بحث:اخلاق در اخلاق اسلامی
واژهشناسی
- اخلاق در لغت: اخلاق جمع خُلق و خُلق در لغت به معنی خوی و طبع است[۱] که به آن طبیعت ثانویه هم گفته میشود. خُلق به معنی صورت باطنی و خَلق به معنی صورت ظاهری است[۲][۳].
- اخلاق در اصطلاح: در اصطلاح علم اخلاق، خُلق عبارت از ملکهای نفسانی است که باعث میشود انسان بدون نیاز به تفکر و درنگ، به آسانی کارهای مناسب با آن را انجام دهد[۴][۵].
- از آنچه گذشت، نتیجه میگیریم که اخلاق، عبارت است از مجموعه صفتهای روحی و باطنی انسان.
- صفتهای روحی (اخلاق) برخلاف صفتهای جسمانی، اکتسابی است و انسان میتواند خود، آنها را به دست آورد.
- اخلاق انسان از طریق آثار و افعال قابل شناسایی است؛ زیرا رفتار خاصی که به طور مستمر از کسی سر میزند، از ریشة درونی نشان دارد، از این رو میتوان اخلاق یک انسان را از ملاحظة رفتار او شناسایی کرد. به همین دلیل، برخی از دانشمندان با اندکی توسعه، واژة اخلاق را بر رفتارهای انسان ۔ حتی اگر ناشی از خلقیات او نباشد. اطلاق میکنند[۶] و از این رهگذر، اخلاق را به دو قسم اخلاق صفاتی و اخلاق رفتاری تقسیم میکنند[۷][۸].
ملکه چیست؟
- انسان همان طور که دارای صورتی مُلکی و دنیایی است، یک صورت و شکل ملکوتی غیبی هم دارد[۹]. به تعبیر دیگر، انسان دارای جسم و روح است و روح انسان دارای دو گونه حالت است: حالتهای زودگذر و ناپایدار و حالتهای مانا و پایدار. حالتهای زودگذر مثل حالتهایی که تحت تأثیر عواملی چون صحنههای هیجانی و مواعظ بلیغ به طور دفعی در انسان پیدا میشود و اگر برای تثبیت آنها در میدان عمل اقدامی نشود، پس از دور شدن از حوزه تأثیر آن عوامل، به تدریج کمرنگ شده و در یک دورة کوتاه زمانی از بین میروند.
- حالتهای پایدار مثل حالتهایی که به مرور زمان و در پی تمرین و تکرار فراوان در نفس انسان نقش میبندند؛ برای نمونه، انسان وقتی در صحنه درگیری قرار میگیرد و اقدامهای شجاعانه شیردلان را میبیند، در یک فرایند سریع هیجانی، ترس را فراموش میکند و چه بسا به اقدامی شجاعانه مبادرت ورزد؛ ولی هنگامی که از آن میدان فاصله بگیرد و هیجانهای ناشی از آن فروکش کند، به حال عادی برمیگردد و توانایی آن قبیل اقدامها را از دست میدهد؛ چراکه شجاعت در نفس أو رخنه نکرده و جایگاه ثابتی پیدا نکرده است. این شجاعت زودگذر در اصطلاح اخلاق، حال نامیده میشود و ممکن است در موقعیتهای ویژهای منشأ صدور کاری شود؛ ولی کسی که در زمانی طولانی، بارها به قلب خطر تاخته و با تکرار و تمرین فراوان ترس خود را مهار کرده، برای آنکه با خطر مواجه شود و اقدامی شجاعانه کند، نه به فکر و تأمل نیازمند است، نه به عاملی خارجی؛ چراکه شجاعت در جان او استوار و نهادینه شده است. این شجاعت نهادینه شده در اصطلاح، ملکه نفسانی نامیده میشود. این ملکه نفسانی همان چیزی است که از آن به خُلق، خوی و سجیه تعبیر میشود. به همین دلیل برخی از دانشمندان اخلاق، خُلق را به حالت نفسانی[۱۰] و برخی به هیئت ثابت در نفس[۱۱]، تعریف کردهاند.
