حدیث منزلت چگونه بر امامت امام علی دلالت می‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
حدیث منزلت چگونه بر امامت امام علی دلالت می‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ امامت
مدخل اصلیامامت
تعداد پاسخ۱ پاسخ

حدیث منزلت چگونه بر امامت امام علی دلالت می‌کند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث امامت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.

پاسخ نخست

علی ربانی گلپایگانی

حجت الاسلام و المسلمین علی ربانی گلپایگانی در کتاب «براهین و نصوص امامت» در این‌باره گفته‌ است:

«در استدلال به حدیث منزلت بر امامت حضرت علی (ع) دو مطلب باید اثبات شود: یکی اینکه حدیث بر همه منزلت‌های هارون (ع) نسبت به موسی (ع) دلالت می‌کند، به عبارت دیگر، همه منزلت‌های هارون (ع) نسبت به موسی (ع) داخل در مستثنی‌منه است و دیگری اینکه خلافت و امامت هارون (ع) از جمله منزلت‌های او نسبت به موسی (ع) بوده است. اکنون به تبیین مطلب اول می‌پردازیم.

اسم جنس مضاف بر عمومیت دلالت می‌کند: کلمه “منزلة” در حدیث غدیر، اسم جنس است که به هارون اضافه شده است و به اعتراف مشایخ علم اصول، اسم جنس مضاف از ادوات عموم است بنابراین بر همه منزلت‌های هارون نسبت به موسی دلالت دارد: ابن‌حاجب اسم جنس معرفه و اسم جنس مضاف به معرفه را همچون جمع معرفه و جمع مضاف به معرفه را از صیغه‌های عموم دانسته است[۱].

جلال‌الدین محلی نیز گفته است: “اسم مفردی که به معرفه اضافه شود و قرینه‌ای بر عهد در بین نباشد، بر عموم دلالت می‌کند”. سپس به کلمه “أمره” در آیة فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ[۲] استشهاد کرده و یادآور شده است که مقصود، همه اوامر خداوند است و اوامر مستحبی تخصیص خورده است[۳].

ابوالبقاء در الکلیات گفته است: “مفرد مضاف به معرفه بر عموم دلالت می‌کند، چنان که استدلال به آیه فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ[۴] بر اینکه امر بر وجوب دلالت می‌کند، به آن تصریح کرده‌اند[۵].

ابن‌نجیم مصری نیز در الاشباه و النظایر بر این مطلب تصریح کرده است.

عبری فرغانی در شرح مناهج الوصول گفته است: اسم جنس در دو صورت بر عموم دلالت می‌کند: یکی هنگامی که با الف ولام (غیر عهد) همراه باشد و دیگر، وقتی که اضافه شود، آیه يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا[۶] و گواه وجه اول و آیه عَنْ أَمْرِهِ گواه وجه دوم است[۷].

نظام الدین خطابی در حاشیه بر المختصر تفتازانی، و چلبی در حاشیه بر المطول وی نیز بر اینکه اسم جنس مضاف از ادوات عموم است تصریح کرده‌اند[۸].

ابن‌حاجب نیز تصریح کرده است که اسم جنس مفرد و اسم جنس جمع هر گاه اضافه شوند بر عموم دلالت دلالت می‌کنند. هر گاه گفته شود: ماء البحار یا علم زید آب همه دریاها و همه علوم زید مقصود است[۹].

استثنا، بیانگر تعمیم است: هر گاه مطلبی گفته شود و بعد از آن استثنایی بیان شود، آن مطلب بر عمومیت دلالت می‌کند. در حدیث منزلت، پس از جمله «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی»نبوت، استثناء شده است. بنابراین، مقصود از مستثنا منه همه منزلت‌هایی است که هارون (ع) نسبت به موسی (ع) داشته، مگر منزلت نبوت که استثنا شده، و آنچه از لحاظ عرف خارج می‌باشد مانند برادری نسبی که هارون نسبت به موسی دارا بود، ولی درباره علی (ع) نسبت به پیامبر گرامی (ص) صادق نیست.

بیضاوی در منهاج الوصول گفته است: “جواز استثنا معیار عمومیت است، زیرا استثنا چیزی را از مستثنا منه خارج می‌کند که اگر استثنا نمی‌شد، در مستثنا منه مندرج بود”.

عبری فرغانی در شرح سخن بیضاوی گفته است: “مصنف پس از اینکه صیغه‌های عموم را بیان کرد به استدلال بر دلالت آنها بر عموم پرداخته و در این باره وجوهی را بیان کرده است که جواز استثنا از وجوهی است که دلالت همه صیغه‌های عموم بر عمومیت را اثبات می‌کند، زیرا استثناء، چیزی را از مدلول لفظ خارج می‌کند که اگر نبود، مندرج در مدلول آن بود”[۱۰].

کمال‌الدین بن امام الکاملیه نیز در شرح منهاج الوصول این مطلب را یادآور شده است[۱۱].

جلال‌الدین محلّی در شرح جمع الجوامع تاج‌الدین سبکی نیز بر این مطلب تصریح کرده است[۱۲]. دیگر مشایخ و استادان علم اصول و ادب نیز این مطلب را بیان کرده‌اند[۱۳]»[۱۴].

پاسخ‌های دیگر

۱. حجت الاسلام و المسلمین ناظم‌زاده؛
حجت الاسلام و المسلمین ناظم‌زاده در کتاب «تجلی امامت» در این‌باره گفته‌ است:

«یکی دیگر از احادیثی که متواتر آمده است، حدیث منزلت است که پیغمبر اکرم (ص) در ده مورد خطاب به حضرت علی (ع) فرمود: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»؛ «نسبت تو به من همان نسبتی است که هارون به موسی داشت منهای نبوت»[۱۵].

