قلمرو ولایت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ولایت تشریعی (به معنای حق تصرف) در حقیقت منحصر به خداوند است، برخی مراتب آن برای بعضی انبیاء، پیامبر اسلام (ص)، امامان معصوم (ع) و در عصر غیبت برای فقیه عادل آگاه به مسائل زمان نیز ثابت است[۱].

قلمرو ولایت پیامبران

ولایت انبیاء را می‌توان در دو حوزه تکوین و تشریع بررسی کرد:

قلمرو ولایت تکوینی پیامبران

ولایت تکوینی پیامبران به این معناست که آنها به اذن خداوند در جهان آفرینش و تکوین تصرف کنند و برخلاف عادت و جریان طبیعی عالم اسباب، حوادثی را به وجود آورند. مثل درمان بیمار غیر قابل علاج، زنده کردن مردگان و کارهای دیگری از این قبیل و هرگونه تصرف معنوی غیر مادی در نفوس و اجسام انسان‌ها، و جهان طبیعت[۲]. نمونه‌ این نوع ولایت را می‌توان در مورد حضرت عیسی (ع) أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۳] و سلیمان (ع) فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ[۴] و پیامبر اسلام (ص) اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ[۵] جستجو کرد.

سؤال این است که آیا همه انبیاء از چنین ولایتی برخوردارند یا برخی از آنان؟ در پاسخ این سؤال یکی از مفسران ذیل آیاتی‌که ولایت تکوینی حضرت عیسی (ع)، موسی (ع) و آصف بن برخیا را بیان می‌کنند، می‌گوید: "کوتاه سخن اینکه این آیات به روشنی مسأله «ولایت تکوینی» را در محدوده خاصی برای حضرت مسیح (ع) اثبات می‏‌کند و هیچ دلیلی بر انحصار آن به حضرت مسیح نیست و به مقتضای حُکْمُ الامْثالِ فی ما یَجُوزُ وَ ما لایَجُوزُ واحِدٌ در مورد سایر پیامبران یا امامان معصوم (ع)، نیز می‏تواند صادق باشد[۶].

قلمرو ولایت تشریعی پیامبران

انبیاء از جهات مختلف ولایت تشریعی دارند:

  1. ولایت در ابلاغ رسالت: براساس آیات: فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۷]، وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۸]، نخستین مقام ولایی انبیاء (ع)، ابلاغ احکام و دستورات الهی و تبیین آن برای مردم است.
  2. مرجعیت دینی: از مرجعیت دینی به ولایت تفسیری نیز تعبیر کرده‌اند[۹]. بر اساس آیه وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۱۰]، یکی از شؤون ولایت پیامبر، علاوه بر ابلاغ پیام الهی، تبیین و تفسیر آن نیز هست. در مورد سایر پیامبران نیز باید گفت: ‌انبیاء اولوالعزم، صاحب کتاب و شریعت بودند. آنها علاوه بر ابلاغ پیامبر، تبین نیز می‌کردند، اما سایر پیامبرانی که دارای کتاب نبودند، از پیامبر صاحب کتاب قبلی پیروی نموده و شریعیت آنان تبلیغ و تبیین می‌کردند و مرجع دینی مردم زمان خودشان بودند.
  3. ولایت در شؤون سیاسی و اجتماعی: یکی از محدوده‌های ولایت پیامبران، ولایت زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی آنان بر مردم است. ‌آیه أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۱]، این آیه شأن ولایت پیامبر اسلام (ص) را بیان می‌کند و او را به عنوان ولی مسلمین معرفی می‌نماید.

دو نکته را در باب ولایت تشریعی پیامبران باید توجه داشت: نکته اول اینکه همه پیامبران ولایت تشریعی به معنای قانون‌گذاری را نداشتند، بلکه برخی از آنان وظیفه داشتند از شرایع قبل (شرایع پیامبران اولو العزم) تبلیغ نمایند؛ نکته دوم اینکه همه پیامبران ولایت در زعامت سیاسی را هم نداشتند، نمونه آن پیامبر زمان طالوت است که خودش از خداوند خواست برای بنی اسرائیل ملک و فرمانروایی را مبعوث نماید وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۱۲].

