بحث:سوره نساء
سوره نساء
اشرفِ اهلبیت(ع) در دنیا و آخرت
﴿وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا﴾[۱] و از خدایی که به نامِ او از یکدیگر درخواست میکنید و از قطع رابطه با خویشاوندان پروا کنید. یقیناً خدا همواره حافظ و نگهبانِ شماست.
روایت اهل تسنّن: «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: نَزَلَتْ فِي رَسُولِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ ذَوِي أَرْحَامِهِ، وَ ذَلِكَ أَنَّ كُلَّ سَبَبٍ وَ نَسَبٍ مُنْقَطِعٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا مَا كَانَ مِنْ سَبَبِهِ وَ نَسَبِهِ»[۲]؛ «ابنعباس میگوید: این آیه شریفه درباره رسول خدا(ص) و اهلبیتش و ارحام و خویشانِ او نازل شد؛ زیرا هر سبب و نسبی روزِ قیامت گسسته شود مگر سبب و نسبِ رسول خدا(ص)». خداوند متعال تقوا را ملاکِ گرامیداشتِ بندگانش قرار داده و فرموده است: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[۳]؛ «گرامیترینِ شما نزد خداوند کسی است که باتقواتر باشد». اما نکته بسیار مهمی که بسیاری از مسلمانان درباره تقوا از آن غفلت کرده یا خود را به غفلت زدهاند، و سبب شده است که آنان از مسیرِ تقوا دور شوند و عاقبتِ شومی برایشان رقم بخورد، این بود که گمان کردند تقوای الهی در عبادتهایی همچون نماز و روزه، یا در کسبوکار و تجارت است و بس، در حالیکه مهمترین مصداقِ تقوا حفظِ احترام و بزرگداشتِ اولیای الهی و مراعاتِ حقوقِ آنهاست. بیشک، خدای متعال به شدت مراقبِ رفتارِ مردم با اولیای خویش است: ﴿إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا﴾؛ لذا همچنانکه از نماز و روزه بازخواست میکند، از حقوق اهلبیتِ پیامبر(ص) نیز بازخواست میکند، و بلکه چنان غیرتی بر اولیای خویش دارد که اگر کسی حقوقِ آنها را مراعات نکند، عباداتش را نمیپذیرد. ازاینرو، خدای متعال در آیه شریفه هشدار داده است که مسلمانان تقوای الهی را درباره اهلبیت پیامبر(ص) مراعات کنند. شیعه و سنی اتفاقنظر دارند که امام علی(ع) افضل و اشرفِ اهلبیتِ پیامبر(ص) است و ازاینرو بزرگترین حقی که مسلمانان باید درباره آن حضرت رعایت میکردند، حقِ امامت و خلافتِ ایشان بود، اما متأسفانه همین مسلمانانی که دم از تقوا میزدند، بدترین رفتارِ ممکن را با آن حضرت و اولادِ پاکش انجام دادند. تکتکِ صفحاتِ تاریخِ اسلام گواهِ تضییعِ حقوقِ آن بزرگواران است.[۴]
امامکُشی ارثی از یهود
﴿وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا﴾[۵] و نفسهای خود را مکُشید، قطعاً خداوند همواره به شما مهربان است.
