تربیت دینی در کلام اسلامی
غایت تربیت انسان
توجه به این که برای انسان چه کمال نهاییای قائل شویم و چه غایتی را سعادت او بدانیم، نوع و گستره و مرتبه تربیت، متفاوت خواهد بود. در مواردی که غایت تربیت در افق دسترسپذیر و در بعدی از ابعاد محدود شخصیت آدمی است، چه بسا خود انسان نیز بتواند به آن نایل گردد و خود عهدهدار تربیت خود و وصول به آن هدف شود؛ مثلاً اگر اموری چون برخورداری هرچه بیشتر از رفاه را مادی و لذتجویی و ارضای شهوات و تمنیات نفسانی و غریزی بدانیم، یا تحصیل محفوظات و معلومات هرچه بیشتر، یا تسلط هرچه بیشتر بر قوای طبیعی و نیروهای مادی عالم را کمال نهایی انسان تلقی کنیم، وصول به این نوع اهداف از قدرت و توانایی انسان خارج نیست، بلکه حتی مجهز شدن به نیروها و قدرتهای غیرمادی روحی و روانیای که در مرتاضان نیز به چشم میخورد، از حوزه توانمندیهای نظری و عملی انسان خارج نیست. از این رو، انسان بمانند بسیاری از تربیتهای دیگر، مانند: تربیت فکری، تربیت بدنی، تربیت فنی و عضوی و...، میتواند عهدهدار تربیت خود، یا همنوع خویش شود. بنابراین، باید دید غایت نهایی کمال و برترین سعادتی که انسان میتواند بدان دست یابد، چیست و سپس در خصوص نوع تربیت و توانمندی انسان برای تحقق آن اهداف قضاوت کنیم. بر اساس آنچه از مجموع تعالیم و آموزههای اسلامی استنباط میشود، فلسفه بعثت انبیا و هدف نهایی دین را به طور کلی و به بیانی جامع میتوان در یک جمله خلاصه کرد: «تربیت و هدایت انسان برای نیل به کمال نهایی و غایت خلقتش؛ یعنی دستیابی به سعادت حقیقی».
تبیین این هدف نیازمند بررسی مقدماتی است:
- کمال نهایی انسان و سعادت حقیقی او در چیست؟
- هدایت و تربیت او برای نیل به چنین سعادتی چه لوازم و شرایط خاصی میطلبد؟
- آیا چنین لوازم و شرایطی در حوزه تواناییهای بشری (از هر حیث) هست؟
- چرا تنها دین میتواند چنین لوازم و شرایطی را داشته باشد و انسان را در وصول به چنین هدفی یاری نماید؟[۱].
نخست:کمال نهایی و سعادت حقیقی انسان
اینکه برای انسان چه کمال نهاییای متصور شویم و برای او چه غایتی را سعادت بدانیم، تربیت معنا و مفهوم متفاوتی خواهد یافت. چه بسا در مواردی خود انسان نیز بتواند به آن غایات نایل شود و خودش را برای وصول به آن اهداف تربیت نماید؛ مثلاً اگر سعادت انسان را در رفاه مادی و لذتجویی و ارضای شهوات و تمایلات نفسانی بدانیم، یا کمال نهایی او را در تحصیل محفوظات و معلومات بیشتر و تسلط بر قوای طبیعی و نیروهای مادی عالم بدانید، یا از این قبیل اهداف، در این صورت، وصول بدانها کاری نیست که از قدرت و توانایی انسان خارج باشد. حتی مجهز شدن به نیروها و قدرتهای غیرمادی و روحی که در مرتاضان به چشم میخورد نیز از حوزه تواناییهای او خارج نیست. پس سعادت حقیقی انسان در چیست؟ سعادت حقیقی هر چیز همان وصول به کمال نهایی اوست؛ یعنی هر موجودی در کمال نهایی مربوط به خود اوست که احساس سعادتمندی و رضایت کامل میکند. از آنجا که در آخرین مرتبه وجودی هر موجودی که همه قوا و استعدادهای او به فعلیت میرسند، همه قوای وجودی به کمال استحقاقی و نهایی خود نایل شدهاند و همه تمایلات و گرایشها و تمنیات که به مبنای کمالجویی قوای مختلف یک موجود در او وجود دارند، به سبب وصول به مطلوب خود ارضا شدهاند و جایی برای کمترین تمایلی باقی نمانده است، نهایت خرسندی و سرور و ابتهاج و رضایت کامل؛ یعنی احساس سعادتمندی حاصل میگردد.
بنابراین، سعادت حقیقی انسان را نیز در شکوفایی کامل استعدادها و به فعلیت رسیدن قوای وجودی او باید دانست، پس بر این اساس که انسان را چگونه موجودی بدانیم و برای او چه هویتی قائل شویم و چه استعدادها و قوای خاصی را به او نسبت دهیم، کمال نهایی خاصی برایش در نظر میگیریم. اگر انسان را صرفاً موجودی مادی بدانیم، همه ابعاد مختلف شخصیت و افعال و تظاهرات گوناگونی که از او سر میزند، نهایتاً تحلیل مادی مییابد و به ماده باز میگردد، سپس ماهیت فکر و اندیشه، اخلاق و روحیات، تمایلات و گرایشها، ادراک و احساسها و همه اعمال و رفتارش، حتی اگر به ظاهر اخلاقی و انسانی و معنوی (غیرمادی) به نظر آیند، در حقیقت منشأ و مبدأ و علتی جز علل مادی ندارد و نهایتاً جز ماده و آثار مختلف ماده چیز دیگری نخواهد بود. بر این اساس، قوا و استعدادهای انسانی هرچه باشند و نیازها و تمایلات و کششهای وجود او به هر نحوی که جلوهگر شوند، غایاتی فراتر از خود عالم ماده ندارند، در نتیجه، کمال نهایی انسان امری مادی است و سعادت نهاییاش نیز در ارضای کامل نیازهای مادی وجود او خلاصه میگردد؛ نیازهای غریزی، همچون: خوردن، خوابیدن و اطفای شهوات جنسی و به طور کلی رفاه کامل مادی از هر نظر.
