بحث:بابل در قرآن

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

در سوره بقره آیه ۱۰۳ خلال داستان هاروت و ماروت نام بابل ذکر شده است ﴿مَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ[۱] از این آیه چنین بر می‌آید که سحر و جادو از بابل به مملکت اسرائیلیان رفته و در زمان سلیمان، شیاطین به مردم فلسطین سحر می‌آموخته‌اند.

داستان هاروت و ماروت یکی از افسانه‌های شرقی و پرمایه است که در مقاله جداگانه به تفصیل از آن گفتگو خواهد شد و مورد تحقیق قرار خواهد گرفت. [۲]

وجه تسمیه بابل

راجع به وجه تسمیه بابل نظر‌های مختلف ذکر شده. بعضی معتقدند که این لفظ در زبان کلدانی «باب ایلو» تلفظ می‌شده و چون ایلو در لغت کلدانی خدا است معنی بابل «باب الله» خواهد بود و گفته‌اند در این شهر جایگاهی برای داوری و رسیدگی به دعاوی مردم بوده است که از اطراف و جوانب برای دادخواهی بدین محکمه می‌آمده‌اند و این محکمه را باب ایلو می‌نامیده‌اند و شهر بابل به تدریج نام محکمه را به خود گرفته است.

داستان سرایان لفظ بابل را از «بلبله» مأخوذ پنداشته‌اند و گفته‌اند که پس از طوفان نوح مردم در این شهر، اجتماع کرده‌اند و برجی برپا ساختند تا علامت مرکزیت این شهر باشد و مجامع رسمی خود را در این شهر تشکیل دهند، لکن چون شب خفتند و صبح برخاستند، زبان‌های ایشان مختلف شد و هر کدام به لغتی متکلم شدند و در نتیجه عدم تفاهم، به نواحی جهان پراکنده گردیدند و از هر کدام ملتی ریشه گرفت.

به عقیده نگارنده قول دوم از باب تصنع و لغت‌سازی است و گفتار اول قابل قبول است جز این که شاید با بل با ربة النوع «بل» که «بیل» و «بیلوص» نیز نامیده می‌شود و ویرانه معبد آن هنوز در جای شهر یا بابل باقی است مربوط باشد. (بیلوص همان بعل است). [۳]

شهر بابل به دست که بنا شد؟

عده‌ای از اصحاب قصص، بنای بابل را به کیومرث نسبت داده‌اند. بعضی گفته‌اند که هابیل و قابیل در بابل می‌زیسته‌اند. طبری بانی بابل را هوشنگ معرفی می‌کند و برخی هم طهمورث را بنیان گذار این شهر دانسته‌اند. گویند که جمشید یک روزه از دماوند به بابل می‌رفته است و این روایت مانند روایتی است که راجع به سفر سلیمان از اورشلیم به تخت جمشید نقل می‌کنند.

باز گویند ضحاک دشمن جمشید از بابل برخاسته و فریدون هم در این شهر اقامت داشته و کیکاوس در بابل برج نمرود بنا کرده است و لهراسب و گشتاسب نیز به بابل توجه خاص داشته‌اند.

بنا بر قصص اسلامی، حضرت ابراهیم در سن کودکی با پدر خویش از «اور» به بابل آمده و در همین شهر ازدواج کرده سپس به کنعان مهاجرت نموده است.

عبرانیان هم جد خویش ابراهیم را از «اور کلده» می‌دانند و به اعتبار اینکه بابل هم نام شهر و هم کشور کلده است، حضرت ابراهیم در نظر عبرانیان بابلی است.

در افسانه‌های یونانی، بنای برج نمرود به «سمیرامیس» ملکه آشور منتسب است. به موجب این افسانه سمیرامیس دختر الهه «درسه تو» بوده است و از همخوابگی با یک بشر بوجود آمده است.

این دختر به وسیلۀ کبوتران تغذیه شد و چون به سن رشد رسید به وسیله «اعانوس» به ازدواج «نینوس» پادشاه آشور که شیفته زیبائی او شده بود درآمد و از این ملکه زیبا «مینیاس» متولد گردید.

