بحث:جنگ صفین در تاریخ اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

کوفیان و جنگ صفین

وقتی عثمان پس از چهار ماه محاصره، در مدینه توسط انقلابیون به قتل رسید و مردم با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کردند، آن حضرت در اولین اقدام حکومتی خود، فرمان عزل معاویه را از امارت شام صادر کرد. چون نامه امیرمؤمنان علی(ع) مبنی بر عزل معاویه به وی رسید، مردم را به مسجد جامع فراخواند و گفت: ای مردم شام! می‌دانید که من نماینده امیرالمؤمنین عمر و عثمان بوده‌ام. عثمان کشته شده و من پسرعمو و ولی‌دَم او هستم. خدا در قرآن مجید می‌فرماید: ﴿وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا[۱]؛ اینک می‌خواهم بدانم شما درباره قتل خلیفه خود چه می‌گویید؟ آن‌گاه پیراهن خون‌آلود عثمان را که از مدینه برای او آورده بودند، به مردم نشان داد و آنها را به هیجان آورد و گفت: تا انتقام خون عثمان را به عنوان نماینده و پسر عمویش نستانم، دست بردار نیستم. مردان شام هم که هواخواه معاویه بودند، برخاستند و با او به این عنوان بیعت کردند که امیری است بدون طمع در خلافت، و طلب کننده خون عثمان که بعد از این اقدام، خلیفه مسلمانان با شورای مردم تعیین شود[۲].

معاویه این مسأله را به حضرت امیر(ع) اطلاع داد و اعلام کرد وظیفه دارم خون‌خواه عثمان باشم و خواستار تحویل قاتلان او شد (که در نظر وی، مالک اشتر، محمد بن ابی بکر، عمار یاسر و دیگران بودند) تا قصاص کند. در این موقع، امیرالمؤمنین(ع) سرگرم جنگ جمل بود. چون پس از پایان این جنگ به کوفه آمد، نخست جریر بن عبدالله بجلی (که سابقه دوستی و آشنایی با معاویه داشت) را به شام فرستاد تا از نزدیک، معاویه را ببیند و او را از سرکشی و سرپیچی خلیفه منتخب مردم باز دارد. چون جریر متهم به سازش با معاویه شد و از طرف دیگر، نامه معاویه مبنی بر آمادگی جنگ با آن حضرت و دعوی برتری خود بر علی(ع) برای خلافت به کوفه رسید، امیرالمؤمنین(ع) فرمان بسیج قوا برای رفتن به شام را صادر کرد.

در واقع حضرت امیر(ع) از ماه رجب سال ۳۶، که از بصره به کوفه آمد، هفده ماه در آنجا بود. در این مدت میان او و معاویه و عمرو بن عاص مکاتباتی جریان داشت تا اینکه پس از بی‌نتیجه ماندن مکاتباتی که به منظور کناره‌گیری مسالمت‌آمیز معاویه از حکومت شام ردّوبدل شد، امیرمؤمنان(ع) به سمت شام حرکت کرد[۳].[۴]

جنگ صفین (قاسطین: ستمکاران)

امام علی(ع) پس از بیعت مردم، در نامه‌ای به معاویه خواست تا او از مردم شام برای ایشان بیعت بگیرد[۵]. معاویه بعد از سه ماه تأخیر، پاسخ داد که شامیان جز به انتقام از قاتل عثمان، یعنی تو، راضی نمی‌شوند[۶]. نامه‌نگاری‌ها و مذاکرات نتیجه نداد و معاویه اصرار به مخالفت داشت. امام(ع) چهار ماه پس از جنگ جمل، در پنجم شوال سال ۳۶ق برای مقابله با معاویه از کوفه حرکت کرد و در اواخر ذیقعده با سپاه شام درگیر شد. درگیری‌ها تا آخر ذی‌حجه ادامه یافت، ولی در محرم سال ۳۷ق، به دلیل ورود به ماه حرام، آتش بس اعلام شد و سپس در ابتدای ماه صفر سال ۳۷ق پیکار مجدد آغاز شد[۷]، و در دهم صفر تصمیم بر حکمیت و پایان جنگ گرفته شد.

