اصول اداره جامعه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

سیره پیامبر (ص) در اداره خلق، نمایانگر ‌اصول ایشان در اداره جامعه و مردم است. رفتار پیغمبر (ص) آن قدر دقیق است که می‌توان از جزئی‌ترین کارهای آن حضرت قوانینی را استخراج و به آن، عمل و از آن به اصولی دست یافت که با آنها جامعه امروز بشری را اداره کرد.

پیامبر (ص) که رهبری جامعه اسلامی را بر عهده داشت، برای اداره کردن این جامعه گسترده به اصولی پایبند بود و طبق این اصول حرکت می‌کرد و به دلیل رعایت و پایبندی به این اصول به موفقیت‌های بسیار گسترده‌ای دست یافت که یاد و نامش در دل‌ها و جان‌ها نفوذ کرد. از مهم‌ترین اصولی که پیامبر (ص) به آنها بسیار پایبند بود، می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد[۱]:

اصل رحمت و محبت در اداره امور

از مهم‌ترین و مؤثرترین راه‌های موفقیت یک مدیر در امر رهبری مردم، رحمت ورزی و محبت به آنهاست و رسول خدا (ص) در اداره امور، پیش از هر چیز، از رحمت و محبت بهره می‌گرفت. به بیان قرآن، آن حضرت از محبت، مدارا و ملایمت به نیکویی بهره‌مند بود و اگر چنین نبود آن شیوه اداره مطلوب حاصل نمی‌شد[۲]. و اگر پیامبر (ص) سخت‌دل و تندزبان بود، هر آینه امتی فراهم نمی‌شد و مردم از گرد او پراکنده می‌شدند[۳].

محبت، گذشت و بزرگواریِ آن حضرت، بسیاری از مشکلات حل‌ناشدنی را حل کرد. بنابراین؛ خداوند، راز موفقیت پیامبر (ص) را در تألیف قلب‌ها، محبت و ملایمت ایشان به توفیق الهی دانسته است. آن حضرت با تکیه بر همین عامل، جامعه را دگرگون کرد که نمونه این محبت و گذشت در ماجرای فتح مکه بسیار آشکار است.

سپاه اسلام مکه را پس از بیست سال سرسختی و مقاومت، بدون‌ خونریزی‌ فتح کرد و رحمت پیامبر (ص) مردم مکه را فراگرفت. رفتار پیامبر (ص) دل‌های سخت‌ترین دشمنان خویش را به هیجان درآورد و ایشان چنان از سر رحمت و محبت با اهل مکه رفتار کرد که جای هیچ کینه و‌ سرسختی باقی نگذاشت. رسول اکرم (ص) به آنها فرمود: "ای اهل مکه که مرا رنجانیده‌اند و تکذیب و از زادگاه خود بیرون کرده‌اید، گمان می‌برید که من با شما چه خواهم کرد؟" آنان گفتند که انتظار بزرگواری و رحمت از شما داریم. رسول اکرم (ص) به آیات شریفه سوره یوسف در چگونگی رفتار آن حضرت با برادران خطا کارش؛ استشهاد و رفتار خود را رفتاری سراسر رحمت و مغفرت اعلام کرد و فرمود: "بروید که شما آزاد شدگانید"[۴].

اساس سیره پیامبر (ص) بر رحمت و محبت بود. آن حضرت جامعه را با قدرت رحمت و محبت اداره می‌کرد و چنان با مردم با دلسوزی رفتار می‌کرد که کسی نمی‌توانست در درستی مدیریت او تردید به دل راه دهد و همین عامل بود که دوستی وی را در دل مردم جای داد. خداوند متعال می‌فرماید: "ما از جانب خود، رسولی از جنس خودتان برای هدایت شما فرستادیم که به سبب محبت و نوع پروری، ناراحتی، پریشانی و گمراهی شما بر او سخت می‌آید و نمی‌تواند تحمل کند و برای آسایش و نجات شما بسیار حریص و با مؤمنان، رئوف و مهربان است"[۵].[۶]

اصل شرح صدر

شرح صدر، در اصطلاح به معنای برخورداری از قوت وجودی و تحمل ناملایمات و غلبه بر مشکلات است و فرد دارای این صفت، بردبار، مقاوم و توانا است. وجود شرح صدر برای مدیریت و هدایت، چنان اهمیت دارد که خدای رحمان درباره پیامبر (ص) می‌فرماید: "آیا سینه‌ات را برای تو نگشودیم و بار گرانت را از پشت برنداشتیم؟ باری که بر پشت تو سنگینی می‌کرد و..."[۷].

