تبیین دین
مقدمه
از جمله شئون مهم امامت، تبیین و تفسیر معارف دینی است که پیشتر از سوی خدا بر پیامبر خاتم (ص) نازل شده است. این همان شأنی است که عموماً از آن به شأن مرجعیت دینی نیز تعبیر میشود. اگر بر این باور شویم که امام، شأن مرجعیت دینی را داراست، بدین معناست که بر مردم لازم است برای دانستن دین به امام مراجعه کرده، معارف را از او بیاموزند. اثبات شأن مرجعیت دینی امام و گستره آن، نیازمند بررسی همهجانبه آیات و روایات است[۱].
مبانی قرآنی امام؛ مبین دین
خداوند در قرآن از زوایای مختلف به این مسئله پرداخته است و ضرورت دائمی وجود شخصیتی الهی را برای بیان ظاهر و باطن قرآن بیان نموده است برخی از آیات مرتبط با موضوع این برهان، ذیلاً مورد اشاره قرار میگیرند:
حفظ امّت از اختلاف در دین
پیرامون فلسفه ارسال رسل، خداوند در آیات قرآن دلایل گوناگونی را بیان میفرماید که محور اصلی همه آنها، رسانیدن انسان به عالیترین کمال انسانی، یعنی مقام خلافتاللّهی است؛ مقامی که خداوند برای او مقرّر نموده است. از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است و بسیاری از ابعاد روحی او در بستر جامعه رشد میکند، وجود جامعهای سالم، از جمله لوازم کمال انسانی است. لذا خداوند در سوره مبارکه بقره، از جمله اهداف بعثت انبیاء (ع) را برداشتن اختلاف و استقرار حکومتی عادلانه بیان میدارد و میفرماید:﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ﴾[۲]. توضیح: از این آیه میتوان فلسفه ارسال رسل و سپس ضرورت امامت عامّه را از سه جهت استفاده نمود.
این بخش از آیه اشاره به فلسفه بعثت انبیاء (ع) دارد که جلوه اجتماعی آن، برقراری قسط و عدل در جامعه و مبارزه با ظلم ظالمان است. ضمیر در جار و مجرور ﴿فِيهِ﴾ به اختلاف باز میگردد. بنابراین، فلسفه اوّلیّه ارسال رسل، برطرف کردن زمینه جنگ و جدال و اختلاف در جامعه است که به واسطه نبودن حکومت الهی و حاکمیّت قوانین توحیدی رخ میدهد.
خداوند در ادامه آیه میفرماید: ﴿وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ﴾[۳]. این فراز اشاره به اختلاف دوم در دین و سوء استفاده متظاهرین به دین و منافقین از آن در جهت اغراض شخصی دارد؛ ایشان با برداشتهای مغرضانه از کتاب خدا، قصد سوء استفاده از آیات الهی در جهت اهداف نفسانی خود دارند.
قسمت سوم آیه، راهکار برون رفت امّت اسلام از چنین مشکلی را بیان میکند: ﴿فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ﴾[۴]. این فراز، اشاره به هدایت دوم خداوند بعد از رحلت پیامبر (ص) دارد؛ هدایتی که با نصب ائمّه هدی (ع) یکی بعد از دیگری محقّق میگردد. خداوند در آیه شریفه، رفع اختلاف از میان مؤمنین را به هدایت خود منتسب میکند. بدیهی است که هدایت الهی بعد از رسول اکرم (ص)، میباید از طریق افرادی باشد که خود مستقیماً مهتدی به هدایت الهی باشند و درستی هدایت آنان مورد تضمین الهی قرار گرفته باشد؛ تا هدایت مرضیّ رضای الهی به درستی محقق گردد؛ چنانکه میفرماید: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾[۵].
به همین دلیل است که در پایان آیه میفرماید: ﴿وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۶]. با توجّه به اینکه مشیّت الهی بدون حکمت نیست و خداوند در آیات دیگر، ملاک هدایت و اضلال خود را بیماردلی و فسق و قساوت قلب منافقان در زمان انبیاء الهی (ع) معرفی داشته﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾[۷]؛ و نیز: ﴿وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ﴾[۸].
