ضلالت در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

پلیدی گمراهی و گمراه‌سازی

امام علی(ع) دو گروه را دشمن‌ترین آدمیان نزد خداوند دانسته است: دسته اول، آنان که خود گمراهند و دیگران را نیز گمراه می‌کنند و دسته دوم، آنان که خود را دانشمند و دین شناس می‌خوانند و بر مسند حکم و داوری می‌نشینند، ولی شایسته نیستند و به داوری‌های ناروا می‌لغزند. درباره دسته نخست فرموده است: کسی که خداوندش به خود وانهاده و از راه راست به در آمده برساخته خویش دل بسته است و موجب فتنه و گمراهی کسانی است که به او دل بسته‌اند، او از راه هدایت پیشینیان گمراه گشته است و پیروان خویش را - چه آن گاه که زنده و چه آن گاه که مرده است - گمراه می‌سازد و بار گناهانشان را بر پشت خویش می‌نهد و گناهان خویشتن را نیز مسئول است[۱].

امام پس از معرفی دسته دوم، که همان قاضیان و داوران جاهل و نالایقند، نفرت و انزجار خود را از جامعه‌ای که در جهالت به سر می‌برد و با گمراهی می‌میرد، آشکار می‌کند و می‌فرماید: «إِلَى اللَّهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالًا وَ يَمُوتُونَ ضُلَّالًا»؛ «از مردمی که نادان زندگی می‌کنند و گمراه می‌میرند، به خداوند شکایت می‌کنم». آن گاه نشانه‌های نادانی و گمراهی را باز می‌گوید و می‌فرماید: میان آنان کالایی ارزان‌تر از قرآن نیست آنگاه که به درستی تلاوتتفسیر] شود و کالایی گران‌تر از قرآن نیست آن گاه که تحریف گردد، و چیزی را ناپسندتر از معروف و پسندیده‌تر از منکر نمی‌شمارند[۲].[۳].

هواپرستی و گمراهی

پیروی از هوای نفس از مهم‌ترین عوامل گمراهی است در سخنان امیرمؤمنان(ع) در این باره رهنمودها و هشدارهایی فراوان می‌توان یافت که آنها را در چهار محور زیر گنجانده‌ایم:

نخست. در این محور، آن بخش از سخنان امام جای دارد که به گونه‌ای کلی از سهم هواپرستی در گمراهی آدمی پرده برداشته است. امام بر رویارویی عقل و هوای نفس پای می‌فشارد و یاد می‌کند که هرگاه عقل بر هوای نفس پیروز شود، انسان به هدایت می‌رسد و هرگاه هوای نفس بر عقل چیره گردد، انسان به ورطه ضلالت در می‌لغزد. اینک به نمونه‌هایی از سخنان امیرمؤمنان(ع) در این باره می‌نگریم:

  1. «الْهَوَى شَرِيكُ الْعَمَى‌»[۴]؛ «هوس شریک کوردلی است».
  2. «رَحِمَ اللَّهُ رَجُلًا نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ وَ قَمَعَ هَوَى نَفْسِهِ فَإِنَّ هَذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَيْ‌ءٍ مَنْزِعاً وَ إِنَّهَا لَا تَزَالُ تَنْزِعُ إِلَى الْمَعْصِيَةِ فِي هَوًى»[۵]؛ «رحمت خداوند بر کسی باد که از شهوت‌هایش جدا شود و هوای نفس را سرکوب کند؛ زیرا نفس به سختی تسلیم می‌شود و پیوسته آدمی را به نافرمانی خدا و پیروی هوا بر می‌انگیزد».
  3. «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ لِأَنَّ اتِّبَاعَ الْهَوَى يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولَ الْأَمَلِ يَنْسَى الْآخِرَةَ»[۶]؛ «از دو چیز بیش از هر چیز بر شما بیمناکم: یکی پیروی از هوای نفس، و دیگری درازی آرزو. پیروی از هوا، راه حق را بر شما می‌بندد و درازی آرزو، آخرت را از یادتان می‌برد».
  4. «نگون بخت کسی است که هوای نفس و غرور فریبش دهد و بدانید که هم‌نشینی با هوس‌بازان، ایمان را می‌زداید و آدمی را در حضور شیطان می‌نشاند»[۷].