در واقع، تحمل آن همه سختی جز با شرح صدر ممکن نبود و یکی از علت‌های پیروزی پیامبر (ص) استقامتی بود که از خود بروز داد. این صفت، از مهم‌ترین ابزار مدیریت است و پیامبر (ص) جلوه جامع و تام الهی این صفت بود.

پس از غزوه حنین در سال هشتم هجری، هنگامی که رسول خدا (ص) غنایم جنگ را تقسیم می‌کرد، مردی از بنی‌تمیم به نام حرقوص بن زهیر یا ذوالخویصره نزد پیامبر خدا (ص) آمد و گفت: "ای محمد، دیدم که امروز چه کردی"؛ رسول خدا (ص) فرمود: "چگونه دیدی؟" گفت: "ندیدم که عدالت را رعایت کنی"؛ ‌ پیامبر (ص) فرمود: "وای بر تو! اگر عدالت نزد من نباشد، نزد چه کسی خواهد بود؟" پس عمر بن خطاب برخاست تا او را بکشد، ولی پیامبر (ص) او را از این کار نهی فرمود[۸].[۹]

اصل پایبندی به پیمان

از عمده‌ترین مسائل مدیریت، پایبندی به پیمان است؛ زیرا اساس روابط انسانی و مناسبات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عمل به پیمان‌هاست و در صورت تزلزل در آنها این روابط و مناسبات، متزلزل شده؛ بی‌اعتمادی، جانشین اعتماد و هرج و مرج، جایگزین نظم، و سستی، جانشین استواری می‌شود. رسول خدا (ص) به تمام معنا امین بود و میزان پایبندی حضرت به پیمان باعث شگفتی است[۱۰].

پیامبر (ص) مدیران و کارگزاران خود را به راستی در گفتار و کردار و پایبندی به پیمان فرامی خواند و تأکید داشت که آنها پاسدار پیمان‌هایشان باشند و از هرگونه خیانتی بپرهیزند. آن حضرت در نامه خود به معاذ بن جبل - هنگامی که او را برای فرمانداری یمن فرستاد - وفای به عهد، ادای امانت و ترک خیانت را سفارش فرمود[۱۱] و خود سخت بدان پایبند بود و هیچ گاه خلاف آن، کاری انجام نداد؛ حتی در عمرة القضا طبق پیمان بسته‌شده عمل کرد و قدمی از آن تجاوز نکرد که بنابر نقل منابع، مسلمانان، طبق یکی از مفاد صلح‌نامه حدیبیه می‌توانستند پس از یک سال از زمان انعقاد پیمان به مکه بروند و سه روز در آنجا بمانند و اعمال عمره را به جا آورند و سپس مکه را ترک کنند.

بنابر این، پیامبر (ص) به جای عمره‌ای که در سال ششم از آن بازماند، در ذی‌القعدة سال هفتم هجری با همان عده اصحاب شرکت کننده در حدیبیه، رهسپار مکه شد و طبق قراردادی که با قریش بسته بود، عمل کرد و روز چهارم به همه اصحاب دستور داد که مکه را ترک کنند[۱۲] و به این ترتیب، به مردم وفاداری به عهد را آموخت[۱۳].

اصل ارتباط

احتجاب، به معنای حائل و مانع شدن است و رسول خدا (ص) پرهیز داشت که چیزی مانع ارتباط مستقیم آن حضرت و مردم باشد، به گونه‌ای که نتواند سخن ایشان را بشنود و دردشان را بداند. پیامبر (ص) از سیره ملوک و نوع نشست و برخاست و تشریفات آنها به شدت بیزار بود و نمی‌خواست به پادشاهان شبیه باشد[۱۴].

