اصحمة بن ابجر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

اصحمه، مقارن ظهور اسلام، پادشاه حبشه بود و لقب نجاشی داشت. نام نجاشی افزون بر «اصحمه»، به اختلاف «اَصحَم»، «مَصحَمَه» و «صَحَمَه» و غیره[۱] که ناشی از تصحیفات رایج در منابع است نیز گفته شده است، اما شهرت او به اصحمه است[۲]. اصحمه در زبان عربی به معنای عطیه و بخشش است[۳].

نجاشی، لقب پادشاهان حبشه بود[۴]، چنان که قیصر، لقب شاهان روم و کسری، لقب پادشاهان ایران بود[۵].

در زمان رسول خدا (ص) دو نفر (با لقب نجاشی) بر حبشه حکومت کردند: اولی «اصحمة بن أبجر» بود که مسلمان شد و به مسلمانان نیکی کرد، هرچند رسول خدا (ص) را ندید و از این رو در شمار صحابه قرار ندارد[۶]. نجاشی دوم کسی بود که نامه حضرت را از روی کبر و غرور پاره کرد و کافر شد[۷]. اخبار درباره نجاشی قدری متشتت و پراکنده است و ما سعی کرده‌ایم وجه جمعی برای آنها بیابیم و تصویری یکدست ارائه کنیم.

در پی آزار مشرکان قریش، شماری از مسلمانان بی‌پناه (سال ششم بعثت) به سرپرستی جعفر بن ابی طالب به حبشه هجرت کردند[۸]. محمد بن اسحاق درباره ویژگی حکومت نجاشی و علت مهاجرت مسلمانان به حبشه گوید: وقتی رسول خدا (ص) دید خود آن حضرت به اراده خداوند در حمایت ابوطالب است، ولی مسلمانان گرفتار آزار قریش هستند، به آنان فرمود: «به حبشه سفر کنید که در آنجا پادشاهی دادگر است و کسی از او ستم نمی‌بیند. آنجا سرزمین صدق و راستی است»[۹]. رفتار او با مسلمانان، تأییدی بر این سخن رسول خدا (ص) است. حضرت نامه‌ای برای پادشاه حبشه فرستاد که متن آن چنین است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ[۱۰]. از محمد رسول خدا به نجاشی اصحمه پادشاه حبشه. سلام بر تو! من حمد و ثنای می‌گویم فرمانروایی را که تدبیر امور بندگان در اختیار اوست و در کمال پاکی و طهارت است. با بندگانش برخوردی سالم و درست دارد و ایمنی بخش است و برتری دارد و شهادت می‌دهم که عیسی پسر مریم، روح الله و کلمه اوست که او را به مریم بتول عفیف پاکدامن القا کرد، و او به عیسی حامله شد. پس خداوند او را از روح خود آفرید، چنان که آدم را از روح خود آفرید. من تو را به اطاعت خداوند یگانه‌ای که شریکی ندارد، فرا می‌خوانم که از من پیروی کنی و به آنچه من آورده‌ام، ایمان آوری که من فرستاده و رسول خداوندم. من پسرعم خود جعفر را همراه عده‌ای از مسلمانان به سوی تو گسیل داشتم. هنگامی که پیش تو آمدند، آنها را بپذیر و تکبر و زورگویی را رها کن. من، تو و سربازانت را به سوی خدا دعوت می‌کنم و نصیحت خویش را انجام دادم. درود بر کسی که پیرو هدایت باشد»[۱۱].

