مالکیت امام
اولیاء الهی (ع)؛ وارثان انحصاری ولایت خداوند بر روی زمین
- چون خداوند خالق هستی است، مالک کائنات است و هر مالکی بر مملوک خود ولایت دارد. و چون مالکیّت الهی امری حقیقی است، ولایت او تام و حاکم بر ظاهر و باطن کائنات است؛ چنانکه میفرماید: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۱].
- اصل اولی، عدم جواز تصرّف در ملک غیر است؛ مگر آنکه یقین داشته باشیم که صاحب ملک اجازه در تصرف داده است. بر این اساس، برای تصرّف در عالم و از جمله تصرف در مالکیتهای اعتباری، نیازمند اذن شارع هستیم و بدون اذن او، همه تصرفات، خواه در ملک خود و یا غیر، تصرّفی غاصبانه است.
- صاحب اصلی عالم - یعنی خداوند - اجازه تصرّف در ملک خود را تنها به خلیفه خود، که نازلمنزله پروردگار در تدبیر و تمشیت امور عالم است، داده است.
- این قاعده عقلی، در عالم دنیا به این ترتیب است که خلیفه الهی، به اذن او در مرتبه بعد از خداوند، صاحب ولایت و مالکیّت مِلک و مُلک دنیا است و هرگونه تصرّف مالکانه و حاکمانه در ملک خداوند، منوط به اذن خاص و یا عام خلیفه خداوند در دنیا است.
در نتیجه، میباید همیشه در جامعه انسانی خلیفه خداوند وجود داشته باشد تا اذن در تصرّف و اعمال ولایت به افراد واجد شرایط بدهد. در غیر این صورت، تصرّفات غیر مأذون از مقام ولایت و امامت، تصرّفی غاصبانه و غیرمالکانه است؛ ولو که به حسب قوانین اجتماعی و اعتبارات عرفی، شخص، مالک امر و یا ملکی بوده باشد.
بیان برهانی این مطلب، در آیات مختلف مورد اشاره قرار گرفته است؛ مثلاً در سوره مبارکه اعراف میفرماید: ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[۲].
این آیه را میتوان به صورت قیاسی اقترانی قرارداد؛ به این ترتیب که:
- کبرای قیاس: همه زمین از آنِ خداوند است ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ﴾؛
- صغرای قیاس: خداوند ولایت و حاکمیّت بر زمین را به هرکس بخواهد تفویض میکند: ﴿يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾؛
- نتیجه آنکه: در میان انسانها، تنها کسانی که خداوند به آنها اذن در تصرّف داده، ولایت در اموال و نفوس انسانها دارند و از طرف خداوند، اجازه تصرف در کلّ امور دنیا پیدا کردهاند.
نتیجه منطقی برهان، در پایان آیه و با بیان وصف به جای موصوف بیان شده است؛ به این ترتیب که اشخاص مأذون از طرف خداوند، با صفت اعلایشان معرفی میشوند: ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾.
توضیح آنکه:
- "عاقبت" در لغت یعنی آنچه که در پایان جریان امری مادّی و یا معنوی واقع میشود. در نتیجه، عاقبت در آیه، یعنی جریان میراث ولایت و مالکیّت الهی در زمین؛ که بنا بر بیان آیه، در نهایت به متّقین ختم میشود. این متّقین کسانی هستند که خداوند تقوای آنان را تأیید کند؛ ایشان صاحب میراث الهی در روی زمیناند.
- "تقوا" در لغت به معنای "حریمداری امری مادّی و یا معنوی" است و متّقی کسی است که حریم ادب بندگی را در مقابل خداوند به درستی حفظ مینماید.
در نتیجه، متّقین کامل، که تقوای آنان مورد قبول خداوند است و وصف متّقی در درجه اوّل بر آنان صدق میکند و تقوای بقیّه با عیار آنان سنجیده میشود، اولیاء معصوم خداوند هستند. به این ترتیب، روشن میشود که آیه، طیّ یک برهان عقلی، مصادیق وارثان ولایت الهی در روی زمین را معرفی مینماید و اینکه اگر زمین و مالکیّت و ولایت بر همه امور آن، از آنِ خداوند است، پروردگار آن را در اختیار متّقین مورد انتخاب خود قرار داده است و مصداق بارز این افراد، انبیاء و امامان معصوم (ع) هستند[۳].