- نکتهای که نباید از نظر دور داشت، اینکه هرچند ملکات و صفتهای پایدار نفسانی خاستگاه رفتار آدمی است، وجود ملکه در نفس آدمی مستلزم این نیست که انسان بدون هیچ تخلفی فعل مناسب با آن را انجام دهد؛ زیرا بسا کسانی که با وجود ملکه به خاطر عوامل خارجی، از انجام فعل مناسب آن ناتواناند؛ مثل سخاوتمندی که بر اثر فقر، توانایی بخشش ندارد و شجاعی که به خاطر ملاحظههای انسانی از ورود به صحنه نبرد باز میایستد. امام حسن مجتبی(ع) با آنکه بیشک شجاعترین انسان زمان خویش بود، در پی حفظ جهان اسلام از تفرقه، از جنگ بازایستاد و با معاویه مصالحه کرد. در کنار این اصل باید توجه داشت که تمامی کارهای انسان ناشی از اخلاق و ملکههای نفسانی او نیست؛ زیرا بسا کسانی که بدون برخورداری از ملکهای نفسانی به انگیزههای ویژهای، کار مناسب آن را انجام میدهند؛ مثل بخیلی که برای کسب شهرت، بذل و بخشش میکند و ترسویی که برای پرهیز از بدنامی، اقدامی شجاعانه میکند[۱۲][۱۳].
جایگاه اخلاق در تعالیم انبیا
- در اینباره که مباحث اخلاقی در مجموعه معارف دینی از چه جایگاهی برخوردار است، با دو سطح از اختلاف نظر مواجه هستیم:
- سطح اول، اختلاف بین دو گروه است: گروهی که قوانین دینی را برای ادارۀ جامعۀ بشری ناکارآمد میدانند و گروهی که معتقدند نجات و رستگاری بشر در التزام به احکام دینی است.
- گروه اول پیرو اعتقاد به ناکارآمدی احکام دینی معتقدند، آموزههای دین به اخلاق منحصر است و جز آن، هرچه به دین نسبت داده میشود، تعالیم عصری و غیر اصیل است. در مقابل، گروه دوم معتقدند که آموزههای دینی از سه بخش اصول، فروع و اخلاق تشکیل میشود و تنها بخشی از تعالیم دین به اخلاق اختصاص دارد. این گروه اداره امور جامعه بشری و تمشیت زندگی فردی و خانوادگی انسان را به فروغ دین واگذار میکنند. فروغ دین متکفل بیان احکام و قوانین علمی دین است. این گروه دراینباره که بخش اخلاقی تعالیم دینی با سایر بخشها چه نسبتی دارد؟ خود دارای دو دیدگاه مختلف هستند و این، سطح دوم اختلاف در این باب است.
- گروهی معتقدند متن دین از اصول عقاید و احکام فرعی ساخته شده است و آموزههای اخلاقی در حاشیه دین قرار دارند؛ گروه دیگر بر این باورند که آموزههای اخلاقی زیربنای همه معارف و احکام دینی است. طبق این باور، تعالیم اخلاقی نه تنها در حاشیه قرار ندارند، بلکه التزام به آنها مقدمات درک اصول بنیادی را فراهم و التزام به احکام را تسهیل میکند؛ بنابراین، کسانی که فاقد فضیلتهای اخلاقی هستند، به شناخت دقیق اصول و عمل به فروغ مکتب قادر نیستند.
- ما با صرفنظر از بحث درباره نظریه گروه اول که احکام دین را برای ادارۀ جامعه بشری ناکارآمد میدانند [۱۴]، برای تعیین جایگاه اخلاق در تعالیم دینی، تلاش میکنیم با بهرهوری از آیات کتب آسمانی و احادیث، دربارۀ دو نظریۀ دیگر بحث کنیم.
- آیات قرآنی و احادیث نبوی بهروشنی دلالت دارند که اخلاق، اساسیترین بخش آموزههای آسمانی است. قرآن کریم میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۱۵]..
- طبق این آیۀ کریمه، تعالیم پیامبر عظیمالشأن اسلام دارای سه مادۀ:
- تلاوت آیات؛
- تزکیه و تعلیم کتاب؛
- حکمت است.
