲۵، ص۱۷۷.
  2. الهدایة، ص۱۹؛ الکافی، ج۱، ص۱۶۰، ح۱۳؛ الاعتقادات فی دین الإمامیه، ص۲۹؛ التوحید (شیخ صدوق)، ص۲۰۶؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۱۴؛ الإحتجاج، ج۲، ص۱۹۸؛ بحار الأنوار، ج۵، ص۱۲، ح۱۸ و برخی منابع دیگر.
  3. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین ص ۱۴۹.
  4. تلخیص المحصل، ص۳۶۸؛ کشف المراد، ص۱۸۶؛ المیزان، ج۱۱، ص۱۶۳؛ سیدعلی میلانی، العصمه، ص۱۷.
  5. تلخیص المحصل، ص۳۶۸؛ کشف المراد، ص۱۸۶؛ العصمة، ص۱۷-۲۰.
  6. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۵۳.
  7. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۱۷۴-۱۸۳.
  8. سوره انعام، آیه ۱۵؛ سوره یونس، آیه ۱۵؛ سوره زمر، آیه ۱۳.
  9. سوره یوسف، آیات ۳۳ و ۳۴.
  10. سوره بقره، آیه ۲۰۱.
  11. سوره یوسف، آیه ۲۴.
  12. سوره فرقان، آیه ۷.
  13. سوره احزاب، آیه ۵۲.
  14. سوره بقره، آیه ۲۲۱.
  15. سوره کهف، آیه ۱۱۰؛ سوره مؤمنون، آیات ۲۴ و ۳۳؛ سوره فصلت، آیه ۶.
  16. منصوری، خلیل، نسبت جبر و عصمت از نظر قرآن.
  17. «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  18. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۱۷۴-۱۸۳.
  19. امام حسن مجتبی (ع) در خطبه‌ای در برابر معاویه به این شرافت اشاره کرده، فرمودند: «نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنَّا الرِّجْسَ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً»؛ تذکره خواص الأمه، ص۱۹۸.
  20. «آیا آنکه آفریده است نمی‌داند؟ با آنکه او نازک‌بین آگاه است» سوره ملک، آیه ۱۴.
  21. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  22. ر.ک: بلاغات النساء، ص۱۵.
  23. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۴۹.
  24. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۵، المسأله الثانیه، فی أنّ الإمام یجب أن یکون معصوماً.
  25. «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  26. «و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.
  27. الفضائل ابن شاذان، ص۱۳۷؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۱۵۳.
  28. نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۲۵۸، خطبه ۱۷۹.
  29. تحف العقول، ص۲۹۴؛ امالی صدوق، ص۴۸۹ از امام صادق (ع).
  30. دیوان منسوب به امیرالمؤمنین (ع)، ص۱۷۵؛ الوافی، ج۲، ص۳۱۹.
  31. بحار الانوار، ج۲، ص۳۲، حدیث ۲۲؛ سفینة البحار، ج۲، ص۶۰۳ ماده نفس؛ غرر الحکم، ص۲۶۸ طبعة النجف. در الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، ص۸۴، بعد از این حدیث می‌فرماید: إشاره إلی الطریقه النفسیه الأنفسیّه حقیر گوید: سندی برای این حدیث در کتب معتبره دیده نشد و ما آن را بر فرض صدورش معنا کردیم.
  32. امالی المرتضی، ج۲، ص۳۲۹؛ در روضة الواعظین، ج۱، ص۲۵ از امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده: «أَعْرَفُكُمْ بِنَفْسِهِ أَعْرَفُكُمْ بِرَبِّهِ».
  33. «و کافران می‌گویند: تو فرستاده (خداوند) نیستی؛ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
  34. مرحوم شبّر در حق الیقین، ج۱، ص۲۶۹ می‌گوید: ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ أنّ المراد بالذی عنده علم الکتاب علیّ (ع) والله تعالی یقول: ﴿وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ و قوله تعالی: ﴿مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ فیکون عالماً بجمیع الأشیاء و أفضل من جمیع الاُمّه فیکون هو الإمام وقد جعله الله تعالی قریناً له فی الشهاده و لا وجه فوق هذه واکتفی بشهادته فدلّ ذلک علی عصمته (ع).
  35. «و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  36. «و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹.
  37. احتمال این که مقصود از ﴿الْكِتَابِ تورات و انجیل باشد و ﴿مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ علمای یهود و نصارا یا خصوص عبدالله بن سلام یهودی باشد چنان که در تفاسیر عامّه وارد شده، باطل است؛ به جهت اخبار وارده در تفسیر آیه شریفه و وجوه دیگری که این جا محلّ بحث آن نیست، فلاحظ: انوار الهدایه فی الإمامه والولایه، آیة الله الشیخ غلام الرضا الباقری النجفی، ص۶۰ - ۶۲.
  38. اصول کافی، ج۱، ص۲۲۸، «بَابُ أَنَّهُ لَمْ يَجْمَعِ الْقُرْآنَ كُلَّهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ (ع) وَ أَنَّهُمْ يَعْلَمُونَ عِلْمَهُ كُلَّهُ‌»؛ طبع اسلامیه، حدیث ۶.
  39. اصول کافی، ج۱، ص۲۲۸، «بَابُ أَنَّهُ لَمْ يَجْمَعِ الْقُرْآنَ كُلَّهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ (ع) وَ أَنَّهُمْ يَعْلَمُونَ عِلْمَهُ كُلَّهُ‌»؛ طبع اسلامیه، حدیث ۴.
  40. تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۵۲۳، حدیث ۲۰۹.