اگر کمال واقعی و سعادت حقیقی انسان چنین چیزی باشد وصول بدان چندان هم مشکل نیست و نیاز به مکتب تربیتی خاص و راه و روش ویژهای بر مبنای ارزشها و معیارهای انسانی و معنوی و اخلاقی و رعایت حدود، ضوابط و آیین ویژه ندارد. با این بینش و شناخت، نه تنها انسان مجاز است با هر روشی که میتواند نیازهای غریزی و احتیاجات مادی خود را برآورده سازد و مشتهیات نفسانیاش را ارضا کند، بلکه کوتاهترین و سریعترین راه، بدون هیچ قید و بند دیگری، بهترین و پسندیدهترین راه است، حتی اگر با ظلم و جنایت، غارت و کشتار، دزدی، دروغ، ریا، خدعه و هر نوع فساد و خیانت و جنایتی به انسانها و جوامع بشری همراه باشد و به قیمت تجاوز به جان و مال و ناموس دیگر مردمان تمام شود. اما اگر انسان را موجودی صرفاً مادی ندانیم، چنان که واقعیت وجود انسان نیز گواهی میدهد، علاوه بر بعد غریزی و حیوانی که عهدهدار نیازهای کالبد مادی و جسمانی انسان است و او را دارای بُعدی روحی و معنویای بدانیم که منشأ و خاستگاه کششها و گرایشهای اخلاقی، عاطفی و معنوی وجود اوست، در این صورت، قوا و استعداها و زمینههای قابلی وجود انسان به جنبههای مادی او منحصر نمیشود، بلکه بر مبنای قوا و امکانات و قابلیتهای روحی و معنوی ویژهاش، کمالات روحی و معنوی و غایاتی بسیار برتر و وسیعتر و عالیتر از غایات مادی برایش وجود دارد که در وصول به آنها سعادتی برتر از همه سعادتهای مادی نصیب میگردد، به طوری که حتی راضی میشود در راه نیل به آن سعادت (آن سعادت عظما) از همه لذات و برخورداریهای مادی دست کشد و آنها را در این راه قربانی کند. بر اساس بینش و جهانبینی اسلامی، انسان موجودی مادی صرف نیست، بلکه ابعاد روحی و معنوی گستردهای دارد که او را از هر حیوانی متمایز و برتر مینماید. به ویژه، برای او حقیقتی ملکوتی و الهی قایل است که به سبب آن، از بسیاری موجودات عالم خلقت، شریفتر و به جهت انتساب روح ملکوتیاش به عوالم ربوبی، کرامت ذاتی برتری دارد که مسجود همه فرشتگان میشود و تمام آنچه در آسمانها و زمین است، مسخر اوست. او خلیفه خداوند در زمین و حامل امانتی است که در برابر ثقالت و عظمت آن، آسمانها با همه عظمت خویش و زمین و کوهها با همه صلابت، تاب نیاورده و از پذیرش آن ابا ورزیدند.
بر اساس این بینش، انسان چنان ظرفیت، توانایی و استعدادی دارد که علاوه بر تکامل استعدادهای بدنی، فکری و ذهنی به عالیترین درجه؛ یعنی تسلط علمی و تسخیر تکنیکی عالم طبیعت و تواناییهای شگرف روحی، آنگونه که در عملیات شگرف مرتاضان گوشه کوچکی از آن را میبینیم، میتواند به چنان تکامل روحی و معنوی برسد که با مبدأ عالم وجود، مرتبط و به عالیترین درجات هستی، تقرب جوید و در نتیجه، به همه عوالم هستی و تمامی کون و مکان که عالم طبیعت، پایینترین و محقرترین مرتبه از مراتب عالم وجود است، اشراف و تسلط یابد و هستی هر موجودی با اذن الهی در قبضه قدرت و فرمان او درآید. اما دانستن این که سعادت حقیقی انسان، تسلط و اشراف بر عالم کون و مکان نیست، بلکه در نزدیکی و تقرب و وصال به منبع و مبدأ همه کمالات و سرچشمه همه عظمتها و غایت همه تعالیها و معدن همه خیرات است که زیبایی مطلق، علم مطلق، قدرت مطلق، حیات ازلی و ابدی مطلق و مستجمع جمیع کمالات مطلق است. کسی که خدا را میشناسد به تناسب معرفتی که از آن ذات ذوالجلال و مستجمع کمال، تحصیل میکند، چشم از ماسوا بر میگیرد و از غیر او قطع توجه میکند. هر غایت و مقصودی در پرتو توجه به آن غایت الغایات محو میشود؛ زیرا هر جمال و کمالی از او نشئت میگیرد و مالکیت حقیقی همه چیز از آن اوست هرچه پرتو وجود به خود گرفته، حقیقتی از او و به سوی او دارد، او مبدأ المبادی و غایت الغایات هستی است.
