دیدگاه شیعه در مورد امام مهدی چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
دیدگاه شیعه در مورد امام مهدی چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل بالاترمهدویت / آشنایی با امام مهدی / وجود امام مهدی / ضرورت وجود امام مهدی (اثبات وجود و چرایی نیاز به امام مهدی)
تعداد پاسخ۱ پاسخ

دیدگاه شیعه در مورد امام مهدی چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.

پاسخ نخست

علی کورانی

حجت الاسلام و المسلمین علی کورانی، در کتاب «عصر ظهور» در این‌باره گفته است:

«اعتقاد به امامت امامان دوازده‌گانه از خاندان رسالت (ع) از پایه‌های اساسی مذهب ما شمرده می‌شود و بدین‌سبب است که مذهب ما بنام "مذهب امامی" و "مذهب تشیع" و "مذهب اهل بیت" خوانده می‌شود و ما پیروان این عقیده را "امامی" و "شیعه" و پیرو اهل بیت می‌نامند. به اعتقاد ما نخستین امام معصوم امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) و آخرین آنان حضرت مهدی (ع) امام منتظر محمد بن حسن عسکری (ع) می‌باشد که در سال ۲۵۵ هجری در سامرا، دیده به جهان گشود آنگاه خداوند عمر او را طولانی گردانیده و وی را از دیده‌ها پنهان نگاه داشت تا روزی که وعده خود را قطعی نموده و آن بزرگوار را ظاهر گرداند و به‌وسیله او آئین اسلام را به تمام ادیان پیروز و غالب و جهان را پر از عدل‌وداد سازد.

بنابراین باور داشتن اینکه مهدی موعود (ع) امام دوازدهم و زنده و غایب می‌باشد جزئی از مذهب ما شمرده می‌شود و بدون آن نمی‌تواند یک مسلمان، شیعه دوازده امامی و حتی یک مسلمان سنی یا زیدی و یا اسماعیلی باشد. البته برخی از برادران هم‌کیش ما نسبت به عقیده ما به امامت، پیشوایان معصوم (ع) و غیبت حضرت مهدی (ع) اظهار شگفتی می‌کنند. حال آنکه معیار و میزان در امور ممکن، بعید شمردن و یا نیکو شمردن آن نیست، بلکه باید روایت صریحی از ناحیه‌ پیامبر اسلام (ص) ثابت شود و ما معتقدیم تصریحاتی که دال بر امامت و غیبت مهدی (ع) می‌باشد متواتر و قطعی است. و هرگاه نص ثابت شد و دلیل بر آن اقامه گردید شخص مسلمان مکلف است آن را بپذیرد و متعبد به آن باشد و دیگران باید وی را معذور بدارند و یا او را قانع سازند، برادران اهل سنت ما هرچند در تطبیق مهدی موعود بر امام محمد بن حسن عسکری (ع) وحدت‌نظر ندارند، اما در تمام روایاتی که درباره وی آمده است نظیر بشارت به وجود او و حرکت نهضت و ظهورش و تجدید اسلام به‌دست آن بزرگوار و جهانی بودن حکومت وی، با ما موافق بوده و وحدت‌نظر دارند بگونه‌ای که روایات مربوط به حضرتش را در منابع شیعه و سنی یکسان و یا شبیه به یکدیگر ملاحظه می‌کنید که در فصل بعد از نظرتان خواهد گذشت. در عین حال عده‌ای از علمای اهل سنت مانند ابن عربی و شعرانی و دیگران با ما هم عقیده‌اند که حضرت مهدی (ع) همان امام محمد بن حسن عسکری (ع) است و به نام و نسب آن حضرت تصریح کرده و او را زنده و غایب می‌دانند و صاحب کتاب "مهدی موعود" اسامی جمعی از آنان را نقل کرده است.

دانشمندان اسلامی و دست‌اندرکاران جنبش‌های اسلامی، باید از این اشتراک عقیده درباره مهدی (ع) که میان تمام مسلمانان وجود دارد بنحو شایسته‌ای استفاده کنند، چرا که این باور تأثیری حیات‌بخش در بالا بردن سطح ایمان توده‌های مسلمان، به غیب و بوعده نصرت الهی برای آنان خواهد داشت و روحیه استقامت و سازش‌ناپذیری آنان را در برابر دشمن بالا برده و برای یاری پیشوای موعودشان مهیا می‌سازد.

