طرماح بن عدی بن حاتم طائی در تاریخ اسلامی
مقدمه
طرماح از جمله کسانی است که در منزل عذیب الهجانات، خدمت امام حسین (ع) رسید و سپس برای جمعآوری نیرو به موطن خود به نام «اجاء» رفت؛ اما هنگامی برای یاری امام بازگشت که کار از کار گذشته بود و در همان محل، یعنی عذیب الهجانات، خبر شهادت امام حسین (ع) و یاران و نزدیکانش را دریافت کرد و با هزار غم و اندوه به دیار خود بازگشت و از این توفیق الهی محروم ماند. اینک به شرح حال طرماح و مشخصات و سوابق او میپردازیم:
طرماح یکی از فرزندان «عدی بن حاتم طایی» است[۱]. عدی فرزند حاتم طایی دارای چند فرزند پسر، به نامهای طارف، طرفه و طریف بود که در زمره یاران با وفای امیرمؤمنان (ع) بودند و همه در رکاب آن حضرت در جنگ جمل و صفین به شهادت رسیدند[۲]. و طرماح یکی دیگر از فرزندان عدی بن حاتم است که همچون پدر و برادرانش از یاران با وفای امیرمؤمنان علی (ع) و خاندان رسالت (ع) بود. طرماح جسمی نیرومند و قامتی بلند و آراسته داشت. او علاوه بر آراستگی ظاهری، ناطقی خوش بیان و سخن گویی توانمند بود، اما مهمتر از صفات ظاهریش، میتوان به صراحت لهجه او اشاره نمود.
طرماح از سفرای حضرت علی (ع) به سوی معاویه بود[۳]. متأسفانه اکثر مورخان و سیرهنویسان در باره طرماح چیزی ننوشتهاند و بعضی تنها به یکی دو موضوع درباره او اکتفا نمودهاند که مؤلف تنها به ذکر همین موارد میپردازد.[۴]
مأموریت مهم طرماح از جانب امیرمؤمنان (ع)
قبل از آغاز جنگ صفین نامههایی بین امیرمؤمنان علی (ع) و معاویه مبادله شد. معاویه در یکی از نامههای هشداردهنده و تهدیدآمیز به حضرت علی (ع) چنین نوشت: اما بعد، یاعلی! با شعلههای سوزندهای که هیچ بادی آن را تکان نخواهد داد و هیچ آبی آن را خاموش نخواهد کرد، به سویت میآیم؛ آری با شعلههایی که هرگاه بیاید همه چیز را سوراخ کند و بسوزاند! والسلام.
امیرمؤمنان (ع) با با دیدن نامه معاویه، پاسخ دندان شکنی برای او نوشت. ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾
اما بعد. ای معاویه! در نامهای که فرستادی دروغ گفتی، مگر نمیدانی من علی بن ابی طالب، پدر حسن و حسینم، من همان کسی هستم که جدت و عمو و داییات را در جنگ بدر در جبهه کفر و شرک - به هلاکت رساندم. من همانم که دیگر خویشاوندان تو را در جنگهای بدر و احد به هلاکت رساندم و بدان که امروز همان شمشیر در دست من است و امروز با قلبی پر جرئت و بازوانی پر قدرت آن شمشیر را حمل میکنم.
ای معاویه! خدای من پروردگار عالم و پیامبرم محمد مصطفی (ص) و سلاحم همان شمشیری است که داغ جراحات آن در میان خاندان تو هنوز تسلی و التیام نیافته است، سلام بر کسی که از هدایت خدا پیروی نماید![۵].
امیرمؤمنان سپس نامه را لاک و مُهر کرد و به سفیر موثق و نماینده امین و کاردان خود، طرماح بن عدی سپرد تا آن را به دمشق ببرد و به معاویه برساند و پاسخش را بیاورد.
طرماح نامه را گرفت و با مرکبی تیز رو عازم شام گردید. طرماح به کاخ معاویه وارد شد و به محض آنکه چشمش به او افتاد گفت: «السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَلَكُ»؛ سلام بر تو ای پادشاه! معاویه گفت: چرا مرا امیر المؤمنین خطاب نکردی؟
طرماح گفت: مؤمنان ما هستیم، چه کسی تو را بر ما امارت داده که تو را امیر بخوانم؟!