ایشان ارتباط تنگاتنگی با مردم داشت، به گونه‌ای که در بخشی از اوقات خویش به کار مردم رسیدگی می‌کرد. آن حضرت با همه افراد جامعه، نشست و برخاست داشت و با فقیران همدم می‌شد و دعوت ‌همگان را اجابت می‌کرد، به عیادت بیماران می‌رفت و در تشییع مردگان شرکت می‌جست[۱۵].

ایشان هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی‌دید و در غم و شادی و راحتی و سختی در کنار آنها بود؛ چنانکه پس از ورود به مدینه و هنگام ساختن مسجد پابه‌پای یارانش سنگ می‌آورد و کار می‌کرد[۱۶]. رسول اکرم (ص) به نظر دیگران احترام می‌گذاشت؛ مثلاً در غزوه احزاب، مأموران اطلاعاتی پیامبر، درباره آمادگی و بسیج نیروهای دشمن به مدینه گزارش دادند. پس، آن حضرت شورای نظامی تشکیل داد و پس از مشورت و تصویب پیشنهاد سلمان فارسی، مبنی بر کندن خندق، پیامبر (ص) همراه یاران خود بیل و کلنگ می‌زد و گاه توبره‌های خاک را بر دوش می‌کشید[۱۷].[۱۸]

اصل برپایی حق و عدالت‌

در اندیشه دینی، مقصد حکومت، برپایی حق و عدل، میان انسان‌هاست. خداوند، پیامبر (ص) را به دعوت به آیین واحد الهی و برپایی حق و عدل مأمور کرده است فرمان و از آنجا که هوا و هوس‌های مردم از موانع بزرگ این مسیر است، به آن حضرت فرمان می‌دهد که در این راه، پیرو تمایلات و منافع شخصی این و آن نشود و بر اجرای حق و عدل، استوار بماند[۱۹].

رسول اکرم (ص) در اداره امور، تنها به برپایی حق و عدل می‌اندیشید و کارگزاران خود را به آن فرمان می‌داد. فرمان‌های حکومتی آن حضرت، گویای آن است که برپایی حق و عدل و لوازم آن باید به صورت بنیادی‌ترین اصل پیوسته حفظ شود؛ مانند عهدنامه معاذ بن جبل که پیامبر (ص) در آن، وظایف معاذ را برای اداره امور بر اساس حق و عدل مشخص ساخته است؛ مانند تعلیم و تربیت مردم، فرق گذاشتن بین نیکان و بدان و قراردادن آنها در جایگاه مناسبشان، اجرای قوانین به مساوات، ادای امانت درباره همه چیز، مدارا و گذشت بدون پایمال‌ شدن حق، میراندن احکام باطل و زنده ساختن احکام حق و عدل[۲۰].

آن حضرت در اجرای حق، همگان را یکسان می‌دید و به مساوات عمل می‌کرد و به هیچ یک از نزدیکان خود اجازه نمی‌داد که این کار را برهم زنند؛ به گونه‌ای که وقتی کنیز ام سلمه را برای اجرای حد دزدی نزد پیامبر آوردند و ام سلمه از وی نزد پیامبر شفاعت کرد، حضرت به او فرمود: "این، حدی از حدود خداوند است که ضایع نمی‌شود" و آن گاه دست آن کنیز را برید و شفاعت همسر خود را نپذیرفت [۲۱].[۲۲]

اصل رعایت اهلیت

رعایت اهلیت در انتخاب افراد و واگذاری کارها از مهم‌ترین مسائل در مدیریت است؛ یعنی کسی که می‌خواهد مسئولیت کاری را بر عهده بگیرد باید شایستگی‌های لازم را برای آن مسئولیت دارا‌ باشد و این، سنت ‌الهی است و خداوند به هیچ کس جز بر اساس شایستگی‌ها و اهلیت‌های لازم مسئولیتی نمی‌دهد. خداوند وقتی ابراهیم (ع) را با وسایل گوناگون آزمود و او به خوبی از عهده آزمایش برآمد، به او فرمود: "من، تو را پیشوا و رهبر مردم قرار دادم"؛ ابراهیم (ع) گفت: "از دودمان من (نیز پیشوایانی قرارده)!" فرمود: "پیمان من ستمکاران نمی‌رسد و (تنها آن دسته از فرزندان تو که شایسته باشند به پیشوایی خواهند رسید)"[۲۳].

