هوازن بن اسلم بن افصی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسب این قوم

بنی هوازن بن اسلم، از قحطانیان[۱] و از فروعات بنی خزاعه و از شاخه‌های قبیله بزرگ ازد‌ هستند که نسب از هوازن بن اسلم بن افصی بن حارثة بن عمرو بن عامر بن حارثة بن إمریءالقیس بن ثَعلبة بن مازن بن ازد می‌برند[۲]. هوازن فرزندانی به نام‌های ثعلبه، حارث، عیش (عبس) و مازن داشت که طایفه بنی هوازن بر پایه آنان شکل گرفت[۳]. بنی هوازن را نیز در شمار قبایل خزاعی گفته‌اند. «خزاعه» لقبی برای فرزندان رَبیعه و أَفصی پسران حارثة بن عمرو بن عامر[۴] است که چون از همراهی با سایر تیره‌های ازد که به قصد شام حرکت کردند، امتناع ورزیدند و از آنان جدا شدند، بدین نام ملقّب گشتند[۵]. بدین جهت، قبایل منتسب به ایشان یعنی: کعب، فتح، سعد، عوف و عدیّ فرزندان عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر همراه با أسلم و ملکان دو فرزند افصی بن حارثة بن عمرو بن عامر بواسطه این جدایی (تخزّع) و سکونت در تهامه، جملگی «خزاعی» خوانده شده‌اند[۶]. این طایفه، خود، به شاخه‌های متعددی تقسیم می‌شود که تیره بنی عبس بن هوازن، مهمترین آن است[۷].[۸]

مواطن بنی هوازن

موطن اصلی این قبیله را به مانند دیگر قبایل ازد، «مأرب» در جنوب یمن دانسته‌اند[۹]. گفته شده که در پی آشفتگی‌های اقتصادی و سیاسی حاصل از کشمکش‌های حمیریان و قحطانیان و تغییر راه‌های تجاری یمن که شریان اصلی اقتصاد یمن بسته بدان بود و سرانجام با تخریب سد مأرب[۱۰] در حدود قرن اول و دوم میلادی[۱۱] و وارد شدن آسیب شدید بر شبکه آبیاری مأرب، ازدیان از جمله خزاعه و طوایفش به رهبری عمرو بن عامر مزیقیاء جلای وطن کرده، به امید یافتن زیستگاهی دائمی روی به شمال آوردند، در نجد و تهامه و نیز حجاز وارد شدند[۱۲]. اما دیری نپایید که طوایف ازد به چند جانب متفرق شدند و سرنوشتی مستقل در پیش گرفتند. بنی هوازن و قبیله مادری‌اش أسلم، از جمله طوایف این قبیله بودند که در کوه «عِرج» که در فاصله یک پست از مدینه در نزدیکی «سیاله» و «جمدان»، میان «قدید»[۱۳]، «عسفان»، «شبکه شَدخ» و «مَرّالظهران» قرار داشت، مسکن گزیدند[۱۴]. علاوه بر «عِرج»[۱۵]، شهر مدینه[۱۶]، «یَین»،[۱۷] و نیز «وَبره» در اطراف مدینه با آن چشمة آب خروشانش که از کوه «آره» می‌جوشید و نخلستان خرمش، نیز از قرایی بود که جملگی به بنی‌أسلم و فروعاتش تعلق داشت[۱۸].

علاوه بر این مناطق، شهر کوفه هم از جایگاه‌های عمده بنی اسلم و طوایفش پس از ظهور اسلام به شمار می‌آمد[۱۹]. آنان همراه با دیگر ازدیان کوفه، که متشکل از قبایل اوس، خزرج و دیگر فروعات قبیله خزاعه بودند در کنار گروه‌هایی از بارق، غافق، ثماله و غامد، بخشی از جمعیت «اسباع کوفه» را تشکیل داده بودند[۲۰]. بصره را نیز از دیگر مساکن و منازل اقوامی از بنی هوازن گفته‌اند[۲۱].[۲۲]