- منظور از تلاوت آیات، ابلاغ قرآن است که از جانب خداوند متعال به وحی میشد، منظور از تزکیه، رشد دادن مردم است، رشدی که با خیر و برکت همراه باشد، به این معنی که آنها را به اخلاق نیک و کارهای شایسته عادت دهد تا به این وسیله در انسانیت به کمال رسند و کار دین و دنیای شان به سامان آید، سعادتمند زندگی کنند و با سعادت از دنیا بروند[۱۶]؛ به عبارت دیگر، تزکیه همان تطهیر است که پاکسازی از عقاید فاسد، مثل شرک و کفر، پاکسازی از ملکات رذیله، مثل کبر و بخل و پاکسازی از اعمال زشت مثل آدمکشی، شرابخواری و زنا را شامل میشود[۱۷].
- منظور از تعلیم کتاب نیز این است که الفاظ کتاب را برای آنها توضیح دهد و مشکلاتش را تفسیر کند.
- منظور از تعلیم حکمت آن است که معارف حقیقی قرآن را به آنها بیاموزد. در این آیۀ کریمۀ، تزکیه بر تعلیم کتاب و حکمت، مقدم شده شده است؛ چرا که در مقام تربیت، تزکیه بر تعلیم مقدم است[۱۸].
- این مواد سهگانه با همین ترتیب در دو آیۀ دیگر از قرآن کریم تکرار شده است﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾ [۱۹]؛ ﴿كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[۲۰].
- مستفاد از این سه آیه این است که بدون پاکسازی درون از رذیلتها و پستیها، فراگرفتن حکمت الاهی ممکن نیست و بر فرض امکان، مفید نخواهد بود؛ بنابراین قول صحیح این است:
- اخلاق، بخشی از آموزههای دینی است؛
- زیربنای سایر معارف و تعالیم دینی است.
- برای تبیین ارتباط اخلاق با سایر معارف دینی، این نمونه گرهگشاست که اگر انسان بخواهد کسی را از حقیقتی آگاه کند، نخست با هشدار او را از خواب غفلت بیدار میکند، آنگاه موانعی را که دید او را محدود میکند، بر میدارد و در نهایت، حقیقت مورد نظر را به او نشان میدهد. انبیا با تلاوت آیات الاهی به انسانها هشدار میدهند، در مرحله دوم با تزکیه، موانع فهم انسانها را برطرف میکنند و در نهایت آنها را با معارف حقۀ آسمانی آشنا میکنند.
- احادیث رسیده از معصومان نیز به روشنی این حقیقت را نشان میدهند که اخلاق در مجموعه معارف دینی جایگاهی بنیادی دارد؛ از جمله رسول خدا میفرماید: "من تنها برای تکمیل فضایل اخلاقی مبعوث شدهام"[۲۱].
- از این حدیث شریف و احادیث مشابه[۲۲] برمیآید که پس از تکمیل مکارم، هدف نهایی بعثت که آشنایی با معارف حقیقی الاهی است، خودبه خود فراهم میشود.
- برای تأیید این مدعا، میتوان به این گفته رسول خدا(ص) با تمسک کرد که میفرماید: "خداوند متعال اخلاق نیک را به عنوان رابطه بین خود و بندگانش قرار داده، پس برای شما همین بس است که به اخلاقی تمسک کنید که متصل به خداست"[۲۳].
- امیرالمؤمنین علی(ع) نیز میفرماید: "اگر ما امید بهشت و ترس آتش هم نداشتیم و به ثواب و عقاب هم معتقد نبودیم، سزاوار بود به دنبال فضایل اخلاقی برویم؛ زیرا اخلاق پسندیده، راهنمای کامیابی است"[۲۴]
- این حدیث شریف با ترسیم یک فضای فرضی نشان میدهد که فضیلتهای اخلاقی حتی بدون همه عقاید و باورهای ما، برای رستگاری انسان کافی است. قرآن کریم نیز به صراحت بر این ویژگی تأکید کرده، میفرماید: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى﴾[۲۵].
- و میفرماید: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا﴾[۲۶].
- بنا بر آنچه گذشت، آموزههای اخلاقی، رکن اساسی و جزء بنیادی آموزههای دینی است و در طرح کلی مأموریت انبیا بر آموزش معارف حقه الاهی مقدم است.
