سران ناکثین‌

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

در متون تاریخی‌ای که از چگونگی شکل‌گیری سپاه جَمل و اهداف و انگیزه‌های آنها اطلاعاتی در اختیار می‌نهند، نکات تأمل برانگیزی ملاحظه می‌شود. نقش هواهای‌نفسانی، گرایش‌های دنیوی، بهره‌گیری از چهره‌های موجه برای ایجاد انگیزه در میان عموم مردم، نقش سرمایه‌اندوزان و مَسندجویان و کسانی که زندگی اشرافی خود را در خطر می‌دیدند، بسی درخورِ تأمل است. نکته دیگری که نباید فراموش کنیم، چگونگی رویارویی کسانی با علی (ع) است که داعیه مسلمانی و پیشتازی در اسلام را داشتند. آخرین نکته این واقعه، شخصیت و موضعگیری‌های کسان بسیاری است که مواضعشان در جنگ جمل به طور کامل با مواضعشان در زمان عثمان در تضاد بود. آنچه در پی می‌آید، اشاراتی کوتاه به چگونگی زندگی برافروزندگان این جنگ است که خوانندگان را به تأمل در آنها دعوت می‌کنیم.

عایشه‌

وی دختر ابو بکر و همسر پیامبر (ص) است که هنگام رحلت ایشان، هجده سال داشت. او در زمان ابو بکر و عمر، از احترام بسیاری برخوردار بود؛ ولی عثمان از شأن و احترام او کاست. بدین سبب، بین آنان اختلاف بروز کرد تا آن پایه که عایشه با این سخن خود، مردم را به قتل عثمان تحریک می‌کرد: اقتلوا نَعثلًا فقد کفَر؛ پیرمردِ نادان را بکشید که کافر شده است"[۱]. در زمانی که شورش‌کنندگان، عثمان را محاصره کردند، عایشه به مکه رفت و در آنجا ماند تا عثمان کشته شد. پس از قتل عثمان، عایشه، امید به خلافت طلحه و زبیر داشت؛ ولی چون به گوشش رسید که امام علی (ع) به خلافت برگزیده شده است، از نیمه راه مکه و مدینه، به مکه بازگشت و عَلَم مظلومیت عثمان و خونخواهی او را برافراشت. اگرچه موضع او در قتل عثمان برای مردمْ روشن بود و برخی موارد را به او گوشزد هم می‌کردند؛ لکن به احترام پیامبر (ص) و ام المؤمنین بودنش، به او احترام می‌گذاردند و از وی حرف‌شنوی داشتند. عایشه زنی سخنران و ادیب بود و با خُلقیات اعراب، آشنایی کامل داشت و نقاط ضعف آنان را به خوبی می‌دانست، لذا قادر به تحریک آنان بود. طلحه و زبیر هم که می‌دانستند تنها راه پیروزی آنان و در دست گرفتن خلافت، این است که به وسیله عایشه، مردم را بشورانند، این فرصت را از دست ندادند. عایشه به طور آشکار با امام علی (ع) دشمنی می‌کرد و یادآوری می‌کرد که اختلاف بین او و امام، اختلاف زن با فامیل شوهر است. اگر وجهه عایشه نبود، طلحه و زبیر، قادر به جمع‌آوری نیرو برای جنگ نبودند. او پس از کشته شدن طلحه و زبیر، میداندار جنگ بود. با این همه، پس از جنگ، امام علی (ع) با احترام کامل، او را به مدینه برگرداند. اگرچه عایشه چندین بار از آنچه در برابر امام علی (ع) در جنگ جمل از خود نشان داده بود، اظهار ندامت کرد، ولی به دشمنی خود با امام (ع) ادامه داد. وی پس از شهادت امام علی (ع)، خوش‌حالی خود را آشکار کرد و سجده شکر به‌جای آورد. همچنین او مانع خاک‌سپاری امام حسن (ع) در کنار جدش پیامبر خدا گردید. عایشه در سال ۵۷ یا ۵۸ هجری درگذشت.