نینوس سلطنت خود را به سمیرامیس واگذاشت اما مینیاس فرزندش در مقام برآمد که مادر را از تخت سلطنت بردارد. پس از کشمکش‌هائی سمیرامیس به‌ صورت کبوتری درآمد و ناپدید شد.

چون از افسانه‌های گوناگون بگذریم و از وجهه تاریخی، پیدا شدن بابل را مورد نظر قرار دهیم، می‌‌بینیم که در حدود دو هزار و پنجاه سال پیش از مسیح قومی سامی نژاد به نام آموری بدین سرزمین وارد شدند و شهر بابل را که در آن هنگام شهر کوچک و بی‌اعتباری بوده است مرکز اعمال خویش قرار دادند و از آن وقت اعتبار بابل شروع شده است اما سرزمین هلالی که در میان دو نهر دجله و فرات واقع است، از دو هزار و نهصد سال قبل از میلاد اهمیت داشته و «شینار» نامیده می‌شده است (در تورات سفر تکوین نام این سرزمین شنعار است) در سرزمین شینار پیش از ورود آموریان دو قوم به ترتیب یکی به نام سومر و دیگر به نام اکد حکومت کرده‌اند. نژاد مردم سومر معلوم نیست ولی اکدها از نژاد سامی بوده‌اند. قوم سومر به درجاتی از تمدن نایل آمدند و اکدها که با ممالک دیگر به تجارت پرداخته بودند، به حضارت و تمدن عالی‌تری توفیق یافتند.

هوای صاف و بی‌ابر کلده نظر ساکنین را از زمانی بسیار قدیم به آسمان‌ها متوجه ساخت و اختر درخشان، نخست مورد اعجاب و سپس شایسته ستایش و نیایش واقع شد چنانکه برای هر یک مظهر و هیکلی ساختند و به عبادتش پرداختند.

به تدریج علم نجوم و تقسیم اوقات به وجود آمد و از جانب دیگر سحر و جادو و طلسمات در بابل معمول شد.

پس از سومر و اکد و آموری‌ها دو قوم به نام کاسی‌ها و هبتی‌ها بر این سرزمین حکومت یافتند.

در قرن هشتم پیش از میلاد قوم خونخوار آشور سرزمین کلده را به تصرف خویش درآوردند و حکومت سبعانه ایشان در حدود یک قرن ادامه یافت ولی «هوخشتره» پادشاه ماد و «نابوپولسر» پادشاه بابل باهم همدست شدند و دولت آشور را بر انداختند.

از زمان «نابوپولسر» استحکام و حصار‌سازی در بابل شروع شد و بخت النصر کار پدر را کامل کرد. این است که بیشتر برج‌ها و ساختمان‌های بابل مربوط به زمان بخت النصر و به امر اوست ولی چون ابنیه و استحکامات بابل از خشت و آجر بوده به زودی فرو ریخته و آثار زیادی از آن باقی نمانده است. بخت النصر را بختنصر هم می‌‌توان نوشت. بعد از بخت النصر فرزندان او «نابونید» مغلوب کورش پادشاه هخامنشی شد و در زمان هخامنشیان دو بار دیگر جنگ‌هائی در بابل اتفاق افتاد. اسکندر کبیر خواست که بابل را پایتخت خود قرار دهد و چون این شهر قلب کشور پهناور او بود، به انجام این منظور رغبتی فراوان داشت ولی عمرش وفا نکرد و جانشینان او «سلوکیه» را در نزدیک بابل ساختند و مرکز خود قرار دادند.

اشکانیان سلوکیه را ترک کردند و شهر تیسفون را پایتخت خود ساختند و به این ترتیب بابل از اعتبار افتاد ولی در دولت عباسی نزدیک آن، بغداد بنا شد و در بنای آن از مصالح بابل استفاده کردند.