قلمرو ولایت پیامبر خاتم

قلمرو ولایت پیامبر را می‌توان در دو حوزه تکوینی و تشریعی بیان کرد.

قلمرو ولایت تکوینی پیامبر خاتم

ایشان همانند سایر انبیا، ولایت تکوینی دارند به این معنا که می‌توانند به اذن خداوند در عالم هستی تصرف نمایند. نمونه آن، نصف کردن ماه اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ[۱۳] و همچنین حرکت درخت به فرمان پیامبر است[۱۴].

براساس آیات[۱۵] و روایاتی[۱۶]‌ که حیات برزخی پیامبر و ائمه طاهرین (ع) را ثابت می‌کنند، ولایت تکوینی پیامبر و همچنین ائمه (ع) پس از حیات آنان نیز استمرار دارد[۱۷].

قلمرو ولایت تشریعی پیامبر خاتم

پیامبر اسلام (ص) به دلیل اینکه افضل انبیا و خاتم آنان بودند، همه اقسام ولایتی را که در قلمرو ولایت پیامبران ذکر شد، دارا بود و به همه آنها در جامعه اسلامی عینیت بخشید و آنها را پیاده کرد. ابلاغ رسالت، تبیین احکام و مرجعیت دینی و همچنین ولایت در شؤون سیاسی و اجتماعی ایشان در آیات بیان شده است که نمونه آنها ذکر شد.

قلمرو ولایت اهل بیت (ع)

ائمه طاهرین (ع) همانند پیامبر (ص) دارای ولایت تکوینی و تشریعی هستند.

قلمرو ولایت تکوینی اهل بیت

ولایت تکوینی ایشان یا به معنای تصرف در امور عالم هستی است، به این بیان که خداوند اراده آنان را در موجودات هستی نافذ قرار داده است. یا به معنای آن است که آنها همانند فرشتگان در سلسه علل و اسباب آفرینش قرار گرفته اند[۱۸]. در منابع روایی، نمونه‌های فراوانی نقل شده است که ولایت تکوینی به این دو معنا را برای ائمه ثابت می‌کنند:

  1. امیرمؤمنان (ع) از نزدیک کوفه عبور می‌کردند، گروهی از یهود نزدش آمدند و گفتند: شما امام علی بن ابیطالب هستی؟ فرمود: آری منم. عرض کردند: در کتاب‌های ما سخن از صخره ای به میان آمده که نام شش نفر از انبیاء روی آن نوشته شده. هر چه دنبال آن می‌‌گردیم، نمی‌یابیم؛ اگر تو امامی آن را برای ما پیدا کن. فرمود: به دنبال من بیائید. جمعیّت به دنبال آن حضرت حرکت کردند. هنگامی که به صحرا رسید تپّه بزرگی از شن در آنجا بود، امام فرمود: «اَیَّتُهَا الرَّیحُ اِنسِفی الرَّمْلَ عَنِ الصَّخْرَةِ بِحَقِّ اسْمِ اللهِ الاَعْظَمِ»؛ (ای باد! شن‌ها را از روی صخره کنار بزن به حق اسم اعظم خدا! چیزی نگذشت باد وزیدن گرفت و شن‌ها کنار رفت و صخره آشکار شد)[۱۹].
  2. در زیارت جامعه کبیره مقامات ائمه طاهرین (ع) مفصل بیان شده در قسمتی از زیارتنامه آمده است: «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ بِکُمْ یَکْشِفُ الضُّر»[۲۰]. این قسمت از زیارت نامه، علت بودن آنها را در افاضه نعمات و برکات الهی و دفع بلیات از موجودات عالم، ثابت می‌کند.