ابن سعد[۱۲] نقل کرده است که نجاشی نامه آن حضرت را بوسید و بر چشم خود نهاد و برای فروتنی از تخت پایین آمد و بر زمین نشست، بعد مسلمان شد و گفت: اگر می‌توانستم، به حضورش می‌رفتم. سپس نامه‌ای حاکی از پذیرش اسلام به دست جعفر بن ابی طالب نوشت و هدایایی برای رسول خدا (ص) فرستاد. متن نامه او به حضرت چنین نقل شده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ[۱۳]. به محمد رسول خدا از نجاشی اصحمة بن أبجر. سلام و درود و برکات خداوند بر تو باد! خدای یگانه، مرا به دین اسلام هدایت کرد. یا رسول الله! نامه شما با آنچه درباره عیسی بن مریم ذکر کرده بودی، به من رسید. قسم به خدای آسمان و زمین، آنچه درباره عیسی در آن نامه (نامه پیامبر به نجاشی) آمده بود، عیسی نیز به آن نمی‌افزاید، مطلب همان است که شما فرمودی. آنچه را به آن مبعوث شدی شناختیم و پسرعم تو را با یارانش پذیرفتیم. شهادت می‌دهم که تو به حق و راستی، رسول و فرستاده خداوندی. من با تو و پسرعم تو، بیعت کردم و به دست او به خدای جهانیان ایمان آوردم. پسر خویش، أرها بن اصحمة بن ابجر را به سوی تو فرستادم. من جز بر خویش تسلط ندارم. شهادت می‌دهم آنچه تو گویی، حق است. اگر دستور دهی به سوی تو می‌آیم. درود خدا بر تو باد»[۱۴].

همزمان با نامه اول رسول خدا (ص)، ابوطالب نیز با سرودن اشعاری، ضمن ستایش از نجاشی، او را به نیکی با مهاجران تشویق کرد[۱۵]. متن نامه براین دلالت دارد که رسول خدا (ص)، نامه یاد شده را همراه جعفر بن ابی طالب و از مکه فرستاده است. رفتن جعفر به حبشه، سال پنجم از بعثت حضرت بوده و نامه‌های آن حضرت برای پادشاهان، سال ششم هجرت بوده که دست کم دوازده سال میان آن دو فاصله است و معنا ندارد جعفر سال پنجم بعثت به حبشه رفته باشد و حضرت سال ششم هجرت درباره جعفر به نجاشی نامه نوشته و در آن فرموده باشد وقتی جعفر نزد تو آمد، اسلام را بپذیر و...[۱۶].

پاسخ نجاشی نیز حاکی از آن است که وی با توجه به نامه آن حضرت، مسلمان شد. شاهد این مدعا، سخنان نجاشی در پاسخ نمایندگان قریش و همچنین پس از سخنان جعفر بن ابی طالب است که تمام سخنان جعفر را پذیرفت و تحت تأثیر سخنان او گریست[۱۷] و در عمل نیز در مدت اقامت مسلمانان با آنان خوش رفتار بود[۱۸] و مسلمانان در قلمرو حکومت او آرامش یافتند.

قریش از خبر هجرت مسلمانان به حبشه و آرامش آنان در حکومت نجاشی، دچار هراس شد و برای بازگرداندن مسلمانان به مکه به تکاپو افتاد. از این رو، عمرو بن عاص و عبدالله بن ابی ربیعه و بنا به روایتی عمارة بن ولید[۱۹] را با تحفه‌ها و هدایای نفیسی نزد نجاشی فرستادند و خواستار تسلیم مسلمانان شدند، اما نجاشی مسلمانان را تحویل نداد[۲۰]. وقتی رسول خدا (ص) از روانه گشتن عمرو بن عاص از سوی قریش آگاه شد، عمرو بن امیه را با نامه‌ای به سوی نجاشی فرستاد[۲۱]. متن این نامه به دست نیامده است[۲۲].

فرستادگان قریش نزد نجاشی به سعایت پرداختند و گفتند: این گروه مهاجران درباره عیسی می‌گویند که وی بنده خداست. اصحمه برای بار دوم مهاجران و سرپرست آنان جعفر را نزد خویش خواند و پرسید: درباره عیسی چه می‌گویید؟ جعفر، سوره مریم را تلاوت کرد و چون خواندن آن به پایان رسید، اصحمه چوبی از زمین برداشت و گفت: چنان که این چوب بر انجیل نمی‌افزاید، مهاجران نیز چیزی بر آن نیفزودند، و خطاب به آنان گفت: بروید که شما در سرزمین من ایمن‌اید. سپس هدایای عمرو بن عاص و عبدالله بن ابی ربیعه را پس داد و به آنان گفت: اگر دو کوه از زر به من ببخشید، این گروه را به شما تسلیم نخواهم کرد[۲۳].

