زمین در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
مقدمه
زمینها به دو نوع اراضی موات و آباد تقسیم میشوند، بر ایناساس زمینها عناوینی دارند چون:
اراضی محیاة؛ زمینی که در گذشته از موات بوده و کسی آن را احیا کرده باشد.
زمینهای انفال: زمینهای موات و زمینهای آبادی که بدون نبرد از کافران به دست آمده.
اراضی مفتوح عنوة؛ زمینهایی که طی جنگ به دست میآید.
زمینهای خصوصی؛ مالک مشخص دارند.
به نظر امام خمینی؛ اراضی مفتوح عنوة ملک کسی نیست و تنها منافع آن به افراد میرسد و مالکیت امام(ع) بر اراضی انفال را نه ملکیت حقیقی، که ولایت بر تصرف میداند. ایشان نظریه کمونیستی مخالفت با اصل مالکیت زمین را مخالف نظر اسلام دانسته؛ با این حال، ملکیت زمین در اسلام را مطلق و نامحدود نمیداند. امام خمینی، فرد احیاکننده را مالک زمین میداند و موات شدن دوباره زمین را سبب خروج از ملک احیاکننده نمیداند و کافر را در صورت احیای زمین موات، مالک آن دانسته است. امام خمینی باور داشت از راه حیازت میتوان مالک زمینهای آباد طبیعی شد، با اینوجود ایشان احیای خانها و فئودالها را نمیپذیرفت زیرا بسیاری از آنان از راه بهخدمت گرفتن اجباری مردم، بسیاری از زمینها را احیا و تصرف کرده بودند. از نظر امام خمینی بر اساس حکم اولیه، مردم به تصرف در انفال مجازند و نیازی به اجازه حاکم نیست؛ ولی با برپایی حکومت و با توجه به نیازهای انسان امروزی، اختیار تصرف در زمینهای موات به دست حکومت و دولت اسلامی است.[۱]
معنی
زمین که در عربی از آن به أرض تعبیر شده، به معنای جایگاه سکونت انسانهاست و در برابر سماء (آسمان) به کار میرود[۲]. این واژه کاربردهای دیگری نیز دارد که ازجمله آنها بخش محدود و معینی از زمین است[۳] که در مباحث حقوقی و فقهی، همین معنا مورد نظر است.[۴]
پیشینه
استفاده از زمین در زندگی انسان بهویژه پس از دوران شکار و غارنشینی و روی آوردن به کشاورزی، همواره اهمیت داشته است. انسانها برای دستیابی بیشتر به نعمتهای روی زمین همواره به فکر تصرف و تملک زمینهای بیشتری بودهاند و این امر، زمینهساز درگیریهای فراوانی شد که تا به امروز ادامه دارد[۵]. برای انسانها ـ آنگاه که به اهمیت زمین پی بردند ـ تملک آن، همواره امری مطلوب و مالکیت آن، امری پذیرفته شده بود؛ ولی در سدههای اخیر برخی با این ادعا که ملکیت زمین، با اصل عدالت اجتماعی در تضاد است و مالکیت بسیاری از زمینداران بزرگ، با اعمال زور و غصب پدید آمده است، به مخالفت با اصل مالکیت زمین برخاستند و به سوسیالیسم کشاورزی روی آوردند[۶].
واژه «ارض» و مشتقات آن ۴۶۱ بار در قرآن کریم تکرار شده[۷] و در آیات قرآن از مباحث بسیاری ازجمله آفرینش زمین و نعمتهای آن برای انسان﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[۸]، ﴿وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ﴾[۹]، ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَإِلَيْهِ النُّشُورُ﴾[۱۰]، ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا﴾[۱۱] و تشویق انسان به عمران و آبادانی آن سخن رفته است. در روایات نیز نکات یاد شده در کنار مسائلی درباره پاکی و پاککنندگی زمین[۱۲]، سجده و تیمم بر آن[۱۳]، چگونگی بهرهبرداری از زمینهای عمومی و حکومتی[۱۴] و راههای تملک و تجارت با آن[۱۵] بهتفصیل ذکر شده است. فقها در ابواب گوناگون فقهی از طهارت و نماز تا تجارت و ارث، احکام فقهی مرتبط به زمین را به شکل گستردهای بررسی کردهاند. در نخستین کتابهای فقهی، مباحث حقوقی زمین به صورت مختصر وجود داشت[۱۶]؛ ولی با رشد و گسترش فقه، این مباحث، صورت گسترده و عمیقتری به خود گرفت[۱۷] تا اینکه دردوره معاصر، کتابهای مستقلی درباره آن تدوین شد[۱۸].