پس، تنها ذات مقدس و بیمثال پروردگار میتواند نهایت همه کمالجوییها و جمالطلبیها و عزت و رفعت و قدرت و عظمتجوییهای روح انسان باشد و تنها با اقبال دل به اوست که آدمی میتواند عطش بیپایان روح کمالجویی خود را آرام و بیقراری جانش را قرار بخشد. این حقیقت کلام الهی است که خود فرمود: ﴿أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[۲]. بنابراین، دریافتیم که سعه وجودی انسان از پستترین مدارج وجود (طبیعت مادی) تا عالیترین درجه هستی (برترین مراتب تقرب به ذات مقدس حق تعالی)، گسترده است و چنان عظمتی دارد که جز با تعبیر «خداگونگی» نمیتوان از آن یاد کرد؛ یعنی آن مرتبهای که انسان به تناسب معرفت و قابلیت خویش در پرتو فیض و عنایت خاص و تربیت الهی، همه قوای ظاهری و باطنی و استعدادهای ملکوتیاش به شکوفایی تمام و کمال رسیده و مظهر تام و کامل خیر، کمال، جمال، عزت، عظمت و قداست ملکوتی و الهی میگردد.[۳].
دوم: لوازم و شرایط نیل به کمال و سعادت نهایی
نیل به چنین مرتبهای از کمال و عظمت روحی و معنوی، از دسترس انسان با همه تواناییاش در علم و دانش و فرهنگ با همه وسعت و عظمت این حوزه، دور است. توجه به لوازم اصلی و شرایط ضروری چنین امر خطیری، ما را به این ناتوانی و عجز بشری بیشتر واقف میسازد. گونهای از این لوازم از دو حیث نظری و عملی به قرار ذیل است:
لوازم از جنبه نظری:
- شناخت انسان؛
- شناخت عوالم هستی؛
- شناخت همه علل و عوامل مؤثر در شخصیت او؛
- شناخت انسان از نظر فطرت و شاکله اصلی و سرشت حقیقی او؛
- از نظر شناسایی استعدادهای مختلف غریزی، طبیعی، ملکوتی و باطنی روح او؛
- از نظر شناخت نیازها و تمایلات اصیل و ثابت و گرایشهای موقتی و مجازی و کاذب؛
- از نظر آگاهی از ابعاد گوناگون روحی و معنوی انسان، مثل: شعور باطنی، ادراکات قلبی، ادراکات باطنی، ضمیر ناخودآگاه و...؛
- از نظر مراتب مختلف نفس و شناخت ماهیت نفس اماره، نفس لوامه، نفس مطمئنه و...؛
- از نظر سعه وجودی و مراتب هستی انسان، چون: مرتبه جسمانی، نفسانی، مثالی، عقلی و منازل، مراحل و مقدماتی که انسان در مسیر سیرالی الله پیدا میکند و...
- از نظر نسبتی که انسان در مسیر تکاملی خود با دیگر عوالم هستی برقرار مینماید؛
- از نظر نقش علل و عوامل ارثی، محیطی، غریزی و ماورای طبیعی در وجود انسان و شناخت همه علل و عوامل مؤثر در شخصیت او، اعم از علل درونی و بیرونی، مادی و غیرمادی و به ویژه، شناخت مکانیسم اثر این عوامل و راههای تقویت یا تضعیف آنها.
لوازم از جنبه عملی:
- ارائه نظام ارزشی، معیارهای روشن و موازین و احکام همه جانبه دقیق و ظریف، به درجه دقت و ظرافت و لطافت بیمانند روحی، خلقی و رفتاری انسان، آن هم برای تمام مراحل و سطوح تربیتی و مراتب کمال[۴].
- داشتن پشتوانه عملی و ضامن اجرای قوی که تعالیم و موازین و اصول عرضه شده به درستی اجرا شوند و گرنه، هر اندازه مکتبی از لحاظ نظری و نظام ارزشی کامل و عالی باشد، بدون چنین پشتوانه مطمئن و ضامن اجرای قطعی و قدرتمند، عملاً از آن، ثمر و اثری حاصل نگردیده، اثر وجودیاش مانند نبودنش یکسان است؛
- ارائه الگوی عملی و تابلوی روشن و درخشان از کمالات عینی، مجسم، زنده و تحقق یافته، نه صرف توصیفات نظری و جملات و الفاظ زیبا و پر طمطراق در وصف انسان کامل؛
- وجود مربی حقیقی و ملازم و مباشر با متربی که حتی بتواند عمق جان متربی را ببیند و او را هر لحظه مورد عنایت و هدایت خود قرار دهد؛
- ایجاد محیط تربیتی مناسب با اطوار و حالات و ویژگیهای شخصیتی هر کس و مراحل رشد و لوازم تعالی روحی او.[۵].