به پاس این خدمات نجاشی، هنگامی که هیئت اعزامی او خدمت حضرت رسید (تاریخ دقیق این وفد مشخص نیست)، حضرت شخصاً به هیئت نمایندگی نجاشی خدمت کرد و حاضر نشد صحابه او به وفد نجاشی خدمت کنند[۲۴].

همراهی و مدارای نجاشی با مسلمانان و علاقه او به رسول خدا (ص)، سبب بدبینی مردم حبشه به وی شد و شورش عمومی مردم را فراهم ساخت. نجاشی با مشاهده این اوضاع، دستور داد کشتی‌ای را آماده کردند و به یاران خود دستور داد در آن کشتی بروند. اگر پیروز شد، آنان به حبشه برگردند؛ وگرنه، به هر مکانی که می‌خواهند عزیمت کنند. سپس در کاغذی چنین نوشت: "هُوَ يَشْهَدُ أَنْ لَا اله الَّا اللَّهِ وَأَنْ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَأَنْ عِيسَى عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ رُوحَهُ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها الَىَّ مَرْيَمَ"؛ و آن را در زیر سمت چپ قبا، روی شانه خود نهاد و نزد مردم آمد و گفت: آیا من از همه مردم به شما سزاوارتر نیستم؟ پاسخ دادند: هستی. گفت: پس چرا شورش کردید؟ گفتند: تو از دین ما برگشتی! نجاشی دست خود را از روی لباس (عبا يا قبا) بر سینه خود نهاد و با اشاره به سینه خود گفت: این شهادت می‌دهد که عیسی بیش از این نیست و در این حال دست خود را بر رویه شانه سمت چپ (شکل صلیب که مسیحی‌ها با اشاره دست درست می‌کنند) برد. بدین‌سان، مردم از او راضی شدند و برگشتند[۲۵].

برخی گفته‌اند: هنگامی که رسول خدا (ص) در ذیحجه سال ششم هجری از صلح حدیبیه برگشت، سفیران خود را همراه با نامه نزد پادشاهان فرستاد و آنان را به اسلام دعوت کرد[۲۶]. نخستین سفیر آن حضرت، عمرو بن امیه ضمری بود که او را با نامه‌ای نزد نجاشی فرستاد و وی را به اسلام دعوت کرد و آیاتی از قرآن را برای او نوشت[۲۷]. ابن سعد و برخی دیگر، تاریخ نامه رسول خدا (ص) را به نجاشی، ربیع الاول سال هفتم هجری گفته‌اند[۲۸] و ظاهر کلمات آنان نیز به نحوی است که گویا نامه بالا را حضرت در سال ششم و همراه عمرو بن امیه ضمری به حبشه فرستاده است؛ در حالی که گفتیم نامه حضرت همراه جعفر فرستاده شده است. علت این اشتباه، وجود نامه‌های گوناگون به نجاشی است که آن حضرت در زمان‌های متفاوت برای نجاشی فرستاده و نجاشی نیز پاسخ‌های متعددی به نامه‌های رسول خدا (ص) داده است[۲۹].

