اخلاق در اخلاق اسلامی
اخلاق بهمعنای روش و رفتار عبارت از صفات درونی انسان است که به صورت عادت درآمده است. جایگاه اخلاق در اسلام بدان حد است که هدف بعثت پیامبر اسلام (ص) دانسته شده است. پایههای اخلاق عبارتاند از: توحید، معاد، وجود روح و بقای آن بعد از مرگ و بهترین ضامن اجرایی آن، ایمان است. همچنین قلمرو اخلاق بسیار وسیع است و رابطه با خدا، رابطه با خود، رابطه با مردم و رابطه با جهان (طبیعت) را شامل میشود.
مقدمه
یکی از خصوصیات اساسی انسان که باعث تمایز وی از دیگر موجودات زنده و موجب شرافت او بر حیوانات میشود، درک او نسبت به مفاهیم اخلاقی و پایبندی به اصول اخلاق است. اهمیت اخلاق و پاکسازی روح از رذایل اخلاقی تا به آنجاست که اگر انسانی فاقد چنین امتیازی باشد در واقع به ورطه حیوانیت سقوط کرده بلکه از حیوان نیز پستتر خواهد شد[۱].
اخلاق شاخهای از علوم انسانی بهشمار میرود که موضوع آن عبارت از ارزش اعمال آدمی است. بر این اساس، افعال آدمی دارای حسن و قبح یا ارزش و ضد ارزش است. دین اسلام با تأکیدی که بر مسئله اخلاق دارد، مکتب اخلاقی اسلام را بهوجود آورد. اهمیت اخلاق در دین اسلام به حدی است که پیامبر اکرم (ص) علت بعثت خود را در زمینههای بروز و تحقّق کامل مکارم اخلاق در جامعه ذکر میکند و قرآن کریم نیز با عباراتی مانند: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى﴾[۲]، ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا﴾[۳]، ﴿وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا﴾[۴] بر اهمیت موضوع اخلاق تأکید ورزیده است. قرآن کریم انسان را خلیفه خدا در زمین میداند ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۵] و او را از اخلاق ناپسند باز میدارد ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾[۶].[۷]
معناشناسی
اخلاق در لغت جمع خُلق و بهمعنای خوی و طبع[۸] روش، رفتار و خصلت است. خُلق به معنی صورت باطنی و خَلق به معنی صورت ظاهری است[۹] و در اصطلاحِ علم اخلاق، خُلق عبارت از ملکهای نفسانی است که باعث میشود انسان بدون نیاز به تفکر و درنگ، به آسانی کارهای مناسب با آن را انجام دهد[۱۰]. به عبارت دیگر اخلاق، عبارت است از مجموعه صفتهای روحی و باطنی انسان که این صفات برخلاف صفتهای جسمانی، اکتسابی است و انسان میتواند آنها را به دست آورد و در حالات بیرونی و رفتاری او آشکار میشود. اخلاق یعنی دستورهای صریح و قاطعی که وجدان به انسان الهام میکند[۱۱]. نظامدادن به غرائز را اخلاق میگویند[۱۲]. در اخلاق انسان اراده را تقویت میکند به گونهای که اراده بر آنها حاکم باشد[۱۳].
اخلاق انسان از طریق آثار و افعال قابل شناسایی است؛ زیرا رفتار خاصی که به طور مستمر از کسی سر میزند، نشان از ریشۀ درونی است، از این رو میتوان اخلاق یک انسان را از ملاحظۀ رفتار او شناسایی کرد. به همین دلیل، برخی از دانشمندان با اندکی توسعه، واژة اخلاق را بر رفتارهای انسان ـ حتی اگر ناشی از خلقیات او نباشد. اطلاق میکنند[۱۴] و از این رهگذر، اخلاق را به دو قسم اخلاق صفاتی و اخلاق رفتاری تقسیم میکنند[۱۵].[۱۶]
ملکه چیست؟