مالکیّت امام بر جهان
در میان اصحاب، برخی گمان میکردند که سهم رسول خدا (ص) و امام در اموال مردم، تنها خمس و سایر حقوق شرعی است[۴]. از همین رو، سؤالات فراوانی در این زمینه از محضر آن حضرات میپرسیدند. پاسخ ائمه (ع) به این قبیل سؤالات چنین بود که عقلاً و به صریح نقل قرآن، همه ملکیّتها از آن خداوند است و از او به رسول خدا (ص) و امام واگذار شده است: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَ مَا عَلَى الْإِمَامِ زَكَاةٌ فَقَالَ أَحَلْتَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَ مَا عَلِمَتْ أَنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ لِلْإِمَامِ يَضَعُهَا حَيْثُ يَشَاءُ وَ يَدْفَعُهَا إِلَى مَنْ يَشَاءُ جَائِزٌ لَهُ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ»[۵].
به همین ترتیب، گستره ولایت امام مانند رسول خدا (ص) است. در این خصوص میتوان به بیان نبوی (ص) در خطبه معروف غدیر درباره امر الهی اشاره نمود. هرچند که این روایت شریف، خود دلیل نقلی مستقلّی بر ولایت علوی (ع) است، ولی سیر بیان پیامبر اسلام (ص) به خوبی ارائهدهنده برهانی برای اثبات گستره ولایت امام در میان مردم نیز هست.
توضیح آنکه: در حدیث شریف غدیر آمده که رسول اکرم (ص) در ابتدا از مردم درباره گستره ولایت خودشان و تقدّم آن بر همه ولایتها قرار گرفتند؛ بدین ترتیب که فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ هَلْ تَعْلَمُونَ مَنْ وَلِيُّكُمْ فَقَالُوا نَعَمْ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، ثُمَّ قَالَ (ص) أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ قَالُوا بَلَى، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَأَعَادَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ ثَلَاثاً- كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ مِثْلَ قَوْلِهِ الْأَوَّلِ- وَ يَقُولُ النَّاسُ كَذَلِكَ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ اشْهَدْ».
سپس رسول خدا (ص) تصریح فرمودند که همان مرتبه و گستره ولایت برای امیرالمؤمنین علی (ع) نیز وجود دارد: «أَلَا مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ- اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ- وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ- وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ- ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ- اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا مِنَ الشَّاهِدِينَ».
نکته مهم در این روایت آن است که بلافاصله پس از بیانات حضرت، برخی از اصحاب مشهور و بنامِ رسولالله (ص) از ایشان سؤال کردند که آیا نصب چنین ولایتی نظر نبوی است و یا فرمانی الهی است؟ و رسول اکرم (ص) همه را به خداوند نسبت دادند[۶].
شاهد دیگر بر این مطلب، روایت عبدالله بن ابیهُذَیل است که شیخ صدوق در خصال خود، با اسناد معتبر نقل میکند. او از امام صادق (ع) درباره امامت و محدوده آن سؤالاتی مینماید و حضرت در پاسخ، به نکات مهمّی اشاره میکنند که در ادامه ذکر میگردد: «حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي الْهُذَيْلِ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْإِمَامَةِ فِيمَنْ تَجِبُ وَ مَا عَلَامَةُ مَنْ تَجِبُ لَهُ الْإِمَامَةُ فَقَالَ إِنَّ الدَّلِيلَ عَلَى ذَلِكَ وَ الْحُجَّةَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْقَائِمَ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ وَ النَّاطِقَ بِالْقُرْآنِ وَ الْعَالِمَ بِالْأَحْكَامِ أَخُو نَبِيِّ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى أُمَّتِهِ وَ وَصِيُّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَلِيُّهُ الَّذِي كَانَ مِنْهُ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى الْمَفْرُوضُ الطَّاعَةِ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۷] الْمَوْصُوفُ بِقَوْلِهِ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۸]».