حوزه تواناییهای علمی و عملی انسان
با وجود همه موفقیتهای علمی خیرهکننده و شگفتآور آدمی - به اعتراف اندیشمندان بزرگ و نوابغ بشری، در قرن معاصر، مجموع دانش بشر در قبال اسرار و رموزتو در تو و بیکران عالم طبیعت، در حکم آموختن الفبای آفرینش است. هنوز برای سیر در میان دو قطب بینهایت کوچک و بینهایت بزرگ عالم ماده (ذرات بنیادی و اجرام عظیم کیهانی) دانش بشری حد و مرزی برای خود نمییابد و با همه پیشرفتهای علمی در بستر مادی این عالم، که کانون همه تحقیقات و پژوهشهای علمی اوست، ماهیت و هویت ماده را هر روز بیش از پیش گم مینماید. گشوده شدن هر روزنهای از اسرار طبیعت، به جای کاهش مجهولات، دامنه پرسشهای او را گسترش میدهد و بشر را به حیرتی فزونتر از پیش فرو میبرد. هر اندازه توانایی تکنیکی انسان در تجربههای جهان پیرامون دقیقتر و عمیقتر میشود، تئوریها و نظریههای جدیدتری جای نظریات گذشته را میگیرد. بدین ترتیب، اندیشههای علمی و تجربی انسان در خصوص ماده محسوس، نه تنها ثبات و قرار و دوام ندارد، بلکه در بستر تئوریهای مختلف و گاه متعارض، هر روز در معرض انقلاب و تحول تازه قرار میگیرد. با این وصف، چگونه میتوان از علوم تجربی توقع شناخت عوالمی برتر از ماده را داشت و معرفت فوق طبیعت را که نه ابزار و وسیله ارتباط با آن را در اختیار دارد و نه منطق علمی و تجربی او میتواند بدان راه یابد، از آن انتظار داشت، چه رسد به آگاهی یافتن از مراتب برتر هستی و عوالم علوی و ملکوتی آن؟!
چنان که علوم بشری از شناختن عوالم بیشمار هستی عاجزند، از شناختن حقیقت انسان و ابعاد روحی و معنوی و باطنی او نیز که در هیچ قالبی از جهان ماده و خصوصیات و ویژگیهای مادی نمیگنجد، ناتوان است؛ به ویژه، ابعاد و جهات بالقوه و استعدادهای مکتوم و ناشناخته روح انسانی که فقط در معدودی از بزرگان عالم بشری که آن نیز در دامان ادیان الهی، ظهور و بروز یافتهاند. کاروان علم و فرهنگ بشری با وجود اینکه تاکنون راه دراز و پر سنگلاخ وادیهای ظلمانی ناشی از موهومات و خرافات بسیار را پای کوبیده و پشت سر نهاده است و در عین اینکه حجابهای بسیاری از تاریکیهای جهل و ناآگاهی را با تیغ علم از هم دریده است، با همه این احوال، امروز معضلی بزرگتر از وجود انسان در پیش روی خویش ندارد و هنوز آن منزلی که بتواند در چشمانداز افق کران تا کرانش، تنها جهات ظاهری و مادی وجودش را نظاره کند، منزلهای بسیاری را پیش رو دارد. وقتی هنوز ابعاد زیستی و جنبه مادی حیات حیوانی انسان - به گواهی بزرگان دانش زیستشناسی - ناشناخته و مجهول مانده است، چگونه چنین علم و دانشی میتواند به ابعاد روحی و معنوی او دست یابد: به خصوص جنبهها و ابعاد و زمینههایی که از نظر ظرافت و لطافت و تأثیرپذیری از علل بیشمار، هرگز نمیتواند به تجربه علمی و آزمایشگاهی درآید، از آن بالاتر، جنبههای شخصی، حضوری، ادراکات و احساسات شهودی انسان که جز خود شخص، کس دیگری بدان راه ندارد و بالاتر از همه، آن دسته از قوا و استعدادهای مکتومی که در اکثر قریب به اتفاق انسانها، به سبب عدم دسترسی و برخورداری از نظام تربیت الهی، هنوز هیچ ظهور و بروز و جلوهای نیافته است.
به یقین میتوان گفت که ادعای تربیت انسان بر مبنای دستآوردهای علمی و عقلی محدود و ناقص بشری جز از جهلی بزرگ سرچشمه نگرفته است، چنانکه این کلام حکیمانه بر آن دلالت دارد: ادعاهای بزرگ میتواند دو منشأ داشته باشد: یا از علم بزرگ نشئت یافته است، یا از جهل بزرگ. جهل درباره عظمت روح انسانی، جهل درباره معنا و ماهیت تربیت انسان، جهل به غایت و نهایت تربیت او، جهل به لوازم چنین تربیتی، جهل درباره علل و عوامل بیشمار مؤثر و دخیل در شخصیت انسان، بیخبری و جهل کامل از چگونگی کنترل آثار و مکانیزم محاسبه و سنجش اثر این علل و عوامل در شخصیت انسان و.... این همه، روشن میسازد که تربیت انسان چنان پیچیدگی و عظمتی دارد که با تربیت هیچ موجود دیگری (از گیاه و حیوان و موجودات ذیحیات دیگر) هرگز قابل مقایسه نیست و هرگز نمیتواند در افق درک و فهم و تواناییهای علمی و تکنیکی انسان قرار گیرد. هر نوع الگو، معیار، راهکار و رهنمودی برای تکامل و پرورش یکی از ابعاد و جهات شخصیت انسان، میبایست با در نظر گرفتن نقش و تأثیر آنها در دیگر ابعاد روحی و روانی او ارائه گردد، به طوری که بتواند همه شخصیت انسان را به کمال رساند. این کار نیز مستلزم شناخت جامع از انسان و همه ابعاد و مؤلفههای وجودی و همه مراحل رشد و تعالی شخصیت بشر است. آیا چنین شناختی برای بشر حاصل آمده است؟ آیا برای افکار اندیشمندان بزرگ و نوابغ بشری که در هر زمانی، دایره علم و دانش و بصیرتشان محدود به معلومات و دانش معاصر خودشان است؛ یعنی از دانش اعصار و قرون بعد از خود بیاطلاعاند، چنین تواناییای وجود داشته یا دارد؟ آن هم دانشی که در هر دورهای به انسان از زاویه و افقی خاص، آن هم از جایگاه تئوریهای گوناگون مینگرد.
