بابل در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

این واژه در عبری "بابل" یا "باول"، در یونانی "بابیلون" و در اصل " Bab - illu " و پیش‌تر " Bab - illim " به معنای دروازه خدا بوده است.[۱] ویرانه‌های شهر بابل هم‌اکنون بر کرانه رود فرات، نزدیک حله کنونی و ۸۸ کیلومتری جنوب بغداد قرار دارد.[۲] منطقه تمدنی بابل نیز در جنوب بین‌النهرین از بغداد تا خلیج فارس امتداد داشته [۳] و همواره میدان نزاع سومریان و اکدیان (سامیها) و بعدها آشوریان و بابلیان بوده است.[۴]

بابل از لحاظ تاریخ و نژاد مردم آن نتیجه آمیختن اکدیان و سومریان، البته با غلبه عنصر سامی است.[۵] از آغاز شهر بابل اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما چون این واژه، ریشه سومری یا سامی شناخته شده‌ای ندارد، باید میراثی از ساکنان پیش از سومر باشد.[۶] حمورابی، تدوین کننده اولین قانون نامه [۷] شناخته شده (موسوم به قانون حمورابی) از مشهورترین و مقتدرترین پادشاهان بابل، از سلسله نخست بابلی در سده ۱۸ پیش از میلاد بر این شهر حکم راند.[۸] بخت نصر (نِبوکد نُصَّر) از سلسله چهارم بابلی (کلدانیان) از دیگر پادشاهان مشهور بابل است.[۹] وی به سبب حمله به اورشلیم و اسیر کردن یهودیان و بازتاب وسیع آن در کتاب مقدس شهرت فراوانی یافته است.[۱۰] بابل شکوهمندترین دوران خود را در این زمان تجربه می‌کرد. قصرهای بزرگ و باغهای معلق، معابد و زیگوراتهای بلند، خیابانهای مستقیم، دیوارهای عظیم دفاعی، پلهای متحرک و کانالهای آبرسانی، آن را به بزرگ‌ترین و شکوهمندترین پایتخت دنیای قدیم تبدیل کرده بود.[۱۱]

در کتاب مقدس، اشاره‌هایی به عظمت و شکوه بابل شده است [۱۲] و هرودوت، شگفتیهای فراوانی از آن نقل می‌کند که با وجود کاوشهای باستان‌شناسی اخیر چندان دور از واقعیت نیست.[۱۳] بابل در سال ۵۳۹ ق. م. به دست کورش هخامنشی فتح شد و یهودیان به اسارت رفته در آن آزاد گذاشته شدند که به اورشلیم باز گردند.[۱۴] در سال ۳۳۱ ق. م. نیز اسکندر مقدونی بر آن سلطه یافت و آن را پایتخت خود گرداند؛[۱۵] ولی مرگ ناگهانی وی باعث آشفتگی در امپراتوری شد و بابل به تدریج اهمیت خود را از دست داد.[۱۶] ارتباط عمیقی میان ادیان بین النهرین می‌توان یافت که همگی ریشه در فرهنگ سومری دارد.[۱۷] همه دولت شهرهای بین‌النهرین گروه خدایان واحدی را می‌پرستیدند، با این حال هر دولت شهر، خدای نگهبان خاص خود را داشت که خدای برتر آنان به شمار می‌رفت.[۱۸]

ادیان ساکنان بین النهرین، بیشتر جنبه کاربردی داشت. وابستگی شدید زندگی و اقتصاد ساکنان بابل به طبیعت به ویژه زمین و آب، آنان را وا می‌داشت تا برای پدیده‌های طبیعی، باطنی را تجسم کنند که پرستش آن، به افزایش آن پدیده می‌انجامد.[۱۹] تصویر این خدایان در ذهن ایشان متناسب با کارآیی آنها بود؛ مثلاً خدای رعد و طوفان را پرنده‌ای تیره و بزرگ با سر شیر می‌پنداشتند. گاه نیز برای آنها تصویری انسانی یا نیمه انسانی تجسم می‌کردند.[۲۰] این رب النوعها سه خصوصیتداشتند: در رفتار خصلت انسانی داشتند، می‌خوردند، می‌نوشیدند و تولید مثل می‌کردند، هیچ‌یک به تنهایی قادر مطلق نبودند، و فعالیت آنها به طور کلی در دنیای طبیعی انجام می‌گرفت؛ نه در جهانی ورای این جهان.[۲۱] شماره خدایان بابل در سده نهم پیش از میلاد به ۶۵۰۰۰ می‌رسید، زیرا نیروی تخیل مردم و احتیاجاتی که مردم برای آنها خود را نیازمند خدایان می‌دانستند، حدّی نداشت.[۲۲] اجرام آسمانی مانند شمس، رب‌النوع خورشید و بِنا، رب النوع ماه نیز به عنوان کهن‌ترین خدایان، مورد پرستش بابلیان قرار داشت.[۲۳]

به طور کلی نمونه‌ای از یکتاپرستی نظیر آنچه در میان قوم یهود وجود داشت، در بابل یافت نمی‌شد، با این حال گسترش مملکت پس از جنگ‌ها، این خدایان محلی را به فرمان خدای یگانه درمی‌آورد؛ همچنین پاره‌ای از شهرها از روی حب وطن، خدای خاص و محبوب خود را صاحب قدرت مطلق و مسلط بر همه چیز می‌دانستند. این دو علت باعث شد که خرده خدایان، مظاهر یا صفاتی از خدای بزرگ را نمایش دهند و به این ترتیب شماره خدایان کاهش یافت.[۲۴] مراسم و سنت‌های آیینی نزد بابلیان از اهمیت بیشتری نسبت به عمل نیکو برخوردار بود.[۲۵] هدف از آیین‌های نیایشی در درجه نخست، غذای کافی دادن به خدایان و اطمینان از رفاه آنان بوده است. برای انجام این امور، معمولاً از مجسمهخدایان یا نشانه‌های آنها، در مقدس‌ترین بخش معبد استفاده می‌شده است. آنها به قدری زنده تصور می‌شدند که هنگام مراسم ملبس می‌گشتند؛[۲۶] همچنین رسم قربانی کردن برای خدایان در میان ایشان، همچون قوم یهود رایج بوده است؛[۲۷] همچنین تنها خدایان به بهشت می‌رفتند.[۲۸] بابل از لحاظ اخلاقی در اوج فساد قرار داشت؛[۲۹] هرودوت از سنت فحشای مقدس [۳۰] و کشتن زنان در هنگام محاصره برای صرفه‌جویی در آذوقه [۳۱] گزارشهایی آورده است. از جهت پایبند بودن به اوهام و خرافات و اعتقاد به سحر و پیشگویی و کهانت نیز هیچ تمدنی به پای تمدن بابلی نمی‌رسد.[۳۲]

بابل در افسانه‌ها و روایات اسلامی، اقلیم چهارم [۳۳] یا سوم [۳۴] از اقالیم هفت‌گانه جهان بوده و در مرکز عالم قرار داشته [۳۵] و آن را متشکل از ۷ شهر دانسته‌اند که هر شهر به امری خارق عادت شهرت یافته بود.[۳۶] نویسندگان قدیم همه جا شهر و کشور بابل را به یک نام خوانده‌اند. در مورد تاریخ آن نیز گفته شده که هابیل و قابیل در آن ساکن بودند [۳۷] و اولین شهری بود که پس از طوفان نوح ساخته شد.[۳۸] از نوح،[۳۹] قینان بن انوش بن شیث،[۴۰] ضحاک [۴۱] و برخی پادشاهان کیانی [۴۲] به عنوان بنیانگذار بابل نام برده‌اند. این شهر در بین نویسندگان مسلمان نیز به سحر و شراب شهرت دارد [۴۳] و مردمش در علم نجوم و هیئت و حساب خسوف و کسوف مهارت داشته‌اند.[۴۴] در احادیث اسلامی، شهری ملعون و محل نزول دو یا سه عذاب دانسته شده است.[۴۵] ماجرای رد الشمس نیز بنا به نظری در آن واقع شده است.[۴۶] برخی تصور کرده‌اند، نماز خواندن در آن حرام است؛[۴۷] اما از امام صادق (ع) منقول است که در مسجد کوفه، واقع در مرکز بابل، ۱۰۷۰ پیامبر، نماز گزارده‌اند، و عصای موسی، انگشتر سلیمان، محل رویش شجره یقطین برای یونس ﴿وَأَنْبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ[۴۸]، ساخت کشتی نوح (ع) و فوران تنور در داستان وی ﴿حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ[۴۹] در آن است[۵۰][۵۱]