طلحة بن عبید الله‌

طلحة بن عبید الله از پیشتازان در اسلام بود و از بزرگان صحابیان به شمار می‌رفت. قبل از هجرت، بین او و زبیر، عقد برادری بسته شد. او تاجر بود و هنگام جنگ بدر، برای تجارت به شام رفته بود. رجالیان اهل سنت، او را ستوده‌اند و از عشره مبشره (ده نفر مژده داده شده به بهشت) دانسته‌اند. بعد از رحلت پیامبر خدا، خلفای سه‌گانه، احترام او را نگاه می‌داشتند. عمر، او را به عضویت شورای شش نفره خود درآورد؛ ولی او به نفع عثمان، از خلافت کناره گرفت. طلحه بسیار باهوش و سیاستمدار بود و در زمان عثمان، به سبب اموال بی‌حسابی که عثمان به او داده بود، ثروت بی‌شماری به دست آورد. یک‌بار عثمان، پنجاه هزار درهم بدهی او را [به بیت المال‌] بخشید و گفت: تا کمکی باشد به جوان‌مردی تو! او از زمینداران بزرگ بود، به گونه‌ای که درآمد غله او از عراق، چهارصد تا پانصد هزار دینار و از [ناحیه‌] سَرات، ده هزار دینار بود. ثروت باقی مانده او پس از مرگ، سی میلیون درهمْ تخمین زده می‌شود. عثمان با این که او را بزرگ می‌داشت، به او مَسند و ریاستی نبخشید؛ زیرا در این جهت، بیشتر به خویشان و اطرافیان خود (بنی امیه) توجه داشت. از این رو، رابطه طلحه با او به سردی‌گرایید، همان‌طور که عثمان از مهم‌ترین پشتیبان قبلی خود، عبد الرحمان بن عوف نیز کناره گرفت. طلحه، خود، ادعای خلافت داشت. لذا نامه‌هایی به بصره، کوفه و دیگر نواحی نوشت و مردم را برای قتل عثمان تحریک کرد. وی قبل از کشته شدن عثمان، بیت المال را در دست گرفته بود؛ ولی بعد از آن به دلیل اتهام شرکت در قتل عثمان، نتوانست رسماً ادعای خلافت کند، با امام علی (ع) بیعت کرد؛ و شگفت آنکه او نخستین بیعت‌کننده بود. طلحه که علاوه بر دست نیافتن به خلافت، از امتیازات زمان عثمان هم محروم شده بود، با امام علی (ع) به مخالفت برخاست و با همراهی زبیر و عایشه و دیگران، جنگ جمل را به راه انداخت. او می‌گفت: ما درباره خون عثمان، کوتاهی کردیم و امروز، چیزی را شایسته‌تر از این نمی‌یابیم که خونمان را در راه عثمان بریزیم. طلحه در سال ۳۶ هجری، در جنگ جمل و با اصابت تیر از پشتِ سر، به دست مروان بن حکم کشته شد.

زبیر بن عوام‌

زُبیر بن عَوام، پسر عمه پیامبر (ص) و امام علی (ع) است. او چهارمین یا پنجمین نفری بود که اسلام آورد، از یاران شجاع و سرشناس پیامبر اسلام بود و در تمام جنگ‌های او شرکت داشت و چندین بار مجروح شد. رجالیان اهل سنت، او را از عشره مبشره (ده تنِ‌بشارت داده شده به بهشت) می‌شمرند. وی بعد از رحلت پیامبر (ص) از بیعت با ابو بکر، سر باز زد و در زمره یاران اولیه و خاص امام علی (ع) بود. زبیر بنا بر بعضی اقوال، در دفن حضرت فاطمه (س) شرکت داشت که به گونه‌ای نشان دهنده نزدیک بودن او به علی (ع) است. او یکی از اعضای شورای شش نفره‌ای بود که عمر، آنان را نامزد خلافتْ ساخته بود؛ ولی او به نفع امام علی (ع) کناره گرفت. زبیر، داماد ابو بکر بود؛ ولی سال‌های بسیاری از عمر خود را در کنار امام علی (ع) گذراند. امام علی (ع) درباره او فرمود: زبیر، همیشه از ما اهل بیت بود تا آن زمان که فرزند نامبارک او، عبد الله، بزرگ شد[۲]. و این، خود نشان دهنده فتنه‌انگیزی عبد الله است که به آن اشاره خواهد شد. زبیر در زمان عثمان، به ثروت بسیار زیادی دست یافت، به گونه‌ای که هنگام مرگ، پنجاه هزار دینار، یک هزار اسب و یک هزار غلام و کنیز داشت؛ ولی عهده‌دار مقام و منصبی نبود. زبیر از کسانی بود که به شورشیانی که علیه عثمان قیام کرده بودند، کمک می‌کرد و در حقیقت، خواهان قتل عثمان بود تا خود به خلافت برسد. او پس از قتل عثمان، با امام علی (ع) بیعت کرد؛ ولی چون امارتی به دست نیاورد و افزون بر آن، از امتیازات دوران عثمان نیز محروم شد، در برابر امام علی (ع) پرچم اعتراض برافراشت. تحریک‌کننده او در این موضعگیری، پسرش عبد الله بود. زبیر به اتفاق طلحه با وانمود کردن انجام دادن عمره به سوی مکه رفت و در آنجا با عایشه و دیگران هماهنگ شدند و آتش جنگ جمل را برافروختند. زبیر، پس از گفتگوی امام علی (ع) با او، از جنگْ کناره گرفت؛ ولی به دست ابن جرموز، ترور شد.