پیغمبر اکرم (ص) در این حدیث تمام شؤونی که برای خود می‌دانسته است - به استثنای نبوت - برای علی می‌داند[۱۶]»[۱۷]
۲. حجت الاسلام و المسلمین علی‌احمدی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی‌احمدی در کتاب «حقانیت در اوج مظلومیت ج۱» در این‌باره گفته‌ است:

«یکی از دلایل اثبات خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (ع) «حدیث منزلت» است که نصّ بر امامت و خلافت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) است. بر طبق این حدیث که متفق علیه خاصه و عامه است رسول خدا (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌»[۱۸]؛

تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی، مگر این که پیامبری بعد از من نیست. در جریان جنگ تبوک هم شیعه و مخالفین روایت کرده‌اند که: «أَنَّ النَّبِيَّ (ص) خَرَجَ إِلَى تَبُوكَ وَ اسْتَخْلَفَ عَلِيّاً فَقَالَ أَ تُخَلِّفُنِي فِي النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ أَ لَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ نَبِيٌّ بَعْدِي‌»[۱۹]؛ رسول خدا (ص) به غزوه تبوک رفت و امیرالمؤمنین علی (ع) را خلیفه و جانشین خود (در مدینه) قرار داد، آن حضرت (ع) عرض کرد: آیا مرا در میان کودکان و زنان به جای خود می‌گذاری (و جانشین خویش می‌کنی)؟ رسول خدا (ص) فرمود: آیا راضی نمی‌شوی که منزلت تو نسبت به من، همانند منزلت هارون نسبت به موسی باشد، غیر از این که پیامبری بعد از من نیست.

این حدیث از جهت سند و دلالت قابل بحث و بررسی است:

سند: حدیث منزلت از احادیث متواتر بین خاصّه و عامّه است و در کتاب «غایة المرام»[۲۰] آن را به هفتاد روایت از طریق شیعه و صد و نُه روایت از طریق عامّه نقل کرده است.

ابن ابی الحدید می‌گوید: همه فرقه‌های اسلامی به اتفاق گفته‌اند که پیامبر (ص) درباره علی (ع) فرمود: ای علی! مکانت و منزلت تو نسبت به من مانند مکانت و منزلت هارون نسبت به موسی است و فقط تفاوتی که هست در این است که بعد از من پیامبری نخواهد بود و نبوت برداشته شده است (و الا همان طور که هارون با تمام شئون خود پیامبر هم بود تو نیز پیامبر می‌بودی) پس همه مقامات هارون نسبت به موسی را - به استثنای مقام نبوّت - برای علی ثابت کرد. در نتیجه، علی وزیر پیامبر (ص) و پشتیبان و بازو و یاور او خواهد بود و اگر پیامبر (ص)، خاتمِ پیامبران نبود، علی شریک او در نبوت هم بود[۲۱].

حاکم حسکانی در «شواهد التّنزیل» پس از نقل اسنادی از این حدیث می‌گوید: استاد ما ابوجازم می‌گفت: من این حدیث را به پنج هزار سند استخراج نمودم[۲۲].

این روایتی است که در صحاح و مسانید معتبره عامّه ذکر شده است و جمعی از بزرگان عامّه، اتّفاقِ بر صحّت حدیث را نقل کرده‌اند که نمونه‌ای از گفتار آنان از این قرار است: «این حدیثی است که بر صحّت آن، اتّفاق شده و آن را امامان حافظان احادیث مانند: بخاری در صحیح خود، و مسلم در صحیح خود، و ابی داود در سنن خود، و ترمذی در جامع خود، و نسائی در سنن خود و ابن ماجه در سنن خود روایت کردند، و همگی اتّفاق بر صحّت این حدیث کردند تا آنجا که به اجماع آنان رسید. حاکم نیشابوری گفت: این حدیثی است که در حدّ تواتر داخل شده است[۲۳] و[۲۴].

دلالت: این خبر نصّ است بر این که حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) نسبت به رسول خدا (ص) جمیع مراتب هارون نسبت به موسی - غیر از نبوّت - را داراست؛ زیرا لفظ منزلت در جمیع مراتب و منازل عام است، مخصوصا هر گاه بعضی از منازل را بعد از آن استثناء کند که به طور قطع سایر افرادِ مستثنی منه را شامل می‌شود و از جمله منازل هارون نسبت به موسی، «وزارت و خلافت» است. بنا بر این، حضرت علی (ع) نیز این سِمَت را نسبت به رسول خدا (ص) دارا خواهد بود.

به نصّ قرآن کریم، هارون مقام نبوّت[۲۵]، خلافت[۲۶] و وزارت[۲۷] را در زمان موسی (ع) دارا بود، و حدیث منزلت نیز همه مقامات هارون را به استثنای مقام نبوّت برای امیرالمؤمنین (ع) ثابت می‌کند. طبعا اگر مقصود اثبات همه مقامات جز نبوّت برای امیرالمؤمنین (ع) نبود، نیازی به استثناء نبوّت وجود نداشت؛ پس استثنای مقام نبوّت، مؤکّد این عموم منزلت است. نتیجه می‌گیریم که امیرالمؤمنین (ع) افضل امت بعد از پیامبر (ص) بود؛ چون هارون دارای چنین مقامی بود و وزیر پیامبر (ص) و معاون خاصّ او بود؛ زیرا قرآن همه این مناصب را برای هارون اثبات کرده است[۲۸].

امیرالمؤمنین (ع) جانشین و خلیفه پیامبر (ص) بود و با وجود او شخص دیگری نمی‌توانست عهده دار این مقام بشود، همان گونه که هارون چنین مقامی را نسبت به موسی (ع) داشت.

توضیح بیشتر این است که: در قرآن مجید، منزلت هارون نسبت به موسی (ع) این چنین بیان شده است: وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي[۲۹] وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ[۳۰]. منزلت هارون نسبت به موسی (ع) در چند امر خلاصه شده است:

وزارت وزیر کسی است که بار سنگین مسئولیتی که امیر دارد بر دوش می‌کشد و متصدی انجام آن می‌شود و این مقام نه تنها در حدیث منزلت، بلکه در روایات دیگری هم در کتب عامه برای امیرالمؤمنین (ع) وارد شده است[۳۱].

