بحث:سوره آل عمران
سوره آل عمران
نفسِ پیامبر(ص) در آیه مباهله
﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۱] بگو: بیایید ما فرزندانِ خود را دعوت کنیم، شما فرزندانِ خود را. ما زنانِ خویش را دعوت نماییم، شما هم زنانِ خود را. ما از نفوسِ خود دعوت کنیم، شما هم از نفوسِ خود. آنگاه مباهله کنیم و لعنتِ خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
روایت اهل تسنّن: صحیح مسلم با سند خود نقل کرده: «لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ...﴾ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي»[۲]؛ «هنگامی که این آیه شریفه نازل شد، رسول خدا(ص) علی، فاطمه حسن و حسین(ع) را فراخواند و فرمود: خدایا! (شاهد باش) که اینها اهل من هستند». و نیز شعبی میگوید: «﴿أَبْنَاءَنَا﴾ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ ﴿نِسَاءَنَا﴾ فَاطِمَةُ وَ ﴿أَنْفُسَنَا﴾ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ»[۳]؛ «منظور از ﴿أَبْنَاءَنَا﴾ حسن و حسین(ع) است و منظور از ﴿نِسَاءَنَا﴾ فاطمه و منظور از ﴿أَنْفُسَنَا﴾ علی بن ابی طالب». وقتی اسلام در مدینه قوت گرفت و آوازه آن در اطرافِ جهان پیچید، مسیحیانِ نجران در سال دهم هجرتْ گروهی را به سرکردگیِ دو نفر از بزرگانشان برای تحقیق و مناظره نزدِ پیامبر اکرم(ص) فرستادند. آن حضرت آنان را به اسلام دعوت کرد. آنها گفتند: ما پیشتر مسلمان بودیم. پیامبر(ص) فرمود: «دروغ میگویید؛ زیرا سه چیز مانعِ آن است که شما مسلمان بوده باشید: اول اینکه به تثلیث باور دارید و برای خدا فرزند قرار دادید و حضرت عیسی را فرزندِ خدا میدانید. دوم اینکه گوشتِ خوک میخورید. سوم اینکه بت را سجده میکنید». اسقفِ نجران و عاقب که بزرگانِ آن گروه بودند گفتند: اگر خدا پدرِ عیسی نیست پس پدرِ او کیست؟ خدای متعال در پاسخِ آنها آیات ۵۹ تا ۶۲ سوره آل عمران را نازل کرد و فرمود: «مَثَلِ عیسی در نزدِ خدا همچون مَثَلِ آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجود باش. او هم فوراً موجود شد. اینها حقیقتی است از جانب پروردگارِ تو. بنابراین، از تردیدکنندگان مباش. هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده است، (باز) کسانی به محاجّه و ستیز با تو برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را. ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را. ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوسِ خود. آنگاه مباهله کنیم و لعنتِ خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. این همان سرگذشتِ واقعیِ (مسیح) است، و هیچ معبودی جز خداوندِ یگانه نیست و خداوند، توانا و حکیم است».
بدینترتیب، رسول خدا(ص) پاسخِ مسیحیان را درباره آفرینش حضرت عیسی(ع) داد و ازسوی خداوند مأمور شد که بعد از روشنشدنِ حق، اگر آنها لجاجب به خرج دادند و تسلیمِ حق نشدند، با آنها مباهله کند. مباهله که به معنای «نفرینکردنِ دو گروهِ حق و باطل در حقِ یکدیگر است» یکی از راههای اثباتِ حق است. بدیهی است که در مباهله، گروهی که به نفرینِ طرفِ مقابل گرفتار شود باطل است، و گروهی که نفرینش کارگر افتد بر حق است. اسقفِ نجران و عاقب این مباهله را پذیرفتند و قرارِ مباهله را گذاشتند و به سوی نجران بازگشتند. آنان به حقانیتِ پیامبر(ص) پی برده و فهمیده بودند که آن حضرت، همان پیامبری است که در تورات و انجیل وعدۀ آمدنش داده شده است و آنان منتظرِ آمدنش بودند، اما چون نمیخواستند از ریاستِ خود دست بکشند و تن به پیروی از پیامبر اکرم(ص) بدهند، با علمای خود به مشورت نشستند و چارهاندیشی کردند. آنها بزرگانِ نجران را از مباهله با پیامبر اکرم(ص) برحذر داشتند. در نهایت تصمیم گرفتند که چون رسول خدا(ص) شخصِ کریم و بخشندهای است، از وی بخواهند که از مباهله صرفِنظر کند. روزِ موعود فرارسید. رسول خدا(ص) علی بن ابیطالب(ع)، حضرت زهرا(س)، حسن و حسین(ع) را که اهلبیتِ او و عزیزترین کسانش بودند، برای مباهله آورد. مسیحیان با دیدنِ این صحنه بر حقانیت رسول خدا(ص) بیشتر از قبل اطمینان یافتند و بر نزولِ عذاب در صورتِ مباهله یقین کردند، اما از پذیرشِ حق سر باز زدند و به رسول خدا(ص) گفتند: آیا راهِ دیگری جز اسلامآوردنِ ما و مباهله وجود دارد؟ حضرت فرمود: «بله، جزیه بپردازید!». آنها نیز پذیرفتند. جزیه خراج و مالیاتی است که از اهلِذمه گرفته میشود و در مقابل جانِ ایشان در امانِ مسلمانان است و کسی حق تعرض به آنها را ندارد.