خداوند متعال حضرت ابراهیم (ع) را پس از آزمایش‌های فراوان به مقام پیشوایی مردم منصوب کرد و آن زمان که اهلیت او برای این مقام مسلّم شد، عهد خداوند به او رسید. پس، خداوند، اولیای خود را که سرپرستی و پیشوایی مردم را به آنها می‌سپارد، می‌آزماید و آن گاه که اهلیت خود را ثابت کردند، آنها را منصوب می‌کند.

پیامبر (ص) در انتخاب افراد و سپردن مسئولیت به آنها شایستگی افراد را رعایت می‌کرد و افراد را بر اساس خویشاوندی یا بزرگی یا قدرت مالی انتخاب نمی‌کرد. همین امر باعث شد کسانی که هنوز به سنت‌های پیشین پایبند بودند، به وجود آن حضرت، اعتراض کنند؛ مانند اعتراض‌هایی که به فرماندهی اسامه داشتند؛ زیرا او با وجود سن کم فرمانده بزرگان مهاجر و انصار شده بود[۲۴].

آن حضرت در سپردن امور، تنها شایستگی افراد را در نظر می‌گرفت و بر خلاف رسم زمانه خویش، جوانان شایسته را در مسئولیت‌های مهم چون فرمانداری و امیر الحاجی قرار می‌داد؛ مثلاً فرمانداری نجران را به عمرو بن حزم هفده ساله[۲۵] و فرمانداری مکه و امیر الحاجی مکه را به عتاب بن اسید بیست و چند ساله[۲۶] داد. در پی این انتصاب، بسیاری از بزرگان مکه آزرده شده، اعتراض کردند، اما پیامبر (ص) در نامه‌ای به مردم مکه نوشت که کسی در نافرمانی از او کمی سنش را دلیل نیاورد؛ زیرا مسن‌تر، شایسته‌تر نیست؛ بلکه شایسته، بزرگ‌تر است[۲۷]. از نظر ایشان تکیه کردن بر شایستگان در اداره امور از مهم‌ترین ویژگی‌های یک مدیر موفق است[۲۸].

اصل تصمیم‌گیری در مدیریت

مسئله تصمیم‌گیری در مدیریت در عرصه‌های مختلف اداره امور بسیار مهم است و سرنوشت کارها به تصمیم‌گیری‌ها بستگی دارد و چنانچه تصمیم گیری بر اصول و مبانی درستی استوار نباشد، نظام امور، متزلزل، آشفته و یا اسیر خودمحوری‌ها و استبداد رأی می‌شود. لازمه تصمیم و عمل درست، کسب اطلاعات و اخبار کافی و صحیح است.

از اقدامات آن حضرت در مدینه، سرشماری مسلمانان و ثبت اطلاعات لازم برای برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری بود. نقل شده است که پیامبر (ص) دستور داد تا تمام افرادی را که به اسلام گرویده بودند، سرشماری کنند. همچنین پیامبر (ص) در ماه رجب سال دوم هجری، عبداللّه بن جحش را با هشتاد نفر از مهاجران به مأموریتی فرستاد و هنگام حرکت، نامه‌ای به او داد و به او فرمان داد پس از دو روز راهپیمایی، آن را بخواند و به آن عمل کند؛ ولی از همراهان خود کسی را مجبور به همراهی نسازد و او چنان کرد[۲۹].

رسول خدا (ص) در تمام نبردهای خود بر اساس اطلاعات و اخبار کسب شده از وضع دشمن تصمیم گیری و عمل می‌کرد که از نمونه‌های دیگر آن، تصمیم آن حضرت در جنگ بدر بود. هنگامی که پیامبر (ص) با گروهی حدود ۳۱۳ نفر در سال دوم هجری به سرزمین بدر در بین راه مکه و مدینه رسید، خبر حرکت سپاه قریش با ۹۵۰ مرد جنگی به ایشان رسید. در این هنگام، پیامبر (ص) مقابله با سپاه دشمن را برگزید و یاران رسول خدا (ص) آماده جهاد شدند و بزرگ‌ترین ضربه را در رویارویی بر دشمن وارد کردند و سرانجام، فتح و پیروزی را از آن خود ساختند[۳۰].

