هدف از تعیین و نصب نواب خاص چه بوده است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
هدف از تعیین و نصب نواب خاص چه بوده است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل بالاترمهدویت / غیبت امام مهدی / عصر غیبت صغری / وظایف نواب اربعه در عصر غیبت صغری
مدخل اصلینایب خاص امام مهدی
تعداد پاسخ۱ پاسخ

هدف از تعیین و نصب نواب خاص چه بوده است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.

پاسخ نخست

رحیم لطیفی

حجت الاسلام و المسلمین رحیم لطیفی، در کتاب «پرسمان نیابت» در این‌باره گفته است:

«آغاز غیبت صغری (۳۲۹ ق) با دگرگونی آشکار در سیستم نهاد وکالت، همراه بود، یعنی وکلاء نواحی، ارشد و کارگزاران در نهایت به یک وکیل و نماینده مراجعه می‌کردند، که نایب خاص و جانشین بدون واسطه رهبری بود، دیگر مراجعه عموم و دیگر وکلاء خدمت امام (ع) آسان نبود، چهارتن از وکلاء برجسته از جانب خود امام (ع) طی زمان غیبت سی ویک ساله معرفی شدند که از آنها به عنوان نایب خاص، نواب اربعه، باب و سفیر امام (ع) تعبیر می‌شد.

وظیفه عمده سفرا، اجرای وظایف مشخص بود که پیش از این توسط خود امامان (ع) انجام می‌شد[۱] آغاز کار نواب خاص را امام عصر (ع) اعلام کردند،‌اندکی پس از خاکسپاری جنازه امام عسکری (ع) امام عصر (ع) در دیدار با کاروان سرگردان قمی‌ها که در جستجوی امام راستین بودند فرمودند: بعد از این چیزی به سامرا نفرستید، شخصی را در بغداد معین می‌کنم، اموال را به او هدیه بدهید و نامه‌ها را (توقیعات) از او دریافت کنید[۲]. پایان کار سفیران نور نیز کلام چهارمین سفیر بود که خاتمیت سفارت را با آغاز غیبت کبری اعلام کرد[۳].

مهم‌ترین اهداف تعیین نواب خاص و وظایف آنان قرار ذیل است:

  1. پنهان و بیان: یکی از مهم‌ترین رسالت‌های نواب خاص، اجرای یک برنامه دوگانه بود، از سویی نام و جای امام (ع) را پنهان می‌داشتند تا آنکه دستگاه پس از جستجوی زیاد و گسیل گماردگان بیشمار بدین نتیجه رسید که امام عسکری (ع) بدون بجا گذاشتن فرزندی از دنیا رفته است[۴]، و از سوی دیگر به شیعیان و یاران امام (ع) ثابت کردند که دوازدهین امام (ع) زنده و حاضر هستند[۵] تا آنجا که گروه‌های که بدنبال شهادت امام عسکری (ع) و خفقان دستگاه پدید آمده بود، در‌ اندک زمانی به وحدت نظر رسیدند و امامت امام دوازدهم (ع) را پذیرفتند. شیخ طوسی چهار روایت پشت سرهم نقل می‌کند که شیعیان از سفیر اول سراغ امام عصر (ع) را می‌گیرند وی نیز پاسخ می‌دهد که حضرت هر سال در موسم حج حضور دارند و خودش او را در حالی که پرده کعبه را در دست داشت دیده است[۶]. سفیر دوم تا سال‌های اولیه حکومت معتضد (۲۸۹ ق) می‌کوشید وجود امام (ع) را از عباسیان محفوظ دارد، وی امیدوار بود که به این ترتیب حکومت قانع شود که دیگر قیامی صورت نمی‌گیرد، زیرا امامیه دیگر امامی ندارند که گرد او جمع شوند و بر این اساس اقدامی علیه شیعه انجام ندهند.درست در همین زمان شخصی از قبیله حمدان موسوم به قلانسی از وی سراغ جانشین امام عسکری (ع) را گرفت وی پاسخ داد که: امام عسکری (ع) جانشینی در میان شما گذاشته که گردنش شبیه این است (کنایه از اینکه حضرت حجت (ع) بالغ و جوان شده) [۷]. حضرت حجت (ع) با صدور توقیعی پاسخ کلی به جویندگان نام و مکان ایشان دادند: اماالسکوت و الجنه و اما الکلام و النار، فانهم ان وقفوا علی الاسم اذاعوه و ان وقفوا علی المکان دلوا علیه[۸].
  2. پایداری در برابر انحراف، انشعاب و شبهه: جلوگیری از انشعابات و سردرگمی: سخت‌گیری دستگاه عباسی و در خطر بودن حتمی جان امام (ع) از یک سوی و وجود اشخاص بیماردل، فرصت طلب و گروه بی‌خبر از سوی دیگر، موجی از سردرگمی را در میان شیعه نسبت به وجود و مکان حضرت حجت (ع) پدید آورد نواب چهارگانه با همراهی وکلاء ناحیه و کارگزاران، با یک تلاش هم آهنگ توانستند جلو انشعاباتی را که در مذهب اثنی عشری بعد از شهادت امام عسکری (ع) (۲۶۰ ق) پدید آمده بود، بگیرند، آنها با طرح و بیان احادیثی از پیامبر اکرم (ص) و دیگر امامان اهل بیت مبنی بر این که تعداد جانشینان پیامبر اکرم (ص) دوازده نفر[۹] و آخرین آنها غیبت طولانی خواهد داشت، پذیرش غیبت را همگانی کردند.مانند همین فعالیت پس از شهادت امام کاظم (ع) در برابر واقفیه انجام شد[۱۰]. انشعاب حاصله در میان امامیه پس از وفات امام عسکری (ع) (۲۶۰ ق) سفرا اول و دوم را وادار ساخت تا تلاش خود را به وحدت دوباره اقشار امامیه مصروف دارند، به این منظور به اثبات وجود امام دوازدهم (ع) پرداختند و[۱۱]. سفیر دوم در یک تلاش موفق، توانست نماینده مردم دینور را از حالت تحیر نجات دهد چنانکه تردید خود وکلاء را نیز برطرف کرد[۱۲]. شاید مهم‌ترین تلاش وکلاء به یاری رهبری نهاد، رهایی شیعه از حیرت و سردرگمی بود که بدنبال شهادت امام عسکری (ع) پدید آمد و طی آن شیعه به پنج و یا چهارده یا بیست فرقه تقسیم شد ولی در کوتاه‌ترین زمان ممکن همه به امامت حضرت حجت (ع) و غیبت او اتفاق نظر پیدا کردند[۱۳].