شیعه و سنی ماجرای مباهله را و اینکه منظور از ﴿أَنْفُسَنَا﴾ علی(ع) و ﴿أَبْنَاءَنَا﴾ حسن و حسین(ع) و ﴿وَنِسَاءَنَا﴾ حضرت فاطمه(س) است، به تواتر نقل کردهاند. در موسوعة الإمامة فی نصوص اهل السنه غیر از روایاتِ مرسل و اقوالِ مفسران، ۳۵ روایت از ۱۹ راوی از منابع اهلتسنن نقل شده است که این جریان را نقل کردهاند. فضیلتِ بسیار والایی که در این ماجرا و در آیه مباهله برای حضرت علی(ع) اثبات میشود، این است که ایشان «نفسِ پیامبر(ص)» است و همچون خودِ اوست و جز در نبوت در همه کمالاتْ همانندِ وی است. روایات فراوانِ دیگری نیز گواهِ این مطلب است، چنانکه اهلتسنن بسیاری از آنها را نقل کردهاند؛ برای نمونه پیامبر(ص) فرمود: «عَلِيٌّ كَنَفْسِي»[۴]؛ «علی همانندِ من است». نیز فرمود: «لَأَبْعَثَنَّ إِلَيْهِمْ رَجُلًا مِنِّي، أَوْ كَنَفْسِي»[۵]؛ «به سوی آنها مردی میفرستم از خودم یا همانندِ خویش».[۶]
ریسمانِ محکمِ الهی
﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾[۷] و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید. روایت اهل تسنّن: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَرْكَبَ سَفِينَةَ النَّجَاةِ وَ يَسْتَمْسِكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ يَعْتَصِمَ بِحَبْلِ اللَّهِ الْمَتِينِ فَلْيُوَالِ عَلِيّاً وَ لْيَأْتَمَّ بِالْهُدَاةِ مِنْ وُلْدِهِ»[۸]؛ «رسول خدا(ص) فرمود: کسی که دوست دارد کشتیِ نجات را سوار شود و به واسطه ریسمانِ محکمِ الهی در امان باشد، پس باید از علی(ع) پیروی کند و به فرزندانِ هدایتگرِ او ائمه معصوم(ع) اقتدا نماید». با آنهمه توصیه و عهد سِتاندن و بیعتگرفتنِ پیامبر اکرم(ص) درباره ولایت و خلافتِ حضرت علی(ع) متأسفانه بیشترِ مسلمانان بعد از پیامبر(ص) از کسانی پیروی کردند که عهد و پیمانِ خود را شکستند و دست از ریسمانِ الهی برداشتند و در پیِ ریاست بر مردم بودند و دین را سپرِ دنیاشان قرار دادند. اما در آن آشوببازارِ دینفروشی، تعدادی از صحابه پیامبر(ص) همچون سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود و عمار بن یاسر و برخی دیگر بودند که ایمانشان از کوه راسختر و از آهن محکمتر بود و هرگز طوفانِ حوادثِ شبههآلودِ دوران بعد از پیامبر(ص) آنان را نلرزاند و هرگز در ولایت مولای موحدان علی(ع) تردید نکردند و ریسمان ولایتش را واننهادند.
