شیخیه
مقدمه
شیخیه، فرقهای جدا شده از شیعیان دوازده امامی هستند که بر اساس آموزههای شیخ احمد احسایی، در نیمه اول قرن سیزدهم به وجود آمد. اساس این اندیشه، بر ترکیب برخی از افکار عرفانی و عقاید غالیان با اخبار آل محمد (ص) پایهگذاری شده است. این فرقه دارای نامهای دیگری مانند "کشفیه" و "پایین سری" بوده و عمده پیروان آن، در کربلا، قطیف، بحرین و بعضی شهرهای ایران بودند. آموزههای ویژه بنیانگذار این فرقه، مایۀ انشعاب داخلی فرقه و زمینهساز پیدایش دو فرقه منحرف بابیت و بهائیت گردید[۱].
شرح حال بنیانگذار فرقه
شیخ احمد احسایی، در سال ۱۱۶۶ ق. در منطقه احساء در شرق عربستان به دنیا آمد و جهت تحصیل علوم دینی به عراق رفت. در کربلا و نجف در محضر علمایی چون آقا باقر وحید بهبهانی و آقا سید مهدی بحرالعلوم و کاشفالغطاء و سید علی طباطبایی معروف به صاحب ریاض، به تحصیل پرداخت[۲].
وی پس از مدتی به وطنش بازگشت و پس از اقامتی چهار ساله، در سال ۱۲۱۲ رهسپار عتبات و از آنجا عازم ایران شد. ابتدا به سمت مشهد حرکت کرد، بین راه، در یزد توقفی نمود. اهل یزد از او استقبال گرمی به عمل آوردند و وی به اصرار ایشان، پس از بازگشت از مشهد، در یزد مقیم شد. چندی بعد به دعوت فتحعلیشاه قاجار، عازم تهران شد که نهایت احترام و استقبال را در حق او روا داشتند؛ اما بهرغم اصرار شاه، مبنی بر مقیم شدن در تهران به یزد بازگشت. در سال ۱۲۲۹ در راه زیارت عتبات، وارد کرمانشاه شد و با استقبال مردم و حاکم کرمانشاه روبهرو گشت که وی را به اقامت ده ساله در آن دیار راضی کردند. شیخ احمد احسایی پس از مرگ حاکم کرمانشاه به قزوین رفت و مورد استقبال علمای این شهر قرار گرفت و به تدریس و امامت جماعت در این شهر مشغول شد[۳].
از مهمترین آثار او جوامع الکلام است که حاوی پاسخهای او به سؤالات و قصایدی در رثای امام حسین (ع) است. شرح زیارت جامعه کبیره بزرگترین و معروفترین اثر شیخ احمد احسایی است. از آثار دیگر او میشود از حیاة النفس فی حضیرة القدس، شرح المشاعر، العصمة و الرجعة، الفوائد، مجموعه الرسائل و... نام برد. او همچنین از علمای عراق، قطیف و بحرین دارای اجازاتی است که این اجازات به زمانی مربوط است که شیخ احمد، انحراف فکری پیدا نکرده و به تأویل و کشف روی نیاورده بود[۴].
تکفیر شیخ احمد احسایی
با ابراز عقیده شیخ در بعضی مسائل، عدهای به مخالفت با او پرداختند، تا جایی که او را به خاطر بیان عقایدش تکفیر کردند. مؤلف کتاب روضات الجنات گزارش میکند: "احسایی پس از فوت اساتید و مشایخ اجازات خود، ادعای کشف و الهام و تفویض و غلو و موهومات نمود که در مراکز شیعه و محافل علمی سر و صدایی به راه انداخت. عدهای از علما و متخصصین فلسفه الهی و حدیث و فقه، کوشیدند شیخ احمد را مجاب کنند، ولی اصرار او به رأی خویش باعث تکفیر او از سوی تعداد کثیری از علمای ایران و عراق شد.
به دنبال این اتفاقات، شیخ احمد احسایی از قزوین به مشهد و از آنجا به اصفهان و بعد به کرمانشاه عزیمت کرد و در تمام این شهرها با سردی از او استقبال شد. احسایی ایران را به قصد عراق ترک گفت، ولی در عراق نیز با همان روش مردم ایران روبهرو شده و ناچار از کربلا به مکه رفت و پس از مکه، عازم موطن خود گردید. در این سفر، در نزدیکی شهر مدینه در سال ۱۲۴۱ در ۷۵ سالگی درگذشت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد[۵].