روایت اهل تسنّن: «عَنْ أَبِي صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ قَالَ: لَا تَقْتُلُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: ﴿تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ﴾[۶] وَ كَانَ أَبْنَاؤُنَا الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ، وَ كَانَ نِسَاؤُنَا فَاطِمَةَ، وَ أَنْفُسُنَا النَّبِيُّ وَ عَلِيٌّ»[۷]؛ «ابوصالح میگوید که ابنعباس گفت: سخن خدای متعال که فرمود: «و نفْسهای خود را مکُشید»؛ یعنی فرموده است که اهلبیت پیامبرتان را مکُشید؛ زیرا خداوند متعال در آیه مباهله میفرماید: «بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما نفْسهای خودمان را و شما نفسهای خودتان را دعوت کنیم» و منظور از پسرانِ پیامبر حسن و حسین بودند و منظور از زنانِ پیامبر حضرت فاطمه بود و منظور از نفْسهای پیامبر خودِ پیامبر و حضرت علی(ع) بود». یهود در اذیت کردنِ پیامبران و کشتنِ آنها سابقهای دیرینه دارد. به شهادت رساندنِ حضرت یحیی(ع) و حضرت زکریا(ع) و اقدام به قتلِ حضرت عیسی(ع) نمونهای از آن است: ﴿قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۸]؛ «بگو اگر مؤمناید پس چرا پیش از این پیامبرانِ خدا را میکشتید؟».
متأسفانه گروهی از امتِ اسلام نیز بعد از پیامبر اکرم(ص) همان سنتِ جاهلیِ بنیاسرائیل را موبهمو اجرا کردند و ائمه اطهار(ع) را یکی پس از دیگری به شهادت رساندند. پیامبر اکرم(ص) در روایاتِ متعددی از همانندیِ این امت با بنیاسرائیل خبر داده بود. عبدالله پسرِ عمر میگوید: رسول خدا(ص) فرمود: «لَيَأْتِيَنَّ عَلَى أُمَّتِي مَا أَتَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ»[۹]؛ «هرکاری که بنیاسرائیل انجام دادند امّتِ من نیز موبهمو انجام میدهند». بدیهی است که کشتنِ ائمه(ع) بهمنزله خودکشی است؛ زیرا امامان معصوم(ع) اسباب زندگیِ طیبه را فراهم میآورند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[۱۰]؛ «ای اهلِ ایمان! هنگامی که خدا و پیامبرش شما را به حقایقی که به شما حیاتِ معنوی و زندگیِ واقعی میبخشد، دعوت میکنند اجابت کنید»؛ لذا کشتنِ پیامبران و امامان در حقیقت خودکشی است؛ زیرا مرگِ حقیقی محرومشدن از حیاتِ طیبه است.[۱۱]
حسادتِ مخالفانِ ولایت
﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا﴾[۱۲] بلکه آنان به مردم = اهلبیت(ع) بهخاطرِ آنچه خداوند از فضلش به آنان عطا کرده است، حسد میورزند. بهراستی ما به خاندانِ ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان فرمانرواییِ بزرگی بخشیدیم.
روایت اهل تسنّن: «إِبْنُ أَبِي الْحَدِيدِ: جَاءَ فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾ أَنَّهَا أُنزِلَت فِی عَلِی وَ مَا خصّ به من العلم»[۱۳]؛ أَنَّهَا أُنْزِلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ مَا خُصَّ بِهِ مِنَ الْعِلْمِ}}[۱۴]؛ «در تفسیر این آیه شریفه روایت شده است که این آیه درباره علی(ع) و علمی که مخصوصِ او بود نازل شده است». امام علی(ع) صاحبِ اسرار و علومِ پیامبر(ص) بود و همواره محبوبترین فرد نزدِ او. مخالفانِ ولایت و منافقانِ حسود تحمل دیدنِ چنین مقام و منزلتی را برای علی(ع) نداشتند. روزی وی نگاهِ معناداری به خزیمه کرد و فرمود: «أَ مَا تَرَى كَيْفَ أُحْسَدُ عَلَى فَضْلِ اللَّهِ بِمَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَا رَزَقَنِيهِ اللَّهُ مِنَ الْعِلْمِ فِيهِ كَذَا»[۱۵]؛ «میبینی چگونه بهخاطرِ فضلِ خدا به من حسادت میکنند، و این بهسببِ موقعیتِ من نسبت به پیامبر و به سببِ علمی است که خداوند به من روزی کرده است».
