ابوبرزه اسلمی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

به گفته ابوبکر برقی [۱] نسب‌شناسان و محدثان درباره نام و نسب ابوبرزه اختلاف داشته، نام وی را «نضله»، «عبدالله»، «عبیدالله» و «خالد»، و نام پدرش را «عبید»، «عبیدالله»، «عبدالله»، «عائذ» و «نضله» گفته‌اند[۲]. در روایتی از سعید بن جبیر، نام وی سعید بن حرب آمده است[۳]. این خطاست؛ زیرا "ابوبرزه" و "سعید بن حرب" در آن خبر به "ابوبرزه هو سعید بن حرب" (حریث، به روایت ابن اسحاق و دیگران) تبدیل شده است[۴].

بخشی از این اختلاف به سبب آن است که رسول خدا (ص) نام پدر وی را که در جاهلیت نیار (به معنای شیطان) بود، به عبدالله تغییر داد[۵]. معروف شدن وی به کنیه، وجود تصغیر عبدالله به عبیدالله، تصحیف خالد با عائذ، و نیز جابه جایی و مقلوب شدن نام پدر با پسر، به این اختلاف‌ها دامن زده است. وجود شخصی به نام ابوبرده شرکت کننده در بیعت عقبه و جنگ بدر[۶] و درآمیختن اخبار مربوط به آن دو نیز در این اختلاف بی‌تأثیر نبوده است[۷]. برای مثال، در معرفی کاهنی که مرجع رسیدگی به منازعات یهود در جاهلیت بود و به دلیل رجوع مسلمانان به وی، طاغوت يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ[۸]. نامیده شد[۹] تصحیفی در نام ابوبرزه و ابوبرده صورت گرفته است[۱۰].

ابن حجر[۱۱] گزارش بالا را به نقل از طبرانی به ابوبرده نسبت داده است. این دوگانگی در نسخه‌های چاپی تفسیر طبری نیز وجود دارد [۱۲]. به هر روی، نام و نسب وی را بیشتر نضله بن عبید بن حارث بن حبال اسلمی از تیره بنو سلامان از قبیله اسلم دانسته‌اند[۱۳].

ابوبرزه، جسم فربه[۱۴]، قامتی متوسط و چهره‌ای گندمگون داشت[۱۵]. او جاهلیت را درک کرد، از ایمان آورندگان نخستین (قدیم الاسلام) بود، با ابوبکره[۱۶] پیمان برادری داشت[۱۷] و در جنگ‌های احد، خیبر، فتح مکه و حنین شرکت کرد. شمار غزوه‌هایی را که وی در آن حضور یافته، از شش تا هشت غزوه گفته‌اند[۱۸]. هنگامی که رسول خدا (ص) در جنگ احد بر اثر شکسته شدن دندان و خرد شدن کلاه‌خود بر سر مبارکشان، بی‌تاب شد، ابوبرزه سر آن حضرت را به دامن گرفت. حضرت پس از بهبودی، وی را شناخت و برای او و خاندانش دعا کرد[۱۹].

ابوبرزه از گشایش اقتصادی مسلمانان در فتح خیبر[۲۰] و ازدواج رسول خدا (ص) با صفیه[۲۱] اخباری به دست داده است. او درباره فتح مکه می‌گوید: رسول خدا (ص) مردم مکه را جز عبدالله بن خَطَل و برخی دیگر، امان داد و فرمود: "عبدالله را بکشید؛ گرچه به کعبه پناه برده باشد". از این رو، ابن خطل را میان رکن و مقام در حالی کشتم که به پرده کعبه چنگ زده بود[۲۲]. ابن اسحاق، از همراهی سعید بن حُرَیث با وی در کشتن ابن خطل، خبر داده است[۲۳] ابوبزره نزول آیه لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ[۲۴]. را درباره خود می‌دانست؛ زیرا وی ابن خطل را در مکه کشته بود[۲۵].

ابوبرزه، معاویه و عمرو عاص در سفری رسول خدا را همراهی می‌کردند. آن حضرت با شنیدن غنا، دستور داد صاحب صدا را پیدا کنند. ابوبرزه به جستجو پرداخت و معاویه و عمرو بن عاص را دید که غنا می‌خواندند و هر یک دیگری را با شعر پاسخ می‌دادند. حضرت پس از آگاهی از کار آن دو، آنان را نفرین کرد[۲۶].

