رابطه آزادی با بندگی چیست؟ (پرسش)
رابطه آزادی با بندگی چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
مدخل اصلی | آزادی - بندگی |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
رابطه آزادی با بندگی چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سیدباقری در کتاب «آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم» در اینباره گفته است:
«شاید یکی از اولین معانی که از آزادی به ذهن میآید و همواره در جوامع انسانی در سدههای گذشته مطرح بوده است، مفهوم و معنای “برده نبودن” و “رهایی از بندگی” باشد. در گذشته اگر گفته میشد، فلانی آزاد است، به معنای آن بود که برده و بنده کسی نیست. این معنا تا حد زیادی آشکار است و امروزه در کمتر کشوری بندگی به معنای قدیم آن رواج دارد، هرچند برخی ساحتهای بندگی به روشهای جدید و پنهان، همچنان ادامه دارد. راغب اصفهانی وقتی که به معنای “حریت” اشاره میکند باز نسبت آن را با بندگی در نظر دارد، او میگوید، آزادی به دو معناست، یا به معنی کسی است که حکم دیگران بر او اجرا نمیشود، مانند این آیه قرآن که میفرماید: ﴿الْحُرُّ بِالْحُرِّ﴾[۱]؛ مانند آنکه در “تحریر” نیز آمده است که به معنای “آزادسازی” انسان است: ﴿فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾[۲]؛ و دوم به معنای کسی است که از صفات ناپسندی چون آزمندی و دوستداری مال دنیا به دور است؛ مانند این آیه که میفرماید: ﴿نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا﴾[۳].
برخی در معنای ﴿مُحَرَّرًا﴾ بر این باورند که یعنی حضرت مریم (س) فرزندش را به گونهای نذر کرده است که از مال دنیا سودی نبرد و او را خالص برای بندگی قرار داده است و برخی میگویند یعنی او را از امر دنیا آزاد کرده است[۴].
اما یکی از وجوه پنهان و پیچیده بندگی همواره در عرصه سیاست و اعمال قدرت اتفاق افتاده و میافتد، در این عرصه، مسائل و فرایند امور ضرورتاً به گونهای نیست که فرد به ناچار در برابر سلطان سر خم کند یا او را سجده نماید، هرچند گاه نیز چنین بوده است، اما غالباً زورمندان و قدرتمداران در گستره تاریخ کوشیده و میکوشند شهروندان را بنده خویش سازند و از آنان اطاعت مطلق و بیچون و چرا طلب کنند. اصل جریان این امر در قدرت سیاسی رخ میدهد و اولین امری که از آنان گرفته میشود، آزادی افراد بوده است، در بسیاری موارد، قدرتمندان، شهروندان را تابع، پیرو و منفعل میخواستهاند. یکی از آغازین بزنگاههای تقابل پیامبران الهی با اربابان سیاسی و طاغوتهای خودمحور، این نقطه است. انبیای الهی آمدند تا به مردم، ندای آزادی و رهایی از بند طاغوتها را سر دهند و بیان داشتند که هیچ کس حق بردگی دیگران نداشته و نخواهد داشت، در کلام الهی چنین روایت شده است که فرعون به دنبال “تعبید”، بنده ساختن بنیاسرائیل بود، حضرت موسی (ع) به فرعون چنین نهیب میزند[۵]: ﴿وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾[۶].
عَبَّدَهُ، در باب تفعیل، هنگامی است که شخصی دیگری را برای خود، بنده سازد[۷]. در این بندهسازی، فرد استثمارگر، بهره و ثمره دیگران را برای خود میخواهد و از آنان بهرهکشی میکند.