نمونه عینیِ حسادتِ دشمنانِ ولایت، این است که رسول خدا(ص) در حجةالوداع پیش از غدیرخم مردم را در مسجدِ خیف جمع کرد و از خلافتِ علی(ع) سخن بر زبان آورد تا اذهانِ مسلمانان را برای غدیرخم آماده سازد. آنگاه گروهی از اصحابِ پیامبر(ص) گردِ هم آمدند و گفتند: محمد میخواهد امامت را در اهلبیتِ خودش قرار دهد! چهار نفر از آنان به سوی مکه شتافتند و داخل کعبه شدند و با هَم پیمان بستند و مکتوب کردند که اگر محمد از دنیا برود یا کشته شود، هیچوقت نگذارند این امر به اهلبیتِ وی سپرده شود. آنگاه خداوند این آیات را بر پیامبر(ص) نازل فرمود: ﴿أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ * أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ﴾[۱۶]؛ «بلکه آنها تصمیمِ محکم بر توطئه گرفتند. ما نیز اراده محکمی درباره آنها داریم. آیا آنان میپندارند که ما اسرارِ نهان و سخنان درگوشیِ آنان را نمیشنویم؟ آری، رسولان و فرشتگانِ ما نزدِ آنها هستند و مینویسند»[۱۷].[۱۸]
ولیّامرِ مؤمنان در آیه «اولی الامر»
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...﴾[۱۹] ای اهلِ ایمان! از خدا اطاعت کنید و نیز از پیامبر و صاحبانِ امرِ خودتان که امامان از اهلبیتاند و مانندِ پیامبر مقامِ عصمت دارند اطاعت کنید.
روایت اهل تسنّن: «فِي تَفْسِيرِ مُجَاهِدٍ: إِنَّ هَذِهِ الْآيَةَ نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حِينَ خَلَّفَهُ رَسُولُ اللَّهِ بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ: أَ تُخَلِّفُنِي عَلَى النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ: أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى حِينَ...»[۲۰]؛ «در تفسیرِ مجاهد است که این آیه درباره امیرالمؤمنین(ع) هنگامی نازل شد که پیامبر(ص) او را در مدینه جانشینِ خود قرار داد و او گفت: آیا مرا بر زنان و کودکان جانشین میکنی؟ پیامبر(ص) فرمود: آیا دوست نداری که تو نسبت به من مانندِ هارون نسبت به موسی باشی هنگامی که موسی به هارون گفت: در میانِ قوم من جانشینِ من باش و امور را اصلاح کن؛ لذا خداوند فرمود: ﴿وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾؛ گفت: او علی بن ابیطالب(ع) است که خدا او را در زمانِ حیاتِ پیامبر(ص) جانشینِ او کرد و این، زمانی بود که پیامبر او را در مدینه جانشینش ساخت و خدا بندگانش را فرمان داد که از او اطاعت کنند و با او مخالفت نکنند».
سلیم بن قیس هلالی میگوید: در زمان عثمان گروهی از مهاجران و انصار در مسجد رسول خدا(ص) گرد آمدند و هریک از فضائل خود میگفت. دیدم که حضرت علی(ع) تشریف آورد و گفتگوی آنها را که بر یکدیگر افتخار میکردند شنید. آنگاه با آنان احتجاج نمود و دربارۀ فضائل بسیاری که رسول خدا(ص) برای آن حضرت بیان فرموده بود از آنان اعتراف گرفت؛ از جمله اینکه آیه فوق را که معروف به آیه «اولی الامر» است، و آیه ۵۵ مائده را که معروف به «آیه ولایت» است، و آیه ۱۶ توبه را که «آیه ولیجه» است تلاوت نمود و فرمود: «شما را به خدا قسم میدهم! آیا میدانید که وقتی این آیات نازل شد، مردم گفتند: یا رسولالله! آیا این آیات درباره بعضی از مؤمنان است یا همه آنان را شامل میشود؟ خداوند عزوجل به پیامبرش دستور داد تا والیانِ امرِ مردم را به آنان بشناساند و ولایت را مانند نماز و زکات و روزه و حج برایشان تفسیر کند؛ لذا مرا در غدیرخم برای مردم منصوب کرد تا ولیّامرِ الهی شناخته شود.»... حاضرانِ مجلس گفتند: آری به خدا قسم! همه آنچه گفتی شنیدیم و حاضر بودیم[۲۱].[۲۲]
صدّیقِ اکبر
﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا * ذَلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ عَلِيمًا﴾[۲۳] و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت داده است و اینان نیکورفیقانیاند. این فضیلتی از سوی خداست و کافی است که خدا داناست.
