بحث:عصمت اهل بیت در قرآن
آیه ابتلا
قبل از استدلال به آیه ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱] و چگونگی دلالت این آیه بر عصمت امامان لازم است مراد از سه واژه امام، عهد و ظلم، مشخص گردد سپس میزان دلالت آیه بررسی شود.
معناشناسی امام و مراد از آن در آیه: امام جمع "اَم" و جمع آن "ائمه" هم میباشد و آن، جمع مکسر است. امام، یعنی هرکسی یا چیزی که قومی به او اقتدا کنند و مقدم در امور گردد، مثل پیغمبر یا خلیفه او یا قرآن به پیشوای کفر هم امام گفته میشود مثل: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ﴾[۲][۳].
دانشمندان اهل سنت و شیعه در تفسیر واژه امام که خداوند آن را به حضرت ابراهیم (ع) عطا کرده است، وجوهی را ذکر کردهاند.
تقریر فخر رازی: جناب فخر رازی و بعضی از مفسرین اهل سنت در بیان مراد خدای متعال از اعطای امامت به حضرت ابراهیم (ع) میگویند: حضرت ابراهیم کسی است که جمیع طوایف و ملل به فضل او اعتراف دارند و مشرکین و یهود و نصاری به فضیلت او و فرزندانش معترفند، لذا خداوند اموری را از قول حضرت محمد (ص) برای مشرکین و یهود و نصاری حکایت کرد تا مطیع دینش گردند به بیان ذیل:
- وقتی خداوند ابراهیم (ع) را به بعضی از تکالیف امر نمود و او وفا کرد، نبوت و امامت را به او عطاکرد، لذا به مشرکین و یهود و نصاری گوشزد میکند که خیر دنیا و آخرت در انقیاد از فرمان اوست.
- خداوند با بیان این آیه، به همه گوشزد میکند که اگر طالب این مقام هستند باید عناد را ترک کنند.
- حج از خصایص دین محمد (ص) است؛ خداوند از ابراهیم (ع) این مطلب را حکایت کرد تا برای یهود و نصاری در انقیاد مقابل حج، حجت باشد.
- برگرداندن قبله به کعبه برای یهود و نصاری سخت آمد. خداوند آن را قبله حضرت ابراهیم معرفی کرد تا موجب زوال کینه از قلوب آنان شود، چون آنان به فضیلت حضرت ابراهیم (ع) اعتراف دارند.
- بعضی از مفسرین ابتلای ابراهیم (ع) را به تنظیف بدن تفسیر کردند تا مشرکین آن را برگزینند و با خون به نظافت نپردازند.
- بعضی از مفسرین کلمات را به صبر ابراهیم در مقابل امتحانات خدا، مثل نظر کردن به ماه و خورشید، مناظره با بت پرستان، ذبح اسماعیل و القای در آتش تفسیر کردهاند که موجب از بین رفتن کینه یهود و نصاری و مشرکین میشود تا به خاطر فضیلت حضرت ابراهیم (ع) شبیه او شوند و از حضرت محمد (ص) پیروی کنند. اینها وجوهی است که خداوند قصه حضرت ابراهیم را ذکر کرده است[۴].
فخر رازی بعد از بیان وجوه فوق میگوید: اهل تحقیق میگویند، مراد از امام در این آیه، نبوت است؛ به چند دلیل:
- ﴿لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ دلالت دارد بر اینکه خداوند تعالی او را برای همه مردم امام قرار داد. این مطلب در مورد رسول اکرم (ص) هم صدق میکند، چون از جانب خدا برای همه مردم هم نبی است و هم رسول، و او در باب شریعت مستقل است.
- لفظ دلالت دارد که او امام هر چیزی است و آن به ناچار نبی است.
- انبیا از جهت تبعیت خلق، برای آنها ائمه بودند؛ همانطور که خداوند میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۵] و خلفا هم ائمه هستند چون، بر محلی تکیه زدهاند که بر مردم تبعیت از آنها واجب است و قضات و فقها و پیشنماز هم ائمه هستند چون دیگران به آنها اقتدا میکنند. گاهی امام به کسی گفته میشود که در باطل به او اقتدا کنند ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾[۶] مگر اینکه اسم امام به صورت اطلاق بر او شامل نیست و انبیا در اعلا مراتب امامت میباشند، لذا لفظ امام حمل بر نبوت میشود، چون در معرض امتنان ذکر شده، پس از بزرگترین نعمتهاست[۷].