حضرت موسی (ع) اعمال ناشایست قدرت بر بنیاسرائیل را تحمیل بردگی میدانست. موسی (ع) جواب فرعون را که گفته بود “آیا تو را از کودکی در میان خود نپروردیم”[۸] این گونه میدهد که بندهسازی بنیاسرائیل، کشتن پسرانشان، زنده نگه داشتن زنانشان و در خدمت گرفتن اجباری برخی برای تربیت دیگران، همه از عیبهای توست و به واسطه همین کارهای زشت بر من منت مینهی؛ حال آنکه من تو را به واسطه آنچه بر سر بنیاسرائیل آوردهای، سرزنش میکنم. چه کسی این حق را به فرعون داد که فردی را بکشد و دیگری را ببخشد، از اموال یکی بدزدد و در اموال دیگری قرار دهد؛ آیا همه این کارها جرم نیست و فرعون نباید برای آن مجازات شود؛ او که ستمگر و سرکش است. از این آیه که خداوند فرمود: ﴿وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا...﴾ دو نکته را در مییابیم، یکی آنکه فرعونها و طاغوتیان هر زمان که میپندارند منّتی بر مردم دارند، باید سنگی در دهن و گلوی آنان فرو کرد، زیرا که همه حرکتهای آنان در شهرها و تصرفاتی که در امور بندگان دارند، جرم است و هیچ اذنی از سوی خداوند ندارند و مردم نیز حق فرماندهی را به آنان، واگذار نکردهاند و دیگر آنکه موسی (ع) از خودش گذشت و از قوم بنیاسرائیل، سخن به میان آورد و از ریشههای مسئله. آن گونه که از رسولان الهی نیز چنین انتظار است که از ریشههای مشکلات به نحوی مستقل سخن گویند و دردهای همه مردم را بیان کنند[۹]. جالب آنکه در آیهای دیگر آمده است که فرعونیان خود نیز به پیروی بنیاسرائیل از آنان، تصریح میکنند، آنان در پاسخ به حضرت موسی (ع) و برادرش هارون (ع) که به سوی خداوند فرا میخواندند، گفتند: ﴿فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ﴾[۱۰].
به هر حال این بندهسازیها از سوی زورمندان و انفعالی که از سوی برخی افراد وجود دارد، آزادی درونی و بیرونی انسانها را از میان میبرد؛ اما آنگاه که انسان، جان خویش را در گرو بندگی خدای یگانه قرار میدهد، از همه محدودگرهای آزادی و زورمداران ناشایست خارج میشود و به نوعی آزادی وصف ناشدنی میرسد، لذاست که در قرآن کریم تأکید میگردد که تنها معبود و ارباب واقعی، خداوند است[۱۱].
با پرستش “الله” و بندگی او، هیمنه همه “ارباب”ها در هم فروشکسته میشود و حصارها و بندهای درونی و بیرونی فرو میریزد. در آیه، تصریح میشود همه انسانها باید بر یک عهد و باور قرار گیرند و آن “نفی بندگی دیگران” است. انسان با رسیدن به “آزادی معنوی”، گامی بلند به سوی “آزادی سیاسی” بر میدارد. به بیان مطهری، با پیشنهاد بندگی خدا که والا و نامتناهی است، سیری وقفهناپذیر و وارستگی نامحدودی، ارمغان انسان میگردد[۱۲].
یکی از مهمترین اهداف انبیای الهی و پیامبر گرامی اسلام (ص) آن بوده است تا بار بندگی را از پشت انسانی بردارد. تنها به حکم خداوند است که باید گردن نهاد، هیچ انسانی حق بندگی دیگران را ندارد، با این آموزه، بنیادیترین اصل در آزادی انسان نهاده میشود که انسانها از هر قید جز بندگی خداوند آزادند و تنها موجود قابل پرستش، خداوند است و بس. حکم، تنها حکم خداوند است: ﴿مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۳].