جانشینی سید کاظم رشتی
پس از شیخ احمد احسایی، راه او توسط یکی از از شاگردانش به نام سید کاظم رشتی تداوم یافت. سید کاظم در یزد به شیخ احمد احسایی ملحق شد و از محضر او استفاده کرد و نزد شیخ، به مقامی رسید که تا او در مجلس درس حاضر نمیشد، درس را شروع نمیکرد[۶].
پس از وفات احسایی، پیروان وی بدون اختلاف، سید رشتی را نایب مناسب او دانستند. از آن پس، حوزه درس و ریاست شرعی او قوت گرفت و به سبب نطق و قلم و تصنیف و تألیف کتاب، عهدهدار انتشار افکار استاد خود شد. از این رو طایفه شیخیه در همهجا از روی تعلیمات شیخ احمد و سید کاظم معالم دین خود را به جای میآوردند. کتابها و رسائلی که سید نوشته و تألیف کرده بیش از صد جلد است که معروفترین این آثار دلیل المتحیرین است [۷]. سید کاظم رشتی، در سال ۱۲۵۹ توسط نجیب پاشا عثمانی، والی بغداد مسموم و وفات نمود و در حرم اباعبدالله (ع) دفن شد.
پس از درگذشت سید کاظم، میرزا علیمحمد شیرازی ادعای جانشینی او نمود، که برخی از عالمان شیخیه و شاگردان سید، از او اعلام حمایت کردند. این رویه همچنان ادامه یافت تا به پیدایش فرقه بهائیت انجامید، هر چند همواره فرقه شیخیه مخالفان جدی بابیت و بهائیت بودند[۸].
عقاید شیخیه
شیخیه به جای پنج اصل مورد اتفاق شیعیان امامیه، اصول دین را در چهار اصل توحید، نبوت، امامت و رکن رابع منحصر میدانند. معاد و عدل را از اصول عقاید نمیشمارند و میگویند چون در قرآن عدالت خدا و معاد ذکر شده، لزومی ندارد این دو اصل را کنار توحید و نبوت قرار دهند[۹].
دیگر عقاید این فرقه که برگرفته و متأثر از آثار شیخ احمد میباشند، عبارتند از:
- معاد و بدن هورقلیایی: معروفترین رأی احسایی، درباره کیفیت "معاد جسمانی" است که باعث تکفیر او توسط برخی از دانشمندان شد. به عقیده او، انسان دارای یک بدن عنصری و یک بدن هورقلیایی است. جسم هورقلیایی در جسم عنصری است و به هنگام معاد تنها همین جسم هورقلیایی باز میگردد، نه جسم عنصری. احسایی تأکید میکند بدن اخروی انسان، همان بدن دنیوی اوست، با این تفاوت که بدن دنیوی متراکم است؛ اما بدن اخروی، از تصفیههای متعدد عبور کرده و لطیف و خالص شده و قابل لمس و دیگر آثار مادی در دنیا نیست. این نظریه، خود مبنای فکری برخی دیگر از اندیشههای شیخ احمد شد.
- جسم ظاهری معصومین (ع): براساس مبنای شیخ احمد، جسم عنصری پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) با مرگ تجزیه میشود و اگر در احادیث از بقایای اجساد امامان در قبر سخن رفته، مقصود جسد هورقلیایی است که آن جسد تنها برای امامان دیگر قابل مشاهده است.
- معراج پیامبر (ص): به اعتقاد احسایی پیامبر اسلام (ص) با جسد هورقلیایی به معراج رفته و در هر فلکی، جسمی متناسب با آن داشته است.
- زندگی هورقلیایی امام زمان (ع): احسایی معتقد است، امام زمان (ع) هنگام غیبت در عالم هورقلیاست و هرگاه بخواهد به اقالیم تشریف بیاورد، صورتی از صورتهای اهل این اقالیم را میپوشد و کسی او را نمیشناسد. جسم و زمان و مکان ایشان از عالم اجسام لطیفتر بوده و از عالم مثال است. روح امام دوازدهم، قابل انتقال و از بدن یک نفر به بدن دیگری منتقل میشود و به این طریق زندگیاش را میگذراند و زنده است.
- غلو درباره اهل بیت (ع): شیخ احمد معتقد بود خداوند هرچه را که در هستی وجود دارد، از قبیل خلق، رزق، حیات و مرگ را به ائمه (ع) تفویض کرده و علم ائمه (ع) به آنچه واقع شده و یا واقع خواهد شد، علم حضوری است، نه حصولی.
