بحث:اخلاق در اخلاق اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

واژه‌شناسی

  • اخلاق در لغت: اخلاق جمع خُلق و خُلق در لغت به معنی خوی و طبع است[۱] که به آن طبیعت ثانویه هم گفته می‌شود. خُلق به معنی صورت باطنی و خَلق به معنی صورت ظاهری است[۲][۳].
  • اخلاق در اصطلاح: در اصطلاح علم اخلاق، خُلق عبارت از ملکه‌ای نفسانی است که باعث می‌شود انسان بدون نیاز به تفکر و درنگ، به آسانی کارهای مناسب با آن را انجام دهد[۴][۵].
  • از آنچه گذشت، نتیجه می‌گیریم که اخلاق، عبارت است از مجموعه صفت‌های روحی و باطنی انسان.
  • صفت‌های روحی (اخلاق) برخلاف صفت‌های جسمانی، اکتسابی است و انسان می‌تواند خود، آنها را به دست آورد.
  • اخلاق انسان از طریق آثار و افعال قابل شناسایی است؛ زیرا رفتار خاصی که به طور مستمر از کسی سر می‌زند، از ریشة درونی نشان دارد، از این رو می‌توان اخلاق یک انسان را از ملاحظة رفتار او شناسایی کرد. به همین دلیل، برخی از دانشمندان با اندکی توسعه، واژة اخلاق را بر رفتارهای انسان ۔ حتی اگر ناشی از خلقیات او نباشد. اطلاق می‌کنند[۶] و از این رهگذر، اخلاق را به دو قسم اخلاق صفاتی و اخلاق رفتاری تقسیم می‌کنند[۷][۸].

ملکه چیست؟

  • انسان همان طور که دارای صورتی مُلکی و دنیایی است، یک صورت و شکل ملکوتی غیبی هم دارد[۹]. به تعبیر دیگر، انسان دارای جسم و روح است و روح انسان دارای دو گونه حالت است: حالت‌های زودگذر و ناپایدار و حالت‌های مانا و پایدار. حالت‌های زودگذر مثل حالت‌هایی که تحت تأثیر عواملی چون صحنه‌های هیجانی و مواعظ بلیغ به طور دفعی در انسان پیدا می‌شود و اگر برای تثبیت آنها در میدان عمل اقدامی نشود، پس از دور شدن از حوزه تأثیر آن عوامل، به تدریج کمرنگ شده و در یک دورة کوتاه زمانی از بین می‌روند.
  • حالت‌های پایدار مثل حالت‌هایی که به مرور زمان و در پی تمرین و تکرار فراوان در نفس انسان نقش می‌بندند؛ برای نمونه، انسان وقتی در صحنه درگیری قرار می‌گیرد و اقدام‌های شجاعانه شیردلان را می‌بیند، در یک فرایند سریع هیجانی، ترس را فراموش می‌کند و چه بسا به اقدامی شجاعانه مبادرت ورزد؛ ولی هنگامی که از آن میدان فاصله بگیرد و هیجان‌های ناشی از آن فروکش کند، به حال عادی برمی‌گردد و توانایی آن قبیل اقدام‌ها را از دست می‌دهد؛ چراکه شجاعت در نفس أو رخنه نکرده و جایگاه ثابتی پیدا نکرده است. این شجاعت زودگذر در اصطلاح اخلاق، حال نامیده می‌شود و ممکن است در موقعیت‌های ویژه‌ای منشأ صدور کاری شود؛ ولی کسی که در زمانی طولانی، بارها به قلب خطر تاخته و با تکرار و تمرین فراوان ترس خود را مهار کرده، برای آنکه با خطر مواجه شود و اقدامی شجاعانه کند، نه به فکر و تأمل نیازمند است، نه به عاملی خارجی؛ چراکه شجاعت در جان او استوار و نهادینه شده است. این شجاعت نهادینه شده در اصطلاح، ملکه نفسانی نامیده می‌شود. این ملکه نفسانی همان چیزی است که از آن به خُلق، خوی و سجیه تعبیر می‌شود. به همین دلیل برخی از دانشمندان اخلاق، خُلق را به حالت نفسانی[۱۰] و برخی به هیئت ثابت در نفس[۱۱]، تعریف کرده‌اند.
  • نکته‌ای که نباید از نظر دور داشت، اینکه هرچند ملکات و صفت‌های پایدار نفسانی خاستگاه رفتار آدمی است، وجود ملکه در نفس آدمی مستلزم این نیست که انسان بدون هیچ تخلفی فعل مناسب با آن را انجام دهد؛ زیرا بسا کسانی که با وجود ملکه به خاطر عوامل خارجی، از انجام فعل مناسب آن ناتوان‌اند؛ مثل سخاوتمندی که بر اثر فقر، توانایی بخشش ندارد و شجاعی که به خاطر ملاحظه‌های انسانی از ورود به صحنه نبرد باز میایستد. امام حسن مجتبی(ع) با آنکه بی‌شک شجاع‌ترین انسان زمان خویش بود، در پی حفظ جهان اسلام از تفرقه، از جنگ بازایستاد و با معاویه مصالحه کرد. در کنار این اصل باید توجه داشت که تمامی کارهای انسان ناشی از اخلاق و ملکه‌های نفسانی او نیست؛ زیرا بسا کسانی که بدون برخورداری از ملکه‌ای نفسانی به انگیزه‌های ویژه‌ای، کار مناسب آن را انجام می‌دهند؛ مثل بخیلی که برای کسب شهرت، بذل و بخشش می‌کند و ترسویی که برای پرهیز از بدنامی، اقدامی شجاعانه می‌کند[۱۲][۱۳].