دوم. پاره‌ای از رهنمودهای امام در این باره است که هرگاه عقل از قید و بند و حجاب هوای نفس رها گردد، خطا نخواهد کرد و آدمی را به حق راه می‌نماید:

  1. «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ»[۸]؛ چه بسیار خردهایی که اسیر هوای نفس اماره‌اند».
  2. «شَهِدَ عَلَى ذَلِكَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَى وَ سَلِمَ مِنْ عَلَائِقِ الدُّنْيَا»[۹]؛ «به بی‌اعتباری دنیا عقل گواهی می‌دهد، به شرط آنکه از اسارت هوای نفس برهد و از دلبستگی‌های دنیوی مصون ماند».
  3. «وَ لَعَمْرِي يَا مُعَاوِيَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ»[۱۰]؛ «ای معاویه، به جانم سوگند که اگر در عقل خویش بنگری - نه به هوای نفس - درمی‌یابی که من در ماجرای عثمان از هر کس بی‌گناه ترم».
  4. «الْعَقْلُ حُسَامٌ قَاطِعٌ قَاتِلْ هَوَاكَ بِعَقْلِكَ‌»[۱۱]؛ عقل چونان شمشیری برنده است. پس با آن به مصاف هوای نفس درآی».

سوم. در این محور آن بخش از سخنان امام جای دارد که اثر زیان‌بار هوای نفس را در باب حکومت یاد می‌کند. برخی گفتارهای امام را در این باره می‌توان در عهدنامه مالک اشتر باز یافت و برخی دیگر را در نامه‌هایی که به والیان و حکمرانان خویش نگاشته است. در عهدنامه آمده است:

  1. «فَامْلِكْ هَوَاكَ وَ شُحَّ بِنَفْسِكَ عَمَّا لَا يَحِلُّ لَكَ فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِيمَا أَحْبَبْتَ وَ كَرِهْتَ»[۱۲]؛ «مالک هوس خویش باش و بر نفس، بخیل و تنگ نظر؛ زیرا بخل ورزیدن بر نفس موجب می‌شود که انصاف را برگزیند؛ خواه خوشایندش باشد و خواه نباشد».
  2. «أَنْصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ وَ مِنْ خَاصَّةً أَهْلِكَ وَ مَنْ لَكَ فِيهِ هَوًى مِنْ رَعِيَّتِكَ»[۱۳]؛ «با خدا و مردم از در انصاف درآی؛ هم با خود و هم با خویشاوندان نزدیک و کسانی که بدانان دلبسته‌ای».
  3. «وَ الْوَاجِبُ عَلَيْكَ أَنْ تَجْتَهِدَ لِنَفْسِكَ فِي اتِّبَاعِ مَا عَهِدْتُ إِلَيْكَ فِي عَهْدِي هَذَا وَ اسْتَوْثَقْتُ بِهِ مِنَ الْحُجَّةِ لِنَفْسِي عَلَيْكَ لِكَيْلَا تَكُونَ لَكَ عِلَّةٌ عِنْدَ تَسَرُّعِ نَفْسِكَ إِلَى هَوَاهَا»[۱۴]؛ «بر تو است پیروی از این پیمان که از تو گرفته‌ام و حجت را بر تو تمام کرده‌ام، تا اگر در پیروی از هوای نفس خویش شتاب کردی، راه عذر و بهانه نماند».
  4. در نامه‌ای به منذر بن جارود عبدی که از والیان خیانتکار بود، می‌نویسد: گمانم بر این بود که تو چون پدرت اهل صلاح و صوابی و از او پیروی می‌کنی؛ ولی خبرهایی که به من رسیده است، گویای آنند که از هوای نفس خود پیروی می‌کنی و برای آخرت توشه بر نمی‌گیری و دنیای خود را به بهای ویران کردن آخرت، آباد می‌سازی و با قطع پیوند خود با دین، پیوند خود را با بستگانت استوار می‌کنی[۱۵].
  5. در نامه‌ای به اسود بن قطیبه، از فرماندهان سپاه، می‌نویسد: اگر زمامدار در برخورد با مردم از امیال و خواهش‌های نفسانی پیروی کند، به راه عدالت نرفته است. با همه مردم یکسان رفتار کن و نفس خویش را برای فرمانبرداری از خدا، به انگیزه پاداش و رهایی از عقاب، به کار و کوشش انداز»[۱۶].