برخی گفته‌اند حضرت، عمرو بن امیه ضمری را همراه دو نامه پیش نجاشی فرستاد. در یکی از نامه‌ها، نجاشی را به اسلام دعوت کرد و آیاتی از قرآن را برای او نوشت، و در نامه دوم از نجاشی خواست ام حبیبه را برای او تزویج کند[۳۰]. طبری[۳۱] به نقل از ابن اسحاق گفته است: آن حضرت در همان نامه اول که نجاشی را به اسلام دعوت کرد، از او خواست ام حبیبه را برای او عقد کند؛ در حالی که دعوت نجاشی به اسلام در دوران بعثت است و نیابت نجاشی در عقد ام حبیبه برای رسول خدا (ص)، در سال ششم[۳۲] و به قولی سال هفتم[۳۳] بوده است. افزون بر این، متن نامه‌ای که رسول خدا (ص) برای دعوت نجاشی نوشته، موجود است، اما متن نامه‌ای که عقد ام حبیبه را خواستار شده است، در دست نیست[۳۴]

آنچه مسلم است اینکه نامه رسول خدا (ص) به نجاشی در زمان هجرت مسلمانان به حبشه، غیر از نامه‌ای است که عمرو بن أمیه ضمری در سال هفتم برای نجاشی آورد و در آن از نجاشی خواست ام حبیبه، دختر ابوسفیان را برای او تزویج کند و وسیله حرکت اصحاب وی را به مدینه فراهم سازد. نجاشی نیز چنان کرد[۳۵] و مسلمانان باقیمانده در حبشه را که حدود شانزده نفر بودند، با دو کشتی روانه مدینه نمود[۳۶]. هنگامی که مسلمانان به مدینه رسیدند، فتح خیبر تمام شد. آن حضرت آنان را در غنایم خیبر شریک ساخت[۳۷] و فرمود: «نمی‌دانم به آمدن جعفر بیشتر خوشحال شوم یا به فتح خیبر»[۳۸].

ظاهراً ازدواج رسول خدا (ص) با ام حبیبه، به قصد دلجویی از او بود که اقوام خود را به دلیل شرکشان ترک کرد و شوهرش نیز در حبشه مسیحی شد و همان جا مُرد [۳۹]، ابن حبیب بغدادی[۴۰] گوید: ازدواج با ام حبیبه، اندکی قبل از فتح مکه و برای دلجویی از ابو سفیان بود. با نامه رسول خدا (ص)، نجاشی، ام حبیبه را برای آن حضرت عقد کرد، سپس ولیمه داد و چهارصد دینار[۴۱] به عنوان مهریه به ام حبیبه پرداخت. سپس به رسول خدا (ص) نامه نوشت و اطلاع داد که ام حبیبه را به عقد او در آورده و هدایایی نیز برای آن حضرت فرستاد[۴۲].

عایشه گوید: نجاشی پادشاه حبشه انگشتر طلا برای رسول خدا (ص) فرستاد و حضرت آن را به امامه بخشید[۴۳]. پس از این، نجاشی نامه یا نامه‌های رسول خدا (ص) را در صندوقی از عاج می‌نهاد و می‌‌گفت: تا این نامه در میان مردم حبشه باشد، حال آنان نیکو و در خیر خواهند بود[۴۴]. افزون بر آنچه در ازدواج ام حبیبه گذشت، نجاشی هدایای دیگری نیز در طی اقامت مسلمانان در حبشه برای رسول خدا (ص) فرستاد که برخی از آنها عبارت‌اند از: لباس کامل «کسوة جامعة» (پیراهن، شلوار، عبا و یک جفت کفش ساده) هنگام عقد ام حبیبه[۴۵]، سه گوسفند[۴۶]، دو کفش سیاه ساده[۴۷] و عصایی که هنگام عزیمت رسول خدا (ص) در سال دوم هجری برای خواندن نخستین نماز عید، از سوی زبیر بن عوام به دست آن حضرت رسید[۴۸]. بنا بر قولی، نجاشی این عصا را به زبیر بخشید که همراه نجاشی با دشمنان او جنگیده بود. زبیر نیز آن را به رسول خدا (ص) هدیه داد[۴۹]. یک بار نیز پادشاه روم ردایی از سندس (دیبای رقیق، لطیف و باریک) برای رسول خدا (ص) هدیه فرستاد که ایشان آن را به جعفر بن ابی طالب داد. جعفر پرسید: آن را چه کنم؟ آن حضرت فرمود: آن را برای برادرت نجاشی بفرست[۵۰].