شمار سپاه امام علی(ع) را به اختلاف از ۹۰ تا ۱۲۰ هزار نفر شامل قریب به هشتصد صحابی و هشتاد نفر بدری گفته‌اند. رهبری سپاه قاسطین با معاویه و عمرو بن عاص بود که در سال هشتم هجری ایمان آورده بودند و عمرو بن عاص با شرط به دست آوردن استانداری مصر با معاویه همراه شده بود[۸]. معاویه برای تشویق همراهان خود به جنگ می‌گفت: «هیچ یک از ما نیست جز آنکه علی، پدر یا فرزندش را کشته است. اگر همه بر او هجوم آورید، انتقام خود را از او گرفته و دل‌هایتان تسلی خواهد یافت»[۹].

در این پیکار امام در آستانه پیروزی بود که عمرو بن عاص با پیشنهاد شیطانی برافراشتن قرآنها بر فراز نیزه‌ها، در سپاه امام اختلاف انداخت[۱۰]. امام(ع) فرمود: این نیرنگ است و یاران خود را از فریب دشمن برحذر داشت[۱۱]، اما عده‌ای به رهبری اشعث بن قیس، بر امام اعتراض کردند و دعوت عمرو را پذیرفتند[۱۲]. در نتیجه، نبرد در حالی به متارکه انجامید که کسی مانند عمار بن یاسر به دست شامیان به شهادت رسیده بود. مردم کشتگان خود را دفن کردند، طرفداران امام به کوفه بازگشتند[۱۳] و معاویه نیز با سپاهش به سوی دمشق حرکت کرد[۱۴].

معاویه در پی نیرنگ جدیدی، طی نامه‌ای به امام صلح را به شرط دستیابی او به شام پیشنهاد کرد که حضرت آن را رد کرد و فرمود: اگر هفتاد بار برای خدا کشته و زنده شوم، از سخت‌کوشی برای خدا و جهاد با دشمنان او دست برنمی‌دارم[۱۵].

بر اساس عهدنامه ماه صفر، بنا شد داوران دو طرف در ماه رمضان همان سال مذاکره کنند. امام عبدالله بن عباس را انتخاب کرد که با مخالفت اشعث روبه‌رو شد[۱۶] و به رغم تمایل به انتخاب «مالک اشتر»، به اجبار، نمایندگی ابوموسی اشعری را پذیرفت و به او دستور داد «طبق کتاب خدا حکم کن و از آن تجاوز نکن». امام پیش‌بینی کرد که ابوموسی فریب می‌خورد، اما نمی‌توانست به علم خود عمل کند[۱۷]. معاویه، عمروعاص را برگزید و به او گفت: عراقیان، علی را به تعیین ابوموسی مجبور کردند، اما من و شامیان به انتخاب تو خشنودیم.

در سال ۳۸ق دو طرف همراه با چهارصد نفر در دومة الجندل گرد آمدند. امام با نامه‌ای از عمرو بن عاص خواست با معاویه همراهی نکند[۱۸]، اما او خود را طرفدار حق شمرد و داوری را به خدا واگذار کرد. عمرو بن عاص و ابوموسی توافق کردند که علی(ع) و معاویه را برکنار کنند و عبدالله بن عمر را که در این جنگ حاضر نبود، برگزینند[۱۹]. ابوموسی علی(ع) و معاویه را خلع کرد، ولی عمرو بن عاص رفیق خود را استوار ساخت که به درگیری لفظی میان دو داور انجامید. هر دو گروه به دیار خود بازگشتند[۲۰] و ابوموسی به مکه گریخت. با توجه به اینکه در متن عهدنامه تصریح شده بود، اگر هر دو داور طبق کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) داوری نکنند، مسلمانان به جنگ خود ادامه خواهند داد[۲۱]، بعد از برگشت به کوفه، امام علی(ع) سپاه خود را آماده نبرد با معاویه می‌کرد که خوارج پدیدار شدند و حضرت مجبور شد برای سرکوب شرارت‌های آنان، وارد جنگ با آنان شود.[۲۲]