چهارم. در این محور، امام از این سخن می‌گوید که آدمی را نفس می‌فریبد و او می‌پندارد که دانا و عالم است و به بدعت و تحریف حقایق دست می‌زند و مردمان را نیز به گمراهی می‌برد:  

  1. «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ»[۱۷]؛ «سرآغاز فتنه‌ها همانا هوس‌هایند که از آنها پیروی کنند و احکامی که خلاف بر کتاب خدا بر ساخته‌اند و مردانی را بر مردانی ریاست دهند بی‌نگریستن به دین خدا».
  2. نیز فرموده‌اند: برخی مردمان، خود را عالم می‌خوانند بی‌آن‌که عالم باشند و آمیزه‌ای از اندیشه‌های جاهلانه و گمراه را گرد می‌آورند و دام‌های غرور و نیرنگ را بر سر راه مردم می‌گسترند و قرآن را بر آرای نادرست خود حمل می‌کنند و حق را به سوی هواهای نفسانی خویش می‌برند. مردم را از گناهان بزرگ آسوده‌خاطر می‌سازند و جرم‌های بزرگ را کوچک می‌نمایند و می‌گویند: «در برابر شبهه‌ها باز می‌ایستیم»، ولی در عمل در شبهه‌ها فرو افتاده‌اند. می‌گویند: «از بدعت‌ها می‌پرهیزیم»، ولی در آنها غوطه ورند. به ظاهر انسانند، ولی به باطن، حیوانند. نه باب هدایت را می‌شناسند که به سویش روند و نه باب گمراهی را تا از آن دور شوند. چنین کسانی مردگانی میان زندگانند[۱۸].
  3. روزی امیرمؤمنان با مردم بصره درباره رویدادهای آینده سخن می‌گفت. کسی پرسید: «آیا درباره فتنه‌ها از پیامبر چیزی پرسیده‌ای که ما را از آن آگاه سازی؟» امام فرمود: هنگامی که آیه ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ[۱۹] نازل شد، دانستم که تا پیامبر در میان امت است، گرفتار فتنه نخواهیم شد. به پیامبر گفتم: «این فتنه‌ای که خداوند از آن خبر داده است، چیست؟» فرمود: «ای علی، امتم پس از من گرفتار فتنه می‌شود. مردمان با اموالشان آزموده می‌شوند، در حالی که برای دین خود بر خدا منت می‌گذارند و به رحمتش امید دارند و از عذابش احساس امنیت می‌کنند و با شبهه‌های دروغین و هوس‌های غفلت آور، حرام خدا را حلال می‌کنند و شراب را به نام نبیذ حلال می‌سازند و رشوه را هدیه نام می‌دهند و ربا را نام داد و ستد». گفتم: «ای پیامبر در چنین حالی با آنان چه کنم؛ مانند کسانی که از دین بازگشته‌اند و راه ارتداد در پیش گرفته‌اند، یا آنان که در معرض امتحان و آزمونند؟» پیامبر فرمود: «بگذار در فتنه بمانند و آزموده شوند»[۲۰].