در واقع، این تصمیم رسول اکرم (ص) بر اساس ایمان‌گرایی و خدامحوری بود؛ زیرا پیامبر (ص) با یاران خود، بدون توجه به امکانات دشمن، با آنها در گیر شد و سرانجام آنها پیروز شدند. خداوند متعال در قرآن کریم تصمیم گیری رسول خویش را امضا و تأیید و آن را بهترین روش تصمیم‌گیری معرفی فرموده است[۳۱].[۳۲]

اصل رعایت نظم و انضباط

از مواردی که بدون آن هیچ جامعه‌ای به مقصد خود نمی‌رسد، رعایت نظم و انضباط است؛ یعنی اگر سازمان‌پذیری، آراستگی، نظم و ترتیب و کوشش در کارها و پرهیز از هرگونه سستی و بی‌سامانی در امور نباشد، امور اجتماع به سامان نمی‌رسد. خداوند، اهل ایمان را از هرگونه ناهماهنگی و پیش‌افتادن از خدا و رسولش پرهیز می‌دهد و همگان را به پیروی کامل از آنها فرا می‌خواند تا جامعه سامان یابد.

مدیریت پیامبر (ص) در همه امور، بر انضباط و جدیت مبتنی بود؛ به گونه‌ای که ایشان اهل اتلاف وقت و پرگویی نبود و هر کاری که ایشان را به مقصد نمی‌رساند، ترک می‌کرد. رسول خدا (ص) چون کاری را آغاز می‌کرد، آن را به پایان می‌برد و چنان نبود که آن را نیمه تمام رها کند[۳۳]؛ بلکه آن را استوار و کامل انجام می‌داد و امور را بر همین روش اداره می‌کرد. داستان تدفین سعد بن معاذ، نمونه‌ای در خور توجه است که پیامبر (ص) با آنکه می‌دانست، قبر، فرسوده خواهد شد؛ ولی در چیدن و محکم کردن لحد، بسیار کوشید و فرمود: "خداوند بنده‌ای را دوست دارد که چون کاری را انجام دهد، آن را محکم و استوار انجام دهد"[۳۴].

رسول خدا (ص) در دفن فرزند خود، ابراهیم هم همین گونه عمل کرد[۳۵]. آن حضرت، صف‌های نماز را چنان مرتب می‌کرد که گویی چوب‌های تیر را منظم می‌کرد[۳۶] و پیوسته می‌فرمود: "ای مردم، صف‌هایتان را منظم کنید و دوش به دوش هم بایستید تا جدایی میان شما نباشد و نامرتب نباشید که خداوند دلهایتان را از یکدیگر دور می‌کند و بدانید که من شما را از پس سر می‌بینم"[۳۷] و با این کار می‌خواست آنها را در همه امور منظم کند؛ زیرا نماز، بالاترین تمرین برای منظم شدن است.

انضباط پیامبر (ص) در همه امور، جاری بود، مثلاً هر یک از ستون‌های مسجد کوچک مدینه برای کاری مشخص شد؛ مانند ستون تهجد که جایگاهی برای عبادت شبانه پیامبر (ص) بود[۳۸]. ستون وفود از ستون‌های دیگر بود که ویژه ملاقات پیامبر (ص) با هیئت‌های نمایندگی بود[۳۹].[۴۰]

حسابرسی کارگزاران‌

سیره پیامبر (ص) چنان بود که کارها را بسیار خوب تقسیم می‌کرد و افراد مناسب را می‌یافت و پس از مشخص کردن مسئولیت، کار را به آنها می‌سپرد و سپس کارها را پیگیری می‌کرد. رسول اکرم (ص) از مسئولان خود بازخواست می‌کرد و این گونه نبود که به سبب اعتماد و اطمینان به کسی کار او را پیگیری نکند و از او درباره عملکردش نپرسد؛ مثلا وقتی علی (ع) را فرمانده سپاه اعزامی به یمن قرار داد، از مردم پرسید که عملکرد ایشان در اداره سپاه و رفتار با زیر دستانش چگونه بوده است[۴۱].