عبد الله بن زبیر

وی در سال اول هجری در مدینه به دنیا آمد و اولین فرزند مهاجران است که در مدینه به دنیا آمد. او نوه ابوبکر بود و در انحراف پدرش از مسیر حق و برپا کردن جنگ جمل، نقشی اساسی داشت. امام علی (ع) درباره او فرمود: زبیر، همیشه از مااهل‌بیت بود تا زمانی‌که فرزند نامبارکش، عبدالله، بزرگ‌شد[۳]. او بعد از قتل عثمان، بسیار تلاش می‌کرد تا پدرش را به خلافت برساند؛ ولی در کار خود، موفق نشد. او حلقه اتصال عایشه از یک سو، و زبیر و طلحه از سوی دیگر بود. او حتی هنگامی که زبیر قصد کناره‌گیری از جنگ جمل را داشت، به انواع حیله‌های اخلاقی و احساسی دست زد تا پدر را منصرف کند. در جنگ جمل، زمانی که کسی اطراف شتر عایشه نمانده بود، عبد الله، خودْ زمام شتر را به دست گرفت. گفته‌اند که به کشتن مالک اشتر بسیار تمایل داشت، حتی اگر به قیمت جان خودش‌ تمام شود. لذا در مواجهه با مالک اشتر می‌گفت: من و مالک را بکشید و مالک را به همراه من به قتل رسانید[۴]. بعد از پایان جنگ، بنا به درخواست عایشه، امام علی (ع) او را عفو کرد. عبد الله بن زبیر، شخص مغرور و مطرودی بود، به گونه‌ای که حتی مورد توجه و احترام معاویه هم قرار نگرفت. او پس از مرگ معاویه، با یزید، بیعت نکرد و برای حفظ جان خود، در مکه ساکن شد و بعدها بر مکه تسلط یافت. لشکریان یزید به مکه حمله بردند تا مقاومت عبد الله را درهم شکنند. در این حمله، کعبه آتش گرفت و خراب شد؛ لکن چون در همین زمان، خبر مرگ یزید به مکه رسید، عبد الله، جان سالم به در بُرد. عبد الله، پس از مرگ یزید، در سال ۶۴ هجری، ادعای خلافت کرد و بر حجاز و یمن و عراق و خراسان مسلط شد. او از عبد الله بن عباس و محمد بن حنفیه بیعت خواست؛ ولی آنان روی برتافتند. از این رو، تصمیم گرفت آن دو را آتش بزند؛ لکن با حمله [یاران‌] مختار، آن دو از مرگ نجات پیدا کردند. در زمان خلافت عبد الملک بن مروان، در سال ۷۳ هجری، با حمله حَجاج به مکه و مسجد الحرام، عبد الله بن زبیر، کشته و سپس به دار کشیده شد.