بنابراین، در یک جمعبندی میتوان گفت که قسمت پایانی آیه، اشاره به ملاک هدایت اوّل و دوم دارد؛ به این ترتیب که هر آنکس که اطاعت از هادیان الهی (ع) (اعمّ از انبیاء و یا اوصیای آنان) را نمود، مشیّت الهی بر هدایت مضاعف او قرار میگیرد؛ وگرنه با عدم پذیرش انبیاء (ع)، ایشان در گمراهی ثانوی بعد از اسلام ابتدایی به رسول خدا (ص) غرق میشوند و با رد اوصیاء و عدم استقامت در هدایت، به کفر ثانوی مبتلا میگردند؛ که به مراتب سختتر از کفر اوّلی است: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ﴾[۹].
بنابراین، ایمان و تبعیّت از اوصیای انبیاء (ع)، در حقیقت استقامت بر ایمان به راه انبیاء (ع) و خارج نشدن از دین، بعد از ایمان اوّلیّه به آن است. تعابیر گوناگون آیات قرآن در خروج از اسلام بعد از ایمان، اشاره به مراتب کفر منکران امامت ائمّه هدی (ع) بعد از رسول خدا (ص) دارد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا﴾[۱۰].[۱۱]
هماهنگی تعالیم دینی
خداوند علامت دین توحید را یکنواختی و هماهنگی تعالیم آن بیان میدارد و اینکه هر چند دین الهی طیّ ۲۳ سال بعثت نبوی (ص) بر مردم نازل شد، ولی هرگز اعوجاج و ناهماهنگی در آیات و تعالیم آن مشاهده نمیشود﴿قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾[۱۲]. و نیز میفرماید: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا﴾[۱۳].
بنابراین، اگر یکی از اهداف بعثت انبیا (ع) و تشریع ادیان الهی، برداشتن اختلاف از امّت و ایجاد وحدت در میان مردم است، خداوند پیوسته خطّی روشن و مستقیم به سوی توحید را در قرآن یادآور میشود که نزدیکترین و مطمئنترین راه به سوی مقام قرب الهی است و از آن با عنوان عام "صراط مستقیم" یاد میکند. خداوند راهکار استقرار در این صراط را تمسّک به حبلالله بیان میدارد و میفرماید:﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾[۱۴].
خداوند سپس یادآور میشود که حبل الله عامل وحدت شما است و قبل از آن، شما اوّلاً پیوسته در جنگ و خونریزی با یکدیگر بودید: ﴿وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً﴾[۱۵].
ثانیاً، به دلیل کفر، بر لبه جهنم قرار داشتید و با تمسّک به حبل الله، وحدت و محبّت جای دشمنی بین شما را گرفت و از هلاکت ابدی در قیامت نجات پیدا کردید: ﴿فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾[۱۶].
بنابراین، مشخّصه اصلی حبل الله، اوّلاً، عدم اعوجاج و ناهماهنگی در درون آن است و ثانیاً، ایجاد کردن وحدت و محبّت بر محور توحید در جامعه.
اکنون این سؤال مطرح میشود که اگر "حبل الله" فقط به قرآن تفسیر شود، چنانکه برخی از روایات مشیربه آن است. عملاً راه اختلاف در امّت، با تفسیرها و قرائتهای گوناگون از قرآن، باز میماند. از سوی دیگر، علمای امّت دو گروهند: برخی به واسطه علم ناقصی که از دین دارند، عملاً با تفسیرهای گوناگون خود منشأ اختلاف در امّت میشوند و برخی دیگر، بیماردلانی هستند که با دسیسه چینی، دین را به گونهای تفسیر مینمایند که با منافع آنان سازگار باشد. به این ترتیب، باب ناهماهنگی در دین و حبل الله قرآن، با تفاسیر ناهماهنگ از قرآن و دین الهی باز میشود. چنانکه در طیّ برهان اشاره شد، بعد از رحلت رسول خدا (ص)، اگر اختلاف اوّل به واسطه نقص علماء در فهم دینی است، اختلاف دوم ناشی از هوس و شیطنت منافقین امّت است.