در کتب تاریخی عربی و فارسی فقط از گذشته بابل یاد شده است و یعقوبی و استخری بابل را معرفی کرده‌اند. [۴]

موقع جغرافیائی و ابنیه شهر بابل

شهر قدیم بابل در چهل درجه و سی و دو دقیقه عرض شمالی و سی و سه درجه و بیست و سه دقیقه طول شرقی در مشرق فرات نزدیک به دجله کنونی واقع بوده و موضع اولی آن همان شهر «بوسیبا» می‌باشد که برج نمرود در آن ساخته شده و این برج گویا معبد نمرود یکی از خدایان کلده بوده است.

تقریبا در قرن هفتم پیش از میلاد شهر جدید بابل به تدریج پائین‌تر از بابل قدیم به وجود آمده و به وسیله «نابوپولسر» و «بخت النصر» دارای حصارهای منیع و برج‌های بلند گردیده است.

هرودوت که صد سال بعد از وفات بخت النصر بابل را دیده درباره این شهر نوشته است: دور بابل دیواری به طول چهارصد و هشتاد استاره و به بلندی دویست ذرع کشیده شده و عرض دیوار به اندازه‌ای است که یک ارابه چهار اسبه می‌تواند بر فراز دیوار حرکت کند، بابل دارای دروازه مسین است و در مرکز آن، قصر بخت النصر ساخته شده و در قسمت سفلای آن معبد «بعلوس» یکی از بناهای زیبا و محکم این شهر واقع می‌باشد.

بعضی از مورخین گفته‌اند که شط فرات از میان بابل می‌گذشته ولی حق این است که یکی از شعب فرات در میان شهر جریان داشته است و به روی آن جسر عظیمی بسته بوده‌اند.

هرودوت از حدایق معلقه سخن نگفته و در کتیبه بخت النصر نیز از باغ‌های هفتگانه ذکری نشده فقط این کتیبه حاکی است که در مرکز کاخ سلطنتی، قصر دیگری ساخته و در بنای آن سنگ‌های بزرگ به کار برده است.

جغرافیون دیگر از حدائق معلقه نام برده‌اند و آن را از عجایب هفتگانه دنیا شمرده‌اند.

می‌گویند که بخت النصر باغ‌ها را بر فراز یک کوه مصنوعی که محیطش ۴۲۰ قدم بوده برای خاطر زوجۀ مادی خود به نام «امی‌تیس» احداث کرده بود تا ملکه همیشه نمونه‌ای از مناظر و باغ‌های ماد را ببیند و با منظره آن مشعوف گشته خاطره ماد را فراموش کند. همچنین جغرافیون یونان از حوض عظیم و بسیار عمیقی که دیوارهای آن با سنگ بنا شده بوده یاد کرده‌اند و بنای جسر آن را به دختر بخت النصر نسبت داده‌اند اما در کتیبه بخت النصر مسطور است که خود وی حوض بزرگ و خندق دور بابل را که پدرش شروع کرده بود کامل نموده است و از استعمال سنگ در بنای حوض ذکر نشده است. حقا هم نمی‌بایست ابنیه سنگی در بابل بر پا گردد زیرا در بین النهرین سنگ، بسیار کمیاب است و به همین جهت بابلی‌ها به زودی خشت را پختند و برای ابنیه خویش آجرهای محکم ساختند.

نسبت به بلندی برج بابل نیز اشتباهی شده است و می‌بایست بلندی برج چنانکه «هانری راولن‌سن» گفته است در حدود ۷۵ قدم باشد و می‌‌توان احتمال داد که هرودوت اشتباها ارتفاع برج را به جای دویست شبر دویست ذراع نوشته باشد، لکن محیط شهر بابل ۳۸۰ تا ۳۶۰ استاره یعنی در حدود ۱۴ میل بوده و مساحت آن تقریبا به ۱۹۶ میل مربع می‌رسیده است. البته همه شهر برای سکنی احداث نشده بود و این شهر را در برابر تجاوزات احتمالی آشور طوری ساخته بودند که هر گاه مدت مدیدی محاصره می‌‌شد مردم می‌توانستند از مزارع داخل آن استفاده کنند و در برابر محاصره مقاومت نمایند. قسمت مسکونی شهر نسبت به قسمت‌های مزروعی آن بسیار ناچیز بوده و این شهر در حدود یک میلیون و نیم جمعیت داشته است.