بیان علامه طباطبایی: علامه طباطبایی با نقد دو نظریه پیشین فخر رازی و دانشمندان اهل سنت، نظر دانشمندان شیعه را با این بیان تبیین میفرماید: قول خداوند در آیه ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ...﴾[۸] اشاره به قصه اعطای امامت است و این قصه در آخر عمر حضرت ابراهیم (ع) - بعد از پیری و تولد اسماعیل و اسحاق و اسکان اسماعیل و مادرش در مکه - رخ داده است. دلیل این مطلب کلام حضرت در آیه است که تقاضای ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ کرده، و حضرت ابراهیم (ع) قبل از تولد اسماعیل و اسحاق و بشارت ملائکه نمیدانست که دارای ذریه خواهد شد؛ ولی وقتی که ملائکه به او بشارت اولاد دادند، با آنها مأیوسانه سخن گفت که قرآن میگوید: ﴿وَنَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ * إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ * قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ * قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ * قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ﴾[۹]؛
و همینطور زوجهاش ﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ * قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ * قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ﴾[۱۰].
این دو آیه میرساند که آن دو مأیوس از ذریه بودند، لذا ملائکه با بشارت دادن به آنها به نوعی سخن گفتند که آرام گرفتند، لذا جمله ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ گفته کسی است که اعتقاد به ذریه برای خود دارد و جمله ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ﴾ میرساند که حضرت ابراهیم (ع) امتحانات سخت را پشت سر گذاشت و بعد به امامت رسید، که از جمله این امتحانات ذبح اسماعیل بود ﴿قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ... إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ﴾[۱۱] و ذبح اسماعیل در زمان پیری حضرت ابراهیم (ع) رخ داد که قرآن میگوید: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾[۱۲] و منظور از ابتلاء به کلمات، ابتلای در فعل است نه قول، چرا که صفات انسان، در فعل ظاهر میشود، بر خلاف قول که احتمال صدق و کذب دارد و قول خدا ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ یعنی پیشوایی که مردم به او اقتدا کنند، لذا میبینیم عدهای از مفسرین آن را به نبوت تفسیر کردهاند، چون امت در دین به نبی اقتدا میکند، لکن این نظریه باطل است؛ چون:
اولاً، ﴿إِمَامًا﴾ مفعول دوم برای ﴿جَاعِلُكَ﴾ میباشد و اسم فاعل اگر به معنای ماضی باشد عمل نمیکند، بلکه هرگاه به معنای حال یا استقبال باشد عمل میکند، لذا ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ وعده خداوند به حضرت ابراهیم بر امامت آینده است، با اینکه این کلام وحی است و وحی بر غیر پیغمبر نازل نمیشود، لذا قبل از منصب امامت پیامبر بود، بنابراین امامت به معنای نبوت نیست.
ثانیاً، قصه امامت در آخر عمر ابراهیم (ع) بعد از بشارت ملائکه به اسماعیل و اسحاق بود و در زمان بشارت به اولاد، حضرت ابراهیم پیامبر بود، لذا امامت غیر از نبوت است و بعد از نبوت به آن نائل شد.
ثالثاً، امامت، یعنی انسان به درجهای برسد که غیرش از او در افعال و اقوال تبعیت کند و معنا ندارد که خداوند به پیامبر واجب الاطاعه بگوید: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ نَبِيّاً پس امامت بر حسب باطن، نحو ولایتی است بر اعمال مردم و هدایت و ایصال آنها به سوی مطلوب به امر خداوند، برخلاف ارائه طریق که فقط شأن نبی و رسول است، پس امامت با این شرافت و عظمت به کسی داده نمیشود مگر سعید الذات، و کسی که متلبس به ظلم شود، سعادتش به هدایت غیر او وابسته است که قرآن میگوید: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى﴾[۱۳] که به قرینه مقابله بین هادی به حق و مهتدی به غیر، مهتدی بنفسه هادی الی الحق است.
پس واجب است که امام، معصوم از ضلال و معصیت باشد، وگرنه غیر مهتد بنفسه است که قرآن میگوید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾[۱۴] افعال امام خیرات است که با تأیید الهی به سوی آن هدایت میجویند. این آیه دلالت دارد بر اینکه، آن چیزی که از فعل خیرات انجام میدهند به وحی باطنی و تأیید آسمانی است. بنابراین کسی که معصوم نیست امام هادی الی الحق نیست[۱۵].