یکی از این اصحابِ وفادار، عمار بود که در ابتدای اسلامآوردنش با آنکه جوان بود و کفارِ مکه سخت شکنجهاش میکردند و شهادتِ پدرش یاسر و مادرش سمیّه را زیر شکنجههای سختِ کفارِ مکه با چشم خود مشاهده کرد، هرگز در ایمانش تردید نکرد، تا آنجا که رسول خدا(ص) دربارهاش فرمود: «إِنَّ عَمَّاراً مَلِيءٌ إِيمَاناً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ»[۹]؛ «بهراستی عمار از سر تا پا ایمان است». همچنین فرمود: «هُوَ مِمَّنْ حُرِّمَ عَلَى النَّارِ»[۱۰]؛ «عمار از کسانی است که آتش بر او حرام است». نیز فرمود: «الْحَقُّ مَعَ عَمَّارٍ»[۱۱]؛ «حق با عمار است» و فرمود: «تَقْتُلُ عَمَّاراً الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ»[۱۲]؛ «عمار را گروه متجاوز و ناحق میکشد». عمار که ملاکِ حق قرار گرفته بود، همراهِ علی(ع) به جهاد با معاویه رفت و به دستِ سربازان معاویه شهید شد و باطلبودنِ جبهه معاویه و حقبودنِ جبهه علی(ع) را ثابت کرد.[۱۳]
جانبازِ جنگ احد
﴿وَلَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ * وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ * وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَابًا مُؤَجَّلًا وَمَنْ يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَنْ يُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ * وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ﴾[۱۴]
ویقیناً شما [پس از آگاهی از درجات شهدای بدر مرگ [در میدان جنگ را پیش از رویارویی با آن سخت آرزو میکردید، و هنگامی که با آن روبهرو شدید [به هراس افتادید و بدون هیچاقدامی] به تماشای آن پرداختید! و محمد جز فرستادهای از سوی خدا که پیش از او هم فرستادگانی [آمده و] گذشتهاند، نیست. پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، ایمان و عمل صالح را ترک میکنید و به روش گذشتگان و نیاکانِ خود برمیگردید! و هرکس برگردد هیچزیانی به خدا نمیرساند و خدا به زودی سپاسگزاران را پاداش میدهد. و هیچکس جز به مشیّت و فرمانِ خدا نمیمیرد. سرنوشتی است مقرّرشده و هرکه پاداشِ دنیا را بخواهد [اندکی از آن] به او میدهیم، و هرکه خواستار پاداش آخرت باشد، او را از آن میبخشیم و بهزودی سپاسگزاران را پاداش خواهیم داد. انبوهی از دانشمندان الهیمسلک [و کاملان در دین به همراهِ آنان جنگیدند، پس در برابرِ آسیبهایی که در راهِ خدا به آنان رسید، سستی نکردند و ناتوان نشدند و [در برابر دشمن سرِ تسلیم و فروتنی فرود نیاوردند و خدا شکیبایان را دوست دارد.
روایت اهل تسنّن: «قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَ لَقَدْ شَكَرَ اللَّهُ تَعَالَى فَعَالَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فِي مَوْضِعَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ: ﴿وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ﴾ وَ ﴿سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ﴾»[۱۵]؛ ابنعباس میگوید: خداوند متعال در دو جای قرآن کریم از کارهای علی بن ابیطالب(ع) تشکر کرده است: «و خدا بهزودی سپاسگزاران را پاداش میدهد»، و «بهزودی سپاسگزاران را پاداش خواهیم داد». رسول خدا(ص) در جنگِ احد تعدادی از مسلمانان را بینِ دو کوه و در نقطهای حساس و استراتژیک گمارده بود تا لشکرِ ابوسفیان و دشمنانِ اسلام نتوانند لشکرِ اسلام را دور زنند و مسلمانان را محاصره کنند. مسلمانان در ابتدای جنگْ دشمن را شکست دادند و دشمن گریخت. آن رزمندگان جز تعدادی اندک، بهگمانِ اینکه کارِ دشمن تمام شده است، دستور رسول خدا(ص) را نادیده گرفتند و برای جمعآوریِ غنائم از کوه پایین آمدند. لشکریانِ دشمن با مشاهده این صحنه کوه را دور زدند و از همان نقطه به مسلمانان هجوم آوردند و آنان را محاصره کردند و تعدادِ زیادی از مسلمانان شهید و مجروح شدند.