خطر عالم نمایان جاهل و عالمان دنیا پرست برای جامعه انسانی، از بزرگترین خطرها است؛ چنان‌که زمامداران ستمکار و جاه‌طلب نیز منشأ بسیاری از تبهکاری‌ها و جنایت‌های تاریخ بشرند. از این رو، امام درباره هواپرستی به این دو خطر اشارت می‌برد. پای‌فشاری امام بر تقوا و پرهیزگاری نیز به همین دلیل است؛ زیرا یگانه راه درمان این‌گونه بیماری‌های روحی و اخلاقی، توانمند ساختن روحیه تقوا و پرهیزگاری جامعه است و این بدان دلیل است که «لَا يَهْلِكُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ وَ لَا يَظْمَأُ عَلَيْهَا زَرْعُ قَوْمٍ»[۲۱]؛ «آنچه بر بنیاد پرهیزگاری بنا گردد، نابود نمی‌شود و زراعتی که از آب پرهیزگاری سیراب گردد، تشنه نمی‌گردد». امام در آغاز عهدنامه مالک اشتر او را به پرهیزگاری سفارش می‌کند و از او می‌خواهد که با نفس اماره خویش مبارزه کند و شهوت‌گرایی را درهم شکند: «أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي كِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ... أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ»[۲۲].

این حقیقت که هواپرستی منشأ فتنه‌ها و کژروی‌ها در جوامع بشری است، در قرآن کریم نیز آمده است. در آیه ۷ سوره آل عمران خداوند آیات قرآن را به دو دسته محکمات و متشابهات تقسیم کرده و آنگاه فرموده است که انسان‌های بیماردل، که قصد فتنه دارند، از آیات متشابه پیروی می‌کنند: ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ[۲۳]؛ یعنی به جای آن‌که متشابهات را در پرتو محکمات تفسیر کنند، معانی نادرستی را از آنها بر می‌کشند و به نام تفسیر قرآن عرضه می‌کنند و بدین‌سان هم خود گمراه می‌شوند و هم دیگران را گمراه می‌کنند. با رجوع به تاریخ اسلام روشن می‌شود که بیشتر فرقه‌هایی که آمده‌اند پدید و به بیراهه رفته‌اند، معلول پیروی از متشابهات و نافرمانی از اصل قویم و استوار ارجاع متشابهات به محکمات بوده‌اند[۲۴]. پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز با نهی از تفسیر قرآن به رأی، خواسته است مردمان را از در افتادن به همین خطر بازدارد. از سوی دیگر، مردم را سفارش فرموده است که به دامان قرآن و عترت دست آویزند، و عترت را در کنار قرآن نهاده است تا با پیروی از آنان، چنین خطری پدید نیاید؛ ولی چه می‌توان کرد که چون هوای نفس بر انسان چیره گردد، رهنمودهای عقل و وحی و کتاب و سنت کارساز نمی‌افتد؛ زیرا خطر هوای نفس در ندانستن نیست و چه بسا آدمی حقایق را به خوبی می‌داند، ولی انگیزه‌های شیطانی و نفسانی او را به بیراهه می‌برد؛ چنانکه قرآن می‌فرماید: ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ[۲۵]. روزی عمار بن یاسر برای مغیره بن شعبه درباره چیزی دلیل می‌آورد. امام علی(ع) عمار را از این کار باز می‌دارد و می‌فرماید: ‌ای عمار، او را به حال خود واگذار؛ زیرا از دین چیزی برنگرفته است، جز آنچه به کار دنیایش آید و آگاهانه امور را بر خود مشتبه می‌سازد، تا از شبهه‌ها برای خطاهایش عذر بتراشد[۲۶].[۲۷].