سرانجام نجاشی در رجب سال نهم هجری[۵۱] درگذشت و رسول خدا (ص) از سوی جبرئیل از درگذشت او آگاه شد و به مسلمانان خبر داد[۵۲]. سپس فرمود: «امروز نیک مردی از دنیا رفت. بیایید برای برادرتان نجاشی، نماز بخوانید» و خود نیز برای خواندن نماز به طرف مسجد رفت[۵۳]. ابوجاریه گوید: دو صف کشیدیم و بر او نماز خواندیم[۵۴].

از فرزندان او به «اَرها»[۵۵] و «ابونیزر»[۵۶] اشاره، و گفته شده اسماء زن جعفر، پسر نجاشی را همزمان با فرزندش عبدالله شیر داد[۵۷]، اما اینکه کدام یک از فرزندان او را شیر داده، ذکر نشده است. چشمه‌ای نیز در مدینه به چشمه ابونیزر منسوب است. گفته شده ابونیزر به مدینه آمد، مسلمان شد[۵۸] و پس از رحلت رسول خدا (ص)، با فاطمه (ع) و اولاد آن حضرت بود و خرج و مخارج او نیز از سوی اهل بیت تأمین می‌شد[۵۹]. جعفر بن ابی طالب و عبدالله بن مسعود از او روایت دارند[۶۰].

پس از اصحمه، پادشاهی دیگر بر سر کار آمد که رسول خدا (ص) به او نیز نامه نوشت و وی را به اسلام دعوت نمود، ولی او نامه آن حضرت را پاره کرد. حضرت فرمود: «خداوند او و پادشاهی‌اش را پاره پاره می‌کند»[۶۱]. این جمله حضرت، خود دلیل بر این است که این نامه به نجاشی اول نیست که مسلمان شد و رسالت حضرت را پذیرفت. از این رو، برخی نامه سال هفتم حضرت را که همراه عمرو بن امیه ضمری فرستاد، به نجاشی دوم دانسته‌اند[۶۲]. البته ممکن است حضرت تمام نامه‌های خود را به حبشه، از طریق عمرو بن امیه فرستاده باشد و به علت شهرت نجاشی اول، گمان شده است مراد از نجاشی، همان نجاشی معروف است که مسلمان شد و به مسلمانان خدمت کرد. ذهبی گوید: در تمام نامه‌ها رسول خدا (ص)، آیه شریفه قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ[۶۳]. را می‌نوشت، اما ابن کثیر[۶۴] گفته است: آیه شریفه یاد شده، تنها در نامه‌ای بود که به نجاشی دوم نوشت.

بیشتر تاریخ‌نگاران، نامه همراه عمرو بن امیه ضمری را به نجاشی در سال هفتم هجری دانسته‌اند، اما از متن گزارش ذیل برمی‌آید که نامه به نجاشی دوم، پس از فتح مکه و پس از درگذشت نجاشی اول بوده است. جعفر بن عمرو بن امیه گوید: رسول خدا (ص) چهار نفر را نزد چهار پادشاه فرستاد که هر چهار نفر به زبان قومی که پیام می‌بردند آشنا بودند. عمرو بن امیه نامه‌ای برای نجاشی برد. هنگام ورود نزد نجاشی، در سالن ورودی کوتاه بود و سفرا برای تعظیم نجاشی به حالت خمیده وارد می‌شدند. عمرو با حالت خمیده و به پشت وارد شد تا به نجاشی تعظیم نکند، این عمل عمرو بر اطرافیان نجاشی گران آمد. آنان به نجاشی گفتند: چنان که ما وارد می‌شویم، وارد نشد و قصد جان عمرو را کردند. نجاشی از عمرو پرسید: چرا چنین وارد شدی؟ عمرو گفت: ما وقتی بر پیامبرمان نیز وارد می‌شویم، باحالت خمیده و تعظیم نیست. اگر برای کسی هنگام وارد شدن بر او چنین تعظیم کرده بودیم، برای شما نیز چنان می‌‌کردیم. نجاشی او را تصدیق کرد و امان داد[۶۵].