یادکرد بابل در قرآن و تفاسیر

واژه بابل تنها یک بار در قرآن و به عنوان شهری که هاروت و ماروت در آن به مردم سحر می‌آموختند، آمده است. ﴿وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ[۵۲] مناظره ابراهیم با قوم خویش ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلالٍ مُّبِينٍ وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ وَلاَ أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاَّ أَن يَشَاء رَبِّي شَيْئًا وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا أَفَلاَ تَتَذَكَّرُونَ وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلاَ تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُم بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالأَمْنِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ [۵۳]؛ ﴿ قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ [۵۴]؛ ﴿ قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلالٍ مُّبِينٍ [۵۵]؛ ﴿وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۵۶]، شکستن بتها به دست وی ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ[۵۷]، پرتاب کردنش در آتش ﴿ قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ [۵۸]؛ ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۵۹]، مناظره‌اش با نمرود ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۶۰] و سپس ساختن برجی بلند به دست وی برای رویارویی با خدای ابراهیم ﴿قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ[۶۱] را نیز در بابل دانسته‌اند؛ همچنین بابل تبعیدگاه یهودیانی معرفی شده که یاد کرد طغیان و سرکوبی ایشان در آیات ﴿ وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُواْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا [۶۲] آمده است.[۶۳]

ابراهیم (ع) و نمرود در بابل

بیشتر مفسران مسلمان، ابراهیم (ع) را ساکن بابل و معاصر نمرود شمرده‌اند.[۶۴] طبق گزارش قرآن، آن حضرت در سرزمینی آلوده به انواع شرک می‌زیسته است، به طوری که پس از تلاشهای بسیار برای هدایت ساکنان آن، تنها لوط به وی ایمان آورد و با هم از آنجا هجرت کردند. ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۶۵] کتاب مقدس زادگاه او را که پدر اعراب و یهود است، "اورکلدانیان" معرفی می‌کند [۶۶] و احتمالاً مسلمانان از روی تشابه این نام با نام سلسله چهارم بابلی، او را ساکن بابل دانسته‌اند. نمرود نیز در کتاب مقدس، فرمانروای زمین و بانی شهر بابل خوانده شده است.[۶۷] پرسش ابراهیم (ع) از چیستی مجسمه‌های مورد پرستش قومش ﴿إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ[۶۸] و پاسخ غیر منطقی آنان مبنی بر اینکه تقلیدی از پدرانشان است ﴿قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ[۶۹]؛ ﴿قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ[۷۰] تحجر عقلی آنان و نیز دیرینه بودن بت‌پرستی در میان آنها ﴿أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ[۷۱] را نشان می‌دهد.[۷۲] آنها حتی پس از شکستن بتها به دست ابراهیم (ع) نیز به ناتوانی خدایان خود حتی در دفاع از خویش، پی نبرده،[۷۳] به دنبال عامل شکستن آنها می‌گردند. ﴿قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ[۷۴] تصریح ابراهیم بر گمراهی آنها و عمویش آزر ﴿قَالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۷۵] آنان را در اعتقادشان متزلزل می‌کند: ﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ[۷۶]، زیرا آنان از روی تدبر و تعقل به نتیجه‌ای مطمئن نرسیده بودند و سخنان وی برایشان تازگی داشت.[۷۷] سپس ابراهیم، خداوند یکتا را پروردگار آسمانها و زمین و آفریدگار آنها معرفی می‌کند. آیه ﴿قَالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ[۷۸] به طور کامل خدای یکتا را از خدایان بابلی متمایز می‌سازد، زیرا خدای یکتا همانند خدایان بابلی، رب‌النوع نبوده، بلکه آفریدگار همه جهان است.[۷۹] قرآن به رواج پرستش اجرام آسمانی در بابل نیز اشاره‌ای دارد. ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ[۸۰]، ﴿فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ[۸۱] از نوع استدلال حضرت ابراهیم (ع) و پاسخ‌ها و واکنش‌های نمرود [۸۲] و مشرکان می‌توان دریافت که بابلیان به رغم پیشرفت قابل توجه در تمدن مادی، دارای تفکر و تعقل ابتدایی بوده‌اند، زیرا نمرود در برابر سخن ابراهیم که خدایش زنده می‌کند و می‌میراند، دو اسیر آورده، یکی را می‌کشد و دیگری را آزاد می‌کند. ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۸۳][۸۴] نمرود پس از آن به قصد رویارویی با خدای ابراهیم به وسیله ۴ عقاب به آسمان پرواز می‌کند؛ لکن نقشه‌اش ناکام می‌ماند. آیه ﴿وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِنْ كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ[۸۵] را بر این ماجرا تفسیر کرده‌اند.[۸۶] پس از آن دستور می‌دهد به همان منظور، برجی بلند در بابل بسازند. گفته شده که طول آن ۵۰۰۰ و عرضش ۳۰۰۰ ذراع بوده است.[۸۷] خداوند آن را به وسیله طوفان یا زلزله [۸۸] یا جبرئیل [۸۹] از بنیان ویران می‌کند: ﴿قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ[۹۰] بسیاری از مفسران این آیه را بر نمرود و برجش در بابل تطبیق کرده‌اند.[۹۱] ترس حاصل از افتادن برج باعث می‌شود که هر دسته از مردم به زبانی سخن گویند و دیگر زبان همدیگر را نفهمند و در نتیجه به مکانی دیگر مهاجرت کنند. روایت دیگری نیز از این ماجرا وجود دارد که نمرود در آن حضور ندارد.[۹۲] برخی بر این اساس و تحت تأثیر گزارش‌های کتاب مقدس، وجه تسمیه بابل را به سبب تشویش زبان‌ها در آن از "بلبلة الالسن" دانسته‌اند.

داستان برج بابل در کتاب مقدس به گونه‌ای دیگر آمده است؛[۹۳] انسان‌ها پس از طوفان نوح تصمیم گرفتند که در بابل برجی بسازند که سرش به آسمان برسد تا نامی برای خود بیابند و مانع پراکندگی آنان شود؛ اما خداوند که از ایجاد اتحاد میان آنان می‌ترسید، تصمیم گرفت زبان آنها را تغییر دهد تا سخن همدیگر را نفهمند. دانشمندان بر این عقیده‌اند که برج یاد شده در سفر پیدایش، یک زیگورات یا معبد بوده است. در کاوشهایی که در قرن نوزدهم صورت گرفت، بقایای معبد مردوک، خدای محلی بابل کشف شد که ابتدا در زمان حمورابی ساخته شده بود و گمان می‌رود همان برج بابل باشد.[۹۴][۹۵]