به هر حال فعلا از بابل اصلی سه بنای ویران باقی است و این سه بنا عبارت است از حصن بابل که معبد بعلوس است و دیگر قصر بخت النصر و سومی ویرانۀ قصر است که به نام عمران بن علی معروف است.

معبد بعلوس مستطیلی بطول ۶۰۰ پا و عرض ۴۲۰ پا و ارتفاع ۱۴۰ پا است.

قصر بخت النصر مربعی است که هر ضلع آن ۳۰۰ پا است و بر فراز آن برج‌هائی از گچ و آجر معرق زرد رنگ بنا شده و بر آجر‌های آن نام دختر بخت النصر منقوش است.

قلعه عمران مثلث غیر منتظمی است که اضلاع آن به ترتیب ۴۰۰ و ۱۰۰ و ۸۵۰ قدم است. گویا این قصر قدیم‌تر از قصر بخت النصر باشد زیرا در نقوش آجر‌های آن نام پادشاهانی که قرن‌ها پیش از بخت النصر می‌زیسته‌اند دیده می‌شود.[۵]

فرهنگ و تمدن بابل

چنانکه سابقا گفته شد ساکنین کلده در نتیجه بهره‌مندی از آسمان صاف و روشن از دیر زمانی به ستارگان چشم اعجاب دوخته آنها را می‌‌پرستیدند و برای هر یک از ستارگان معبدی بنا کرده بودند و در روز معینی به پرستش آن ستاره می‌پرداختند.

به پرستش «اشتار» یا «زهره» که در نزد ایشان خداوند عشق بود و همچنین به عبادت مردوخ «مشتری یا مریخ» که به عقیده ایشان خداوند جنگ شمرده می‌‌شد زیاد اهمیت می‌دادند.

بابلی‌ها ستارگان را رصد کرده و فواصل و مدار هر یک از سیارت را مشخص ساخته بودند و به عقیده ایشان ماه و عطارد و زهره و خورشید و مریخ و مشتری و زحل هفت ستاره بودند که همه جهان تحت تأثیر آنها قرار داشت، از این‌رو کاهنان در مقام آن بودند که حوادث جهان را از روی گردش ستارگان تعیین کنند.

خسوف و کسوف را به خوبی پیش بینی می‌کردند و از مناظر مختلف خسوف و کسوف نسبت به آینده مغیباتی می‌‌گفتند. در علوم غریبه و سحر و جادو و تسخیر ارواح، رنج‌ها می‌بردند و پیشگیری همه خطرات و حوادث شوم را به‌ وسیله سحر و جادو ممکن می‌پنداشتند. در فلز کاری و بافتن پارچه مهارت داشتند ولی در فن معماری از آشوری‌ها تقلید می‌کردند. آلات جنگی و ظروف خود را از مس و برج می‌ساختند اما ظروف نقره و طلا هنوز از حفریات بابل به ‌دست نیامده است. پارچه‌های بافت بابل از جهت دوام و زیبائی و رنگ مورد توجه واقع بوده است. می‌گویند در دربار «نرون» امپراطور روم یک قطعه پارچه بوده است که بهای آن به حساب امروز به سی و دو هزار لیره انگلیسی می‌رسیده.

بابلی‌ها واضعین حساب و عدد هستند. تقسیم شبانه روز به ساعت و دقیقه و ثانیه و تقسیم سال به دوازده ماه و قسمت کردن ماه به سی روز از آنهاست و همچنین درجه بندی دایره از ایشان است. عدد را تا شصت به توان چهار می‌شمردند و تقسیمات شماری آنها شصت شصت بوده است که در اصطلاح، حساب «ستینی» خوانده می‌شود.