نکته اول در این روایت آن است که، بیانات روایت، هرچند پاسخ سؤال ابنبهلول از عبدالله بن ابیهُذَیل است، ولی در پایان روایت، میگوید که همه این مطالب را از امام صادق (ع) گرفته و بازگو نموده است.
دوم آنکه: امام (ع) در ابتدا اوصاف مقام امامت را ذکر میکنند که باید حجّت بر مردم در اعتقادات دینی و اعمالشان باشد و در امور اجتماعی، قائم بر امور آنها محسوب شود. لفظ "قیام" بر یک امر، در جایی به کار میرود که شخص، ولایت بر امری داشته باشد؛ چنانکه در ادامه، امام شواهد دیگری بر این امر بیان مینمایند؛ مثلاً امام باید خلیفة رسول خدا (ص) بر امّت و وصیّ و ولیّ ایشان باشد که نازلمنزله رسول خدا (ص) در میان مردم محسوب میشود؛ مانند جناب هارون (ع) برای حضرت موسی (ع).
نکته سوم آنکه، امام (ع) پس از بیان این توضیحات، به معنای "اطاعت" در آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾[۹] استناد مینمایند که اگر حوزه اطاعت از خداوند و رسولش (ص)، در همه امور فردی، اجتماعی، عبادی و حکومتی است و هر فرد مسلمان- بنا بر عبودیّتی که نسبت به خداوند دارد- باید در همه امور خود مطیع اوامر الهی باشد، در همین سیاق، اطاعت مطلق از خداوند، به رسول (ص) و اولی الامر منتقل میگردد: «الْمَدْعُوُّ إِلَيْهِ بِالْوَلَايَةِ الْمُثْبَتُ لَهُ الْإِمَامَةُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ بِقَوْلِ الرَّسُولِ (ص) عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ قَالُوا بَلَى قَالَ فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَعِنْ مَنْ أَعَانَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ أَفْضَلُ الْوَصِيِّينَ وَ خَيْرُ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص)».
توضیح: امام (ع) در ادامه، مقام ولایت حضرت علی (ع) را با بیان رسول خدا (ص) در روز عید غدیر تبیین مینمایند؛ بدین ترتیب که رسول اکرم (ص) در ابتدا محدوده ولایت خود را به استناد قرآن برای مردم روشن کردند و اقرار گرفتند که اگر هرکس بر مال و جان خود عقلاً و عرفاً ولایت دارد، ولایت رسول الهی (ص) بر آنها، مقدّم از ولایت خودشان است. در این سیاق، امام (ع) همان ولایت را برای حضرت علی (ع) و سایر ائمه (ع) اثبات مینمایند. به این ترتیب، در فرهنگ اهلبیت (ع)، ولایت امام از نظر اجتماعی، در مقام رهبری و خلافت بر مردم است و سایر امارتها و ولایتهای سیاسی و حکومتی، با تنفیذ امام قابل اجرا است.
در ادامه، امام صادق (ع) همان ولایت نبوی (ص) و علوی (ع) را برای همه حضرات ائمه معصومین (ع)، یک به یک مورد تصریح قرار میدهند: «وَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ الْحُسَيْنُ سِبْطَا رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ ابْنَا خَيْرِ النِّسْوَانِ أَجْمَعِينَ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ ابْنُ الْحَسَنِ (ع) إِلَى يَوْمِنَا هَذَا وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ وَ هُمْ عِتْرَةُ الرَّسُولِ صالْمَعْرُوفُونَ بِالْوَصِيَّةِ وَ الْإِمَامَةِ وَ لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ حُجَّةٍ مِنْهُمْ فِي كُلِّ عَصْرٍ وَ زَمَانٍ وَ فِي كُلِّ وَقْتٍ وَ أَوَانٍ وَ هُمُ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ أَئِمَّةُ الْهُدَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا إِلَى أَنْ يَرِثَ اللَّهُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها وَ كُلُّ مَنْ خَالَفَهُمْ ضَالٌّ مُضِلٌّ تَارِكٌ لِلْحَقِّ وَ الْهُدَى وَ هُمُ الْمُعَبِّرُونَ عَنِ الْقُرْآنِ وَ النَّاطِقُونَ عَنِ الرَّسُولِ وَ مَنْ مَاتَ لَا يَعْرِفُهُمْ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۱۰].