هاروت و ماروت در بابل

در آیه ﴿وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ [۹۶] با خرده‌گیری از یهودیان به سحرآموزی آنان از شیطانها و دو فرشته‌ای که در بابل بوده‌اند اشاره شده است. رواج گسترده جادوگری و تعلیم و تعلم آن در میان بابلیان این دوره و استفاده نابجا از آن برای فتنه‌انگیزی همانند ایجاد جدایی میان زن و شوهر از این آیات قابل برداشت است.[۹۷] این آیه از پرچالش‌ترین آیات قرآن است؛[۹۸] از جمله داستان سرایان در مورد سبب آمدن هاروت و ماروت گفته‌اند که فرشتگان پس از فزونی عصیان آدمیان، بر آنها خرده گرفتند و خداوند دو نفر از ایشان به نام‌های هاروت و ماروت را با ویژگی‌های بشری به زمین فرستاد تا بر آنها ثابت شود که آنان نیز در صورت برخورداری از ویژگی‌های بشری کمتر از انسان‌ها معصیت نمی‌کنند. این دو فرشته در زمانی اندک دست به گناهان بزرگی زدند و خداوند آنها را به عنوان مجازات در چاهی در بابل به بند کشید.[۹۹] این حکایت با روایت‌های گوناگون در شماری از تفاسیر شیعه[۱۰۰] و سنی [۱۰۱] گزارش شده است که برخی از مفسران آن را از اسرائیلیات و ناسازگار با آیات قرآنی دانسته‌اند که فرشتگان را منزه از شرک و گناه می‌خواند.[۱۰۲] مفسرانی از این دست هدف از آمدن هاروت و ماروت و آموزش‌های آنان را آزمایش الهی برای مردم بابل دانسته و بر این باورند که بر اثر گسترش جادوگری در بابل خداوند این دو را مأمور کرد تا سحر و روش ابطال آن را به مردم بیاموزند تا آزمایشی برای آنها باشد و در غیر موارد مجاز مانند ابطال سحر و شناسایی سحر از معجزه از آن استفاده نکنند.[۱۰۳] نظیر چنین داستانی در میان یهود نیز وجود دارد؛[۱۰۴] اما این دو واژه احتمالاً از زردشتی اقتباس شده است،[۱۰۵] با اینحال بیشتر بر این عقیده‌اند که این شهر، همان بابل باستانی در عراق کنونی است،[۱۰۶] هرچند برخی در اقوال نادری آن را در دماوند یا مغرب زمین دانسته‌اند.[۱۰۷] فراگیری سحر توسط یهودیان نیز احتمالاً در زمان اسارت آنها در بابل صورت گرفته،[۱۰۸] زیرا عقاید یهودی، تأثیرات فراوانی از فرهنگ بابلی یافته است.[۱۰۹]

اسارت یهود در بابل

اسارت یهود در بابل موضوع دیگری است که بابل را به تفسیرها راه داده است. در آیات ابتدایی سوره اسراء از دو بار طغیان و فسادانگیزی بنی اسرائیل سخن رفته است: ﴿وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا[۱۱۰] و خداوند در هر بار گروهی از بندگان پیکار جوی خود را ضد آنان بر می‌انگیزد. ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُواْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا[۱۱۱] تقریباً همه مفسران بر این باورند که یکی از این حمله‌ها به دست بخت نصر صورت گرفته است. گروهی نیز هر دو هجوم را به وی نسبت داده‌اند.[۱۱۲] سپاه بابل در سال ۵۸۶ یا ۵۸۷ق. م. با ویران ساختن دیوارهای دفاعی، شهر اورشلیم را اشغال کرد.[۱۱۳] در این حمله، صدقیا، حاکم اورشلیماسیر و کور شد و اشراف و بزرگان شهر کشته شدند و ساکنان شهر به بابل تبعید گردیدند.[۱۱۴] طبق روایت تورات، همه مردم شهر از جمله دانیال و عزرا، به غیر از افراد فقیر و بی چیز به بابل تبعید شدند.[۱۱۵] داستان اصحاب اخدود ﴿قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ[۱۱۶] نیز بنا به روایتی در ارتباط با یهودیان به اسارت رفته در بابل است.[۱۱۷][۱۱۸]

بابل

﴿... مَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ...[۱۱۹] در المنجد آمده است: «بابل:شهری است قدیمی در بین النهرین»[۱۲۰]. با این تعریف ناگزیر هستیم ابتدا بین النهرین را بشناسیم: «نام بین النهرین ظاهراً به منطقه‌ای بین دو رود دجله و فرات اطلاق می‌شود، ولی مفهوم واقعی آن، قلمرو و سرزمین‌هایی هستند که حول وحوش این دو رود به ترقی و شکوفایی و ثروت و تمدن دست یافته و از لحاظ فرهنگی دارای درهم آمیختگی‌های اساسی بودند. بیشتر ترقی و رونق بین النهرین در مناطق جنوبی آن و در دره‌های پایین رودخانه حادث شده بود تا در مناطق کوهستانی که محل سرچشمه گرفتن دو رود هستند بین النهرین امروز اکثر قسمت‌های عراق و شمال شرقی سوریه و بخشی از جنوب شرقی ترکیه را در بر می‌گردد»[۱۲۱] حال که با محدوده بین النهرین آشنا شدیم شکی برایمان باقی نمی‌ماند که بابل در حول و حوش رافدین یعنی دو رود دجله و فرات بوده است. «بنا بر نوشته اکثر مورخین و محققین، اهالی بابل در سال ۲۱۰۰ ق. م، تمدنی برتر و مذهبی بهتر از مصریان داشتند آنها در اکد و کلده و آشور به ویژه در بابل برای خود مکانی دست و پا نمودند»[۱۲۲].

«هیرودوتس(هرودوت) مورخ مشهور می‌نویسد: شهر بابل بر همواره وسیع مربع الشکلی بنا شده است که طول هر یک از اطراف آن ۱۲۰ فرسخ و محیطش ۴۸۰ فرسخ (گویا میل) بوده و این مسافت را خلیج عمیقی که همواره از آب مملو می‌باشد احاطه نموده و بعد از خلیج دیواری برای این شهر بنا شده است که ۳۳۵ قدم ارتفاع و یکصد قدم قطر و صاحب ۲۵۰ برج و یکصد عدد دروازه برنجین می‌باشد و اغلب این حصار از آج بنا گشته است رود فرات این شهر را به دو قسمت منقسم می‌نماید و بر طرفین رود حصاری برای جلوگیری از دشمنان تأسیس یافته که آن را نیز درهای برنجین می‌باشد که به نهر پایین می‌رود از جمله بناهای معظم این شهر قصر سلاطین است که بر محل مدوری بناشده و حصار محکمی آن را احاطه نموده است و هیکل «بیل» نیز از جمله عمارات عظیمه این شهر است». مطالب فوق را برخی از پژوهشگران در پرتوی از قرآن[۱۲۳]، به نقل از قاموس کتاب مقدس ترجمه و تألیف مستر هاکس آورده است. در ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن آمده است «در «بابل» سه قول است: ابن مسعود می‌گوید:منظور بابل عراق است زیرا که اختلاف زبان‌ها در آن اتفاق افتاد و درباره آن گفته شد تبلبلت الالسن بها یعنی زبان‌ها در آن شهر مختلف گردید. سدی می‌گوید: مراد: بابل دماوند است. برخی گفته‌اند: آن از شهر نصیبین است تا رأس العین[۱۲۴].

تفسیر «انوار درخشان» خاطر نشان می‌سازد: «بابل» نام بلد بسیار معموری است که نزدیک کوفه و پایتخت پادشاهی بخت نصر بوده و به سبب اینکه علم و دارای عجمه است غیر منصرف می‌باشد[۱۲۵]. در دایره المعارف کتاب مقدس آمده است: «سرزمینی واقع در سواحل رودخانه فرات در سرزمین شنعار که به فاصله ۴۰ تا ۵۰ مایلی جنوب بغداد امروزی و ۳۰۰ میل شمال خلیج فارس قرار داشته و واژه آن ریشه اکدی و به معنی «دروازه خدا» است... به واژه بابل ۲۰۰ بار در کتاب مقدس اشاره شده و همانند مصر در تاریخ یهود از نقش مهمی برخوردار است[۱۲۶]. کتاب اطلاعات قرآنی بابل را این‌گونه توصیف کرده است: «حدود پنج هزار سال قبل در سرزمینی میان رود دجله و فرات تمدنی عظیم بود که چیزی از تمدن قدیم مصر کم نداشت. قسمتی از این سرزمین که طولش حدود چهارصد میل بود و عرضش به صد میل می‌رسید، به نام کشور بابل نامیده می‌شد. اکنون از آن بناهای عظیم تنها ویرانه‌هایی به جا مانده است که دانشمندان و باستان شناسان، آثار بسیاری از آن شهرها را کشف کرده‌اند. ده شهر مهم بابل: ۱-بابل ۲- اکتزیفون ۳- اُرک ۴- أکد ۵-بورسیبا ۶- سلوکیه ۷-کلنه ۸- صفیره ۹ ایوپدلس ۱۰-اور. مورخان شهر بابل را در شمار عجائب هفتگانه جهان جای داده‌اند»[۱۲۷].