البته ساحتی دیگر از این بردگی نیز وجود دارد که با وجود آن، انسان به معنی دقیق کلمه به آزادی سیاسی- اجتماعی نمیرسد، و آن با آزادی درونی و رهایی از بردگی نفس، ارتباطی تنگاتنگ دارد؛ قرآن کریم، همان گونه که پیروی بیچون و چرا از قوانین ساخته ذهن بشر و دستور قدرتهای فرعونی و طاغوتی را بندگی میداند، پیروی از هوای نفس و خواستههای غریزی را نیز بردگی معرفی میکند، لذا در کلام الهی، کسانی که هوای خویش را بندگی میکنند، سرزنش و نکوهش میکند؛ درباره پرستش هوا، با رویکردی مذمتی، چنین آمده است: ﴿أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ﴾[۱۴].
در تفسیر “منهج الصادقین” از ابنعباس نقل میکند که وی این آیه را چنین تفسیر نموده که آیا دیدی آن را که ترک عبادت خالق خود کند و تابع آرزوی باطل خود شده، سنگ یا چوب را پرستد و بدان ثبات ورزد و بنای دین خود را بدان نهاده، بدون استماع حجتی و تبصر به دلیلی[۱۵]. در تفسیر قمی نیز آمده است که این آیه درباره قریش نازل شده است. هنگامی که در مکه زندگی بر آنان سخت شد، از شهر خارج شدند، پراکنده شدند و به گونهای بود که اگر فرد درخت یا سنگی زیبا را میدید و خوشش میآمد، آن را میپرستید، برای آن، گوسفند قربانی میکرد و آن را به خون قربانی آلوده میکردند، اگر شتر و گوسفندشان، مریض میشد، آن را برای شفا، به معبود خویش میمالیدند؛ تا آنکه روزی مردی شترش را آورد بمالد به سنگی که آن را “سعد صخره” مینامیدند، شتر، رم کرد و پرت شد و اعضایش شکست، صاحب شتر در نکوهش آن بت، شعری سرود که حاصلش آن چنین بود که ما آمدیم به وسیله “سعد” به خوشبختی برسیم، اما به بدبختی رسیدیم، این سنگ بیثمری است که سعادت و شقاوت را تمییز نمیدهد[۱۶]؛ پس افراد، خواستهها و امیال خویش را معبود خود میپنداشتند؛ امری که انسان را گرفتار و در بند پنداشتهها و انگاشتههای خود میسازد.
پیروی نادرست، بندگی میآورد و آزادی افراد را در عرصه اجتماعی - سیاسی به خطر میافکند. به ویژه آنکه قدرتمندان با زور و نفوذی که دارند در جامعه، هیبتی دروغین به هم میزنند و افراد سست بنیه نیز به سادگی به بندگی آنان تن میدهند و آزادی خویش وامینهند. همین جا یادآوری این نکته شایسته است که تقابلی میان آزادی و بندگی خداوند، وجود ندارد؛ زیرا انسان نباید بنده کسی گردد که همانند اوست و از حیث انسان بودن هیچ برتری و فضیلتی بر او ندارد، بلکه او باید کسی را بپرستد و فرمان برد که آفریننده اوست، همه هستی و وجود از اوست و ایجادگر همه فرمانها و دستورها. با توجه به این امر بنیادین، “آزادی در اسلام، درست در نقطه مقابل دنیای غرب قرار گرفته است؛ به این صورت که ابتدا از بندگی و عبودیت و اخلاص به خداوند متعال آغاز، و سپس به آزادی و رهاشدن از هر بندگی و عبودیت دنیوی ختم میشود”[۱۷]؛ لذا پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز اینسان رسالت خویش را بیان میکند: «فَإِنِّي أَدْعُوكُمْ إِلَى عِبَادَةِ اللَّهِ مِنْ عِبَادَةِ الْعِبَادِ وَ أَدْعُوكُمْ إِلَى وَلَايَةِ اللَّهِ مِنْ وَلَايَةِ الْعِبَادِ»[۱۸].