و مسئله انطباق مهدی (ع) بر امام محمد بن حسن عسکری (ع) که نزد برادران اهل سنت ما هنوز ثابت نیست، نبایستی سبب شود از کسانی که قائل به این عقیده هستند و آن را وسیله تقرب و نزدیکی به خداوند می‌دانند، انتقاد کنند.

البته هدف ما در اینجا مطرح ساختن بحث کلامی اعتقاد شیعیان درباره حضرت مهدی (ع) نیست. بلکه ارائه دیدگاهی از این روحیه جوشان و سرشار است که مجامع و محافل شیعی با آن مأنوس است و این عقیده و اندیشه‌ای است که در دل‌وجان شیعیان و در خلال نسل‌ها و پرورش یافتن پدران و مادران با آن، توانسته است گنجینه عظیمی از محبت و احترام و انتظار ظهور وی را بوجود آورد.

ازاین‌رو حضرت مهدی (ع) بقیة الله در زمین و حجت او از خاندان رسالت و خاتم اوصیاء و امامان (ع) می‌باشد و پاسدار حریم قرآن و وحی آن و پرتوافکن نور خدا در زمین محسوب می‌گردد. تمام ارزش‌ها و الگوهای اسلامی در شخصیت وی تبلور یافته و شبیه به نبوت و امتداد شعاع و پرتو رسالت است. و در غیبت او مقاصدی بزرگ و اسرار و حکمت الهی و مظلومیت پیامبران و امامان اهل بیت (ع) و اولیاء و مؤمنین که به‌دست حاکمان ستمگر و سلاطین جور بوجود آمده، نهفته است. و آرزوهای مؤمنان با وعده پیامبر (ص) به ظهور مقدس آن حضرت قوت و رونق می‌گیرد و دل‌های غمزده آنان به شور و نشاط می‌گراید و درفش اسلام را با قدرت تمام به اهتزاز درمی‌آورند هرچند تندبادهای مخالف بوزد و راه طولانی باشد. آنان با صاحب آن پرچم، عهد و میثاق بسته‌اند.

و اگر شیعه با سرمایه زندگی معنوی خود، با پیامبران و خاندان وی ارتباط داشته و معروف است، برای این است که شخصیت امام مهدی (ع) و مأموریت موعود او دارای جاذبه ویژه‌ای در سیراب ساختن روح شیعه با عشق و امید و مهر می‌باشد. گروهی از اینکه شیعه نسبت به علمای خود احترام فراوان قائل است انتقاد می‌کنند. در حالی که گروهی دیگر آن را ستوده و مورد تقدیر قرار می‌دهند، شگفتی و انتقاد زمانی افزایش می‌یابد که می‌بینند شیعه به مرجع تقلید و نائب امام مهدی (ع) احترام و تعظیم نموده و مقید به فتوای وی هستند. اما هنگامیکه این شدت علاقه به امامان معصوم (ع) می‌رسد، عده‌ای ما را به غلو و گزافه‌گوئی متهم می‌سازند و حتی برخی از آنها در تهمت زدن افراط می‌کنند و می‌گویند: العیاذ بالله شیعه، پیامبر (ص) و امامان (ع) و مراجع را خدا می‌داند و آنها را پرستش می‌کند.

ولی مسئله، تنها احترام شدید شیعه و اطاعت و تقدیس آنان نسبت به علمای ربانی و پیشوایان معصوم نیست، بلکه در واقع دوری گزیدن و فاصله گرفتن ما مسلمانان از بینش‌ اسلامی نسبت به انسان و معامله و رفتار با اوست. در نتیجه ما در قرآن کریم در رابطه با ارزش انسان، سه روش را ملاحظه می‌کنیم: نخست شیوه جاهلی است که بر طبق آیات مربوط به اعراب و کسانی که پیامبر را از پشت حجره‌ها صدا می‌زدند. و دیگری مکتب مادی (ماتریالیسم) است که آیات مربوط به دشمنان پیامبران و صاحبان تمدن‌های الحادی، از آنان یاد می‌کند. و سوم طریقه و روش اسلام است که براساس آیات مربوط به احترام به انسان و رهنمونی او به عالم عقلی و معنوی و عملی، مورد توجه قرار داده است. و کافی است در جهانی اسلامی که ما بسر می‌بریم، تأثیرات زیادی را از جاهلیت و مادی‌گری غرب، در دیدگاه ما نسبت به انبیاء و پیشوایان و اولیاء، شهیدان و مؤمنان و نسبت به توده‌ها و ملت‌های اسلامی ما و حتی خودمان مشاهده کنیم.