مورخان شهر بابل را در شمار عجائب هفتگانه جهان جای داده‌اند»[۱۲۸]. در دانشنامه قرآن تصریح شده است: بابل، شرق قدیم بابل در بین النهرین، در شرق فرات، فاصله ۸۸ کیلومتری جنوب بغداد و در شمال حله کنونی در عراق واقع بوده که چند بار بر اثر جنگ و کشمکش ویران گردیده و بازسازی شده است... بابلی‌ها ستارگان را رصد کرده و فواصل و مدار هر یک از سیارات را مشخص ساخته بودند. بابلی‌ها واضعان حساب و عدد هستند. تقسیم شبانه روز به ساعت و دقیقه و ثانیه و تقسیم سال به دوازده و قسمت کردن ماه به سی روز و همچنین درجه‌بندی دایره از آنهاست»[۱۲۹] خلاصه «هرودوت که صد سال بعد از وفات بخت النصر بابل را دیده درباره این شهر نوشته است:دور بابل دیواری به طول چهارصد و هشتاد استاره و به بلندی دویست ذرع کشیده شده و عرض دیوار به اندازه‌ای است که یک ارابه چهارصد اسبه می‌تواند بر فراز دیوار به حرکت کند، بابل دارای دروازه مسین است و در مرز آن؛ قصر بخت النصر ساخته شده و در قسمت سفلای آن معبد «بعلوس» یکی از بناهای زیبا و محکم این شهر واقع می‌باشد. از همه آنچه گذشت معلوم می‌شود که بابل شهری باستانی است بر کرانه فرات به فاصله ۱۶۰ کیلومتری جنوب شرقی بغداد.[۱۳۰]

جغرافیای بابل، در سوره مبارکه بقره

﴿... وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ...[۱۳۱].

واژه بابل، فقط یک بار، در قرآن مجید، در آیه ۱۰۲ سوره بقره بیان شده، ذکر این واژه در حقیقت، بیان: «... فصل دیگری، از زشتکاری‌های یهود که... پیامبر بزرگ خدا، سلیمان(ع) را به سحر و جادوگری متهم ساختند؛ آمده و می‌گوید: آنها، از آنچه شیاطین، در عصر سلیمان، بر مردم می‌خواندند؛ پیروی کردند... سپس قرآن به دنبال این سخن، اضافه می‌کند، سلیمان هرگز کافر نشد... او هرگز به سحر توسل نجست و از جادوگری، برای پیشبرد اهداف خود، استفاده نکرد، ولی شیاطین کافر شدند و به مردم تعلیم سحر دادند. آنها یهود همچنین، از آنچه بدو فرشته بابل، هاروت و ماروت نازل گردید؛ پیروی کردند»[۱۳۲]. تصویر خیالی قسمتی از شهر بابل، پایتخت دولت کلده.

اما آنچه در این مقوله، مورد تحقیق و پژوهش است؛ جغرافیای بابل می‌باشد، که نام مکانی است؛ که هاروت و ماروت، در آن به آموزش سحر، به مردم پرداخته بودند؛ لذا از آنجا، که آشنایی با اصل داستان، ما را در فهم دقیق موضوع مورد تحقیق یاری می‌نماید؛ شایسته به نظر می‌رسد؛ که به ذکر اجمال داستان بسنده کنیم: «در سرزمین بابل سحر و جادوگری به اوج خود رسید و باعث ناراحتی و ایذاء مردم گردیده بود، خداوند دو فرشته را به صورت انسان مأمور ساخت که عوامل سحر و طریق ابطال آن را، به مردم بیاموزند تا بتوانند خود را از شر ساحران، بر کنار دارند»[۱۳۳]. به هر تقدیر، آنچه از تاریخ نویسان و قصه پردازان؛ در مورد بابل برای ما باقی مانده؛ آن است، که بازار جادوگری، در میان مردم بابل، شایع بوده است، چنان که آقای صدر بلاغی، در فرهنگ قصص قرآن[۱۳۴] می‌نویسد: «مردم، به قدرت ارواح مردگان عقیده راسخی داشتند و از آزار و تصرف ایشان می‌هراسیدند و از این جهت بازار سحر و جادوگری، در آن کشور رونق و رواجی بسیار داشته و جادوگران در آن سرزمین، مقام و اقتداری بسزا دارا بودند و از طلسمات و علف‌های مخصوص و پاشیدن آب متبرک و دوختن نوارهای مخصوص، برای اعمال غریبه و مبارزه با ارواح و دفع سیاه بختی استفاده می‌کردند و داستان هاروت و ماروت و تعلیم سحر که از ایشان به بنی اسرائیل نفوذ کرده، در آیه ۱۰۲، از سوره بقره، به آن اشاره می‌کند، از همین باب است».

با توجه به؛ آنچه بیان شد؛ روشن می‌شود، که شهر، یا کشوری به نام بابل، وجود داشته، که در دوره رسالت حضرت سلیمان؛ جادوگری، در آن رشد فراوان داشته و قرآن مجید، به منظور بهره‌گیری عقلی، از تاریخ گذشتگان، به آن محل و ساکنین آن اشاره‌ای، گذرا نموده و ما در این گفتار، به دنبال آن محل هستیم؛ تا خواننده قرآن را، در فهم بهتر آیات شریفه قرآن، بیشتر به تدبر واداریم.[۱۳۵]

بابل، در کدام کشور فعلی جهان واقع شده است؟

هردوت مورخ یونانی، که به پدر تاریخ معروف است و در بین سال‌های ۴۸۰ تا ۴۲۵ پیش از میلاد می‌زیسته است، درباره بابل چنین ضبط نموده است: «آشور چندین شهر بزرگ دارد، که معروف‌ترین و مستحکم‌ترین آنها، در این زمان - زمان سفر او به آشور – بابل بوده که بعد از سقوط نینوا مقر حکومت، به آنجا انتقال یافت. شرح تعریف این محل، به قرار ذیل است: شهر، در دشت پهناوری قرار دارد و درست مربع شکل است. طول هر سمت آن یک صد و بیست فورلنگ است، بنابراین محیط آن چهارصد و هشتاد فورلنگ می‌شود و در حالی که این قدر وسیع است، در شکوه نیز هیچ شهر دیگری به پای آن نمی‌رسد. اولاً دور تا دور آن را خندق عریض و عمیقی فرا گرفته، که پر از آب است و در عقب آن دیواری است، به عرض پنجاه ارج شاهی و دویست ارج ارتفاع»[۱۳۶]و[۱۳۷].

در مورد وضع محافظت و دفاعی شهر اضافه می‌نماید:... خندق‌های بزرگی را که گردشهر می‌کندند... خاکی، که از آن به دست می‌آمد... آجر می‌کردند... لبه‌های خندق را، با آجر فرش و روی آن دیوار برپا می‌کردند و در تمام آن کار قیر داغ کار می‌بردند. در دو کناره‌های بالای دیوار بناهای یک اطاقی مقابل هم می‌ساختند که بین آنها فاصله کافی برای گرداندن یک عرابه چهار چرخه، جا می‌گذاشتند. در محیط دیوار چهارصد دروازه هست، که درهای آن تماماً از برنج ساخته شده بود[۱۳۸]. ... هردوت، توضیحات مفصلی، در مورد دروازه‌ها، خیابان‌ها، زراعت، صنعت و سایر مسائل و موضوعات مدنی بابل، نقل نموده، که ما به منظور ایجاز، از نقل آنها صرف نظر می‌کنیم.