اسلام بنی هوازن بن اسلم

با توجه به اینکه موطن خزاعه، مکه اطراف آن بوده و خزاعیان ارتباط وثیقی با اهالی مکه و امورات این شهر داشتند، بی‌تردید مردم این قبیله بسیار زودتر از دیگر قبایل جاهلی عرب با پیامبر(ص) و دین نوظهورش آشنا شده بودند؛ از این‌رو جای شگفتی نخواهد بود که در نخستین سال‌های بعثت نبی اکرم(ص)، برخی از افراد این قبیله به اسلام گرویده باشند. حضور برخی از آنان در جمع رزمندگان جنگ احد[۲۳] را هم می‌توان دلیلی دیگر بر صدق ادعای اسلام برخی از هوازنی‌ها پیش از پذیرش عمومی آنان دانست. اما نخستین اقدام گروهی‌ای که از سوی این قوم در پذیرش اسلام انجام گرفت را می‌‌توان در اسلام آوردن جمعی از اسلمیان به ریاست عمیرة بن افصی پیش از فتح مکه عنوان کرد[۲۴]. این گروه به مدینه نزد پیامبر(ص) رفتند و پس از اظهار اطاعت از آن حضرت، اسلام آوردند و خود را برادران انصار نامیدند. رسول خدا(ص) به درخواست آنان نامه‌ای برای ایشان مکتوب کردند و در آن احکامی از صدقات و زکات مربوط به دام‌ها مرقوم فرمودند[۲۵].

بنی هوازن و تاریخ جاهلی و اسلامی آن

از تاریخ جاهلی این قوم اطلاعی در دست نیست؛ اما از اخبار اسلامی آن روایات متعددی نقل شده که از مهمترین آنها می‌‌توان به حضور تنی چند از مردم این طایفه در غزوات و سرایا -از جمله غزوه بزرگ احد- و نیز دیگر حوادث و وقایع معروف دوران حیات نبوی(ص) اشاره کرد. زرعة بن عامر بن مازن بن ثعلبه یکی از مردان این طایفه بود، که در جنگ احد حضور داشت. وی را نخستین شهید این واقعه دانسته‌اند[۲۶]. علاوه بر جنگ احد، نبردهای خیبر[۲۷]، فتح مکه، حنین، طائف و تبوک[۲۸] و نیز وقایع و رخدادهای بزرگی چون حدیبیه و متعاقب آن بیعت رضوان[۲۹] هم از دیگر حوادث و وقایع بزرگ عهد رسول خدا(ص) است که شاهد حضور جمعی از مردم بنی هوازن بن اسلم همچون عبدالله بن ابی اوفی و نیز عبدالله بن ابی حدرد و برادرش حدرد بود. عبدالله بن ابی اوفی علقمة بن خالد بن حارث در شمار اصحاب رسول خدا(ص)[۳۰]، و از کسانی بود که که موفق شده بود در شش یا هفت غزوه از غزوات پیامبر(ص)[۳۱] از جمله نبرد خیبر[۳۲] و غزوات پس از آن[۳۳] نظیر فتح مکه، حنین، طائف و تبوک حضور یابد[۳۴]. او در جنگ حنین از ناحیه آرنج دست زخم برداشت[۳۵]. عبدالله بن ابی اوفی را همچنین بر اساس روایتی که از وی نقل شده، از شرکت‌کنندگان در غزواتی نظیر بنی نضیر، خندق و بنی قریظه گفته‌اند[۳۶]. واقعه مشهور صلح حدیبیه و بیعت شجره نیز، از دیگر رخدادهای مهمی است که عبدالله بن ابی اوفی از شرکت‌کنندگانش بود[۳۷].