انسان همان طور که دارای صورتی مُلکی و دنیایی است، صورت و شکل ملکوتیِ غیبی هم دارد[۱۷]. به تعبیر دیگر، انسان دارای جسم و روح است و روح انسان دارای دو حالت است: حالتهای زودگذر و ناپایدار و حالتهای پایدار. حالتهای زودگذر مثل حالتهایی که تحت تأثیر عواملی چون صحنههای هیجانی و مواعظ بلیغ به طور دفعی در انسان پیدا میشود و اگر برای تثبیت آنها در میدان عمل اقدامی نشود، پس از دور شدن از حوزه تأثیر آن عوامل، به تدریج کمرنگ شده و در یک دورۀ کوتاه زمانی از بین میروند. حالتهای پایدار مثل حالتهایی که به مرور زمان و در پی تمرین و تکرار فراوان در نفس انسان نقش میبندند؛ برای نمونه، انسان وقتی در صحنه درگیری قرار میگیرد و اقدامهای شجاعانه شیردلان را میبیند، در یک فرایند سریع هیجانی، ترس را فراموش میکند و چه بسا به اقدامی شجاعانه مبادرت ورزد؛ ولی هنگامی که از آن میدان فاصله بگیرد و هیجانهای ناشی از آن فروکش کند، به حال عادی برمیگردد و توانایی آن قبیل اقدامها را از دست میدهد؛ چراکه شجاعت در نفس أو رخنه نکرده و جایگاه ثابتی پیدا نکرده است. این شجاعت زودگذر در اصطلاح اخلاق، حال نامیده میشود و ممکن است در موقعیتهای ویژهای منشأ صدور کاری شود؛ ولی کسی که در زمانی طولانی، بارها به قلب خطر تاخته و با تکرار و تمرین فراوان، ترس خود را مهار کرده، برای آنکه با خطر مواجه شود و اقدامی شجاعانه کند، نه به فکر و تأمل نیازمند است، نه به عاملی خارجی؛ چراکه شجاعت در جان او استوار و نهادینه شده است. این شجاعت نهادینه شده در اصطلاح، ملکه نفسانی نامیده میشود. این ملکه نفسانی همان چیزی است که از آن به خُلق، خوی و سجیه تعبیر میشود. به همین دلیل برخی از دانشمندان اخلاق، خُلق را به حالت نفسانی[۱۸] و برخی به هیئت ثابت در نفس[۱۹]، تعریف کردهاند.
نکتهای که باید به آن توجه داشت، اینکه هرچند ملکات و صفتهای پایدار نفسانی خاستگاه رفتار آدمی است اما وجود ملکه در نفس انسان مستلزم این نیست که بدون هیچ تخلفی فعل مناسب با آن را انجام دهد؛ زیرا چهبسا کسانی که با وجود ملکه به خاطر عوامل خارجی، از انجام فعل مناسب آن ناتواناند؛ مثل سخاوتمندی که بر اثر فقر، توانایی بخشش ندارد و شجاعی که به خاطر ملاحظههای انسانی از ورود به صحنه نبرد باز میایستد. امام حسن مجتبی (ع) با آنکه بیشک شجاعترین انسان زمان خویش بود، در پی حفظ جهان اسلام از تفرقه، از جنگ بازایستاد و با معاویه مصالحه کرد. در کنار این اصل باید توجه داشت تمامی کارهای انسان ناشی از اخلاق و ملکههای نفسانی او نیست؛ زیرا کسانی هستند که بدون برخورداری از ملکهای نفسانی برای انگیزههای ویژهای، کار مناسب آن را انجام میدهند؛ مثل بخیلی که برای کسب شهرت، بذل و بخشش میکند و ترسویی که برای پرهیز از بدنامی، اقدامی شجاعانه میکند[۲۰].[۲۱]
تفاوت اخلاق و تربیت
با نظر به بررسی اخلاق و تربیت در حوزه اسلامی و دورههای تحول آن در ادوار تاریخ، چنین استنباط میشود که آن دو از دیر زمان با هم به کار میرفته و حوزه اخلاق و تربیت یکی بوده و مباحث مطرح شده، بیشتر جنبه اخلاقی داشته و از تفکیک آن دو به عنوان دو رشته علمی در حوزههای علمیه، زمان زیادی نمیگذرد و شاید در دوره معاصر از هم تفکیک شدهاند. به هر صورت، نسبت به جدایی آن دو نمیتوان زمان دقیقی ارائه داد؛ چون هر دو در رشد صفات پسندیده و زدودن رذایل اخلاقی اشتراک دارند؛ منتها تربیت، جز تربیت اخلاقی ابعاد دیگری نیز دارد. آنچه مسلم است این که امروزه اخلاق و تربیت به عنوان دو حوزه علمی - کاربردی مستقل با قلمرو مختلف در عرصه تعلیم و تربیت اسلامی مطرح و مورد بحث و بررسی علمی و آموزشی قرار میگیرد و تفاوتهای قابل توجهی نیز با هم دارند که به مهمترین آنها اشاره میشود:
- خودسازی و دیگرسازی: یکی از تفاوتهای اخلاق و تربیت در این است که اخلاق جنبه خودسازی و تربیت جنبه دیگرسازی دارد؛ بدین معنا که منظور از اخلاق، کسب حالت و عادت نیکوست و به رفتارهایی اطلاق میشود که بیشتر مربوط به فرد میباشد و موجب رشد و تکامل وی میگردد؛ مانند نماز اول وقت و رفتار نیک با خانواده و امثال آن. مثلاً وقتی گفته میشود فلان شخص اخلاق خوبی دارد، به این معناست که کارهایش را درست انجام میدهد و فرد شایستهای است و با دیگران برخورد مناسب دارد؛ ولی کارهای نیکو را به منظور تربیت و تکامل دیگران انجام نمیدهد. اما تربیت، به رفتارهایی اطلاق میشود که جنبه دیگرسازی دارد و هدف از انجام آن، پرورش روحی و معنوی یا اصلاح رفتار دیگران است و مربی کار نیکو را برای تأثیرگذاری بر متربیان انجام میدهد[۲۲]، نظیر نماز خواندن پیامبر(ص) که گاه برای تعلیم تازه مسلمانان انجام میداد و میفرمود: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»، «اصْبِرُوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أَصْبِرُ»[۲۳]؛ «نماز به جا آرید، آنگونه که من به جا میآورم؛ استقامت و پایداری کنید، آنگونه که من استقامت میورزم». شهید مطهری میگوید: «اخلاق مربوط به خود انسان است؛ یعنی مربوط به این که فرد به غرائز و امیال و طبیعت خودش چه نظم و ترتیبی بدهد. خودش را چگونه بسازد و به طور کلی نظام دادن به غرائز را اخلاق میگویند. نظام بخشی به امیال طبیعی یعنی کنترل آن به وسیله نیروی عقل تا تعادل جسمی و روحی انسان فراهم گردد و این کار مربوط به خود فرد است، نه کسی دیگر»[۲۴]. همین کار را اگر نسبت به کسی دیگر انجام دهد، دیگرسازی و در اصطلاح، تربیت تعبیر میشود.
- قداست و عدم قداست: شهید مطهری در فرق میان اخلاق و تربیت میگوید: «با این که اخلاق نوعی تربیت و به معنای کسب خلق و خوی نیکوست، با این حال تفاوتی نیز با تربیت دارد؛ زیرا تربیت به معنای مطلق ساختن و پرورش دادن است و فرق نمیکند که تربیت چگونه و به چه منظوری انجام گیرد. بدین معنا که در مفهوم تربیت، قداست نخوابیده تا بگوییم متربی را برای دریافت خصوصیات انسانی، به روش خاصی پرورش دهد. از این رو، تربیت انسان، حیوان انسان شایسته و خلافکار فرق ندارد و همه تربیت است»[۲۵]. «اما در مفهوم اخلاق، قداستی نهفته است که نمیتوان آن را در مورد حیوان به کار برد و فقط در انسان به کار میرود. بر این اساس، تفاوت دوم اخلاق و تربیت قداست و عدم قداست آن دوست که فن تربیت تابع غرض است و مربی هر گونه بخواهد میتواند متربی را همانگونه تربیت کند؛ ولی اخلاق امری است که تابع غرض نیست؛ بلکه مفهوم آن حاوی قداست است و باید معیار قداست را به دست آورد»[۲۶].
- کارکرد و قلمرو بحث: تفاوت دیگر اخلاق و تربیت، در قلمرو بحث و کارکرد آن دوست. بدین ترتیب که اخلاق عمدتاً در مورد شناخت صفات و ملکات نفسانی، فضایل و رذایل اخلاقی و راههای کسب فضایل و دوری از رذایل بحث میکند؛ اما تربیت اغلب به بررسی اصول و روشهای ایجاد و اصلاح رفتار متربی میپردازد. بر این اساس، اخلاق بیشتر به شناخت فضایل و رذایل و راههای به دست آوردن و دوری از هر یک توجه دارد و تربیت به پرورش شخصیت فکری و رفتاری متربیان بر اساس اصول و روشهای تربیتی عنایت دارد.
- تربیت وسیله رشد اخلاق: تفاوت دیگری که میان اخلاق و تربیت وجود دارد این است که تربیت عامل ایجاد و وسیله رشد اخلاق میباشد؛ یعنی با فرایند تربیت میتوان فضایل اخلاقی را در افراد آموخت و آنها را با اخلاق اسلامی بارآورد و همچنین رذایل اخلاقی را از آنان زدود. تربیت اخلاقی عهدهدار این امر است.
