دشمنی در نهج البلاغه

(تغییرمسیر از دشمن در نهج البلاغه)

مقدمه

دشمن در زبان فارسی به‌معنای بدخواه، بدنفس، بددل و زشت‌طبع است و به‌کسی اطلاق می‌شود که عداوت پیشه کند و به شخص دیگر به‌عمد ضرر رساند. واژه دشمن در زبان عرب از واژه "عَدو" گرفته شده است که به‌معنای تجاوز کردن از کاری است که نباید از آن کار تجاوز کرد. فرهنگ دین برای راهنمایی انسان‌ها از خطرات پیش‌رو، دشمنان انسان‌ها را به آن‌ها معرفی کرده است. این دشمن‌شناسی به‌طور کلی در دو دسته طبقه‌بندی می‌شود:

  1. دسته نخست، دشمن ظاهری هستند، یعنی دشمنانی که به دلایل و انگیزه‌های مختلف اعم از فکری، سیاسی، موقعیت‌های اجتماعی و... به دشمنی با آدمی می‌پردازند، مانند دشمنی کافران و منافقان با مؤمنان. گاه این دشمنی ریشه در انگیزه‌های جمعی دارد که به اقدامات قومی قبیله‌ای یا در سطح بالاتر به جنگ‌های داخلی و ملی یا بین‌المللی می‌انجامد.
  2. دوم، دشمن پنهان. این دشمن عبارت است از برخی صفات ناپسند که در آدمی ایجاد می‌شود، رشد می‌کند و مانع سعادت آدمی خواهد شد. امام (ع) از این صفات تعبیر به دشمن می‌کند؛ صفاتی چون دنیا‌طلبی، آرزوگرایی و...[۱].

شناخت دشمن

معیار اصلی شناخت و حضور دشمن در عرصه زندگی، دشمنی با خدا، پیامبر اکرم و اهل بیت (ع) است. امام (ع) می‌فرماید: آن‌که ما را یاری دهد و دوست بدارد، سزاوار است که منتظر رحمت خداوندی باشد و دشمن ما و آن‌که کینه ما را به دل دارد، در انتظار قهر خداوند[۲]. در فرازی دیگر، دوست و دشمن پیامبر اکرم (ص) را این‌گونه معرفی می‌کند: دوست محمد (ص) کسی است که خدا را اطاعت کند، هر چند به نسبت از او دور باشد و دشمن محمد (ص) کسی است که خدا را اطاعت نکند، هرچند خویشاوند نزدیک او بُوَد[۳].

دوستی با خدا دلیلی بر تکامل ایمان است[۴]. در عرصه دشمنی با مردمان، ابلیس بر دیگران پیشی گرفته و نخستین موجودی است که به دشمنی با نوع انسان برخاسته است. او دشمن خدا و پیشوای متعصب‌ها و سرسلسله متکبّران است؛ دشمنی که به عزت و جلال خداوند قسم یاد کرده تا انسان‌ها را گمراه سازد و بر این امر، بنا بر حکمت و مشیّت الهی مهلت یافته است. امام (ع) این دشمن آشکار را به مردمان معرفی می‌کند و می‌فرماید: بندگان خدا، از دشمن خدا بهراسید که شمایان را به درد خود مبتلا و با اغوا و فراخواندنش، شما را به هلاکت رسانَد و با سواره‌نظام و پیادگان خویش بر شما بتازد. سوگند به جانم که او تیر هلاک و شر بر کمان نهاده و چلّه آن را به نهایت کشیده و از جایگاهی نزدیک و دقیق شما را هدف قرار داده و همو گفته است: "پروردگارا، به‌خاطر آن‌که مرا اغوا کردی، بی‌گمان کردار ناپسند بندگانت را که روی زمین هستند، در نظرشان می‌آرایم و حتماً همگان را گمراه خواهم ساخت"[۵].

از دیگر نشانه‌های دشمنی با خداوند نفاق است، زیرا پیامبر اکرم به علی (ع) فرمود: فرد با ایمان تو را دشمن نگیرد و فرد منافق تو را دوست نگیرد. امام علی (ع) با اشاره به کلام پیامبر اکرم (ص) فرمود: اگر با این شمشیرم بر فرق مؤمن زنم که مرا دشمن دارد، هرگز نخواهد داشت و نیز اگر همه دنیا را به کام منافق ریزم که مرا دوست بدارد، نپذیرد[۶]. افزون بر این، امام (ع) در مواردی، مصادیقی از دشمنی را برمی‌شمرد، از جمله: مردمان دشمن نادانسته‌های خود هستند[۷]؛ ستم‌کاری که دیگران از او در امان نیستند[۸]؛ شخص وقیح و بی‌شرمی که در گناه بی‌باک و جری است[۹]؛ فرد متملّق و چاپلوس[۱۰]؛ سخن‌چین و عیب‌جوی دیگران که در برابر آدمی زشت‌ را زیبا جلوه می‌دهد[۱۱]؛ عالمانی که علم را برای به‌دست آوردن دنیا برگفتند، لذا خدا آنان را دشمن گرفت و آن‌ها نزد خدا خوار شدند[۱۲]؛ کسی که بی‌ملاحظه مقابل آدمی بایستند[۱۳]. در فرازی نیز، دشمنان آدمی را این‌گونه معرفی می‌کند: دشمنان آدمی سه‌ کس‌اند: دشمن او و دشمن دوست او و دوست دشمن او[۱۴].[۱۵]