اخوّت و برادری چون برادری هارون با موسی (ع) نَسَبی بود، این منزلت را رسول خدا (ص) برای امیرالمؤمنین (ع) به عقد اخوّت محقّق کرد و روایات خاصّه و عامّه در مورد مؤاخاه (یعنی اخوّت و برادری) بسیار است[۳۲].

پشتیبانی (شدّت ازر) در احادیث وارد شده است که رسول خدا (ص) از خداوند خواست که پشت او را به امیرالمؤمنین (ع) محکم گرداند، و خداوند دعای پیامبر (ص) را مستجاب فرمود[۳۳].

آیا معقول است پس از رسول خدا (ص) کسی که ظهیر و پشتیبان و یاور آن حضرت بوده است کنار گذاشته شود و دیگرانی که هیچ تأثیری در تثبیت و رشد اسلام نداشته‌اند جانشین پیامبر (ص) شوند؟

اصلاح امر خداوند متعال می‌فرماید: وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ[۳۴].

همان‌طوری که هارون مصلح قوم موسی (ع) و جانشین او در اصلاح امت بود، همچنین این مقام و منزلت در امت رسول خدا (ص)، برای امیرالمؤمنین (ع) است.

شرکت در امر همچنان که هارون شریک کار هدایت و رهبری موسی (ع) بود، این مقام به مقتضای این حدیث - به جز در مقام نبوّت - بر امیرالمؤمنین (ع) ثابت می‌شود. از جمله شئون حضرت خاتم (ص) این است که نسبت به مؤمنین از خود آنان سزاواتر است، پس امیرالمؤمنین علی (ع) نیز در این شأن با پیامبر (ص) شریک است.

خلافت همچنان که هارون خلیفه حضرت موسی (ع) بود، به مقتضای این حدیث خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (ع) ثابت می‌شود، بنا بر این، وزارت رسول خدا (ص)، محکم شدن پشت او، شرکت در امر آن حضرت، اخوّت با آن حضرت، اصلاح امر در امّت، و خلافت و جانشینی آن حضرت با امیرالمؤمنین علی (ع) است.

وجه استدلال به حدیث منزلت استدلال به این حدیث متواتر بر امامت امیرالمؤمنین (ع) به وجوهی تقریر شده است: ۱. آنکه ظاهر منزلت به حسب عرف و اطلاق، عموم منزلت است، به خصوص هر گاه بعضی از منازل آن استثناء شود که در این صورت در عموم بقیه افرادِ مستثنی منه صریح می‌شود. مثلاً اگر کسی بگوید که فلان کس به منزله من است مگر آنکه بخیل است. همه این چنین می‌فهمند که فلان کس در غیر از صفت جود، در تمام صفات دیگر مثل اوست. پس این حدیث دلالت می‌کند بر این که تمام شئونی که در حضرت هارون نسبت به حضرت موسی (ع) بود - غیر از نبوّت - باید در امیرالمؤمنین (ع) باشد. و از جمله آن شئون خلافت بر امّت بود چنان که فرمود: «اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی» و هر گاه حضرت موسی (ع) غایب می‌شد، هارون خلیفه او بود، پس باید حضرت امیرالمؤمنین (ع) هم، چنین باشد و این غیر از نبوت و پیامبری است که استثناء شده است. اگر گفته شود: خلافت در حال حیات مقصود می‌باشد، در جواب می‌گوئیم: با آنکه این مطلب خلاف ظاهر لفظ است، استثناء پیامبری بعد از وفات[۳۵]، صریح است در این که مراد اعم است وگرنه احتیاج به استثناء نبود.

۲. از جمله منازل هارون آن بود که او از تمام امت حضرت موسی (ع) افضل بود، پس باید که امیرالمؤمنین (ع) نیز از تمام امت پیامبر (ص)، افضل باشد و تفضیل مفضول عقلاً قبیح است[۳۶].

۳. از احادیث متواتره و منابع معتبره معلوم است که رسول خدا (ص) این سخن را تنها در جریان جنگ تبوک نفرمود، بلکه در موارد مختلف و مقامات متعدد بازگو نمود[۳۷] که این خود دلیل بر عمومیت مفهوم آن است. اگر مطلب، منزلت مخصوصی بود، در وقایع متباین و مختلف نمی‌فرمودند، مثلاً در روز سدّ الابواب که پیامبر (ص) دستور داد همه درهایی که به مسجد النبی (ص) گشوده می‌شد، بسته شود و فقط درب خانه حضرت امیرالمؤمنین (ع) باز بماند، این جمله را تکرار فرمود[۳۸]، و در هنگام نامگذاری امام حسن و امام حسین و حضرت محسن (ع) که آنان را به نام اولاد هارون (شبر و شبیر و مبشّر) نامید[۳۹]، و در غزوه تبوک و باقی گذاردن حضرت امیرالمؤمنین (ع) به عنوان جانشین در مدینه که مورد بحث ما است[۴۰]، و در روز غدیر نیز این مطلب را تکرار فرمود. همچنین در یوم المؤاخات اوّل در روزی که عقد برادری در مکّه میان یارانش بست، امیرالمؤمنین (ع) را در این پیمان، برادر خودش انتخاب کرد و همین جمله را تکرار فرمود[۴۱]. و نیز در یوم المؤاخات دوّم در عقد برادری میان مهاجران و انصار، پیامبر (ص) حدیث منزلت را بار دیگر بیان فرمود[۴۲] و موارد دیگر[۴۳]. پس معلوم می‌شود که همه منازل مراد است به خصوص منزلت خلافت.

۴. مشهور بلکه متواتر است که آنچه در بنی اسرائیل واقع شده است در این امّت مثل آن واقع می‌شود، چنان که صاحب النهایه و دیگران گفته‌اند که در احادیث بسیار واقع شده است: لترکبنّ سنن من قبلکم حذو النعل بالنعل و القذّه بالقذه[۴۴]؛ مرتکب خواهید شد طریقه آنها را که پیش از شما بودند، مانند دوتای نعل که با هم موافق‌اند، و مانند پرهای تیر که با هم برابرند.