امام خمینی در تحریر الوسیله در ابواب یاد شده، احکام زمین را مطرح کرده[۱۹] و سپس در کتاب البیع نیز، انواع زمینها و احکام آنها ازجمله ملکیت، بیع و تصرف در آنها را به صورت گسترده و استدلالی بررسی کرده است [۲۰]. در بحثهای ایشان بهویژه در برخی سخنرانیها و نامهها توجه به هدف تکوینی آفرینش در بهرهبرداری عادلانه انسانها از زمین و نیز مسائل جدید در مالکیت زمین و دیگر منابع طبیعی و شرایط مربوط به آن امری متمایز است[۲۱]. در میان مباحث مربوط به زمین، بحث از اقسام زمین، ملکیت، راههای تملک و محدوده آن درخور توجه است.[۲۲]
اقسام زمین
امام خمینی در کتاب البیع مانند فقهای گذشته همچون شیخ مرتضی انصاری [۲۳] در بحث شرط ملکیت که از شرایط عوضین است، درباره حکم انواع زمینها بحث کرده است[۲۴]. زمینها به طور کلی به دو نوع اراضی موات و آباد (عامره) تقسیم میشوند، آباد و مواتبودن ممکن است از حالتهای اصلی زمین باشد یا بر آن عارض شده باشد؛ مانند زمینی که در گذشته از موات بوده و کسی آن را احیا کرده باشد که اینگونه زمینها به «اراضی محیاة» معروفاند و یا آنکه زمینی پیشتر آباد بوده و سپس به موات تبدیل شده است. به لحاظ حقوقی درباره زمینها عناوینی چوناراضی انفال و «مفتوح عنوة» و «زمینهای خصوصی» وجود دارد.
زمینهای انفال عبارتند از زمینهای موات و چند نوع از زمینهای آباد همچون زمینهای آبادی که بدون نبرد از کافران به دست آمده (فیء) یا ارث بدون وارثاند یا زمینهای آباد بدون مالک هستند. درباره ملکیت انفالکه اختصاص به زمین ندارد، نیز اختلافنظر وجود دارد؛ نظر معروف میان فقهای گذشته، این است که به پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) تعلق دارد، ولی برخی از فقها ازجمله امام خمینی بر این باورند که انفال، ملک شخصی امام نیست؛ بلکه به منصب امامت مربوط است.
اراضی «مفتوح عنوة» زمینهایی است که طی جنگ به دست میآید. البته با توجه به اینکه این زمینها جزو زمینهای انفال باشند یا غیر انفال و نیز جنگ با اذن امام باشد یا بدون آن، احکام متفاوتی دارد. در صورتی که جنگ با اجازه امام باشد، معروف میان فقها این است که این زمینها ملک همه مسلمانان است. زمینهای خصوصی، مالک مشخص دارند و ملکیت آنها ممکن است از طریق احیا یا اسباب انتقالی اختیاری (معاملات) یا غیر اختیاری مانند ارث به دست آمده باشد[۲۵].
ملکیت زمین
در اسلام، اصل مالکیت محترم دانسته شده و هر دو قسم، مالکیت خصوصی و عمومی وجود دارد. نظریه مشهور در وضعیت ملکیت زمینهای عمومی و دولتی به ظاهر برخی روایات مستند است. بر اساس این روایات، انفال، ملک امام معصوم(ع) و زمینهای فتح شده که با لشکرکشی به دستور امام به دست آمده، متعلق به همه مسلمانان ـ اعم از افراد موجود و متولدان در آینده ـ است[۲۶]. در این میان روایاتی نیز وجود دارد که همه زمینها را ملک امام معصوم(ع) میداند[۲۷].