جایگاه اخلاق در تعالیم انبیا

  1. تلاوت آیات؛
  2. تزکیه و تعلیم کتاب؛
  3. حکمت است.
  • منظور از تلاوت آیات، ابلاغ قرآن است که از جانب خداوند متعال به وحی می‌شد، منظور از تزکیه، رشد دادن مردم است، رشدی که با خیر و برکت همراه باشد، به این معنی که آنها را به اخلاق نیک و کارهای شایسته عادت دهد تا به این وسیله در انسانیت به کمال رسند و کار دین و دنیای شان به سامان آید، سعادتمند زندگی کنند و با سعادت از دنیا بروند[۱۶]؛ به عبارت دیگر، تزکیه همان تطهیر است که پاک‌سازی از عقاید فاسد، مثل شرک و کفر، پاک‌سازی از ملکات رذیله، مثل کبر و بخل و پاکسازی از اعمال زشت مثل آدم‌کشی، شراب‌خواری و زنا را شامل می‌شود[۱۷].
  • منظور از تعلیم کتاب نیز این است که الفاظ کتاب را برای آنها توضیح دهد و مشکلاتش را تفسیر کند.
  • منظور از تعلیم حکمت آن است که معارف حقیقی قرآن را به آنها بیاموزد. در این آیۀ کریمۀ، تزکیه بر تعلیم کتاب و حکمت، مقدم شده شده است؛ چرا که در مقام تربیت، تزکیه بر تعلیم مقدم است[۱۸].
  • این مواد سه‌گانه با همین ترتیب در دو آیۀ دیگر از قرآن کریم تکرار شده است﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ [۱۹]؛ ﴿كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ[۲۰].
  • مستفاد از این سه آیه این است که بدون پاک‌سازی درون از رذیلت‌ها و پستی‌ها، فراگرفتن حکمت الاهی ممکن نیست و بر فرض امکان، مفید نخواهد بود؛ بنابراین قول صحیح این است:
  1. اخلاق، بخشی از آموزه‌های دینی است؛
  2. زیربنای سایر معارف و تعالیم دینی است.

معنای اصطلاحی اخلاق

علمای علم اخلاق نیز معنایی نزدیک به گفتار اهل لغت، برای «اخلاق» بیان کرده‌اند همه آنها بر این امر تأکید دارند که خُلق عبارت است از ملکه[۳۸] و هیئت خاصی که در نفس انسان رسوخ دارد[۳۹] و مبدأ صدور رفتارهایی است که بدون تفکر و تأمل و به آسانی از او صادر می‌شود[۴۰]. ملکات نفسانی دو دسته‌اند: فطری و ذاتی که جزو سرشت آدمی است و اکتسابی که با تلاش و تمرین و عادت به دست می‌آید؛ چنان که بخیل در ابتدا با سختی چیزی را می‌بخشد، اما بخشندگی در اثر تکرار، به صورت خوی و عادت او در می‌آید و به تدریج تبدیل به ملکه می‌شود[۴۱].

