جهاد ابتدایی در نهج البلاغه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

جهاد ابتدایی و اهداف آن از دیدگاه نهج‌البلاغه

اهداف جهاد ابتدایی بر اساس نهج‌البلاغه عبارتند از:

حاکمیت حق

در دیدگاه امام علی(ع) مبارزه داوم حق و باطل، اساس و هدف اصلی جهاد است: «أَمَا وَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُ لَفِي سَاقَتِهَا حَتَّى [وَلَّتْ‌] تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا مَا [ضَعُفْتُ‌] عَجَزْتُ وَ لَا جَبُنْتُ وَ إِنَّ مَسِيرِي هَذَا لِمِثْلِهَا فَلَأَنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ»[۱]. «سوگند به خدا من در این کاروانی که رسول خدا پیشوایی و رهبریش می‌نمود، مانند کسی بودم که در آخرین قسمت کاروان مراقب صف منظم و حرکت موزون کاروان است و آن را فرماندهی می‌کند». رسول خدا پیشاپیش، به این کاروان بشری در مسیر هدایت، جهت و حرکت می‌داد و امام در پشت سر، حرکت کاروان را کنترل و نظام می‌بخشید. امام(ع) این مطلب را از آن جهت مطرح می‌کند که زمان امامت خود را دنباله زمان رسالت پیامبر(ص) می‌داند و حرکت فعلی خود را در برابر مخالفینش ادامه همان حرکت و در همان جهتی می‌داند که در زمان رسول خدا و در جبهه اسلام در مقابل مشرکین برای خود اتخاذ کرده بود. همان طور که امامت تداوم رسالت است. جبهه امام نیز تداوم جبهه پیامبر می‌باشد و به همین دلیل، جبهه دشمنان اسلام نیز ادامه راه کسانی است که در برابر رسول خدا موضع خصمانه داشتند. امام(ع) در باطن و حقیقت، راه دشمنانش را که بر او شوریده و یاغی شده‌اند، تداوم راه شرک ابوسفیان‌ها و ابوجهل‌ها می‌داند، ولی به دلیل احترام به انتسابشان به اسلام - گو این که رابطه منافقانه باشد - در عمل تلاش خود را در درگیری با آنان، در پراکنده کردن و به هم زدن تشکلشان محصور می‌کند و سربازان را از دست زدن به اموال آنها و اسیر گرفتن زنان و کودکانشان بازمی‌دارد. امام صادق(ع) در حدیثی می‌فرماید: «رفتار مسالمت‌آمیز امام با دشمنان سفاک خود به خاطر آن بود که امام می‌دانست سرانجام دولت باطل روی کار خواهد آمد و خواست در آینده از روش او پیروی کنند».[۲]

فریضة نهی از منکر

جهاد خود یکی از مصادیق فریضه همگانی نظارت عمومی و تلاش برای سالم‌سازی محیط زیست از فساد و تباهی و ظلم است. امام در این زمینه چنین بیان می‌کند: «أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ [نُوِّرَ] نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ‌»[۳]. «ای مؤمنان حقیقت این است که هر کسی تجاوز و ستمی را که انجام می‌گیرد و ناپسند و منکری را که به سویش دعوت می‌شود، مشاهده کند و در دل و اندیشه آن را انکار کند و بدان نفرت ورزد، بی‌شک از این گونه آلودگی‌ها سالم و دامنش پاک و مبری خواهد بود. و آن کس که با زبانش انکار کند، مأجور می‌شود و از یار اولی برتر خواهد بود. و کسی که مسلحانه انکار بورزد تا کلمه خدا و نام و آیین و سخن و اراده خدا برترین باشد و نام و کردار و سخن ستمکاران پس گردد، چنین کسی راه هدایت جسته و بر راه راست استوار گشته و در قلبش نور یقین برافروخته است». از این سخن امام می‌توان نقطه نظرهای زیر را در رابطه با بعد مسئولیت‌های عمومی جهاد برداشت نمود:

  1. مؤمن بنا بر خصلت و انگیزه ایمانش در برابر عملکرد عدوانی و دعوت به منکر نمی‌تواند موضع بی‌تفاوت داشته باشد و چنین موضعی می‌تواند نشانه فقدان ایمان و نفوذ نفاق باشد؛
  2. نخستین عکس العمل در برابر دو انحراف فاجعه‌آمیز فوق، (عدوان و دعوت به منکرات) نفرت قلبی است که نتیجه تحلیل فکری و ارزیابی رویدادها با موازین و ضوابط ارزش‌های مکتبی است. بی‌شک چنین افکار و نفرت نشانه سلامت فکر و منزه بودن از سقوط در چنین گنداب‌ها است و حاکی از تسلیم او در برابر نظام ارزشی مکتبی خواهد بود که به مقتضای ایمان آن را پذیرفته است؛
  3. دومین مرحله عکس العمل مؤمن در چنین شرایطی، بروز حالت قلبی و فکری او در زبان و گفتارش است که این دو از هم تفکیک‌پذیر نیست، مگر در شرایط خاص و استثنایی تقیه؛
  4. در مرحله سوم، مؤمن وقتی شرایط عدوان و فساد را با قدرت زبان و بینش نتوانست دگرگون کند، برای ریشه‌کن کردن آن در دست به اقدام قهرآمیز می‌زند. از نیروی سلاح استفاده می‌کند و به روی متجاوزان و هواداران و مسببین فساد و آلودگی‌ها در جامعه سلاح می‌کشد؛
  5. این چنین مؤمن مجاهدی خود و جامعه‌اش راه هدایت و راه خدا را باز یافته و استقامت و استواری بر خط و راه درست را به اثبات رسانیده و نشان داده است که قلبش با انوار یقین روشن شده است. حال در چنین شرایطی امنیت و اقامه نظام الهی، ایجاد محیط سالم برای شکل‌گیری نظام سیاسی عادلانه مهیا می‌شود.

امام(ع) در پاسخ آنان که وی را به قدرت‌طلبی متهم می‌کردند، فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْ‌ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَوَّلُ مَنْ أَنَابَ وَ سَمِعَ وَ أَجَابَ لَمْ يَسْبِقْنِي إِلَّا رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِالصَّلَاةِ»[۴]. «بار خدایا تو خود می‌دانی که آنچه از ما رخ داده و درگیری‌هایی که با قاسطین، ناکثین و مارقین داشته‌ایم، هیچ کدام برای مبارزه و رقابت در جهت چنگ اندازی به قدرت نبوده، و نه برای به دست آوردن چیزی از متاع ناچیز و بی‌ارزش دنیا و لکن هدف ما این بود که نشانه‌ها و آثار و آیات بینات دینت را به جایگاه اصلیش بازگردانیم و بار دیگر چراغ هدایت را فرا راه بندگانت روشن کنیم. اصلاح و بازسازی امور را در سرزمین‌های تو، به پیروزی رسانده آن را علنی و آشکار سازیم. تا ستمدیدگان از بندگانت، در امنیت به سر برند و فرامین و احکام تعطیل شده دین بر پا و اجرا گردد. بار خدایا من نخستین کسی هستم که پاسخ دادم و من در این کار پیشگام بودم و کسی جز پیامبر در به جا آوردن نماز بر من پیشی نگرفت». سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص این خطبه را با مختصر تفاوت نقل کرده و قاضی نعمان نیز این فصل را در جلد دوم دعائم الاسلام از امام(ع) روایت کرده است.[۵]