روایت اهل تسنّن: حذیفة بن یمان میگوید: نزد پیامبر بودم. ایشان این آیه را که تازه نازل شده بود، برایم خواند. گفتم: ای پیامبر خدا! پدر و مادرم فدای تو باد! اینان (نبیّین، صدّیقین، شهدا و صالحین) چه کسانیاند که خدا را به آنها چنین مهربان میبینم؟ فرمود: « يَا حُذَيْفَةُ أَنَا ﴿مِنَ النَّبِيِّينَ﴾ الَّذِينَ ﴿أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ﴾؛ أَنَا أَوَّلُهُمْ فِي النُّبُوَّةِ وَ آخِرُهُمْ فِي الْبَعْثِ، وَ مِنَ ﴿الصِّدِّيقِينَ﴾ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَ لَمَّا بَعَثَنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِرِسَالَتِهِ كَانَ أَوَّلَ مَنْ صَدَّقَ بِي، ثُمَّ مِنَ ﴿الشُّهَدَاءِ﴾ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ، وَ مِنَ ﴿الصَّالِحِينَ﴾ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، ﴿وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا﴾ الْمَهْدِيُّ فِي زَمَانِهِ»[۲۴]؛ «ای حذیفه! من از پیامبرانیام که خدا به آنان نعمت داده است. من نخستینِ آنان در نبوت و آخرینشان در بعثتام. از صدّیقان، علی بن ابیطالب(ع) است که چون خداوند مرا به رسالتِ خود مبعوث نمود او نخستین کسی بود که تصدیقم کرد. سپس از «شهدا» حمزه و جعفرند و از «صالحان» حسن و حسین(ع)، سروران جوانانِ اهل بهشت. و ﴿وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا﴾ حضرت مهدی(ع) در زمانِ خود است». مولا علی(ع) فضائلِ بیشماری دارد، اما در میانِ آنهمه فضائل، صداقتِ بینظیرش او را از همه جهانیان ممتاز نموده و سبب شده است که خداوند سبحان او را از میانِ بندگانش برگزیند و بعد از پیامبر(ص) حجتِ خود در میان مردم قرار دهد و حق و باطل را به وسیله او جدا کند. بنابراین، آن حضرت هم «صدّیق اکبر» است و هم «فاروق اعظم»؛ یعنی بزرگترین جداکننده حق از باطل. اهلتسنن نیز در روایات متعددی نقل کردهاند که رسول خدا(ص) این دو فضیلت بزرگ را در خصوص علی بن ابیطالب(ع) بیان کرده است؛ برای نمونه هیثمی که از علمای بزرگ اهلتسنن است، از ابوذر و سلمان نقل میکند که میگویند: رسول خدا دستِ علی را گرفت و فرمود: «إِنَّ هَذَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ هَذَا أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هَذَا الصَّدِّيُقِ الْأَكْبَرُ، وَ هَذَا فَارُوقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ»[۲۵]؛ «بهراستی علی اولین کسی است که به من ایمان آورد و اولین کسی است که روزِ قیامت با من ملاقات میکند. او "صدّیق بزرگ" و "فاروقِ" این امت است که حق و باطل را از یکدیگر جدا میکند».