عبدالله[۳۸] بن ابی حدرد سلامة بن عمیر بن ابی سلامه[۳۹] و برادرش ابو خراش حدرد بن ابی حدرد[۴۰] هم، در شمار اصحاب و از کسانی بودند که در حدیبیه و بیعت رضوان و سپس خیبر و دیگر جنگ‌های بعد از آن حضور داشتند[۴۱]. عبدالله همچنین در بسیاری از سرایای دوران حیات پیامبر(ص)[۴۲] از جمله اضم در سال هشتم هجری[۴۳] مشارکت داشت. در این سریه، آنها به فردی به نام عامر بن اضبط اشجعی برخوردند و یکی از همراهان عبدالله او را به جهت خصومت شخصی کشت. گروه پس از غارت اموال عامر به مدینه بازگشت. کشتن عامر بن اضبط نزول آیه شریفه: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ فَتَبَيَّنُوا۟ وَلَا تَقُولُوا۟ لِمَنْ أَلْقَىٰٓ إِلَيْكُمُ ٱلسَّلَـٰمَ لَسْتَ مُؤْمِنًۭا تَبْتَغُونَ عَرَضَ ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌۭ كَذَٰلِكَ كُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوٓا۟ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًۭا[۴۴] را در پی داشت[۴۵]. سریه عبدالله بن ابی حدرد به غابه[۴۶] در سال هفتم هجرت[۴۷] هم از دیگر سرایایی بود که وی در آن شرکت داشت. مردی از بنی جشم به نام رفاعة بن قیس یا قیس بن رفاعه که در میان قبیله جشم، اسم و رسمی داشت با گروه زیادی از بنی جشم به سرزمین غابه آمد و در فکر بود تا قبیله قیس را برای جنگ با رسول خدا(ص) در آنجا گرد آورد. حضرت با دریافت این خبر که رفاعة بن قیس جشمی که با جمع کردن قیسی‌ها قصد حمله به مدینه را دارد، عبدالله و دو نفر دیگر از مسلمانان را مأمور کرد تا بدانجا بروند و اطلاعاتی از اوضاع و احوال آنان به‌دست آورند. گروه حرکت کرده به منطقه مورد نظر رسیدند. آنها کمین کردند و در انتظار فرصتی مناسب نشستند. تا این که با جدا شدن رفاعة بن قیس از جمع یارانش فرصت مورد نظر فراهم آمد و عبدالله بن ابی حدرد در حمله‌ای غافلگیرانه، او را به هلاکت رساند. سایر همراهان رفاعه نیز در پی حمله ناگهانی عبدالله و یارانش از محل گریختند و آنها با کسب غنایم بسیار به مدینه بازگشتند[۴۸].

سریه خالد بن ولید در بنی جذیمه در منطقه یلملم در شوال سال هشم هجرت هم از دیگر وقایع مهمی است که شاهد حضور برخی از هوازنی‌ها از جمله عبیداللّه (عبدالله) بن ابو حدرد سلامة بن عمیر بن ابی سلامه بود[۴۹]. رسول‌خدا(ص)، پس از فتح مکه، خالد بن ولید را به منظور دعوت قبیلۀ بنی‌جَذِیمَه به پذیرش آئین اسلام (نه برای جنگ) به یلملم اعزام فرمود. خالد به همراه گروهی از مهاجر و انصار و بنی‌سلیم -که جمعاً تعدادشان به سیصد و پنجاه نفر می‌رسید،- به سوی منطقه مورد نظر حرکت کردند و چون به بنی‌جَذِیمَه رسیدند، خالد از ایشان پرسید: که هستید؟ گفتند: مسلمانیم؛ نماز می‌خوانیم و زکات می‌پردازیم و محمد را تصدیق کرده، در محله مان مسجدهایی ساخته و در آنها اذان می‌گوئیم. خالد به آنان گفت: اگر مسلمانید، پس چرا اسلحه به دست دارید؟ بنی‌جَذِیمَه در پاسخ گفتند: میان ما و گروهی از اعراب ستیزه و دشمنی است و ما ترسیدیم که شما از آنان باشید. خالد بن ولید از پاسخ آنان قانع نشد و از آنان خواست تا سلاح خود را زمین بگذارند و آنان چنین کردند. سپس از آنان خواست تا تسلیم شوند و آنها تسلیم شدند. پس آن‌گاه خالد دستور داد تا دست‌های آنان را به یکدیگر بستند و آنان را به عنوان اسیر بین یاران خود پراکنده کرد. هنگام سحر خالد بن ولید بانگ برداشت که هر کس اسیری را که در دست دارد به قتل برساند. بنی‌سلیم به علت کینه و دشمنی که با بنی‌جَذِیمَه داشتند، تمامی آنان را به قتل رساندند. اما مهاجر و انصار اسرای خود را آزاد کردند. چون خبر به پیامبر(ص) رسید، رسول خدا(ص) عرضه داشت: «پروردگارا! من از آنچه خالد مرتکب شده به سوی تو بیزاری می‌جویم» سپس امام علی(ع) را مأمور کرد تا خونبهای کشتگان و آنچه از اموالشان نابود شده است، بپردازد. حضرت نیز چنان کرد و نزد نبی اکرم(ص) بازگشت[۵۰]. غزوه هوازن در سال هشتم هجری هم از دیگر مواقفی است که نامی از عبدالله بن ابی حدرد در آن ذکر شده است. نقل است که پیش از این جنگ، زمانی که خبر حمله قریب الوقوع هوازن به پیامبر(ص) رسید، ایشان عبدالله بن ابی حدرد را برای کشف صحت یا سقم خبر به میان آنها فرستاد. در پی این مأموریت، عبدالله به منطقه مورد نظر رفت و پس از مدتی اقامت در میان هوازنی‌ها، با خبر صحت این ماجرا نزد حضرت بازگشت[۵۱].