فقها با توجه به ضروریبودن اصل مالکیت در دو بخش خصوصی و عمومی کوشیدهاند به گونهای تعارض میان حقوق خصوصی و عمومی را برطرف کنند؛ از اینرو راهحلهایی مانند مالکیت مردم در طول مالکیت امام معصوم(ع)[۲۸]، اعتباریدانستن مالکیت مردم در برابر مالکیت حقیقی[۲۹] یا انکار اصل مالکیت مردم و اثبات حق اولویت برای زمینهای احیا شده[۳۰] را مطرح کردهاند. این برداشتها از روایات، در مسائل بعدی مانند حق تملک یا اختصاص نسبت به زمین، محدوده و شروط آن تأثیر گذاشته است.
امام خمینی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در برخی آثار خود، مانند تحریر الوسیله به احکامی مبتنی بر اصل مالکیت زمین پرداخته است[۳۱] و سپس در کتاب البیع پس از طرح مبانی مختلف فقها درباره مالکیت امام معصوم(ع) یا مالکیت عمومی مسلمانان، آنها را نقد کرده و نپذیرفته است[۳۲]. ایشان درباره زمینهای فتح شده (مفتوح عنوة) بر این باور است که اثبات مالکیت فعلی برای افرادی که بعدها به دنیا میآیند، اشکالات فراوانی دارد. بنابراین باید از ظهور روایات در مالکیت عمومی نسبت به سرزمینهای فتح شده و مانند آن، صرفنظر شود. به نظر ایشان چنین زمینهایی ملک کسی نیست و مانند زمین وقفی است که اصل آن قابل انتقال و تملک نیست و تنها منافع آن به افراد میرسد و این منافع باید برای مصالح عمومی، مانند راهسازی و ساخت بیمارستان هزینه شود[۳۳]. امام خمینی همچنین مالکیت امام معصوم(ع) بر اراضی انفال را نه ملکیت حقیقی، که همان ولایت تصرف و موافق با روش عقلایی در دیگر حکومتها میداند[۳۴]. ایشان در توجیه روایاتی که همه دنیا و آخرت را برای رسول و امام میدانند، آن را به معنای ولایت بر حلال یا حرامکردن تصرف میداند. این باور، منافاتی با مالکیت اعتباری مردم بر زمین و اموالشان ندارد؛ بدینگونه که ممکن است چیزی مال کسی باشد؛ ولی بر اساس ولایت امام معصوم(ع)، استفاده از آن برایش حرام باشد. به نظر امام خمینی چنین ولایتی، غیر از ولایت تکوینی امام معصوم(ع) بر همه موجودات هستی و نیز غیر از ولایت سلطانیه امام معصوم(ع) است که از سوی آنها برای فقها نیز ثابت میشود[۳۵].
امام خمینی همچنین نظریه کمونیستی مخالفت با اصل مالکیت زمین را مخالف نظر اسلام میداند؛ زیرا اسلام به مالکیت زمین و داشتن حق اختصاصی بر آن، احترام کامل میگذارد[۳۶]؛ با این حال، ملکیت زمین در اسلام، مطلق و نامحدود نیست؛ بلکه عوامل گوناگونی چون اختیارات حکومت و ولی فقیه که از مهمترین آنهاست محدودکننده مالکیت زمین به شمار میرود[۳۷]. افزون بر آنکه برخی زمینها از محدوده ملکیت شخصی افراد خارجاند و تحت ولایت امام معصوم(ع) هستند.[۳۸]
راههای تملک زمین
همه فقها در این نکته اتفاق دارند که احیای زمین موات از عوامل اولیه پیدایش حق خصوصی بر زمین است[۳۹]؛ ولی درباره ماهیت این حق و شرایط آن، اختلافنظر دارند. عدهای از فقها با توجه به ظاهر برخی از روایات که امام معصوم(ع) را مالک انفال معرفی میکنند[۴۰]، معتقدند آباد کردن زمین موات برای آبادکنندهاش، تنها حق اولویت، نه مالکیت او را در پی دارد[۴۱]. اینان به روایاتی مانند روایت ابوخالد کابلی و روایت عمر بن یزید [۴۲] استدلال میکنند که همچنان اصل زمین را پس از احیا، مال امام(ع) میدانند. بر اساس این نظریه، حق اولویتی که ناشی از احیاست تا وقتی که آثار کار، یعنی آبادانی زمین پابرجا باشد، وجود دارد و با ویرانشدن آثار آبادانی، حق اولویت نیز از میان میرود[۴۳]. همچنین فقها درباره کسانی که میتوانند به احیای زمین بپردازند، اختلافنظر دارند. برخی احیای مسلمانان و حتی برخی تنها احیای شیعیان را نافذ دانستهاند؛ بنابراین احیای کافران را یا اصلاً جایز نمیدانند یا آنان را تنها مالک زمینهایی میدانند که پیش از تشریع حکم انفال، آن را احیا کرده باشند[۴۴].