  3. برخورد با مدعیان دروغین بابیت: در پاسخ از پرسش مدعیان دروغین بابیت، مشروح برخورد نواب خاص با آنها بیان شد، برخورد با مدعیان که انحراف عقیدتی را دامن می‌زدند بسیار جدی بود، سفیر دوم با محمد نُمیری که مدعی بابیت و مروج عقاید غلوآمیز بود برخورد جدی داشت او را مورد لعن و نفرین قرار داد امت شیعه نیز در کنار سفیر دوم ایستادند[۱۴]. ابوبکر بغدادی برادرزاده سفیر دوم و کسی که نام اش در وصیت نامه سفیر دوم آمده بود با سوءاستفاده از این موقعیت راه انحراف پیشه کرد و با تلاش پی گیر در عصر سفیر سوم و چهارم و پس از آن به عقیده خود پافشاری می‌کرد ولی برخورد هوشیارانه دو سفیر تلاش او را ناکام گذاشت. یاران نهاد با روشنگری، ابوبکر بغدادی را خلع سلاح کردند، ابودلف مجنون در دفاع از بغدادی می‌گفت: از آنجا که سفیر دوم نام بغدادی را در وصیتش آورده پس بر حسین بن روح (سفیر سوم) و دیگران برتری دارد! ابن عیاش در برابر او پاسخ داد که امام صادق (ع) در وصیتش نام منصور عباسی را بر نام امام کاظم (ع) مقدم داشته و حال آنکه کسی بر برتری او بر ظالم تریدی ندارد[۱۵]. سفیر سوم با تلاش پیگیر در برابر انحراف شلمغانی و منصور حلاج ایستاد، پیروان اهل بیت را از عقاید غلوآمیز اتحاد و حلول و… برکنار داشت، وی می‌فرمود:… این سخنان، کفر به خدای تعالی است؛ و الحادی است که این مرد (شلمغانی) در دل این جماعت حاکم ساخته، برای آنکه آن را وسیله‌ای دعوی حلول خدا در خودش قرار دهد، همان گونه که نصارا درباره عیسی (ع) می‌گویند و سرانجام سر از گفتار حلاج (که لعنت خدا بر او باد) درخواهد آورد[۱۶].
  4. نقش آموزشی و روشنگری: نواب خاص همچون دیگر وکلای نهاد در برابر پرسش‌ها و شبهات مردمی پاسخگو بودند، آنگاه که موج پرسش‌ها از وجود حضرت حجت (ع) و مکان بود و باش او از دریای مشتاقان برمی‌خاست نواب خاص ناچار می‌شدند از دیدارهای نهانی که با مرادشان داشتند پرده بردارند، جعفر حمیری می‌گوید: محمد بن عثمان عمری فرمود: حضرت حجت را دیدم که پرده کعبه را گرفته می‌گوید: خداوندا انتقام مرا از دشمنانم بستان![۱۷]. نواب پرسش‌های اقتصادی و یا فقهی مردم را به محضر امام (ع) عرضه و پاسخ آن را دریافت می‌کردند اسحق بن یعقوب می‌گوید: پرسش‌های را نزد محمد بن عثمان عمری مطرح کردم (چرا نزدیکان و عموزادگان حضرت حجت منکر او هستند؟ چرا عموی او جعفر منکر او است؟ نوشیدن فقاع و شلماب[۱۸] چه حکمی دارد؟ چرا امام از ما خمس و زکات دریافت می‌کند؟ زمان ظهور کی است و…) توقیعی به خط مبارک حضرت صادر شد که پاسخ پرسش‌های مذکور بود: …از آنجا که میان خدا با کسی خویشاوندی نیست، منکرین ما از ما نیستند منکر ما مانند پسر نوح است (که با پدرش درافتاد و قرآن خطاب کرد که او پسر نوح نیست) و اما عمویم و فرزندش مانند براردان یوسف‌اند، و اما فقاع حرام و نوشیدن شلماب مشکلی ندارد؛ و اما دریافت اموال از شما تنها بخاطر پاکیزه شدن شماست (نه برای سود ما) پس هر کسی می‌خواهد بدهد و اگر نمی‌خوهد ندهد آنچه خدا به ما داده است بهتر از آنچه است که به شما داده است؛ اما ظهور فرج را خدا می‌داند و کسانی که وقت و زمانی را مشخص کنند دروغ گفته‌اند[۱۹]. سفیر سوم به پرسش‌های مردم قم پاسخ می‌گوید و پرسش‌ها را نیز خدمت حضرت (ع) می‌دهد؛ یکی از پرسش‌ها راجع به زنی است که همسرش مرده است آیا در تشییع جنازه او شرکت می‌تواند؟ آیا در ایام عده به قصد زیارت قبر شوهرش می‌تواند از منزل خارج شود توقیع مبارک پاسخ داد که هردو صورت بلامانع است[۲۰].
  5. ارتباط امت با امام: رسانیدن درخواست‌ها، پرسش‌ها، وجوهات و هدایای مردمی به پیشگاه حضرت حجت و خروج پاسخ‌ها و توقیعات برای مردم از وظایف کلان نواب خاص بود، شیخ طوسی می‌فرماید: توقیعات صاحب الامر (ع) به دست عثمان بن سعید و پسرش محمد برای شیعیان و خواص اصحاب امام عسکری (ع) خارج می‌شد[۲۱] درباره سفیر دوم می‌فرماید: او حدود پنجاه سال متولی امر سفارت بود و مردم اموال خود را به او می‌سپردند (تا به امام برساند) و او نیز توقیعات را برای مردم بیرون می‌آورد[۲۲]. آخرین توقیع که با وساطت نواب خاص انجام شد همان توقیعی است که به‌دست سفیر چهارم و اعلان پایان نیابت خاصه و آغاز غیبت کبری بود[۲۳]. محمد بن عثمان وقتی اموال ارسالی از قم و نواحی آن را تحویل می‌گیرد، به آورنده اموال یادآوری می‌کند که دو دست لباس در میان اموال نزد شما جا مانده است لطفاً آن‌ها را نیز بیاورید، این جریان موجب شگفتی آوردنده اموال می‌شود و از آنجا که او از حقیقت امر آگاهی نداشت و خیال می‌کرد اموال بازرگانی است همواره می‌گفت از گیرنده اموال چیزی دیدم که تنها کار ولی و امام می‌باشد[۲۴] محمد بن زیاد از حضرت حجت (ع) درخواست کفن می‌کند[۲۵]، شخص دیگر درخواست دعا و رفع گرفتاری و ارائه راهنمایی از حضرت حجت (ع) دارد[۲۶] علی بن حسین بن بابویه قمی درخواست دعا از حضرت حجت دارد تا خداوند فرزندی به او روزی فرماید[۲۷] تمام این ارتباطات بواسطه نواب خاص انجام می‌شد.
  6. معرفی جانشین: گزینش و نصب نایب خاص تنها به خواست امام (ع) بود ولی معرفی و انتقال آن کار سفیر پیشین بود معرفی سفیر سوم توسط سفیر دوم شایان توجه است، سفیر دوم حدود ده وکیل برجسته و شایسته داشت که در میان آنها گمان می‌رفت ابوسهل نوبختی تنها کاندیدای جانشینی باشد ولی برخلاف این انتظار سفیر دوم حسین بن روح نوبختی را معرفی کرد، بعدها وقتی از ابوسهل علت عدم انتخاب وی به این مقام را جویا شدند، پرده از حکمت کار برداشت وی اظهار داشت ابن روح از توانایی و شجاعتی برخوردار است که اگر امام زیر عبایش باشد و او را قطعه قطعه کنند امام را به دست ظالمین نخواهد داد[۲۸]. پس از وفات سفیر دوم (۳۰۵ ق) ابن روح به مرکز نهاد وکالت (دارالنیابه) رفت و با دریافت وسایلی که مخصوص سفیر خاص بود کار سفارت را آغاز کرد[۲۹]. سفیر سوم نیز در نیمه شعبان (۳۲۶ ق) سه روز پیش از وفاتش و در جشن ولادت حضرت حجت (ع) به دستور امام (ع) علی بن محمد سمری را به عنوان جانشین خود معرفی کرد[۳۰]»[۳۱].