نتیجه آنکه، مقام امامت در شیعه، علاوه بر ارشاد خلق و تبیین دین، مقامی است که سمت ریاست و اداره حکومت را بر عهده دارد و امّت اسلام نمیتوانند هیچ ولایتی را قبل از ولایت آنان و یا بدون اذن آنان بپذیرند. به همین دلیل است که ولایت حکّام جور، مبنائاً و بنائاً باطل و غیر قابل قبول است[۱۱].
مالکیت امام بر تمام اشیای عالم
با نگاهی جامعتر به روایت صحیح اخیر، میتوان حقیقتی فراتر از آن چیزی که تاکنون از روایات فهمیده میشد، به دست آورد. توضیح آنکه محتوای روایات نقل شده در این باب را تاکنون در دو محور کلی قرار دادهایم:
- امامان خازنان خدایند؛
- امامان خازنان علم خدایند.
روایت صحیح اخیر بیانگر آن است که امیر المؤمنین (ع) خازن تمام امور و اشیا، نه تنها علم خدا، در آسمان و زمین است. مؤید این مدعا و همسوی با این روایت، هشت روایتی است که مرحوم کلینی در کتاب شریف الکافی تحت عنوان بَابُ أَنَّ الْأَرْضَ كُلَّهَا لِلْإِمَامِ (ع) گردآوری کرده است[۱۲]. بر اساس این روایات، خداوند متعال زمین را ملک امامان (ع) قرار داده است. به دیگر سخن، مفهوم خزان الله از وظیفه خزانهداری و نگهبانی امامان (ع) بر تمام اشیای عالم خبر میدهد. روایات هشت گانهای که مرحوم کلینی نقل کرده، از این مفهوم نیز فراتر رفته است و نه تنها از نگهبانی از عالم، بلکه از حق مالکیت امامان (ع) بر بخشی از امور و اشیای عالم، یعنی زمین، نیز سخن به میان آورده است[۱۳]. توضیح آنکه، ممکن است کسی خزانهدار چیزی باشد، اما خود حق و ملکیتی بر آن نداشته باشد. گاهی نیز ممکن است کسی که صاحب اختیار در مال یا هر چیزی دیگر است، آن را به کسی دیگر تملیک کند. روایات هشت گانه یاد شده ناظر به بخش دوم است. در این باره، روایتی صحیح از امام باقر (ع) نقل شده است که به ابو خالد کابلی فرمودند: “در کتاب علی (ع) یافتیم که [راجع به آیه] ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[۱۴]، [فرمود] من و اهل بیتم کسانی هستیم که خداوند زمین را برای ما قرار داد و ما متقینیم و تمام زمین برای ماست”[۱۵].
ممکن است برای برخی شیعیان در آن دوران یا امروزه، این پرسش بوده و باشد که آیا مقصود از این بیانات همان تعلق خمس یا زکات به امام است یا آنکه به راستی تمام زمین برای اوست؟ اگرچه روایت پیش گفته به صراحت مؤید گزینه دوم است، بیانات روشنتری نیز در این باره وجود دارد؛ چنانکه عمر بن یزید در ضمن روایتی صحیح نقل میکند که مِسْمَع، یکی از شیعیان امام صادق (ع)، هنگامی که برای تقدیم وجوه شرعی نزد امام (ع) رفت، به ایشان عرض کرد: “غواصی دریای بحرین به من واگذار شده و من چهارصد هزار درهم استفاده کردهام و خمس آن را که هشتاد هزار درهم است، برای شما آوردهام. من نخواستم این وجه را که حق شماست و خدای تبارک و تعالی در اموال ما قرار داده، از شما باز دارم و خود تصرف کنم”.