- رابطه عام و خاص من وجه: در مجموع بین اخلاق و تربیت نسبت «عام و خاص من وجه» برقرار است؛ زیرا آن دو افزون بر نقاط مشترکی که در زمینه تربیت اخلاق دارند، هر کدام دارای جنبههای اختصاصی نیز هستند که در نتیجه، رابطه عموم و خصوص من وجه، میان حوزه اخلاق و تربیت تعیین میگردد[۲۷].
پایههای اخلاق
اخلاق از نظر اسلام بر پایههای توحید، معاد، وجود روح و بقای آن بعد از مرگ استوار است؛ بهترین ضامن اجرایی آن، ایمان است، که اگر در کالبد افراد جامعه نهادینه شود، نهان و آشکار جامعه با نور ایمان هدایت میگردد و میوههای شیرین این درخت، اعتماد، امنیت، حیا، عفت، راستی، حقطلبی و... خواهد شد. زندگی در چنین جامعهای مثل زندگی در گوشهای از بهشت خواهد بود[۲۸].[۲۹] پایه اخلاق این است که اراده انسان قوی و نیرومند باشد، یعنی اراده انسان بر شهوت و عاداتش حکومت کند[۳۰].[۳۱]
قلمرو اخلاق
قلمرو اخلاق بسیار وسیع است به گونهای که رابطه با خدا، رابطه با خود، رابطه با مردم و رابطه با جهان (طبیعت) را شامل میشود. به این ترتیب شاخههای گوناگون علم اخلاق به وجود میآید. به عنوان مثال، اخلاق خانوادگی، اخلاق شهروندی و اخلاق سیاسی شاخههایی از اخلاق است که در بخش رابطه با مردم میتوان به آنها اشاره کرد[۳۲].[۳۳]
اخلاق در اسلام
در مکتب اسلام گستره اخلاق به گونهای است که انسان میتواند تا حضیض زندگی حیوانی تنزّل یابد یا به مقامی برتر از مقام فرشتگان برسد. امام علی (ع) تأدیب آدمی به ادب الهی را دلیلی بر ادب او میداند و بر وفق معیارهایی، تشخیص و تمیز بین خوهای پسندیده و ناپسند را در رأس دانشها میشمرد. از اینرو نزد امام، پرداختن به امر اخلاق بر کارهای دیگر مقدم است و ابتدا آدمی باید خوهای پسندیده را از خوهای ناپسند تمیز دهد و سپس خود را به خوهای پسندیده متخلق گرداند. امام (ع) اخلاق نیکو را مانند زیورهای همیشه تازه میداند[۳۴] و از ادب با عنوان برترین میراث برای آدمی یاد میکند[۳۵] و اخلاق خوب را بهترین همنشین[۳۶] و بهترین حسب و نسب برای انسان میداند[۳۷]. بر این اساس، پایههای نظام اخلاق اسلامی شکل میگیرد[۳۸].
اخلاق در قرآن کریم جایگاهی والا و شایسته دارد. خداوند پیامبرش را به سبب داشتن خُلقی نیکو و عظیم میستاید: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[۳۹]. در سوره شمس پس از یازده سوگند چنین میگوید: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا﴾[۴۰]. از نگاه قرآن فلسفه بعثت خاتم پیامبران تعلیم و تربیت و تزکیه انسانهاست﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۴۱].
امام علی (ع) میفرماید: «حتی اگر ما به بهشت امیدی نداشته باشیم و از آتش جهنم نهراسیم و به پاداش و مجازات (اخروی) باور نداشته باشیم، شایسته است که در جستوجوی مکارم اخلاق برآییم؛ زیرا آن از جمله چیزهایی است که به راه نجات دلالت میکند»[۴۲]. همچنین فرمودند: «همانطور که کشتزار تشنه آب باران است، افراد عاقل و خردمند نیازمند ادب هستند»[۴۳] و نیز فرمودهاند: «جانهایتان را از آلودگی شهوات پاکیزه سازید تا درجات بالای (معنویت) را درک کنید» [۴۴].[۴۵]
جایگاه اخلاق در معارف دینی
درباره اینکه مباحث اخلاقی در مجموعه معارف دینی از چه جایگاهی برخوردار است، با دو سطح از اختلاف نظر مواجه هستیم: سطح اول، اختلاف بین دو گروه است: گروهی که قوانین دینی را برای ادارۀ جامعۀ بشری ناکارآمد میدانند و گروهی که معتقدند نجات و رستگاری بشر در التزام به احکام دینی است.