قلمرو ولایت تشریعی اهل بیت

پیش از این گفته شد که ائمه طاهرین (ع) ولایت تشریعی به معنای تبیین و تفسیر احکام و همچنین ولایت بر هدایت ایصالی را دارا هستند، هرچند برخی از امامان معصوم (ع) زعامت سیاسی شان (ولایت تدبیر) به معنای تشکیل حکومت محقق نگردید ولی در واقع دارای این ولایت هستند؛ اما در مقابل برخی از حوزه‌های ولایی آنان ظهور و نمود بیشتری داشت. مثل ولایت فرهنگی (در واقع مرجعیت دینی) آنان که می‌توان در محورهای زیر به صورت خلاصه بیان کرد: ۱. تربیت شاگردان دانشمند در زمان امامین صادقین (ع)؛ ۲. پاسخ به پرسش‌ها و مناظره با دانشمندان ملل جهان (مثل مناظره امام صادق (ع) با اسقف مسیحیان)[۲۱]؛ ۳. بهره‌گیری از موعظه و ارشاد برای انتقال اندیشه درست اسلامی؛ ۴. برخورد با دانشمندان دنیا پرست؛ مانند نامه امام سجاد (ع) به زهری[۲۲]؛ ۵. نشر آثار تربیتی و اخلاقی (مانند رساله حقوق و صحیفه سجادیه)؛ ۶. دفاع از مبانی اسلامی در برابر امواج فکری بیگانگان (مانند مناظره امام رضا (ع) با بزرگان یهودی، مسیحی، زردشتی و منکران خدا)[۲۳]؛ ۷. مبارزه با انحرافات فکری چون غلو، مانند تبرّی امام هادی (ع) از غلات و طرد آنان از جامعه شیعی[۲۴].

قلمرو ولایت فقیه

از مطالب گفته شده به دست آمد که ولایت دارای مراتبی است، بالاترین مرتبه آن ویژه پیامبر و اوصیای طاهرین آن حضرت که قابل تفویض به دیگران نیست. مثل ولایت تکوینی به معنای تصرف در عالم وجود و یا ولایت تشریعی آنان. اما برخی از مراتب ولایت همانند ولایت بر افتا، قضاوت و یا حکومت، مختص به آن بزرگوران نیست و فقیه می‌تواند ‌آن را داشته باشد[۲۵].

در محدوده و قلمرو ولایت فقیه، دو نظریه وجود دارد:

  1. نظریه نخست آن است که برخی فقیهان، ولایت فقیه را به موارد خاصی محدود می‌دانند؛ همچون ولایت در امور حسبیه؛ افعالی است که شارع راضی به ترک آن نیست که به این امور، حسبه گفته می‌شود. هرچند درباره امور حسبه هم اختلاف وجود دارد؛ زیرا عوامل بسیاری سبب می‌شود که یک امر از امور حسبه قرار گیرد[۲۶].
  2. بسیاری از فقها و بزرگان دائره اختیارات او را گسترده می‌دانند و با طرح وراثت و نیابت عامه فقیه از پیامبر اسلام (ص) و ائمه طاهرین (ع) بر این باور هستند که در هر موردی‌که آن بزرگواران ولایت داشته‌اند، ولی فقیه در روزگار غیبت ولایت دارد و حکم او اثر گذار است[۲۷].

قلمرو ولایت حاکم

مقصود از حاکم، حاکم شرع است. در کتب فقهی محدوده ولایت حاکم شرع بیان شده است؛ ولایت بر خمس و زکات، مال امام، میراث بدون وارث، اجرای حدود و قضاوت، پرداخت دین ناتوان، ولایت اجازه در بسیاری از اجرای احکام شرعی، ولایت در ازدواج برخی موارد، ولایت در طلاق دادن زنی که شوهرش مفقود شده و بسیاری از موارد دیگر[۲۸]. نکته مهم در تفاوت حاکم شرع با ولی فقیه آن است، طبق آنچه در اختیارات حاکم شرع گفته شد، مصادیق حاکم شرع می‌‌تواند شامل قاضی، مرجع تقلید، امام جمعه یک شهر یا منطقه باشد. بر این اساس دایره و قلمرو اختیارات و ولایت حاکم شرع به واسطه اینکه عنان حکومت در اختیارش نیست محدودتر از ولی فقیه است ـ با این حال ولی فقیه هم مصداقی از حاکم شرع است.

قلمرو ولایت پدر و جد پدری

بر اساس ادله قرآن، سنت و اجماع، چند گروه بر برخی مردم ولایت دارند که فقها در کتاب‌های بیع، حجر، طلاق و نکاح و غیر آن از آنها نامبرده‌اند[۲۹]. از جمله آنها پدر و جد پدری است[۳۰].