شیطان و گمراهی

شیطان دشمن سرسخت و آشکار انسان است. نفس اماره و هوای‌های نفسانی، که پیش از این درباره آنها سخن گفتیم، دام‌هایی‌اند که شیطان از آنها برای گمراه کردن انسان بهره می‌گیرد. امیرمؤمنان(ع) به آدمی هشدار می‌دهد و خطر همیشگی شیطان را به یاد او می‌آورد و از هر فرصتی برای بیدار ساختن مردم سود می‌جوید: آگاه باشید که شیطان حزب خویش را فراخوانده و سپاه خود را گرد آورده است تا ستم را بدان جا که بود بازگرداند و باطل را به قرارگاهی که بود برافرازد[۲۸]. شیطان می‌کوشد راه‌های خود را هموار و درست نماید و در پی آن است که پیمان‌های دینی و ایمانی را بگسلد و صفوف یک پارچه مؤمنان را پراکنده سازد و فتنه و آشوب برپا کند. پس باید از نیرنگ‌هایش برحذر بود و پند هدایتگران را به جان خرید[۲۹]. شیطان از هر دام و نیرنگی برای گمراه ساختن انسان‌ها بهره می‌گیرد. او برای فریفتن هر کس، از روزنه ویژه همو به درون می‌آید، ولی بیش‌ترین توفیق را از راه کبر و خودپسندی و غرور به دست می‌آورد؛ زیرا تکبر و غرور عامل گمراهی و رانده شدن خود او از درگاه لطف و رحمت الهی بوده است و او نیز از همین راه بشر را گمراه می‌سازد. در این باره در سخنان امام علی(ع) حقایقی آموزنده و هشداردهنده به چشم می‌خورد که در زیر، برخی را یاد می‌کنیم:

  1. «إِيَّاكَ وَ الْإِعْجَابَ بِنَفْسِكَ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّيْطَانِ»[۳۰]؛ «از خودپسندی برحذر باش که از بهترین فرصت‌های شیطان است».
  2. «نَفَخَ الشَّيْطَانُ فِي أَنْفِهِ مِنْ رِيحِ الْكِبْرِ الَّذِي أَعْقَبَهُ اللَّهُ بِهِ النَّدَامَةَ وَ أَلْزَمَهُ آثَامَ الْقَاتِلِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[۳۱]؛ «شیطان باد کبر و غرور را در بینی فرد متکبر دمیده است؛ همان صفت زشتی که مایه پشیمانی خود او شد و گناه قاتلان را تا روز قیامت بر پشتش بار کرد».
  3. «فَاللَّهَ اللَّهَ فِي كِبْرِ الْحَمِيَّةِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّهُ مَلَاقِحُ الشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ الشَّيْطَانِ الَّتِي خَدَعَ بِهَا الْأُمَمَ الْمَاضِيَةَ وَ الْقُرُونَ الْخَالِيَةَ حَتَّى أَعْنَقُوا فِي حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهَاوِي ضَلَالَتِهِ»[۳۲]؛ «خدا را، خدا را بپرهیزید از بزرگی فروختن تعصب آلود و فخر ورزیدن جاهلانه که اینها کانون عداوت و دمدمه جای دیرینه شیطانند و او پیشینیان را بدین وسیله فریب داد؛ چونان که در تاریکی نادانی و گودال گمراهی‌اش گرفتار آمدند».
  4. از دیگر صفات و حالات اهریمنی، که بسیار گمراه کننده است، غضب و خشم است. امیرمؤمنان(ع) در این باره فرموده است: «إِيَّاكَ وَ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ»[۳۳]؛ «از غضب برحذر باش که برانگیزنده‌اش شیطان است».
  5. برخی معاشرت‌ها نیز زمینه‌ساز حضور و نفوذ شیطانند و دام گستری‌اش برای به بند کشیدن آدمیان: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ يَسِيرَ الرِّيَاءِ شِرْكٌ وَ مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْهَوَى مَنْسَاةٌ لِلْإِيمَانِ وَ مَحْضَرَةٌ لِلشَّيْطَانِ»[۳۴]؛ «بدانید که اندکی از ریا نیز شرک است و همنشینی با اهل هوا، موجب فراموشی ایمان و حضور شیطان».
  6. برخی مکان‌ها نیز بستری برای تسلط شیطان انسان و فریب اویند. از این مکان‌هایند آنجا که مردمان برای خرید و فروش کالا گرد می‌آیند و به رقابت در سوداگری و سودجویی می‌پردازند. امیرمؤمنان(ع) در نامه‌ای به حارث همدانی فرموده است: «إِيَّاكَ وَ مَقَاعِدَ الْأَسْوَاقِ فَإِنَّهَا مَحَاضِرُ الشَّيْطَانِ وَ مَعَارِيضُ الْفِتَنِ»[۳۵]؛ «در بازار منشینید که جای نشستن شیطان است و پدید آمدن فتنه‌ها».

