مرجعیت دینی در حدیث

مرجعیت دینی با علم ویژه

حجت الله دارای منصب مرجعیت دینی با علم ویژه است؛ علمی خطاناپذیر است، به گونه‌ای که موجب اتمام حجت خواهد شد. به دیگر سخن، کمترین علمی که برای حجت الله ثابت می‌شود، علم به شریعت است؛ همان علمی که باید در اختیار مردم قرار گیرد تا حجتی بر خداوند نداشته باشند.

در حقیقت اگر حجت الله موجب تمام شدن حجت بر مردم است، بدین علت است که وی معارف و ابزاری را که مقدمه رسیدن به کمال است، در اختیار مردم قرار می‌دهد. این امر مستلزم برخورداری وی از علم به معارف است؛ علمی که مطابق با واقع و خطاناپذیر باشد. از این‌رو، در روایات متعددی از او با عنوان “عالم” یاد شده است؛ چنان‌که امام صادق (ع) در روایتی صحیح فرمودند: «إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَبْقَى بِغَيْرِ عَالِمٍ»[۱]؛ “همانا زمین بدون عالم باقی نمی‌ماند”. ایشان همچنین در روایتی که پیش‌تر نیز بیان شد، فرمودند: “هیچ زمانی بر زمین نگذشته است، مگر آن‌که برای خداوند حجتی در آن بوده که حلال وحرام را شناسانده است و مردم را به راه خدا دعوت می‌کند”[۲].

در این باره، اسحاق بن عمار روایتی صحیح از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمودند: “همانا زمین خالی نماند، جز اینکه باید در او امامی باشد، برای آن‌که اگر مؤمنان چیزی افزودند [به احکام خدا]، آنها را به حق برگرداند و اگر چیزی کاستند، آن کاستی را برایشان تمام کند”[۳].

از سوی دیگر، حجت الله هدایتگر انسان‌هاست. در این باره، حضرت باقر العلوم (ع) در بیانات خود، بر رابطه میان هدایت و مقام حجت اللهی تأکید کرده است. ایشان در روایتی صحیح می‌فرماید: “به خدا سوگند، خداوند از زمانی که از حضرت آدم (ع) قبض روح کرد، زمین را بدون پیشوایی که مردم به وسیله او به سوی خدا هدایت شوند، رها نکرده است و او حجت خدا بر بندگان اوست”[۴].

رابطه میان هدایت و مقام حجت اللهی در سخنان امام صادق (ع) نیز به گونه‌ای وثیق‌تر بیان شده است. ایشان در دعایی که با سندهای مختلف نقل شده است و آن را به زراره آموزش دادند، می‌فرمایند: “خدایا خودت را به من بشناسان؛ اگر خود را به من نشناسانی، نمی‌توانم پیامبرت را بشناسم... خدایا حجت خود را به من بشناسان؛ اگر حجت خود را به من نشناسانی، از دینم گمراه می‌شوم”[۵]. ایشان در بیانی دیگر، که به طور متعدد نقل شده است، فرمودند: “زمین همواره به گونه‌ای است که برای خدا در آن حجتی وجود دارد که حلال و حرام را نشان داده و مردم را به راه خدا دعوت می‌کند”[۶].

بر اساس آنچه گذشت، می‌توان گفت حجت الله مرجعیت دینی مردم را با استفاده از علم الهی بر عهده دارد[۷].

مرجعیت دینی و هدایتگری

تعبیر «أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ»، به خودی خود، بیانگر آن است که فرد متصف به آن، کسی است که موجب ایمنی و امنیت آفریدگان روی زمین است؛ اما مهم آن است که باید دانست، وی از چه جهت موجب ایمنی برای آفریدگان است.