رویارویی دو سپاه در صفین

در شوال سال ۳۶ هجری، امام علی (ع) از کوفه به سوی شام روانه شد. راه مستقیم میان کوفه و شام از بیابانی خشک و بی آب و علف می‌گذشت و امام (ع) برای تأمین نیاز سپاه صد هزار نفری خود، امکانات کافی نداشت. از این رو، راهِ در امتدادِ فرات، یعنی مسیرِ جزیره را در پیش گرفت. بدین‌سان، از کربلا و هیت و... گذشت و به رَقه، در نزدیکی صفین رسید. سپاه پیش‌قراول امام (ع) به فرماندهی مالک اشتر با سپاه پیش‌قراول معاویه رویارو شد و آن را ناچار به گریز کرد. این، نخستین رویارویی میان دو سپاه در صِفین بود که آن را سپاه معاویه آغازید. در اواخر ذی‌قعده، سپاه امام (ع) به صفین رسید. پیش از این، سپاه معاویه به صفین رسیده، مناطق حساس آن را اشغال کرده‌بود؛ زیرا صفین تا شام چندان‌فاصله‌ای نداشت. معاویه نیروهای خود را چنان آراست که سپاه امام (ع) نتواند به آبدست یابد. امام (ع) ایشان را اندرز داد و پیکی در این باب، سوی آنان روانه ساخت؛ اما نتیجه‌ای حاصل نشد. پس از صدور نظر موافق امام (ع)، اشتر و اشعث به سپاه معاویه حمله کردند و بر آب چیره شدند. امام (ع) دستور داد لشکر به گونه‌ای آراسته شود که هر دو سپاه بتوانند آب برگیرند. بدین‌سان، امام (ع) به پیروزی معنوی دست یافت، چنان که تاریخ، آن را با آبِ زر در صفحات خویش ثبت کرد. امام (ع)، در رویارویی با دشمن، برای دستیابی به پیروزی، استفاده از شیوه‌های غیر انسانی را ممنوع می‌شمارَد. سپس امام (ع) نمایندگانش را به سوی معاویه گسیل داشت تا او را به فرمانبرداری فرا خوانند و از جنگ و خونریزی پیشگیری کنند؛ اما چون نزد معاویه آمدند، وی ایشان را خشمگینانه راند.

در ذی‌حجه، برخوردها و درگیری‌هایی پراکنده میان دو سپاه رخ داد. از آنجا که امام (ع) قصد داشت این ماجرا به صلح، و نه جنگ، بینجامد، رویارویی میان تمامِ دو سپاه صورت نمی‌پذیرفت. در محرم سال ۳۷ هجری، این برخوردهای پراکنده پایان پذیرفت و گفتگوهای صلح، جدی‌تر شد، اما همچون گذشته، بی‌نتیجه ماند. آن‌گاه که همه راه‌ها طی شد، امام (ع) برای جنگ مهیا گشت. جنگ در روز چهارشنبه، یکم صفر سال ۳۷ هجری آغاز شد. در هفته نخست، جنگ بدین منوال‌ گذشت: هر صبحگاه، یکی از فرماندهان دلاور سپاه امام (ع) به میدان می‌آمد و تا عصرگاهان با دشمن می‌جنگید. سپس جنگ تا روزِ پسین متوقف می‌شد، بی آنکه در این مدت، هیچ یک از دو طرف بر دیگری پیروزی یابد. فرماندهان سپاه در این روزها، از این قرار بودند: مالک اشتر، عمار بن یاسر، محمد ابن حنفیه، عبد الله بن عباس، هاشم بن عتبه و قیس بن سعد. در روز چهارشنبه هشتم صفر، جنگ شدت گرفت و شکلی دیگر یافت، بدان‌سان که همه دو سپاه در آن درگیر شدند. امام (ع) در قلب سپاه استقرار یافت و فرماندهی سپاه را خود عهده‌دار شد. بسیاری از بزرگان لشکر در این روز و روز پنج‌شنبه به شهادت رسیدند. از آنجا که امام (ع) می‌خواست کار را یکسره کند، در غروب پنج‌شنبه جنگ متوقف نشد؛ بلکه تا شبِ جمعه نیز استمرار یافت. در طول دوره نبرد، شدیدترین درگیری در همین شب رخ داد و از این رو، آن را لیلة الهَریر (شبِ غرش) نامیده‌اند. در روز پنج‌شنبه و شبِ جمعه، امام (ع)، خود در عرصه معرکه حضور داشت و به دست خویش، ۵۲۳ تن را هلاک کرد که بیشینه آنان، از دلیرانِ شام به شمار می‌رفتند. شدتِ جنگ سبب شد که یاران امام (ع)، نماز را در میدان جنگ به اشاره بگزارند. در صبحگاه جمعه، آفتاب در حالی برآمد که شاهد پیروزی سپاه امام (ع) و شکست و گریز شامیان بود. مالک اشتر و دسته زیر فرماندهی‌اش در آستانه خیمه معاویه قرار گرفتند؛ جایی که وی سپاه شام را از همان‌جا فرماندهی می‌کرد. معاویه در صدد تسلیم شدن و امان خواس[۲۳].تن برآمد؛ اما قلم تقدیر، سرنوشتی دیگر را رقم زد: نادانی خوارج با فریبگری عمرو بن عاص درآمیخت و رهایی معاویه را باردار شد!