به هرسان، شیطان از مهم‌ترین اسباب و عوامل گمراهی بشر و به تعبیر قرآن کریم، دشمن آشکار او است. البته نباید پنداشت که شیطان بر انسان ولایت و سیطره دارد؛ هرگز چنین نیست. کار شیطان وسوسه کردن و آراستن پلیدی‌ها و جلب نظر انسان به سوی بدی و گناه است. انسان می‌تواند در برابر شیطان بایستد و با مقاومت خویش او را از خود نومید کند و چون گرفتار خطا و گناه می‌شود، به جبران برخیزد و در توبه و استغفار را به روی خود بگشاید. این حقیقت که شیطان را از نظر تکوینی بر انسان ولایت و سلطه‌ای نیست، در آیاتی از قرآن کریم به چشم می‌خورد؛ از جمله: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ[۳۶]. همچنین خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ[۳۷]. در برخی آیات، قرآن ماجرای گفت وگوی شیطان و گمراهان را در قیامت باز نموده است. شیطان بدانان می‌گوید: ﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ[۳۸].

نکته دیگر این که کامیابی شیطان در فریفتن و گمراه ساختن آدمی، نه با هدایت تشریعی خداوند ناسازگار است و نه با قهاریت و غلبه و استیلای بی‌مانند الهی؛ زیرا هدایت تشریعی بر اختیار استوار است. اگر خداوند می‌خواست که از راه اجبار و بی‌اختیار و اراده بشر، همگان راه تسلیم و انقیاد را برگزینند، چنین می‌شد و استثنایی نیز بر جای نمی‌ماند: ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا[۳۹]. نیز می‌فرماید: ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ[۴۰]. خداوند می‌خواهد آدمیان به راه راست درآیند، اما نه بی‌قید و شرط. هدایت او را از گذر اختیار و اراده پدید می‌آید و از این رو، برخی مردمان راهی دیگر را بر می‌گزینند. در این صورت، نه هدایت اجباری و غیر اختیاری است و نه گمراه شدن آدمیان با اراده تکوینی خداوند ناسازگار است تا بتوان گمراهی را نشانه غلبه شیطان بر خداوند دانست. در روایت آمده است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُطَعْ بِإِكْرَاهٍ وَ لَمْ يُعْصَ بِغَلَبَةٍ»[۴۱]؛ «خداوند - عزوجل - را نه به اجبار فرمان می‌برند و نه به اجبار نافرمانی می‌کنند».[۴۲].

رهبران ناصالح سیاسی و گمراهی بشر

پیشوایان و رهبران سیاسی جامعه، سهمی عمده در صلاح و فساد فرهنگ عمومی و اخلاق و آداب حاکم بر جامعه دارند تا آنجا که گفته‌اند: «مردم به رهبران سیاسی خود بیشتر مانندند تا به پدران خود». و نیز گفته‌اند: «مردم بر دین فرمانروایان خویشند». جهان‌بینی الهی بر صفات فکری و روحی و ویژگی‌های رفتاری و اخلاقی رهبران سیاسی جامعه بسیار ارج می‌نهد. علم و دانش، عصمت و عدالت، زهد و پارسایی، ورع و و پاکدامنی، صدق و راستی، درستی و امانتداری و شهامت و شجاعت، مهم‌ترین صفات شایستگی‌های رهبران سیاسی بشر است در روایات امیر مؤمنان(ع) نیز در این باره سخنانی مهم و آموزنده به چشم می‌آید که نقل و بررسی آنها فرصت و مجالی فراخ می‌طلبد. علم و آگاهی به احکام الهی و مصالح و مفاسد جامعه، از صفات بایسته رهبران سیاسی است.. امام در روایتی درباره کسانی که شایسته زمامداری جامعه اسلامی نیستند، از جمله از جاهلان نام برده و فرموده است: «وَ لَا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ‌»[۴۳]؛ «و زمامدار مسلمانان نباید نادان باشد تا نادانی‌اش مردم را گمراه سازد». گاه زمامدار جامعه، به احکام و قوانین الهی آگاه است و مصالح و مفاسد امور را نیز می‌داند، ولی به دین و سنت پیامبر اکرم(ص) پایبند نیست. چنین رهبری نیز مردم را به هلاکت و تباهی می‌کشاند؛ چنانکه امام می‌فرماید: «وَ لَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِكَ الْأُمَّةَ»[۴۴]. امام علی(ع) پیروی از زمامداران ناصالح و تبه‌کار را ناروا می‌داند و آنان را مایه فسق و فجور و ابزار دست شیطان می‌شمارد که به واسطه آنان مردم را گمراه می‌سازد. شیطان با نیروی آنان به مردم حمله می‌برد و با زبان آنان با مردم سخن می‌گوید و بدین‌سان، مردم را هدف تیرهای گمراهی کرده و شخصیت معنوی‌شان را پایمال می‌کند و بر آنان چیره می‌گردد[۴۵].