از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمودند: «سَيَكُونُ فِي أُمَّتِي كُلُّ مَا كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ حَتَّى لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ»[۴۵]؛ به زودی در امّت من هر آنچه در بنی اسرائیل واقع شده، واقع می‌شود، مانند دو لنگه کفش و نعل که با یکدیگر شباهت و توافق دارند، و مانند همسان و برابر بودن پرهای تیر، تا جایی که اگر یکی از افراد بنی اسرائیل داخل سوراخ و لانه سوسماری شده باشند، شما نیز خواهید شد.

در میان بنی اسرائیل امری عظیم‌تر از قضیه گوساله سامری حادث نشد، پس باید که در این امت نیز مثل آن واقع شود، و در این امت امری که شبیه به آن باشد به غیر آن نبود که دست از متابعت خلیفه پیامبر (ص) برداشتند و او را ضعیف گردانیدند و منافقان بر او غالب شدند، و لذا خود امیرالمؤمنین (ع) پیش از بیعت جبری و غیر اختیاری (در حالی که ریسمان در گردن مبارکش بود[۴۶] رو به قبر رسول خدا (ص)نموده و فریاد بر آورد و همان جملاتی را که جناب هارون به حضرت موسی (ع) گفته بود را بیان فرمود: ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ[۴۷] سپس آنها دست آن حضرت را گرفتند روی دست ابی بکر گذاشتند در حالی که دست خود را کشید، و گفتند: بیعت کرد، بیعت کرد[۴۸]!.

۵. جماعتی از مخالفان نقل کرده‌اند که وصایت و خلافت حضرت موسی (ع) به اولاد هارون منتقل شد، در نتیجه از جمله منازل هارون نسبت به موسی (ع) آن است که اولاد هارون خلیفه و اوصیای او بودند، پس به مقتضای حدیث منزلت، باید امام حسن و امام حسین (ع) که به اتّفاق خاصّه و عامّه مسمّی به نام‌های پسرهای هارون شدند[۴۹]، خلیفه‌های رسول الله (ص) باشند، پس پدر ایشان نیز باید خلیفه آن حضرت باشد به مقتضای اجماع مرکب[۵۰].

۶. در خصوص غزوه تبوک رسول خدا (ص)، امیرالمؤمنین (ع) را بر مردم مدینه به عنوان جانشین و خلیفه خود منصوب کرد و پس از آن خبری در مورد عزل آن حضرت به ما نرسیده است. پس باید این خلافت استمرار داشته باشد که بعد از آن حضرت نیز خلیفه باشد. اگر اشکال شود: این منزلت و خلافت در ماجرای تبوک دائمی نیست بلکه مقطعی و فصلی است، و تنها مربوط به زمانی است که پیامبر (ص) برای جنگ تبوک در مدینه حاضر نبودند.

در پاسخ می‌گوئیم: اگر چه بیان این مطلب، در مقطع خاصّی بوده ولی خود مطلب کلّیت دارد و به شهادت روایات دیگری که ذکر شد و اختصاص به زمان و مقطع خاصی نداشت، مسئله منزلت را اعلام نموده است، و جملات این حدیث در دفعات متعدده و مراکز مختلفه - در غزوه تبوک و غیر آن - از زبان رسول خدا (ص) شنیده شده است.

و نیز اگر این جانشینی کلیت نداشته باشد، جمله «إِلَّا النُّبُوَّةَ»؛ جز این که بعد از من پیامبری نیست» در این حدیث معنایی نخواهد داشت. این جمله همان تداوم منزلت را مشخّص می‌سازد و به جانشینی و خلافت، استمرار و تداوم می‌بخشد»[۵۱]
۳. حجت الاسلام و المسلمین رستم‌نژاد؛
حجت الاسلام و المسلمین رستم‌نژاد در کتاب «پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه» در این‌باره گفته‌ است:

«وهابیان ادعا می‌کنند: شیعیان با تمسک به حدیث منزلت، ادعا می‌کنند که علی بن ابی طالب(ع) مانند هارون که جانشین موسی بود، جانشین پیامبر اسلام(ص) است، در حالی که هارون قبل از موسی وفات یافت و جانشین موسی نشد!

در پاسخ چند نکته ذکر می‌شود:

نکته نخست: خوشبختانه حدیث منزلت از احادیث مورد اتفاق بین فریقین است؛ حتی محمد بن اسماعیل بخاری و مسلم بن الحجاج در صحیح خود این روایت را نقل کرده‌اند. برابر این حدیث پیامبر(ص) هنگامی که عازم تبوک بود، امیرمؤمنان را به جانشینی خود منصوب کرد. منافقان با دیدن این صحنه شایعه کردند که رابطه پیامبر(ص) و علی(ع) به هم خورده است. آنان می‌گفتند: چون پیامبر اکرم(ص) دیگر راضی به همراهی علی(ع) با خود نیست، وی را از خود طرد کرده و در مدینه باقی گذاشته است. امیرمؤمنان(ع) با شنیدن این شایعات خود را به اردوگاه پیامبر(ص) رساند و قضیه را برای پیامبر اعظم(ص) بازگو کرد. پیامبر(ص) فرمود: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»؛ «آیا نمی‌پسندی که نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی باشی، جز این که پس از من نبوتی در کار نیست»[۵۲]. جالب توجه این که در این نقلی که از صحیحین روایت شده به جای «إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ» تعبیر به «إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِي‌» شده است؛ از این مطلب استفاده می‌شود که چون، پس از پیامبر(ص) نبوتی در کار نبود، امیرمؤمنان علی(ع) از این مقام برخوردار نشد، نه اینکه چون آن حضرت شایستگی این مقام را نداشت، از این رو واجد این مقام نشد.