از اینجا میتوان حقیقت مهمی را کشف کرد که هر مکتب و مسلک و راهی که در طول تاریخ برای نیل به سعادت حقیقی عرضه شده و مدعی تربیت و تکامل انسان بوده است، به فرض که حقیقتی نیز داشته و در تحلیل برخی واقعیتهای وجود انسان صائب بوده است، باز چون دسترسی به شناخت همه جانبه از شخصیت انسان ندارد، هرگز در تربیت همه شخصیت او موفق نیست، بلکه اگر موجبات پرورش و رشد یکی از ابعاد شخصیت او را فراهم آورد، با مغفول نهادن دیگر ابعاد، چه بسا در مجموع، موجبات عقبماندگی و انحطاط را فراهم کند. نمونه عینی و روشن چنین انحطاطی، انسان پرورش یافته در مراکز تعلیم و تربیت فرهنگ و تمدن معاصر است. انسانی که از جنبه ذهنی و اطلاعات و شناخت رمز و راز طبیعت و تخصصهای بالا در شناخت علل و عوامل طبیعی و تصرف در عالم، بسیار قدرتمند و تواناست، اما از نظر شناخت خویش و تسلط و مهار هوا و هوسهای خودخواهانه و شیطانی، نفسش عاجز و ناتوان مانده است، از آنجا که انسان هنوز از اسارت خویش آزاد نشده است، هر اندازه قدرتمندتر و تواناتر گردد، خطرناکتر و هراسناکتر نیز خواهد شد. امروزه شاهدیم که تواناییهای علمی و تکنیکی بشر معاصر چگونه در خدمت گسترش جنایات، خیانت، فساد و فحشا قرار گرفته و انحطاط اخلاقی و معنوی هرچه بیشتر انسان و انسانیت را فراهم آورده است.[۶].
دو ویژگی انحصاری روح انسان
برای تبیین بیشتر مسئله تربیت انسان، در اینجا به اختصار دو مورد از ویژگیهای انحصاری و پیچیدگیهای روح انسان را توضیح میدهیم: یکی، تأثیرپذیری شگفتانگیز وجود آدمی و دیگری، وحدت وجود انسان:
۱. تأثرپذیری شگفتانگیز وجود آدمی: ماهیت یگانه و ممتاز وجود انسان در دستگاه خلقت چنان است که ماده و حیات جسم و روح، قوای نباتی و حیوانی و انسانی، نفس و عقل و قلب در وجود او به یکدیگر پیوند خورده و از او اعجوبهای بیمانند در کارگاه هستی ساخته است، چنان که از هر چیز میتواند متأثر و در ارتباط با هرچیز (مادی و غیرمادی) فعل و انفعالی داشته باشد. انسان در بعد مادی از همه علل و عوامل مادی پیدا و ناپیدای محیطی، اعم از طبیعی، جغرافیایی، اجتماعی و حتی عوامل فیزیکی متأثر است و از بعد غیرمادی و روحی میتواند از همه علل و عوامل روحی که در ارتباط با انسان و هر موجود زنده ذی روح دیگر است، متأثر باشد، حتی اگر ارتباط ظاهری و قرب مکانی و زمانی در بین نباشد؛ مثلاً از طریق القائات روحی، ارتباطات تله پاتی، یا عالم رؤیا و خواب مغناطیسی و... و یا از راه توجه و ارتباط روح با ارواح گذشتگان و موجودات غیبی دیگر، همچنین از بعد ملکوتی و باطنی، از ملکوت عالم و باطن اشیاء و پدیدهها و عوالم علوی متأثر است، هرچند برای غالب انسانها اینگونه ارتباطات، محسوس و مشهود نیست و نیز در بُعد فکری و ذهنی و عقلی، از همه معتقدات و افکاری که دایماً با آنها محشور است، حتی از خطورات فکری و افکار و اندیشههایی که به طور پراکنده و تحت تأثیر علل و عوامل مختلف در ذهن انسان نقش میبندد، یا القائات فکری ناشی از محیط اجتماع و زندگی و امواج فکری دیگران.
از نظر احساسی و واردات قلبی نیز باز دایماً در هر موقعیت فکری و روحی و در مواجهه با هر صحنه و چهرهای از عالم بیرون، در معرض ظهور و بروز حالات و احساسها و ادراکات قلبی متنوع و بسیاری است که به دلیل احساسی بودن، بیشتر و عمیقتر از خطورات ذهنی و فکری، در زمینه روحی انسان نقش و تأثیر دارند. ملاحظه میشود که دامنه علل و عوامل مؤثر بر شخصیت انسان به اندازهای گسترده است که هرگز نمیتوان برای آنها حدی تصور کرد، چه رسد به شناخت دقیق هر یک از این علل و عوامل و کیفیت و کمیت هر یک از اینها در وجود انسان و محاسبه این که نتیجه نهایی آنها در چه جهتی خواهد بود.