تا اینجا آنچه بیان شد، مشاهدات هردوت، تاریخ نویس یونانی است، که ما علاوه بر آن، به سایر دیدگاه‌های تاریخ نگاران و مفسرین قرآن، در ذیل اشاره می‌نماییم: یرخی از علما و بزرگان[۱۳۹] در مورد تفسیر آیه مورد بحث می‌نویسند: «مفسرین، در تفسیر این آیه، اختلاف عجیبی به راه انداخته‌اند، به طوری که نظیر این اختلاف را، در هیچ آیه‌ای، از ایشان نمی‌یابیم.»..[۱۴۰] و چهارده اختلاف نظر بیان می‌فرماید، تا به اختلاف دهم آنان، که مورد بحث ما: یعنی بابل است می‌رسد و در این مورد چنین بیان می‌دارد: اختلاف دهمشان، در معنای /بابل است، که آیا منظور از آن بابل عراق است، یا بابل دماوند؟ و یا از نصیبین گرفته، تا رأس العین است؟[۱۴۱]

اکنون ما، اظهارنظرهای تاریخ نگاران و اهل لغت و مفسرین را در ذیل تقل می‌کنیم:

  1. برخی از نویسندگان در بخش اعلام المنجد می‌نویسد: بابل عاصمه قدیمه فی اواسط ما بین النهرین انقاضها واقعه علی الفرات، قریب الحله علی مسافت ۸۰ کیلومتر جنوب شرقی بغداد یعنی، بابل پایتخت قدیمی، در اواسط بین النهرین. که شهر حله است و در مسافت هشتاد کیلومتری جنوب بغداد احداث شده است.[۱۴۲]
  2. برخی از پژوهشگران، در این باره می‌نویسند: بابل باب ایل باب الله. دروازه خدا... شهری قدیم، در بین النهرین، که خرابه‌های آن، در ساحل فرات، در ۱۶۰ کیلومتری جنوب شرقی بغداد واقع است.
  3. در قاموس قرآن آمده است: «بابل مملکتی بوده، در محل کنونی مملکت عراق، مرکز آن، نیز نامش بابل بود، گویند آن، در کنار فرات و در محل فعلی شهر حله بوده است.
  4. برخی از پژوهشگران، در فرهنگ لغات قرآن، زیر واژه بابل نقل می‌کند: «بابل، به انگلیسی Babvlon است شهر معروف باستانی، در عراق، که بر دو جانب رود فرات، آباد شده و پایتخت شاهی نیرومندی شده بود، که در سنه ۵۳۸ قبل از میلاد تباه گشت. در آن شهر ستاره‌شناسی و ستاره پرستی چنان پیشرفت کرد؛ که مردم، دانشمندان آنجا را، به ستاره‌شناسی و ضمناً سحر می‌شناختند.»...[۱۴۳]
  5. برخی از دانشمندان، در تفسیر آیه مورد تحقیق[۱۴۴]، در مورد محل نشر اوهام و سحر، می‌نویسد: «گویا نظر قرآن همان توجه، به منشأ دیگر اوهام گمراه کننده‌ای است که از بابل، مرکز کلده قدیم و آن سرزمین تمدن اسرارآمیز، به وسیله دو تن، که این اسرار را، از میان دیوارهای محدود ساحران و کاهنان بیرون آوردند، در میان ملل، به خصوص یهود، منتشر گردید، یهود هم، به نوبه خود. به هر جا پراکنده شدند؛ این اوهام را، با خود بردند و پراکندند». و به دنبال آن، در مورد کلده، می‌افزاید؛ کشور کلده، در میان دجله و فرات و در دهانه خلیج فارس بود... دشت وسیع و دره مانند، آسمان باز و درخشان آن، تا آنجا که وسائل علمی آن روز اجازه می‌داد؛ هوشمندان کلد‌ه‌ای را متوجه مدارات و اوج و حضیض و قرب و بعد و دیگر اوضاع کواکب نمود».
  6. در پاره‌ای از منابع آمده است: «پس از غلبه آکد، بر سومر بابل به صورت پایتخت تمام قسمت سفلای بین النهرین در آمد و مقدمات تشکیل دولت بابل فراهم شد، و سرانجام حمورابی این دولت را به وجود آورد. در طول تاریخ، پنج سلسله پادشاهی، بر بابل فرمانروایی کردند. حمورابی ششمین پادشاه از سلسله اول بود که از سال ۲۱۲۳ - ۲۰۸۰. م. به مدت ۴۳ بر بابل سلطنت کرد. بخت النصر - بنوکد نصر - از دیگر پادشاهان معروف بابل بود، این پادشاه جماعت بسیاری، از یهودیان را به اسارت در آورد و به بابل منتقل کرد. این اسیران، پس از سقوط بابل، به دست کورش آزاد شدند. قانون حمورابی: قدیمی‌ترین قانون نامه مدونی که بشر سراغ دارد، قانون حمورابی است. این پادشاه، پس از آنکه توانست، از قبایل پراکنده و قدرت ضعیف بابل، حکومت نیرومند به وجود آورد؛ امنیت و آسایش نسبی را، در بابل ایجاد کرد و قانون نامه تاریخی خود را صادر نمود و دستور به تدوین آن داد. قانون حمورابی، که بر روی ستونی، از سنگ، به ارتفاع ۴۵/۲ متر و به شکل منظم و زیبایی نوشته شده است، در سال ۱۹۰۲ م. بر اثر کاوش‌های باستانی، در خرابه‌های شهر شوش پیدا شد و اکنون، در موزه لوور در پاریس نگهداری می‌شود. متن قانون، مشتمل بر ۲۸۲ ماده و یک مقدمه است».
  7. در کتاب قصص قرآن، در مورد بابل می‌خوانیم: «حدود پنج هزار سال قبل، در سرزمین میان رود دجله و فرات تمدنی عظیم وجود داشته که از تمدن مصر چیزی کم نداشته است. قسمتی از این سرزمین، که طولش، در حدود چهارصد میل و عرضش بالغ بر صد میل است؛ به نام کشور بابل نامیده می‌شده و اراضی این مملکت هموار و مسطح و در روزگار مجد و جلال این مملکت، آن اراضی کاملاً آباد و پر آب... و خرمای آن ممتاز بوده است. نام قدیم بابل شنعار است و گاهی آن را سر زمین کلدانیان نیز می‌نامند. کشور بابل، در روزگار قدیم به شهرهای بزرگ و آباد و سورهای بلند و قلعه‌های نیرومند و قصر‌های رفیع و بت کده‌های عظیم آراسته بود و اکنون، از آن بناهای عظیم آثار و ویرانه‌هایی به جا مانده، که علمای باستان‌شناسی، از طریق آن، آثار بسیاری از آن شهرها و بناها را کشف کرده‌اند»[۱۴۵]. مطالب فراوانی، در مورد گذشته بابل وجود دارد؛ ولی ما به منظور بیان مختصر، از ذکر آنها خودداری می‌نماییم و در پایان، به آخرین نکته، که وضع جغرافیایی آن است: بسنده می‌کنیم.
  8. «شهر قدیم بابل، در چهل درجه و سی و دو دقیقه عرض شمالی و سی و سه درجه و بیست و سه دقیقه طول شرقی، در مشرق فرات نزدیک دجله کنونی در کشور عراق فعلی واقع بوده و موضع اولی آن، همان شهر بوسیبا می‌باشد، برج نمرود، در آن ساخته شده و این برج، گویا معبد نمرود، یکی از خدایان کلده بوده است... به هر حال فعلاً، از بابل اصلی، سه بنای ویران باقی است و این عبارت است از: حصن بابل، که معبد بعلوس است و دیگر قصر بخت النصر و سومی ویرانه قصر است، که به نام عمران بن علی معروف است»[۱۴۶].