نکات برگرفته از تعریف اخلاق: اولاً، تأکید بر ثبات و پایداری ملکات اخلاقی و صفات نفسانی است که نسبتاً پایدارند و به آسانی قابل تغییر نیستند[۴۲]؛ ثانیاً، رفتارهای اخلاقی، اعم از خوب و بد ریشه در ملکات نفسانی دارد و همانند آن، به ندرت تغییر پذیر است؛ ثالثاً، کلمه «اخلاق» دو کاربرد دارد: گاه به خود آن ملکات نفسانی اطلاق می‌شود و گاه بر نفس رفتار اخلاقی صادر شده از انسان، ولو با فکر و اندیشه در عرف عام کاربرد دوم بیشتر رایج است؛ وقتی گفته می‌شود فلان کس اخلاق نیکو دارد، برداشت عمومی آن است که رفتارش نیکوست[۴۳].[۴۴]

ساماندهی مباحث اخلاق

  • مباحث علم اخلاق، در کتب اخلاقی به چند صورت سازمان یافته است. تفاوت سازمان‌های مختلف، ناشی از تفاوت ملاحظه‌های نویسندگان است[۴۵]. ما در اینجا به برخی از این دسته‌بندی‌ها اشاره می‌کنیم.

به لحاظ منشأ اخلاق

به لحاظ مراحل سیر و سلوک

  • این روش دسته‌بندی هم زمان با پیدایش اخلاق‌نگاری به شیوه عرفانی پدید آمده است. از منظر عرفان، انسان مسافری است که باید فاصله پست‌ترین مراتب تا اوج کمال را طی کند. این مسافر که به اقتضای طبع حرکت، تدریجی و منزل به منزل پیش می‌رود، علاوه بر اینکه در هر منزل با شرایط خاصی مواجه می‌شود که زادوتوشه و ابزار ویژه‌ای را می‌طلبد، در تمام راه به راهشناس، راهنما و وسیله سفر محتاج است؛ بنابراین، نویسندگان اخلاق به شیوه عرفانی، مباحث اخلاقی را بر مبنای مراحل سلوک انسان دسته‌بندی می‌کنند. برای نمونه، کتاب اوصاف الاشراف تألیف خواجه طوسی، مقامات و منازل را به شرح زیر دسته‌بندی کرده است:
  1. مبادی سیر و سلوک: ایمان، ثبات، نیت، هدف، انابت و اخلاق؛
  2. مانع‌زدایی سیر و سلوک: توبه، زهد، فقر، ریاضت، محاسبه، مراقبه و تقواء؛
  3. حالت‌ها و مقامات سالکان: خلوت، تفکر، خوف و حزن، رجا، صبر و شکر؛
  4. احوال مقارن سلوک: ارادت، شوق، محبت، معرفت، یقین و سکون؛
  5. حالت‌هایی که اهل وصول به آن دست می‌یابند: توکل، رضا، تسلیم، توحید، اتحاد و وحدت.
  • ابوطالب مکی در بخش دوم کتاب قوت القلوب، تقسیمی شبیه به تقسیم اوصاف الاشراف انجام داده است[۴۷][۴۸].

به لحاظ متعلق اخلاق

  • خلقیات و رفتارهای اختیاری انسان در ارتباط‌های مختلفی شکل می‌گیرد و به چیزی تعلق می‌گیرد. برخی ملکات انسان در ارتباط با خویشتن شکل می‌گیرد به این معنی که متعلق آنها خود انسان است و برخی دیگر در ارتباط با دیگران که آنها نیز در دسته‌های مختلفی قرار دارند. برخی از علمای معاصر، ملکات نفسانی انسان را به لحاظ این روابط و متعلقات به چهار دسته تقسیم می‌کنند:
  1. اخلاق شخصی: اخلاق و رفتارهایی که در ارتباط انسان با خویشتن شکل می‌گیرد، مثل اعتماد به نفس، خودباوری، خودشناسی و از خودبیگانگی.
  2. اخلاق الاهی[۴۹]: اخلاق و رفتارهایی که در ارتباط انسان با خدا شکل می‌گیرد، مثل ایمان، خوف، رجا، توکل، شکر، رضا و یقین.
  3. اخلاق اجتماعی: اخلاق و رفتارهایی که در ارتباط با انسان‌های دیگر شکل می‌گیرد مثل امانت‌داری، وفای به عهد، خیانت، دروغ، غیبت و تکبر.
  4. اخلاق محیط زیست: اخلاق و رفتارهایی که در ارتباط با طبیعت حیوانی و نباتی شکل می‌گیرد، مثل حفظ بهداشت محیط، ترحم به حیوانات و حیوان آزاری[۵۰].