امام خمینی در کتابهای فقهی خود، همسو با نظریه مشهور [۴۵]، فرد احیاکننده را مالک زمین میداند و روایاتی را که بر این مطلب دلالت میکنند، مطابق با ارتکاز و سیره قطعی عقلایی قلمداد میکند[۴۶] و روایت کابلی و دو روایت عمر بن یزید را که ظهور در عدم ملک دارند، از نظر ضعف سند یا دلالت و اعراض مشهور، استنادناپذیر میداند[۴۷]. بر اساس نظر ایشان در بحث مالکیت انفال ـ که امام معصوم(ع) را تنها متولی در تصرف انفال میداند نه مالک آنها ـ پس از احیای افراد، هیچگونه دوگانگی در ملکیت یا انتقال وجود ندارد و زمین به ملک احیاکننده در میآید؛ در صورتی که بر پایه نظر معروف که انفال را ملک امام معصوم(ع) میدانند، احیای موات سبب انتقال ملکیت از امام معصوم(ع) به شخص احیاکننده میشود[۴۸]. همچنین بر اساس نظریه امام خمینی موات شدن دوباره زمین، سبب خروج از ملک احیاکننده نمیشود؛ بلکه همچون دیگر املاک شخصی، تنها در صورتی از ملک خارج میشود که مالک از آن رویگردان شود[۴۹].
امام خمینی در تحریر الوسیله درباره احیای کافران نیز فتوا داده کافر در صورت احیای زمین موات، مالک آن میشود[۵۰]. ایشان در سالهای بعد در کتاب البیع این بحث را به شکل استدلالی مطرح کرده و مالکیت کافر را در راستای حق کلی همه انسانها در بهرهبرداری از طبیعت و هدف تکوینی آفرینش مبنی بر عمران و آبادانی زمین به دست همه انسانها دانسته و در دلایل آرای مخالف اشکال کرده است. به نظر ایشان، اطلاق روایتهای احیا که بازگوکننده سیره عقلاست، چنان قوتی دارد که با چند روایت ضعیف توجیهپذیر، خدشهای نمیبیند[۵۱]. از عوامل اولیه دیگر تملک یا حق اختصاص بر زمین، حیازت زمینهایی است که به صورت طبیعی آباد هستند. امام خمینی در کتابهای فقهی خود همسو با برخی دیگر از فقها [۵۲] باور داشت از راه حیازت میتوان مالک زمینهای آباد طبیعی شد. ایشان پشتوانه چنین نظریهای را سیره عقلایی میدانست که پیشینه آن به آغاز تمدن بشری میرسد. افزون بر آن ایشان از آیات قرآن کریم [۵۳] نیز استفاده میکند که هدف تکوینی آفرینش در راستای قضای الهی، این است که هر گونه بهرهبرداری از زمین، چه با تملک و چه با غیر آن، برای انسانها ممکن باشد[۵۴]؛ از اینرو به نظر ایشان، مراد از روایتهایی که حیازت را موجب حق تقدم و اولویت بر دیگران میدانند، همان ثبوت ملکیت است[۵۵]. ایشان دراینباره به روایاتی[۵۶] نیز استدلال میکند که کارهایی مانند کاشت درخت، کندن چاه، کشیدن نهر و ساخت خانه و باغ را سبب مالکیت زمین میداند[۵۷]. البته برخی فقها تنها به حق اختصاص برای چنین فردی باور دارند[۵۸] که با رهاکردن زمین، حتی اگر زمین موات نشده باشد، حق او از میان میرود[۵۹].