- پاسخ به یک اشکال:
- در مقابل این استدلال میتوان با استناد به یک آیۀ قرآن ادعا کرد که در مکتب انبیا، تزکیه و پاکسازی پس از تعلیم کتاب و حکمت صورت میگیرد، یا حداقل نمیتوان تقدم آن را استنباط کرد. قرآن کریم در ضمن درخواستهای حضرت ابراهیم(ع) از خداوند متعال آورده است: ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۲۷]..
- در این آیه کریمه، تزکیه پس از تعلیم قرار گرفته است و همین نشان میدهد که تزکیه بر تعلیم تقدم رتبی ندارد.
- برای پاسخ به این اشکال لازم است فضای صدور این کلام را به خوبی تصور کنیم هنگامی که حضرت ابراهیم(ع) با کمک فرزندش اسماعیل(ع) خانه کعبه را بنا میکرد است، دست به دعا برداشت و چند چیز از خدا خواست. برخی از خواستههای آن حضرت به این شرح است: پروردگارا ما دو نفر را تسلیم فرمان خودت قرار ده و در نسل ما أمتی تسلیم امر خود بیافرین و راه عبادت را به ما بیاموز و توبه ما را بپذیر. پروردگارا در میان ایشان پیامبری از خودشان برانگیز که آیات تو را بر آنها بخواند و کتاب و حکمت به آنها بیاموزد و پاکشان سازد﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ * رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۲۸].
- در مجموع، این دعا - هرچند در قالب جملههای متفاوت صادر شده است - دعاکننده یک خواسته دارد، که همان تحقق طرح هدایتی انبیاست و چون این خواسته مطابق با اراده الاهی است، به هدف اجابت رسیده و هم از این رو رسول خدا(ص) میفرمود: من نتیجه دعای ابراهیم هستم[۲۹]؛ ولی لازمه اجابت این نیست که تمامی جزئیات دعا نیز به همان صورت که انسان تقاضا میکند، اجابت شود؛ چون خداوند متعال همیشه دعا را به گونهای که با مصلحت بنده سازگار است، اجابت میکند[۳۰]؛ بنابراین، میتوان گفت خداوند متعال، خواسته به حق ابراهیم(ع) را در طرحی که خود مناسب میداند، اجابت کرده است. حضرت ابراهیم(ع) از خداوند خواست که پیامبری برانگیزد تا آن طرح جامع الاهی را در بین فرزندان او اجرا کند و خدا نیز خواسته او را اجابت کرده است؛ ولی ابراهیم(ع) در ترتیب اجرای این طرح اشتباه کرده است و خداوند متعال در یک پاسخ بسیار محترمانه، ضمن اجابت این دعا، اشکال آن را نیز اصلاح کرده است. این شیوه برخورد با حضرت ابراهیم(ع) تن به این یک مورد منحصر نیست. در مورد امامت هم وقتی حضرت ابراهیم(ع) برای ذریة خود تقاضای امامت کرد، خداوند متعال خواسته او را پس از اصلاح، اجابت فرمود: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۳۱].
- در این مورد هم خداوند متعال خواسته ابراهیم را مطابق با نوامیس کلی هستی، اصلاح و سپس اجابت فرموده است.
- حضرت ابراهیم از خدا خواست که امامت در نسل و خاندان او باقی بماند؛ ولی خداوند متعال به صراحت این خواسته را رد میکند و برای او توضیح میدهد که امامت الاهی نظام دیگری دارد. به این دلیل که تو همه آزمایشها را گذرانده و قهرمان توحید شدهای، امامت در خاندانت موروثی نمیشود؛ چون نظام امامت بر تقوا و طهارت استوار است و ستمگران به این جایگاه نمیرسند. در اینجا نیز میبینیم که حضرت ابراهیم اشتباه کرده، ولی خداوند متعال با احترام کامل اشتباه او را تصحیح کرده است.
- بنابراین، اشکالی ندارد که در این مورد هم بگوییم حضرت ابراهیم در مورد ترتیب مراحل هدایت بشر دچار اشتباه شده و خداوند این اشتباه را تصحیح کرده است[۳۲].