۲. وحدت وجود انسان: وحدت و اتصال وجودی همه این ابعاد و شئون گوناگون در روح انسان، موجب تأثیر همه این مؤلفهها و ابعاد مختلف، در یکدیگر میشود و سبب میگردد که از هم متأثر باشند. این تفاعل همه جانبه شئون مختلف شخصیت انسان موجب میشود که هرگز نتوان یک بعد مشخص از وجود او را مستقل از دیگر ابعاد، مطالعه و بررسی و آن را تجربه و آزمایش کرد. یکی از معضلات و مشکلات حل ناشدنی در روانشناسی رفتار آدمی این است که برخلاف موضوعات مادی، هیچ حالت مشخص و ثابتی را نمیتوان از انسان در شرایط آزمایشگاهی و تجربی، کنترل، بررسی و مطالعه کرد. هیچ یک از حالات و خصوصیات روحی انسان قابل کنترل و پیشبینی علمی نیست؛ زیرا از سویی هر لحظه علل و عوامل بیشماری - مطابق آنچه در بند پیشین بیان شد - بر حالات و کیفیات روحی و روانی انسان اثر میگذارند و از سوی دیگر، بسیاری از این علل و عوامل ناشناخته، غیر قابل مطالعه و تجربیاند. آنهایی که شناختپذیرند به دلیل حساسیت فوقالعاده روحی انسان و غیرارادی و ناخودآگاه و لاشعوری بودن بسیاری از این تأثیر و تأثرات، قابل کنترل و ضبط دقیق آزمایشگاهی نیستند. از این رو، علم روانشناسی هرگز نمیتواند به طور کاملاً عینی و دقیق، کیفیات روحی و روانی انسان را بشناسد، بلکه نهایت سعی و اهتمام آن تنها در رفتارشناسی انسان، آن هم رفتارهای شایع و عمومی (بهنجار یا نابهنجار) منحصر و خلاصه میشود؛ یعنی تنها به بخشی از شخصیت انسان که قابل مشاهده و مطالعه تجربی است، آن هم در محدوده عللی که تاکنون مورد شناسایی و تحلیل علمی قرار گرفته متمرکز است.
بنا بر آنچه بیان شد، شدت لطافت و غایت اثرپذیری روح و روان آدمی از هر عامل پیدا و ناپیدای ظاهری، باطنی، مادی معنوی، موجب میشود که یک مکتب تربیتی، مدعی تربیت روحی و معنوی انسان در جزئیترین اعمال و رفتار، ظریفترین و دقیقترین افکار و خطورات ذهنی و لطیفترین احساسها و خفایای قلبی و روحی او باشد و دستورالعمل، الگو، موازین و معیارهایی روشن و صریح ارائه دهد؛ یعنی برای همه ابعاد زندگی انسان و هر آنچه انسان در مواجهه و ارتباط با آن واقع میشود (چه مستقیم و چه غیر مستقیم)، الگو و معیار عرضه کند. بدیهی است چنین کاری نیازمند معرفت و علم بسیار گستردهای است که از ماهیت هر چیز و آثار و چگونگی فعل و انفعالات آن با روح انسان مطلع و از طرفی، همه زوایا و خفایا و زمینههای قابلی روح انسان و کم و کیف اثر پذیریهایش را بشناسد. چنین علمی که همه چیز را؛ یعنی خود انسان و هر آنچه با او در ارتباط است، عمیقاً و دقیقاً بشناساند و بالاتر از آن، معیارهایی برای هر اقدام و عملی در اختیار او قرار دهد که رعایت آنها از آثار منفی و خلاف جهت تکامل پیشگیری کند و هر عامل مثبت مؤثر در پیش برد تکامل انسان را تقویت نماید، به اندازهای به اندازهای عظیم، وسیع و بیحد و حصر است که هرگز نمیتوان از بینش و دانش و مجموعه معلومات بشری توقع داشت.[۷].
سوم: ارتباط دین و دستیابی به کمال نهایی
ظرفیت و قابلیت دین در تربیت انسان
در پاسخ به این پرسش که چرا تنها دین میتواند مدعی تربیت انسان باشد؟ به جاست که به نحو اجمال و اختصار به ابعاد توانمندیهای انحصاری دین در تربیت انسان اشاره کنیم:
۱. ارتباط با مبدأ و منبع علم و قدرت مطلق: دین مرتبط با کسی است که اولاً: هم هستی انسان را پدید آورده و هم هستی تمام عوالم وجود و هر آنچه در وجود انسان مؤثر است؛ ثانیاً: از نظر علم و آگاهی دایمی، بر همه خفایا و زوایای روح آدمی احاطه دارد، علمی که پنهانترین سطوح شخصیت و کنه ذات او را فرا میگیرد؛ ثالثاً: او کسی است که توانایی ارائه موازین متقن و قطعی برای همه ابعاد شخصیت و مراتب تعالی روح انسان را دارد.