گروه اول پیرو اعتقاد به ناکارآمدی احکام دینی معتقدند، آموزههای دین به اخلاق منحصر است و جز آن، هرچه به دین نسبت داده میشود، تعالیم عصری و غیر اصیل است. در مقابل، گروه دوم معتقدند آموزههای دینی از سه بخش اصول، فروع و اخلاق تشکیل میشود و تنها بخشی از تعالیم دین به اخلاق اختصاص دارد. این گروه اداره امور جامعه بشری و زندگی فردی و خانوادگی انسان را به فروع دین واگذار میکنند. فروع دین متکفل بیان احکام و قوانین علمی دین است. این گروه دراینباره که بخش اخلاقی تعالیم دینی با سایر بخشها چه نسبتی دارد؟ خود دارای دو دیدگاه مختلف هستند و این، سطح دوم اختلاف در این باب است.
گروهی معتقدند متن دین از اصول عقاید و احکام فرعی ساخته شده است و آموزههای اخلاقی در حاشیه دین قرار دارند؛ گروه دیگر بر این باورند که آموزههای اخلاقی زیربنای همه معارف و احکام دینی است. طبق این باور، تعالیم اخلاقی نه تنها در حاشیه قرار ندارند، بلکه التزام به آنها مقدمات درک اصول بنیادی را فراهم و التزام به احکام را تسهیل میکند؛ بنابراین، کسانی که فاقد فضیلتهای اخلاقی هستند، به شناخت دقیق اصول و عمل به فروع مکتب قادر نیستند.
آیات قرآن و احادیث نبوی بهروشنی دلالت دارند که اخلاق، اساسیترین بخش آموزههای آسمانی است. قرآن کریم میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۴۶]. طبق این آیۀ کریمه، تعالیم پیامبر عظیمالشأن اسلام دارای سه مادۀ: تلاوت آیات؛ تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت است.
منظور از تلاوت آیات، ابلاغ قرآن است که از جانب خداوند متعال صورت میگرفت، منظور از تزکیه، رشد دادن مردم است، رشدی که با خیر و برکت همراه باشد، به این معنی که آنها را به اخلاق نیک و کارهای شایسته عادت دهد تا به این وسیله در انسانیت به کمال رسند و کار دین و دنیای شان به سامان برسد و سعادتمند زندگی کنند و با سعادت از دنیا بروند[۴۷]؛ به عبارت دیگر، تزکیه همان تطهیر است که پاکسازی از عقاید فاسد، مثل شرک و کفر، پاکسازی از ملکات رذیله، مثل کبر و بخل و پاکسازی از اعمال زشت مثل آدمکشی، شرابخواری و زنا را شامل میشود[۴۸].
منظور از تعلیم کتاب نیز این است که الفاظ کتاب را برای آنها توضیح دهد و مشکلاتش را تفسیر کند و منظور از تعلیم حکمت آن است که معارف حقیقی قرآن را به آنها بیاموزد. در این آیۀ کریمه، تزکیه بر تعلیم کتاب و حکمت، مقدم شده شده است؛ چرا که در مقام تربیت، تزکیه بر تعلیم مقدم است[۴۹].
این مواد سهگانه با همین ترتیب در دو آیۀ دیگر از قرآن کریم تکرار شده است﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾ [۵۰]؛ ﴿كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[۵۱].
مستفاد از سه آیه این است که بدون پاکسازی درون از رذیلتها و پستیها، فراگرفتن حکمت الهی ممکن نیست و بر فرض امکان، مفید نخواهد بود؛ بنابراین قول صحیح این است: اخلاق، بخشی از آموزههای دینی است و نیز زیربنای سایر معارف و تعالیم دینی است.
برای تبیین ارتباط اخلاق با سایر معارف دینی، این مثال گرهگشاست که اگر انسان بخواهد کسی را از حقیقتی آگاه کند، نخست با هشدار او را از خواب غفلت بیدار میکند، آنگاه موانعی را که دیدِ او را محدود میکند، بر میدارد و در نهایت، حقیقت مورد نظر را به او نشان میدهد. انبیا با تلاوت آیات الهی به انسانها هشدار میدهند، در مرحله دوم با تزکیه، موانع فهم انسانها را برطرف میکنند و در نهایت آنها را با معارف حقۀ آسمانی آشنا میکنند[۵۲].
احادیث رسیده از معصومان نیز به روشنی این حقیقت را نشان میدهند که اخلاق در مجموعه معارف دینی جایگاهی بنیادی دارد. احادیث از "حُسن خلق" و اخلاق نیکو بسیار ستایش کردهاند و آنان که خوش اخلاقاند، نزد خدا مقرّبترند. پیامبر خدا (ص) بعثت خود را برای تکمیل مکارم اخلاق معرفی کرده است «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»[۵۳] و خودش بهترین اخلاق را داشته است. قرآن کریم، اخلاق او را ستوده و اخلاق عظیمی شمرده است ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[۵۴]. اخلاق پسندیده آن حضرت، یکی از عوامل محبوبیت او و موفقیت در دعوت مردم به دین خدا بود[۵۵].