- برخی مفسان تلاش کردهاند تفاوت آین آیات را به گونهای دیگ نوجیه کنند؛ از جمله اینکه تزکیه، هدف غایی بعثت پیامبران است و غایت همیشه در نهایت و پس از طی مقدمات محقق میشود؛ بنابراین، آنچه حضرت ابراهیم(ع) از خدا درخواست کرده، مطابق با واقع است؛ ولی در آیات دیگر مقدم شد تا معلوم شود که تلاوت، تعلیم و تزکیه هر کدام نعمت مستقلی هستند، نه یک نعمت[۳۳]؛ یا برای آنکه معلوم شود پاکسازی وجود از صفتهای زذیله، امری خطیر و ارزشمند است[۳۴]؛ برای اینکه معلوم شود اگر چه تزکیه از حیث تحقق وجود در پایان سیر قرار دارد، از جهت قصد فاعل بر مقدمات وجودی مقدم است[۳۵]. برخی نیز گفتهاند:تعلیم کتاب و حکمت در دعای ابراهیم(ع) با سه آیۀ دیگر متفاوت است. مراد از تعلیم در دعای ابراهیم(ع) آموزش اجمالی است که پیش از تزکیه لازم است، ولی در سه آیه دیگر آموزش تفصیلی است که پس از تزکیه حاصل میشود.
- اصل این مطلب که علم دارای دو نوع اجمالی و تفصیلی است و شناخت اجمالی بر شناخت تفصیلی مقدم است و تزکیه بین این دو قرار دارد، مطلب صحیحی است؛ ولی به نظر میرسد تعلیم کتاب و حکمت در دعای حضرت ابراهیم نیز به همان معنی علم تفصیلی به کار رفته است و علم اجمالی مورد نظر آن حضرت نیست[۳۶][۳۷].
معنای اصطلاحی اخلاق
علمای علم اخلاق نیز معنایی نزدیک به گفتار اهل لغت، برای «اخلاق» بیان کردهاند همه آنها بر این امر تأکید دارند که خُلق عبارت است از ملکه[۳۸] و هیئت خاصی که در نفس انسان رسوخ دارد[۳۹] و مبدأ صدور رفتارهایی است که بدون تفکر و تأمل و به آسانی از او صادر میشود[۴۰]. ملکات نفسانی دو دستهاند: فطری و ذاتی که جزو سرشت آدمی است و اکتسابی که با تلاش و تمرین و عادت به دست میآید؛ چنان که بخیل در ابتدا با سختی چیزی را میبخشد، اما بخشندگی در اثر تکرار، به صورت خوی و عادت او در میآید و به تدریج تبدیل به ملکه میشود[۴۱].
نکات برگرفته از تعریف اخلاق: اولاً، تأکید بر ثبات و پایداری ملکات اخلاقی و صفات نفسانی است که نسبتاً پایدارند و به آسانی قابل تغییر نیستند[۴۲]؛ ثانیاً، رفتارهای اخلاقی، اعم از خوب و بد ریشه در ملکات نفسانی دارد و همانند آن، به ندرت تغییر پذیر است؛ ثالثاً، کلمه «اخلاق» دو کاربرد دارد: گاه به خود آن ملکات نفسانی اطلاق میشود و گاه بر نفس رفتار اخلاقی صادر شده از انسان، ولو با فکر و اندیشه در عرف عام کاربرد دوم بیشتر رایج است؛ وقتی گفته میشود فلان کس اخلاق نیکو دارد، برداشت عمومی آن است که رفتارش نیکوست[۴۳].[۴۴]
ساماندهی مباحث اخلاق
- مباحث علم اخلاق، در کتب اخلاقی به چند صورت سازمان یافته است. تفاوت سازمانهای مختلف، ناشی از تفاوت ملاحظههای نویسندگان است[۴۵]. ما در اینجا به برخی از این دستهبندیها اشاره میکنیم.
به لحاظ منشأ اخلاق
- رایجترین دستهبندی در علم اخلاق به لحاظ منشأ اخلاق و ملکات صورت گرفته است. نظریه پردازان علم اخلاق اسلامی، به پیروی از ارسطو، اخلاق را عبارت از ملکات راسخهای میدانند که در پی تکرار عمل در نفس پدید میآید. از طرفی معتقدند، رفتار انسان از قوای نفسانی او یعنی عقل، غضب و شهوت سرچشمه میگیرد؛ بنابراین، معتقدند که اخلاق و سجایای انسان به واسطه افعال و کردار او از سه قوه عقل، غضب و شهوت متولد میشوند. بر این مبنا، مباحث علم اخلاق را نیز بر این سه قوه تقسیم میکنند و برای هر دسته اصولی قائل میشوند که سایر صفتهای انسانی از آنها ناشی میشود.