بنابراین، اصل هماهنگی در تعالیم دینی اقتضاء میکند که اوّلاً، خداوند همواره حافظانی را برای حفظ هماهنگی در بیانات دینی و در نتیجه، وحدت امّت بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) قرار دهد؛ تا با وجود فاصله زمانی فراوان، اختلافی در تفسیر و تبیین دینی آنان به وجود نیاید و در نتیجه، حبلالله همیشه محور وحدت امّت باشد. ثانیاً، در علم و آگاهی این شخصیّتها نسبت به دین و معارف قرآن، میباید هیچگونه اعوجاج و تعارض و تضاد و تناقض و اختلافی وجود نداشته باشد؛ تا مبادا اختلاف آنان در تفسیر و تبیین قرآن، به اختلاف در امّت منجر شود. این امور مهم، جز با وجود دائمی امامان معصوم بعد از نبی اکرم (ص) محقّق نمیگردد.
این مطلب با اصل اولی در حکمت الهی و ارسال رسل و انزال کتب آسمانی نیز هماهنگ است؛ یعنی همانا برداشتن ظلم و ایجاد وحدت میان امّت بر محور توحید. متقابلاً، خداوند ایجاد اعوجاج و انحراف در دین و اختلاف در امّت را مبنای کفر و نفاق، به واسطه تحریف در دین میداند و میفرماید: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[۱۷][۱۸].[۱۹]
علم تأویل در قرآن
وجود آیات متشابه در قرآن، نیاز به مبیّن دین بعد از رسول خدا (ص) را در پی دارد. قرآن، ریسمان الهی است که از یک سو، مرتبه اعلای آن از سنخ عالم ملکوت و حقیقتی نوری و جدای از قالبهای کلامی است و از سوی دیگر، این حبل مبارک، به شکل کتابهای زمینی درآمده و در قالب کلمه و کلام ریخته شده. بدیهی است که تنزّل دادن آن حقایق و معارف بلند در قالبهای بیانی و قابل فهم برای بشر مادّی، موجب بروز متشابهاتی در آیات قرآن میشود که سرمنشأ آن نه در حقیقت قرآن، بلکه در نقص فهم بشری از ابزار کلامی برای رسیدن به حقایق آن معارف بلند الهی است﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ﴾[۲۰].
بنابراین، از یک سو گریزی از آیات متشابه در قرآن نیست؛ زیرا تنزّل آن معارف بلند در قالب کلمه و کلام، بروز متشابهات در فهم از آیات قرآن را اجتناب ناپذیر میکند. از سوی دیگر، هرگز اعوجاج و نقص و اجمال و ابهام در آیات قرآن وجود ندارد؛ زیرا چگونه ممکن است کتابی که خود نور و تبیان کل شیء است، موجب ابهام و اشتباه باشد﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۲۱]؟!
بنابراین، همیشه میباید در کنار قرآن، رجال الهی و راسخ در قرآن و معصوم به عصمت خداوندی و آگاه به همه مراتب آن - از امالکتاب گرفته تا جزئیّات قرآن نازل - وجود داشته باشند؛ تا اوّلاً، باب اعوجاج و تحریف و تدسیس در کلام الهی را ببندند و ثانیاً، درباره متشابهات آیات، تفسیری صحیح ارائه نمایند و ثالثاً، بیان آنان فصلالخطابی در اختلافات امّت در قرائتهای مختلف دینی باشد. تنها در این صورت است که قرآن، هادی امّت و نور قلوب مؤمنان و تبیان همه مشکلات خواهد بود. متقابلاً، قرآنِ بدون مبیّن، خود گمراهکننده و ظلمتافزا برای قلوب بیماردلان است ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا﴾[۲۲]، ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾[۲۳].[۲۴]
تبیین دین و مرجعیت دینی
آیات پرشماری وجود دارند که میتوان با استفاده از آنها این شان را برای امامان معصوم (ع) اثبات کرد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
آیه اولیالامر