- رکن رابع یا شیعه کامل: بنیادیترین و مهمترین اعتقاد فرقه شیخیه، مسئله "رکن رابع" است یعنی در میان شیعیان و در تمام دوران، شیعه کاملی وجود دارد که واسطه فیض میان امام عصر (ع) و مردم است و با وجود چنین واسطهای هیچکدام از علما نباید ادعای استقلال و اجتهاد نمایند[۱۰]. سه شخصیت معروف شیحیه که نظریه رکن رابع تا حد زیادی به آنها منسوب است، عبارتند از: شیخ احمد احسایی، سید کاظم رشتی و محمد کریمخان کرمانی که بنا به نقلی، پدیدآورنده این اصل است.. طرح رکن رابع، سبب اختلاف و انشعاب در شیخیه گردید و پس از اندکی، دستاویزی برای ادعای جدید به نام بابیت از سوی علی محمد شیرازی، یکی از شاگردان سید کاظم رشتی شد[۱۱].
فرقههای شیخیه
با مرگ سید کاظم رشتی، بر سر جانشینی او اختلاف شد و این فرقه به گروههایی منشعب شدند:
- شیخیه کریمخانیه: یکی از شاگردان سیدکاظم و شیخ احمد احسایی به نام محمد کریمخان کرمانی، مدعی رهبری این فرقه شد و برخی نیز دور او جمع شدند و او سومین رهبر این فرقه شد. پدر او، ظهیرالدوله پسر عمو و داماد فتحعلیشاه و حاکم خراسان و کرمان بوده است. از اینرو، محمد کریمخان، با عنایت به این موقعیت ویژه، توانست برای این فرقه، جایگاه محکمی فراهم کند و به تبلیغ آن بپردازد. طرفداران محمد کریمخان، به "شیخیه کرمانیه" معروفند و به فرقه "کریمخانیه" نیز خوانده میشوند. اکثر شیخیه کرمانیه، پس از مرگ محمدخان، برادرش زینالعابدینخان را به رهبری خویش برگزیدند. پس از او، ابوالقاسمخان و سپس عبدالرضاخان به ریاست شیخیه برگزیده شدند.
- شیخیه آذربایجان: در آذربایجان ایران، علمای زیادی به تبلیغ و ترویج آرای شیخ احمد پرداختند. مهمترین گروههای آنان عبارتند از:
- خاندان حجتالاسلام: بزرگ این خاندان، میرزا محمد مامقانی، معروف به حجت الاسلام است. او نخستین عالم و مجتهد شیخی آذربایجان، مدتی شاگرد شیخ احمد احسایی بود و نماینده وی در تبریز شد. او همان شخصی است که حکم تکفیر و اعدام علیمحمد باب(مؤسس فرقه بابیه) را در تبریز صادر کرد.
- خاندان ثقةالاسلام: میرزا شفیع تبریزی، معروف به ثقةالاسلام، بزرگ این خاندان، از شاگردان شیخ احمد احسایی بوده است[۱۲].
- خاندان احقاقی: بزرگ این خاندان، میرزا محمد باقر اسکویی است که پس از درگذشت سید کاظم جانشینی او را ادعا کرد. فرزند میرزا محمد باقر، میرزا موسی از علما و مراجع شیخیه، کتابی بهنام احقاق الحق و ابطال الباطل دارد که پس از این تاریخ، او و خاندانش به احقاقی مشهور شدند.
- شیخیه باقریه: به پیروان میرزا محمد باقر خندقآبادی دُرچهای گفته میشود که بعداً به میرزا باقر همدانی معروف شد. وی نماینده حاج محمد کریمخان در همدان بود و پس از وی، جانشینی او را ادعا کرد و سلسله باقریه را در همدان تأسیس کرد[۱۳].
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۵۰؛ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۲۷۶ ـ ۲۸۰؛ درسنامه مهدویت، ص۱۸۴؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۴.
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۲۷۶ – ۲۸۰؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۵-۳۰۷.
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۲۷۶ – ۲۸۰؛ درسنامه مهدویت، ص۱۸۵-۱۸۷؛ احسائی، عبدالله، شرح احوال شیخ احمد احسائی، ص۲۳؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۵.
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۲۷۶ – ۲۸۰؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۵-۳۰۷.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۶-۳۰۷.
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۲۷۶ – ۲۸۰؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۷.
- ↑ ر. ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۲۷۶ – ۲۸۰؛ درسنامه مهدویت، ص۱۸۷، ۱۸۸؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۷.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۷.
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۲۷۶ - ۲۸۰.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱۱-۳۱۲.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۹ ـ ۳۱۲؛ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۲۷۶ - ۲۸۰.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱۶.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱۴-۳۱۷.