اما متأسفانه دشمنانِ ولایت که هیچ فضیلتی نداشتند، مرتکبِ سه خیانتِ بزرگ شدند: اول اینکه حدیثهای جعلی ساختند و بهدروغ به رسول خدا(ص) نسبت دادند تا فضیلتهایی را برای خود بتراشند؛ دوم اینکه برخی فضائلِ مولای موحدان، علی(ع) را انکار کردند؛ سوم اینکه برخی فضائلِ آن حضرت را ربودند و به نامِ خود ثبت کردند؛ مانندِ فضیلتِ «صدّیق اکبر» و «فاروق اعظم» که اولی را به نامِ اولی و دومی را به نامِ دومی زدند. قاسم بن معاویه میگوید: به امام صادق(ع) گفتم: آنان روایت میکنند که وقتی رسول خدا(ص) به معراج رفت، دید که بر عرش نوشته شده است: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ؛ «خدایی جز خدای یگانه نیست، محمد رسول خداست و ابوبکر صدیق است». حضرت فرمود: «سُبْحَانَ اللَّهِ غَيَّرُوا كُلَّ شَيْءٍ حَتَّى هَذَا!»؛ «سبحانالله! همهچیز را تغییر دادند حتی این (فضیلت) را!». عرض کردم: بله. فرمود: وقتی خداوند عرش را آفرید، بر ستونهای عرش نوشت: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ»؛ «خدایی جز خدای یگانه نیست، محمد(ص) رسول خدا و علی(ع) امیرمؤمنان است». همچنین وقتی خدا آب را آفرید، در مجرای آن همان را نوشت. نیز وقتی کرسی را آفرید، بر ستونهای آن همان را نوشت. حضرت در ادامه حدیث به همین منوال، لوح، پیشانیِ اسرافیل، بالِ جبرئیل، اکنافِ آسمانها، طبقههای زمینها، قلههای کوهها، خورشید و ماه را نام برد و فرمود که وقتی خداوند اینها را آفرید، همان جمله را بر آنها نوشت. سپس فرمود: «فَإِذَا قَالَ أَحَدُكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَلْيَقُلْ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيُّ اللَّهِ»؛ «پس هرگاه یکی از شما به حقانیتِ توحید و رسالت شهادت داد و گفت: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» باید به حقانیتِ ولایتِ علی(ع) نیز شهادت دهد و بگوید: «عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيُّ اللَّهِ»[۲۶].[۲۷]
نورِ خدا
﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا * فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا﴾[۲۸] ای مردم! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما برهان و دلیلی چون پیامبر و معجزاتش آمد و نورِ روشنگری مانندِ قرآن به سوی شما نازل کردیم. اما کسانی که به خدا ایمان آوردند و به او تمسک جستند، به زودی آنان را در رحمت و فضلی از سوی خود در میآورَد و به راهی راست به سوی خود راهنمایی میکند. روایت اهل تسنّن: «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ﴾، قَالَ: الْبُرْهَانُ مُحَمَّدٌ، وَ النُّورُ عَلِيٌّ، وَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ عَلِيٌّ»[۲۹]؛ «عبدالله بن سلیمان میگوید: از ابوعبدالله امام صادق(ع) درباره این آیه شریفه سؤال کردم، فرمود: "برهان" حضرت محمد(ص) است و منظور از "نور" و "صراط مستقیم" نیز حضرت علی(ع) است».