آن حضرت، رفتار و مسئولیت کارگزاران خود را مخفیانه زیر نظر می‌گرفت[۴۲]. ایشان ضمن گماشتن مأموران مخفی و رسیدگی دقیق به امور کارگزاران به کار آنها نظارت داشت و از آنها بازخواست می‌کرد و آنهایی را که در انجام دادن مسئولیت خود و امانتداری کوتاهی کرده بودند، سرزنش و یا در صورت لزوم، مجازات می‌کرد[۴۳].

رسیدگی آن حضرت به حساب مأموران جمع‌آوری صدقات، گویای این واقعیت است. روزی پیامبر (ص) مردی از قبیله از بنی اسد به نام ابن اللتبیّه را برای جمع‌آوری صدقات فرستاد. وی پس از بازگشت از مأموریت خود و هنگام حسابرسی، قسمتی از صدقات را تحویل بیت‌المال داد و گفت: " این برای شماست" و قسمتی را برای خود نگاه داشت و گفت: "این به من هدیه شده است." پیامیر (ص) از این برخورد به شدت ناراحت شد و به منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی، فرمود: "چه شده است؟ مأموری را که برای جمع‌آوری صدقات می‌فرستیم و او می‌گوید: این، برای شماست و این، به من هدیه شده است! آیا اگر او اکنون در خانه پدر یا مادرش نشسته بود و مسئولیتی نداشت، چیزی به او هدیه می‌دادند؟ سوگند به آن کسی که جانم به دست اوست، هیچ یک از شما به چیزی از بیت المال چنگ نمی‌اندازد؛ مگر اینکه روز قیامت، وی را در حالی که آن چیز وبال گردنش شده است، به محشر وارد می‌کنند با شتری که از خود صدا در می‌آورد یا گاوی که نفیر می‌کشد، یا گوسفندی که با آوای بلند، صدا می‌کند"[۴۴].

آن حضرت در حسابرسی کارگزاران خود هیچ‌گونه کوتاهی نمی‌کرد و به هیچ وجه به آنها اجازه تصرف نابجا در حقوق مردم و اموال عمومی نمی‌داد و هیچ‌گاه از مأموران خطاکار حمایت نمی‌کرد؛ نمونه آن خشونت خالد با قبیله بنی جذیمه و کشتار آنها بود که او بدون هماهنگی و اجازه پیامبر (ص) با آنها جنگید و این باعث خشم پیامبر (ص) بر خالد شد و از علی (ع) خواست تا خسارت و خون‌بهای آن افراد را بپردازد[۴۵].

پیامبر (ص) طبق بیان قرآن، بهترین الگو معرفی شده و در تمام جهات برای همه مردم جهان، اسوه و نمونه است. ایشان توانست جامعه را براساس اصولی خاص به بهترین وجه اداره کند و با این اصول و روش، جامعه‌ای آرمانی بسازد که در این حکومت، حق ضعیف از قوی به خوبی گرفته شود[۴۶].