مراد از عهد الهی: درباره واژه عهد، در میان اهل سنت و شیعه دو دیدگاه موجود است:
- نظریه اهل سنت: دانشمندان اهل سنت مراد از عهد را در آیه، همان نبوت میدانند که به ظالمین نمیرسد؛ مثلا جناب آلوسی بغدادی و فخر رازی میگویند متبادر از عهد، همان امامت است و لکن امامت همان نبوت است که امانت الهی به دست بعضی از بندگان اوست، و امامت انبیا از ذریه ابراهیم (ع) جعل مستقلی ندارد، بلکه در ضمن نبوت و رهبری ابراهیم (ع) است که در زمان خاص آنها به آنان میرسد و این، موجب نقص در رتبه پیامبر ما حضرت محمد (ص) نیست[۱۶].
- نظریه شیعه: علامه طبرسی و علامه طباطبایی مراد از عهد را در آیه مذکور امامت میدانند که در اواخر عمر حضرت ابراهیم (ع) و بعد از نبوت به آن حضرت اعطا گردید، لذا امامت و عهد در این آیه غیر از نبوت است[۱۷]. علامه طبرسی این معنا را به روایت مجاهد از امام صادق (ع) و امام باقر (ع) نقل میکند که آن دو امام بزرگوار فرمودند: "مراد از عهد در آیه امامت است"[۱۸].
مراد از ظلم: ظلم، قرار دادن شیء است در غیر موضع خود، و اصل ظلم، جور و تجاوز از حد است و در قرآن عزیز به معنای شرک آمده[۱۹]. ظالم کسی است که حق را از راه خود دور میکند و در قرآن عزیز آمده: "چه کسی از حدود خدا تجاوز میکند". و به کافرین و شرک و ظلم به نفس، ظالم گفته میشود[۲۰]. بنابراین ظلم به معنای تعدی به حدود خدا، مثل کفر، شرک و گناه است.
دلالت آیه بر عصمت: در چگونگی دلالت آیه بر عصمت، دیدگاه مفسرین اهل سنت و شیعه را ذکر میکنیم.
دیدگاه اهل سنت
جناب فخر رازی میگوید: "امام کسی است که مقتدای مردم باشد. اگر از او گناه سر بزند، اقتدا به او واجب است و انجام معصیت بر ما واجب میشود و آن محال است چون معصیت، عبارت است از ممنوع بودن، و واجب، یعنی ترک آن ممنوع است و جمع بین آن دو محال است و جمله ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ دلالت دارد بر اینکه امام، از همه گناهان، معصوم است"[۲۱].
صاحب روح البیان جناب شیخ اسماعیل حقی البروسوی میگوید: "این آیه دلیل است بر عصمت انبیا از کبایر در قبل و بعد از بعثت"[۲۲].
جناب بیضاوی هم میگوید: "این آیه دلیل است بر عصمت انبیا از کبائر قبل از بعثت و اینکه فاسق، صلاحیت امامت ندارد"[۲۳].
جناب آلوسی بغدادی هم میگوید: "متبادر از ظلم، کفر است به دلیل ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۲۴] پس در آیه دلالتی بر عصمت انبیا از کبایر در قبل از بعثت، دلالتی وجود ندارد و دلیلی نیست که فاسق، برای خلافت، صلاحیت نداشته باشد"[۲۵].
جناب زمخشری هم گفته: "در این آیه دلالت است بر اینکه فاسق صلاحیت امامت ندارد و شهادتش مقبول نیست و حکمش و خبرش قبول نمیشود و امام جماعت نمیشود"[۲۶].
دیدگاه شیعه
جناب علامه طبرسی میگوید: "اصحاب ما (شیعه) به واسطه این آیه بر عصمت امام (ع) استدلال میکنند، چون خداوند سبحان از رسیدن عهد امات به ظالم نفی کرده است و کسی که معصوم نباشد ظالم است یا به نفس خود یا به غیر[۲۷].
اکنون این پرسش مطرح است که آیا اگر ظالمی توبه کند دیگر ظالم نامیده نمیشود و حکم آیه شامل او نمیشود؟ جواب این است که ظالم اگرچه توبه کند خارج نمیشود از شمول آیه او را در حال ظلمش، لذا وقتی از او نفی کرد در آن حال، بر او حکم کرده که هرگز به این عهد نمیرسد و آیه مطلق است و مقید به زمانی دون زمانی نیست، لذا ظالم اگرچه توبه کند به آن عهد نمیرسد"[۲۸].