از جمله آیاتی که میتواند شأن مرجعیت دینی را اثبات کند، آیه معروف اولیالامر است. البته این آیه این قابلیت را دارد که برخی دیگر از شئون، مانند شأن رهبری سیاسی را نیز اثبات کند؛ اما در اینجا تنها به دنبال چگونگی دلالت این آیه بر شأن مرجعیت دینی هستیم. خداوند متعال در آیه یادشده میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً﴾.[۲۵] اینکه چگونه این آیه بر شأن مرجعیت دینی امامان دلالت دارد، با بیان چند نکته شرح میدهیم:
۱. آیه ذکر شده تصریح دارد که خداوند متعال، مردم را به اطاعت از اولیالامر فرمان داده؛ اما پرسش اینجاست که خداوند مردم را در چه حوزهای به اطاعت از اولیالامر فراخوانده است؟ به دیگر سخن، خداوند چه مسئولیتهایی به ایشان داده که مردم در آن حوزه به اطاعت از ایشان موظفاند؟
٢. واژه "اولیالامر" نیز به معنای صاحبان امر است؛[۲۶] بدین معنا که آنها امر و مسئولیتی بر عهده دارند. چنین حقیقتی گویای آن است که از جانب خداوند، مسئولیت با مسئولیتهایی بر عهده ایشان نهاده شده است؛ وگرنه فرمان به اطاعت از ایشان بیهوده بود. به دیگر سخن، خداوند متعال مقرر فرموده که مسئولیتهایی بر عهده ایشان باشد، و سپس مردم را به اطاعت از ایشان در حوزه آن مسئولیتها فرمان داده است. این استظهار با توجه به مقارنت امر به اطاعت از اولیالامر با اطاعت از حضرت رسول (ص) روشنتر میشود؛ چراکه ایشان نیز از سوی خداوند مسئولیتهایی بر عهده دارند که مردم در آن حوزه مأمور به اطاعت از آنها هستند. از همین جا میتوان به این گمان نزدیک شد که چون امر به اطاعت از این دو در کنار هم و تنها با یک امر بوده، مسئولیتهای آن دو نیز یکسان است؛ مگر آنکه از خارج، دلیلی بر استثنای برخی مسئولیتها اقامه شود؛ زیرا معنا ندارد که متکلم حکیم، از دو نفر که هیچ سنخیتی از جهت مسئولیت ندارند، امر به اطاعت از آنها را در کلامی واحد و با یک سیاق بیان کند. ازاینرو، مسئولیتهای پیامبر متوجه اولیالامر نیز میشود. رسول اکرم (ص) مسئولیتهای متعددی داشته که برخی از آنها عبارتاند از: دریافت و ابلاغ وحی،[۲۷] تبیین معارف دینی،[۲۸] داوری میان مردم،[۲۹] رهبری جامعه اسلامی، اجرای احکام[۳۰] و.... در اینجا بنای بحث از تمام این وظایف را نداریم؛ اما روشن است که تبيين معارف دینی همان آموزهای است که به دنبال اثبات آن برای امامان هستیم. این شأن برای اولیالامر در جای دیگری از قرآن و روایات انکار نشده است؛ ازاینرو میتوان آن را برای اولیالامر ثابت دانست؛
٣. در اینکه مقصود از اولیالامر چه کسانی هستند، نزاعی دیرینه میان عالمان شیعه و سنی وجود داشته و دارد. دراینباره نزدیک به پانزده نظریه تنها میان عالمان اهل سنت مطرح شده است[۳۱]، اما باید توجه داشت که اولاً، امر به اطاعت از اولیالامر بهطور مطلق آمده است؛ و ثانياً، این امر در کنار امر به اطاعت از خداوند و رسول آمده است؛ در نتیجه اولیالامر باید انسانهایی معصوم باشند. بنابراین از آیه - بدون استفاده از روایات - به دست میآید که مصداق اولیالامر باید معصوم باشد. دانشمندان شیعی به تبع روایات، آنها را بر ائمه اطهار (ع) منطبق کردهاند[۳۲] بنابر آنچه گذشت، روشن میشود که اولاً، اولیالامر بر امامان معصوم (ع) تطبیق شده؛ و ثانياً، اولیالامر شأن مرجعیت دینی را نیز دارند. (...) چنانکه گذشت، پیامبران میآیند تا دین خدا را بر مردم عرضه کرده، راه سعادت را بشناسانند که در این صورت مردم بر خداوند متعال حجتی نخواهند داشت. این آموزه در روایات نیز تبیین شده است؛ چنانکه ابوبصير نقل میکند که شخصی از امام صادق (ع) پرسید: به چه دلیل خداوند پیامبران و رسولان را به سوی مردم فرستاده است؟ امام (ع) فرمود: "تا پس از آن، برای مردم حجتی بر خداوند نباشد و تا نگویند که بشیر و نذیری به سوی ما نیامد"[۳۳]. در روایت صحیح دیگری، امام باقر (ع) از نقش هدایتی امام و حجت خدا از دوران حضرت آدم (ع)سخن به میان آورده، میفرماید: "به خدا سوگند، زمین از زمانی که خداوند، جان آدم را گرفت، رها نشده است؛ مگر آنکه در آن، امامی بوده که مردم به وسیله او به سوی خدا هدایت شدهاند و او حجت خدا بر مردم است...".[۳۴] لزوم وجود حجت میان بندگان، چنان مسلّم است که در روایات پرشماری آمده که اگر تنها دو نفر در عالم هستی وجود داشته باشند، باید یکی از آن دو امام باشد تا دیگری نتواند در قیامت عليه خداوند احتجاج کند. ازاینروست که آخرین نفری که از دنیا میرود، امام است[۳۵]. همچنین داوود رقّی در روایتی صحیح از امام کاظم (ع) سخنی به همین مضمون نقل میکند.[۳۶].[۳۷]
تبیین معارف دین
دین مجموعهای از عقاید و قوانین و مقررات مربوط به رفتار انسان است. نگاهی کلی به مجموعه روایات موجود در متون حدیثی نشان از این واقعیت دارد که پیشوایان حقیقی دین اسلام سخنان فراوانی درباره هر دو قسمت (عقاید و مقررات) داشتهاند. چنانکه محدثان شیعی بهطور ویژه نیز به ضبط روایات اعتقادی، فقهی و اخلاقی امامان معصوم (ع) پرداختهاند. برای نمونه کتاب التوحيد شیخ صدوق دربردارنده روایات اعتقادی در باب توحید است. کتابهایی همچون فروع کافی، من لا يحضره الفقیه، تهذیب و استبصار همگی درباره روایات فقهی است و کتابهایی همچون الزهد، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، الخصال و مکارم الاخلاق بهطور عمده دربردارنده روایات اخلاقی است. افزون بر آن، ائمه اطهار (ع) نیز گاه به نقش خود در این سه بُعد، به ویژه در احکام فقهی تأکید کردهاند. برای نمونه، در روایات متعددی از پاسخگویی امام نسبت به حلال و حرام مردم سخن به میان آمده است. چنانکه عبدالله بن سليمان عامری از امام صادق (ع) نقل میکند که فرمود: "همواره زمین بهگونهای است که برای خداوند در آن حجتی است که حلال و حرام را شناسانده، مردم را به سوی راه خدا دعوت میکند".[۳۸] دراینباره روایات مستفيض دیگری نیز وجود دارد.[۳۹] نکته مهمی که نباید از آن غفلت کرد آن است که امامان (ع) بارها تأكيد كردند که اگرچه علم به حلال و حرام نزد آنهاست، چنان نیست که همواره موظف به پاسخگویی به پرسشهای فقهی مردم باشند. چنانکه صفوان بن یحیی در روایتی صحیح از امام کاظم (ع) میپرسد که آیا ممکن است از امام (ع) چیزی درباره حلال و حرام پرسیده شود و پاسخ آن نزد امام نباشد؟ امام (ع) فرمودند: "نه، اما گاهی نزد او پاسخ وجود دارد و جواب نمیدهد".[۴۰] تحلیل چرایی این پاسخ، چندان دشوار نیست و به احتمال فراوان میتوان گفت دلیل این امر میتواند مربوط به شرایط آن روز جامعه و لزوم تقیه از سوی امامان باشد یا آنکه خود پرسشگر به لحاظ فکری، توانایی پذیرش پاسخ حقیقی را نداشته باشد[۴۱].