منبع‌شناسی جامع مهدویت

پانویس

  1. جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص ۱۳۹ و ص ۲۴۱.
  2. "وَ أَمَرَنَا الْقَائِمُ (ع) أَنْ لَا نَحْمِلُ إِلَى سُرَّ مَنْ رَأَى بَعْدَهَا شَيْئاً مِنَ الْمَالِ فَإِنَّهُ يَنْصِبُ لَنَا بِبَغْدَادَ رَجُلًا يَحْمِلُ إِلَيْهِ الْأَمْوَالَ وَ يَخْرُجُ مِنْ عِنْدِهِ التَّوْقِيعَاتُ..." (شیخ صدوق، کمال‌الدین، ص ۴۷۸، ح۲۶، من شاهدالقائم؛ صدر، تاریخ الغیبة‌الصغری، ص ۳۲۳، ۳۱۶).
  3. "فَاجْمَعْ أَمْرَكَ وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ فَيَقُومَ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ التَّامَّةُ..." (طبرسی، الاحتجاج، ۵۵۵،۲، رقم ۳۴۹).
  4. "عَنْهُ (ع). فَإِنَّ الْأَمْرَ عِنْدَ السُّلْطَانِ أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ (ع) مَضَى وَ لَمْ يُخَلِّفْ وَلَداً وَ قَسَّمَ مِيرَاثَهُ وَ أَخَذَهُ مَنْ لَا حَقَّ لَهُ وَ صَبَرَ عَلَى ذَلِكَ وَ هُوَ ذَا عِيَالُهُ يَجُولُونَ وَ لَيْسَ..." (طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۶۰، ح۳۲۲).
  5. کلینی، الاصول من‌الکافی، ۵۰۵،۱ کتاب الحجة، باب مولد حسن‌بن‌علی (ع)، ح۱؛ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۶۰، ح۳۲۲: بحرانی، حلیة‌الابرار، ۵ ، و ص ۱۹۹، ح۵ و ۹ باب ۱۳.
  6. "سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ لَهُ: رَأَيْتَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَ آخِرُ عَهْدِي بِهِ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ وَ هُوَ (ع) يَقُولُ: اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي. قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ رَأَيْتُهُ (ع) مُتَعَلِّقاً بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ فِي الْمُسْتَجَارِ وَ هُوَ يَقُولُ: اللَّهُمَّ انْتَقِمْ لِي مِنْ أَعْدَائِكَ" (طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۶۴، ح۳۳۲، ۳۲۹).
  7. جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص ۱۷۰، ۱۶۹ به نقل از کتاب الغیبة، ۲۳۳ و الکافی ۳۲۹،۱، ۳۳۱ و کمال‌الدین، ۴۳۵ باب ذکر من شاهد القائم (ع)، ح۳.
  8. سخن نگفتن از نام و جای حضرت بهشت را بدنبال و سخن گفتن از آن دوزخ را بدنبال دارد، چون مردمان هرگاه از نام او خبر شوند آن را فاش می‌کنند و اگر از جای او بدانند دیگران را نشان می‌دهند (طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۶۴، ح۳۳۲۱.
  9. برخی از متون و اسناد اخبار مذکور قرار ذیل است: "لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ وَ يَكُونَ عَلَيْكُمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ" (صحیح مسلم، کتاب اماره، باب ۱، ج۴، ص ۱۵۵؛ مسند احمد، ج۵، ص ۹۹)؛ "يَكُونُ لِهَذِهِ اَلْأُمَّةِ اِثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ" (مسند احمد، ج۵، ص ۱۰۶؛ طبرانی، معجم کبیر، ج۲، ص ۱۹۸).
  10. جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص ۱۳۵.
  11. جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص ۲۴۱ و ص ۱۴۰، ۱۳۹.
  12. مجلسی، بحارالانوار، ۳۰۰،۵۱، ح۱۹.
  13. شیخ صدوق، کمال‌الدین، ص ۴۰۸، ح۶ باب ۳۸؛ مسعودی، مروج‌الذهب، ۱۹۹،۴ و مجلسی، بحارالانوار، ۳۳۶،۵۰، شیخ مفید، الفصول‌المختاره، ص ۲۶۱، ۲۵۸.
  14. طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۹۸، ح۳۶۹، ۳۷۱.
  15. ر.ک: طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۱۳، ح۳۸۷؛ صدر، تاریخ الغیبة‌الصغری، ص ۵۰۷.
  16. طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۰۵، ح۳۷۸.
  17. " سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقُلْتُ لَهُ رَأَيْتَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ قَالَ نَعَمْ وَ آخِرُ عَهْدِي بِهِ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ وَ هُوَ (ع) يَقُولُ: اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي" "قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ رَأَيْتُهُ (ع) مُتَعَلِّقاً بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ فِي الْمُسْتَجَارِ وَ هُوَ يَقُولُ: اللَّهُمَّ انْتَقِمْ لِي مِنْ أَعْدَائِكَ" (طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۶۴، ح۳۳۲، ۳۲۹؛ شیخ صدوق، کمال‌الدین، ص ۴۴۰ باب ۴۳، ح۱۰).
  18. فقاع یعنی شراب جو و شلماب یعنی شربتی که از شلغم پخته شده می‌گیرند.