یکی از نکته‌های قابل ذکر، وجه تسمیه بابل است، که برای خوانندگان خالی از لطف نیست: «در خصوص این که چرا بابل را به این نام خوانده‌اند چند قول ذکر شده، از جمله آن که: در روزگار قدیم معبدی عظیم، در آن شهر وجود داشته، که قضات برای فصل مخاصمات و مرافعات مردم، بر در آن معبد می‌نشسته‌اند و آن محل را باب ایل یعنی در خدا می‌نامیده‌اند و بعدها این کلمه تخفیف یافته و به صورت بابل در آمده و نام آن شهر شده... قول دیگر این است، که اصل لفظ بابل باب - ایلو بوده و ایلو نام یکی از خدایان اقوام سامی بوده است»[۱۴۷].[۱۴۸]

منابع

پانویس

  1. التحقیق، ج ۱، ص ۲۰۴؛ نثر طوبی، ص ۶۰، «بابل».
  2. Britanica: Babylon.
  3. . Britanica: Babylonia.
  4. ر. ک: بابل تاریخ مصور، ص ۴۴ ـ ۱۹۳؛ تاریخ حضارة وادی الرافدین، ج ۲، ص ۱۵ ـ ۱۷۲؛ Britanica: Babylonia
  5. ادیان جهان باستان، ج ۲، ص ۱۷۱.
  6. Judaica: Babylon.
  7. ر. ک: آغاز قانون‌گذاری، ص ۱۴۷ ـ ۲۰۲.
  8. تاریخ حضارة وادی الرافدین، ج ۲، ص ۵۹.
  9. نبوخذ نصر الثانی، ص ۵۸ ـ ۵۹.
  10. ر. ک: نبوخذ نصر الثانی، ص ۷۹ - ۸۳؛ کتاب مقدس: دوم پادشاهان، ۲۴: ۱ ـ ۲، ۲۵: ۱ ـ ۷؛ دوم تواریخ، ۳۶.
  11. ر. ک: تاریخ بابل، ص ۸۳ - ۸۴؛ تاریخ حضارة وادی الرافدین، ج ۲، ص ۱۴۸ - ۱۶۰؛ نبوخد نصر الثانی، ص ۹۵ - ۱۱۰.
  12. کتاب مقدس: اشعیا، ۱۳: ۱۹؛ ارمیا، ۵۱: ۵۳ - ۵۸.
  13. تاریخ هرودوت، ص ۱۱۶ - ۱۲۳.
  14. بابل تاریخ مصور، ص ۲۰۷.
  15. تاریخ حضارة وادی الرافدین، ج ۲، ص ۱۷۱.
  16. تاریخ بابل، ص ۱۷۳ ـ ۱۷۴.
  17. ر. ک: ادیان جهان باستان، ج ۲، ص ۲۰۱، ۲۲۰؛ تاریخ تمدن، ج ۱، ص ۲۷۷، ۲۸۵.
  18. ادیان جهان باستان، ج ۲، ص ۲۰۲.
  19. Enc. of Religion: Mesopotamian Religions؛ ادیان جهان باستان، ج ۲، ص ۲۰۳ - ۲۰۶.
  20. . Ibid.
  21. ادیان جهان باستان، ج ۲، ص ۲۰۴.
  22. تاریخ تمدن، ج ۱، ص ۲۷۷.
  23. . Encyclopedia of Religions: Mesopotamian Religions.
  24. تاریخ تمدن، ج ۱، ص ۲۷۷ ـ ۲۷۸.
  25. ادیان جهان باستان، ج ۲، ص ۲۳۶.
  26. ادیان جهان باستان، ج ۲، ص ۲۷۳.
  27. تاریخ تمدن، ج ۱، ص ۲۸۳.
  28. ادیان جهان باستان، ج ۲، ص ۲۹۰؛ تاریخ تمدن، ج ۱، ص ۲۸۳.
  29. تاریخ تمدن، ج ۱، ص ۲۸۸، ۲۹۲.
  30. تاریخ هرودوت، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.
  31. تاریخ هرودوت، ص ۲۶۸.
  32. تاریخ تمدن، ج ۱، ص ۲۸۷.
  33. التنبیه والاشراف، ص ۳۲؛ المنتظم، ج ۱، ص ۱۳۱.
  34. نزهة القلوب، ص ۳۸؛ برهان قاطع، ص ۱۴۰.
  35. المستطرف، ج ۱، ص ۵۹۲؛ برهان قاطع، ص ۱۴۰.
  36. معجم البلدان، ج ۱، ص ۳۱۰ ـ ۳۱۱؛ آثار البلاد، ص ۳۰۴ ـ ۳۰۵.
  37. معجم البلدان، ج ۱، ص ۳۱۱.
  38. مبهمات القرآن، ج ۱، ص ۱۶۹؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۳۰۹.
  39. معجم البلدان، ص ۳۰۹.
  40. نزهة القلوب، ص ۳۸.
  41. تقویم البلدان، ص ۳۰۳؛ صورة الارض، ص ۲۴۴؛ نزهة القلوب، ص ۳۹.
  42. البدء و التاریخ، ج ۴، ص ۹۹؛ تاج‌العروس، ج ۲۸، ص ۵۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۱۸۳.
  43. معجم البلدان، ج ۱، ص ۳۰۹.
  44. اعلام قرآن، ص ۲۴۳ ـ ۲۴۴.
  45. وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۱۸۰ ـ ۱۸۱.
  46. مصباح الفقیه، ج ۲، ص ۱۸۷.
  47. تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۳۳.
  48. «و بر او گیاهی از (گونه) کدو رویاندیم» سوره صافات، آیه ۱۴۶.
  49. «(این بود) تا آنگاه که فرمان ما در رسید و (آب از) تنور فرا جوشید گفتیم در آن از هر گونه‌ای دو تا (نر و ماده) بردار و (نیز) خانواده‌ات را- جز آن کس که درباره وی از پیش سخن رفته است- و (نیز) هر کس را که ایمان آورده است و جز اندکی همراه وی ایمان نیاورده بودند» سوره هود، آیه ۴۰.
  50. بحار الانوار، ج ۱۱، ص ۵۸.
  51. معموری، محمد جواد، مقاله «بابل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 222-226.
  52. «و (یهودیان) از آنچه شیطان‌ها در فرمانروایی سلیمان (به گوش این و آن) می‌خواندند (که سلیمان جادوگر است)؛ پیروی کردند. و سلیمان کفر نورزید ولی شیطان‌ها کافر شدند که به مردم جادو می‌آموختند و نیز آنچه را بر دو فرشته هاروت و ماروت در (سرزمین) بابل فرو فرستاده شده بود در حالی که این دو به هیچ‌کس آموزشی نمی‌دادند مگر که می‌گفتند: ما تنها (ابزار) آزمونیم پس (با بکارگیری جادو) کافر مشو! اما (مردم) از آن دو چیزی را می‌آموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایی می‌افکنند- در حالی که جز به اذن خداوند به کسی زیان نمی‌رساندند- چیزی را می‌آموختند که به آنان زیان می‌رسانید و برای آنها سودی نداشت و خوب می‌دانستند که هر کس خریدار آن باشد در جهان واپسین بهره‌ای ندارد و خود را به بد چیزی فروختند، اگر می‌دانستند» سوره بقره، آیه ۱۰۲.
  53. «و یاد کن که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بت‌ها را به خدایی می‌گزینی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری می‌یابم. و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد. و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم. آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود. هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم. من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم. و قوم او با وی به چالش برخاستند؛ او گفت: آیا با من درباره خداوند چالش می‌ورزید در حالی که مرا راهنمایی کرده است؟ و من از آنچه شریک او قرار می‌دهید نمی‌هراسم مگر آنکه پروردگارم چیزی برای من بخواهد؛ پروردگارم به دانایی بر همه چیز چیرگی دارد، آیا پند نمی‌پذیرید؟ و چگونه از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بهراسم در حالی که خود نمی‌هراسید از اینکه چیزی را شریک خداوند قرار داده‌اید که برهانی بر آن بر شما فرو نفرستاده است؛ پس اگر دانایید کدام‌یک از (ما) دو گروه به امن (و آرامش) سزاوارتر است؟» سوره انعام، آیه ۷۴-۸۱.
  54. «(ابراهیم) گفت: آیا چون فرا می‌خوانید (شان صدای) شما را می‌شنوند؟ یا به شما سود یا زیان می‌رسانند؟» سوره شعراء، آیه ۷۲-۷۳.
  55. «گفتند: پدرانمان را پرستنده آنها یافته‌ایم گفت: به یقین شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده‌اید» سوره انبیاء، آیه ۵۳-۵۴.