نکته دوم: پیامبر اکرم(ص) در حدیث منزلت، تنها مقام نبوت را از امیر مؤمنان علی(ع) استثنا کرد. از این عبارت حداقل دو نکته استفاده می‌شود:

  1. این که در این حدیث، «نبوت» به عنوان یکی از منصب‌های الهی استثنا شده است، از این استفاده می‌شود که تشبیه علی(ع) به هارون، در ارتباط با منصب‌های الهی و مقامات معنوی است، نه چیز دیگر.
  2. این که پیامبر(ص)، تنها یک مقام (یعنی مقام نبوت) را استثنا کرد، از این استفاده می‌شود که پس امیرمؤمنان(ع) به جز این مقام، بقیه مقامات هارون را دارا است. در نکته بعد خواهد آمد برابر نصوص قرآن، هارون حداقل دارای شش منصب الهی است که از آنها تنها مقام نبوت از علی(ع) استثنا شده است.

نکته سوم: از آیات قرآن استفاده می‌شود که هارون دارای چند منصب مهم الهی است که عبارت‌اند از:

  1. مقام نبوت: قرآن می‌فرماید: وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا[۵۳].
  2. مقام امامت: زیرا هارون از نوادگان حضرت ابراهیم خلیل الرحمان است که بنا بر وعده الهی، تمام ذریه صالح ابراهیم(ع) به دعای آن حضرت، برخوردار از مقام امامت‌اند. قرآن می‌فرماید: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۵۴]. مفسران می‌گویند: مفهوم لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ این است امامت عهدی الهی است که به فرزندان صالح ابراهیم خواهد رسید و قطعاً کسی نمی‌تواند هارون را از افراد ناصالح به شمار آورد؛ بنابراین، هارون باید از مقام امامت نیز برخوردار باشد؛ زیرا هم از نوادگان ابراهیم است و هم از صالحان.
  3. شریک در امر رسالت موسی: از دیگر مقامات هارون آن است که در امر رسالت شریک است؛ زیرا برابر نقل قرآن، موسی از خدا خواست: وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي[۵۵]. خداوند نیز تقاضای موسی را پذیرفت؛ زیرا پس از اتمام تقاضاهای موسی می‌فرماید: قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى[۵۶].
  4. مقام وزارت برای موسی: موسی در لیست تقاضاهایش از خدا این مقام را نیز برای برادرش خواست، او به خدا عرض می‌کند: وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي[۵۷]
  5. مددکار و یاور موسی: موسی در این باره به خدا عرض کرد: اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي[۵۸] چنانچه در بالا گذشت خداوند تمام این خواسته‌ها را اجابت کرد.
  6. جانشین موسی در غیاب او: قرآن در این باره درست از واژه خلیفه استفاده کرده، می‌فرماید: وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي[۵۹].

مقام جانشینی هارون از موسی به نص آیه قرآن است که اتفاقاً با واژه «اخلفنی» یعنی جانشینم باش، در قرآن آمده است؛ بنابراین، اصل این مقام - برخلاف تصور برخی از وهابیان - برای هارون قابل انکار نیست. هرچند این جانشینی به علت وفات هارون قبل از موسی عملاً استمرار پیدا نکرد؛ ولی اصل این مقام قابل انکار نیست. معنی این سخن آن است که اگر هارون پس از موسی زنده می‌ماند، همانند دوره حیات موسی، جانشین وی بود. روشن است اگر علی(ع) هم پیش از پیامبر(ص) در می‌گذشت، جانشینی وی استمرار پیدا نمی‌کرد؛ ولی علی(ع) پس از پیامبر(ص) نزدیک به سی سال در قید حیات بود؛ بنابراین جانشینی وی استمرار یافت. مضاف به این که، وجه شبه در این عبارت پیامبر(ص) در ارتباط با مقامات و مناصب الهی است نه امور طبیعی چون مرگ و حیات. روشن است مسئله زنده بودن، ظرف تحقق این مقامات است وگرنه هیچ دخالتی در اصل آنها ندارد.

از خلفای راشدین تنها کسی که به نص قرآن به ضمیمه حدیث منزلت، برخوردار از مقام خلافت بعد از پیامبر است، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) است. ایشان برای پیامبر به منزله هارون برای موسی است. هارون به تصریح قرآن، خلیفه و جانشین موسی است؛ چه بعد از موسی بماند یا قبل از وی از دار دنیا رحلت کند.

حدیث منزلت، در ارتباط با مناصب معنوی است و ارتباطی با مسائل طبیعی و شخصی، چون تقدم موت و حیات ندارد. بر اساس این حدیث، تنها یک مقام از شش مقام معنوی هارون، از امیر مؤمنان علی(ع) استثنا شده است؛ بنابر این بقیه مناصب، از جمله منصب امامت و جانشینی پیامبر(ص) برای امام علی(ع) باقی مانده است»[۶۰]