منابع

پانویس

  1. قدمی، مریم سادات، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۴۰.
  2. سوره آل عمران، آیه ۵۹.
  3. سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.
  4. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۸۳۵؛ ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۱۴۱ و صالحی دمشقی، سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۲۴۲.
  5. ﴿ لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ ؛ بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است؛ سوره توبه، آیه ۱۲۸.
  6. قدمی، مریم سادات، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۱۴۰ ـ ۱۴۱.
  7. آیات ابتدایی سوره انشراح.
  8. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۹۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۵، ص ۱۸۶ - ۱۸۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۹۶ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۴، ص ۳۶۲.
  9. قدمی، مریم سادات، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۱۴۱ ـ ۱۴۲.
  10. قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۵۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص۵۳؛ ابن سعد، ‌ الطبقات الکبری، ج۷، ص۴۲؛ ابن سید الناس، عبون الاثر، ج۲، ص۴۰۱ و حسن بن ابی الحسن، اعلام الدین، ص ۳۵۴.
  11. حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۲۵ - ۲۶ و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۲۹.
  12. تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۲۴ - ۲۶؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۷۰ - ۳۷۲ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص۲۲۷-۲۲۸.
  13. قدمی، مریم سادات، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۱۴۲ ـ ۱۴۳.
  14. کلینی، الکافی، ج ۶، ص ۲۷۲ و محمد بن خالد، المحاسن، ج ۲، ص ۴۵۸.
  15. محمد بن محمد الغزالی، احیاء علوم الدین، ج ۲ ص ۳۱۷؛ ملامحسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج ۴، ص ۱۲۵.
  16. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۹۶؛ عیون الاثر، ج ۱، ص ۲۲۴؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۱۰، ص ۸۶ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۸۵.
  17. نورالدین علی سمهودی، وفاء الوفاء، ج ۴، ص ۷۲؛ الکامل، ج ۲، ص ۱۷۸؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۸۴؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۱۶ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۵۱.
  18. قدمی، مریم سادات، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۴۳-۱۴۴.
  19. ناصر مکارم شیرازی، با همکاری جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۳۸۶.
  20. تحف العقول، ص ۲۵ - ۲۶ و بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۲۸-۱۳۰.
  21. بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۲۸-۱۳۰.
  22. قدمی، مریم سادات، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۱۴۴ ـ ۱۴۵.
  23. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ؛ و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  24. الطبقات الکبری، ج ۲ ص ۱۴۶، المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۸؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۵۰ و ابن جوزی، المنتظم، ج ۴، ص ۱۶.
  25. ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۳، ص ۷۱۱؛ امتاع الاسماع، ج ۹، ص ۲۰۸؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۱۱، ص ۳۶۷ و شهاب الدین حنبلی دمشقی، شذرات الذهب، ج ۱، ص ۲۵۲.
  26. امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۱۰؛ البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۱۷۱، شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۶۱۲ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۵، ص ۳۱۲.
  27. تفسیر امام العسکری (ع) (منسوب)، ص ۵۵۶ - ۵۵۷.
  28. قدمی، مریم سادات، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۱۴۵ ـ ۱۴۶.
  29. تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۴۱۰ - ۴۱۱؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۶۰۱ - ۶۰۲ و الکامل، ج ۲، ص ۱۱۳.
  30. ر.ک: تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۴۲۱ - ۴۷۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۴۵ - ۴۶؛ السیرة النبویه، ص ۶۰۶ - ۶۴۵ و واقدی، المغازی، ج ۱، ص ۱۹ - ۱۷۰.
  31. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ج ۷، ص ۹۲ - ۱۰۰.
  32. قدمی، مریم سادات، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۱۴۶ ـ ۱۴۷.
  33. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۶؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۲، ص ۱۷۱، ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۱، ص ۳۰۸ و البیهقی، السنن الکبری، ج ۲، ص ۴۵۴.
  34. وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۲۳۰؛ شیخ صدوق، الامالی، ص ۳۸۴ و محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص ۳۷۷ - ۳۷۸.
  35. الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۷۳، الکافی، ج ۳، ص ۲۶۳ و وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۲۲۹.
  36. صحیح مسلم، ج ۲، ص ۳۱؛ نووی دمشقی، ریاض الصالحین، ص ۶۱ و ابن حبان، صحیح، ج ۵، ص ۵۴۴.
  37. شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص ۲۳۰ و المحاسن، ج ۱، ص ۸۰ و با مضامینی مشابه در: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۲۷۶؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ‌ ج۱، ص۳۸۶ و ابن خزیمه، صحیح، ‌ ج۱، ص۸۳.
  38. وفاء الوفاء، ج ۲، ص ۴۶.
  39. وفاء الوفاء، ج ۲، ص ۴۵.
  40. قدمی، مریم سادات، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۱۴۷ ـ ۱۴۸.
  41. شیخ مفید، الارشاد، ج ۱، ص ۱۶ و بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۸۱ - ۸۲.
  42. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۶، ص ۳۸۲.
  43. النووی، شرح مسلم، ج ۲۱، ص ۲۲۰ - ۲۲۱.
  44. الامام الشافعی، کتاب المسند. ، ص ۹۹؛ مسند احمد، ج ۵، ص ۴۲۳؛ البخاری، صحیح، ج ۳، ص ۱۳۶ و صحیح مسلم، ج ۶، ص ۱۰ -۱۱.
  45. المغازی، ج ۳، ص ۸۸۲؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۶۷، السیرة النبویة، ج ۲، ص ۴۳۰ و احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۸۱.
  46. قدمی، مریم سادات، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۱۴۸ ـ ۱۵۰.