یونس بن ظبیان نقل می‌کند که شبی خدمت امام صادق (ع) شرفیاب شد. ایشان به آسمان نگاهی انداختند و به وی فرمودند: “آیا این ستارگان را می‌بینی چه نیکویند؟ آیا آنها موجب امان اهل آسمان نیستند، در حالی که ما هم موجب امان اهل زمینیم؟ ”[۸]. مضمون این روایت به طور متعدد در دیگر روایات نیز وجود دارد؛ چنان‌که پیش‌تر برخی از آنها نقل شد. این تعداد روایات، انسان را نسبت به صدور این مضمون از معصوم مطمئن می‌سازد. امام سجاد (ع) به شکل جامع‌تری این تعبیر را تبیین می‌کنند و می‌فرمایند: “ما موجب امنیت برای اهل زمینیم؛ چنانکه ستارگان موجب امنیت برای اهل آسمان‌اند و ماییم که به واسطه ما، خداوند آسمان را از آن‌که روی زمین واقع شود، نگه می‌دارد، مگر به اذن خودش، و به واسطه ماست که زمین اهلش را در خود فرو نمی‌برد... و اگر کسی از ما روی زمین نباشد، زمین با اهلش در هم پیچیده خواهد شد. به واسطه ماست که باران می‌بارد و برکات زمین ظاهر می‌شود و...”[۹].

مرحوم کلینی از اسحاق بن یعقوب نقل می‌کند که وی پرسش‌هایی را در نامه‌ای نوشت و از محمد بن عثمان عمری، نائب دوم امام عصر (ع) در دوارن غیبت صغرا، خواست که پاسخ پرسش‌ها را از محضر آن حضرت بپرسد. امام عصر (ع) در پاسخ به یکی از پرسش‌ها که خواستار تبیین چگونگی انتفاع از امام در دوران غیبت شده بود، چنین مرقوم فرمودند: «...وَ أَمَّا وَجْهُ الِانْتِفَاعِ بِي فِي غَيْبَتِي فَكَالانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَيَّبَتْهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ وَ إِنِّي لَأَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ»[۱۰]؛ وجه انتفاع از من در دوران غیبتم، همانند انتفاع از آفتاب است، هنگامی که ابر آن را از دیده‌ها پنهان دارد و همانا من موجب امان اهل زمینیم، چنان‌که ستارگان موجب امان اهل آسمان‌اند.

در این روایت، نقش امام (ع) روی زمین به نقش ستارگان در آسمان تشبیه می‌شود. در تحلیل این تشبیه می‌توان گفت، همان‌گونه که ستارگان روشنی بخش آسمان‌اند و اهل آن به واسطه آنها راه را می‌شناسند و گمراه نمی‌شوند، به همین سان امامان نیز روشنی بخش زمین‌اند و اهل زمین با توجه به آنها می‌توانند راه درست را تشخیص دهند؛ در ضمن، بر اساس ظاهر این روایات، نقش امام محدود به زمین و زمینیان نمی‌شود. در تأیید تحلیل این تشبیه می‌توان به نمونه‌های کاربرد واژه “نجوم” در قرآن کریم اشاره کرد و از طریق آن، به نقش ستارگان پی برد. خداوند متعال می‌فرماید:  وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ [۱۱].

در این آیه، به روشنی، نور داشتن ستارگان، یکی از ویژگی‌های این اجرام آسمانی معرفی می‌شود:  وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ [۱۲]. در این آیه نیز این مسئله که ستارگان موجب هدایت انسان‌ها در تاریکی‌ها می‌شوند، به خوبی مطرح شده است. روایتی نیز در برخی متون حدیثی شیعه و اهل سنت وجود دارد که رسول گرامی اسلام (ص) در آن می‌فرمایند: “همانا مَثَل عالمان در زمین، مانند مَثَل ستارگان در آسمان است؛ در تاریکی‌های خشکی و دریا به وسیله آن هدایت حاصل می‌شود... ”[۱۳].