در روایتی از ابوبرزه، رسول خدا (ص) فرمود: "پس از من، امامانی می‌آیند که پیروی از آنان موجب کفر و گمراهی، و مخالفت با آنان موجب کشته شدن مخالفان خواهد شد؛ آنان پیشوایان کفر و سران گمراهی هستند"[۲۷].

به روایت انس بن مالک، رسول خدا (ص) به ابوبرزه فرمود: "خداوند با من درباره علی بن ابی طالب عهدی دارد" و فرمود: "ای ابابرزه علی پرچم هدایت، نشان ایمان، پیشوای دوستان و روشنی‌بخش پیروان من است؛ او در قیامت پرچمدار و امین من بر کلیدهای خزاین رحمت پروردگار خواهد بود"[۲۸].

به نقل ابوبرزه، امام علی (ع) نزد رسول خدا (ص) بود که آن حضرت آبی‌ طلبید و پس از تطهیر، دست علی را گرفته به سینه خود چسباند و فرمود: «إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ»؛ و سپس به سینه علی چسباند و فرمود: وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۲۹]. و آنگاه ادامه داد: "تو روشنی بخش مردم، نهایت هدایت و امیر شهرهایی"[۳۰].

طوسی[۳۱]، وی را در شمار برگزیدگان اصحاب امیرمؤمنان و برقی[۳۲] وی را در ردیف سلمان، مقداد، ابوذر و عمار ذکر کرده است. او همچنین در شمار راویان حدیث غدیر است[۳۳].

او پس از رحلت رسول خدا (ص)، حضور فعالی در فتوحات داشت. به گفته عمرو بن شعیب، او در فتح مصر شرکت داشت. مسلمانان به هنگام رویارویی با مصریان در نبرد عین شمس، سستی می‌ورزیدند. عمرو بن عاص پس از سرزنش لشکریان، از ابوبرده و ابوبرزه، دو صحابی حاضر در لشکر کمک خواست و به آنان گفت: پیش روید که موجب پیروزی مسلمانان هستید. آنان پیش رفتند و مسلمانان در پی آنان هجوم برده، مصر را گشودند[۳۴].

ابوبرزه در شمار صحابیانی بود که پس از رحلت رسول خدا (ص) به بصره رفت، آنجا منزل ساخت، سکونت گزید و سپس برای نبرد به خراسان رفت و آنجا درگذشت[۳۵]. خاندانش نیز در بصره[۳۶] و همچنین روستای فرسابخردور[۳۷] مرو زندگی می‌کردند[۳۸].

ابوبرزه عهده‌دار فرماندهی جناح راست لشکر مسلمانان در فتح دوباره اصطخر بود. شورش مردم اصطخر و فتح دوباره آن، به روایت ابومخنف در دوره خلافت عثمان، و به روایتی در دوره خلافت امام علی (ع) بوده است[۳۹].

ابوبرزه، به روایت فرزندش ثعلبه، در تمام نبردهای امام علی (ع) آن حضرت را یاری می‌داد[۴۰]، اما شیخ مفید در کتاب الجمل و منقری در کتاب وقعة صفین گزارشی از وی نیاورده‌اند. بدون تردید وی در جنگ نهروان جنگید و سپس به همراه امام علی (ع) به مدائن رفت[۴۱]. شرکت وی در نبرد نهروان موجب شد تا روایت‌گران آن حادثه، بررسی درستیِ اخبار مربوط به خوارج را به وی ارجاع دهند[۴۲].

به روایت ابوبرزه، قریش تولد فرزند امام مجتبی (ع) را به آن امام تبریک گفتند، ایشان به نوع تبریکشان انتقاد کرد و تهنیت صحیح را به آنان آموخت[۴۳].

بنا بر گزارش تأیید نشده‌ای، ابوبرزه (و به روایتی فرزندش مغیره) به هواداری معاویه برخاست و در شام با او بود[۴۴]، اما به گزارش ابوبکره، معاویه پس از صلح امام مجتبی (ع)، خطیبان را وامی‌داشت بر ضد امام علی (ع) خطبه بخوانند. معاویه به پیشنهاد عمرو، از ابوبرزه نیز درخواست خطبه کرد که با امتناع وی روبه رو شد. ابوبرزه در پی اصرار معاویه، حدیثی کوتاه خواند و آن را با تحلیلی کوتاه‌تر همراه کرد تا بنیان این کار معاویه را در هم پیچد. او گفت: شنیدم که رسول خدا (ص) فرمود: "امیدوارم شفاعت من حتی به پشت کوهی‌های بحرین[۴۵] برسد" و سپس افزود: رسول خدا (ص) با تقواتر از ما و به خویشاوندانش مهربان‌تر از ما بود[۴۶].