حضرت فرمود: “مگر ما از زمین و آنچه خدا از آن برآورد، حقی جز خمس نداریم؟! ای اباسیار! همه زمین از آن ماست، پس آنچه خدا از آن برآورد، متعلق به ماست”[۱۶].
روایتی با سند صحیح وجود دارد که محمد بن ریان در نامهای به امام حسن عسکری (ع) نوشت: “جانم به فدایت! برای ما روایت شده که برای رسول خدا (ص) در این دنیا جز خمس چیزی نیست”. امام (ع) جواب فرمودند: “همانا دنیا و آنچه بر آن است، برای رسول الله (ص) است”[۱۷]. از این روایت به روشنی میتوان فهمید که امام (ع) نیز از این باب که جانشین رسول خدا (ص) است، مالک تمام دنیاست؛ چنانکه امام باقر (ع) در روایتی به این مطلب اشاره کردهاند[۱۸]. از سوی دیگر، به نظر میرسد این مسئله برای اصحاب امامان، دستِ کم برخی از آنها، نیز روشن بوده است؛ چنانکه از گفت و گوی میان ابن ابی عمیر و ابو مالک حضرمی، روشن میشود که ابن ابی عمیر تمام دنیا را ملک امام میداند و ابو مالک تنها خمس و فیء و... را متعلق به امام میداند[۱۹].
اگر مدعا و برداشت یاد شده فهمیده و پذیرفته شود، از حقایقی شگرف در باب چیستی مقام امامت پرده برمیدارد و پرسشهای متعددی را پیش رو میگذارد و پاسخ میدهد؛ برای نمونه، اگر امام، به امر خداوند متعال، مالک دنیا و خازن آن است، آیا میتوان تصور کرد که کسی جز او سرپرستی جامعه را بر عهده گیرد و زمامدار جامعه شود؟ اگر دنیا اعم از جانداران و غیر جانداران در نظر گرفته شود، آیا امام مالک انسان نیز به شمار میآید؟ اگر چنین است، آیا این منصب، اولویت امام نسبت به جان مؤمنان را، چنانکه خداوند راجع به پیامبرش فرمود: پیامبر اکرم ﴿أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۲۰]، ثابت نمیکند؟ آیا خداوند متعال شایسته است که این منصب را به فرد مفضول واگذار نماید؟ آیا استفاده از اموال دنیا، بدون اجازه مالک آن امکانپذیر است؟ آیا این منصب، مؤید اعتقاد به ولایت تکوینی امام نیست؟ آیا مفهوم خزّان الله را نمیتوان یکی از ابعاد مفهوم خلیفة الله به شمار آورد؟ به نظر میرسد بر اساس این مفهوم، امام است که باید زمامدار جامعه باشد؛ او برترین انسانها و دارای ولایت تکوینی است و خلیفه خدا در امر نگهداری دنیا نیز به شمار میرود. همچنین، منصوص بودن این منصب، امری بدیهی و انکار نشدنی است.
بخشی از این صفات و مقام امت در صحیحه علی بن جعفر بازتاب یافته است. وی در روایتی از امام کاظم (ع) و ایشان از امام صادق (ع) نقل میکند که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ... جَعَلَنَا خِزَانَةً فِي سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ وَ لَنَا نَطَقَتِ الشَّجَرَةُ»[۲۱]؛ “همانا خداوند (عزّ و جل).... ما را خازنان خود در آسمان و زمین قرار داد و درخت برای ما به سخن درمیآید”.
بر اساس این روایت، امام که خازن خداوند در آسمان و زمین است، منصوب و منصوص از جانب خداوند و دارای ولایت تکوینی است[۲۲].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز میستانی و هر کس را بخواهی گرامی میداری و هر کس را بخواهی خوار میگردانی؛ نیکی در کف توست بیگمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
- ↑ «بیگمان زمین از آن خداوند است، به هر کس از بندگان خویش که بخواهد به میراث میدهد و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره اعراف، آیه ۱۲۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۵۰۳-۵۰۵.