برای تأیید این مدعا، میتوان به این گفته رسول خدا (ص) تمسک کرد که میفرماید: "خداوند متعال اخلاق نیک را به عنوان رابطه بین خود و بندگانش قرار داده، پس برای شما همین بس است که به اخلاقی تمسک کنید که متصل به خداست"[۵۶]. امیرالمؤمنین علی (ع) نیز میفرماید: "اگر ما امید بهشت و ترس آتش هم نداشتیم و به ثواب و عقاب هم معتقد نبودیم، سزاوار بود به دنبال فضایل اخلاقی برویم؛ زیرا اخلاق پسندیده، راهنمای کامیابی است"[۵۷] این حدیث شریف با ترسیم یک فضای فرضی نشان میدهد که فضیلتهای اخلاقی حتی بدون همه عقاید و باورهای ما، برای رستگاری انسان کافی است. قرآن کریم نیز به صراحت بر این ویژگی تأکید کرده، میفرماید: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى﴾[۵۸] و میفرماید: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا﴾[۵۹].
بنا بر آنچه گذشت، آموزههای اخلاقی، رکن اساسی و جزء بنیادی آموزههای دینی است و در طرح کلی مأموریت انبیا بر آموزش معارف حقه الهی مقدم است.
پاسخ به یک اشکال: در مقابل استدلال بالا میتوان با استناد به یک آیۀ قرآن ادعا کرد در مکتب انبیا، تزکیه و پاکسازی پس از تعلیم کتاب و حکمت صورت میگیرد، یا حداقل نمیتوان تقدم آن را استنباط کرد. قرآن کریم در ضمن درخواستهای حضرت ابراهیم (ع) از خداوند متعال آورده است: ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۶۰]. در این آیه، تزکیه پس از تعلیم قرار گرفته است و همین نشان میدهد که تزکیه بر تعلیم تقدم رتبی ندارد.
برای پاسخ به این اشکال لازم است فضای صدور این کلام را به خوبی تصور کنیم. هنگامی که حضرت ابراهیم (ع) با کمک فرزندش اسماعیل (ع) خانه کعبه را بنا میکرده است، دست به دعا برداشت و چند چیز از خدا خواست. برخی از خواستههای آن حضرت به این شرح است: پروردگارا ما دو نفر را تسلیم فرمان خودت قرار ده و در نسل ما أمتی تسلیم امر خود بیافرین و راه عبادت را به ما بیاموز و توبه ما را بپذیر. پروردگارا در میان ایشان پیامبری از خودشان برانگیز که آیات تو را بر آنها بخواند و کتاب و حکمت به آنها بیاموزد و پاکشان سازد﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ * رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۶۱].
در مجموع، این دعا ـ هرچند در قالب جملههای متفاوت صادر شده است ـ دعاکننده یک خواسته دارد که همان تحقق طرح هدایتی انبیاست و چون این خواسته مطابق با اراده الهی است، به هدف اجابت رسیده و هم از این رو رسول خدا (ص) میفرمود: من نتیجه دعای ابراهیم هستم[۶۲]؛ ولی لازمه اجابت این نیست که تمامی جزئیات دعا نیز به همان صورت که انسان تقاضا میکند، اجابت شود؛ چون خداوند متعال همیشه دعا را به گونهای که با مصلحت بنده سازگار است، اجابت میکند[۶۳]؛ بنابراین، میتوان گفت خداوند متعال، خواستۀ به حق ابراهیم (ع) را در طرحی که خود مناسب میداند، اجابت کرده است. حضرت ابراهیم (ع) از خداوند خواست که پیامبری برانگیزد تا آن طرح جامع الهی را در بین فرزندان او اجرا کند و خدا نیز خواسته او را اجابت کرده است؛ ولی ابراهیم (ع) در ترتیب اجرای این طرح اشتباه کرده است و خداوند متعال در یک پاسخ بسیار محترمانه، ضمن اجابت این دعا، اشکال آن را نیز اصلاح کرده است. این شیوه برخورد با حضرت ابراهیم (ع) به این یک مورد منحصر نیست. در مورد امامت هم وقتی حضرت ابراهیم (ع) برای ذریة خود تقاضای امامت کرد، خداوند متعال خواسته او را پس از اصلاح، اجابت فرمود: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۶۴]. حضرت ابراهیم از خدا خواست که امامت در نسل و خاندان او باقی بماند؛ ولی خداوند متعال به صراحت این خواسته را رد میکند و برای او توضیح میدهد که امامت الهی نظام دیگری دارد. به این دلیل که تو همه آزمایشها را گذرانده و قهرمان توحید شدهای، امامت در خاندانت موروثی نمیشود؛ چون نظام امامت بر تقوا و طهارت استوار است و ستمگران به این جایگاه نمیرسند. در اینجا نیز میبینیم که حضرت ابراهیم اشتباه کرده، ولی خداوند متعال با احترام کامل اشتباه او را تصحیح کرده است.