  56. «و ابراهیم را (یاد کن) هنگامی که به قوم خود گفت: خداوند را بپرستید و از او پروا کنید» سوره عنکبوت، آیه ۱۶.
  57. «آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه ۵۸.
  58. «گفتند: اگر می‌خواهید کاری کنید، او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد و بی‌گزند باش» سوره انبیاء، آیه ۶۸-۶۹.
  59. «اما پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند: او را بکشید یا بسوزانید! و خداوند او را از آتش رهانید؛ بی‌گمان در این، نشانه‌هایی است برای گروهی که ایمان دارند» سوره عنکبوت، آیه ۲۴.
  60. «آیا در (کار) آن کس ننگریسته‌ای که از (غرور) اینکه خداوند به او پادشاهی داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش چون و چرا کرد آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده می‌کند و می‌میراند، او گفت: من (نیز) زنده می‌دارم و می‌میرانم، ابراهیم گفت: خداوند آفتاب را از خاور فرا می‌آورد، تو آن را از باختر برآور؛ و آن کافر درماند؛ و خداوند گروه ستمکاران را رهنمون نمی‌گردد» سوره بقره، آیه ۲۵۸.
  61. «به راستی، کسانی پیش از ایشان نیرنگ باختند آنگاه خداوند بنیان آنان را از پایه برکند و بام از فراز سرشان بر آنها فرود آمد و عذاب از جایی که درنمی‌یافتند به آنان فرا رسید» سوره نحل، آیه ۲۶.
  62. «و به بنی اسرائیل در کتاب (تورات) خبر دادیم که دو بار در این سرزمین تباهی می‌ورزید و گردنکشی بزرگی می‌کنید و چون وعده نخست (از) آن دو (تباهی) فرا رسد بندگانی سخت جنگاور را که داریم بر شما برمی‌انگیزیم که درون خانه‌ها را جست و جو می‌کنند و (این) وعده‌ای انجام یافتنی است. سپس پیروزی بر آنان را دوباره بهره شما می‌کنیم و با دارایی‌ها و پسران به شما یاری می‌رسانیم و شمار شما را افزون‌تر می‌گردانیم. اگر نیکی ورزید به خویش نیکی ورزیده‌اید و اگر بدی کنید به خویش کرده‌اید و چون وعده فرجامین فرا رسد (بندگانی دیگر را می‌فرستیم) تا چهره‌هایتان را اندوهبار گردانند و در آن مسجد وارد گردند چنان که بار نخست وارد آن شده بودند و تا بر هر چه دست یابند از میان بردارند» سوره اسراء، آیه ۴-۷.
  63. معموری، محمد جواد، مقاله «بابل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 226.
  64. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۳، ص ۱۸۴.
  65. «آنگاه لوط به او گروید و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم هجرت می‌کنم که اوست که پیروزمند فرزانه است» سوره عنکبوت، آیه ۲۶.
  66. قاموس کتاب مقدس، ص ۴.
  67. قاموس کتاب مقدس، ص ۸۹۱.
  68. «هنگامی که به پدر و قوم خویش، گفت: این تندیس‌ها چیست که شما به (خدمت) آنها ماندگارید؟» سوره انبیاء، آیه ۵۲.
  69. «گفتند: پدرانمان را پرستنده آنها یافته‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۵۳.
  70. «گفتند: (نه) بلکه دریافته‌ایم که پدرانمان چنین می‌کردند!» سوره شعراء، آیه ۷۴.
  71. «شما و نیاکانتان؟» سوره شعراء، آیه ۷۶.
  72. فی ظلال القرآن، ج ۴، ص ۲۳۸۵.
  73. فی ظلال القرآن، ج ۴، ص ۲۳۸۶.
  74. «گفتند: چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟ بی‌گمان او از ستمگران است» سوره انبیاء، آیه ۵۹.
  75. «گفت: به یقین شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده‌اید» سوره انبیاء، آیه ۵۴.
  76. «گفتند: آیا برای ما حقّ را آورده‌ای یا از بازیگرانی؟» سوره انبیاء، آیه ۵۵.
  77. فی ظلال القرآن، ج ۲، ص ۲۳۸۶.
  78. «گفت: (نه،) بلکه پروردگارتان، پروردگار آسمان‌ها و زمین است که آنها را پدید آورده است و من بر این گواهم» سوره انبیاء، آیه ۵۶.
  79. فی ظلال‌القرآن، ج ۲، ص ۲۳۸۵؛ التحریر والتنویر، ج ۱۷، ص ۹۶.
  80. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
  81. «آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود» سوره انعام، آیه ۷۷.
  82. مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۳۵؛ کشف الاسرار، ج ۱، ص ۷۰۴.
  83. «آیا در (کار) آن کس ننگریسته‌ای که از (غرور) اینکه خداوند به او پادشاهی داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش چون و چرا کرد آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده می‌کند و می‌میراند، او گفت: من (نیز) زنده می‌دارم و می‌میرانم، ابراهیم گفت: خداوند آفتاب را از خاور فرا می‌آورد، تو آن را از باختر برآور؛ و آن کافر درماند؛ و خداوند گروه ستمکاران را رهنمون نمی‌گردد» سوره بقره، آیه ۲۵۸.
  84. المیزان، ج ۲، ص ۳۵۴.
  85. «و بی‌گمان نیرنگ خود را به کار بردند و نیرنگشان نزد خداوند (آشکار) است و نه آنست نیرنگشان که بدان کوه‌ها از میان برود» سوره ابراهیم، آیه ۴۶.
  86. جامع البیان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۳۲۰؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۴۹۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۶۵.
  87. معجم ما استعجم، ج ۱، ص ۲۱۹؛ البحر المحیط، ج ۶، ص ۵۲۱.
  88. تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۶۵.
  89. البحر المحیط، ج ۶، ص ۵۲۱.
  90. «به راستی، کسانی پیش از ایشان نیرنگ باختند آنگاه خداوند بنیان آنان را از پایه برکند و بام از فراز سرشان بر آنها فرود آمد و عذاب از جایی که درنمی‌یافتند به آنان فرا رسید» سوره نحل، آیه ۲۶.
  91. جامع‌البیان، مج ۸، ج ۱۴، ص ۱۳۰؛ غررالتبیان، ج ۴، ص ۳۰۱؛ مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۵۴۹.
  92. الاخبار الطوال، ص ۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص ۳۷؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۱۹ ـ ۲۰.
  93. کتاب مقدس، پیدایش، ۱۱: ۳ ـ ۴.
  94. . Judaica: Babel, Tower of.
  95. معموری، محمد جواد، مقاله «بابل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 226-228.