معاویه چون خواست نامه را بگیرد، طرماح از جلو رفتن خود داری کرد و معاویه ناچار خود برخاست و نامه را از طرماح گرفت و پس از قرائت نامه، پرسید: ای اعرابی، علی را در چه وضعیتی ترک کردی؟
طرماح گفت: ای معاویه، به خدا قسم! مولایم را در حالی ترک کردم که مثل همیشه چابک، آزاد، منظم، کریم، شجاع و سخی بود، او با هیچ لشکری روبه رو نمیشود، مگر به سویش بشتابد و با هیچ هماوردی روبه رو نمیشود، مگر او را خوار و پست نماید و با هیچ دژ و کاخی مواجه نشود، مگر آنکه آن را تسخیر کرد یا ویران ساخت.
باز معاویه پرسید: اصحاب و یاران علی را چگونه ترک کردی؟
طرماح گفت: زمانی که آنان را ترک کردم، علی (ع) در میانشان مانند ماه شب چهارده در بین ستارگان بود. او اگر فرمان دهد، اطاعتش میکنند و اگر نهی و منعشان کند، دوری میجویند.
معاویه گفت: ای اعرابی، من فکر نمیکنم در میان یاران علی، کسی از تو عالمتر وخردمندتر باشد.
طرماح - این تربیت شده مکتب امامت - گفت: وای بر تو، ای معاویه! برای این سخنت از خدا آمرزش بخواه؛ اگر ادیبان و سخنورانی که در کنار علی جمع شدهاند را میدیدی، هر آینه در دریای بیکران علومشان غرق میشدی.
معاویه که از جرئت و شهامت طرماح عصبانی شده بود، به او گفت: وای بر مادرت! طرماح در پاسخ او گفت: بلکه درود بر مادرم که مرا مؤمن زایید و از منافقی چون تو چشم پوشید.
معاویه که از این طریق نتوانست او را ساکت نماید به تطمیع متوسل شد و گفت: ای طرماح! آیا میخواهی جایزهای به تو عطا کنم؟
طرماح گفت: آری، من جانت را میخواهم، چطور از گرفتن مالت امتناع کنم؟
معاویه دستور داد، یک صد هزار درهم برایش آوردند. بعد پرسید: آیا بیشتر میخواهی؟
طرماح گفت: پس بیشتر بده که دست دهنده سید و بزرگ قوم است. معاویه دستور داد یک صدهزار درهم دیگر بیاورند، طرماح گفت: سیصدهزار درهم بده که عدد فرد باشد و خدای واحد هم فرد است و بعد آن را به نهصد هزار برسان.
معاویه گفت: بسیار خوب، حال چه میگویی؟ جواب داد: خدا را ستایش و تو را مذمت میکنم.
معاویه پرسید: دیگر چرا؟ وای بر مادرت!
طرماح در جواب گفت: برای اینکه این اموال نه از داراییهای شخصی تو است و نه از میراث پدری تو که اینگونه در بذل و بخشش آن از خود سخاوت نشان میدهی، همه این هدایایی که به من عطا کردی از بیت المال مسلمین است.
معاویه که از برخورد و صراحت لهجه طرماح خسته و درمانده شده بود به منشی خود گفت: سریع پاسخ نامه علی را بنویس تا این مرد برود.
نویسنده، متن نامه جوابیه معاویه را چنین نوشت: اما بعد، یاعلی! چهل شتر بار آن خردل باشد و هر خردلی هزار جنگجو، به سوی تو میفرستم، لشکری که آب دجله و فرات را یک جا بنوشند.
طرماح هنگامی که نامه معاویه را ملاحظه کرد گفت: وای بر تو ای معاویه! نمیدانم بین تو و نویسندهات کدام یک کم حیاترید؟ اگر جن و انس و اهل زبور و فرقان همه جمع شوند این چنین نمیگویند.
معاویه گفت: نویسنده فرمان مرا اجرا کرده است.
طرماح گفت: میدانم و الا تو بر او حکومت نداشتی و حال که چنین مطالبی را خود به او گفتهای من از بزرگی دروغ تو شرمگینم، حال از کدام یک معذرت میخواهی، از دروغی به این بزرگی یا از اینکه بر کاتب خود حکومت نداری، مگر نمیدانی علی را خروسی است که در یک حمله، همه خردلهایت را میبلعد؟
معاویه گفت: منظورت چه کسی است؟
طرماح گفت: او مالک اشتر نخعی است که تمام سربازانت را تار و مار میکند. پس از آنکه نامه نوشته شد، طرماح نامه و هدایای او را گرفت و به جانب کوفه مراجعت نمود.