- اصول ملکات در قوه شهوت در نقطه اعتدال، عفت در حال تفریط، خمود و در حال افراط، شره نامیده میشوند.
- در قوه غضب در حال اعتدال، شجاعت در حال تفریط، ترس و در حال افراط، تھور نام دارند و در قوه عقل در خط اعتدال، حکمت در حال تفریط، بله و در حال افراط، سقه یا با جربزه نام گرفتهاند. فضیلتها و رذیلتهای اصلی و فرعی هر قوه در فصلی جداگانه مورد بحث قرار میگیرند و در فصلی دیگر، رذیلتها و فضیلتهای مشترک بین قوا. کتاب جامع السعادات ملا مهدی نراقی و کتاب تهذیب الاخلاق مسکویه، بهترین نمونههای این سبک به شمار میروند[۴۶].
به لحاظ مراحل سیر و سلوک
- این روش دستهبندی هم زمان با پیدایش اخلاقنگاری به شیوه عرفانی پدید آمده است. از منظر عرفان، انسان مسافری است که باید فاصله پستترین مراتب تا اوج کمال را طی کند. این مسافر که به اقتضای طبع حرکت، تدریجی و منزل به منزل پیش میرود، علاوه بر اینکه در هر منزل با شرایط خاصی مواجه میشود که زادوتوشه و ابزار ویژهای را میطلبد، در تمام راه به راهشناس، راهنما و وسیله سفر محتاج است؛ بنابراین، نویسندگان اخلاق به شیوه عرفانی، مباحث اخلاقی را بر مبنای مراحل سلوک انسان دستهبندی میکنند. برای نمونه، کتاب اوصاف الاشراف تألیف خواجه طوسی، مقامات و منازل را به شرح زیر دستهبندی کرده است:
- مبادی سیر و سلوک: ایمان، ثبات، نیت، هدف، انابت و اخلاق؛
- مانعزدایی سیر و سلوک: توبه، زهد، فقر، ریاضت، محاسبه، مراقبه و تقواء؛
- حالتها و مقامات سالکان: خلوت، تفکر، خوف و حزن، رجا، صبر و شکر؛
- احوال مقارن سلوک: ارادت، شوق، محبت، معرفت، یقین و سکون؛
- حالتهایی که اهل وصول به آن دست مییابند: توکل، رضا، تسلیم، توحید، اتحاد و وحدت.
- ابوطالب مکی در بخش دوم کتاب قوت القلوب، تقسیمی شبیه به تقسیم اوصاف الاشراف انجام داده است[۴۷][۴۸].
به لحاظ متعلق اخلاق
- خلقیات و رفتارهای اختیاری انسان در ارتباطهای مختلفی شکل میگیرد و به چیزی تعلق میگیرد. برخی ملکات انسان در ارتباط با خویشتن شکل میگیرد به این معنی که متعلق آنها خود انسان است و برخی دیگر در ارتباط با دیگران که آنها نیز در دستههای مختلفی قرار دارند. برخی از علمای معاصر، ملکات نفسانی انسان را به لحاظ این روابط و متعلقات به چهار دسته تقسیم میکنند:
- اخلاق شخصی: اخلاق و رفتارهایی که در ارتباط انسان با خویشتن شکل میگیرد، مثل اعتماد به نفس، خودباوری، خودشناسی و از خودبیگانگی.
- اخلاق الاهی[۴۹]: اخلاق و رفتارهایی که در ارتباط انسان با خدا شکل میگیرد، مثل ایمان، خوف، رجا، توکل، شکر، رضا و یقین.
- اخلاق اجتماعی: اخلاق و رفتارهایی که در ارتباط با انسانهای دیگر شکل میگیرد مثل امانتداری، وفای به عهد، خیانت، دروغ، غیبت و تکبر.
- اخلاق محیط زیست: اخلاق و رفتارهایی که در ارتباط با طبیعت حیوانی و نباتی شکل میگیرد، مثل حفظ بهداشت محیط، ترحم به حیوانات و حیوان آزاری[۵۰].