بیشترِ مسلمانان از شدتِ هجومِ دشمن در حالِ گریز بودند. ابوبکر و عمر نیز گریختند. اطرافِ رسول خدا(ص) کسی نماند مگر مولا علی(ع) و تعداد اندکی از رزمندگانِ اسلام همچون ابودجانه انصاری، سماک بن خرشه، و نسیبه دختر کعب. مولا علی(ع) در حال دفاع از رسول خدا(ص) بود که ناگاه شمشیرش شکست. رسول خدا(ص) شمشیرِ ذوالفقار را به او داد. حضرت علی(ع) همچنان با ذوالفقار شجاعانه پیکار مینمود و از رسول خدا(ص) دفاع میکرد که در این بین شنیدند منادی از آسمان ندا میدهد: «لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى إِلَّا عَلِيٌّ»[۱۶]؛ «شمشیری چون ذوالفقار و جوانمردی چون علی نیست». قندوزی در ینابیعالموده این روایت را از ابورافع نقل کرده است[۱۷]. امام علی(ع) در این جنگ از ناحیه سر، صورت، شکم، دست و پا نود زخم برداشت. خدای متعال به پاس این صبوریها و شجاعتهای وی آیات فوق را نازل کرد و فضیلتش را بر همگان به اثبات رساند. پیامبر(ص) فرمود: «عَلِيٌّ كَنَفْسِي»[۱۸]؛ «علی همانندِ من است». «أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»[۱۹]؛ «منم خانه حکمت و علی(ع) درِ آن است». رسول خدا(ص) در عبارتی از خطبه غدیر فرمود: «مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ قَدْ أَحْصَاهُ اللَّهُ فِيَّ وَ كُلَّ عِلْمٍ عَلِمْتُ فَقَدْ أَحْصَيْتُهُ فِي إِمَامِ الْمُتَّقِينَ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً وَ هُوَ الْإِمَامُ الْمُبِينُ»[۲۰]؛ «ای مردم! هیچ علمی نیست مگر اینکه خداوند در من نهاده و هر علمی که من آموختم، به یقین در امامِ متقیان قرار دادم و هیچ علمی نیست مگر اینکه آن را به علی(ع) آموختم و او امامِ مبین است».[۲۱]
سربازِ خالصِ پیامبر(ص)
﴿الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ * الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ * فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ﴾[۲۲]
برای نیکوکاران و تقواپیشگان از کسانی که خدا و رسول را پس از آنکه زخم و جراحت به آنان رسیده بود [برای جنگی دیگر بعد از جنگ احد اجابت کردند، پاداشی بزرگ است. همان کسانی که مردم منافق و عوامل نفوذی دشمن به آنان گفتند: لشکری انبوه از مردم مکه برای جنگ با شما گرد آمدهاند، از آنان بترسید. ولی [این تهدید بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است، و او نیکوترین تکیهگاه است. پس با نعمت و بخششی از سوی خدا [از میدان جنگ بازگشتند، در حالیکه هیچ گزندی به آنان نرسیده بود، و از خشنودیِ خدا پیروی کردند و خدا را فضلی بزرگ است.