جلوگیری از انحراف در دین و رفع اختلافات
در روایاتی تصریح میشود که امام (ع) وظیفه دارد بر دین نظارت داشته باشد تا اگر کسانی چیزی بر آن افزوده یا از آن کاستند، دین را به حالت نخست خود برگرداند. دراینباره در روایتی صحیح از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمودند: "همانا زمین خالی نمیشود، مگر آنکه در آن امامی است تا هرگاه مؤمنان چیزی به دین افزودند، آن را برگرداند و اگر از آن چیزی کاستند، آن را تمام کند".[۴۲] در برخی روایات، رفع اختلافهای مردم در تفسیر دین، از جمله وظایف امام شمرده شده است؛ چنانکه این مدعا در مناظره هشام بن حکم با عمرو بن عبید که برای امام صادق (ع) تقریر شد، آمده است. هشام در این مناظره با تشبیه وظیفه قلب نسبت به اعضای بدن با وظیفه امام نسبت به مردم چنین بیان میکند که خداوند، اعضای بدن را رها نکرد و برای آنها امامی قرار داد تا صحیح را بیان، و نسبت به آنچه در آن تردید وجود دارد، یقین ایجاد کند. حال آیا ممکن است مردم را در شک و تردید و اختلافشان رها کند و برای آنها امامی قرار ندهد؟[۴۳] گاه نیز جریانی انحرافی در جامعه شیوع پیدا میکند. در اینجاست که امام (ع) احساس وظیفه، و روشنگری را آغاز میکند؛ چنانکه در عصر امام سجاد (ع) تفکرات تشبیهی و تجسیمی رواج ویژهای یافت.[۴۴] بنابر گزارشهای تاریخی، امام (ع) که مجال چندانی برای تبیین علنی معارف حقیقی اسلام نداشت، نزد قبر پیامبر اکرم (ص) در مسجد نبوی رفته، چنین فریاد زد: «خدایا، قدرت تو آشکار شده و هیئت جلال تو پدیدار نگشته؛ پس تو را نشناخته و... بدانچه نیستی، تشبیه کنند و خدایا، من از کسانی که تو را با تشبیه میخوانند بیزارم. چیزی مانند تو نیست.... تو را با آفریدههایت مساوی دانسته؛ ازاینرو تو را نشناخته و بعضی نشانههای تو را پروردگار خود دانسته و تو را بِدان توصیف کردند. پس ای خدایا، تو برتر از آن چیزی هستی که تشبیهکنندگان، تو را بِدان توصیف میکنند.[۴۵] در دوران امام صادق (ع) جریان تصوف از سوی زهدفروشان، شیوع نسبی یافته بود. دراینباره جابر بن یزید جعفی به امام باقر (ع) عرض کرد که فرقهای پیدا شده است که هرگاه قرآن تلاوت میشود، یکی از ایشان غش میکند و چنان غش میکند که اگر دست و پای او را ببرند، نمیفهمد. امام باقر (ع) فرمودند: "سبحان الله، این کار شیطان است و متقین به چنین چیزی توصیف نشدهاند. همانا تأثر از قرآن با نرم شدن دل، رقت قلب، اشک ریختن و ترس است".[۴۶].[۴۷]
منابع
پانویس
- ↑ فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت ص ۱۷۴ - ۱۸۴.
- ↑ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژدهآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ «و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهانهای روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ «آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ «آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ «و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی میکند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ «خداوند پروا ندارد که به پشه یا فراتر از آن مثلی بزند، پس آنان که ایمان دارند میدانند این از سوی پروردگار آنها درست است اما کسانی که کافرند میگویند: «خداوند از این مثل، چه میخواهد؟»؛ با آن بسیاری را بیراه و بسیاری (دیگر) را رهیاب میکند. و جز نافرمانان را با آن بیراه نمیگرداند» سوره بقره، آیه ۲۶.
- ↑ «و دوزخبانان را جز از فرشتگان نگماردیم و شمار آنان را جز آزمونی برای کافران قرار ندادیم تا اهل کتاب، یقین پیدا کنند و مؤمنان بر ایمان خود بیفزایند و اهل کتاب و مؤمنان، دچار تردید نشوند و سرانجام بیماردلان و کافران بگویند که خداوند از این مثل چه میخواهد؟ بدینگونه خداوند هر که را بخواهد در گمراهی وا مینهد و هر که را بخواهد راهنمایی میکند و سپاه پروردگارت را کسی جز او نمیداند و این جز یادآوری برای آدمیان، نیست» سوره مدثر، آیه ۳۱.
- ↑ «این، بدان روست که آنان ایمان آوردند سپس کفر ورزیدند آنگاه بر دلهاشان مهر نهاده شد از این رو (حقیقت را) درنمییابند» سوره منافقون، آیه ۳.
- ↑ «خداوند بر آن نبوده است تا آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند، باز ایمان آوردند بعد کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند هرگز ببخشاید یا راهی به آنان بنماید به منافقان نوید ده که عذابی دردناک خواهند داشت!» سوره نساء، آیه ۱۳۷-۱۳۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۴۲۱-۴۲۴.
- ↑ «قرآن عربی بیکژی، باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره زمر، آیه ۲۸.