ابوبرزه در مجلس یزید به هنگام ورود اسرای کربلا حضور داشت. وقتی یزید با چوب دستی بر لب و دندان امام حسین (ع) زد و حادثه کربلا را تلافی نبرد بدر خواند، ابوبرزه برآشفت و گفت: من شاهد بودم که رسول خدا (ص) لب و دندان حسین و برادرش را می‌بوسید و می‌فرمود: "شما دو سید جوانان اهل بهشت هستید. خداوند قاتل شما را بکشد، لعنت کند و جهنم را برای وی آماده سازد". ای یزید! شفیع تو در قیامت ابن زیاد، و شفیع حسین، محمد است. یزید این سخنان را تحمل نکرد و در نتیجه، کشان کشان وی را از مجلس بیرون بردند[۴۷].

صحابیانی از جمله بریدة بن حصیب اسلمی و ابوبرزه، در سال ۶۱ ربیع بن زیاد حارثی، حاکم منتخب ابن زیاد را برای ورود به خراسان، همراهی کردند[۴۸].

ابن زیاد در حدیث حوض کوثر تردید داشت و ابوبرزه را برای بررسی درستی آن به حضور‌ طلبید. ابن زیاد هنگام دیدن وی خندید و او را تحقیر کرد. ابوبرزه با خشم و غضب از اینکه صحابی بودن، موجب سرزنش وی شده، بر تخت ابن زیاد نشست و به شنیدن حدیث حوض از رسول خدا (ص) تصریح و در حق منکر آن نفرین کرد و با غضب از نزد وی بیرون رفت[۴۹]. به روایتی، او ابن زیاد را بدترین خلق خدا و ابن زیاد نیز او را نخالة اصحاب محمد نامید[۵۰]. کسانی از اصحاب رسول خدا (ص) مانند عبدالله بن مغفل مزنی از صحابیان و فقیهان بصره، عائذ بن عمر (صحابی شرکت کننده در بیت رضوان) و ابوبکره (برادر مادری زیاد و برادر عقد اخوتی ابوبرزه و درگذشته به سال ۵۱ یا ۵۲) برای ابراز مخالفت با عبیدالله بن زیاد، وصیت کردند ابوبرزه بر آنان نماز بخواند[۵۱].

به گزارش ازرق بن قیس، ابوبرزه در سال ۶۵ به همراه مهلب بن ابی صُفره (والی عراق) برای نبرد با ازارقه خوارج به اهواز رفت. او کنار رودی در اهواز در حالی که لگام چارپایش را در دست داشت، نماز می‌خواند و در نمازش به همراه حرکات آن چارپا، عقب و جلو می‌رفت. این گونه نماز خواندن، بهانه‌ای برای خوارج شد تا از وی انتقاد کنند. ابوبرزه پس از نمازش گفت: سخنان شما را شنیدم. با رسول خدا (ص) در غزوه‌هایی چند شرکت داشته، از نزدیک شاهد آسان‌گیری ایشان بودم. حرکات من در نماز، آسان‌تر از رها کردن مرکب و رفتن آن به جای دیگر بود[۵۲].

شریک بن شهاب پیوسته در آرزوی ملاقات با فردی از صحابه برای شنیدن حدیث درباره خوارج بود، تا اینکه ابوبرزه را در عرفه، در جمع عده‌ای از یارانش دید ابوبرزه با گزارشی از گفتگوی مردی با رسول خدا (ص) و اعتراض وی به حضرت، حدیث «يَمْرُقُونَ مِنَ اَلدِّينِ»؛ را بیان و تاکید که خود شاهد این گفتگو بوده و با دو گوش خود آن حدیث را شنیده است[۵۳].