یقیناً حقتعالی را هیچخلقی با هیچ مُشعِری نمیتواند بشناسد مگر اینکه خدای متعال خود را به آنان بشناساند، و خدای سبحان بهواسطه نورِ خود و تجلیاش در بینِ مخلوقات شناخته میشود. این نورِ خدا که ملاکِ معرفت و شناختِ او و اطاعت از آن، میزانِ بندگیِ خداست، همان نوری است که خدای متعال در وجودِ مبارکِ ۱۴ معصوم تجلی بخشیده است. قندوزی، از علمای سنی، در نقلِ حدیثی قدسی آورده است که وقتی ملائکه، نورِ پیامبر و حضرت علی را که یک نور بود مشاهده کردند، به خداوند گفتند: پروردگارا! این چه نوری است؟ خداوند فرمود: «هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي لَوْلَاهُ لَمَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ»[۳۰]؛ «این نوری است از نورِ من. اگر این نور نبود مخلوقات را نمیآفریدم». این نورِ الهی است که راهِ روشن و صراطِ مستقیمِ معرفتِ خدا و بندگیِ اوست؛ زیرا اگر این نورِ الهی نبود، نه کسی میتوانست خدا را بشناسد و نه کسی میدانست که چگونه باید بندگیِ خدا کند. روایات زیادی در این باره در منابع شیعی و سنی وجود دارد؛ برای نمونه قندوزی از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است که میفرماید: «يَا عَلِيُّ أَنَا وَ أَنْتَ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِكَ سَادَةٌ فِي الدُّنْيَا وَ مُلُوكٌ فِي الْآخِرَةِ مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَنَا فَقَدْ أَنْكَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»[۳۱]؛ «ای علی! من و تو و امامان از نسلِ تو ساداتِ دنیا و پادشاهانِ آخرتایم. کسی که ما را بشناسد خدا را شناخته و کسی که ما را انکار کند خدای عزوجل را انکار کرده است».[۳۲]
منابع
پانویس
- ↑ «و از خداوند- که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست میکنید- و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید، بیگمان خداوند چشم بر شما دارد» سوره نساء، آیه ۱.
- ↑ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۷۴، ح۱۸۶.
- ↑ «بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۸۶
- ↑ «و یکدیگر را نکشید بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.
- ↑ «بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۸۲، ح۱۹۴.
- ↑ «(نیز) بگو، اگر ایمان دارید، چرا از این پیش، پیامبران خداوند را میکشتید؟» سوره بقره، آیه ۹۱.
- ↑ علی المتقی بن حسامالدین هندی، کنز العمال، ج۱، ص۱۸۳، ح۹۲۸.
- ↑ «ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی میبخشد پاسخ دهید» سوره انفال، آیه ۲۴.
- ↑ سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۸۸
- ↑ «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک میبرند؟ بیگمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
- ↑ ابنابیالحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۲۲۰.
- ↑ ابنابیالحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۲۲۰.
- ↑ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۸۵، ح۱۹۸.
- ↑ «بلکه در کاری پای فشردند، ما نیز پا میفشاریم * آیا گمان میدارند که ما راز و رازگویی آنان را نمیشنویم؟ چرا، (میشنویم) و فرستادگان ما نزد آنان (آنها را) مینویسند» سوره زخرف، آیه ۷۹-۸۰.
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۷۳.
- ↑ سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۹۰
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید.».. سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۰، ح۲۰۳.
- ↑ ابراهیم بن محمد جوینی، فرائد السمطین، ج۲، ص۳۱۲، ح۲۵۰؛ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع الموده، ج۱، ص۳۴۵.
- ↑ سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۹۲
- ↑ «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند * این بخشش از سوی خداوند است و خداوند به دانایی بسنده است» سوره نساء، آیه ۶۹-۷۰.
- ↑ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۹، ح۲۰۹.
- ↑ علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۲.
- ↑ احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۹۴
- ↑ «ای مردم! به راستی برهانی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است و نوری آشکار برای شما فرو فرستادهایم * اما آن کسان که به خداوند ایمان آوردند و به او چنگ در زدند، (خداوند) آنان را در بخشایش و بخششی از خویش در خواهد آورد و ایشان را به راهی راست به سوی خود راهنمایی خواهد کرد» سوره نساء، آیه ۱۷۴-۱۷۵.
- ↑ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۷۹، ح۹۳.
- ↑ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع الموده، ج۱، ص۴۲۲.
- ↑ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع الموده، ج۱، ص۳۷.
- ↑ سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۹۸