این دو گروه، بر طفل صغیر، مجنون، شخص غایب، کسی‌که از اداء حق ناتوان باشد و فرزند بکر هرچند رشیده باشد، ولایت دارند[۳۱]. در بحث نکاح گفته‌اند رأی جد پدری مقدم بر نظر پدر دختر است ولی اگر پدر جلوتر از جد نظر داده باشد، جد پدری حق اعتراض ندارد[۳۲].

قلمرو ولایت زنان

پیش از این ثابت شد که بحث جواز ولایت زنان در امور سیاسی و قضاوت، مورد اختلاف است، بنابراین اصل در مسئله، عدم ولایت و عدم وجوب اطاعت است، مگر آنکه دلیلی بر آن اقامه شود. مثل: اصلح بودن زن برای تصدی قضاوت یا تفویض ولایت از جانب مردان به زنان[۳۳]. با توجه به این نکته، قلمرو ولایت زن مشخص می‌شود. گفتنی است فلسفه عدم ولایت زنان، نقصان ذاتی آنها نیست بلکه رعایت مصالح زن و مرد است که از جمله آن، اجتناب از اختلاط مردان و زنان است[۳۴].

منابع

پانویس

  1. والولایة التشریعیة فی الواقع منحصرة بالله تعالی، بید انه سبحانه أسندها إلی أولیائه وأنبیائه،... ولایة الله التشریعیة علی أقسام، وإن شئت قلت علی مظاهر: فولایة النبی وآله الأطهار مظهر من مظاهر هذه الولایة. وولایة الفقهاء والعلماء مظهر أخر من مظاهر هذه الولایة. وولایة الوالدین علی الأولاد مظهر منها أیضا، وولایة الزوج علی زوجته وقیومیته کذلک، سید علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد (ع)، ص۲۸۱.
  2. مکارم، ناصر، پیام قرآن، ج‏۹، ص۱۵۴.
  3. «من برای شما از گل، (اندامواره‌ای) به گونه پرنده می‌سازم و در آن می‌دمم، به اذن خداوند پرنده‌ای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت» سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  4. «پس ما باد را رام او کردیم که به فرمان او هر جا می‌خواست به نرمی روان می‌شد» سوره ص، آیه ۳۶.
  5. «رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت» سوره قمر، آیه ۱؛ درباره این آیه نقل شده است که مشرکان نزد رسول خدا (ص)‌ آمدند و گفتند: اگر تو راست می‌گویی پیامبر خدایی، ماه را برای ما دوپاره کن. فرمود: اگر این کار را انجام دهم ایمان می‌آورید؟ گفتند: اری. آن شب چهاردهم ماه بود. رسول خدا از پیشگاه خداوند درخواست نمود ناگهان ماه از وسطش نصف شد. طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۲۸۱.
  6. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج‏۹، ص۱۶۰.
  7. «بدانید که تنها پیام‌رسانی روشن بر عهده فرستاده ماست» سوره مائده، آیه ۹۲.
  8. «و بر (عهده) پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
  9. صادقی، در آمدی بر کلام جدید، ص۳۶۵.
  10. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  11. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  12. «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
  13. «رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت» سوره قمر، آیه ۱.
  14. حضرت علی (ع) در خطبه قاصعه نقل می‌کند روزی گروهی از بزرگان قریش نزد پیامبر آمدند و از او خواستند برای اثبات نبوت خویش، از درخت بخواهد که به سمت آنان بیاید. رسول خدا نیز به درخت امر کرد که به اذن خداوند به سمت آنان بیاید. ناگاه، ریشه‌های درخت از دل خاک بیرون آمد و درخت به سمت وی حرکت کرد. با وجود این معجزه آشکار، آن عده به پیامبر ایمان نیاوردند و او را جادوگر خطاب کردند. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲(خطبه قاصعه.