روایت اهل تسنّن: «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِهِ: ﴿الَّذِينَ اسْتَجَابُوا..﴾؛ نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ تِسْعَةِ نَفَرٍ مَعَهُ بَعَثَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ فِي أَثَرِ أَبِي سُفْيَانَ حِينَ ارْتَحَلَ، فَاسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ»[۲۳]؛ «ابنعباس میگوید: آیه شریفه درباره علی بن ابیطالب(ع) و ۹ نفر همراهانِ او نازل شد که پیامبر(ص) (بعد از جنگ احد) درپیِ ابوسفیان فرستاده بود و آنان دستورِ خداوند و رسولِ او را اجابت کرده بودند». وقتی آتشِ جنگِ احد فرو نشست و مشرکان صحنه جنگ را ترک کردند و به سوی مکه روان شدند، رسول خدا(ص) علی(ع) را فراخواند و او را با جمعی از قبیله خزرج به تعقیب ابوسفیان و مشرکان مکه فرستاد. علی(ع) با اینکه مجروح بود و ۹۰ زخم در سر، روی، دست و پا برداشته بود، امرِ خدا و رسولِ او را لبیک گفت و منزل به منزل ابوسفیان و لشکرش را که به سوی مکه میگریختند تعقیب میکرد. آنگاه خدای سبحان آیه ﴿الَّذِينَ اسْتَجَابُوا...﴾ را در شأن علی(ع) و همراهانِ او نازل فرمود و وعده پاداشی بزرگ به او داد: ﴿لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ﴾. در میانه راه به امیرالمؤمنین علی(ع) خبر دادند که ابوسفیان لشکرِ پراکنده خود را سامانی داده است و زنهار که حمله کند. مولا علی(ع) پاسخ داد: ﴿حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ﴾؛ «خدا برای ما بس است و او خوب تکیهگاهی است». خدای سبحان نیز به فضل خود آنان را از هرگونه آسیبی حفظ کرد.[۲۴]
مظلومترین چهره در اسلام
﴿وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا...﴾[۲۵] و مسلماً از کسانی که پیش از شما کتاب آسمانی به آنان داده شده است و [نیز] از کسانی که شرک آوردند، سخنانِ رنجآورِ بسیاری خواهید شنید.
روایت اهل تسنّن: «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: نَزَلَتْ فِي رَسُولِ اللَّهِ خَاصَّةً وَ أَهْلِ بَيْتِهِ»[۲۶]؛ «ابنعباس میگوید: این آیه مخصوصِ رسول خدا(ص) و اهلبیتِ او نازل شد». پیامبر اکرم(ص) پیش از بعثت در میانِ مردمِ مکه به «محمدِ امین» شهرت یافته بود و همه او را به صداقت و راستی میشناختند، اما آنگاه که به پیامبری مبعوث شد و مردم را به یکتاپرستی دعوت نمود و فرمود: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»[۲۷]؛ «ای مردم بگویید خدایی جز خدای یگانه نیست تا رستگار شوید» او را با سنگ میزدند و در حالیکه جادوگرش میخواندند میگفتند: خدایانِ متعدد را رها کنیم و یک خدا را بپرستیم: ﴿قَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ * أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ﴾[۲۸]؛ «کافران گفتند: این جادوگری بسیار دروغگوست! آیا خدایان [متعدّد] را خدای واحدی قرار داده است؟ این واقعاً چیز عجیبی است!».
شعارِ یکتاپرستیِ پیامبر(ص) سبب شد که مشرکانِ مکه همچون ابوجهل، ابوسفیان و همدستانشان هرچه توان داشتند به کار بندند تا آن حضرت و مسلمانان را اذیت و شکنجه کنند. شکنجه یاسر و سمیه که به شهادتشان انجامید، هجرت جعفر با گروهی از مسلمانان به حبشه، محاصره همهجانبه پیامبر(ص) و مسلمانان در شعب ابیطالب به مدت سه سال، نقشه ترور شبانه پیامبر(ص)، و وادار کردنِ مسلمانان به رها کردنِ خانومان و هجرت به مدینه، و به راه انداختنِ جنگهای متعددی علیهِ آن حضرت بعد از هجرت، نمونههایی از اذیتهای بیشمارِ کفار و مشرکان بود. اهلِکتاب نیز در برخی از این اذیتها مشارکت داشتند. این اذیتها به اندازهای زیاد بود که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ»[۲۹]؛ «هیچ پیامبری همانندِ آنچه من آزار دیدم، اذیت نشد». ابولهب و همسرش - که لعنتِ خدا بر آنها باد – آنقدر آن حضرت را اذیت کردند که سوره مسد درباره آن دو نازل شد و خداوند ابولهب را نفرین کرد؛ لذا ابولهب با بدترین وضعِ ممکن به درک واصل شد؛ او دچار مریضیِ واگیرداری شد، فرزندانش او را مدتی در یک اتاق حبس کردند و آب و غذا را از دور، جلویِ او پرتاب میکردند و بعد از مرگش کسی جرئت نمیکرد به جنازه او نزدیک شود، تا اینکه بوی تعفن گرفت. بهناچار کسی را اجیر کردند که او را بیرون از شهر ببرد. آن شخص طنابی به جنازه ابولهب بست و او را کشانکشان برد و در بیابانی انداخت. مردم جنازه را از دور سنگباران کردند تا زیر سنگها و کلوخها مدفون شود.