انحطاط تمدن مادی و تسلط غرب بر جوامع ما، اوضاع و شرائط دشواری را از حیث سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایجاد کرده است که با وجود آن زندگی انسان مسلمان، محترم شمرده نمی‌شود پس چگونه می‌توان به حرمت نهادن به دیگر ابعاد وجودی وی چشم دوخت؟! همچنانکه اندیشه ما را به ذهن عصر جاهلیت بدل ساخت، ذهنی که پیوسته گرایش به سادگی به مفهوم منطقی آن دارد و با جمع و ترکیب صفات، عناد و دشمنی دارد. ازاین‌رو می‌بینید که ما فلان أمر را تنها از یک بعد می‌خواهیم بشناسیم و از ابعاد گوناگون آن در همان حال صرف‌نظر کنیم، همچنین در دل خود یک نوع توجه نسبت به مسئله‌ای احساس می‌کنیم و به خود اجازه نمی‌دهیم جهات و جنبه‌های دیگر آن را نیز دریابیم. در مورد اولیاء و پیشوایان و پیامبران الهی نیز اینگونه رفتار می‌کنیم و تنها ظاهر امر و حال آنان را ملاحظه می‌کنیم و از اوج کمالات والای معنوی و جهان عقلانی آنها غافلیم. و اگر شخصی اینگونه به أمور بنگرد می‌گوئیم: غلو کرده است و اگر عقل و دلش به خاطر آن بتپد او را دیوانه و منحرف می‌خوانیم.

این امر وقتی به خطرناکترین نقطه می‌رسد که ما به آن لباس مذهب بپوشانیم و در برابر تقدیس و احترام اولیاء و امامان و پیامبران بایستیم به بهانه اینکه، با احترام نسبت به ذات مقدس خداوند و توحید او منافات دارد. و گوئیا معنی و مقصود از اینکه آنان هم بشر هستند این است که آنها همچون مشتی ریگ و سنگ بیابان‌اند و مقایسه بین سنگ صحرا و آسمان مطرح است و شق سومی در کار نیست. و گوئیا باغ و بستان و نهر و رودخانه و ارتفاعات و قله‌هایی در این صحرای جامعه بشری وجود ندارد و مثل اینکه، نور الهی که خداوند در سوره نور می‌فرماید: ﴿مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ در غیر کره زمین و در موجوداتی غیر از پیامبران و امامان و اولیاء خدا (ع) تبلور یافته است! من بر این باورم که این هشیاری و آگاهی اسلامی و حرکت امت مسلمان به سوی اسلام و ایستادگی در برابر دشمنان، همان راهی است که ما به هستی و موجودیت اسلامی خود و انسان مسلمان، دست یابیم و از نو پیامبر گرامی اسلام (ص) را شناخته و پیشوایان و علمای خود را بازیابیم و با آنان بگونه‌ای باشیم و عمل کنیم که شایسته شخصیت کامل و ربانی و در خور شأن و مقام والای آنان است و دل‌های خود را دوباره با عشق و محبت پاک آنان سرشار سازیم و این عشق و محبت راستین ما را به عشق و محبتی والاتر و بزرگتر، یعنی عشق به الله پروردگار آنان و ما می‌کشاند. "عشق اسطرلاب اسرار خداست" کسی که مشاهده درختی او را از دیدن جنگل باز می‌دارد باید کسی را که آن درخت را با جنگل و کوه و آسمان باهم می‌بیند معذور دارد و نیز کسی که قداست و احترام دانشمندان دینی و اولیاء و امامان و پیامبران و زیستن در جهان آنان را مانع توحید و تقدیس خداوند ببیند، باید کسی را که این احترامات را نوعی از شعائر اسلامی می‌بیند که شرع وضع کرده تا زندگی به‌وسیله آنها سامان یابد و راهگشای ما به سوی احترام و کرنش و ذکر و یاد حضرت حق باشد نیز معذور دارد.

پس هرگاه ظرفیت اندیشه‌ام محدود و ظرف دلم کوچک باشد با محبت آفریده‌های بزرگ لبریز می‌شود و جائی برای محبت آفریدگار در آن باقی نمی‌ماند. پس من بایستی خردمندان فرزانه و دریادلی را که جمع و ترکیب ابعاد وجودی گوناگون در دلشان می‌گنجد و قادر بر درک قله‌های زمین و آفاق در آسمان و همزیستی با همه آنهاست، معذور بدارم»[۱].

پرسش‌های وابسته

پانویس