فاصله شصت که واحد حساب بابلی است یا صد که یکی از واحد‌های حساب هند است یعنی عدد چهل به عنوان عدد مکمل در میان اقوام و ملل دارای اهمیتی خاص شده است. در دین یهود و آیین زردشت عدد چهل مورد توجه قرار گرفته و در احادیث اسلامی نیز این عدد دارای خصوصیاتی است من‌جمله هر کس چهل حدیث با اهمیت جمع‌آوری یا شرح و تفسیر کند به ثواب و پاداش می‌رسد. از این‌رو عده‌ای از علمای اسلامی کتاب‌های اربعین نوشته‌اند که اربعین غزالی و اربعین شیخ بهائی از جمله آنهاست. عرفا چهل روز عبادت و ریاضت را موجب تصفیه نفس می‌دانند و پیغمبر اسلام در سن چهل سالگی به نبوت مبعوث شده است. به موجب قرآن مجید بلوغ «اشد» با رسیدن به سن چهل سال مقارن گردیده. در مسیحیت چهلمین روز عید پاک را مقدس می‌شمارند و ما مسلمانان نیز چهلمین روز شهادت حضرت حسین را به نام اربعین نگاه داشته‌ایم و برای آن احترام خاصی قائل هستیم. همچنین در شب چهلم اموات، مراسم یاد بودی بر پا می‌کنیم و به خیرات و مبراتی که موجب آمرزش میت شود مبادرت می‌نمائیم.

مثقال و سیر و من ریشه بابلی دارد و در اصل به ترتیب، شکل واستیرومین بوده است و مهم‌تر این اثر مدنیت بابل، قانون «حمورابی» است که سنگ نوشته آن بر مخروطی در شوش به ‌دست آمده و این قانون مشتمل بر ۱۴۴ ماده است شاید حمورابی اولین یا دومین قانون گذار جهان باشد.

مردم بابل در نتیجه سودی فراوان که از زراعت و تجارت خویش به ‌دست می‌آوردند، به عیاشی و تن پروری خو گرفتند و اخلاق ایشان فاسد گردید و تبهکاریشان به جائی رسید که هر زنی را حداقل یک بار در مدت عمر وادار می‌کردند که در معبد بعلوس زنا دهد. هنگامی که بابل به دست کورش افتاد سپاهیان ایران از مجرای نهر وارد شهر شدند، نابونید پادشاه بابل در عیش و مستی به سر می‌برد. سیاست خارجی پادشاهان بابل تقلیدی از آشوریان بود و از این جهت در نظر ملل دیگر منفور بودند. بخت النصر در لشکر کشی خود به مصر و فلسطین آنقدر خونخواری به خرج داد که از پادشاهان خونخوار آشورکم نماند: اورشلیم را ویران ساخت و یهود را قتل عام کرد و عده‌ای از ایشان را اسیر گرفت و با خود به بابل آورد. یهودیان تا زمان غلبه کورش در بابل به سختی می‌زیستند و کورش آنان را از اسارت آزاد کرد و به اورشلیم فرستاد و یهودیان با خود افسانه‌های بابلی را به فلسطین بردند و به وسیله کتاب‌های خود آن افسانه‌ها را در جهان پراگندند.

در تورات از بخت النصر به زشتی یاد شده و برعکس، کتاب عذرا و چند کتاب دیگر تورات، کورش را ستوده است «ارمیای نبی» سرزمین بابل را لعن و نفرین کرده است و انعکاس آن در داستان‌های اسلامی دیده می‌شود چه می‌گویند حضرت علی در بابل نماز خوانده و بابل را نفرین فرموده است. [۶]