بدی را خوبی پاداش دادن‌

شرح نهج البلاغة- در بیان جنگ بر سر آب و تسلط یاران امام (ع) بر آن-: یاران و هوادارانش به وی گفتند: ای امیر مؤمنان! همان گونه که آنان آب را بر تو بستند، آب را بر آنها ببند و مگذار شامیان قطره‌ای از آن را بیاشامند و به شمشیر تشنگی، هلاکشان ساز و [بدین‌سان‌] دستْ بسته بگیرشان، که [اگر چنین کنی‌] تو را نیازی به جنگ نیست. امام (ع) فرمود: "نه. به خدا سوگند، با ایشان همچون خودشان مقابله نمی‌کنم. قدری از سرچشمه را برای آنان باز بگذارید، که لبه شمشیر، برای رویارویی با آنان بس است"[۲۴][۲۵].

آغاز نبرد

تاریخ الطبری‌- به نقل از عبدالملک بن ابی حره حنفی، در یادکردِ آغاز نبرد در ذی حجه-: علی (ع)، یکایک، مردانی بزرگْ منش را فرمانِ نبرد می‌داد و با هر یک، گروهی [از رزمندگان‌] به میدان می‌رفتند. از یاران معاویه نیز کسی به میدان می‌آمد و گروهی همراهش می‌شدند. آن‌گاه، سواره و پیاده با یکدیگر به جنگ برخاسته، سپس عقب می‌نشستند و خوش نداشتند که با همه عراقیان به رویارویی شامیان بروند؛ زیرا بیم داشتند که این کار، موجب گرفتاری و هلاکت شود و از این‌رو، علی (ع)، کسان خود را یکی یکی به میدان می‌فرستاد؛ یک بار اشتر را و بار دیگر حجر بن عدی کندی را و بدین ترتیب هر بار یکی از یارانش را می‌فرستاد: شبث بن ربعی، خالد بن معمر، زیاد بن نضر حارثی، زیاد بن خصفه تیمی، سعید بن قیس، معقل بن قیس ریاحی و قیس بن سعد. در این میان، آنکه بیشتر به میدان رفت، اشتر بود. و معاویه، پیاپی این کسان را به میدانِ عراقیان فرستاد: عبدالرحمن بن خالد مخزومی، ابواعور سلمی، حبیب بن مسلمه فهری، ابن ذی کلاع حمیری، عبیدالله بن عمر بن خطاب، شرحبیل بن سمط کندی و حمزة بن مالک همدانی. آنان سراسرِ ذی حجه را جنگیدند و گاه می‌شد که در یک روز، دو بار نبرد می‌کردند: آغازِ روز و پایان آن[۲۶][۲۷].