امام خمینی با وجود اینکه معتقد بود در اسلام حق احیای افراد، محترم شمرده شده است، احیای خانها و فئودالها را نمیپذیرفت و مخالفت خود را با آن اعلام میکرد؛ زیرا بسیاری از آنان از راه بهخدمتگرفتن اجباری مردم با زور و شکنجه، بسیاری از زمینها را احیا و تصرف کرده بودند. ایشان چنین ملکیتی را نامشروع میدانست[۶۰]؛ چنانکه فقها در باب اجاره، شرط کردهاند که اجیر از روی اختیار و عدم اجبار، عمل را انجام دهد تا محصول کار او ملک مستأجر شود[۶۱] و اگر اجیر، بر عملاجبار شود؛ به گونهای که قصد حیازت برای مستأجر را نکند، زمین در ملک مستأجر قرار نمیگیرد و اگر برای خودش هم قصد نکند، زمین بر اباحه اولیه خود باقی میماند[۶۲]. البته امام خمینی با مالکیت مشروع زمین مخالف نبود؛ بلکه رعایت حقوق مردم را لازم میشمرد و بر همین اساس، غصب و تقسیم زمینهای آنان را نامشروع میدانست و با اصلاحات اراضی رژیم پهلوی به مخالفت برخاست [۶۳]. پس از انقلاب اسلامی بر اساس رهنمودهای امام خمینی، کارهای مهمی برای بهرهبرداری عادلانه افراد جامعه از زمین، در کنار حفاظت از منابع طبیعی آن انجام گرفت. ایشان دستور داد املاک نامشروع خانها و فئودالها مصادره و به حکومت بازگردانده شود تا بر اساس موازین شرعی میان مردم توزیع گردد[۶۴]. در این راستا شورای انقلاب، اسناد مالکیت زمینهای موات را که در رژیم پهلوی بهناحق صادر شده و موجب چپاول گسترده منابع طبیعی شده بود، باطل کرد و نیز هیئتهای هفت نفره زمین تشکیل شد و برای رفع نیاز مسکن مردم، زمینهای موات در محدوده شهری به وزارت مسکن و شهرسازی سپرده شد[۶۵] و بسیاری از قوانین مربوط به بهرهبرداری از زمین و جنگلها و زمینهای بایر در طی این سالها اصلاح شد یا به تصویب رسید[۶۶].[۶۷]
محدوده مالکیت زمین
نکته مهمی که در سخنان امام خمینی پس از انقلاب اسلامی و برپایی حکومت اسلامی دیده میشود، تبیین محدوده حق حیازت و احیا در منابع عمومی و محدوده مالکیت افراد در املاک خود است. از نظر ایشان بر اساس حکم اولیه، مردم به تصرف در انفال مجازند و نیازی به اجازه حاکم نیست؛ ولی با برپایی حکومت و با توجه به نیازهای انسان امروزی، اختیار تصرف در زمینهای موات به دست حکومت و دولت اسلامی است[۶۸]. ایشان در سالهای بعد نیز، مسئله محیط زیست را به عنوان یکی از محدودیتها در تصرف منابع طبیعی مورد توجه قرار داد. در همین راستا در پاسخ به نامهای تأکید کرد که حلال شمردن انفال برای شیعیان، نمیتواند مجوز آن باشد که یک نفر با استفاده از فناوری پیشرفته امروزی بتواند جنگلها را از میان ببرد و با نابودکردن محیط زیست، جان میلیونها انسان را به خطر بیندازد[۶۹].