دشمنان امام علی (ع) و انگیزه‌های آن‌ها

امام علی (ع) در دوران حکومت خویش با سه گروه از دشمنان روبه‌رو شد:

  1. دسته‌ای، اصحاب زر؛ اینان پیمان‌شکنان دنیاطلبی بودند که ابتدا با ایشان بیعت کردند، اما آن‌گاه که آروزهای مادی خویش را بر باد رفته دیدند، با امام به مخالفت برخاستند و جنگ جمل را به ایشان تحمیل کردند.
  2. دسته دوم، اصحاب زر و زور و تزویر بودند که هدفشان تسلط بر مملکت اسلامی و بهرم‌مندی از مواهب حکومت بود. آن‌ها نیز در برابر امام طغیان کردند و جنگ صفین را به ایشن تحمیل کردند.
  3. دسته سوم، افراد متعصب، متحجّر و خشک‌مغز، که از دین، تنها رنگ و بویی را برگرفته بودند. آنان نیز در برابر امام به دشمنی برخاستند و جنگ نهروان را به ایشان تحمیل کردند.

اگر به صفات این سه دسته نیک بیندیشیم، پنج عامل زر و زور و تزویر و نفاق و تعصب را مهم‌ترین انگیزه‌های دشمنی‌ها با امام (ع) درمی‌یابیم.

امام (ع) در مقابله با دشمنان خویش پس از آن‌که از اصلاح آن‌ها ناامید شد، لحظه‌ای کوتاهی و سستی نورزید؛ نه تنها در دوران خلافت که در دوران حیات پیامبر اکرم (ص) نیز در مقابل کفار و منافقان با شدت و غلظت مقابله می‌کرد و لحظه‌ای فتور و سستی به خود راه نمی‌داد، چنان‌که خود آن حضرت (ع) می‌فرماید: در جهاد با دشمن به جد درایستاده بودیم، تا مردی از ما و مردی از دشمنانتان مردانه پنجه درمی‌افکندند تا کدام یک دیگری را شرنگ مرگ چشاند. گاه ما بودیم که جام مرگ از دست دشمن می‌گرفتیم و گاه دشمن بود که از دست ما جام مرگ می‌گرفت. چون خداوند صداقت ما را در پیکار دید، دشمن ما را خوار و زبون ساخت و ما را پیروزی داد تا اسلام استقرار یافت[۱۶].[۱۷]

دشمن پنهان آدمی

فرهنگ دینی برخی صفات نکوهیده را عواملی اساسی در اغفال آدمی و بازدارنده رشد و سعادت او برمی‌شمرد؛ صفاتی چون: آرزو که دشمن عقل است[۱۸]؛ نادرستی که ضدّ و دشمن درستی است[۱۹]؛ بی‌خبری که دشمن بیداری و دوراندیشی است[۲۰]؛ خشم و غضب که دشمن آدمی است[۲۱]؛ خودپسندی که دشمن درستی و سبب تباهی خرد است[۲۲]؛ هواپرستی[۲۳]؛ بخل که دشمن تمام خوبی‌ها و مرکز تمام زشتی‌ها و بدی‌ها و فرومایگی‌هاست[۲۴]؛ غصب و شهوت که سخت‌ترین دشمنان هستند[۲۵]؛ دنیاطلبی و گرایش به دنیا که از مهم‌ترین دشمنان آدمی در مسیر زندگی است[۲۶].

امام علی (ع) می‌فرماید: اگر بنده خدا مدت عمر و سرانجام خود را بنگرد، آرزو و غرور را دشمن دارد[۲۷]. امام (ع) دنیا و آخرت را به‌مثابه دو دشمن و دو راه گوناگون، چون طریق مشرق و مغرب یاد می‌کند. هر که دنیا را دوست بدارد، آخرت را دشمن خواهد داشت[۲۸]؛ شکم‌پرستی دشمن انسان است، زیرا برای پر کردن این شکم است که انسان کارهای حرام را مرتکب می‌شود[۲۹] هوای نفس که موجب هلاکت آدمی است[۳۰]؛ پرهیز از خیرخواهی پنددهنده نیک‌خواه که دشمن درون آدمی[۳۱] را به طغیان وامی‌دارد[۳۲].