پس از مرگ یزید و آشفتگی امر خلافت، مروان در شام و ابن زبیر در مکه ادعای خلافت داشتند و قاریان در بصره شورش کردند. درگیری آنان در تحلیل ابوبرزه، نوعی دنیاگرایی بود که می‌بایست از آن کناره گرفت. ابن حجر[۵۴] با اشاره به پایگاه و نقش اجتماعی ابوبرزه - که مورد مشورت قرار می‌گیرد. بر اساس سخن وی، اعتزال را به دو دسته اجتهادی و دنیا خواهانه تقسیم کرده است. سیار بن سلامه می‌گوید: به همراه پدرم نزد ابوبرزه رفتیم. پدرم کوشید تا وی را در این‌باره به سخن درآورد. ابوبرزه با اشاره به اینکه سخن وی برای خداست، گفت: با قریش مخالفم. رسول خدا (ص) عرب را از ذلت و گمراهی رهانید، ولی دنیا خواهی آنان، موجب فسادشان شد. مروان[۵۵] در شام و ابن زبیر در مکه برای دنیا می‌جنگند و عده‌ای نیز که شما آنان را قراء می‌نامید، جز برای دنیا نبرد نمی‌کنند[۵۶]. او برای توفیقش در مخالفت با قریش، خدا را سپاس گفت و به استناد روایت « اَلْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ » از رسول خدا (ص)، امامت و رهبری را تا زمانی حق قریش دانست که با مردم مهربان و به تعهدات خود وفادار بوده، در محکم و حکومت، عدالت برقرار کنند[۵۷]. او بهترین کار را در آن شرایط، کناره‌گیری از درگیری‌های داخلی دنیا خواهانه و شرکت نکردن در نبردهایی وصف کرد که در آن خون مسلمانان ریخته می‌شود[۵۸].

محدثان و صاحبان صحاح، از ابوبرزه ۴۶ روایت نقل کرده‌اند که برخی مورد استناد فقهای شیعه و سنی قرار گرفته است. استحباب گفتن اذان در مناره و اقامه در مسجد، کیفیت رکوع[۵۹]، وقت نماز، روزه مسافر، نماز بر شخص حد خورده، شرط چهار اقرار برای رجم و خیار مجلس[۶۰] از روایات فقهی ابوبرزه است. درباره خوردن غذای مجوسیان نیز به عمل ابوبرزه استناد کرده‌اند. مجوسیانی در منزل وی سکونت داشتند و هدایایی در نوروز و مهرگان برای وی می‌فرستادند. او به خانواده‌اش دستور داده بود هدیه‌ای جز میوه از آنان نپذیرند[۶۱].

ابوبرزه شب زنده دار، اهل تهجد و در شمار متعبدان[۶۲] بود. با اینکه سر و ریشش سفید شده بود[۶۳]، برای تهجد برمی‌خاست و بدون بیدار کردن خدمتکارانش، وضو می‌گرفت و به نماز می‌ایستاد[۶۴]، او هر صبح و شام تهی‌دستان، یتیمان و افراد زمین‌گیر را غذا می‌داد؛ به گونه‌ای که به صاحب جَفنه - ظرف بزرگی از ترید - معروف شد. او برخلاف عائذ بن عمرو، خز نمی‌پوشید، اسب سوار نمی‌شد و پیوسته پشمینه به تن می‌کرد. افرادی نحوه زندگانی این دو را نقدی بر تفکر یکدیگر پنداشته قصد تیره کردن روابط آنان را داشتند؛ ولی هر دو در غیاب هم، برای یکدیگر طلب رحمت کردند و کسی را برتر از دیگری ندانستند[۶۵].

درگذشت وی را به اختلاف در سال‌های ۶۰، ۶۴ و ۶۵ و در مکان‌های بصره، خراسان، مرو، نیشابور، بیابانی میان سیستان و هرات[۶۶] و بیابانی میان کرمان و قومس گفته‌اند[۶۷]. ابن عبدالبر[۶۸] و ابن اثیر[۶۹] درگذشت وی را در دوران خلافت یزید یا اواخر دوران معاویه دانسته‌اند؛ در حالی که خلیفة بن خیاط[۷۰] آن را در سال ۶۴ و بعد از اخراج ابن زیاد از بصره گفته است. شواهد دیگری نیز بیانگر درگذشت وی به سال ۶۵ در مرو است؛ از جمله گزارش بالا مبنی بر دنیا خواهی حاکمان و قراء[۷۱]، نماز ابوبرزه بر ابن مغفل[۷۲]، همراهی وی با ابن مهلب در جنگ با ازارقه اهواز در سال ۶۵[۷۳] و در نهایت، تصریح بخاری و ابن حجر[۷۴] به درگذشت وی در سال ۶۵ در دوران عبدالملک. برخی قبر وی را در مقبره کلاباذ مرو گفته‌اند[۷۵].