از بنی هوازن و مردمانش از پس از رحلت رسول خدا(ص) خبر چندانی در دست نیست. از معدود اخبار معتبر تاریخی که از مردم این طایفه در این دوره به دست ما رسیده می‌توان به حضور برخی از افراد آن در فتوحات شام از جمله حضور عبدالله بن ابی اوفی در محاصره دمشق به فرماندهی ابوعبید ثقفی در سال ۱۳ هجری[۵۲] و مشارکت عبدالله بن ابی حدرد سلامة بن عمیر بن ابی سلامه در الجابیه در سال ۱۶ هجری[۵۳] اشاره کرد..[۵۴]

مشاهیر و معاریف بنی هوازن

علاوه بر نام اصحاب بزرگی چون عبدالله بن ابی اوفی و عبدالله بن ابی حدرد -که در متن به نامشان اشاره شد- از افرادی نظیر زید بن ابی اوفی -برادر عبدالله بن ابی اوفی- هم به عنوان صحابی رسول خدا(ص) نام برده شده است[۵۵]. ضمن این که از خاندان عبدالله بن ابی حدرد نیز -که پیش از این به نامش پرداخته شد- می‌توان از پدرش ابو حدرد سلامة بن عمیر بن ابی سلامة بن سعد اسلمی[۵۶] و برادرانش طلحة بن ابو حدرد[۵۷] و قعقاع بن ابو حدرد سلامة بن عمیر[۵۸] و به نقلی پسرش قعقاع بن عبدالله بن ابو حدرد[۵۹]، همچنین خواهرانش ام درداء خیره بنت ابو حدرد[۶۰] و کریمه بنت ابو حدرد[۶۱] هم، در عداد اصحاب پیامبر(ص) یاد کرد. عبدالله بن مالک بن ابواسید بن رفاعه[۶۲] که برخی منابع از او با عنوان «عبیداللّه بن مالک بن یعمر بن ابو اسید بن رفاعه» هم، نام برده‌اند[۶۳] و حجاج بن مالک بن عویمر اسلمی یا حجاج بن عمرو اسلمی[۶۴] نیز، از دیگر رجالی‌اند که برخی منابع از ایشان به عنوان صحاب یاد کرده‌اند..[۶۵]