پانویس

  1. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۰، ص۸۷.
  2. سید عبدالله شبر، الاخلاق، ص۱۰؛ راغب اصفهانی، المفردات، ص۲۹۶.
  3. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱.
  4. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۲۶.
  5. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۱.
  6. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج۱، ص۱۹.
  7. ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج۱، ص۱۹.
  8. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۳.
  9. سید روح الله الموسوی خمینی، چهل حدیث، ص۱۳.
  10. احمد بن محمد بن یعقوب عسکریه، تهذیب الاخلاق، ص۵۱.
  11. محمد بن مرتضی فیض کاشانی، الحقایق فی محاسن الأخلاق، ص۵۴.
  12. ر.ک: محمد بن مرتضی فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الأحیاء، ج۵، ص۹۵.
  13. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۱-۳۳.
  14. بحث دربارۀ این نظریه، بحثی کلامی است و باید از کتب کلامی پیگیری شود.
  15. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  16. ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۲۶۵.
  17. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۳۰.
  18. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۲۶۵؛ ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۵، ص۳۰۶.
  19. «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  20. «چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیه‌های ما را بر شما می‌خواند و (جان) شما را پاکیزه می‌گرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی می‌آموزد و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
  21. «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ»؛ داود بن سلیمان، مسند الرضا، ص۱۳۱؛ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق؛ ص۳ و ۸.
  22. محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۵۹۶؛ ابوالفضل علی طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص۴۲۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۸۷؛ علی ابن بابویه، فقه الرضا(ع)، ص۳۵۳.
  23. «جَعَلَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ صِلَةً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عِبَادِهِ فَحَسْبُ أَحَدِكُمْ أَنْ يَتَمَسَّكَ بِخُلُقٍ مُتَّصِلٍ بِاللَّهِ»؛ محمد ری‌شهری، میزان الحکمه، ج۱، ص۸۰۴، نقل از تنبیه الخواطر؛ حلوانی، نزهة الناظر، ص۵۲.
  24. «لَوْ كُنَّا لاَ نَرْجُو جَنَّةً وَ لاَ نَخْشَى نَاراً وَ لاَ ثَوَاباً وَ لاَ عِقَاباً لَكَانَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَطْلُبَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ فَإِنَّهَا مِمَّا تَدُلُّ عَلَى سَبِيلِ اَلنَّجَاحِ»؛ میرزا حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹۳.
  25. «بی‌گمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد،» سوره اعلی، آیه ۱۴.
  26. «بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد،» سوره شمس، آیه ۹.
  27. «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
  28. «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوه‌های پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بی‌گمان تویی که توبه‌پذیر مهربانی * پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۸-۱۲۹.
  29. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، الجامع الصغیر، ج۱، ص۴۱۴.
  30. شهید ثانی، رسائل الشهید الثانی، ص۱۳۶؛ میرزا حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۵، ص۲۷۱-۲۷۲.