- ↑ «آیا به قرآن نیک نمیاندیشند که اگر از سوی (کسی) جز خداوند میبود در آن اختلاف بسیار مییافتند» سوره نساء، آیه ۸۲.
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ «و نعمتهای خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ «و خداوند دلهای شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدینگونه خداوند آیات خود را برای شما روشن میگوید باشد که شما راهیاب گردید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ «و ستمکارتر از آن کس که بر خداوند دروغ بندد کیست؟ همان کسانی که (مردم را) از راه خداوند باز میدارند و آن را کژ میشمرند و جهان واپسین را انکار میکنند» سوره هود، آیه ۱۸.
- ↑ ادامه آیات، به خوبی بیانگر اغراض شوم آنان در جلوگیری از نشر تعالیم دینی است: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أُولَئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ * الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ * أُولَئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا كَانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَمَا كَانُوا يُبْصِرُونَ * أُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ * لَا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ * إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ «و ستمکارتر از آن کس که بر خداوند دروغ بندد کیست؟ آنان بر پروردگارشان (در رستخیز) عرضه خواهند شد و گواهان میگویند: اینانند که بر پروردگار خود دروغ بستند؛ هان! لعنت خداوند بر ستمکاران باد! * همان کسانی که (مردم را) از راه خداوند باز میدارند و آن را کژ میشمرند و جهان واپسین را انکار میکنند * آنان در زمین به ستوهآورنده (ی خداوند) نیستند و در برابر خداوند دوستی ندارند، عذابشان دو چندان میشود (زیرا) یارای شنیدن نداشتند و اهل بصیرت نبودند * آنانند که به خود زیان زدند و آنچه دروغ میبافتند از (چشم) آنان ناپدید میگردد * ناگزیر، در جهان واپسین (نیز) آنانند که زیانکارترند * بیگمان کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند و با فروتنی در برابر پروردگارشان آرامش یافتهاند بهشتیند؛ آنان در آن جاودانند» سوره هود، آیه ۱۸-۲۳.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۴۲۴-۴۲۶.
- ↑ «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)اند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی میکنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ «و بدینگونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمیدانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی میکنیم و بیگمان تو، به راهی راست راهنمایی میکنی» سوره شوری، آیه ۵۲.
- ↑ «و از قرآن آنچه برای مؤمنان شفا و بخشایش است فرو میفرستیم و بر ستمکاران جز زیان نمیافزاید» سوره اسراء، آیه ۸۲.
- ↑ «پس آنان که ایمان دارند میدانند این از سوی پروردگار آنها درست است اما کسانی که کافرند میگویند: «خداوند از این مثل، چه میخواهد؟»؛ با آن بسیاری را بیراه و بسیاری (دیگر) را رهیاب میکند. و جز نافرمانان را با آن بیراه نمیگرداند» سوره بقره، آیه ۲۶.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۴۲۶-۴۲۸.
- ↑ «ای کسانی که ایمان آوردهاید، اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالامر (اوصیای پیامبر) را. و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید؛ اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این [کار] برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است» (نساء، ۵۹).
- ↑ واژه «اولو» در کهنترین منبع لغوی - یعنی کتاب العين - چنین تعریف شده است: «اولی وأولات: مثل: ذوو وذوات فی المعنى، ولا يقال إلا للجميع من الناس وما يشبهه» (خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۸، ص۳۷۰. نیز ر. ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۳۳).
- ↑ جن (۷۲)، ۲۶ - ۲۸.
- ↑ آلعمران (۳)، ۱۶۴.
- ↑ نساء (۴)، ۶۵.
- ↑ نساء (۴)، ۸۳ و نیز احزاب (۳۳)، ۳۶.
- ↑ برخی از این نظریات عبارتاند از: الف) حکام و زمامداران مسلمان و عادل (عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزيل، ج۲، ص۸۰؛ سید محمد طنطاوی، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، ج۳، ص۹۱)؛ ب) حكام، علما، ائمه و فرماندهان سریهها (نعمت الله بن محمود نخجوانی، الفواتح الالهية، ج۱، ص۱۵۷؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۶۴)؛ ج) علمای دین (محمد بن محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۳، ص۱۸۰)؛ د) صحابه (محمد بن طاهر بن عاشور، التحرير و التنوير، ج۴، ص۱۶۶). برای تفصیل بیشتر، ر. ک: غلامحسین زینلی، دوازده جانشین، ص۱۷ و ۱۸.