بنابراین، اشکالی ندارد که در این مورد هم بگوییم حضرت ابراهیم در مورد ترتیب مراحل هدایت بشر دچار اشتباه شده و خداوند این اشتباه را تصحیح کرده است[۶۵].[۶۶]
منابع
پانویس
- ↑ خالقیان، فضلالله، مقاله «اخلاق»، دانشنامه صحیفه سجادیه، ص ۳۹.
- ↑ «بیگمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد» سوره اعلی، آیه ۱۴.
- ↑ «بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد،» سوره شمس، آیه ۹.
- ↑ «و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۱۰.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم؛ فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان میدهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز میدارد؛ به شما اندرز میدهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۹۳- ۹۵.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۰، ص۸۷.
- ↑ سید عبدالله شبر، الاخلاق، ص۱۰؛ راغب اصفهانی، المفردات، ص۲۹۶.
- ↑ محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۲۶.
- ↑ مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۵۷.
- ↑ مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، جلد اول، ص۲۷۶ و ۳۰۲ و تکامل اجتماعی انسان، ص۲۷.
- ↑ مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، جلد اول، ص۳۵۰.
- ↑ ر. ک: ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج۱، ص۱۹.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج۱، ص۱۹.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص ۳۱ ـ ۳۳؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۱؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۵.
- ↑ سید روح الله الموسوی خمینی، چهل حدیث، ص۱۳.
- ↑ احمد بن محمد بن یعقوب عسکریه، تهذیب الاخلاق، ص۵۱.
- ↑ محمد بن مرتضی فیض کاشانی، الحقایق فی محاسن الأخلاق، ص۵۴.
- ↑ ر.ک: محمد بن مرتضی فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الأحیاء، ج۵، ص۹۵.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۱-۳۳.
- ↑ فقه السیرة النبویة، ص۱۵۳.
- ↑ بحار الانوار، ج۸۵، ص۱۷۹.
- ↑ اسلام و متضیات زمان، ص۱۵۵.
- ↑ تعلیم و تربیت در اسلام، ص۹۵.
- ↑ تعلیم و تربیت در اسلام، ص۹۹.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۶.
- ↑ اخلاق در نهجالبلاغه، ص۲۴.
- ↑ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۷.
- ↑ مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، جلد اول، ص۳۴۹.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۵.
- ↑ اخلاق و تربیت اسلامی، ص۷-۸.
- ↑ خالقیان، فضلالله، مقاله «اخلاق»، دانشنامه صحیفه سجادیه، ص ۳۹.
- ↑ «وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۵
- ↑ «وَ لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۵٤
- ↑ «وَ لَا قَرِينَ كَحُسْنِ الْخُلُقِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ١١٣
- ↑ «وَ أَكْرَمَ الْحَسَبِ حُسْنُ الْخُلُقِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۸
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۹۳- ۹۵.
- ↑ «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
- ↑ «بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، * و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۹-۱۰.
- ↑ «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج۲، ص۲۸۳.
- ↑ غررالحکم، ج۱، ص۳۲۴.
- ↑ «طَهِّرُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ دَنَسِ الشَّهَوَاتِ تُدْرِكُوا رَفِيعَ الدَّرَجَاتِ»؛ تصنیف غرر، ص۲۳۹-۲۴۰.
- ↑ خالقیان، فضلالله، مقاله «اخلاق»، دانشنامه صحیفه سجادیه، ص ۳۹.
- ↑ «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
- ↑ ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۲۶۵.
- ↑ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۳۰.
- ↑ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۲۶۵؛ ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۵، ص۳۰۶.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ «چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیههای ما را بر شما میخواند و (جان) شما را پاکیزه میگرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی میآموزد و آنچه را نمیدانستید به شما یاد میدهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۸-۴۴.
- ↑ داوود بن سلیمان، مسند الرضا، ص۱۳۱؛ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق؛ ص۳ و ۸.
- ↑ «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۱.