افزون بر اینها، وقتی رسول خدا (ص) در سال ششم نامه‌ها را برای پادشاهان نوشت، نجاشی مسلمان بود و برای فرستادن این نامه لزومی نبوده است[۶۶]. از این رو ذهبی[۶۷] سند خبر را ضعیف دانسته است.[۶۸]

نجاشی

لقب عام پادشاهان حبشه است. نجاشی عصر پیامبر نامش «اصحمه» است. مردی راستگو و روشن ضمیر بود که از کاروان مسافران مهاجر - مسلمانانی که در سال پنجم بعثت به ریاست جعفر بن ابی طالب(ع) به آن سرزمین هجرت کرده بودند با آغوش باز استقبال کرد. وی به کیش نصاری بود و پنهانی اسلام آورد، ولی از ترس ملتش که عموماً مسیحی بودند نتوانست اسلامش را آشکار کند، اما سرانجام ایمان باطنی‌اش را اظهار کرد. او در سال نهم هجری درگذشت و نقل است که جبرئیل خبر مرگ او را به پیامبر(ص) داد و آن حضرت مردم را به بقیع فرا خواند و به اعجاز، سرزمین حبشه و جنازه نجاشی برای مردم ظاهر شد و از آن جا، بر جنازه او نماز گزارد. منافقان در این باره سخنانی گفتند ولی دیری نپایید که خبر مرگش در همان روز توسط مسافران در مدینه تأیید شد[۶۹].[۷۰].