ابوبرزه بر اساس آنچه رسول خدا (ص) برای برداشتن عذاب از قبر مرده‌ای (قیس بن فهد انصاری) انجام داده بود، وصیت کرد دو شاخه خرمای تازه در قبر وی بگذارند. او در بیابانی خالی از درخت خرما از دنیا رفت. یارانش نگران وصیت وی بودند که کاروانی از سیستان، دو شاخه خرما در اختیارشان نهاد[۷۶]. نهادن شاخه خرمای تازه در قبر مردگان، سنتی در میان انبیای گذشته بود که در عصر جاهلیت ترک شد و رسول خدا (ص) آن را زنده کرد[۷۷][۷۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. م. ۲۷۰ و مؤلف کتاب مفقود معرفة الصحابه.
  2. ابن جوزی، تلقیح، ص۲۶۰؛ خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۹۵.
  3. احمد بن حنبل، علل، ج۳، ص۳۸۰.
  4. ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۲۳۳.
  5. ابن عساکر، ج۶۲، ص۹۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۳۴۱.
  6. ابن هشام، ج۲، ص۹۸ و ۳۴۴.
  7. ر. ک: ابن اثیر، ج۳، ص۴۹۵؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۳۰۵.
  8. سوره نساء، آیه ۶۰.
  9. طبرانی، ج۱۱، ص۲۹۵.
  10. ر. ک: طبری، جامع، ج۵، ص۱۵۷؛ واحدی، ص۱۰۷؛ ابن جوزی، زادالمسیر، ج۲، ص۱۴۵.
  11. الاصابه، ج۷، ص۳۲.
  12. چاپ‌های دار الفکر و دار الکتب را مقایسه کنید.
  13. ابن عساکر، ج۶۲، ص۹۰؛ ابونعیم، معرفه، ج۵، ص۲۶۸۲.
  14. ابن سعد، ج۴، ص۳۰۰.
  15. ابن عساکر، ج۶۲، ص۸۹.
  16. نفیع بن حارث، برادر مادری زیاد بن ابیه و گوشه گیر به هنگام نزاع‌های داخلی ر. ک: ابونعیم، معرفه، ج۵، ص۲۶۸۰.
  17. ابن سعد، ج۳، ص۶.
  18. الاصابه ج۶، ص۳۴۱.
  19. ابو الشیخ، ج۳، ص۵۵؛ ابونعیم، اخبار، ج۲، ص۳۹؛ ابن عساکر، ج۶۲، ص۹۴ و ۹۶.
  20. ابن قانع، ج۳، ص۱۵۹؛ ابن عساکر، ج۶۲، ص۹۶.
  21. طبرانی، ج۶۲، ص۶۷.
  22. ابن سعد، ج۴، ص۲۲۳.
  23. ابن هشام، ج۴، ص۸۶۸.
  24. «نه، سوگند می‌خورم به این شهر،» سوره بلد، آیه ۱.
  25. واقدی، ج۲، ص۸۵۹ و ر. ک: سیوطی، ج۶، ص۳۵۱؛ این خبر در منابع تفسیری وجود ندارد.
  26. ابن حجر، القول المسدد، ص۶۰؛ برخی از ذکر نام آن دو خودداری کرده، کلمه رجلین آورده‌اند؛ ر. ک: احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۴۲۱؛ طبرانی، ج۱۱، ص۳۲؛ هیثمی، ج۸، ص۱۲۱.
  27. ابویعلی، ج۱۳، ص۴۳۶؛ و از او ابن عدی، ج۳، ص۱۸۹؛ و ر. ک: ابن ابی شیبه، ج۸، ص۶۱۱.
  28. ر. ک: ابونعیم، حلیه، ج۱، ص۶۶؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۳۳۰.
  29. «و هر گروهی رهنمونی» سوره رعد، آیه ۷.
  30. حاکم حسکانی، ج۱، ص۳۹۳؛ و با اندک تفاوتی سیوطی، ج۴، ص۴۵ این روایت در منابع شیعی و سنی، با الفاظی نزدیک به هم و با سندهایی متفاوت از ابن عباس و دیگران نقل شده است، ولی حسکانی و سیوطی آن را از ابوبرزه نقل کرده‌اند.
  31. رجال، ص۶۰.
  32. برقی، ص۳.
  33. ابن‌شهرآشوب، ج۲، ص۲۲۸؛ ابن طاووس، ص۱۴۱.
  34. طبری، تاریخ، ج۳، ص۲۰۱.
  35. ابن سعد، ج۴، ص۲۲۴؛ ر. ک: ادامه مدخل.
  36. ابن سعد، ج۴، ص۲۲۴.
  37. برسانجزد؛ ابن حبان، الثقات، ص۴۱۹.