- ↑ «جَعَلَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ صِلَةً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عِبَادِهِ فَحَسْبُ أَحَدِكُمْ أَنْ يَتَمَسَّكَ بِخُلُقٍ مُتَّصِلٍ بِاللَّهِ»؛ محمد ریشهری، میزان الحکمه، ج۱، ص۸۰۴، نقل از تنبیه الخواطر؛ حلوانی، نزهة الناظر، ص۵۲.
- ↑ «لَوْ كُنَّا لاَ نَرْجُو جَنَّةً وَ لاَ نَخْشَى نَاراً وَ لاَ ثَوَاباً وَ لاَ عِقَاباً لَكَانَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَطْلُبَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ فَإِنَّهَا مِمَّا تَدُلُّ عَلَى سَبِيلِ اَلنَّجَاحِ»؛ میرزا حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹۳.
- ↑ «بیگمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد،» سوره اعلی، آیه ۱۴.
- ↑ «بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد،» سوره شمس، آیه ۹.
- ↑ «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیههایت را برای آنها میخواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد و به آنها پاکیزگی میبخشد، برانگیز! بیگمان تویی که پیروزمند فرزانهای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
- ↑ «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوههای پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بیگمان تویی که توبهپذیر مهربانی * پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیههایت را برای آنها میخواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد و به آنها پاکیزگی میبخشد، برانگیز! بیگمان تویی که پیروزمند فرزانهای» سوره بقره، آیه ۱۲۸-۱۲۹.
- ↑ عبدالرحمان بن ابیبکر سیوطی، الجامع الصغیر، ج۱، ص۴۱۴.
- ↑ شهید ثانی، رسائل الشهید الثانی، ص۱۳۶؛ میرزا حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۵، ص۲۷۱-۲۷۲.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود:» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ اشتباه پیامبران در امور عادی زندگی یکی از فروع بحث عصمت است. توضیح اینکه عصمت بر دو قسم است: عصمت از گناه و عصمت از اشتباه و فراموشی. در مورد اول، همه عالمان شیعه و بسیاری از عالمان اهل سنت معتقدند، پیامبر، پیش و پس از بعثت از گناه صغیره و کبیره معصوم است. عصمت از اشتباه و فراموشی نیز حداقل به دو قسم تقسیم میشود: نخست فراموشی و اشتباه در مقام دریافت و ابلاغ وحی و دیگر اشتباه و فراموشی در امور عادی زندگی، در بخش اول یعنی اشتباه در باب وحی، اعم از دریافت و ابلاغ، تمامی علمای شیعه و اکثر قریب به اتفاق علمای اهل سنت، عصمت را برای پیامبران لازم میدانند؛ زیرا اگر پیامبر در دریافت یا ابلاغ وحی اشتباه کند یا دچار فراموشی شود، اصل نبوت بیهوده خواهد بود. در بخش دوم یعنی اشتباه و فراموشی ادر امور عادی زندگی، مثل اینکه پیامبر چیزی را پنهان کند و جای آن را از یاد برد یا در نماز به طور سهوی به جای چهار رکعت، سه رکعت بخواند، در این مورد نیز طبق نظریه مشهور شیعه، پیامبران معصوماند؛ به این معنی که گرفتار اشتباه و فراموشی نمیشوند؛ ولی برخی از دانشمندان بزرگ شیعه با این نظریه مخالفت کرده و اشتباه و فراموشی را برای پیامبران در امور عادی زندگی، ممکن شمردهاند؛ مثل سید مرتضی که اشتباه و فراموشی پیامبر در اموری مثل خوردن و آشامیدن را به شرط آنکه همیشگی نباشد ممکن دانسته است (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۷، ص۱۱۹). مطلبی که استاد در مورد اشتباه حضرت ابراهیم مطرح فرمودند، بر این نظریه مبتنی است که اشتباه پیامبران در امور روزمره زندگی را بپذیریم در غیر این صورت باید برای توجیه تفاوت این آیه کریمه با سه آیه دیگر چارهای دیگر اندیشید که استاد به برخی از آنها در متن اشاره کرده است، ولی بر مبنای نظریه استاد نباید این اشتباه به گونهای تقریر شود که حاکی از بی اطلاعی و نادانی باشد، زیرا بدون شک اشتباه ناشی از جهل و نادانی در حق انبیای الاهی مخصوص پیامبر بلندمرتبهای چون ابراهیم (ع) روا نیست. آری! اگر منظور از اشتباه چیزی معادل فراموشی باشد، میتوان آن را پذیرفت.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۸-۴۴.