- ↑ برای نمونه، ر.ک: ابوالصلاح حلبی، الكافی فی الفقه، ص۹۳؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۳، ص۲۳۶؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۳؛ عماد الدین حسن بن علی طبری، کامل البهائی فی السقيفة، ج۱، ص۱۳۱؛ سید عمیدالدین عبيدلی، اشراق اللاهوت فی شرح الياقوت، ص۴۷۸؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۴۹۵؛ سید محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۷، ص۳۲۴؛ ناصر مکارم شیرازی، آیات ولایت در قرآن، ص۱۱۱.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ص۱۲۰ و ۱۲۱. گفتنی است دراینباره دستکم پنج روایت دیگر نیز وجود دارد. ازاینرو، این روایت مستفيض است (همان).
- ↑ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۸۵؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸ و ۱۷۹؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۲۰۵؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۳۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۰؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۶؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۴۰. گفتنی است دراینباره چهار روایت دیگر نیز وجود دارد که برخی از آنها معتبر به شمار میآیند (ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹ و ۱۸۰).
- ↑ "إِنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ حَتَّى يُعْرَفَ"؛ همو، الکافی، ج۱، ص۱۷۷. نظیر این روایت را حسن بن على وشاء در روایتی صحیح از امام رضا (ع) نیز نقل میکند (همان).
- ↑ فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت ص ۲۲۲ - ۲۳۵.
- ↑ همان، ص۱۷۸؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۳۸. گفتنی است تمام راویان این حدیث، ثقهاند و تنها سخن در عبدالله بن سليمان عامری است که مرحوم خویی او را توثیق کرده است (ر. ک: سید ابوالقاسم موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۲۰۱). افزون بر آن، روایات دیگری نیز به همین مضمون وجود دارد (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین، ص۲۲۳).
- ↑ برای نمونه، ر. ک: احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۳۴؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۳.
- ↑ "قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ (ع) يَكُونُ الْإِمَامُ فِي حَالٍ يُسْأَلُ عَنِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ الَّذِي يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ فَلَا يَكُونُ عِنْدَهُ شَيْءٌ. قَالَ: لَا، وَ لَكِنْ قَدْ يَكُونُ عِنْدَهُ وَ لَا يُجِيبُ" (همو، بصائر الدرجات، ص۴۴).
- ↑ فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت ص ۲۲۲ - ۲۳۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۳۸. این روایت در دیگر متون حدیثی نیز با اندکی تفاوت نقل شده است (ر. ک: محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۳۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۹؛ همو، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۴ و ۲۰۵).
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۹ و ۱۷۰؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الامالی، ص۵۸۹ و ۵۹۰؛ همو، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۷ و ۲۰۸. گفتنی است سند کلینی به دلیل وجود «حسن بن ابراهیم» - که مهمل یا مجهول است - معتبر نیست؛ اما سند شیخ صدوق صحیح است.
- ↑ دراینباره ر. ک: سید محمد رضا حسینی جلالی، جهاد الامام السجاد (ع)، ص۹۱ و ۹۲.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۳؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۸۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۱۷. گفتنی است سخن امام را میتوان برگرفته از آیات قرآن کریم دانست؛ مانند ﴿تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ﴾ (زمر، ۲۳). ممکن است ظاهر این روایت با برخی دیگر از روایات بیانگر غش کردن شنونده صدای تلاوت قرآن امام سجاد (ع) یا غش کردن همّام پس از شنیدن خطبه متقين منافات داشته باشد. محققان دراینباره وجوه جمعی بیان کردهاند که به دلیل رعایت اختصار، خوانندگان را به آثار ایشان ارجاع میدهیم (ر. ک: محمد تقی مجلسی، روضة المتقین، ج۱۳، ص۱۳۳؛ ملا صالح مازندرانی، شرح الکافی، ج۱۱، ص۴۴). برای تفصیل بیشتر درباره جریان تصوف در عصر امام صادق (ع) و چگونگی مقابله آن امام با این جریان، ر. ک: سید سعید حسینی، برخی از انحرافات فکری عصر امام صادق (ع) و موضع حضرت (پایاننامه)، ص۹۷-۱۲۳.
- ↑ ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۲۲ تا ۲۳۵.