مبارزه با عوامل فشار و استکبار

عوامل فشار و استکباری همواره منشأ فساد و گمراهی در روابط واحدهای بشریند و مبارزه با این عوامل تضمین‌کننده برقراری روابط سالم بین‌المللی است. امام در این رابطه، جنگ داخلی را محکوم و آن را سرگرم‌کننده در برابر فتنه اصلی جنگ می‌شمارد: «وَ لَكِنَّا إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِي الْإِسْلَامِ عَلَى مَا دَخَلَ فِيهِ مِنَ الزَّيْغِ وَ الِاعْوِجَاجِ وَ الشُّبْهَةِ وَ التَّأْوِيلِ فَإِذَا طَمِعْنَا فِي خَصْلَةٍ يَلُمُّ اللَّهُ بِهَا شَعَثَنَا وَ نَتَدَانَى بِهَا إِلَى الْبَقِيَّةِ فِيمَا بَيْنَنَا رَغِبْنَا فِيهَا وَ أَمْسَكْنَا عَمَّا سِوَاهَا»[۶]. «و لکن ما وقتی به خود آمدیم، مشاهده کردیم با کسانی که در اسلام با ما برادرند، به خاطر لغزش و انحراف و کجی و اشتباه و تأویل حقایق، ناگزیر از جنگ شده‌ایم و امیدوار شدیم در انتخاب شیوه دیگری که خداوند با آن پراکندگی ما را به وحدت و همبستگی می‌بخشد و بدان وسیله ما در میان خود با یکدیگر نزدیک می‌شویم، به این شیوه تمایل پیدا می‌کنیم و از شیوه‌های دیگری که بوده دست برمی‌داریم». هنگامی که جنگ داخلی بر امام تحمیل شد، امام سعی کرد با قبول حکمیت دشمن را از ادامه جنگ باز بدارد و با تبیین این اصل که فساد داخلی راهگشای اقتدار استکبار است، راه را برای تکرار جریان‌های جنگ‌طلب داخلی مسدود کند. امام(ع) گرچه با کیفیت طرح حکمیت، از همان آغاز مخالف بود و آن را یک توطئه برای نجات از شکست قطعی از طرف معاویه به دستیاری عمروعاص و ایجاد اختلاف در صفوف متشکل جبهه امام و منصرف کردن ذهن‌ها از مسئله جنگ تلقی می‌کرد، اما در برابر شورش خوارج که قبول چنین پیشنهادی را در تمام شرایط، محکوم و اصولاً مشروعیت حکمیت را نفی می‌کردند، آن را راه‌حل منطقی در برخی شرایط می‌داند که تشخیص ضرورت آن بر عهده امام مسلمین است.[۷]

جهاد وسیله هدایت

تأثیر جهاد در هدایت به طور مستقیم نیست، تا با اصل: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۸] ناسازگار باشد. هدایت‌گری جهاد به دلیل زمینه‌سازی شرایطی است که هدایت را به دنبال دارد. امام(ع) در برتری هدایت بر جهاد می‌گوید: «أَمَّا قَوْلُكُمْ أَ كُلَّ ذَلِكَ كَرَاهِيَةَ الْمَوْتِ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِي دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَيَّ وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ شَكّاً فِي أَهْلِ الشَّامِ فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ يَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِي طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِيَ بِي وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِي وَ ذَلِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا وَ إِنْ كَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا»[۹]. «اما گفتارتان که: آیا این همه تأخیر در اقدام و شروع به جنگ به خاطر مکروه شمردن مرگ است؟ سوگند به خدا برای من فرقی ندارد، من به آغوش مرگ وارد شوم، یا مرگ به سوی من درآید. اما گفتارتان که گویی من در مورد مردم شام که در باطلند تردید دارم و به خاطر این، جنگ را آغاز نمی‌کنم، سوگند به خدا اگر آنان به دست من هدایت یابند و با بینش و بصیرت و دید ضعیفی هم که دارند به سوی نور من راه پیدا کنند، چنین نتیجه‌ای برای من محبوب‌تر است از این که آن‎ها را در حال گمراهیشان بکشم. گرچه سرانجام آنها به لغزش‌ها و گناهانشان باز خواهند گشت». امام(ع) در جریان صفین سعی بر آن داشت که با تأخیر انداختن جنگ، مهلت بیشتری به فریب خورده‌ها بدهد، تا به راه نجات کشانده شوند. مردم کوفه بدون توجه به عمق روش امام، اعتراض می‌کردند که ما زنان، فرزندان و خانه‌هایمان را رها کرده و به این صحنه آمده‌ایم تا شام را به وطن بزرگ اسلامی بازگردانیم، این امروز و فردا کردن و دست روی دست گذاردن علتی نمی‌تواند داشته باشد، جز این که کسی از مرگ بترسد و یا تردیدی در گمراه بودن مردم شام داشته باشد. در چنین شرایطی بود که امام(ع) با بیان این سخن، پاسخ آنها را می‌دهد.[۱۰]