معاویه پس از رفتن طرماح به اطرافیان و یاران خود گفت: اگر آنگونه که علی با او رفتار کرده، من با شما رفتار میکردم، یک صدم علاقهای که او به مولایش دارد، به من نخواهید داشت[۶].[۷]
ملاقات طرماح با امام حسین (ع) در راه کوفه
طرماح پس از شهادت امیر مؤمنان (ع) رایحه دلانگیز امامت را در وجود فرزندان برومند رسول خدا (ص) جست وجو میکرد، و شمیم نبوت را از وجود امام حسین (ع) میبویید؛ لذا زمانی که در مسیر مدینه به کوفه در عذیب الهجانات با امام حسین (ع) روبه رو شد و پس از گفت و گو و اطمینان از این که امام (ع) قصد رفتن به کوفه دارد و حتی اگر به کشتن او تمام شود، تصمیم گرفت برای احیای سنت رو به زوال پیامبر خدا (ص)، در رکاب فرزند برومندش جان فشانی کند، اما با اذن امام (ع) جهت تأمین آذوقه خانوادهاش که از کوفه تهیه کرده بود به وطن خود برود و با آمادگی بیشتر به امام (ع) و کاروان او بازگردد و لذا به وطن خود رفت، اما زمانی برای پیوستن به امام (ع) حرکت کرد که متوجه شد فاجعهای که از آن بیمناک بود، به وقوع پیوسته و حسین بن علی (ع) و همه اصحاب او به شهادت رسیدهاند. شرح حال این ملاقات:
طبری و دیگران نقل کردهاند. پس از شهادت قیس بن مسهر صیداوی در کوفه، برخی از شیعیان مخلص اهل بیت (ع) از خوف دستگیر شدن در مخفیگاه به سر میبردند. از جمله آنها مجمع بن عبدالله عائذی و جنادة بن حارث سلمانی و عمرو بن خالد اسدی، بودند که پس از مدتی از کوفه خارج شدند. و طرماح بن عدی طائی را که برای خرید لوازم زندگی در کوفه به سر میبرد. به عنوان دلیل و راهنمای خود برگزیدند و به راه افتادند.
طرماح به دلیل آنکه میدانست راهها توسط مأموران و جاسوسان عبید الله بن زیاد بسته است، آنان را از بیراهه به سوی کاروان حسینی (ع) حرکت داد و با سرعت راه را پیمودند تا به نزدیکی اباعبدالله الحسین (ع) رسیدند.
طرماح در بین راه به جای آوای شتران، بر ایشان این اشعار را میخواند.
"يَا نَاقَتِي لَا تَذْعَرِي مِنْ زَجْرِي وَ شَمِّرِي قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ"
"بِخَيْرِ رُكْبَانٍ وَ خَيْرِ سَفْرٍ حَتَّى تُحَلَّى بِكَرِيمِ النَّجْرِ"
"بِمَاجِدِ الْجَدِّ رَحِيبِ الصَّدْرِ أَثَابَهُ اللَّهُ بِخَيْرِ أَمْر"
" ثَمَّتَ أَبْقَاهُ بَقَاءَ الدَّهْرِ"؛
- ای شتر من، از زجر ضربههایم ناراحت مباش مرا قبل از سپیده صبح به مقصد برسان، با بهترین سواران و در بهترین سفرها، تا مرا به مردی برسانی که بزرگی در سرشت اوست، او سرور و آزاد مرد و دارای سعه صدر است که خداوند او را برای انجام بهترین امور بدین جا رسانده است، خدایا تا آخر دنیا نگاه دارش باش!
این چند تن به راهنمایی طرماح در ذیب الهجانات خدمت حضرت حسین (ع) رسیدند و بر او سلام کردند و همین اشعار را در حضور حضرت خواندند، امام (ع) فرمود: «به خدا سوگند، امیدوارم اراده و خواست خدا درباره ما خیر باشد، خواه کشته شویم و یا پیروز گردیم»[۸]
همین که حر بن یزید ریاحی آنان را دید، جلو آمد و به امام حسین (ع) عرض کرد: این چند تن با شما نبودهاند و از اهل کوفهاند، من آنان را یا حبس میکنم یا باز میگردانم.
امام (ع) به او فرمود: اجازه نمیدهم متعرض آنها شوی، و همانگونه که از جان خویش دفاع میکنم از ایشان نیز دفاع خواهم کرد و تو به من قول دادی تا نامه ابن زیاد به تو نرسیده، به هیچ وجه متعرض من نشوی؟
حُر گفت: آری صحیح است، ولی این عده همراه شما نبودهاند.