  38. ابن عساکر، ج۶۲، ص۸۹.
  39. بلاذری، ج۲، ص۴۸۰.
  40. ابونعیم، اخبار، ج۲، ص۳۹؛ ابن عساکر، ج۶۲، ص۹۰ و ۹۶؛ ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۳۴۲.
  41. خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۹۵؛ ابن عساکر، ج۶۲، ص۹۳.
  42. خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۹۵.
  43. کلینی، ج۶، ص۱۷.
  44. ر. ک: ابن عساکر، ج۶۲، ص۴۸۳.
  45. حاء و حکم: دو قبیله در پشت کوه‌های رملی برین در بحرین؛ مبارک بن اثیر، ج۱، ص۴۰۴؛ یاقوت حموی، ج۵، ص۴۲۷.
  46. ابن عساکر، ج۶۲، ص۹۶.
  47. بلاذری، انساب، ج۳، ص۲۱۵؛ طبری، تاریخ، ج۴، ص۳۵۶؛ ابن عساکر، ج۶۲، ص۸۵.
  48. بلاذری، فتوح، ج۲، ص۴۸۰.
  49. عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۰۴؛ ابن سعد، ج۴، ص۲۲۵؛ ابن مخلد، ص۱۰۴.
  50. ابن جعد، ص۲۰۶.
  51. ر. ک: ابن سعد، ج۷، ص۹؛ ابن عساکر، ج۶۲، ص۲۰۱ و ۲۲۰؛ بخاری، التاریخ الصغیر، ج۱، ص۱۵۴.
  52. بخاری، الصحیح، ج۲، ص۶۳؛ احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۴۲۰. گونه دیگر این روایت و بهره فقهی از آن را بنگرید در: بخاری، الصحیح، ج۷، ص۱۰۱؛ ابن حجر، فتح، ج۳، ص۶۵.
  53. احمدی بن حنبل، ج۴، ص۴۲۱؛ ابن ابی شبیه، ج۸، ص۷۳۸.
  54. فتح، ج۱۳، ص۲۹-۲۸ و ۶۳-۵۹.
  55. و به روایتی عبدالملک؛ احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۴۲۴.
  56. مروزی، ۸۴-۸۳؛ بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۰۰.
  57. ابو یعلی، ج۶، ص۳۲۳؛ حق مردم بر حاکمان و حق حاکمان را بر مردم بیان کرده است.
  58. بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۰۰؛ ابن ابی شیبه، ج۸، ص۵۹۵؛ احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۴۲۴.
  59. ابن حجر، تلخیص، ج۳، ص۱۹۳ و ۳۷۷.
  60. ابن قدامه، ج۱، ص۳۹۸ و ج۲، ص۴۲۰ و ج۴، ص۶ و ۱۷۷ و ج۱۰، ص۱۶۶؛ طوسی، الخلاف ج۳، ص۷.
  61. ابن ابی شیبه، ج۵، ص۵۴۸ و ج۷، ص۵۸۷.
  62. ابن حبان، مشاهیر، ص۶۸.
  63. ابن سعد، ج۷، ص۶.
  64. ابن عساکر، ج۶۲، ص۹۹؛ و مقایسه شود با ذهبی، ج۳، ص۴۱.
  65. ابن سعد، ج۴، ص۳۲۴.
  66. ابن حبان، مشاهیر، ص۶۸.
  67. ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴؛ خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۹۵.
  68. ابن عبدالبر، ج۴، ص۵۹.
  69. ابن اثیر، ج۵، ص۳۰۵.
  70. خلیفه بن خیاط، ص۱۸۴.
  71. احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۴۲۴.
  72. درگذشته سال ۵۹ و به روایتی سال ۶۱؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۵، ص۲۳.
  73. ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۳۹۹.
  74. الاصابه، ج۶، ص۳۴۲.
  75. ابن عساکر، ص۶۲ و ۸۹.
  76. ابن سعد، ج۷، ص۸۴؛ خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۹۵.
  77. مفید، ص۸۳ طوسی، تهذیب، ج۱، ص۳۲۶.
  78. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابوبرزه اسلمی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۱۴۶-۱۴۹.