  19. کتاب الغیبة طوسی، ص ۲۹۱، ۲۹۰، ح۲۴۷ التوقیعات الوارده.
  20. کتاب الغیبة طوسی، ص ۳۷۳، ۳۷۷، ح۳۴۵. بعض التوقیعات.
  21. طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۵۶، ح۳۱۸ و ص ۳۶۶، ح۳۳۴.
  22. طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۶۵، ح۳۱۸ و ص ۳۶۶، ح۳۳۴.
  23. طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۹۵، ح۳۶۵.
  24. "حَدَّثَتْنِي بِهِ أُمُّ كُلْثُومٍ بِنْتُ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ حَمَلَ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فِي وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ مَا يُنْفِذُهُ إِلَى صَاحِبِ الْأَمْرِ (ع) مِنْ قُمَّ وَ نَوَاحِيهَا... قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ قَدْ بَقِيَ شَيْ‏ءٌ مِمَّا اسْتُودِعْتَهُ فَأَيْنَ هُوَ؟ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: لَمْ يَبْقَ شَيْ‏ءٌ يَا سَيِّدِي فِي يَدِي إِلَّا وَ قَدْ سَلَّمْتُهُ، فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ: بَلَى قَدْ بَقِيَ شَيْ‏ءٌ فَأَرْجِعْ إِلَيَّ مَا مَعَكَ وَ فَتِّشْهُ وَ تَذَكَّرْ مَا دُفِعَ إِلَيْكَ... فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ: فَإِنَّهُ يُقَالُ: لَكَ الثَّوْبَانِ السَّرْدَانِيَّانِ اللَّذَانِ دَفَعَهُمَا إِلَيْكَ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ مَا فَعَلَا. فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: إِي وَ اللَّهِ يَا سَيِّدِي لَقَدْ نَسِيتُهُمَا حَتَّى ذَهَبَا عَنْ قَلْبِي وَ لَسْتُ أَدْرِي الْآنَ أَيْنَ وَضَعْتُهُمَا، فَمَضَى الرَّجُلُ، فَلَمْ يَبْقَ شَيْ‏ءٌ كَانَ مَعَهُ إِلَّا فَتَّشَهُ وَ حَلَّهُ... فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ يُقَالُ لَكَ: امْضِ إِلَى فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ الْقَطَّانِ الَّذِي حَمَلْتَ إِلَيْهِ الْعِدْلَيْنِ الْقُطْنَ فِي دَارِ الْقُطْنِ، فَافْتُقْ أَحَدَهُمَا وَ هُوَ الَّذِي عَلَيْهِ مَكْتُوبٌ كَذَا وَ كَذَا فَإِنَّهُمَا فِي جَانِبِهِ، فَتَحَيَّرَ الرَّجُلُ مِمَّا أَخْبَرَ بِهِ أَبُو جَعْفَرٍ، وَ مَضَى لِوَجْهِهِ إِلَى الْمَوْضِعِ، فَفَتَقَ الْعِدْلَ الَّذِي قَالَ لَهُ: افْتُقْهُ، فَإِذَا الثَّوْبَانِ فِي جَانِبِهِ... وَ تَحَدَّثَ الرَّجُلُ بِمَا رَآهُ وَ أَخْبَرَهُ بِهِ أَبُو جَعْفَرٍ عَنْ عَجِيبِ الْأَمْرِ الَّذِي لَا يَقِفُ إِلَيْهِ إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ إِمَامٌ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ الَّذِي يَعْلَمُ السَّرَائِرَ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ، وَ لَمْ يَكُنْ هَذَا الرَّجُلُ يَعْرِفُ أَبَا جَعْفَرٍ وَ إِنَّمَا أُنْفِذَ عَلَى يَدِهِ كَمَا يُنْفِذُ التُّجَّارُ إِلَى أَصْحَابِهِمْ عَلَى يَدِ مَنْ يَثِقُونَ بِهِ..." طوسی، کتاب الغیبة، ص ۲۹۵، ح۲۴۹.
  25. طوسی، کتاب الغیبة، ص ۲۹۶، ح۲۵۳.
  26. طوسی، کتاب الغیبة، ۳۰۴، ح۲۵۷.
  27. طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۰۸، ح۲۶۱.
  28. "أَنَّ أَبَا سَهْلٍ النَّوْبَخْتِيَّ سُئِلَ فَقِيلَ لَهُ كَيْفَ صَارَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَى الشَّيْخِ أَبِي الْقَاسِمِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَوْحٍ دُونَكَ. فَقَالَ هُمْ أَعْلَمُ وَ مَا اخْتَارُوهُ وَ لَكِنْ أَنَا رَجُلٌ أَلْقَى الْخُصُومَ وَ أُنَاظِرُهُمْ وَ لَوْ عَلِمْتُ بِمَكَانِهِ كَمَا عَلِمَ أَبُو الْقَاسِمِ وَ ضَغَطَتْنِي الْحُجَّةُ لَعَلِّي كُنْتُ أَدُلُّ عَلَى مَكَانِهِ وَ أَبُو الْقَاسِمِ فَلَوْ كَانَتِ الْحُجَّةُ تَحْتَ ذَيْلِهِ وَ قُرِّضَ بِالْمَقَارِيضِ مَا كَشَفَ الذَّيْلَ عَنْهُ أَوْ كَمَا قَالَ" (طوسی، الغیبة، ص ۳۹۱، ح۳۵۸؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۵۱، ص ۳۵۹).
  29. ذهبی، تاریخ‌الاسلام، ۱۹۱،۲۵ و جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص ۱۹۵.
  30. طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۹۴، ح۳۶۳؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۵۱، ص ۳۶۰: "وَ أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الصَّفْوَانِيِّ قَالَ: أَوْصَى الشَّيْخُ أَبُو الْقَاسِمِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَامَ بِمَا كَانَ إِلَى أَبِي الْقَاسِمِ"
  31. لطیفی ، رحیم، پرسمان نیابت، ص۱۸۴-۱۹۵.