  31. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود:» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  32. اشتباه پیامبران در امور عادی زندگی یکی از فروع بحث عصمت است. توضیح اینکه عصمت بر دو قسم است: عصمت از گناه و عصمت از اشتباه و فراموشی. در مورد اول، همه عالمان شیعه و بسیاری از عالمان اهل سنت معتقدند، پیامبر، پیش و پس از بعثت از گناه صغیره و کبیره معصوم است. عصمت از اشتباه و فراموشی نیز حداقل به دو قسم تقسیم می‌شود: نخست فراموشی و اشتباه در مقام دریافت و ابلاغ وحی و دیگر اشتباه و فراموشی در امور عادی زندگی، در بخش اول یعنی اشتباه در باب وحی، اعم از دریافت و ابلاغ، تمامی علمای شیعه و اکثر قریب به اتفاق علمای اهل سنت، عصمت را برای پیامبران لازم میدانند؛ زیرا اگر پیامبر در دریافت یا ابلاغ وحی اشتباه کند یا دچار فراموشی شود، اصل نبوت بیهوده خواهد بود. در بخش دوم یعنی اشتباه و فراموشی ادر امور عادی زندگی، مثل اینکه پیامبر چیزی را پنهان کند و جای آن را از یاد برد یا در نماز به طور سهوی به جای چهار رکعت، سه رکعت بخواند، در این مورد نیز طبق نظریه مشهور شیعه، پیامبران معصوم‌اند؛ به این معنی که گرفتار اشتباه و فراموشی نمی‌شوند؛ ولی برخی از دانشمندان بزرگ شیعه با این نظریه مخالفت کرده و اشتباه و فراموشی را برای پیامبران در امور عادی زندگی، ممکن شمرده‌اند؛ مثل سید مرتضی که اشتباه و فراموشی پیامبر در اموری مثل خوردن و آشامیدن را به شرط آنکه همیشگی نباشد ممکن دانسته است (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۷، ص۱۱۹). مطلبی که استاد در مورد اشتباه حضرت ابراهیم مطرح فرمودند، بر این نظریه مبتنی است که اشتباه پیامبران در امور روزمره زندگی را بپذیریم در غیر این صورت باید برای توجیه تفاوت این آیه کریمه با سه آیه دیگر چاره‌ای دیگر اندیشید که استاد به برخی از آنها در متن اشاره کرده است، ولی بر مبنای نظریه استاد نباید این اشتباه به گونه‌ای تقریر شود که حاکی از بی اطلاعی و نادانی باشد، زیرا بدون شک اشتباه ناشی از جهل و نادانی در حق انبیای الاهی مخصوص پیامبر بلندمرتبه‌ای چون ابراهیم(ع) روا نیست. آری! اگر منظور از اشتباه چیزی معادل فراموشی باشد، میتوان آن را پذیرفت.
  33. محمود بن عبدالله آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۱۱۴.
  34. محمود بن عبدالله آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۱۱۴.
  35. محمد بن مرتضی فیض کاشانی، التفسیر الصافی، ج۱، ص۲۰۲؛ محمود بن عبدالله آلوسی، روح المعانی، ج۲، ص۱۹.
  36. به نظر می‌رسد بهترین راه برای حل این تعارض این است که بگوییم: حضرت ابراهیم(ع) اصلا به ترتیب تزکیه و تعلیم نظر نداشته است، آن حضرت از خدا خواسته است که فرزندانش به وسیله پیامبری که خدا مبعوث می‌کند هدایت شوند؛ ولی ترتیب مراحل هدایت را به اقتضای طبیعت آن وانهاده است چنان که اگر کسی در دعای خود بگوید: مرا بی‌نیاز کن، به من نظری بیفکن و ثروتی عطا فرما، هر اهل زبانی در می‌یابد که قصد او رسیدن به بی‌نیازی است و بدیهی است که برای رسیدن به این مقصود، پیش از هر چیز باید خداوند متعال به او عنایتی کند و پس از آن ثروتی دهد تا او بی‌نیاز شود، ولی چون هنگام دعا، هدف اصلی یعنی بی‌نیازی تمام ذهن دعا کننده را به خود مشغول کرده، به ترتیب مراحل توجه نکرده است و این نه به آن معنی است که اگر توجه می‌کرد، در ترتیب مراحل دچار اشتباه می‌شد.
  37. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۸-۴۴.
  38. تهذیب الاخلاق، ص۳۶.
  39. اخلاق حسنه، ص۹.
  40. دو رساله در اخلاق، باب ۲، ص۲۰.
  41. بحار الانوار، ج۶۷، باب ۵۹، ص۳۷۲ (ذیل حدیث ۱۸).
  42. جامع السعادات، ج۱، ص۲۶.
  43. دروس فلسفه، اخلاق، ص۹.
  44. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۰.
  45. اصطلاح‌نامه اخلاق اسلامی، ص۲۹.
  46. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۶۶-۶۷.
  47. کتاب شناخت اخلاق اسلامی، ص۱۷۰.
  48. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۶۷.
  49. به نظر میرسد نام اخلاق بندگی برای این قسم مناسب‌تر است.
  50. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۶۷-۶۸.