امام در پاسخ حر فرمود: «آنان یاران من و به منزله کسان من هستند که با من آمدهاند، و اگر به قولی که دادهای وفا نکنی با تو خواهم جنگید»[۹]
حُر به ناچار دست از آنان برداشت و آنان با حمایت قاطع امام (ع) از این خطر جستند. بعد حضرت از مجمع بن عبدالله راجع به مردم کوفه و اوضاع آن دیار سؤال کرد و او پاسخ داد[۱۰].
بعد حضرت از حال نماینده خود قیس بن مسهر صیداوی سؤال کرد، آنها گفتند: او را دستگیر کردند و به شهادت رساندند.
امام (ع) آیه: ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا﴾[۱۱]. را قرائت کرد و در حق آنها و همراهان خود دعا کرد[۱۲].[۱۳]
پیشنهاد طرماح به دوری از کوفه
طرماح چون به محضر امام (ع) شرفیاب شد عرضه داشت: «به قسم من نگاه میکنم با شما جمعیت چندانی نمیبینم و این جماعت، یعنی حر و نیروهای تحت امرش که شما را چون سایه دنبال میکنند و اگر کسی هم به کمک ایشان نشتابد، برای از بین بردن شما کافی هستند و این در حالی است که یک روز قبل از این که از شهر کوفه خارج شوم، سپاهی انبوه دیدم که تاکنون نظیرش را ندیده بودم، پرسیدم برای چه آماده شدهاید؟ گفتند: در حال سان دیدن برای جنگ با حسین بن علی (ع). ای حسین! تو را به خدا اگر میتوانی حتی یک قدم به آنها نزدیک نشو و به یک شهری دژ مانند، منزل کنید تا تصمیمی بگیرید و برنامه کارتان روشن شود. بیایید با من برویم به دیار و موطن من تا شما را در کنار کوه «أجأه» منزل دهم و آن کوهی است دژ مانند که همواره ما را از قشون و لشکرکشی پادشاهان غسان و حمیر و نعمان بن منذر و هر سرخ پوست و سیاه پوستی پناه داده و به خدا هرگز خواری ندیدیم. من همراه شما میآیم و تو را در آنجا سکنی میدهم و شما نماینده نزد مردان قبیله طی که در کوههای «أجأ» و «سلمی» هستند، اعزام نمایید تا سربازان پیاده و سواره شان گرد شما جمع شوند. به خدا قسم ده روز نشود که بیست هزار شمشیر به دست از قبیله طایی فراهم گردد و تا جان دارند دست کسی به شما نخواهد رسید»[۱۴]
امام (ع) در پاسخ خیرخواهی طرماح به او دعا کرد و چنین فرمود: «خداوند تو و قومت را جزای خیر عنایت فرماید! ما با این قوم (کوفیان) قول و قراری داریم و نمیتوانم از وعده خود بگذرم هر چند نمیدانم سرانجام ما و آنها به کجا خواهد کشید» [۱۵]؛
ابومخنف بنا به نقل طبری و ابن اثیر میگوید: جمیل بن مرثد از طرماح برایم نقل کرد و گفت: هنگامی که با حضرت وداع کردم عرضه داشتم: «خداوند شما را از شر جن و انس نگه دارد، من خوارباری برای خانوادهام از کوفه تهیه کردهام، نزد آنها میروم و آنچه همراه دارم میبرم به ایشان میرسانم و سپس به سوی شما بر میگردم اگر به شما رسیدم به خدا قسم و به طور قطع از یاران شما خواهم بود!»[۱۶]
امام (ع) فرمود: «پس اگر کارت را انجام دادی شتاب کن، خداوند تو را رحمت کند!» [۱۷]
طرماح میگوید: از اینکه امام (ع) فرمود: تعجیل کن! دانستم که حضرت (ع) از رفتن به سوی کوفیان هراسی دارد؟
و در ادامه گوید: پس از جدا شدن از امام (ع) به سوی وطنم بازگشتم و چون به خانوادهام رسیدم، آنچه را خریداری کرده بودم به آنها دادم، و وصیتهایم را کردم و در حق آنها مهربانی بسیار نمودم، اما به محض آنکه به راه افتادم، خاندانم از من پرسیدند: این بار کاری کردی که پیش از این نمیکردی! ناچار آنها را از خواست و اراده خود باخبر کردم و گفتم قصد یاری حسین بن علی (ع) را دارم؛ پس از گفت وگو با آنها به راه افتادم و از راه بنی ثُعَل آمدم تا به نزدیکی عذیب الهجانات رسیدم؛ اما در آنجا با «سماعة بن بدر» روبه رو شدم و او خبر شهادت امام حسین (ع) و یارانش را به من داد!