اما امیرالمؤمنین علی(ع) که از نظر شیعه و سنی شریفترین فردِ اهلبیتِ پیامبر(ص) است، در زمانِ خودِ آن حضرت نیز آماجِ اذیت و آزارِ کفار و مشرکان بود؛ زیرا در همه صحنهها و جنگها در راهِ دفاع از پیامبر اکرم(ص) مجاهدتهای بسیاری نمود؛ هیچ جنگی نبود مگر اینکه آن حضرت مانندِ شیر میجنگید و از حریمِ رسول خدا(ص) دفاع میکرد و جراحتها برمیداشت، چنانکه در جنگ احد ۹۰ زخم برداشت. با اینهمه، آن روزها روزهای خوشِ امیرالمؤمنین(ع) بود؛ زیرا با وجودِ رسول خدا(ص) هیچ مسلمانی نمیتوانست به ساحت مقدسِ علوی اهانتی کند. اما بعد از رحلتِ جانگدازِ پیامبر اکرم(ص) مصیبتهای مولا علی(ع) آغاز شد و علاوه بر اذیتهای اهلِکتاب، آزارهای کفار و مشرکان و مسلمانانِ نمکنشناسِ بدتر از یهود و نصارا هم افزوده شد. همین مسلمانان بودند که ناموس او را کتک زدند، درِ خانه او را آتش زدند، فرزند او (محسن(ع)) را سقط کردند و آنقدر حضرت فاطمه(س) را آزار دادند که بعد از گذشتِ ۷۵ یا ۹۵ روز از رحلت پیامبر(ص) آن حضرت در سن جوانی (۱۸ سالگی) به شهادت رسید. اینان فضائلِ مولا علی(ع) را سرقت کردند و به سرانِ خود نسبت دادند و آن حضرت را تا میتوانستند تحقیر نمودند. همین مسلمانان بعد از خلیفه سوم که با علی(ع) بیعت کردند، بیعتِ او را شکستند و سه جنگِ بزرگِ جمل، نهروان و صفین را علیهِ آن حضرت ترتیب دادند، و بالأخره بر فَرقِ مبارکش ضربت زدند و شهیدش کردند. بعد از آن حضرت، مصیبتهای اولاد طاهرینش آغاز شد و یکی پس از دیگری یا با شمشیر یا با زهر به شهادت رسیدند.[۳۰]
اسوه نیکوکاران، امامِ ابرار
﴿ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ * لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلَادِ * مَتَاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ * لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرَارِ﴾[۳۱] پاداشی است از سوی خدا و خداست که پاداش نیکو نزدِ اوست. مبادا رفتوآمدِ کافران در شهرها با وسایل و ابزارِ فراوان و شوکتِ ظاهری تو را بفریبد. این برخورداریِ اندک و ناچیزی از زندگی زودگذر دنیا است. سپس جایگاهشان دوزخ است و آن بَد آرامگاهی است. کسانی که از پروردگارشان پروا کردند و فریفته زرق و برق زندگی مادی نشدند آنان را بهشتهایی است که از زیر درختانِ آن نهرها جاری است و در آنجا جاودانهاند. این آغازِ پذیراییِ خداست، و آنچه غیر از بهشت و نعمتهایش نزدِ اوست، برای نیکوکاران بهتر است.