پانویس

  1. بیان المختصر، شرح مختصر ابن الحاجب، ج۲، ص۴۸۶.
  2. «پس کسانی که از فرمان وی سرمی‌پیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳.
  3. شرح جمع الجوامع، مبحث العموم و الخصوص.
  4. «پس کسانی که از فرمان وی سرمی‌پیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳.
  5. الکلیات، ص۸۲۹.
  6. «ای مردم! پروردگارتان را بپرستید» سوره بقره، آیه ۲۱.
  7. شرح منهاج الوصول، مخطوط.
  8. رک: المختصر و المطول، تعریف البلاغه، مقدمة کتاب.
  9. شرح المفصّل فی علم النحو، مواضع لزوم حذف الخبر.
  10. شرح منهاج الوصول، باب سوم، فصل. اول، مسئله دوم.
  11. شرح منهاج الوصول، ابن امام الکاملیه.
  12. شرح جمع الجوامع، بحوث العموم و الخصوص.
  13. ر.ک: فواتح الرحموت، ج۱، ص۲۹۱.
  14. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۳۳.
  15. شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۱۰؛ قندوزی حنفی، ینابیع المودة، ص۲۵۴؛ ترمزی، سنن الترمذی، ج۵، ص۵۹۶، حدیث ۳۷۲۴ و....
  16. برای توضیح بیشتر ر.ک: ناظم زاده قمی، الفصول المائه، ج۲، فصل «علی (ع) و حدیث منزلت».
  17. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت، ص ۵۶.
  18. صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۸؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۷۳ و ۱۷۵ و ۱۸۲؛ خصائص علوی، ص۷۷؛ جامع ترمذی، ص۹۸۱؛ الاصابة، ج۴، ص۴۶۵؛ صواعق المحرقه، ص۱۲۱؛ مستدرک، ج۲، ص۳۳۸؛ تاریخ الخلفاء، ص۱۴۴؛ عقد الفرید، ج۵، ص۵۸؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۸؛ طبقات الکبری، ج۳، ص۲۳ – ۲۴؛ تفسیر رازی، ج۱۱، ص۷۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۶۹؛ نور الأبصار، ص۱۵۷؛ مطالب السؤول، ص۱۰۱؛ فصول المهمّة، ج۱، ص۹۲؛ سیرة الحلبیّه، ج۱۳، ص۱۰۵؛ مروج الذّهب، ج۳، ص۱۴؛ ینابیع المودّة، ج۱، ص۱۱۲ و ۱۳۷؛ کنز العمّال، ج۵، ص۷۲۴؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۳۴۲؛ مناقب شافعی، ص۲۷؛ مناقب خوارزمی، ص۴۰؛ اسد الغابه، ج۴، ص۲۶؛ تاریخ ابن کثیر، ج۴، ص۱۲.
  19. صحیح البخاری، الجزء السادس، ص۶، باب غزوه تبوک؛ ج۴، ص۲۰۸؛ کفایة الطالب، ص۲۸۳؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۶۳.
  20. تألیف سیّد هاشم بحرانی، فقیه، محدّث و مفسّر شیعه در قرن یازده و اوایل قرن دوازده که این کتاب را در اثبات امامت امیرالمؤمنین و فرزندانش (ع) نوشته و همچنین در یک بخش به بیان فضائل و اوصاف اهل بیت (ع) پرداخته است. از ویژگی‌های بارز این کتاب این است که در هر بخش مستندات خاصه و عامه از کتب معتبر فریقین ذکر شده است.
  21. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۱۱. قال: قال النبی (ص) فی الخبر المجمع علی روایته بین سائر فِرَق الإسلام «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌» فأثبت له جمیع مراتب هارون عن موسی فإذن هو وزیر رسول الله (ص) و شاد أزره، و لولا أنّه خاتم النبیّین لکان شریکا فی أمره.
  22. شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۵، ذیل آیه ۵۹ از سوره نساء، می‌گوید: هذا حدیث المنزله الذی کان شیخنا أبوجازم الحافظ یقول: خرّجته بخمسه آلاف إسناد.
  23. کفایة الطالب فی مناقب علیّ بن أبی طالب (ع)، ص۲۸۳. قال: «هذا حدیث متّفق علی صحّته رواه الأئمّه الحفّاظ، کأبی عبد الله البخاری فی صحیحه، و مسلم ابن الحجّاج فی صحیحه، و أبی داود فی سننه، و ابن عیسی التّرمذی فی جامعه، و أبی عبد الرّحمان النّسائی فی سننه، و ابن ماجه القزوینی فی سننه، و اتّفق الجمیع علی صحّته حتّی صار ذلک اجماعا منهم، قال الحاکم النّیسابوری: هذا حدیث دخل فی حدّ التّواتر.
  24. صحیح البخاری، ج۵، ص۸۹ - ۹۰، حدیث ۲۰۲؛ ج۶، ص۱۸، حدیث ۴۰۸؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰ – ۱۲۱؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۵۹۹، حدیث ۳۷۳۰ و ۳۷۳۱؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۲ - ۴۳، حدیث ۱۱۵؛ ص۴۵، حدیث ۱۲۱؛ السنن الکبری، للنسائی، ج۵، ص۴۴، حدیث ۸۱۳۸ - ۸۱۴۳؛ ص۱۰۸، حدیث ۸۳۹۹؛ ص۱۱۳، حدیث ۸۴۰۹؛ ص۱۱۹ – ۱۲۵، حدیث ۸۴۲۹ – ۸۴۴۹؛ مسند أحمد، ج۱، ص۱۷۰ و ۱۷۳ و ۱۷۵ و ۱۷۷ و ۱۷۹ و ۱۸۲ و ۱۸۴ و ۱۸۵؛ ج۳، ص۳۲؛ ج۶، ص۳۶۹ و ۴۳۸؛ مسند الطیالسی، ص۲۹، حدیث ۲۰۹؛ مسند الحمیدی، ج۱، ص۳۸، حدیث ۷۱؛ مصنّف عبد الرزّاق، ج۵، ص۴۰۶، حدیث ۹۷۴۵؛ ج۱۱، ص۲۲۶، حدیث ۲۰۳۹۰؛ الطبقات الکبری لابن سعد، ج۳، ص۱۷؛ مصنّف ابن أبی شیبه، ج۷، ص۴۹۶، حدیث ۱۱ – ۱۵؛ مسند سعد بن أبی وقّاص للدورقی، ص۵۱، حدیث ۱۹؛ ص۱۰۳، حدیث ۴۹؛ ص۱۳۶، حدیث ۷۵ و ۷۶؛ ص۱۷۴ - ۱۷۷، حدیث ۱۰۰ – ۱۰۲؛ السنّة لابن أبی عاصم، ص۵۵۱، حدیث ۱۱۸۸؛ ص۵۸۶ - ۵۸۸، حدیث ۱۳۳۱ - ۱۳۵۰؛ ص۵۹۵ - ۵۹۶، حدیث ۱۳۸۴ - ۱۳۸۷؛ مسند البزّار، ج۳، ص۲۷۶ - ۲۷۸، حدیث ۱۰۶۵ - ۱۰۶۸؛ ص۲۸۳ - ۲۸۴، حدیث ۱۰۷۴ - ۱۰۷۶؛ ص۳۲۴، حدیث ۱۱۲۰؛ ص۳۶۸، حدیث ۱۱۷۰؛ مسند أبی یعلی، ج۱، ص۲۸۶، حدیث ۳۴۴؛ ج۲، ص۵۷، حدیث ۶۹۸؛ ص۶۶، حدیث ۷۰۹؛ ص۷۳، ح۷۱۸؛ ص۸۶ – ۸۷، ح۷۳۸ - ۷۳۹؛ ص۹۹، ح۷۵۵؛ ص۱۳۲، ح۸۰۹؛ الجعدیات، ج۲، ص۷۷، ح۲۰۵۸؛ الإحسان بترتیب صحیح ابن حبّان، ج۸، ص۲۲۱، ح۶۶۰۹؛ ج۹، ص۴۱، ح۶۸۸۷ و ۶۸۸۸؛ المعجم الکبیر للطبرانی، ج۱، ص۱۴۶، ح۳۲۸؛ ص۱۴۸، ح۳۳۳ و ۳۳۴؛ ج۲، ص۲۴۷، ح۲۰۳۵؛ ج۴، ص۱۷، ح۳۵۱۵؛ ص۱۸۴، ح۴۰۸۷؛ ج۵، ص۲۰۳، ح۵۰۹۴ و ۵۰۹۵؛ ج۱۱، ص۶۱ - ۶۳، ح۱۱۰۸۷ و ۱۱۰۹۲؛ ج۱۲، ص۷۸، ح۱۲۵۹۳؛ ج۱۹، ص۲۹۱، ح۶۴۷؛ ج۲۳، ص۳۷۷، ح۸۹۲؛ ج۲۴، ص۱۴۶ - ۱۴۷، ح۳۸۴ – ۳۸۹؛ المعجم الأوسط، ج۳، ص۲۱۱، ح۲۷۴۹؛ ج۴، ص۴۸۴، ح۴۲۴۸؛ ج۵، ص۴۳۹، ح۵۳۳۵؛ ج۶، ص۳۲، ح۵۵۶۹؛ ص۱۳۸، ح۵۸۴۵؛ ص۱۴۶، ح۵۸۶۶؛ ج۷، ص۳۶۱، ح۷۵۹۲؛ ج۸، ص۷۳ - ۷۴، ح۷۸۹۴؛ المعجم الصغیر، ج۲، ص۵۳ – ۵۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۶۷، ح۳۲۹۴؛ ج۳، ص۱۱۷، ح۴۵۷۵؛ ص۱۴۳ - ۱۴۴، ح۴۶۵۲؛ حلیة الأولیاء، ج۴، ص۳۴۵؛ ج۷، ص۱۹۴ – ۱۹۷؛ ج۸، ص۳۰۷؛ السنن الکبری للبیهقی، ج۹، ص۴۰؛ مصابیح السنّة، ج۴، ص۱۷۰، ح۴۷۶۲.
  25. قال الله تعالی: وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا «و از سر بخشایش خود، برادرش هارون را در حالی که پیامبر بود بدو بخشیدیم» سوره مریم، آیه ۵۳.
  26. قال: وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ «و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  27. قال: وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي «و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار * هارون برادرم را» سوره طه، آیه ۲۹-۳۰.
  28. قال: وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي «و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار * هارون برادرم را» سوره طه، آیه ۲۹-۳۰.
  29. «و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار * هارون برادرم را * پشتم را به او استوار دار* و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۲۹-۳۲.
  30. «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  31. التفسیر الکبیر، ج۱، ص۲۶ ذیل آیه: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ؛ طبقات ابن سعد، ج۳، ص۲۳.
  32. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۰۰، رقم ۳۸۰۴؛ اسد الغابه، ج۴، ص۲۹؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۷۱؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۲؛ فتح الباری، ج۷، ص۲۱۱؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۲۶۳؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۴۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۸ و ۵۳ و ۶۱؛ ینابیع المودّة، ج۲، ص۳۹۲ و مصادر دیگر.
  33. الدر المنثور ذیل تفسیر آیه ۳۱ سوره طه، ج۴، ص۲۹۵؛ التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۲۶ ذیل آیه: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۳۰ و ۴۸۲؛ ینابیع المودّة، ج۱، ص۲۵۸؛ ج۲، ص۱۵۳. در مناقب احمد بن حنبل، والریاض النضره، ج۲، ص۱۶۳ از اسماء بنت عمیس نقل کرد که گفت: «سمعت رسول الله (ص) یقول: اللهمّ إنّی أقول کما قال أخی موسی، اللهمّ اجعل لی وزیرا من أهلی أخی علیّا اشدد به أزری وأشرکه فی أمری...» چنان‌که در تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۵۲، و مناقب علی بن ابی طالب (ع) ابن مردویه، ص۲۷۶ و بسیاری از مصادر عامه هم این حدیث را نقل نمودند و ما به جهت خوف طولانی شدن، بیش از این ذکر نمی‌کنیم.
  34. «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  35. یعنی این که فرمود: «إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌» بعد از رحلت من، نبوت برداشته شده و پیامبری نخواهد بود.
  36. ابن ابی الحدید معتزلی که در مقدمه شرحش بر نهج البلاغه می‌گوید: الحمدللّه الذی قدّم المفضول علی الفاضل خودش به قبح و فساد این سخنش در موضع دیگر از شرحش شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۶۶ - ۱۷۵ اقرار نموده، چنانکه بسیاری از علمای دیگر عامه به فساد این سخن اعتراف نمودند.
  37. قال ابن‌شهرآشوب فی مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۲۵۱، {{عربی|قول النّبی (ص) یوم بیعه العشیره ویوم اُحُد ویوم تبوک وغیرها: «يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌».