۲. وجود مربی حقیقی: مربی حقیقی در دین خداوند است؛ یعنی کسی که خود غایت تربیت و منزه از هر نقص و مثال اعلا و مطلق هر کمالی است. از این رو، دل و جان آدمی تنها و تنها در چنبره ارادت و محبت و عشق به کمال بندگی اوست که میتواند عروجی بیمرز و صعودی بیپایان داشته باشد. مربی کسی است که فقط ادراک مرتبهای از مراتب جمال و جلال او کافی است تا از جذبه جانسوزش سراپای حیات ظاهری و باطنی انسان را در تب و تاب معنوی و سوز و گداز روحی فرو برد و یکپارچه علم و بصیرت و معرفت، تکاپو و تلاش، شور و شوق، قدرت و نیروی معنوی بخشد و کوهسار جان آدمی را از درون، چون آتشفشانی بشوراند و قوای عظیم درون او را آزاد سازد و سرچشمههای کمال را از جای جای وجودش به جوشش وا دارد و با چنین انقلاب و بعثتی جهانی را در تب و تاب انقلاب درونی خویش قرار دهد و مسیر تاریخ و حیات بشری را دگرگون سازد. انبیا، اوصیا و اولیای الهی محصول چنین تربیتی بودند. اگر نبود آن تربیت خاص الهی و آن بعثت عظیم در درون دل و جانشان که آنان را مَثَل اعلای حکمت و معرفت، ایمان، یقین، تکاپو و جهاد، صبر و استقامت، اخلاص و صداقت، عشق و سوز و گداز برای هدایت از انسانها نمود، چگونه آثار وجودی آنان میتوانست نه تنها مرزهای مکانی، بلکه حدود و مرزهای زمانی را زیر پا گذارد، حیات و زندگی و فرهنگ و تمدن دهها میلیارد انسان را تحتالشعاع خویش قرار دهد و جوامع بشری را به کلی دگرگون سازد. به درستی که اندیشه و بیان آدمی از بیان عظمت و حقیقت چنین تربیتی قاصر است که کمترین شاگرد مکتبش، بوعلیها، مولویها و خواجه نصیرها و شیخ اشراقها و سیدبن طاووسها و... باشند، تا چه رسد به ابوذرها و اویسها و مقدادها و سلمانها و....
نقش مربی حقیقی در تربیت در این موارد خلاصه نمیشود، بلکه مربی میبایست از ابعاد و جهات مختلف، صفات و ویژگیهای خاصی داشته باشد تا عملاً اهداف تربیتی در متربی پیاده شود. شناخت عمیق از تربیت و آگاهی از ویژگیهای ضروری و لازم برای مربی، این حقیقت را بر ما مسلم میدارد که چنین امر خطیری جز در دین و مربیانی که دین معرفی میکند، در هیچ جای دیگر متوقع و متصور نیست و ادعای تربیت انسان در خارج از مکتب تربیتی ادیان، جز ادعای واهی و بیپایه و اساس چیز دیگری نیست.
ویژگیهای مربی حقیقی: در اینجا اجمالاً به چند مورد از ویژگی مربی حقیقی در دین اشاره میکنیم که در سایر مکاتب تربیتی هرگز از آنها سخنی نیست: اولاً: مربی وسیله و ابزار تکامل و تربیت نیست، بلکه خود، هدف تربیت یا غایت آن است؛ یعنی توجه، علاقه، محبت، ارادت و عشق به مربی در حشر و نشر، مصاحبت و مجالست با او، خود از مهمترین وسایل تکامل روحی متربی بوده، اساساً شخصیت روحی و معنوی مربی، خود از ارکان تکامل و پیشرفت متربی است؛
ثانیاً: مربی، خود در غایت کمال و نمونه و مَثَل اعلای آن است (خداوند متعال و اولیای کمّل الهی)؛
ثالثاً: مربی، همیشه در همه جا و در همه احوال، در هر شرایط و موقعیتی همراه متربی و مراقب و ناظر اوست. هیچ حجاب و مانعی بین مربی و درونیترین احوال و نیات متربی وجود ندارد. ظاهر و باطن او، خواه دور یا نزدیک، در محضر مربی حاضر است، حجاب زمان و مکان، ظاهر و باطن، حتی حیات و ممات، هرگز نمیتواند میان مربی و متربی فاصله اندازد و ارتباط آنان را قطع کند؛ زیرا مربی در چنان افقی از تعالی وجودی است که هیچ مرزی برای او متصور نیست، مگر به اذن الهی؛
رابعاً: به رغم اینکه ظاهراً مربی دین، مشهود و محسوس و در دسترس نیست - وجود خداوند، یا وجود نبی(ص) و ائمه(ع) و سایر اولیای الهی که یا رحلت کرده و یا در پرده غیبتاند - اما دسترسی به او و بهرهمندی از او تا بالاترین مرتبه، همواره برای متربی امکانپذیر است. بسته به استعدادهای معنوی، آمادگی قلبی و میزان صفا و صداقت و پاکی نفس متربی، او میتواند هر لحظه و با هر توجه قلبی به مربی، به مراتبی از حضور او نایل آید. این ارتباط معنوی و باطنی به ظاهر غایبانه، تا آنجا میتواند قوت یابد که صرف یاد مربی، اثر بسیار بالاتر و به مراتب عمیقتر از ارتباط ظاهری و قرابت مکانی در شخصیت متربی مستعد داشته باشد. خداوند که ربالعالمین و مربی حقیقی همه مربیان دین است، حضور و قربی در سطحی قیاس نشدنی با موارد مزبور دارد. از آنجا که همه هستی، پرتویی از وجود آن هستی مطلق است و تمامی موجودات عالم خلقت، در واقع آینهداران صفات جلال و جمال او و کلمات و آیات و جلوهها و مظاهر ذات مقدسش هستند، پس ذهن و اندیشه سلیم، دل و قلب بیدار به هرچه رو کند و نظر اندازد، با جلوهای از مظاهر رب و آیتی از آیات پروزدگارش روبهرو میشود و به گواهی دل و فطرت خدا آشنایی که همگان از آن بهرهمندند، میتوان در لحظه حضور خداوند را در همه جا ادراک و احساس کرد و در نمایشگاه هستی از جلوات هستی بیچونش بهره و حظی برد و از آثار صنع او که همه حکایتگر جمال و جلال اویند به کمال و جلال ذات بیچونش راه یافت.