من از آنجا با هزار آه و حسرت به موطن و دیار خود بازگشتم[۱۸].
آری او به قصد حمایت و یاری امام (ع) از دیار خود بیرون آمد، اما موفق نشد که در رکاب حضرت جهاد کند. به مصداق آیه شریفه قرآن: ﴿وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ﴾[۱۹].
آری، طرماح از مجاهدان و مهاجران در راه خدا به حساب میآید.[۲۰]
منابع
پانویس
- ↑ در برخی کتب آمده: این طرماح فرزند حکم بوده و فرزند عدی بن حاتم نیست، (نفس المهموم، ص۱۸۷ هامش ۴ به نقل از مثیر الاحزان) ولی از آنجا که نام او با حرف «طا» نظیر اسامی دیگر فرزندان عدی بن حاتم که با حرف «طا» شروع شده مثل طارف، طرفه و طریف، و از طرفی نویسنده مثیر الاحزان برای ادعای خود که طرماح فرزند حکم بوده است، دلیلی ارائه نداده ولی در کتب مورخین، طرماح بن عدی ضبط کردهاند لذا به نظر میرسد طرماح همان فرزند عدی بن حاتم طایی است، والله العالم.
- ↑ برای شرح حال فرزندان عدی، ر. ک: اصحاب امام علی (ع)، اثر دیگر مؤلف، ج۲، عنوان طارف، طرفه و طریف، و طرماح.
- ↑ رجال طوسی، ص۴۶، ش۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۴۸۲-۴۸۳.
- ↑ اختصاص شیخ مفید، ص۱۳۸.
- ↑ اختصاص شیخ مفید، ص۱۳۸؛ ر. ک: معادن الحکمة فی مکاتیب الائمة (ع)، ج۱، ص۳۱۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۴۸۳-۴۸۶.
- ↑ «أم والله إنی لأرجو أن یکون خیرا ما أراد الله بنا، قتلنا أو ظفرنا»
- ↑ «هُم أصحابي، وهُم بِمَنزِلَةِ مَن جاءَ مَعي، فَإِن تَمَمتَ عَلى ما كانَ بَيني وبَينَكَ وإلّا ناجَزتُكَ»
- ↑ پاسخ مجمع بن عبدالله را در ذیل نام او در همین اثر ملاحظه نمایید.
- ↑ «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
- ↑ ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۶ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۴۸۷-۴۸۹.
- ↑ وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَنْظُرُ فَمَا أَرَى مَعَكَ أَحَداً، وَ لَوْ لَمْ يُقَاتِلْكَ إِلاَّ هَؤُلاَءِ اَلَّذِينَ أَرَاهُمْ مُلاَزِمِيكَ لَكَانَ كَفَى بِهِمْ، وَ قَدْ رَأَيْتُ - قَبْلَ خُرُوجِي مِنَ اَلْكُوفَةِ...
- ↑ «جَزَاكَ اَللَّهُ وَ قَوْمَكَ خَيْراً! إِنَّهُ قَدْ كَانَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمِ قَوْلٌ لَسْنَا نَقْدِرُ مَعَهُ عَلَى اَلاِنْصِرَافِ، وَ لاَ نَدْرِي عَلاَمَ تَنْصَرِفُ بِنَا وَ بِهِمُ اَلْأُمُورُ فِي عَاقِبَةٍ!»؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۴؛ نفس المهموم، ص۱۸۷- ۱۹۰ و ابصارالعین، ص۱۰۵.
- ↑ دَفَعَ اللّه عَنكَ شَرَّ الجِنِّ وَالإِنسِ، إنّي قَدِ امتَرتُ لِأَهلي مِنَ الكوفَةِ ميرَةً، ومَعي نَفَقَةٌ لَهُم، فَآتيهِم فَأَضَعُ ذلِكَ فيهِم، ثُمَّ اُقبِلُ إلَيكَ إن شاءَ اللّه، فَإِن ألحَقكَ فَوَاللّهِ لَأَكونَنَّ مِن أنصارِكَ
- ↑ «فَإِنْ كُنْتَ فَاعِلًا فَعَجِّل رَحِمَکَ الله»
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۷ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۴.
- ↑ «و هر کس در راه خداوند هجرت گزیند، در زمین سرپناههای فراوان و گستردگی (در روزی) خواهد یافت و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بیگمان پاداش او بر عهده خداوند است و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۴۸۹-۴۹۲.