  15. وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ«و بگو (آنچه در سر دارید) انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید و به سوی داننده پنهان و آشکار بازگردانده خواهید شد و او شما را از آنچه انجام می‌داده‌اید آگاه خواهد ساخت» سوره توبه، آیه ۱۰۵.
  16. نمونه‌ای از روایات این است: «أَنَّ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ تُعْرَضُ عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَی اَلْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ کُلَّ یَوْمٍ أَبْرَارِهَا وَ فُجَّارِهَا فَاحْذَرُوا وَ ذَلِکَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»، من لا یحضره الفقیه، ج۱،ص۱۹۱؛ اعمال بندگان اعمّ‌ از نیکوکاران و بدکاران همه روزه بر رسول خدا (ص) و بر ائمّۀ معصومین (ع) عرضه می‌شود پس از کردار ناشایست بپرهیزید تا رسوا نشوید و این به موجب فرمایش خداوند عزّوجلّ‌ است که: وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ یعنی: ای رسول ما امت خود را بگوی هر آنچه می‌خواهید انجام دهید که خداوند تبارک و تعالی و رسول او و مؤمنان اعمال ایشان را می‌بیننند.
  17. گروه فقه و حقوق پژوهشکده حج و زیارت، ولایت تکوینی ائمه معصومین، ص۱۹۴.
  18. طاهری، حبیب الله، تحقیق پیرامون ولایت فقیه؛ فصل دوم ولایت تکوینی و تشریعی پیامبر و ائمه، ص۸۴.
  19. مجلسی، بحار الانوار، ج۴۱، ص۲۵۷، (باب ۱۱۲ ما ظهر من معجزاته علیه الصلاة و السلام فی الجمادات و النباتات) (با تلخیص).
  20. ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا (ع)، ج‏۲، ص۲۷۶.
  21. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۶، ص۳۰۷-۳۱۳.
  22. حرانی، تحف العقول، ص۲۷۴-۲۷۷.
  23. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۵۴-۱۷۸.
  24. عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص۱۲۴؛ ج۲۸، ص۳۱۹.
  25. فاعلم أنّ للولایة مرتبةً علیا مختصّةً بالنبیّ صلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم وأوصیائه الطاهرین وغیر قابلة للتفویض إلی أحد، وهی بین تکوینیّة یعبّر عنها بالولایة التکوینیّة التی بها یتصرف النبیّ صلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم فی الکون.. وبین التشریعیّة التی یشیر إلیها قوله سبحانه: النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وهی مختصّة بالنبیّ وأوصیائه المعصومین، فهم أولی بالمؤمنین من أنفسهم وأموالهم. وأمّا غیر المختصّ بهم، فإنّما هو مقام الافتاء والقضاء، والولایة؛ التی أظهر مصادیقها نظم البلاد والجهاد والدفاع وسدّ الثغور وإجراء الحدود، وأخذ الزکاة وإقامة الجمعة وغیرها. فالأوّلان من هذه المناصب (الثلاثة) ثابتان للفقیه- باتفاق الکلمة- کما سیوافیک بیانه عند بیان السلطات الثلاث، سبحانی، شیخ جعفر، مفاهیم القرآن، ج‏۲، ص۲۲۳.
  26. مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص۱۹۰ ـ ۱۹۱.
  27. اتفق أصحابنا رضوان الله علیهم علی أن الفقیه العدل الإمامی الجامع لشرائط الفتوی، المعبر عنه بالمجتهد فی الأحکام الشرعیة نائب من قبل أئمة الهدی صلوات الله وسلامه علیهم فی حال الغیبة فی جمیع ما للنیابة فیه مدخل ـ وربما استثنی الأصحاب القتل والحدود مطلقا ـ فیجب التحاکم إلیه، والانقیاد إلی حکمه وله أن یبیع مال الممتنع من أداء الحق إن احتیج إلیه، ویلی أموال الغیاب والأطفال والسفهاء والمفلسین ویتصرف علی المحجور علیهم، إلی آخر ما یثبت للحاکم المنصوب من قبل الإمام (ع)، محقق کرکی، الرسائل الکرکی، ج۱، ص۱۴۳.