با توجه به آنچه گفته شد، روشن می‌شود که مقصود از «أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ»، آن است که ایشان موجب امان مردم زمین از اختلاف‌اند که میتوان شأن هدایتی ایشان را از این مفهوم استنباط کرد. البته اگرچه در ذیل روایت امام سجاد (ع)، نقشی فراتر از این برای امامان تبیین می‌شود، به نظر نمی‌رسد که مسائل و مقامات یاد شده در ذیل این روایت، مربوط به مقام «أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ» باشد، بلکه می‌تواند نقش و مقامی مستقل از آن پنداشته شود.

اینک که دانسته شد، بر اساس این روایت ثابت شد، نقش امام روشنی‌بخش و هدایتگری نسبت به آفریدگان زمین است، می‌توان گفت که این مفهوم می‌تواند همسوی با مفهوم “نور الله” باشد که دلالتی روشن بر همین نقش و شأن دارد[۱۴].[۱۵]

مرجعیت دینی و زعامت سیاسی

مرجعیت دینی و زعامت سیاسی از ویژگی‌های اولی الامر است. در این باره، ابوالیسع، از اصحاب امام صادق (ع)، در روایتی صحیح نقل می‌کند که از امام (ع) خواست تا ارکان دین اسلام را که یک مسلمان باید نسبت به آنها معرفت و اعتقاد داشته باشد، به وی بشناساند. امام (ع) پس از بیان مواردی فرمودند: «...وَ الْوَلَايَةُ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا وَلَايَةُ آلِ مُحَمَّدٍ (ص)»[۱۶]؛ "... و ولایتی که خداوند متعال نسبت به آن امر کرده، ولایت خاندان محمد (ص) است".

ابو الیسع پس از شنیدن سخن امام، خواستار دلیلی بر این مطلب شد. امام صادق (ع) آیه اولی الامر را دلیل مدعای خود معرفی کردند و در ادامه فرمودند: "رسول خدا (ص) فرمودند: هر کس بمیرد، در حالی که امام خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است و ولایت امر با پیامبر و علی (ع) بود و دیگران گفتند، معاویه و پس از او حسن و حسین (ع) بوده است و دیگران نیز گفتند، یزید بن معاویه و حسین بن علی (ع) بوده است، در حالی که مساوی نیستند... پس از آن علی بن الحسین و محمد بن علی (ع) بودند و شیعه تا پیش از امام باقر (ع)، مناسک حج و حلال و حرام خود را نمی‌شناختند تا آن‌که امام باقر (ع) مناسک حج و حلال و حرام را برای آنها تبیین کرد"[۱۷].

از فضای روایت به خوبی به دست می‌آید که والیان امر یا همان اولی الامر، افزون بر آن‌که مسئولیت مرجعیت دینی جامعه را بر دوش دارند، زمامدار سیاسی جامعه نیز هستند. همچنین از مطلع سخن امام (ع) روشن می‌شود که اولی الامر، منصوص از جانب خداوندند، چراکه خداوند متعال نسبت به آنها امر کرده است.

این مدعا که ولایت امر بر مسئله زمامداری جامعه منطبق است، از نامه امیر المؤمنین (ع) به معاویه نیز فهمیده می‌شود. ایشان در این نامه معاویه را سرزنش کردند و نوشتند: «وَ مَتَى كُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ وَ وُلَاةَ أَمْرِ الْأُمَّةِ بِغَيْرِ قَدَمٍ سَابِقٍ وَ لَا شَرَفٍ بَاسِقٍ»[۱۸]؛ "از چه زمانی شما زمامداران ملت و والیان امر امت بودید؟ نه سابقه درخشانی در دین، و نه شرافت والایی در خانواده دارید". ایشان در یکی از خطبه‌های خود فرمودند: «وَ اللَّهِ مَا كَانَتْ لِي فِي الْخِلَافَةِ رَغْبَةٌ وَ لَا فِي الْوِلَايَةِ إِرْبَةٌ»[۱۹]؛ "به خدا سوگند، مرا نه به خلافت رغبتی بود و نه به حکومت حاجتی".