۳. ضمانت اجرایی مستحکم: ضمانت اجرایی در دین، نه عقل محدود و ناقص و خطاکار بشری است که در قبال امیال و کششهای قدرتمند نفسانی انسان زمین خورد و کنار رود، نه وجدان تحذیرپذیر انسان و نه نظارت اجتماعی و جامعه که به سهولت فریب خورده و هر خطاکار و جنایتپیشهای بتواند خود را از چنگال آنها برهاند، یا به وسایلی، چون: خدعه و فریب، دروغ، رشوه، و تهدید و ارعاب خود را تبرئه سازد بلکه ضمانت اجرایی در دین، ایمان مستحکمی است که از درون جان و عمق روح انسان، عقل، وجدان، اخلاق و رفتار او سرچشمه میگیرد و بر نحوه زندگی فردی و اجتماعی انسان اثر میگذارد و بر صراط ایمان، مستقیم داشته، با قدرت به سمت کمال و تعالی سوق میدهد. اگر ایمان در پرتو تعالیم عالیه دین از دل و جان آدمی سر زند، خود ضمانت بیداری وجدان و سلامت عقل و دل و پشتوانه مستحکم فضایل اخلاقی در وجود انسان میگردد و چه بسا قویترین و کاریترین حربه برای محو نقایص اخلاقی و رذایل از صفحات روح آدمی گردد. نیروی معنوی چنین ایمانی است که هیجانها و طغیانهای نفسانی را کنترل و هواها و هوسهای شیطانی را قلع و قمع میکند. همه کششها در جاذبه این میل و گرایش قدرتمند درونی (ایمان به خدا) جهت واحد مییابد. وقتی زمام اختیار و عنان جان، کاملاً در کف چنین ایمانی درآمد، انسان به وحدت شخصیت؛ یعنی عالیترین مدارج تزکیه و تقوا، نایل و آماده عروج به عوالم ملکوتی میگردد. با بال و پر چنین ایمانی است که هر لحظه، مدارج روحی و معنوی را یکی پس از دیگری طی کرده، شاهد مقصود را هر لحظه بیشتر در آغوش میکشد.
۴. محیط تربیتی مناسب برای هر فرد: از آنجا که فقط خداوند، قادر مطلق و توانای به هر کار است و هر تحول و تغییر و حادثهای در همه عالم و در جزء جزء زندگی بشر به حول و قوه او و به تقدیر و مشیت کامل و بالغه اوست، پس فقط او میتواند محیط تربیتی مناسبی با توجه به تقدیر و هدایت ویژهاش برای هر انسانی فراهم آورد و متناسب با سرمایههای وجودی و مراتب آمادگیاش او را دمادم از فیوضات ربانی خویش بهرهمند سازد. نظام عالم تکوین را برای او چنان مقدر سازد که در کش و قوسها، گیرودارها و افتوخیزهای زندگی، شکستها و ظفرمندیها، کامیابیها و ناکامیها، دردها و شادمانیها و مصیبتها و خوشحالیها او را تربیت کند و در صحنهها و موقعیتهای خاص و بحرانی، زندگی او را به آزمایش و ابتلا کشاند و قدم به قدم او را با پای اختیار و انتخاب خودش، به سوی تعالی و نجات سوق دهد.[۸].
منابع
پانویس
- ↑ جوارشکیان، عباس، امامت سر خاتمیت ص ۵۰.
- ↑ «آگاه باشید! با یاد خداوند دلها آرام مییابد» سوره رعد، آیه ۲۸.
- ↑ جوارشکیان، عباس، امامت سر خاتمیت ص ۵۲.
- ↑ به میزان بالارفتن مراتب و مدارج کمالات روحی، روح از حساسیت بیشتر، لطافت بالاتر و تأثیرپذیری فوقالعادهای برخوردار میشود و در نتیجه، محتاج نظام ارزشی و معیارهای سیار وسیعتر و ظریفتر از مراتب و مراحل اولیه تربیت است.
- ↑ جوارشکیان، عباس، امامت سر خاتمیت ص ۵۶.
- ↑ جوارشکیان، عباس، امامت سر خاتمیت ص ۵۷.
- ↑ جوارشکیان، عباس، امامت سر خاتمیت ص ۶۱.
- ↑ جوارشکیان، عباس، امامت سر خاتمیت ص ۶۴.