مروان بن حکم‌

مروان بن حَکم، چهره مرموز، فتنه‌انگیز و فرصت‌طلبی بود که تمایل بسیاری به ایجاد فتنه‌ها و درگیری‌ها داشت. وی نمونه عینی نفوذیان در یک نهضت است که نه با روح جریان، همگونی دارند و نه به ارزش‌های آن باور دارند و نه با اسوه‌های آن، همراه‌اند. این‌گونه کسان، بیشترین ضررها را به آن جریان فکری و سیاسی که در آن‌ رشد می‌کنند، وارد می‌سازند. مروان، با نفوذ بسیاری که در عثمان داشت، و تمایل بی‌اندازه‌اش به سلطنت و سرانجام، بی اعتقادی‌اش به فرهنگ اسلامی، نقش [تخریبی‌] مهمی در تحولات جامعه اسلامی بازی کرده است. نقش او در شعله‌ورسازی دوباره آتش قهر شورشیان علیه عثمان و شتاب گرفتن درگیری‌های اطراف دارالخلافه نیز تأمل برانگیز است. مروان، از خاندان اموی و پسر عموی عثمان بود که در مکه یا طائف متولد شد؛ لکن چون پیامبر خدا، پدر او حَکم بن ابی العاص را به طائف تبعید کرده بود، او نیز به همراه پدرش در طائف بود و لذا پیامبر خدا را ندید. دلیل تبعید حکم بن ابی العاص به طائف، نگاه کردن او به داخل خانه پیامبر (ص) و یا به سخره گرفتن اعمال و رفتار ایشان بود. پیامبر (ص)، یک بار، حَکم را نفرین کرده و فرموده بود: وای بر امت من از دست نسل این مرد![۵] هنگامی که عثمان به خلافت رسید، عمو و پسر عموی خود (حَکم و مروان) را به مدینه بازگرداند و اکرام بسیار کرد، اموال زیادی به آنان داد و به مروانْ فرصت داد تا در تمام شئون خلافت، دخالت کند. مروان، مُنشی خلیفه، ولی در واقع، گرداننده اصلی کار حکومت بود. اعتماد عثمان به مروان و اطاعت بی‌چون و چرا از او، بی‌گمان در قتل عثمان، نقش مهمی داشت. مروان، افزون بر آنکه جوان و خام بود، از آداب معاشرت اسلامی نیز بهره‌ای نداشت؛ زیرا از آغاز زندگی، خارج از مدینه و به عنوان تبعیدی و مطرود پیامبر (ص) زندگی کرده بود. او با ضربتی که بر پشت گردن او خورده بود، زخمی شده بود و تا آخر عمر را با گردنی کج و خمیده گذراند و چون گردنی باریک داشت، او را "خَیطُ الباطل (ریسمان باطل)" می‌نامیدند. او پس از کشته شدن عثمان به مکه گریخت و به شورشیان جمل‌ ملحق شد. مروان در جنگ جمل، فرمانده سوارگان سمت راست سپاه بود. او در این جنگ، نقشی مزورانه داشت و در بحبوحه جنگ، طلحه را کشت؛ چون او را قاتل عثمان می‌دانست. او در همین جنگ، مجروح شد؛ ولی امام علی (ع) او را عفو کرد. وی سپس به معاویه ملحق شد و در جنگ صِفینْ شرکت کرد.

مروان پس از شهادت امام علی (ع) در سال ۴۲ هجری از سوی معاویه حاکم مدینه شد. او مانع به خاک‌سپاری امام حسن (ع) در کنار جدش پیامبر خدا گردید. او بعد از یزید بن معاویه به خلافت رسید؛ لکن نُه یا دَه ماه بیشتر حکومت نکرد و این سخن امام علی (ع) که مدت زمان حکومت او را به "لعقةُ الکلبِ أنفَه (به اندازه‌ای که سگ، دماغش را می‌لیسد[۶])" تشبیه کرده بود، تحقق یافت. پس از او فرزندانش خلافت را در دست گرفتند و بدین‌سان، سلسله مروانیانْ بنیاد نهاده شد که در ناهنجار جلوه‌دادن معارف اسلام و سقوط جامعه اسلامی، نقش بسیار بد و خبیثانه‌ای داشتند. مروان در سال ۶۵ هجری کشته شد[۷].

منابع

پانویس

  1. لسان العرب، ج ۱۱، ص ۶۶۹ و ۶۷۰.
  2. نهج البلاغة، حکمت ۴۵۳.
  3. نهج البلاغة، حکمت ۴۵۳.
  4. مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۷۶.
  5. اسد الغابة، ج ۲، ص ۴۹ ش ۱۲۱۷.
  6. نهج البلاغة، خطبه ۷۳.
  7. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۳۵-۳۴۴.