روایت اهل تسنّن: «عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيّاً يَقُولُ: أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ بِيَدِي ثُمَّ قَالَ: يَا أَخِي- قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ﴾، ﴿وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرَارِ﴾؛ أَنْتَ الثَّوَابُ وَ شِيعَتُكَ الْأَبْرَارُ»[۳۲]؛ «اصبغ بن نباته میگوید: از علی(ع) شنیدم که میفرمود: رسول خدا(ص) دستِ مرا گرفت و فرمود: ای برادر! سخنِ خداوند که میفرماید: «پاداشی است ازسوی خدا و خداست که پاداشِ نیکو نزدِ اوست» و «و آنچه نزدِ خداست، برای ابرارِ نیکوکاران بهتر است»؛ منظور از "ثواب" تویی و شیعیانِ تو همان ابرار و نیکوکاراناند». هر مسلمانِ آخرتباور که به ثواب و عقابِ الهی معتقد باشد، یقیناً در کارهای نیک سرعت و سبقت میگیرد. اما بهراستی کدام کارِ نیک و کدام ثواب بعد از توحید و نبوت برتر و بالاتر از ولایت است؟ چه سعادتی بالاتر از معرفت و محبتِ امیرالمؤمنین(ع)! خوشا آنانکه این نکته را فهمیدند و سر از پا نشناختند و جان و مال و هستیِ خود را فدای ولایت کردند. فداکاریِ صحابه باوفای علی(ع) همچون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و میثم تمار شهره آفاق است. اما نمونه دیگر از این صحابه فداکار، صعصعة بن صوحان عبدی و برادران اوست. صوحانِ عبدی، چهار پسر به نامهای زید، عبدالله، سیحان و صعصعه داشت که همۀ آنها ولایتمدار بودند و سه نفر از آنها (صعصعه، زید و سیحان) در جنگِ جمل حضور داشتند. سیحان در این جنگ عَلمدار بود. وقتی شهید شد برادرش زید پرچم را به دست گرفت و چون او نیز شهید شد، صعصعه پرچم را برافراشت.[۳۳]
کلیدِ رستگاری و سعادت
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۳۴] ای اهلِ ایمان! شکیبایی کنید و دیگران را هم به شکیبایی وادارید و با یکدیگر پیوند و ارتباط برقرار کنید و از خدا پروا نمایید تا رستگار شوید.
روایت اهل تسنّن: «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ فِي تَفْسِيرِهِ: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا﴾ عَلَى مَحَبَّةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ﴿وَاتَّقُوا اللَّهَ﴾ فِي مَحَبَّةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ أَوْلَادِهِ»[۳۵]؛ «انس بن مالک از ابنعباس نقل میکند که در تفسیر آیه «ای اهلِ ایمان! شکیبایی کنید و دیگران را هم به شکیبایی وادارید» گفته است: یعنی در محبتِ علی بن ابیطالب(ع) (صبور و شکیبا باشید و دیگران را نیز به صبر دعوت کنید) و در محبتِ علی بن ابیطالب(ع) و فرزندانِ او از خدا بترسید (و آنان را اذیت نکنید)».
محمد بن مسلم میگوید: به امام صادق(ع) گفتم: ما برخی مخالفانِ شما را میبینیم که در عبادت کوشایند و خشوع دارند. آیا این عبادتها برای آنان سودی دارد؟ فرمود: ای محمد! بیشک مَثَلِ ما اهلبیت با شما مردم، مَثَلِ آن خاندان در بنیاسرائیل است که اگر کسی از آنها چهل شب در عبادت کوشش میکرد، وقتی دعا میکرد مستجاب میشد. مردی از آنان به مدتِ چهلشب مشغول عبادت شد و دعا کرد اما دعایش مستجاب نشد! نزدِ حضرت عیسی رفت و گلایه کرد و از ایشان خواست که برای او دعا کند. حضرت عیسی وضو گرفت و نماز گزارد و برای او دعا کرد. خداوند وحی فرستاد که ای عیسی! این بندهام از آن دری که باید بیاید، نزدِ من نیامده است. او مرا در حالی خوانده است که در نبوت و پیغمبریِ تو شک دارد. بنابراین، اگر بهاندازهای مرا بخواند که گردنش قطع گردد و بندهایش از هم بگسلد، دعایش را مستجاب نخواهم کرد. حضرت عیسی به آن مردِ بنیاسرائیلی رو کرد و فرمود: «پروردگارت را میخوانی، در حالیکه در دلْ به پیامبرش شک داری؟». آن مرد گفت: ای روح و کلمه خدا! به خدا سوگند! همینطور است که میفرمایید. از خداوند بخواه که این شک را از دلِ من بزداید. حضرت عیسی برای او دعا کرد و خداوند از او پذیرفت، و آن مرد در حدّ اهلبیتِ حضرت عیسی قرار گرفت. سپس امام فرمود: «كَذَلِكَ نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ عَبْدٍ وَ هُوَ يَشُكُّ فِينَا»؛ «ما اهلبیت نیز اینگونهایم؛ خداوند عمل بندهای را که درباره ما شک دارد نمیپذیرد»[۳۶].[۳۷]
منابع
پانویس
- ↑ «بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ مسلم بن حجاج نیشابوری، الصحیح، ج۷، ص۱۲۰.
- ↑ علی بن احمد واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۱۰۸، ح۲۰۹.