- ↑ «عَنِ السَّرِيِّ بْنِ الرَّبِيعِ قَالَ:لَمْ يَكُنِ ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ يَعْدِلُ بِهِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ شَيْئاً وَ كَانَ لَا يَغُبُّ إِتْيَانَهُثُمَّ انْقَطَعَ عَنْهُ وَ خَالَفَهُ وَ كَانَ سَبَبُ ذَلِكَ أَنَّ أَبَا مَالِكٍ الْحَضْرَمِيَّ كَانَ أَحَدَ رِجَالِ هِشَامٍ وَ وَقَعَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ مُلَاحَاةٌ فِي شَيْءٍ مِنَ الْإِمَامَةِ قَالَ ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ الدُّنْيَا كُلُّهَا لِلْإِمَامِ (ع)عَلَى جِهَةِ الْمِلْكِ وَ إِنَّهُ أَوْلَى بِهَا مِنَ الَّذِينَ هِيَ فِي أَيْدِيهِمْ وَ قَالَ أَبُو مَالِكٍ لَيْسَ كَذَلِكَ أَمْلَاكُ النَّاسِ لَهُمْ إِلَّا مَا حَكَمَ اللَّهُ بِهِ لِلْإِمَامِ مِنَ الْفَيْءِ وَ الْخُمُسِ وَ الْمَغْنَمِ فَذَلِكَ لَهُ وَ ذَلِكَ أَيْضاً قَدْ بَيَّنَ اللَّهُ لِلْإِمَامِ أَيْنَ يَضَعُهُ وَ كَيْفَ يَصْنَعُ بِهِ فَتَرَاضَيَا بِهِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ وَ صَارَا إِلَيْهِ فَحَكَمَ هِشَامٌ لِأَبِي مَالِكٍ عَلَى ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ فَغَضِبَ ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ وَ هَجَرَ هِشَاماً بَعْدَ ذَلِكَ» (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۱، ص۴۰۸).
- ↑ الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ق)، ج۱، ص۴۰۸.
- ↑ تفسیر القمی (ط. دارالکتاب، ۱۴۰۴ ﻫ.ق)، ج۱، ص۱۷۴؛ الأمالی (للصدوق) (ط. کتابچی، ۱۳۷۶ ﻫ.ق)، ص۱۲۲: المجلس السادس و العشرون.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ «از خداوند فرمان برید و از پیامبر» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ الخصال (صدوق) (ط. جامعه مدرسین، ۱۳۶۲ ه. ش.)، ج۲، ص۴۷۹: الخلفاء و الأئمه بعد النبی (ص) اثناعشر (ع).
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۵۱۰-۵۱۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۷-۴۱۰.
- ↑ شایان ذکر است نگارنده خود واقف است که مالکیت بر اشیای عالم حقیقتی نیست که مستند به مفهوم خزان الله باشد. آوردن این عنوان و مطالب ذیل آن، به جهت ارتباطی است که میتواند با مسئله چیستی منصب امامت و منحصر نبودن ویژگیهای امام درعناوین مطرح شده، داشته باشد.
- ↑ «بیگمان زمین از آن خداوند است، به هر کس از بندگان خویش که بخواهد به میراث میدهد و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره اعراف، آیه ۱۲۸.
- ↑ «وَجَدْنَا فِي كِتَابِ عَلِيٍّ (ع) إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ أَنَا وَ أَهْلُ بَيْتِيَ الَّذِينَ أَوْرَثَنَا اللَّهُ الْأَرْضَ وَ نَحْنُ الْمُتَّقُونَ وَ الْأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۷؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۵۲؛ الاستبصار، ج۳، ص۱۰۸؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۵.
- ↑ «... فَقَالَ أَ وَ مَا لَنَا مِنَ الْأَرْضِ وَ مَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا إِلَّا الْخُمُسُ يَا أَبَا سَيَّارٍ إِنَّ الْأَرْضَ كُلَّهَا لَنَا فَمَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ لَنَا». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۸؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۴، ص۱۴۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۶.
- ↑ «فَمَا كَانَ لآِدَمَ (ع) فَلِرَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ مَا كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ فَهُوَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (ص)». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۹-۴۱۰.
- ↑ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۳.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۳۲۵.