حفظ اصول و مقررات عمومی

هنگامی که اصول زیر پا گذارده، قوانین نادیده گرفته، مرز حدود مقررات شکسته شود و اصل اباحه اساس خود کامگی شود؛ در واقع انسان، جامعه و روابط بشری در مخاطره جدی قرار گرفته است. چنان که امام(ع) می‌فرماید: «وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْيِي فِي الْقِتَالِ فَإِنَّ رَأْيِي قِتَالُ الْمُحِلِّينَ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً وَ لَا تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِيكَ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً وَ لَا مُقِرّاً لِلضَّيْمِ وَاهِناً وَ لَا سَلِسَ الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ وَ لَا وَطِي‌ءَ الظَّهْرِ لِلرَّاكِبِ الْمُتَقَعِّدِ»[۱۱]. «و اما در مورد آنچه سئوال کردی و نظر من را در زمینه جنگ پرسیدی. البته نظر من مبارزه با جنگیدن در برابر کسانی است که حدود را می‌شکنند و به اصول و مقررات احترام قائل نیستند؛ تا آنجا که خدا را ملاقات کنم. در این راه نه فزونی مردم بر گرداگردم بر عزت و غرورم می‌افزاید و نه پراکندگی آنان و تنها ماندنم مرا به وحشت می‌افکند. درباره فرزند پدرت گمان مبر گرچه مردم تنهایش بگذارند که در برابر دشمن سر تسلیم فرو آورده و خضوع کند و ستم‌کشی و رضایت به ظلم پیشه کند. نه سستی و ضعف نشان دهد و نه به راحتی و سهولت لجامش را به دست دشمن بسپرد و پشتش را برای دشمن که به سوارکشی خو گرفته، هموار سازد». گاه جز یک راه اصولی و شرافتمندانه در پیشروی باقی نمی‌ماند، چنان که امام(ع) می‌گوید: «وَ لَقَدْ ضَرَبْتُ أَنْفَ هَذَا الْأَمْرِ وَ عَيْنَهُ وَ قَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَ بَطْنَهُ فَلَمْ أَرَ لِي فِيهِ إِلَّا الْقِتَالَ أَوِ الْكُفْرَ بِمَا جَاءَ [بِهِ‌] مُحَمَّدٌ(ص) إِنَّهُ قَدْ كَانَ عَلَى الْأُمَّةِ وَالٍ أَحْدَثَ أَحْدَاثاً وَ أَوْجَدَ النَّاسَ مَقَالًا فَقَالُوا ثُمَّ نَقَمُوا فَغَيَّرُوا»[۱۲]. «من در این مورد کاملا تحقیق کردم و همه جهات آن را زیر و رو نمودم و جز جنگ راهی نیافتم. مگر این که به رسالت پیامبر اسلام(ص) کفر بورزم. در گذشته، امت فرمانروایی داشت که بدعت‌ها و کارهای خلافی انجام داد. مردم را به گفتارهایی واداشت و مردم نیز سخنانی درباره‌اش گفتند. آنگاه زبان به سرزنش و انتقاد گشودند و تنهایش گذاشتند و بر علیه او شوریدند و او را برکنار کردند».

در رابطه با سیاستی که امام(ع) در برابر معاویه (که استانداری بخش عظیمی از کشور اسلامی آن زمان را از طرف خلفای قبلی، به دست گرفته بود) باید در پیش بگیرد، نظرات و پیشنهادهای مختلفی ابراز می‌شد. امام(ع) در برابر این پیشنهادها که به آرزو بیشتر شباهت داشت، موضع قاطع خود را بیان فرمود. با این تأکید که همه آنچه که به نظر شما رسیده، من بررسی کرده‌ام و همه زوایا و ابعاد و زیر و روی مطلب را به دقت رسیدگی کرده‌ام و راهی جز جنگ نیافته‌ام. از سخن امام(ع) مطالب زیر فهمیده می‌شود:

  1. پیش از هر گونه تصمیم در برابر دشمن باید نخست تمامی راه‌ها، پیشنهادها و طرح‌های احتمالی در زمینه کیفیت برخورد با موضع دشمن، پیش‌بینی و مورد بررسی و تحلیل دقیق قرار گیرد، تا هر نوع تصمیم و موضع‌گیری که اتخاذ می‌شود، بر مبنای یقین استوار باشد. در این صورت حتی اگر اشتباهی در عمل و تصمیم رخ داده باشد خواهد بود.
  2. مسئولیت‌ها و وظایفی که مؤمن در برابر جریان‎ها و رویدادها دارد به دو گونه است. نوع اول مسئولیت‌هایی است که اگر به آنها عمل نشود و در برابر آنها متعهدانه اقدام نشود، شخص را تا حد فسق تزلزل می‌دهد و بنیان مکتبی او را ویران می‌کند. نوع دوم مسئولیت‌هایی است که به اصل مکتب و اساس ایدئولوژی انسان بستگی دارد. نه تنها عمل به وظیفه نکردن، بلکه مشخص نکردن موضع خود در برابر آن، به معنای از کف دادن ایمان و مکتب می‌شود. چنان که امام(ع) در برابر قاسطین به سرکردگی معاویه، اگر موضع قاطع جنگ را برگزیند، راه دوم را کفر به رسالت پیامبر(ص) می‌داند.
  3. همان گونه که تحولات داخلی اغلب طی سه مرحله صورت می‌گیرد:
    1. مرحله اول: مردم واقعیات عینی را درمی‌یابند و با وجود پرده‌پوشی‌های نظام، آن را برای یکدیگر بازگو می‌کنند؛
    2. مرحله دوم: کار به جایی می‌رسد که همه اقشار، قدرت تحلیل پیدا می‌کنند و زبان به انتقاد می‌گشایند، زمامداران تنها و بی‌یاور می‌مانند و از توده‌ها و افکار عمومی جدا می‌شوند؛
    3. مرحله سوم: با اولین جرقه‌های شورش، مردم به پا می‌خیزند و زمامدارانشان را برکنار می‌کنند.[۱۳]

ایجاد تحولات ضروری

در روابط ملت‌ها نیز جهاد می‌تواند در مرحله سوم تنها راه عقلانی برای ایجاد تحولات ضروری باشد. «إِنِّي وَ اللَّهِ لَوْ لَقِيتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلَاعُ الْأَرْضِ كُلِّهَا مَا بَالَيْتُ وَ لَا اسْتَوْحَشْتُ وَ إِنِّي مِنْ ضَلَالِهِمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ وَ الْهُدَى الَّذِي أَنَا عَلَيْهِ لَعَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ نَفْسِي وَ يَقِينٍ مِنْ رَبِّي وَ إِنِّي إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ [لِحُسْنِ‌] حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ وَ لَكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ [هَذِهِ الْأُمَّةَ] أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِينَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِينَ حِزْباً»[۱۴]. «البته سوگند به خدا اگر من با آنان به تنهایی روبه‌رو شوم، در حالی که زمین را پر کرده‌اند، باکی نخواهم داشت و به دل هراسی هم راه نخواهم داد. من در مورد گمراهی که دشمنانم در آن فرو رفته‌اند و هدایت و موضع حقی که خود از آن برخوردارم، نسبت به خود در آگاهی کامل و نسبت به خدا یقین دارم. من به ملاقات خدایم مشتاقم و به یادداشت‌های نیکویش چشم به راه و امیدوارم و لکن تأسف می‌خورم و اندوهگین که مبادا کار این امت به دست نادانان و بی‌خردان و بدکاری‌هایشان بیفتد. ثروت خدا را وسیله قدرتمندی قرار دهند و دست به دست کنند و بندگان خدا را برده خویش سازند و با صالحان بجنگند و از تبهکاران حزب بسازند». این جملات بخشی از نامه ایست که امام(ع) برای مردم مصر نوشت و آن را همراه مالک اشتر که به استانداری مصرش برگزیده بود، فرستاد. در این نامه کوتاه ضمن اشاره به کیفیت پذیرش خلافت از طرف امام و عدم ارزش حکومت‌های منهای مسئولیت و ارزش‌های معنوی و هشدار به مردم مصر در مورد دشمنان در کمین نشسته، انگیزه موضع‌گیری خود را در برابر دشمنانش در این چند جمله بیان می‌کند.[۱۵]