درباره محدوده مالکیت زمین نیز، در زمانهای گذشته استفاده از فضای بالای زمین و اعماق آن مطرح نبوده؛ ولی برداشت عمومی چنین بوده که صاحب زمین، مالک این فضا و عمق نیز هست؛ از اینرو بحث چندانی در این زمینه در کتابهای فقها یافت نمیشود؛ مگر آنچه مربوط به مالکیت معادن است. از فتوای امام خمینی[۷۰] استفاده میشود که ایشان مانند مشهور [۷۱] معادن زیرزمینی زمینهای شخصی یا احیاشده را ملک صاحب زمین میدانست و در این میان، تفصیلی میان معادن خرد و کلان نداده و در همه موارد، قائل به جواز احیا و مالکیت احیاکننده بود. از اینرو پس از انقلاب اسلامی و برپایی حکومت اسلامی، همین اطلاق در فتواهایشان موجب استفتای شورای نگهبان قانون اساسی در سال ۱۳۶۶ شد. در این استفتا، از معادن نفت پرسیده شده که آیا به تبع زمین یا احیا، در ملکیت مالک زمین است یا اینکه از انفال قلمداد میشود. امام خمینی در پاسخ به این پرسش، تأکید میکند مالکیت شخصی اعماق و نیز فضای بالای زمین، به نیاز عرفی و عادی محدود است و وسایل و ماشینهای جدید که امکان استفاده بیشتر را فراهم میکنند، هیچ نقشی در تعیین مقدار نیاز عرفی ندارد؛ از اینرو ایشان دولت را مجاز دانسته است تا از تصرف بیش از حق عرفی افراد جلوگیری کند[۷۲]. ایشان معادن بزرگی را که به صورت روزمینی نیز و در طول زمان پدید آمده و در محدوده املاک شخصی یافت میشوند، از انفال و متعلق به ملتهای حال و آینده و خارج از محدوده املاک شخصی میدانست[۷۳]. بدیهی است در صورتی که بهرهبرداری از این معادن، مستلزم تصرف در زمین باشد، باید حقوق مالک زمین رعایت شود[۷۴].[۷۵]
منابع
پانویس
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «زمین»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۴۵ - ۵۰.
- ↑ راغب، مفردات، ۷۳؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۷/۱۱۲؛ دهخدا، لغتنامه، ۸/۱۱۳۸۶.
- ↑ مصطفوی، التحقیق، ۱/۶۹.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «زمین»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۴۵ - ۵۰.
- ↑ دورانت، تاریخ تمدن، مشرق زمین گاهواره تمدن، ۱/۲۵ ـ ۲۶.
- ↑ دورانت، تاریخ تمدن، روسو و انقلاب، ۱۰/۳۹ و ۱۰۷ ـ ۱۰۹؛ تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی، ۱۸۴ و ۱۹۰.
- ↑ رضایی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ۱۳۶.
- ↑ «اوست که همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید آنگاه به (آفرینش) آسمان (ها) رو آورد و آنها را (در) هفت آسمان، سامان داد و او به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۹.
- ↑ «و زمین را برای آفریدگان پدید آورد» سوره الرحمن، آیه ۱۰.
- ↑ «اوست که زمین را برای شما رام کرد، بر شانههای آن گام نهید و از روزی او بخورید و رستاخیز به سوی اوست» سوره ملک، آیه ۱۵.
- ↑ «و خداوند زمین را بستر شما کرد» سوره نوح، آیه ۱۹.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۳/۴۵۷ ـ ۴۵۸.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۳/۳۴۹ ـ ۳۵۲ و ۵/۳۴۳.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۹/۵۲۳ ـ ۵۵۳ و ۱۵/۱۵۵ ـ ۱۶۰.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱۷/۳۶۸ ـ ۳۷۰؛ ۱۹/۵۳ ـ ۶۱ و ۲۵/۴۱۱ ـ ۴۱۷.
- ↑ طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، ۳/۲۶۸ ـ ۲۷۴؛ ابنبراج، المهذب، ۱/۱۸۱ ـ ۱۸۳.
- ↑ نجفی، جواهر الکلام، ۳۸/۷ ـ ۱۱۰.
- ↑ آصفی، ملکیة الارض و الثروات الطبیعیه؛ فیاض، الاراضی؛ مدرسی طباطبایی، زمین در فقه اسلامی.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۸۵، ۱۰۳، ۱۲۴، ۱۴۶، ۵۰۶ ـ ۵۰۷ و ۲/۱۸۶ ـ ۱۸۷.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۳/۱۹ ـ ۱۱۳.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۳/۲۸ ـ ۳۹ و ۴۵؛ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۱۱۲؛ ۲۰/۴۰۲ ـ ۴۰۳ و ۲۱/۱۵۰ ـ ۱۵۱.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «زمین»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۴۵ - ۵۰.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۴/۱۱ ـ ۲۸.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۳/۱۹ ـ ۱۱۳.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۳/۱۹ ـ ۱۱۳.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۹/۵۲۳ ـ ۵۳۶ و ۱۷/۳۶۹ ـ ۳۷۰؛ نجفی، جواهر الکلام، ۱۶/۱۱۶ ـ ۱۲۸، ۱۳۳ ـ ۱۳۴ و ۲۱/۱۶۲؛ امام خمینی، البیع، ۳/۶۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۴۰۸ ـ ۴۰۹ و ۵/۲۷۹.