منابع

پانویس

  1. ابن حجر، ج۱، ص۳۴۸.
  2. بیهقی، ج۴، ص۵۰؛ حاکم نیشابوری، ج۲، ص۶۲۳.
  3. بکری دمیاطی، ج۳، ص۱۷۵؛ حاکم نیشابوری، ج۲، ص۶۲۳.
  4. بلاذری، ج۱، ص۷۵، ۸۱؛ نووی، ج۵، ص۲۵۱.
  5. زبیدی، ج۴، ص۳۵۲.
  6. ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۲.
  7. احمدی میانجی، ج۲، ص۴۴۴.
  8. ابن هشام، ج۱، ص۳۴۴؛ آیه ۴۱ سوره نحل نیز به این هجرت اشاره دارد.
  9. ابن هشام، ج۱، ص۳۴۴؛ طبری، ج۲، ص۳۲۹.
  10. «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
  11. طبری، ج۲، ص۶۵۲؛ نوری، ج۱۲، ص۱۰۷.
  12. ابن سعد، ج۱، ص۱۹۸.
  13. «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
  14. طبری، ج۲، ص۶۵۳؛ شامی، ج۲، ص۳۹۵؛ ابن حبان، ج۲، ص۹.
  15. بلاذری، ج۲، ص۲۹۹.
  16. احمدی میانجی، ج۲، ص۴۴۰.
  17. ابن هشام، ج۱، ص۳۶۰.
  18. ابن سعد، ج۱، ص۱۹۳.
  19. بلاذری، ج۱، ص۲۶۸، برخی [مقریزی، ج۱، ص۴۱] نیز گفته‌اند عمرو بن عاص دو مرتبه از طرف قریش به حبشه آمده که یک بار آن با عماره و بار دیگر با عبدالله بوده است.
  20. طبری، ج۲، ص۳۲۹.
  21. مقریزی، ج۱، ص۴۱.
  22. حمید الله، ص۹۹.
  23. بیهقی، ج۹، ص۱۴۴؛ حاکم نیشابوری، ج۲، ص۱۸۱؛ مقریزی، ج۱، ص۳۸.
  24. ابن ابی الدنیا، ص۱۱۱؛ طبرانی، الأحادیث، ص۴۶؛ ابن کثیر، البدایه، ج۳، ص۹۹.
  25. ابن کثیر، البدایه، ج۳، ص۷۵.
  26. ابن حبیب بغدادی، ص۷۶؛ مسعودی، ج۲، ص۲۸۹.
  27. ابن سعد، ج۱، ص۱۹۸؛ بلاذری، ج۱، ص۲۶۳؛ ابن کثیر، سیره، ج۲، ص۴۱.
  28. ابن سعد، ج۱، ص۱۶۲؛ ابن حجر، ج۸، ص۱۴۱.
  29. حمیدالله، ص۱۰۴ و ۱۰۶.
  30. واقدی، ج۲، ص۷۴۲؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۹۸ و ج۲، ص۱۸۹؛ بلاذری، ج۲، ص۷۲.
  31. طبری، ج۲، ص۶۲۷.
  32. ابن عساکر، ج۶۹، ص۱۳۶.
  33. ابن عساکر، ج۶۹، ص۱۳۸.
  34. حمیدالله، ص۱۰۶.
  35. واقدی، ج۲، ص۷۴۲؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۹۸ و ج۲، ص۱۸۹؛ بلاذری، ج۲، ص۷۲.
  36. طبری، ج۲، ص۳۴۳ و ۶۲۷.
  37. ابن سعد، ج۱، ص۱۶۲.
  38. ابن سعد، ج۲، ص۸۲.
  39. ابن سعد، ج۸، ص۷۷.
  40. ابن حبیب، ص۸۸.
  41. ابن سعد، ج۸، ص۷۸؛ مسعودی، ج۲، ص۸۸؛ حاکم نیشابوری، ج۲، ص۱۸۱.
  42. طبری، ج۳، ص۱۲۲؛ و نیز ر. ک: احمدی میانجی، ج۲، ص۴۴۹.
  43. ابن عساکر، ج۳۶، ص۱۵۹.
  44. ابن سعد، ج۱، ص۱۹۸.
  45. بلاذری، ج۲، ص۷۳.
  46. ابن سعد، ج۲، ص۱۷۸.
  47. ابن سعد، ج۱، ص۳۷۴.
  48. بلاذری، ج۱، ص۲۱۴؛ طبری، ج۲، ص۴۱۸.
  49. بلاذری، ج۲، ص۱۷۷.
  50. ابن سعد، ج۱، ص۳۵۳.
  51. و به قولی پیش از فتح مکه، ر. ک: ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۲.
  52. طبری، ج۳، ص۲۹.
  53. نسائی، فضائل، ص۶۰، دارقطنی، ج۱، ص۴۴۰؛ ابن ماکولا، ج۲، ص۳؛ البانی، ص۸۹.
  54. ابن ماکولا، ج۲، ص۳.
  55. طبری، ج۲، ص۶۵۳.
  56. بکری، ج۲، ص۶۵۷؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۴۳.
  57. ابن حجر، ج۵، ص۶۳.
  58. ابن حجر، ج۷، ص۳۴۳.
  59. کوفی، ج۲، ص۸۱؛ نوری، ج۱۴، ص۶۲.
  60. ابونعیم، ج۱، ص۳۵۵.
  61. احمد بن حنبل، ج۱، ص۴۴۲؛ هیثمی، ج۸، ص۲۳۵؛ احمدی میانجی، ج۲، ص۴۳۵.
  62. احمدی میانجی، ج۲، ص۴۳۷.
  63. «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است هم‌داستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
  64. البدایه، ج۳، ص۱۰۴.
  65. ابن ابی شیبه، ج۸، ص۴۶۱.
  66. احمدی میانجی، ج۲، ص۴۳۹.
  67. ذهبی، ج۱، ص۴۴۱.
  68. محمدی، رمضان، مقاله «اصحمة بن ابجر»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۱۰۰-۱۰۳.
  69. گلواژه‎های حج و عمره، علیرضا بصیری، ص۵۶۹.
  70. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۱۰۲۱.