  41. تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۵۲۱، حدیث ۲۰۷ نقلاً عن الکافی.
  42. ینابیع المودّه، ص۱۰۲؛ الجامع لأحکام القرآن قرطبی، ج۹، ص۳۳۶؛ الاتقان سیوطی، ج۱، ص۱۳؛ روضة الاحباب علامه دشتکی شیرازی، ج۱، وقایع سال نهم؛ مناقب مرتضویه، ص۴۹. نقلتُ هذه المصادر عن احقاق الحق، ج۳، ص۲۸۰، ۲۸۱.
  43. «و هر چیزی را در نوشته‌ای روشن بر شمرده‌ایم» سوره یس، آیه ۱۲.
  44. «وَ ذَكَرَ ابْنُ عَبَّاسٍ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) أَنَّهُ قَالَ أَنَا وَ اللَّهِ الْإِمَامُ الْمُبِينُ أُبِينُ لِلْحَقِّ مِنَ الْبَاطِلِ‌- وَ وَرِثْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)». تفسیر القمی، ج۲، ص۲۱۲.
  45. تفسیر القمی، ج۲، ص۲۱۲.
  46. که تمامی آن در کتاب شریف احتجاج طبرسی نقل شده و در کمال صحت و اعتبار است.
  47. بحار الانوار، ج۳۷، ص۲۰۸؛ احتجاج، ج۱، ص۱۴۴.
  48. مراجعه کنید به بحارالانوار، ج۲۳، ص۲۱۲ - ۲۲۸.
  49. احقاق الحق، ج۷، ص۶۰۸.
  50. کتاب مناقب مرتضویه، ص۱۳۳، ط بمبئی.
  51. برای تحقیق آیات و روایات این موضوع به کتاب «علم غیب» مرحوم حاج شیخ علی نمازی شاهرودی مراجعه کنید.
  52. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۱۷۴-۱۸۳.
  53. تلخیص المحصل، ص۳۶۸؛ کشف المراد، ص۱۸۶؛ المیزان، ج۱۱، ص۱۶۳؛ سیدعلی میلانی، العصمه، ص۱۷.
  54. تلخیص المحصل، ص۳۶۸؛ کشف المراد، ص۱۸۶؛ العصمة، ص۱۷-۲۰.
  55. «و همه را بر جهانیان برتری دادیم *... و اگر شرک ورزیده بودند آنچه می‌کردند تباه می‌شد» سوره انعام، آیه ۸۶-۸۸.
  56. المیزان، ج۱۱، ص۱۶۳-۱۷۹؛ پیام قرآن، ج۷، ص۱۹۳-۱۹۷؛ ج۹، ص۱۵۲-۱۵۳.
  57. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۲۵۳.
  58. ر.ک: فتح الباری، ج۱۳، ص۴۱۰؛ عمدة القاری، ج۲۵، ص۱۷۷.
  59. الهدایة، ص۱۹؛ الکافی، ج۱، ص۱۶۰، ح۱۳؛ الاعتقادات فی دین الإمامیه، ص۲۹؛ التوحید (شیخ صدوق)، ص۲۰۶؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۱۴؛ الإحتجاج، ج۲، ص۱۹۸؛ بحار الأنوار، ج۵، ص۱۲، ح۱۸ و برخی منابع دیگر.
  60. امام حسن مجتبی (ع) در خطبه‌ای در برابر معاویه به این شرافت اشاره کرده، فرمودند: «نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنَّا الرِّجْسَ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً»؛ تذکره خواص الأمه، ص۱۹۸.
  61. «آیا آنکه آفریده است نمی‌داند؟ با آنکه او نازک‌بین آگاه است» سوره ملک، آیه ۱۴.
  62. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  63. ر.ک: بلاغات النساء، ص۱۵.
  64. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۴۹.
  65. سوره انسان، آیه ۳؛ سوره شمس، آیات ۷ تا ۱۰ و آیات دیگر.
  66. بحار الأنوار، ج۵، ص۵۷.
  67. سوره انعام، آیه ۱۵؛ سوره یونس، آیه ۱۵؛ سوره زمر، آیه ۱۳.
  68. سوره یوسف، آیات ۳۳ و ۳۴.
  69. سوره بقره، آیه ۲۰۱.
  70. سوره یوسف، آیه ۲۴.
  71. سوره فرقان، آیه ۷.
  72. سوره احزاب، آیه ۵۲.
  73. سوره بقره، آیه ۲۲۱.
  74. سوره کهف، آیه ۱۱۰؛ سوره مؤمنون، آیات ۲۴ و ۳۳؛ سوره فصلت، آیه ۶.
  75. سوره احزاب، آیه ۲۱.
  76. «و ما از پیش به آدم سفارش کردیم اما او از یاد برد و در وی عزمی نیافتیم» سوره طه، آیه ۱۱۵.
  77. سوره نمل، آیه ۱۴.
  78. سوره اعراف، آیه ۱۶۷؛ سوره طه، آیه ۹۶.
  79. سوره بقره، آیه ۱۲۰؛ سوره انعام، آیه ۱۵۰؛ سوره جاثیه، آیه ۱۸؛ سوره شوری، آیه ۱۵؛ سوره ص، آیه ۲۶.
  80. سوره نجم، آیات ۲۳ و ۲۸؛ سوره یونس، آیات ۳۶ و ۶۶؛ سوره انعام، آیات ۱۱۶ و ۱۴۸؛ سوره نساء، آیه ۱۵۷.
  81. منصوری، خلیل، نسبت جبر و عصمت از نظر قرآن.