علامه طباطبایی نیز میفرماید: همانا مراد از ظالمین در ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ مطلق کسانی هستند که از آنها یک ظلمی از شرک یا معصیت صادر شده باشد، اگرچه در برههای از عمرش باشد و بعد توبه کرده باشد. همانا مردم از نظر بهره عقلی چهار قسماند:
- کسانی که همیشه ظالم بودهاند؛
- کسانی که در تمام عمر معصوم بودهاند؛
- کسانی که از اول عمر ظالماند برخلاف آخر عمر؛
- برخلاف سوم، یعنی اول خوب بودند، ولی آخر عمر ظالم بودهاند. و حضرت ابراهیم شأنش بالاتر از این است که برای دو قسم اول و آخر تقاضای امامت کند، لذا دو قسم میماند. خداوند یک قسم را نفی کرده است و آن قسم سوم است و یک قسم باقی میماند و آن کسانی هستند که هیچ ظلمی از آنها صادر نشده است[۲۹].
علامه سپس به روایتی از امام صادق (ع) تمسک میکند: امام صادق (ع) فرمود: همانا خداوند حضرت ابراهیم (ع) را قبل از اینکه نبوت عطا کند به مقام بندگی رساند و همانا خداوند قبل از اینکه او را به مقام رسالت برساند به او نبوت عطا کرد و همانا خداوند قبل از اینکه به او مقام خلیل دهد رسالت عطا کرد و همانا خداوند قبل از اینکه او را امامت عطا کند مقام خلیل را عطا کرد؛ پس وقتی تمام این موارد برای ابراهیم جمع شد فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ امام صادق (ع) فرمود: پس به خاطر بزرگی این مقام در چشم ابراهیم فرمود: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ امام فرمود: سفیه، نمیتواند امام پرهیزگار گردد[۳۰].
مرحوم علامه سپس چند نکته را از آیه استفاده میکند:
- امامت مجعول الهی است،
- امام باید معصوم به عصمت الهی باشد،
- زمین هیچوقت با وجود مردم از امام حق خالی نیست،
- امام باید نزد خدامؤید باشد،
- اعمال بندگان از امام محجوب نیست،
- امام لازم است به جمیع حوایج مردم از امور آخرت و دنیا آگاه باشد،
- محال است در میان مردم کسی مافوق امام باشد"[۳۱].
بنابراین به نظر میرسد با توجه به آرای اندیشمندان اسلامی، تفسیری که مفسرین شیعه از آیه ارائه میکنند با آیات قرآن و روایت تناسب دارد، زیرا:
- اگرچه واژه عهد هم نبوت و هم امامت را شامل است و ظالم هیچ بهرهای از امامت و نبوت ندارد، لکن واژه عهد با توجه به ذکر واژه امام در آیه، فقط امامت را شامل میشود.
- واژه ظلم از ماده اسم فاعل، به حکم آیه بر قامت هر که پوشانده شود لباس امامت را از او سلب میکند، اگرچه بعداً توبه کند؛ آن هم در هر برههای از از حیات انسانی و هر گناهی که باشد.
- آیه در مقام بیان امتنان و بیان نعمت جدید برای حضرت ابراهیم (ع) است و چون امامت در اواخر عمر آن حضرت به او عطا گردید، لذا امامت غیر از نبوت و بالاتر از آن است.
- حضرت ابراهیم این مقام را برای فرزندان خود نیز طلب کرد و میدانیم طبق قرآن، در زمان پیری به آن حضرت مژده فرزند داده شد و سپس به او عطا شد و اگر حضرت ابراهیم فرزند نداشت، معنا نداشت که برای فرزندان خود این مقام را طلب کند.
- مفهوم ظلم، همه گناهان ظاهری و پنهانی را در بر میگیرد. ظالم نیز هم شامل ظلم به نفس و هم شامل ظلم به غیر است و کلاً ظلم، همه گناهان را شامل است و این آیه میگوید: امام کسی است که نباید هیچگونه ظلمی، نه ظاهری و نه پنهانی، از او سر زده باشد و این همان عصمت مطلق است.