دفاع از موضع حق

دفاعی کردن جهاد یکی از مقاصد اصولی است که امام در توصیه‌های رزمی بر آن تأکید می‌ورزد: «لَا تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَى حُجَّةٍ وَ تَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَكُمْ عَلَيْهِمْ فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لَا تُصِيبُوا مُعْوِراً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَ لَا تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ»[۱۶]. «شما با آنها (مردم شام و یاران معاویه) آغاز به جنگ نکنید، تا آنکه آنها خود شروع به جنگ کنند؛ زیرا که شما - سپاس خدای را - بر حقانیت خود حجت و دلیل دارید. وقتی از جنگ خودداری می‌کنید تا آنها آغازگرش باشند، این عملکرد شما حجت و سند دیگری بر حقانیت شما خواهد بود. آنگاه که به اراده و اذن خدا دشمنانش شکست خورده و رو به فرار و عقب‌نشینی گذاردند، هرگز سربازان دشمن را که پشت به شما کرده‌اند، نکشید و با از پا افتاده‌ها درگیر نشوید و مجروحان را به کام مرگ نسپارید. زنانی را که در اردوی شما هستند با آزاردهی به هیجان نیاورید، گرچه حیثیت و شرف و شخصیت و ناموس شما را به باد ناسزا بگیرند و فرماندهان شما را فحش دهند». این جملات قسمتی از نامه ایست که امام(ع) قبل از آغاز جنگ صفین به فرماندهان و سربازانش نوشته است، چنانکه سید رضی بدان اشاره کرده است. ارسال نامه نشانگر این است که امام این دستورالعمل را خطاب به نیروهای خط جبهه نوشته است. نصر بن مزاحم مؤلف کتاب صفین (م ۲۱۲) نقل می‌کند امام(ع) این سخنان را همواره، در جاها و موقعیت‌های مختلف که با دشمن روبه‌رو می‌شد، به سربازانش گوشزد می‌کرد. کلینی در کتاب جهاد کافی طی حدیثی این مطلب را نقل کرده است. امام(ع) با چنین دستورالعملی، سربازانش را از حمله ابتدایی بازمی‌دارد، از یک سو از سوء استفاده دشمن جلوگیری می‌کند و زمینه برداشت غلط را برای ظاهربینان منتفی می‌کند و از سوی دیگر سندی دیگر بر حقانیت موضع سپاهیانش می‌افزاید،؛ چراکه مورد حمله دشمن قرار گرفته و آنها در موضع دفاع بوده‌اند.

  1. بی‌شک فرصت آغاز حمله را به دشمن دادن، خود یک نوع امتیاز برای دشمن است و این در صورتی است که امکان جبران این امتیاز باقی باشد. در غیر این صورت آن چنان که در گذشته در کلام امام(ع) خواندیم باید به این اصل عمل کرد که: «اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ» کلمه لَكُمْ و عَلَيْهِمْ دقیقاً اشاره به همین نکته است که چنین تاکتیکی باید به نفع سربازان جبهه حق و به زیان دشمن باشد؛
  2. درست است که تلاش مجاهدان و جانبازی رزمندگان اسلام نقشی اساسی در پیروزی جبهه حق و شکست دشمن دارد، اما عامل تعیین‌کننده، اراده و اذن خداست که وقتی از رزمندگان دلیر اسلام آن جانبازی را می‌بیند، بر آنها نصرت و بر دشمنان شکست نازل می‌گرداند؛
  3. سربازان پشت به جبهه کرده دشمن که در حال فرارند و اسلحه بر زمین افکنده‌اند، مصون از تعرض جانی هستند و سرباز مسلمان نمی‌تواند آنها را به قتل برساند. هدف جهاد، اعلای کلمه حق و پراکنده کردن دشمن از مرکزیت انداختن تشکیلات و سازماندهی نظامی آنهاست. در این راه هر چه خون انسان‌ها کمتر بریزد، پسندیده‌تر است؛
  4. از پا افتاده‌ها و کسانی که به حالت بد نقش بر زمین شده‌اند، به طوری که قادر به جمع و جور کردن خود نیستند و یا عریانند و زخمی‌ها که توان جنگیدن از آنها گرفته شده است، نباید به قتل رسانده شوند و یا زمینه کشته شدن آنها تسریع شود؛
  5. زنان را مورد آزار قرار ندهید و از رفتار خشونت‌آمیزی که موجب تحریک آنها می‌شود، خودداری کنید. حتی اگر زنانی که برای کمک به دشمنان در جبهه جنگ شرکت کرده‌اند به فرماندهان سپاه اسلام ناسزا بگویند و شرف و حیثیت و نوامیس مسلمانان را به باد بدگویی و فحش بگیرند. در هیچ شرایطی نباید زنان را مورد اذیت و آزار قرار دهید.[۱۷]