  38. مناقب ابن المغازلی، ص۲۲۵؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۱۴۰؛ مناقب خوارزمی، ص۱۰۹؛ کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۸۸۰؛ بشارة المصطفی، ج۲، ص۲۳۰؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۲۲۳؛ ج۳۳، ص۲۰.
  39. غایة المرام، ص۱۲۷، حدیث ۵؛ ص۱۴۲، حدیث ۴۹ و ۵۰ از خاصه.
  40. المناقب ابن المغازلی، ص۲۳۷؛ المناقب الخوارزمی، ص۹۶؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۷؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۸، ص۲۴؛ المعیار والموازنه، ص۲۱۹؛ بحارالانوار، ج۳۳، ص۱۷۵؛ ج۴۲، ص۱۵۶؛ الغدیر، ج۲، ص۱۰۷. و مصادر بسیار زیادی که عامه و خاصّه نقل کرده‌اند، فلاحظ.
  41. کنزالعمّال، ج۵، ص۴۰، حدیث ۹۱۸ و ۹۱۹؛ ج۶، ص۳۹۰، حدیث ۵۹۷۲؛ و لاحظ المراجعات: مراجعه ۳۲. در کتاب غایة المرام، ص۱۱۲ - ۱۱۴، حدیث ۴۳ از ابن مغازلی از عامه و نیز حدیث ۴۴ و ۴۶ و ۴۷ از احمد بن حنبل از عامه و حدیث ۵۴ از خوارزمی حدیث اخوت را نقل کرده است.
  42. الثقات، الحافظ أبوحاتم، ج۱، ص۱۴۱؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۱۰۹؛ امالی الصدوق، ص۳۲۴، مجلس ۵۲.
  43. حدیث منزلت در معراج رسول خدا (ص)، حدیث منزلت در وقت رحلت رسول خدا (ص) در حضور انبیاء، حدیث منزلت در دعای رسول خدا (ص) و گفتار او به ابوسفیان، و در وقت گفتار دشمن و در وقت فرستادن خالد چنانکه در غایة المرام، ص۱۳۵ حدیث ۳۷ نقل نموده است. فلاحظ أیضاً کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۵۷۰؛ الغارات، ص۶۱؛ امالی الصدوق، ص۴۰۷.
  44. النهایه ابن اثیر، ج۴، ص۲۸؛ لسان العرب، ج۱۴، ص۱۶۹؛ الثقات ابن حبّان، ج۶، ص۱۹۱؛ تفسیر الآلوسی، ج۱، ص۳۵۵؛ نورالثقلین، ج۱، ص۶۰۶؛ ج۴، ص۱۰۰؛ التفسیر الصافی، ج۲، ص۲۶؛ ج۵، ص۳۰۶؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۴۱۳؛ در مجمع البحرین، ج۱، ص۴۷۸ در معنای حدیث می‌نویسد: أی تشابهونهم وتعملون مثل أعمالهم علی السّواء.
  45. کمال الدین، ص۵۷۶؛ تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۴۰۵؛ التفسیر الصافی، ج۴، ص۷۶.
  46. بحار الانوار، ج۲۸، ص۲۷۶.
  47. «و چون موسی به نزد قومش خشمگین اندوهناک بازگشت گفت: در نبودن من از من بد جانشینی کردید؛ آیا از فرمان پروردگارتان پیش افتادید؟! (این بگفت) و الواح را فرو افکند و سر برادرش را گرفت، به سوی خود می‌کشید. (برادرش) گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان شمردند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنان را به سرزنش من برنیانگیز و مرا با گروه ستمبارگان مگمار!» سوره اعراف، آیه ۱۵۰.
  48. الاحتجاج، ج۱، ص۸۴؛ بحارالانوار، ج۲۸، ص۳۵۷.
  49. الغیبه النعمانی، ص۷۵، حدیث ۹؛ أمالی الصدوق، ص۱۹۲، مجلس ۳۵؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۳۸، باب ۱۱۵، حدیث ۶.
  50. أقول: الاجماع المرکّب: فهو عباره عن الاستناد إلی رأی مجموع العلماء المختلفین علی قولین أو أکثر فی نفی قول الآخر لم یقل به أحد منهم. و هنا یفرض أنّ کلاً من القولین قائله ینفی القول الآخر بقطع النظر عن قوله، فالاجماع حینئذ یکون حجّه فی نفی ذلک القول الآخر علی جمیع المسالک فی حجیه الاجماع؛ لأنّه ملاکا کالاجماع البسیط؛ حاصلش این است که: اجماع مرکب یعنی اظهار قول و نظریّه‌ای سوّم در مسأله‌ای که علمای اسلام در آن مسئله دو دسته شده‌اند و هر دسته نظریه‌ای را اختیار کرده‌اند که لازمه آن نفی نظریه سوّم است. در نتیجه تمامی علمای اسلام با این نظریه سوّم مخالفند و بر خلاف آن اجماع مرکب از دو طائفه دارند. مثلاً امت متفق‌اند که امام بعد از رسول خدا (ص) یا امیرالمؤمنین علی (ع) است و یا عباس و یا ابوبکر. و هیچ کس غیر از این سه کس امام نیست پس اجماع واقع شده بر نفی امامت از غیر این سه کس.
  51. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۱۶۳.
  52. صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰ و ۱۲۱.
  53. «و از سر بخشایش خود، برادرش هارون را در حالی که پیامبر بود بدو بخشیدیم» سوره مریم، آیه ۵۳.
  54. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  55. «و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۳۲.
  56. «فرمود: ای موسی! خواسته‌ات برآورده شد» سوره طه، آیه ۳۶.
  57. «و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار * هارون برادرم را» سوره طه، آیه ۲۹-۳۰.
  58. «پشتم را به او استوار دار» سوره طه، آیه ۳۱.
  59. «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  60. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۲۳۳.