- امامت مثل نبوت مجعول الهی است و با اکتساب و انتخاب مردم حاصل نمیشود.
- عصمت، امری خفی و فقط خداوند از آن باخبر است، لذا کسی که به نبوت یا امامت منصوب میگردد، معصوم است، چون امامت به غیر معصوم نمیرسد.
پس این آیه میتواند عصمت امامان شیعه را در تمام عمر از جمیع گناهان ثابت کند، چون با توجه به نکات هفتگانه فوق، امامان دوازدهگانه مثل انبیا منصوب خدا میباشند و ادعای فرق میان این دو نصب، ادعایی بیدلیل است[۳۲].
پانویس
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «با پیشگامان کفر کارزار کنید» سوره توبه، آیه ۱۲.
- ↑ ر. ک: العین، ج۸، ص۴۲۸-۴۲۹؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۲۴-۲۶؛ الصحاح، ج۵، ص۱۸۶۶؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۱۰۵.
- ↑ ر. ک: تفسیر کبیر، ج۳و ۴، جزء ۴، ص۳۶-۳۷؛ آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۵۸۸-۵۸۹؛ رشید رضا، تفسیر المنار، ج۱، ص۴۵۱-۴۵۴.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۳ و ۴، جزء ۴، ص۴۳.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «و آنان را از مهمانان ابراهیم آگاه کن * هنگامی که بر او وارد شدند و درودی گفتند (ابراهیم) گفت: ما از شما هراسانیم * گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید میدهیم * گفت: آیا مرا نوید میدهید با آنکه به سالمندی رسیدهام؟ پس به چه نوید میدهید؟ * گفتند: ما به تو نویدی راستین میدهیم و از ناامیدان مباش» سوره حجر، آیه ۵۱-۵۵.
- ↑ «و همسر او، ایستاده بود و خندید آنگاه ما به او مژده اسحاق و از پی اسحاق، یعقوب را دادیم * گفت: وای بر من! آیا من میزایم در حالی که من زنی پیرم و این هم شوهرم که پیر است؟ بیگمان این چیزی شگرف است! * گفتند: آیا از کار خداوند در شگفتی با آنکه بخشایش خداوند و برکات او ارزانی شما خاندان (رسالت) است؟ بیگمان او ستودهای ارجمند است» سوره هود، آیه ۷۱-۷۳.
- ↑ ﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ﴾ «و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب میبینم که تو را سر میبرم پس بنگر که چه میبینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان مییابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت * و چون هر دو (بدین کار) تن دادند و (ابراهیم) او را به روی درافکند (او را از آن کار بازداشتیم) * و بدو ندا کردیم که: ای ابراهیم! * تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدینگونه نکوکاران را پاداش میدهیم * بیگمان این همان آزمایش آشکار بود» سوره صافات، آیه ۱۰۲-۱۰۶.
- ↑ «سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست» سوره ابراهیم، آیه ۳۹.
- ↑ «آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ ر. ک: المیزان، ج۱، ص۲۶۷-۲۷۴.
- ↑ ر. ک: تفسیر روح المعانی، ج۱، ص۵۹۳؛ تفسیر الکبیر، ج۳ و ۴، جزء ۴، ص۴۳؛ کشاف، ج۱، ص۱۸۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰؛ المیزان، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰؛ المیزان، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ غریب الحدیث، ج۱، ص۵۸ و ۲۰۲؛ صحاح، ج۵، ص۱۹۷۷؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳؛ تاج العروس، ج۸، ص۳۸۳؛ قاموس المحیط، ج۴، ص۱۴۵.
- ↑ مجمع البحرین، ج۳، ص۹۵، غریب الحدیث، ج۱، ص۵۸ و ۲۰۲؛ تاج العروس، ج۹، ص۳۹۳؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۳ و ۴، جزء ۴، ص۴۴.
- ↑ روح البیان، ج۱، ص۳۳۸.
- ↑ تفسیر البیضاوی، ج۱، ص۱۳۹.
- ↑ «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
- ↑ روح المعانی، ج۱، ص۵۹۳.
- ↑ کشاف، ج۱، ص۱۸۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰-۳۸۱.
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰-۳۸۱.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۲۷۴.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۲۷۶؛ کافی، ج۱، ص۲۴۶-۲۴۷.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۲۷۴-۲۷۵.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۶۷-۱۷۹.