ذوالجناح

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

ذوالجناح نام اسب حسین بن علی (ع) که روز عاشورا بر آن نشسته بود.

مقدمه

از آن جهت که این اسب، رهوار و تندرو بوده است، به آن ذو الجناح می‌‌گفته‌اند. این اسب، پس از شهادت آن حضرت، از پیکر وی دفاع می‌‌کرد و به سواران دشمن حمله می‌‌نمود و به این طریق، تعدادی را کشت[۱]. سید الشهدا تا آخرین حدّ و لحظۀ توان خود، سوار بر این اسب بود و مقاومت و جنگ می‌‌کرد. در پایان از روی این اسب بر زمین کربلا افتاد.

پس از شهادت امام حسین (ع)، اسب او کاکل خود را به خون امام آغشته کرد و با صیحه و فریاد و گام بر زمین زدن به سوی خیمه‌ها دوید تا شهادت امام را به اهل بیت خبر دهد. زنان متوجّه شهادت امام شدند و شیون آنان برخاست[۲]. در برخی منابع نقل شده که اسب امام، پس از شهادت حضرت، وحشت‌زده از نزد بانوان گریخت و خود را به آب فرات انداخت و ناپدید شد[۳].[۴]

آمدن ذوالجناح به حرم

خورشید از دل آسمان کنده شد و زمین و زمان به ماتم نشست، تکوین عزادار شد، حتی ماهیان دریا هم گریستند، اسب بی‌صاحب حجت خدا، یال خود را به خون شریفش می‌مالید و آن را می‌بویید و بلند شیهه می‌کشید[۵].

وقتی اسب بی‌صاحب امام شیهه می‌کشید، عمر سعد گفت: این اسب را بگیرید که از اسب‌های نجیب و اصیل رسول خداست. هر کس پیش می‌آمد، آن حیوان با دندان و لگد از خود دور می‌کرد، عمر سعد دید نمی‌تواند آن را به چنگ آورد، گفت: دست از آن بردارید ببینم چه می‌کند! مردم کنار رفتند، دیدند ذوالجناح سر نعش امام آمد شروع کرد به شیهه نمودن و ناله کردن حضرت را بو می‌کرد و با دهان زخم‌های بدن حضرت را می‌بوسید، سپس دیدند که ذوالجناح پیشانی خود را به خون امام آغشته نمود[۶].

اسب از میدان برگشت و روی به خیام حرم بانوان آورد، چنان شیهه می‌کشید که صحرا را از صدای خود پر کرده بود. از امام باقر(ع) روایت شده که اسب امام در آن حال می‌گفت: «الظَّلِيمَةَ الظَّلِيمَةَ مِنْ أُمَّةٍ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّهَا» وقتی نزد خیمه‌ها آمد همچنان شیهه می‌کشید و سر خود را به زمین می‌کوبید. موقعی که نظر خواهران و دختران و اهل و عیال امام حسین(ع) به آن اسب افتاد و دیدند راکب ندارد صدا به گریه و واویلا بلند کردند.

ام‌کلثوم دست‌های خود را بالای سر خویش گذاشت و فریاد زد: وا محمداه وا جداه وا نبياه وا أبا القاسماه وا علياه وا جعفراه وا حمزتاه وا حسناه هذا حسين بالعراء صريع بكربلاء...؛ این حسین(ع) است که در آفتاب سوزان روی زمین کربلا افتاده است! این حسین است که برهنه و عریان در کربلا افتاده است. سرش از قفا جدا شده عمامه و ردایش به غارت رفته است، سپس آن بانو غش کرد و افتاد[۷].

امام عصر روحی فداه در زیارت ناحیه می‌فرماید: «فَلَمَّا رَأَيْنَ النِّسَاءُ جَوَادَكَ مَخْزِياً وَ نَظَرْنَ سَرْجَكَ عَلَيْهِ مَلْوِيّاً بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ نَاشِرَاتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ لَاطِمَاتٍ لِلْوُجُوهِ سَافِراتٍ وَ بِالْعَوِيلِ دَاعِيَاتٍ وَ بَعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّلَاتٍ وَ إِلَى مَصْرَعِكَ مِبَادِرَاتٍ وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ وَ مُولِغٌ سَيْفَهُ عَلَى نَحْرِكَ قَابِضٌ عَلَى شَيْبَتِكَ بِيَدِهِ ذَابِحٌ لَكَ بِمُهَنَّدِهِ»[۸]؛ حسین جان! هنگامی که زنان حرم اسب تو را با آن هیئت و بدون سوار مشاهده نمودند که زینش واژگون و یالش پر خون است از خیمه‌ها یبرون آمدند بیرون در حالی که موهای خود را پریشان و بر صورت خود سیلی می‌زدند، و شیون‌کنان و نالان، در حالی که پس از عزت و شکوه، خوار و ذلیل شده‌اند و به سوی قتلگاهت می‌شتافتند، در همان حال شمر ملعون بر روی سینه‌ات نشسته بود و محاسن شریفت را در یک دست گرفته و با دست دیگر شمشیرش را بر گودی زیر گلوی تو فرو برده و سر تو را با شمشیر هندی‌اش می‌برید.

زن‌ها با غمی طاقت‌فرسا ناله برآوردند و در ماتم شهادت آن بزرگوار گریبان چاک کردند و با موی پریشان و روی گشاده مویه‌کنان بر سر و سینه زنان از خیام حرم بیرون دویدند. ناله از دل برکشیدند و صورت خراشیدند، فریاد و اسیداه و واحسیناه سر دادند، به دور ذوالجناح حلقه زدند، هر کس با آن حیوان زبان حالی داشت، ذوالجناح چرا یال تو خونی است؟ چرا زین واژگون است؟ چرا آقایمان را بردی و نیاوردی...؟ زن‌ها خاک غم بر سر پاشیدند[۹].

منابع

پانویس

  1. مناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۵۸.
  2. بحار الأنوار، ج۴۵، ص۶۰.
  3. تذکرة الشهدا، ملا حبیب الله کاشی، ص۳۵۳.
  4. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۸۶.
  5. تظلم الزهرا، ص۱۲۹.
  6. الفتوح، ج۵، ص۲۲۰.
  7. بحار، ج۴۵، ص۶۰.
  8. بحار، ج۹۸، ص۳۱۷.
  9. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۱۵۵.