  96. «و (یهودیان) از آنچه شیطان‌ها در فرمانروایی سلیمان (به گوش این و آن) می‌خواندند (که سلیمان جادوگر است)؛ پیروی کردند. و سلیمان کفر نورزید ولی شیطان‌ها کافر شدند که به مردم جادو می‌آموختند و نیز آنچه را بر دو فرشته هاروت و ماروت در (سرزمین) بابل فرو فرستاده شده بود در حالی که این دو به هیچ‌کس آموزشی نمی‌دادند مگر که می‌گفتند: ما تنها (ابزار) آزمونیم پس (با بکارگیری جادو) کافر مشو! اما (مردم) از آن دو چیزی را می‌آموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایی می‌افکنند- در حالی که جز به اذن خداوند به کسی زیان نمی‌رساندند- چیزی را می‌آموختند که به آنان زیان می‌رسانید و برای آنها سودی نداشت و خوب می‌دانستند که هر کس خریدار آن باشد در جهان واپسین بهره‌ای ندارد و خود را به بد چیزی فروختند، اگر می‌دانستند» سوره بقره، آیه ۱۰۲.
  97. المیزان، ج ۱، ص ۲۳۵.
  98. جامع‌البیان، مج۱، ج۱، ص۶۲۳ ـ ۶۳۲؛ زادالمسیر، ج ۱، ص ۱۲۳ ـ ۱۲۵؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۳۳.
  99. جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۶۳۸؛ التبیان، ج ۱، ص۳۷۵ ـ ۳۷۶؛ کشف‌الاسرار، ج۱، ص۲۹۵ـ۲۹۷.
  100. تفسیر قمی، ج۱، ص۸۳ـ۸۵؛ التبیان، ج۱، ص۳۷۶؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۳۰ ـ ۳۳۱.
  101. جامع‌البیان، مج۱، ج۱، ص ۶۳۴ ـ ۶۳۵؛ زادالمسیر، ج ۱، ص ۱۲۳ ـ ۱۲۴؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج ۱، ص ۱۴۲ ـ ۱۴۳.
  102. التبیان، ج ۱، ص ۳۷۶؛ کنزالدقائق، ج ۲، ص ۱۰۴؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۳۹، ۲۴۱.
  103. مبهمات القرآن، ج ۱، ص ۱۷۱؛ التحریر و التنویر، ج ۱، ص ۶۴۱؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۳۵.
  104. . Judaica: Uzza, and Azaél.
  105. . Britanica: Harut & Marut.
  106. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۶۴۳؛ مبهمات القرآن، ج ۱، ص ۱۷۰؛ التحریر والتنویر، ج ۱، ص ۶۴۱.
  107. معجم البلدان، ج ۱، ص ۳۰۹؛ روح المعانی، مج ۱، ج ۱، ص ۵۳۹.
  108. نثر طوبی، ج ۱، ص ۶۱.
  109. معموری، محمد جواد، مقاله «بابل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 228-229.
  110. «و به بنی اسرائیل در کتاب (تورات) خبر دادیم که دو بار در این سرزمین تباهی می‌ورزید و گردنکشی بزرگی می‌کنید» سوره اسراء، آیه ۴.
  111. «و چون وعده نخست (از) آن دو (تباهی) فرا رسد بندگانی سخت جنگاور را که داریم بر شما برمی‌انگیزیم که درون خانه‌ها را جست و جو می‌کنند و (این) وعده‌ای انجام یافتنی است سپس پیروزی بر آنان را دوباره بهره شما می‌کنیم و با دارایی‌ها و پسران به شما یاری می‌رسانیم و شمار شما را افزون‌تر می‌گردانیم اگر نیکی ورزید به خویش نیکی ورزیده‌اید و اگر بدی کنید به خویش کرده‌اید و چون وعده فرجامین فرا رسد (بندگانی دیگر را می‌فرستیم) تا چهره‌هایتان را اندوهبار گردانند و در آن مسجد وارد گردند چنان که بار نخست وارد آن شده بودند و تا بر هر چه دست یابند از میان بردارند» سوره اسراء، آیه ۵-۷.
  112. تفسیر مجاهد، ج ۱، ص ۳۵۸؛ المعارف، ج ۱۳، ص ۴۷.
  113. نبوخذ نصر الثانی، ص ۷۲ ـ ۷۴؛ بابل تاریخ مصور، ص ۱۹۷؛ Jadaica: Nebuchadrezzer II
  114. کتاب مقدس. دوم پادشاهان، ۲۵.
  115. کتاب مقدس. دوم پادشاهان، ۲۵: ۱۱ ـ ۱۲.
  116. «مرگ بر گروه (آتش افروز در) آن خندق،» سوره بروج، آیه ۴.
  117. البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۱۰۳.
  118. معموری، محمد جواد، مقاله «بابل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 229.
  119. «... و نیز آنچه را بر دو فرشته هاروت و ماروت در (سرزمین) بابل فرو فرستاده شده بود»... سوره بقره، آیه ۱۰۲.
  120. لویس معروف، المنجد، مترجم: محمد بندر ریگی، ج۱.
  121. جولین رید، بین النهرین، مترجم: آذر بصیر، ص۱۶.
  122. عبدالعظیم رضایی، تاریخ ادیان جهان، ج۱.
  123. آیت‌الله سید محمد طالقانی، پرتوی از قرآن، ج۱، ص۲۵۱.
  124. ر.ک: ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۸۸.
  125. انوار درخشان، ج۱، ص۲۷۵.
  126. دایرة المعارف کتاب مقدس، ص۷۶۸.
  127. دایرة المعارف کتاب مقدس، ص۷۶۸.
  128. اطلاعات قرآنی، ص۱۴۳؛ ر.ک: بلاغی، قصص قرآن، ص۳۲۵.
  129. بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۱، ص۳۳۷.
  130. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص۶۴.
  131. «و (یهودیان) از آنچه شیطان‌ها در فرمانروایی سلیمان (به گوش این و آن) می‌خواندند (که سلیمان جادوگر است)؛ پیروی کردند. و سلیمان کفر نورزید ولی شیطان‌ها کافر شدند که به مردم جادو می‌آموختند و نیز آنچه را بر دو فرشته هاروت و ماروت در (سرزمین) بابل فرو فرستاده شده بود در حالی که این دو به هیچ‌کس آموزشی نمی‌دادند مگر که می‌گفتند: ما تنها (ابزار) آزمونیم پس (با بکارگیری جادو) کافر مشو! اما (مردم) از آن دو چیزی را می‌آموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایی می‌افکنند- در حالی که جز به اذن خداوند به کسی زیان نمی‌رساندند- چیزی را می‌آموختند که به آنان زیان می‌رسانید و برای آنها سودی نداشت و خوب می‌دانستند که هر کس خریدار آن باشد در جهان واپسین بهره‌ای ندارد و خود را به بد چیزی فروختند، اگر می‌دانستند» سوره بقره، آیه ۱۰۲.
  132. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱، ص۳۷۱.
  133. سند شماره ۱، ص۳۷۴.
  134. فرهنگ قصص قرآن، ص۳۲۶.
  135. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۱۱۷.
  136. ارج شاهی، سه انگشت دراز‌تر از ارج معمولی است - ارج معمولی برابر، با یک فوت و هشت اینچ است.
  137. هردوت، تاریخ هردوت، ترجمه وحید مازندرانی، ص۱۱۶ و ۱۱۷.
  138. هردوت، تاریخ هردوت، ترجمه وحید مازندرانی، ص۱۱۶ و ۱۱۷.
  139. علامه طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۲۶.
  140. محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۲، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ص۲۵ و ۲۶.
  141. محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۲، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی.
  142. لویس معلوف، اعلام المنجد
  143. عباس مهرین شوشتری
  144. آیة الله طالقانی، پرتوی از قرآن، ص۲۴۶.
  145. صدرالدین، بلاغی قصه قرآن، ص۳۲۵.
  146. محمد، خزائلی، اعلام قرآن، ص۲۴۱ – ۲۴۳.
  147. سند شماره ۶، ص۳۲۵.
  148. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۱۱۹.