امام در جایی دیگر، از پدید آمدن حکومتی در آینده خبر می‌دهد که زمامدارانش، ستمکاران و تبه کارانند[۴۶]. رهبر این حکومت، هر چند به ظاهر مسلمان است، در حقیقت مسلمان نیست و حکومت خود را بر بنیان ضلالت و گمراهی نهاده است: «قَائِدُهَا خَارِجٌ مِنَ الْمِلَّةِ قَائِمٌ عَلَى الضَّلَّةِ»[۴۷]. در چنین بستری است که باطل، به جایگاه خویش باز می‌آید و جهالت بر مرکب خویش سوار می‌شود و طغیان و سرکشی روی به فزونی می‌نهد و داعیان حق، اندک شمارند و روزگار چنان است که گویی درنده‌ای خطرناک به مردم حمله برده است و باطل باری دیگر به سخن می‌آید و روابط اجتماعی بر اساس گناه و نافرمانی خدا و گریز از دین شکل می‌گیرد و ملاک دوستی‌ها دروغ‌گویی می‌شود و ملاک دشمنی‌ها، راست‌گویی. فرهنگ عمومی جامعه، هم پرورشگاهی است برای انسان‌های پست و تبه‌کار و هم جایی است برای کریمان و صالحان. مردم چونان گرگ و زمامداران چونان درندگانند و راستگویی از جامعه رخت بر بسته و دروغ‌گویی رواج یافته است. دوستی مردم با یکدیگر دوستی زبانی است و دل‌ها با یکدیگر در خصومت و دشمنی. مردم گناه را زشت نمی‌انگارند و به آن فخر می‌کنند و از پاکدامنی در شگفتند و اسلام را چونان پوستینی وارونه بر تن کرده‌اند[۴۸]. بی‌گمان یکی از اهداف عالی حکومت از دیدگاه امام علی(ع) اصلاح فرهنگ و اخلاق جامعه است؛ چنانکه توسعه عدالت و برقراری امنیت و رفاه و آسایش و عمران و آبادانی نیز از دیگر اهداف است. امام علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر، اهداف حکومت را عبارت از کارهای زیر دانسته است:

  1. گردآوری مالیات شرعی؛
  2. آبادی زمین؛
  3. جهاد با دشمنان؛
  4. اصلاح و تربیت مردمان[۴۹].

سرانجام، آن گاه که سررشته حکومت در دست آن حضرت جای می‌گیرد، آشکارا می‌گوید که او در حکومت جویای قدرت و ثروت نیست، بلکه در پی آن است که جامعه را اصلاح کند و نشانه‌های دین خدا را آشکار سازد تا ستمدیدگان امنیت یابند و حدود الهی جاری شوند[۵۰]. بنابراین، نظریه کسانی که تربیت و اصلاح معنوی جامعه را از وظایف حکومت و رهبران سیاسی جامعه نمی‌دانند و وظیفه حکومت را تنها تأمین نیازهای مادی و معیشتی مردم می‌پندارند، با نظریه امام علی(ع) ناسازگار است.[۵۱].