  28. الأصل فی کل شئ لا ولی له معین من الشرع أن یکون الحاکم ولیا له، وهو المعبر عنه بعموم ولایة الحاکم الذی یشیر إلیه الفقهاء فی کثیر من المباحث، کما فی وجوب دفع ما بقی من الزکاة فی ید ابن السبیل بعد الوصول إلی بلده إلیه، وفی وجوب دفع الزکاة ابتداءا أو بعد الطلب إلیه، وتخیره فی أخذ خمس أرض الذمی أو منفعتها، وولایته فی مال الإمام ومیراث من لا وارث له، وفی توقف إخراج الودعی الحقوق علی إذنه، وولایته فی إجراء الحدود وفی القضاء بین الناس، وفی أداء دین الممتنع من ماله، وتوقف حلف الغریم علی إذنه، وفی القبض فی الوقف علی الجهات العامة وفی نظارته لذلک، وتوقف التقاص من مال الغائب علی إذنه ومن الحاضر فی وجه، وفی بیع الوقف حیث یجوز ولا ولی له، وفی قبض الثمن إذا امتنع البائع وقبضه عن کل ممتنع عن قبض حقه، وفی الدین المأیوس عن صاحبه، وبیع الرهن المتسارع إلیه الفساد بإذنه، وتولیه إجارة الرهن لو امتنعا، وتعیین عدل یقبض الرهن لو لم یرضیا، وتعیینه ما یباع به الرهن مع تعدد النقد، وفی باب الحجر علی المفلس أو علی السفیه فی قول، وفی قبض ودیعة الغائب لو احتیج إلی الأخذ، وفی إجبار الوصیین علی الاجتماع الاستبدال بهما، وفی ضم المعین إلی الوصی العاجز، وفی عزل الخائن علی القول بعدم انعزاله بنفسه، وفی إقامة الوصی فیمن لا وصی له أو مات وصیه أو کان وانعزل، وفی تزویج المجنون والسفیه البالغین، وفی فرض المهر لمفوضة البضع وضرب أجل العنین وبعث الحکمین من أهل الزوجین وإجبار الممتنع علی أداء النفقة وفی طلاق زوجة المفقود وفی إجبار المظاهر علی أحد الأمرین وفی إجبار المولی کذلک واحتیاج إنفاق الملتقط علی اللقیط علی إذنه ونحو ذلک من المقامات الاخر التی لا تخفی علی من تتبع الفقه، فإنهم یقولون بهذه الأمور، حسینی مراغی، میر عبد الفتاح، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۶۲.
  29. وقد ورد الدلیل کتابا وسنة وإجماعا علی ولایة جملة من الناس علی بعض منهم، وقد ذکره الفقهاء فی البیع وفی کتاب الحجر وفی کتاب النکاح وفی الطلاق وغیر ذلک من المباحث علی حسب ما یقتضیه المقام، حسینی مراغی، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۵۶.
  30. أن الولی علی مال الغیر أو علی نفسه.. إنما هو الأب والجد للأب، حسینی مراغی، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۵۷.
  31. أن المولی علیهم ـ علی ما یظهر من التتبع ـ: الصغیر، ذکرا أو أنثی، عاقلا أو مجنونا، رشیدا أو سفیها. والمجنون، مطبقا کان أو أدواریا، بالغا أو صغیرا. والسفیه، بالغا أو صغیرا، ذکرا أو أنثی. والغائب فی بعض الأمور. والممتنع عن أداء الحق الذی علیه. والبکر وإن کانت بالغة رشیدة علی قول، حسینی مراغی، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۵۸؛ والحاصل: أنّه لا ریب فی ثبوت الولایة للأب والجدّ للأب علی الصغیر فی أمر التزویج والتصرف فی أمواله وغیر ذلک ممّا یرتبط بشؤونه، بلا فرق بین کون الولد ذکراً أو أُنثی، مازندرانی، علی اکبر، دلیل تحریر الوسیلة، ص۲۱۴.
  32. ومما انفردت به الإمامیة: أن لولایة الجد من قبل الأب علی الصغیرة رجحانا علی ولایة الأب علیها، فإذا حضر أب وجد فاختار کل واحد منهما رجلا لنکاحها کان اختیارا الجد مقدما علی اختیار الأب. وإن سبق الأب إلی العقد لم یکن للجد اعتراض علیه. وخالف باقی الفقهاء فی ذلک، سید مرتضی، علم الهدی، الانتصار، ص۲۸۶.
  33. ر ک: ارسطا، محمدجواد، فصلنامه علمی پژوهشی، حقوق اسلامی، ولایت زن، ص۱۳۰، سال یازدهم، شماره۴۲.
  34. ارسطا، محمد جواد، ولایت زن، ‌ ص۱۳۹.