- ↑ همدانی، مصباح الفقیه، ۱۴/۸ ـ ۹؛ حائری، کتاب الخمس، ۶۷۳ و ۶۷۷.
- ↑ اصفهانی، حاشیة کتاب المکاسب، ۳/۱۶.
- ↑ طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، ۲/۲۹؛ خویی، موسوعه، ۳۷/۲۳۵؛ صدر، اقتصادنا، ۵۱۲ ـ ۵۲۰؛ منتظری، کتاب الخمس، ۳۶۹ ـ ۳۷۹.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۹۳ و ۲/۱۸۶ ـ ۱۹۲.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۳/۴۰ ـ ۵۵ و ۶۱ ـ ۶۵.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۳/۶۱ ـ ۶۵.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۶۶۳ ـ ۶۶۴ و ۳/۲۳ ـ ۲۵.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۳/۲۱ و ۲۷ ـ ۲۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۴۷۲ ـ ۴۷۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۴۸۱.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «زمین»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۴۵ - ۵۰.
- ↑ نجفی، جواهر الکلام، ۲۱/۱۷۰؛ خویی، موسوعه، ۳۷/۲۳۵؛ صدر، اقتصادنا، ۵۴۵ و ۵۹۰ ـ ۵۹۲؛ امام خمینی، البیع، ۳/۴۵.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۹/۵۴۸ ـ ۵۴۹.
- ↑ طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، ۲/۲۹؛ ابنبراج، المهذب، ۱/۱۸۳؛ خویی، موسوعه، ۳۷/۲۳۵ ـ ۲۳۶؛ مطهری، مجموعه آثار، ۲۰/۵۰۹ ـ ۵۱۰.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۹/۵۴۸ ـ ۵۴۹ و ۲۵/۴۱۴.
- ↑ کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ۷/۱۷؛ خویی، موسوعه، ۳۷/۲۳۵ ـ ۲۳۶؛ صدر، اقتصادنا، ۵۱۴، ۵۳۰ ـ ۵۳۳، ۵۳۷ و ۵۹۲ ـ ۵۹۳.
- ↑ نجفی، جواهر الکلام، ۳۸/۸ ـ ۱۵.
- ↑ نجفی، جواهر الکلام، ۳۸/۱۵، ۲۸ و ۱۰۸؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۴/۱۵.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۳/۳۹ و ۴۵.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۳/۳۲ و ۳۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۰/۵۰۹ ـ ۵۱۰.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۱۸۷ ـ ۱۸۸.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۱۸۶ ـ ۱۸۷.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۳/۳۳ ـ ۴۰.
- ↑ انصاری، المکاسب، ۴/۱۷؛ حائری، کتاب الخمس، ۶۷۵ ـ ۶۷۹.
- ↑ بقره، ۲۹؛ الرحمن، ۱۰.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۳/۳۷ ـ ۳۸ و ۴۵.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۳/۴۶ ـ ۴۷.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۵/۴۱۱ ـ ۴۱۵.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۳/۴۸ ـ ۴۹.
- ↑ خویی، موسوعه، ۳۷/۲۳۵.
- ↑ صدر، اقتصادنا، ۵۹۲ ـ ۵۹۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۰۳.
- ↑ حلی، تحریر الاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیه، ۳/۸۰؛ خویی، منهاج الصالحین، ۲/۸۰.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۵۵۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۵۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۰۶ و ۱۴/۳۰۳ ـ ۳۰۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۱۱۲ و ۱۷/۳۰۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۳۷۲.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «زمین»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۴۵ - ۵۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۱۱۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۵۰ ـ ۱۵۱.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۳۴۸ و ۲/۲۰۹ ـ ۲۱۰.
- ↑ ابنادریس، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ۱/۴۹۷؛ کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ۷/۴۷؛ شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، ۲/۸۵ ـ ۸۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۰۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۰۲ ـ ۴۰۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۰۳.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «زمین»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۴۵ - ۵۰.