دین مردم بابل

شک نیست که دین فطری، توحید و یکتاپرستی است، اما گاهی نظامات اجتماعی خاص هر ناحیه، موجب می‌شود که کم و بیش اقوام و قبایل از دین فطری عدول کنند. بابل بر اثر مقتضیات موقع جغرافیائی خود از طرفی مورد هجوم اقوام گوناگون واقع شده است و هر زمان مهد تمدن قومی بوده است. از جانب دیگر، بابل دربروی مدنیت‌های ملل دیگر از قبیل تمدن ایرانی و هندی و مصری و عبری گشوده و دین‌ها و حضارت‌ها را قبول کرده و در هم آمیخته بود و چون فاقد مرکزیت بوده و هر ناحیه‌ای به دست کاهنانی خاص اداره می‌شده، آیین ملی بابلی پیوسته شرک بوده و به مقام توحید ترقی نیافته است. خدایان جدید با خدایان قدیم می‌زیسته‌اند و گاهی باهم می‌جنگیده‌اند و زمانی هم هنگام اعتدال خریفی، گرد هم جمع می‌شدند و مقدرات آسمان‌ها را تعیین می‌کردند. در همین موعد بود که هر سال پادشاه سلطنت خود را به اذن کهان از مردوخ دریافت می‌داشت و منصب سلطنت برای وی تجدید می‌گردید.

در نزد بابلیان این خدایان در خدای بزرگ‌تر یا خدای واحد، مندمج نمی‌شوند اما میان خدایان درجاتی وجود دارد. بزرگ‌ترین خدای ایشان «آنو» یا شمش و پس از وی «عشتار» یا «ننسیانه» زهره ربة النوع عشق می‌باشد. «تئومات» مادر آسمان و زمین است وی ربة النوع آب تلخ است و در ظلمت و عما مستغرق می‌باشد. تیامه بر «آنو» رب النوع نور غالب می‌گردد اما از او کودکی به وجود می‌آید که مردوخ یا مریخ خدای جنگ است. او به فرمان ایا مظهر خیر و علم، تیامه را به دو نیمه می‌کند و از یک نیمه آن، زمین «گیشار» از نیمه دیگر آسمان «آنشار» را می‌سازد و شوهر و یازده فرزند او را اسیر می‌گیرد و از آنان منطقة البروج را به وجود می‌آورد.

مردوخ در میان دریا مقداری نی می‌گسترد و روی آن خاک می‌ریزد و شهر «اوریدو» را که معبد خدایان است بر روی آب بنا می‌کند.

مردوخ را برخی با مریخ خدای جنگ و برخی با مشتری مطابقت می‌دهند. آدم ابوالبشر که از خون خدای گنهکار آفریده شده و «لولو» نامیده می‌شود صفاتخدایان را دارا است و در بهشت عدن مامور تهیه مایحتاج خدایان است.

بابلیان به جهان دیگر معتقد، نبوده‌اند و چنین می‌پنداشته‌اند که اگر کسی گناه ورزد یا در قربانی و عبادت تقصیر کند، به بیماری یا خسارت مالی دچار خواهد شد و به این ترتیب کیفر خواهد دید و هر مصیبتی که بر شخص وارد شود، کفاره گناه و کیفر تقصیر اوست ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ[۷] گاهی هم ممکن است گناه چنان بزرگ باشد که بلای عمومی نازل شود و طوفان و وبا و مانند آن ظاهر گردد تا خلق را تصفیه نماید، قصهطوفان که در نزد ملل دیگر هم سابقه دارد در داستان‌های بابل با اهمیت بیشتری روایت شده است و در خصوص آن خلال مقاله نوح گفتگو خواهد شد. [۸]

پانویس

  1. «و نیز آنچه را بر دو فرشته هاروت و ماروت در (سرزمین) بابل فرو فرستاده شده بود» سوره بقره، آیه ۱۰۲.
  2. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص238.
  3. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص238-239.
  4. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص239-241.
  5. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص241-243.
  6. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص243-245.
  7. «(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست. و (ای محمّد!) ما تو را برای مردم، پیامبر فرستاده‌ایم و خداوند، (شما را) گواه بس» سوره نساء، آیه ۷۹.
  8. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص245-247.

منابع