منابع

پانویس

  1. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۳۹ و ۴۵۹؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۴۴۲؛ عمر رضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج‌۳، ص۱۲۳۲. برخی علما، آنان را در شمار طوایف مضری (از قبایل عدنانی) و از فرزندان أفصی بن عامر بن قُمعَة بن الیاس بن مضر بن نِزِار بن مَعدِ بن عَدنان گفته‌اند. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰)
  2. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۳۹ و ۴۵۹؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰؛ نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۱۸.
  3. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۵۹.
  4. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۳۹؛ قلقشندی، نهایه الارب فی معرفة الانساب العرب، ص۲۴۴.
  5. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳-۱۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۷۳.
  6. فاسی، شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج‌۲، ص۷۶. نیز ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۶؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰؛ ابن عبد البر، الانباه علی قبائل الرواة، ص۸۴.
  7. ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ج۱، ص۵۳؛ دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۳، ص۱۶۱۹؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۶، ص۸۸.
  8. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  9. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۴.
  10. ر.ک: احمد امین؛ پرتو اسلام، ص۲۹؛ غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، جلد اول، ص۱۲۵۶؛ فیلیپ خلیل حتّی، تاریخ عرب، ص۸۳ و...
  11. احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۲۴-۲۵.
  12. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۸-۳۲۹.
  13. یعقوبی، البلدان، ص۹۴.
  14. احمدعلی، عرب کهن در آستانه بعثت، ص۲۶۴. نیز ر.ک: ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۳۲۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۵۹.
  15. حموی از «عرج» به عنوان «قریه‌ای جامع در وادی‌ای از نواحی طائف» یاد کرده است. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۹۸)
  16. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۹۹؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۳۷۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۸.
  17. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۵۴ ذیل واژه «یین». نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۱.
  18. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۵۹ و ۴۵۴.
  19. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۹۹؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۲؛ ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۰۵.
  20. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۲۵۲-۲۵۳.
  21. ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۲، ص۳۶۰.
  22. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  23. ابن حزم؛ جمهرة انساب العرب، ص۲۴۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۱۰۵ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۴۶۷.
  24. شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۳، ص۲۵.
  25. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۵؛ شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۳، ص۳۵.
  26. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۵۹؛ ابن حزم؛ جمهرة انساب العرب، ص۲۴۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۱۰۵.
  27. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۲؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۸۷۰ و۸۸۷؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۴۸ و ۱۶۹.
  28. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۱، ص۴۶ و ج۲۷، ص۳۳۶. نیز ر.ک: ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۸۸۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۰۶.
  29. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۲؛ ج۶، ص۹۸؛ ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۰۴؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۱، ص۵۹.
  30. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۵۹؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۹۸؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۲.
  31. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۱، ص۴۳-۴۴.
  32. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۱، ص۴۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۸۷۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۸.
  33. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۸۷۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۸؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۱۶۹.
  34. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۱، ص۴۶.
  35. ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۰۴؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۸۷۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۱، ص۴۲.
  36. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۱، ص۴۱.
  37. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۹۸؛ ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۰۴؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۱، ص۵۹؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۸، ص۳۱۸.
  38. در برخی منابع، نام و نسب او «عبیداللّه بن ابو حدرد سلامة بن عمیر بن أبی سلامة بن سعد» عنوان شده است. (ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۶۰)
  39. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۲؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۵؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۸۸۷؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۱.
  40. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۴؛ ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۲، ص۱۴۹؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۳۳، ص۲۷۹.
  41. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۲؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۸۸۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۰۶؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۴۸.
  42. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۷، ص۳۳۷.
  43. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۸۸۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۷، ص۳۴۰.
  44. «ای مؤمنان، چون (برای جهاد) در راه خداوند به سفر می‌روید خوب بررسی کنید و به کسی که به شما ابراز اسلام می‌کند نگویید: تو مؤمن نیستی، که بخواهید کالای ناپایدار این جهان را بجویید زیرا غنیمت‌های بسیار نزد خداوند است؛ خود نیز در گذشته چنین بودید و خداوند» سوره نساء، آیه ۹۴.
  45. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۴-۳۸۵.
  46. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۲۳؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۲۹.
  47. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۳۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۲۳؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۲۹. طبری این واقعه را در شمار حوادث سال دهم هجری ذکر کرده است. (محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۵۸)
  48. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۲۳؛ ذهبی، تاریخ االاسلام، ج۲، ص۴۵۲-۴۵۳.
  49. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۶۰.
  50. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۲؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۷۵-۸۸۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۶۶-۷۰.
  51. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۳۹-۴۴۰؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۷۳.
  52. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۲۳۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۱، ص۳۱.
  53. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۷، ص۳۳۲.
  54. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  55. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۲۳۱؛ ابن قانع، معجم الصحابه، ج۵، ص۱۶۶۲؛ ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۲، ص۳۶۰.
  56. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۶۰؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۵؛ ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۲، ص۴۷۹.
  57. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۷۶۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۴۶۵؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۴۲۷.
  58. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۷، ص۳۳۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۰۸. نیز ر.ک: ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۸۸۸. صحابی بودن قعقاع بن ابی حدرد از سوی ابن ابی‌حاتم رد شده است. (ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۷، ص۱۳۶)
  59. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۲۸۳؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۱؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۳۴۲.
  60. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۳۴؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۰۰.
  61. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۲۵۱؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۲۹۶
  62. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۲۷۱.
  63. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۵۹؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۳۳۴؛ نیز ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۴۲۶.
  64. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۳۲۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۵۹.
  65. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.