- ↑ احمد بن شعیب نسائی، السنن الکبری، ج۵، ص۱۲۷.
- ↑ ابویعلی موصلی، مسند ابی یعلی، ج۲، ص۱۶۶.
- ↑ سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۶۶
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۶۸، ح۱۷۷.
- ↑ علی المتقی بن حسامالدین هندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۷۲۴، ح۳۳۵۴۱.
- ↑ علی المتقی بن حسامالدین هندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۷۲۴، ح۳۳۵۴۲.
- ↑ علی المتقی بن حسامالدین هندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۵۳۸، ح۳۷۴۱۱.
- ↑ علی المتقی بن حسامالدین هندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۵۴۰، ح۳۷۴۱۶.
- ↑ سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۷۰
- ↑ «و مرگ (در راه خداوند) را پیش از آنکه با آن رویاروی گردید نیک آرزو میکردید (اکنون که) آن را (در میدان جنگ) دیدهاید تنها (در آن) مینگرید * و محمد جز فرستادهای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشتهاند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز میگردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمیرساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد * و هیچ کس جز به اذن خداوند نخواهد مرد؛ که سرنوشتی است «با هنگام» و هر کس پاداش این جهان را بخواهد به او از آن میدهیم و آنکه بهره جهان واپسین را بجوید از آن به او خواهیم داد؛ و به زودی سپاسگزاران را پاداش میدهیم * و بسا پیامبرانی که همراه آنان تودههای انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند و در راه خداوند هر چه به ایشان رسید نه سست و نه ناتوان شدند و نه تن به زبونی سپردند؛ و خداوند شکیبایان را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۳-۱۴۶.
- ↑ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۷۶، ح۱۸۷.
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۱۵-۱۱۶.
- ↑ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع الموده، ج۲، ص۲۹۱.
- ↑ احمد بن شعیب نسائی، السنن الکبری، ج۵، ص۱۲۷.
- ↑ علی المتقی بن حسامالدین هندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۴۷، ح۳۶۴۶۲.
- ↑ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۶۰.
- ↑ سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۷۲
- ↑ «کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیدهاند پاداشی سترگ خواهد بود * کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما همداستان شدهاند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست * پس با نعمت و بخششی از خداوند بازگشتند؛ (هیچ) بدی به آنان نرسید و در پی خشنودی خداوند بودند و خداوند دارای بخششی سترگ است» سوره آل عمران، آیه ۱۷۲-۱۷۴.
- ↑ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۷۲، ح۱۸۴.
- ↑ سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۷۶
- ↑ «و از آنان که پیش از شما به آنان کتاب (آسمانی) دادهاند و از کسانی که شرک ورزیدهاند (سخنان دل) آزار بسیار خواهید شنید» سوره آل عمران، آیه ۱۸۶.
- ↑ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۷۳، ح۱۸۶.
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۱، ص۵۶.
- ↑ «و از اینکه بیمدهندهای از خودشان به سراغشان آمد شگفتی کردند و کافران گفتند: این جادوگری بسیار دروغگوست * آیا (همه) خدایان را خدایی یگانه کرده است؟ بیگمان این چیزی شگفت است» سوره ص، آیه ۴-۵.
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۳، ص۲۴۷.
- ↑ سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۸۲
- ↑ «پاداشی از نزد خداوند؛ و پاداش نیک (تنها) نزد خداوند است * جنب و جوش کافران در شهرها تو را نفریبد * (زندگی این جهان) برخورداری اندکی است سپس جایگاه آنان دوزخ خواهد بود و این بستر، بد است * اما کسانی را که از پروردگارشان پروا کردهاند، بوستانهایی است که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، به پذیرایی از نزد خداوند و آنچه نزد خداوند است برای نیکوکاران بهتر است» سوره آل عمران، آیه ۱۹۵-۱۹۸.
- ↑ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۷۸، ح۱۸۹.
- ↑ سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۸۲
- ↑ «ای مؤمنان! شکیبایی ورزید و یکدیگر را به شکیب فرا خوانید و از مرزها نگهبانی کنید و از خداوند پروا بدارید باشد که رستگار شوید» سوره آل عمران، آیه ۲۰۰.
- ↑ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۷۹، ح۱۹۱.
- ↑ شیخ مفید، الأمالی، ص٢، ح۲.
- ↑ سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۸۴