به بیان شهید صدر آزادی یعنی: رهایی انسان از قید شهوات و تملک ارادهاش به کمک عقل، در جهت عبودیت خدا. اسلام در عرصه حیات خصوصی، به میراندن شهوات نفسانی میپردازد و در عرصه عمومی نیز سعی دارد، سلطههای اجتماعی سیاسی را از بین ببرد و انسان را از بندگی آنها برهاند. در نتیجه عبودیت خداوند در عرصه عمومی، همه مردم را در یک سطح، در مقابل خدا قرار میدهد؛ بنابراین در سیاست هیچ گروه سیاسی یا اجتماعی حق ندارد، امنیت و آزادی گروه دیگری را از بین ببرد[۱۹]. همه این امور حکایت از آن دارد که برای فهم حقیقت و سرشت بندگی، فهم متعلق آن مهم است، اگر انسان، بنده نفس خویش، انسانی دیگر با طبیعت و مظاهر آن گردد، آزادی خویش را محدود کرده است و آنگاه که دستور الهی را پیروی کند و اطاعت، گامی بلند برای رسیدن به آزادی سیاسی را برداشته است. شاید با نظرداشت این امر بوده است که برخی بر این باورند که محدودترین تعریف آزادی، “برده نبودن انسان” و کلیترین آن را به “گرفتار نبودن و رهایی از بند” تعریف کردهاند[۲۰]»[۲۱]
منبعشناسی جامع فقه سیاسی
پانویس
- ↑ «آزاد در برابر آزاد» سوره بقره، آیه ۱۷۸.
- ↑ «و آزاد کردن بردهای مؤمن (لازم است)» سوره نساء، آیه ۹۲.
- ↑ «من نذر کردهام آنچه در شکم دارم آزاد (از هر شرطی) تو را باشد» سوره آل عمران، آیه ۳۵.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۲۲۴.
- ↑ برای تفصیل این بحث. ر.ک: سیدکاظم سیدباقری، قدرت سیاسی از منظر قرآن کریم، ص۲۴۷.
- ↑ «و (آیا) این نعمتی است که آن را بر من منّت مینهی که بنی اسرائیل را به بردگی گرفتهای؟» سوره شعراء، آیه ۲۲.
- ↑ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۲۶۲.
- ↑ ﴿قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ﴾ «(فرعون) گفت: آیا در کودکی تو را نزد خود نپروردیم و سالهایی از عمرت را نزد ما نگذراندی؟» سوره شعراء، آیه ۱۸.
- ↑ ر.ک: سید محمدتقی مدرسی، من هدی القرآن، ج۹، ص۳۱-۳۲.
- ↑ «آنگاه گفتند: آیا (سخن) دو تن آدمی همچون خویش را باور کنیم در حالی که قوم آنها بندگان ما هستند؟» سوره مؤمنون، آیه ۴۷.
- ↑ ﴿قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾ «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمهای که میان ما و شما برابر است همداستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۳۴.
- ↑ «شما به جای او جز نامهایی را نمیپرستید که خود و پدرانتان آنها را نامیدهاید و خداوند بر آنها هیچ حجّتی نفرستاده است، داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید؛ این، دین پا برجاست اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره یوسف، آیه ۴۰.
- ↑ «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را خدای خویش گرفته است؟» سوره فرقان، آیه ۴۳.
- ↑ ملافتح الله کاشانی، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج۶، ص۳۵۸.
- ↑ علی بن ابراهیم، التفسیر القمی، ج۲، ص۱۱۴؛ ر.ک: سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۳۸.
- ↑ سید محمدباقر صدر، نقش پیشوایان شیعه در بازسازی جامعه اسلامی، ص۲۳.
- ↑ «پس من شما را فراخواندم به سوی بندگی خداوند به جای عبادت بندگان و شما را فراخواندم به ولایت و سرپرستی خداوند به جای ولایت بندگان» احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۱۵۷.
- ↑ سیدمحمدباقر صدر، مبانی حزب الدعوه اسلامی، ص۸۸.
- ↑ سیدمحمد خامنهای، آزادیهای فردی در اسلام، ص۵۵.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۵۹.