ریشه کن نمودن تجاوز

«أَحُثُّكُمْ عَلَى جِهَادِ أَهْلِ الْبَغْيِ فَمَا آتِي عَلَى آخِرِ قَوْلِي حَتَّى أَرَاكُمْ مُتَفَرِّقِينَ أَيَادِيَ سَبَا تَرْجِعُونَ إِلَى مَجَالِسِكُمْ وَ تَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِكُمْ أُقَوِّمُكُمْ غُدْوَةً وَ تَرْجِعُونَ إِلَيَّ عَشِيَّةً كَظَهْرِ الْحَنِيَّةِ عَجَزَ الْمُقَوِّمُ وَ أَعْضَلَ الْمُقَوَّمُ‌»[۱۸]. «شما را برای جهاد دعوت کردم که هرچه زودتر آماده شوید و حرکت کنید و چنین نکردید. به گوشتان خواندم و نشنیده گرفتید. پنهانی و آشکار شما را فراخواندم، پاسخم ندادید. خیرخواهی نمودم و پندتان دادم نپذیرفتید. مگر شما شاهد نبودید، پس چرا چون اربابان واپس می‌زنید؟ با مواعظ رسا موعظه‌تان می‌کنم و از آن پراکنده می‌شوید. شما را بر جهاد ستم‌پیشگان بر می‌انگیزم، ولی هنوز به پایان سخن نرسیده می‌بینم که چون یاران سبا از هم پراکنده شده و به همان نشستگاهتان بازمی‌گردید و از مواعظی که شنیده‎اید همدیگر را به غفلت و نیرنگ وامی‌دارید. صبحگاهان شما را به راه می‌آورم و در راه مستقیم روی پایتان وامی‎دارم و شبانگاه مانند کمان خمیده بازمی‌گردید. هر کس که خواست شما را راست و درست کند، ناتوان شد و شما نیز از قبول آن بازماندید». دنباله خطبه پیش، انتقاد دردآلودی است که امام از واپسگرایی مردم در امر جهاد و فرمانبرداری از فرمانده و امامشان ابراز می‌دارد. می‌بینیم که در اینجا امام در بسیج مردم برای مبارزه مسلحانه با تجاوزگران، همان تعبیر و واژه‌ای را به کار می‌برد که قرآن در بسیج مردم برای تحصیل علم و آگاهی از آن استفاده کرده است: ﴿فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ[۱۹].