منابع

پانویس

  1. نهج البلاغه، خطبه ۱۷.
  2. نهج البلاغه، خطبه ۱۷.
  3. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۲۰۸.
  4. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  5. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.
  6. نهج البلاغه، خطبه ۴۲.
  7. نهج البلاغه، خطبه ۸۶.
  8. نهج البلاغه، حکمت ۲۱۱.
  9. نهج البلاغه، نامه ۳.
  10. نهج البلاغه، نامه ۶.
  11. نهج البلاغه، حکمت ۴۲۴.
  12. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  13. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  14. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  15. نهج البلاغه، نامه ۷۱.
  16. نهج البلاغه، نامه ۵۹.
  17. نهج البلاغه، خطبه ۵۰.
  18. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  19. «آیا مردم پنداشته‌اند همان بگویند ایمان آورده‌ایم وانهاده می‌شوند و آنان را نمی‌آزمایند؟» سوره عنکبوت، آیه ۲.
  20. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۴.
  21. نهج البلاغه، خطبه ۱۶.
  22. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  23. «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)‌اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)‌اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
  24. ر.ک: المیزان، ج۳، ص۴۲-۴۱.
  25. «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  26. نهج البلاغه، حکمت ۴۰۵.
  27. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۲۰۹.
  28. نهج البلاغه، خطبه ۲۲.
  29. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۱.
  30. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  31. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  32. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  33. نهج البلاغه، نامه ۷۶.
  34. نهج البلاغه، خطبه ۸۶.
  35. نهج البلاغه، نامه ۶۹.
  36. «بی‌گمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.
  37. «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
  38. «و چون کار به پایان آید شیطان می‌گوید: خداوند به شما وعده راستین کرده بود و من به شما وعده کردم و وفا نکردم و مرا بر شما هیچ چیرگی نبود جز اینکه شما را فرا خواندم و شما پذیرفتید پس مرا سرزنش مکنید و خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شمایم و نه شما فریادرس منید، پیش‌تر (هم) که مرا (در کار خداوند) شریک می‌پنداشتید انکار کردم، بی‌گمان برای ستمکاران عذابی دردناک (در پیش) خواهد بود» سوره ابراهیم، آیه ۲۲.
  39. «و اگر می‌خواستیم رهنمود هر کس را به او (به اجبار) ارزانی می‌داشتیم اما (همه را مختار آفریدیم که راه خیر یا شرّ را برگزینند و) این گفته من حقّ یافته است که دوزخ را از پریان و آدمیان همگی پر خواهم کرد» سوره سجده، آیه ۱۳.
  40. «و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستاده‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌شمارد و نگاهبان بر آن است؛ پس میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواسته‌های آنان پیروی مکن، ما به هر یک از شما شریعت و راهی داده‌ایم و اگر خداوند می‌خواست شما را امّتی یگانه می‌گردانید لیک (نگردانید) تا شما را در آنچه‌تان داده است بیازماید؛ پس در کارهای خیر بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همه شما به سوی خداوند است بنابراین شما را از آنچه در آن اختلاف می‌ورزیدید آگاه می‌گرداند» سوره مائده، آیه ۴۸.
  41. صدوق، التوحید، ص۳۶۱، باب ۵۹، ح۷.
  42. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۲۱۴.
  43. نهج البلاغه، خطبه ١٣١.
  44. نهج البلاغه، خطبه ١٣١.
  45. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  46. برخی از شارحان نهج البلاغه، آن را به حکومت بنی امیه تفسیر کرده‌اند، و برخی نیز مقصود از آن را حکومت‌های پیش از حکومت جهانی امام عصر(ع)، و مربوط به آخرالزمان دانسته‌اند.
  47. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸.
  48. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸.
  49. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  50. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱.
  51. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۲۱۷.