آتش‌بس، به امیدِ صلح‌

تاریخ الطبری‌- در بیان رویدادهای سال ۳۷ هجری-: در نخستین ماه آن سال، یعنی محرم، آتش‌بس میان علی (ع) و معاویه رخ داد. آنان، به امید صلح، تا پایان محرم، قرار آتش‌بس نهادند[۲۸][۲۹].

درنگ و مدارا، به امیدِ هدایت پذیری‌

امام علی (ع)‌- برگرفته کلام او، آن‌گاه که یارانش در خواستن اذن جنگ در صِفین شتاب می‌ورزیدند-: اما این که گفتید: آیا این همه [تأخیر] برای ناخوشایند داشتنِ مرگ است؟ به خدا سوگند، برایم فرقی نمی‌کند که من به سوی مرگ درآیم یا مرگ به سوی من روان شود. و اما این سخنتان که [شاید] در جنگ با شامیان به شک افتاده‌ام؛ به خدا سوگند که هیچ روزی جنگ را به تأخیر نیفکنده‌ام، مگر از آن رو که امیدوار بوده‌ام دسته‌ای [از ایشان‌] به من بپیوندند و هدایت پذیرند و از نورِ من بینایی گیرند. و این، برای من دوست‌داشتنی‌تر از آن است که ایشان را در عین گم‌راهی‌شان بکشم، هر چند اگر کشته شوند، به کیفر گناهانشان گرفتار خواهند گشت"[۳۰][۳۱].

پانویس

  1. «و آن کس را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده است جز به حقّ مکشید و آنکه به ستم کشته شود برای وارث او حقّی نهاده‌ایم پس نباید در کشتن (به قصاص) گزافکاری کند زیرا (از سوی شرع) یاری شده است» سوره اسراء، آیه ۳۳.
  2. شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۹۳.
  3. شرح نهج البلاغه، ج۴، ۱۰۲.
  4. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۲۰۵.
  5. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۰.
  6. طبری، تاریخ، ج۴، ص۴۴۳.
  7. منقری، وقعة صفین، ص۲۳۱.
  8. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۷۳.
  9. خوارزمی، المناقب، ص۲۳۴.
  10. خوارزمی، المناقب، ص۴۷۶.
  11. مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۶۸.
  12. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۸۸.
  13. یعقوبی، تاریخ، ج۵، ص۵۹.
  14. مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۵.
  15. منقری، وقعة صفین، ص۴۷۱.
  16. منقری، وقعة صفین، ص۵۰۰.
  17. ابن طاووس، الطرائف، ص۵۱۱.
  18. جاحظ، البیان و التبیان، ج۱، ص۱۷۲.
  19. ابن عبدربه، عقد الفرید، ج۳، ص۳۴۰.
  20. طبری، تاریخ، ج۵، ص۷۰.
  21. مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۳؛ طبری، تاریخ، همان، ج۳، ص۲۹.
  22. گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۵۳.
  23. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۲۸-۴۳۳.
  24. شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۲۴.
  25. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۲۸-۴۳۳.
  26. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۵۷۴.
  27. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۲۸-۴۳۳.
  28. تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۵.
  29. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۲۸-۴۳۳.
  30. «الإمام علی (ع)- مِن کلامٍ لَهُ (ع) وقَدِ استَبطَأَ أصحابُهُ إذنَهُ لَهُم فِی القِتالِ بِصِفینَ-: أما قَولُکم: أکل ذلِک کراهِیةَ المَوتِ؟ فَوَاللهِ ما ابالی، دَخَلتُ إلَی المَوتِ أو خَرَجَ المَوتُ إلَی. وأما قَولُکم: شَکاً فی أهلِ الشامِ، فَوَاللهِ ما دَفَعتُ الحَربَ یوماً إلاوأنا أطمَعُ أن تَلحَقَ بی طائِفَةٌ فَتَهتَدِی بی، وتَعشُوَ إلی‌ ضَوئی، وذلِک أحَب إلَی مِن أن أقتُلَها عَلی ضَلالِها، وإن کانَت تُبوءُ بِآثامِها» (نهج البلاغة، خطبه ۵۵).
  31. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۲۸-۴۳۳.