اما یکی از مهم‌ترین موضوع‌هایی که امام (ع) به آن اشاره دارد، این است که گاهی انسان از درون با خویش دشمنی می‌ورزد. امام نشانه‌هایی را برمی‌شمرد تا انسان‌ها در شرایطی متوجه این موضوع بشوند. از جمله این نشانه‌ها آن‌که: هرگاه دیدی که خداوند سبحان تو را از ذکر و یاد خودش دور ساخته البتّه تو را دشمن می‌دارد[۳۳]. نفس آدمی چاپلوسی می‌کنند و به‌مثابه یک منافق در برابر انسان تظاهر می‌کند تا شخص را بفریبد. امام آدمی را متوجه این اغواگر درونی می‌کند و همکاری آن را با بزرگ‌ترین اغواگر بیرونی، ابلیس، به یاد می‌آورد. افزون بر این، آدمی ناخواسته نسبت به آنچه نمی‌داند بدبین است و آن را دشمن می‌دارد. از این‌رو انسان‌ها در مواردی نعمت‌های الهی را نشناخته‌اند و شکرگزار آن نیستند. این امر، خود، دشمنی با خدا تلقی می‌شود و موجب از بین رفتن نعمت‌های خداوند است. امام (ع) فرمود: دشمن نعمت‌های خداوند سبحان نباشید و کفران نعمت نکنید[۳۴].[۳۵]

منابع

  1.   دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱

پانویس

  1. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص۳۹۴ ـ ۳۹۵.
  2. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸: «نَاصِرُنَا وَ مُحِبُّنَا يَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ وَ عَدُوُّنَا وَ مُبْغِضُنَا يَنْتَظِرُ السَّطْوَة».
  3. نهج البلاغه، حکمت ۹۲: «ثُمَّ قَالَ إِنَّ وَلِيَّ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ، وَ إِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ إِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ».
  4. غررالحکم / ۸۵۲.
  5. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴: «فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ [رَجْلِهِ‏]؛ فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ وَ أَغْرَقَ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ، فَقَالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ».
  6. نهج البلاغه، حکمت ۴۰: «لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هَذَا عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِي مَا أَبْغَضَنِي، وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ يُحِبَّنِي مَا أَحَبَّنِي».
  7. نهج البلاغه، حکمت‌های ۱۶۳ و ۴۳۰: «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا».
  8. غررالحکم، ۱.
  9. غررالحکم، ۲۱۹.
  10. غررالحکم، ۲۱۹.
  11. غررالحکم، ۲ / ۵۸۶.
  12. غررالحکم، ۲.
  13. غررالحکم، ۶۴۵.
  14. نهج البلاغه، حکمت ۲۸۷: «أَصْدِقَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ وَ أَعْدَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ؛ فَأَصْدِقَاؤُكَ: صَدِيقُكَ وَ صَدِيقُ صَدِيقِكَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّكَ؛ وَ أَعْدَاؤُكَ: عَدُوُّكَ وَ عَدُوُّ صَدِيقِكَ وَ صَدِيقُ عَدُوِّك».
  15. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۳۹۵- ۳۹۶.
  16. نهج البلاغه، خطبه ۵۵: «أَصْدِقَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ وَ أَعْدَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ؛ فَأَصْدِقَاؤُكَ: صَدِيقُكَ وَ صَدِيقُ صَدِيقِكَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّكَ؛ وَ أَعْدَاؤُكَ: عَدُوُّكَ وَ عَدُوُّ صَدِيقِكَ وَ صَدِيقُ عَدُوِّك».
  17. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۳۹۶-۳۹۷.
  18. غررالحکم، ۱/۱۳.
  19. غررالحکم، ۱۴.
  20. غررالحکم، ۳۵.
  21. غررالحکم، ۴۸.
  22. غررالحکم، ۴۹.
  23. همان، ۶۶.
  24. غررالحکم، ۱۰۴.
  25. غررالحکم، ۲۰۳.
  26. غررالحکم، ۲۰۴.
  27. نهج البلاغه، حکمت ۳۲۸: «"لَوْ رَأَى الْعَبْدُ الْأَجَلَ وَ مَصِيرَهُ، لَأَبْغَضَ الْأَمَلَ وَ غُرُورَه"».
  28. نهج البلاغه، حکمت ۱۰۰: «"إِنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِيلَانِ مُخْتَلِفَانِ، فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَ عَادَاهَا؛ وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ"».
  29. غرر الحکم ۱/۳۴۳.
  30. غرر الحکم، ۲/۷۲۷.
  31. نفس.
  32. غرر الحکم، ۶۷۵.
  33. غررالحکم، ۳۱۳.
  34. غررالحکم، ۸۰۴.
  35. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۳۹۷.