چنانکه گذشت، در برخی روایات از مفهوم "والیان امر خدا" یا «وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ» نیز سخن به میان آمده که بیانی دیگر از مفهوم اولی الامر است. در همین باره، ابو بصیر در ضمن روایتی معتبر از امام صادق (ع) نقل می‌کند که فرمود: "ما والیان امر خدا و وارثان وحی خدا و خاندان پیامبر خداییم"[۲۰]. عبد الرحمن بن کثیر نیز روایتی از امام صادق (ع) نقل می‌کند که ایشان در آن روایت تعبیر «وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ» را بر خودشان اطلاق کردند[۲۱].

افزون بر آنچه گفته شد، به نظر می‌آید، دو مفهوم «قَادَة الْأُمَمِ» و «سَاسَة الْعِبَادِ» که امام هادی (ع) در زیارت جامعه کبیره آنها را بیان می‌کنند، نیز[۲۲] به نوعی بیانگر مفهوم اولی الامر باشد[۲۳].

منابع

پانویس

  1. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۳. همچنین، ر. ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۱۴ و ۳۲۷؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۳.
  2. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.
  3. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۱۳۸؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۹؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۳.
  4. «وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ اللَّهُ الْأَرْضَ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ آدَمَ (ع) إِلَّا وَ فِيهَا إِمَامٌ يُهْتَدَى بِهِ إِلَى اللَّهِ حُجَّةً عَلَى الْعِبَادِ...». ابن بابویه قمی، الامامة و التبصرة، ص۲۹. این روایت با سندهای مختلف، در دیگر منابع نیز آمده است. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۷؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۱۳۸. گفتنی است، این روایت در برخی منابع به امام صادق (ع) نسبت داده شده است. ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۳۰؛ شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص۲۰۵-۲۰۶.
  5. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۳۷. این روایت با سندهای دیگری نیز نقل شده است. ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۴۲؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۱۶۶.
  6. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۱۳۷. نظیر این مضمون در دیگر روایات نیز آمده است. ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ص۱۷۹؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۸۴.
  7. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۶۹.
  8. ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص۳۶. شایان ذکر است، اگرچه به گفته کشی، یونس بن ظبیان فردی غالی بوده است (محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۳۶۳)؛ چنان‌که برخی محققان گفته‌اند، غالی‌گری وی در عصر امام رضا (ع) بوده است (نعمت‌الله صفری فروشانی، غالیان، ص۳۵۹)؛ از این‌رو، نمی‌توان این روایت را روایتی غالیانه به شمار آورد.
  9. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۷؛ الامالی، ص۱۸۶.
  10. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۴۸۳-۴۸۵؛ محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۹۰.
  11. «و آنگاه که ستارگان به تیرگی گرایند» سوره تکویر، آیه ۲.
  12. «و او همان است که ستارگان را برای شما آفرید تا در تاریکی‌های خشکی و دریا بدان‌ها راه جویید» سوره انعام، آیه ۹۷.
  13. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۱۵۷؛ زین الدین بن علی عاملی شهید ثانی، منیة المرید، ص۱۰۴.
  14. در ادامه نوشتار، به تفصیل از روایاتی که در بردارنده این مفهوم‌اند، سخن به میان خواهیم آورد و تحلیل خود را عرضه خواهیم کرد.
  15. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۳۱۵.
  16. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۰-۲۱.
  17. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۰-۲۱.
  18. نهج البلاغه، نامه ۱۰.
  19. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۵.
  20. «نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ وَرَثَةُ وَحْيِ اللَّهِ وَ عِتْرَةُ نَبِيِّ اللَّهِ». محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۶۴.
  21. «نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللَّهِ وَ عَيْبَةُ وَحْيِ اللَّهِ». این روایت با دو سند متفاوت در متون روایی نقل شده است: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۲؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۵.
  22. شیخ صدوق، من لا یحضر الفقیه، ج۲، ص۶۱۰.
  23. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۳۳۷.