پانویس
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۰، ص۸۷.
- ↑ سید عبدالله شبر، الاخلاق، ص۱۰؛ راغب اصفهانی، المفردات، ص۲۹۶.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱.
- ↑ محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۲۶.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۱.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج۱، ص۱۹.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج۱، ص۱۹.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۳.
- ↑ سید روح الله الموسوی خمینی، چهل حدیث، ص۱۳.
- ↑ احمد بن محمد بن یعقوب عسکریه، تهذیب الاخلاق، ص۵۱.
- ↑ محمد بن مرتضی فیض کاشانی، الحقایق فی محاسن الأخلاق، ص۵۴.
- ↑ ر.ک: محمد بن مرتضی فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الأحیاء، ج۵، ص۹۵.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۱-۳۳.
- ↑ بحث دربارۀ این نظریه، بحثی کلامی است و باید از کتب کلامی پیگیری شود.
- ↑ «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
- ↑ ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۲۶۵.
- ↑ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۳۰.
- ↑ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۲۶۵؛ ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۵، ص۳۰۶.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ «چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیههای ما را بر شما میخواند و (جان) شما را پاکیزه میگرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی میآموزد و آنچه را نمیدانستید به شما یاد میدهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
- ↑ «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ»؛ داود بن سلیمان، مسند الرضا، ص۱۳۱؛ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق؛ ص۳ و ۸.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۵۹۶؛ ابوالفضل علی طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص۴۲۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۸۷؛ علی ابن بابویه، فقه الرضا(ع)، ص۳۵۳.
- ↑ «جَعَلَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ صِلَةً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عِبَادِهِ فَحَسْبُ أَحَدِكُمْ أَنْ يَتَمَسَّكَ بِخُلُقٍ مُتَّصِلٍ بِاللَّهِ»؛ محمد ریشهری، میزان الحکمه، ج۱، ص۸۰۴، نقل از تنبیه الخواطر؛ حلوانی، نزهة الناظر، ص۵۲.
- ↑ «لَوْ كُنَّا لاَ نَرْجُو جَنَّةً وَ لاَ نَخْشَى نَاراً وَ لاَ ثَوَاباً وَ لاَ عِقَاباً لَكَانَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَطْلُبَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ فَإِنَّهَا مِمَّا تَدُلُّ عَلَى سَبِيلِ اَلنَّجَاحِ»؛ میرزا حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹۳.
- ↑ «بیگمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد،» سوره اعلی، آیه ۱۴.
- ↑ «بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد،» سوره شمس، آیه ۹.
- ↑ «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیههایت را برای آنها میخواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد و به آنها پاکیزگی میبخشد، برانگیز! بیگمان تویی که پیروزمند فرزانهای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
- ↑ «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوههای پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بیگمان تویی که توبهپذیر مهربانی * پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیههایت را برای آنها میخواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد و به آنها پاکیزگی میبخشد، برانگیز! بیگمان تویی که پیروزمند فرزانهای» سوره بقره، آیه ۱۲۸-۱۲۹.
- ↑ عبدالرحمان بن ابیبکر سیوطی، الجامع الصغیر، ج۱، ص۴۱۴.