رسالت آگاهی دادن به مردم با گفتن تمام نمی‌شود. باید آگاهی‌های لازم را به گوش مردم رسانید و زمینه را آن چنان آماده کرد که سخن آگاهی‌بخش را بشنوند و جذب روحشان شود. تعبیر «أَسْمَعْتُكُمْ» اشاره به این حقیقت است که امام(ع) مطالب لازم را به مردم شنوانده و در گفتار، روشی را اتخاذ کرده که مردم سخنان آن حضرت را گوش فرا دهند. چنان که بیان حقایق باید آن چنان باشد که انگیزه عمل نیز در مردم ایجاد کند و عمل نکردن و حتی گوش ندادن مردم مرحله‌ای جداگانه است که رسالت ابلاغ را نفی نمی‌کند. باید همه راه‌های ممکن را در انجام وظیفه ابلاغ تجربه کرد. آن گونه که امام می‌فرماید: «وَ دَعَوْتُكُمْ سِرّاً وَ جَهْراً» و در جای دیگر «لَيْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ جَهْراً» و حتی از راه نصحیت و خیرخواهی که می‌فرماید: «وَ نَصَحْتُ لَكُمْ‌». امام(ع) از یک حالت خطرناک دیگری که معمولاً همراه و ملازم با تشتت و پراکندگی است، سخن می‌گوید که مردم کوفه را سخت از پای درآورده بود و آن حالت پس زدن و واپسگرایی منفی است که مردم با وجود شنیدن سخنان وحدت آفرین و حرکت بخش امام هر بار پس می‌زدند و به موضع قبلی خود بازمی‌گشتند و نسبت به سخنانی که شنیده بودند، همدیگر را فریب می‌دادند، تا تحت تأثیر آن قرار نگیرند. کلمه «تَتَخَادَعُونَ‌» در کلام امام که خدعه دوجانبه را می‌رساند به چند صورت قابل تفسیر است:

  1. همدیگر را از شنیدن سخنان تحریک‌کننده بازداشتن؛
  2. برای یکدیگر جوسازی کردن تا سخنان امام اثر خود را از دست بدهد؛
  3. بهانه فرار از مسئولیت ناشی از سخنان و مواعظ را به یکدیگر القا کردن؛
  4. سخنان امام را برای یکدیگر توجیه کردن و از محتوای حرکت بخشش به صورتی که مسئولیت‌آور نباشد، درآوردن؛
  5. همدیگر را به غفلت و فراموش کردن سخنان مسئولیت‌آور امام وادار کردن و ذهن‌ها را به مسائلی که از توجه به سخنان امام بازمی‌دارد، معطوف داشتن.

انعطاف‌پذیری منافقانه به‌ویژه اگر به صورت خصلتی ثابت درآمده باشد، خطرناک‌ترین حالت اجتماعی و روانی برای یک ملت در برابر تجاوز محسوب می‌شود. مردمی که در برابر تجاوز سر فرود می‌آورند، سپس به حالت اولیه بازمی‌گردند و خود را برای پذیرش هر نوع تجاوز جدیدی آماده می‌کنند. در برابر سخنان امام بدون کوچک‌ترین مقاومت خود را تطبیق می‌دهند و آن چنان که امام می‌خواهد خط و شیوه خود را راست و درست می‌کنند؛ اما شبانگاه همان روز به خط و شیوه قبلی بازمی‌گرداند، تا یکبار دیگر به خط امام بازگردند و سپس خط خود را در پیش گیرند و... هر صبحگاهی چون چوبه تیر راستا و تنظیم‌شده و شبگاه چون کمانی خمیده[۲۰].[۲۱]

منابع

پانویس

  1. نهج البلاغه، خطبه ۳۳.
  2. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۶۳۶.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۳۷۳.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۵۵ و ۱۲.
  5. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۶۳۷.
  6. نهج البلاغه، خطبه ۵۵ و ۱۲.
  7. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۶۳۸.
  8. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  9. نهج البلاغه، نامه ۳۶.
  10. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۶۳۹.
  11. نهج البلاغه، خطبه ۴۳.
  12. نهج البلاغه، نامه ۱۴، ۳۳ و ۶۲.
  13. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۶۳۹.
  14. نهج البلاغه، نامه ۱۴، ۳۳ و ۶۲.
  15. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۶۴۰.
  16. نهج البلاغه، نامه ۱۴، ۳۳ و ۶۲.
  17. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۶۴۱.
  18. نهج البلاغه، خطبه ۹۷.
  19. «اما چرا از هر گروه ایشان دسته‌ای رهسپار نمی‌گردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.
  20. فقه سیاسی، ج۵، ص۲۸۱-۲۶۲.
  21. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۶۴۲.