- ↑ شهید ثانی، رسائل الشهید الثانی، ص۱۳۶؛ میرزا حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۵، ص۲۷۱-۲۷۲.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود:» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ اشتباه پیامبران در امور عادی زندگی یکی از فروع بحث عصمت است. توضیح اینکه عصمت بر دو قسم است: عصمت از گناه و عصمت از اشتباه و فراموشی. در مورد اول، همه عالمان شیعه و بسیاری از عالمان اهل سنت معتقدند، پیامبر، پیش و پس از بعثت از گناه صغیره و کبیره معصوم است. عصمت از اشتباه و فراموشی نیز حداقل به دو قسم تقسیم میشود: نخست فراموشی و اشتباه در مقام دریافت و ابلاغ وحی و دیگر اشتباه و فراموشی در امور عادی زندگی، در بخش اول یعنی اشتباه در باب وحی، اعم از دریافت و ابلاغ، تمامی علمای شیعه و اکثر قریب به اتفاق علمای اهل سنت، عصمت را برای پیامبران لازم میدانند؛ زیرا اگر پیامبر در دریافت یا ابلاغ وحی اشتباه کند یا دچار فراموشی شود، اصل نبوت بیهوده خواهد بود. در بخش دوم یعنی اشتباه و فراموشی ادر امور عادی زندگی، مثل اینکه پیامبر چیزی را پنهان کند و جای آن را از یاد برد یا در نماز به طور سهوی به جای چهار رکعت، سه رکعت بخواند، در این مورد نیز طبق نظریه مشهور شیعه، پیامبران معصوماند؛ به این معنی که گرفتار اشتباه و فراموشی نمیشوند؛ ولی برخی از دانشمندان بزرگ شیعه با این نظریه مخالفت کرده و اشتباه و فراموشی را برای پیامبران در امور عادی زندگی، ممکن شمردهاند؛ مثل سید مرتضی که اشتباه و فراموشی پیامبر در اموری مثل خوردن و آشامیدن را به شرط آنکه همیشگی نباشد ممکن دانسته است (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۷، ص۱۱۹). مطلبی که استاد در مورد اشتباه حضرت ابراهیم مطرح فرمودند، بر این نظریه مبتنی است که اشتباه پیامبران در امور روزمره زندگی را بپذیریم در غیر این صورت باید برای توجیه تفاوت این آیه کریمه با سه آیه دیگر چارهای دیگر اندیشید که استاد به برخی از آنها در متن اشاره کرده است، ولی بر مبنای نظریه استاد نباید این اشتباه به گونهای تقریر شود که حاکی از بی اطلاعی و نادانی باشد، زیرا بدون شک اشتباه ناشی از جهل و نادانی در حق انبیای الاهی مخصوص پیامبر بلندمرتبهای چون ابراهیم(ع) روا نیست. آری! اگر منظور از اشتباه چیزی معادل فراموشی باشد، میتوان آن را پذیرفت.
- ↑ محمود بن عبدالله آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۱۱۴.
- ↑ محمود بن عبدالله آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۱۱۴.
- ↑ محمد بن مرتضی فیض کاشانی، التفسیر الصافی، ج۱، ص۲۰۲؛ محمود بن عبدالله آلوسی، روح المعانی، ج۲، ص۱۹.
- ↑ به نظر میرسد بهترین راه برای حل این تعارض این است که بگوییم: حضرت ابراهیم(ع) اصلا به ترتیب تزکیه و تعلیم نظر نداشته است، آن حضرت از خدا خواسته است که فرزندانش به وسیله پیامبری که خدا مبعوث میکند هدایت شوند؛ ولی ترتیب مراحل هدایت را به اقتضای طبیعت آن وانهاده است چنان که اگر کسی در دعای خود بگوید: مرا بینیاز کن، به من نظری بیفکن و ثروتی عطا فرما، هر اهل زبانی در مییابد که قصد او رسیدن به بینیازی است و بدیهی است که برای رسیدن به این مقصود، پیش از هر چیز باید خداوند متعال به او عنایتی کند و پس از آن ثروتی دهد تا او بینیاز شود، ولی چون هنگام دعا، هدف اصلی یعنی بینیازی تمام ذهن دعا کننده را به خود مشغول کرده، به ترتیب مراحل توجه نکرده است و این نه به آن معنی است که اگر توجه میکرد، در ترتیب مراحل دچار اشتباه میشد.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۸-۴۴.
- ↑ تهذیب الاخلاق، ص۳۶.
- ↑ اخلاق حسنه، ص۹.
- ↑ دو رساله در اخلاق، باب ۲، ص۲۰.
- ↑ بحار الانوار، ج۶۷، باب ۵۹، ص۳۷۲ (ذیل حدیث ۱۸).
- ↑ جامع السعادات، ج۱، ص۲۶.
- ↑ دروس فلسفه، اخلاق، ص۹.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۰.
- ↑ اصطلاحنامه اخلاق اسلامی، ص۲۹.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۶۶-۶۷.
- ↑ کتاب شناخت اخلاق اسلامی، ص۱۷۰.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۶۷.
- ↑ به نظر میرسد نام اخلاق بندگی برای این قسم مناسبتر است.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۶۷-۶۸.